مهرالدین مشید
منافع ملی دستخوش انحصار قدرت و اختلاف های روز افزون رهبران حکومت
نباید آرگ و سپیدار بسان پهلوانانی بازی کنند که گفته شود" پهلوان زنده خوش است”
توجه به منافع ملی و حفظ و دفاع از آن در جهان برتری جویی های امروزین، از جمله مهم ترین و اساسی ترین موضوع برای بقای حیات و حفظ استقلال سیاسی و اقتصادی یک کشور به حساب می رود. شناخت و پاسداری از منافع ملی بویژه از سوی زمامدارن نقش تعیین کننده را در سرنوشت یک ملت دارد؛ هرچند در زنجیرهء آن از راس تا قاعده دولت و مردم نقش دوجانبه دارند؛ اما با تاسف که منافع ملی در کشور ما همیشه قربانی اهداف قومی و گروهی زمامداران شده است که در بسیاری موارد از آن استفادهء ابزاری کرده و حتا مردم را ناشیانه به دنبال سیاست های ضد ملی خود کشانده اند و با علم کردن منافع ملی اهداف قومی و گروهی خود را به پیش برده اند. با تاسف که اجرای مانور روی منافع ملی در افغانستان پیشینهء زیادی داشته است و امروز هم مردم افغانستان به گونهء بیرحمانه یی قربانی مانور های قومی و گروهی زیر نام حفظ منافع ملی می باشند. در حالی که منافع ملی، وحدت ملی و اقتدار ملی از روایت های کلان اند که در لفظ خیلی ساده اما در عمل خیلی دشوار و آزمونی برای زمامداران و مردم استند. این مقوله ها مربوط به جهان مدرن و پبشرفته می شوند که بیانگر اهداف معینی در یک قلمرو جغرافیایی معلوم است. این مقوله ها نه تنها منافع مردم حکومت را در یک ساختار معین از راس تا قاعدهء هرم شکل می دهد؛ بلکه در شکل دهی روابط بین ملت ها و بین دولت ها نیز اثر گذار می باشند. بویژه در جهان کنونی که تهاجم دارد به فرهنگ جهانی تبدیل می شود و آنانی موفق اند که در بستر قاموس تهاجم آگاهی و هنر خوب دفاع کردن را به قول شاعر” برو قوی شو اگر راحتی جهان طلبی ... در این جهان طبیعت ضعیف پامال است” از خود را داشته باشند. بویژه حالا که قدرت های استعماری جهان مدرن که خود را مالک جهان حساب می کنند و هر از گاهی که خواسته باشند، با حادثه آفرینی ها حمله و هجوم بر کشوری را برای خود مشروع می پندارند. آنان برای مشروعیت بخشیدن به تجاوز شان، در گام نخست می خواهند تا منافع ملی و اقتدار ملی ملت ها را ضعیف کنند و زیر پرسش ببرند که این بازی را به گونه های خیلی ماهرانه و حتا قشنگ به پیش می برند. استعمار جدید نیازی به به وایسرای هند و شاه شجاع لاتی ندارد که با سر دادن هیمنه و طنطنهء تجاوز منافع ملی و اقتدار ملی کشوری را به خطر مواجه کنند؛ بلکه صاف و ساده و آرام شاه شجاع قرن بیست و یک را در خورجین می پرورد و برسرنوشت ملت ها مسلط اش می سازد که بوسیلهء او خیلی ساده می تواند، منافع ملی و اقتدار ملی یک کشور را تضعیف کند. بنابراین حالا بازی با منافع ملی و اقتدار ملی پیچیده شده است و برای شناخت این بازی ها نیاز به آگاهی های مختلف سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و مطالعات مزید روابط بین دول و بین ملت ها است. تا اول به تعریف واقعی منافع مل و اقتدار ملی پی برد و بعد برای رهایی آن از تجاوز های دست کاری شده جلوگیری کرد. از این رو قوی و نیرومند شدن ملت های ضعیف به امری اجتناب ناپذیر بدل شده است که برای بسر رساندن این مامول دولت ملت نقش دوگانه را دارند؛ زیرا حکومت و مردم از راس تا قاعده نظام سیاسی، اجتماعی و اقتصادی را شکل می دهند که بی توجهی به روایت های یادشده و سستی و کوتاهی در پیوند به آنها چه از سوی حکومت و چه از سوی مردم گناهی نابخشودنی و جفای آشکار در حق یک ملت است. در این شکی نیست که زمامداران برای حفاظت و پشتیبانی این مقوله ها نقش اولی بنیادی و مردم نقش تانوی و حمایتی دارند. اما در کشور های جهان سوم و بویژه افغانستان که با باری از وابستگی های سیاسی، اقتصادی و نظامی رو به رو اند. حفظ و پاسداری از منافع ملی به چالش بزرگتری بدل شده است که ارجگذاری بر آن در موجی از وابستگی های خارجی و دشواری های دست و پاگیر داخلی خیلی مشکل شده است. بدون تردید پاسداری از حریم منافع ملی و پرداختن به ارزش ها و رعایت آنها در کشور جنگ زده یی مانند افغانستان با حضور نظامی نیرو های خارجی و ده ها دشواری های سیاسی، اقتصادی، نظامی دیگر امری بس دشوارتر از آن است که بتوان به ساده گی در این نوشته از آن سخن گفت؛ زیرا فساد در مدیریت همراه با ضعف مدیریتی در موج گسترده یی از فساد اداری و فساد خود خواسته در بستر انحصار جویی های قدرت، رقابت های ناسالم و اختلاف شدید رهبران حکومت بیشتر منافع ملی کشور را آسیب پذیر گردانیده است. چنانکه امروز مردم افغانستان به گونهء بی پبشینه یی قربانی این مرض مزمن می باشند. اختلاف دو سالهء رهبران حکومت و توجهء آنان به مسایل ثانوی و تمرکز بر خواست های شخصی گروهی و تیمی آنان بیش از هر زمانی بر منافع ملی ضربه وارد کرده است. بزرگترین جفا به منافع ملی به تقلب رفتن انتخابات بود که مشروعیت نظام سیاسی افغانستان را زیر پرسش برد و از لحاظ قانونی و حقوقی بنیاد های آن را آسیب پذیر گردانید که منجر به تشکیل حکومت مصلحتی، ناکارا، فاسد، رقابتی و پر از اختلاف های سیاسی شد. این سبب شد که حکومت به وعده های خود عمل کرده نتواند و هر روز بیشتر از روز دیگر ضعیف و از پا افتیده شود. این از پا افتیده گی های حکومت دلیل آشکار بر ضربه زدن به منافع ملی است. از همین رو است که این حکومت طی دو سال خواسته و ناخواسته بیشترین آسیب را به منافع ملی وارد کرده است. توزیع نشدن شناخت نامه های برقی، عدم ایجاد اصلاحات واقعی اداری برای محو فساد، عدم ایجاد اصلاحات در نظام انتخاباتی و دایر نشدن لویه جرگه از جمله وعده های کلان حکومت بوده که تا حالا عملی نشده اند. عملی نشدن آنها نه تنها پایه های حکومت را ضعیف کرده و فلسفهء وجودی آن را سخت یر پرسش برده است؛ بلکه بیشترین آسیب را به منافع ملی وارد کرده است که رهبران حکومت چه امروز و چه فردا در برابر آن پاسخگو اند. این رویکرد رهبران حکومت اقتدار ملی را به چالش کشانده است. در این کشمکش وحدت ملی به خطر رو به رو شده، تعریف از دوست و دشمن مبهم باقی مانده و منافع ملی در هاله یی از ابهام رفته است. این در حالی است که رهبران حکومت هرکدام داد از منافع ملی می زنند و اما در عمل منافع ملی را ابزاری برای رقابتهای خود گردانیده اند. در حالی که ارگ از سوی سپیدار متهم به انحصاگرایی قدرت و بی میلی، تعلل و کند کاری برای اصلاحات و بویژه اصلاح نظام انتخاباتی است؛ اما ارگ در برابر این اتهام های سپیدار بدون آنکه از خود دفاع کند، نوعی بی تفاوتی و سکوت اختیار کرده است که این به یک تعبیر معنای قبول کردن تمامی بار مسوءلیت ناکامی های دو سال گذشته و به تعبیر دیگر بی اعتنایی کامل و دست کم گرفتن خواست سپیدار است. در هردو حالت این رویکرد ارگ معنای بازی آشکار با منافع ملی را دارد که ابن بازی بیشتر بر زیان ارگ است تا سپیدار که زوال حتمی حکومت به اصطلاح وحدت ملی را در پی دارد و بار بیشترین مسوءلیت آن برمی گردد به دوش ارگ. حال این پرسش مطرح می شود که انحصارگرایان قدرت در ارگ چه می خواهند، یکه تازی و استبداد و یا ادای یک ماموریت خاموش؛ اما از پیشامد اوضاع معلوم می شود که ارگ برای رسبدن به هر دو هدف ناکام مانده است، زیرا تا حال نه برای بسر رساندن استبداد و نه هم برای انجام ماموریت خاموش کاری را انجام داده است. البته به این دلیل که حکومت را به پرتگاهء سقوط کشانده و اوضاع سیاسی، اقتصادی و نظامی در کشور هر روز خراب تر می شود. اگر ارگ و نظریه پردازان اش این همه شکست و ریخت های شان را بجای برد خود و باخت سپیدار حساب می کند، بدون تردید این جز اشتباهء راهبردی و استراتیژیک چیز دیگری بوده نمی تواند؛ زیرا تا کنون رویکرد ها و مانور های ارگ در برابر سپیدار جز بدنامی و ناکامی برای خود اش و سیاه روزی برای مردم پیامد دیگری نداشته است که بیشترین آسیب را به منافع ملی و اقتدار ملی وارد کرده است و این افتضاح بار ترین شکست سیاسی ارگ است؛ زیرا این بازی سرنوشت گرداننده گان ارگ را به پهلوانان شکست خورده یی برابر کرده است که می گویند”پهلوان زنده خوش است” یا آن مرد یک تنه و مغروری را ماند که بدون توجه به رسوایی های خود در سایهء درخت بی تفاوتی نشسته است و اگر کسی برایش بگوید که در رشتهء غفلت هایت درخت سبز کرده است، با افتخار می گوید که ”در سایه اش می نشیند.” در حالی که این سایه هم پایدار نیست و زود خزان روزگار بر سرش آمدنی است. در آخرین تحلیل در فراز و فرود این موج کشنده که کمتر از انتحار سیاسی نیست، سپیدار هم چندان روزگار سفید رویی نخواهد داشت؛ زیرا هردو به قول فلاسفه ”تحصیل حاصل” و یا تحصیل یک حاصل اند. دو سال گذشته نشان داد که این حکومت ”تحصیل حاصل است” و دستاوردی نداشته که نه تنها سرنوشت مردم افغانستان را قربانی انحصارگرایی قدرت و اختلاف دوامدار کردند؛ بلکه بنیاد های این حکومت را نیز با چنگال های خود ویران کرده اند. نه تنها این که اختلاف رهبران حکومت سکویی شده، برای پرش طالبان برای سقوط ولسوالی ها و حتا نزدیک است که کوکو زنان خود را به کنگره های ارگ و سپیدار برسانند. یاهو