مهرالدین مشید
فضای اعتماد به صلح را باید گسترش داد تا فضا برای آتش افروزان به جهنم مبدل شود
باپیوستن به کاروان صلح دشمنان سوگند خوردۀ افغانستان را شرمسار کنید
چهاردهه جنگ تمامی هست و بود مادی و معنوی این کشور را نابود ، ارزش های بزرگی را محو کرد و ازهم گسیختگی های شدید اجتماعی را بوجود آورده است که منافع ملی، وحدت ملی و اقتدار ملی را بیش از هر رمانی خدشه دار کرده است. این جنگ ویرانگر به این هم بسنده نکرده؛ بلکه با زیر سوال بردن استقلال سیاسی کشور وابستگی های دردناک سیاسی ، اقتصادی و نظامی را نیز به بار آورده است که زمینه را برای دخالت های آشکار نظامی، سیاسی و اقتصادی خارجی ها در افغانستان فراهم کرده است. حال زمان آن فرارسیده است که روشنفکران، دانشگاهیان و غیردانشگاهیان ،شاعران، نویسنده گان، آواز خوانان، سینما گران و تمامی هنرمندان عزیز است تا همگام با رسانه ها کمر ها را محکم ببندند، دست به یکدیگر داده و دیوار های آهنین تعصب در تمامی عرصه ها را فرو ریزند و جنبش خروج از قید و بند های گروهی، قومی، زبانی و مذهبی را تقویت کند و ناقوس صلح را تندتر بنوازند . با قافلۀ صلح بپیوندند و با همۀ توان فریاد بزنند که آنان صلح می خواهند تا پرده ها از گوش فلک دریده شود و ناله و شیون صلح خواهی شهروندان مظلوم و ببگناۀ افغانستان به آسمان ها برود تا باشد که زگنال های لطف الهی از آسمان به زمین فرود آیند و دل های سخت و کرخت جنگ افروزان در سرزمین به خاک و خون خفتۀ ما اندکی نرم شود که پس از آن دل های شان نه برای جنگ و آتش افروزی؛ بلکه برای تامین و صلح در کشور صادقانه صمیمانه بتپد. حالا به همگان چه موافقان و چه مخالفان سیاسی و نظامی حکومت آشکار است که کشور وضعیت خیلی بد و شرایط نهایت دشوار را تجربه میکند. بدون تردید شهروندان این سرزمین شامل مخالفان مسلح از ادامۀ همچو وضعیت راضی نیستند و طبیعی است که قلب های شان برای این کشور و مردم آن سخت می تپد. پس بر همگان است تا زنجیر صلح در سراسر کشور را بیشتر با شتاب تر به اهتزاز درآورند که روحیۀ صلح و دادخواهی برای پایان جنگ در کشور روح تازه یی پیدا کند؛ زیرا جنگ به گونۀ کابوسی در فضای کشور سنگینی می کند و روح تک تک شهروندان این سرزمین را منزجرکرده و بر روح پیرمردان، کودکان و زنان این کشور سخت صدمه وارد کرده است که آسیب آن به این زودی ها جبران پذیر هم نیست؛ زیرا التیام بخشیدن بر روح آزرده و سرگردان و آشفته و مضطرب امری ساده نیست که با ارایۀ چند نسخۀ جامعه شناسانه آن را درمان کرد. ممکن که اندکی بتوان تا روح لالهان و از خود رفته یی را با چند تابلیت اندکی جان بخشید و اما هرگز ممکن نیست که دل های شکسته را با این تابلیت ها درمان کرد. دل هایی را که از چهاردهه بدین سو یاران در سیمای دوست و اغیار در سیمای دایه های شیرین تر از مادر هر روز بیشتر می شکنند و به قول صوفی بزرگ یعنی عشقری زنده یاد،” چه بشکن بشکن است امشب” نه یک شب؛ بلکه در درازنای سالها، ماه ها و شب های تاریخ پیهم می شکنند و نعره های مظلومانۀ بشکن بشکن آن به آسمان ها رسیده است؛ چگونه ممکن است به ساده گی شیشه های پارچه پارچۀ آن را بهم پیوند زد تا آن را از موجی از شکستگی های پیهم رهانید. چنین ابتکاری از دست طبیبان ورزیده هم برنیاید؛ زیرا تنها وال این قلب بسته نشده که داکتر با تبدیلی آن چند روز دیگر مجال زنده گی را برای ببمار فراهم کند؛ بلکه قلب های هزاران انسان مظلوم این جامعه باوجود ظاهر صحتمند چنان شکسته و پاره پاره شده که دوا و سوزن داکتر را یارای پینه و پتره کردن آنها نیست. تابلیت این دل های شکسته فقط صلح است که به همت و پشت کار افراد مصلح و دلسوز و جامعه ساز و به مراتب حاذق تر از طبیب درد های جسمی و روانی افراد جامعه، البته با کسب پشتیبانی مخالفان مسلح می تواند، بدست آید. شاید یک جامعه شناس آگاه و مدبر جامعه شناسی و مردم شناسی بتواند در روشنایی و کنجکاوی حوادث تاربخی برای تشخیص آن نسخۀ لازمی را تجویز کند و با کسب حمایت از مخالفان مسلح و ترغیب آنان به صلح، گرۀ ناگشودۀ صلح را در کشور باز کند و بن بست کنونی در کشور شکسته شود. از همین رو است که راه رسیدن به صلح خیلی دشوارتر از رفتن به میدان جنگ و آتش افروزی است. جنگ عملی ویرانگرانه است و برای آن مردان جنگ جو، با صلابت، مصمم، ررمجو وآگاه با تکتیک های رزمی و نیاز است که در میدان های نبرد با دشمن پنجه نرم کرده بتواند و با استراتیژی های راهبردی نظامی و سیاسی دشمنان آگاه باشد. آشکار است که چنین فردی باید در دامان حوداث پرورده شده باشد و از گرم و سرد روزگار خیلی ها چشیده باشد که حتا در روند صلح هم هنر رزمی در برابر دشمنان را هم فراگرفته باشد. از این رو نظامیان نظامیان بیشتر مردان کم انعطاف پذیرتر و اندک خشن می باشند؛ اما آنانی که برای صلح قیام می کنند، از جمع قیام آوران دیگری اند که از لحاظ ویژه گی ها با آدم های اول متفاوت اند. مردان اول بیشتر نظامی اند که در خطوط مقدم نبرد باید به تکتیک ها و هنر رویارویی با دشمن آگاه باشند و اما مردان دوم بیشتر امیدوار برای صلح که عزم و اراده و توانایی فراگیر و بهم پیوسته برای صلح را دارا باشند. از این رو مردان اول باید حلیم و بردبار و دوراندیش تر باشند تا بر سر تل آررو های شان همیشه مایوس نایستند؛ اما این را نباید گذشت از اهداف کلان استراتیژیک برسر صلح تعبیر کرد، زیرا حوصله و پذیرفتن انتظار های شاق برای صلح را نباید با بلند کردن کارت معامله زیر نام صلح یکی شمرد و اصل مهم مولفه های صلح را که همانا تامین عدالت است، از یاد برد. صلحی را که قرآن از آن خیر کثیر یاد کرده است، صلح عادلانه است که عدالت به معنای واقعی اش در آن رعایت شده باشد و تامین عدالت در شاهین ترازوی صلح نشان دهندۀ توازن کامل دو پلۀ آن باشد. به همین گونه تعهد های دو طرف نیز برای اجرای فیصله ها حتمی و لازمی به شمار می روند. در این صورت است که می توان به قرارداد صلح باورمند بود و شفافیت آن را قبول کرد. صبیعی است که در این حال هرگونه فریب زیر نام موافقتنامۀ صلح مردود شمرده می شود. با تاسف که تا کنون مانور های زیادی زیر نام صلح انجام شده و اصل اهداف صلح قربانی رویکرد های سلیقه یی، گروهی و قومی در کشورشده است. این سبب شده تا صلح ابزاری برای تامین منافع ملی و تقویت اقتدار ملی در کشور نشود و در نتیجۀ مداخله های خارجی و شبکه های استخباراتی ابزاری برای برآورده شدن خواست های گروهی و قومی شده است. از این رو است که مردم افغانسنان نسبت به روند های صلح بی باور شده اند. در حالی که یکی از اهداف صلح خودداری از معامله روی ارزش ها است و بویژه ارزش هایی که به بهای گزافی بدست آمده اند. نگرانی های موجود در کشور در پیوند به صلح هم از اینجا ریشه گرفته اند؛ زیرا مردم می ترسند تا مبادا ارزش های کلان زیر تیغ صلح نهاده شوند و ذبح شرعی شوند؛ بویژه آن که استقلال سیاسی، تمامیت ارضی منافع ملی و اقتدار ملی در میز گفت و گو ها مطرح شوند و به بهانۀ گفت و گو های صلح از این خط های قرمز عبور شود.
این در حالی است که باورمندی و اعتماد به صلح از مولفه های مهم آن به شمار می روند که پایه های صلح را استحکام ببشتر می بخشند. با تاسف که طی سال های گذشته این اعتماد جریحه دار شده و قربانی وعده خلافی های کلان شماری رهبران جهادی و سیاسی در کشور شده است. در این شکی نیست که عرصۀ گفت و گو های صلح باید بر اصل برد برد دو طرف رقم بخورد و دو طرف چیز هایی را از دست بدهند و چیز هایی را بدست آورند تا معادلۀ بردبرد به گونۀ درست توزین شوند. از این رو بازیکنان صلح نردبازان تردست را ماند که بازی را با مهارت و درایت تمام به پیش ببرند. این زمانی ممکن است که درجۀ شتاب برای بدست آوردن و از دست دادن در نقطۀ صفری یکدیگر را ببلانس کنند. از این رو هرگونه تلاش یک جانبه و ترس از دست ندادن روند های صلح را تخریب و به مخاطره رو به رو می کند. این که گفته می سود، صلح دشوارتر از جنگ است، دلیل اش این است که پیمودن کوه و کتل های صلح بر مصداق این شعر بیدل” معنی بلندی من فهم تند می خواهد ... سیر فکرم آسان نیست کوهم و کتل دارد” دشوار و حتا گاهی ناپیمودنی است؛ اما آنچه مسلم است، اینکه باید کوتل های آن را ناگزیر پیمود تا برای جامعه حیات بخشید و با برچیدن گلیم یاس جنب و جوش حیات را در آن جاری کرد تا باشد که شور و شوق زنده گی در تاریک ترین زوایای آن به بار و برگ بنشیند؛ اما نباید فراموش کرد که وزنۀ دو طرف صلح باید در نظر گرفته شود که کی با کی صلح می کند. صلح یک گروه با حکومت نباید به مفهوم قربانی خواست اکثریت به نفع آن گروه تلقی شود؛ زیرا صلح زمانی به خیر کثیر می انجامد که منافع ملی و اقتدار ملی قربانی صلح نشود. حال که جامعه” جنگ زده و ببمار افغانستان بیشتر از هر کشوری نیاز به صلح پایدار دارد، پس لازم است تا از تلاش های پیگیر برای صلح پشتیبانی کرد و برای ایجاد فضای اعتماد و باورمندی به صلح کار کرد. بجای تخریب و پره زیت پراگنی ها و تبلیغات منفی برعکس با پیوستن به کاروان مصالحه فضای اعتماد به صلح را گسترش داد تا فضای جنگ و آتش افروزی بر دشمنان سوگند خوردۀ افغانستان تنگ تر و زمین خدا برای جنگ افروزان به جهنم تبدیل شود. یاهو