خوشه چین

 

این پندکیها

این پندکیها دربازار فروش ندارند.دراین پندکی دیدم که((پشتون))درآن پندکی دیدم که((تاجک))درپنکی های دیگرجداگانه((هزاره ازبک ،ترک من،صافی نورستان وغیره وغیره.

ای آنانی که بعد ازسقوط پراگنده درمیان جنگل سرگردان به دنبال روشنایی دست وپنجه نرم کردید.ناراحت نا آرام،مشت به گریوان به تحقیر وتوهین هم دیگرپرداختید.جزکمایی رسوایی سودی بیش بدست نیاوردید.

اینک عیاران نوین انقلابی با برافراشتن بیرق مجدد((مصالحۀ ملی)) قدم درپیش شمارا به حیث جبهۀ نیرومند میکشاند جزاین راه راه دیگری نیست که بحرنشویم.

 

دوست دارم وطنم را 
وطنم را 
مادرم را
وطنم را
زادگاه پدرم را 
سنگ اورا
بالشت زیرسرم را 
دوست دارم وطنم را 
خلق اورا 
مردم مغرور اورا
دشمن شکنان مشهوراورا
دوست دارم وطنم را 
کارگردهقان اورا 
ادیب شاعراورا 
فرهنگستان علوم اورا
دوست دارم وطنم را 
کوه وکمراورا 
دریاو جوی وجراورا
شمال وشرر اورا 
دوست دارم وطنم را 
هوای سرد وگرم اورا 
شام وسحر اورا 
برف ویاران ثمر اورا
دوست دارم وطنم را
دوست دارم دختروپسراورا
دوست دارم آیندگان اورا
سربازاورا لشکراورا
دوست دارم وطنم را 
مردان فردای اورا 
ابومسلم خراسان اورا 
یعقوب لیث فردای اورا.

اوبرادر

مرا شکست وریخت به پا استادن آبدیده کرده است

مرا ساده گی وصداقت به سیاست آب دیده کرده است

آنان که ازسادگی بهره گرفتند باز ریش خـــند زدند

بیرون آمدن از امتحان  مارا آب  دیده کردیده است

کنون بگوییم که به هفتاد رسیده ام ازکس نخوردیم

این مسیرطولانی ابلۀ دست وپا ابدیـــده کرده است 

عیاران نوین انقلابی

تازه دارد که رهبری سمت وسوی جنبش وطن پرستان را به عهده بگیرند.

درتحلیل های وارزیابیها عمده بعد ازتحلیل وبرسی مراجع اکادمیک((علل ها وعوامل))را مطرح بحث قرارداده ودرجهت رفع وکمبودی ها همان زینه های اکامیک ونظرخردمندان را با ارزش به حساب می آورند.

ناقص

هنوطنان حرف زدنها همه مفت است 
چنان که شادی ها به گــــــــفت است
آن فابریکه ناقص تولـــید مـــــی کند
نو بسازنگـــویندش که جفت است

سرکوی
به نهال لب جوی ای برادردل ببند
تو آن درخت سرکوی را نه پسند
اولی قد می کشد روبه آســــمان 
دومی درحال نزول بووگند است .  

گوش کن

مال گم ایمان بای ،افغان های به فرق راه میروند اروپاییها به پای،این ملای احمق  هنوزبه به عقل نیامده که خرش درزیر پای به دنبال خرمیدود.اواحمق من به تو میگویم درهنگام جنگ قضاوت نکن که دلالت به بی خردی تو مینماید.آتش را خاموش کن حرف های گفتگی واعمال نا بخردی را پس گوش کن اول طرفین سعی درآتش خاموش کن وبعد درفکر علت وانگیزه کوش کن.دیگ را بالای بخاری بگذار با خون سردی درسردیگ سرپوش کن.

با دیگران حرفی ندارم
من حقم است
که دفاع کنم ازموقف وپرستیژ شهید اکبر داکتر نجیب الله او منشی عمومی حزب ما بود.رییس جمهور کشور ما بود.شخص با اتوریته وبا کفایت بود ازلحاظ سخن رانی در منطقه درجمع زعمای گذشته وموجود کشور شخصیت بی نظیر بود.هزار اشرف غنی به تار مویش بدل نمیشود.ملیون کرزی را فدای همان خنده های ملیحش میکنم.

مردان وطن دیگرهیچ گاه ضلید به دست مفت خوران نده.توکه کشته میدهی دفاع میکنی دشمن میدوانی چرا اوپست صلا حیت خوده به غیر میدهی غیرکه می آید و هزارویک نام سرت میماند.
دسیسه هم مبکند وذهرهم میدهدت آگاه باشی که اوضاع برق آسا درحال تغیر است درمیدان تو هستی باردیگر بی تمیزی نکنی که بازیکه یکه زهرتان میدهند..

عارق

بروبه ساز گندنه هوش کن بادت نکنه

هوا که گرم شد ازروی زن موی میزند

وضعیت آنچنان خراب ودرهم که طرفین

برادر وارداو های موبه موی میــــزنه

شمال به جنوب به شمــــال جوته گویند

احساسات عقل را مسخر،درپی علت نه

داخلی ها زن به دفاع بیگانه شوی میزنه

گرسنه ها داد وفریاد دارند یتیمان واویلا

آن که چتل خورده عارق بد بوی میزنند

سوته

به چپ گفتم که حلوای سرسوته نخورید
به راست هم میگویم هوس چپن ولنگوته نخورید
روزوروز گار چپ یک بغله شد حزب دوپله شد.
فردا عوض شدنی است ازطرفه مردم سوته نخورید.
چپ میداند که آن سوته ازخرس بود.به این داد به آن داد وپس گرفت توسط همین سوته یکی از دیگر فراوان نفس گرفت.
به راست میگویم که چپن لنگوته مال سرمایه بود.درجان کرزی کرد شیک پوش جهان معرفی اش کرد.
این لنگی را به اشرف غنی داد.
روایت از مرزا تقصیراست که میگویند دریکی ازجلسات حزبی حین داخل شدن درخانه گاوی درلب آب خور بسته بود.ناگهان بان داد.مرزا تقصیر برایش گفت تورا صاحبت ازشاخ در ریسمان بسته است .مارا ماسکاو از کله بسته است.
ماسکاو نیست کنون دولت مردان چون گاو لب آبخور بسته شده اند

سوته

چپ برای تان میگویم که دیگرحلوای سر سوته نخورید.که این حلوا خوردن ها کار طفلان بود.
آن سوته که از خرس بود.خرس سوته خودرا گرفت ورفت.دیگر سوته ای نیست که شما حلوا بخورید.جنگ بی هوده وطعنه گفتنهای بی مورد شمارا درسطح نزول سقوط میدهد

مگسان.

گفت که طرف دولت فراوان میروند
گفت که طرف خردمندان کمترمبروند
گفتم که مگسان طرف کثافتها میرون
میروند که بخورند وبنوشند چتل کنند
گفتم پروانه ها طرف چراغ ها میروند
میروند که بخوانند وبفهمند وبگویند.

اواواو

او اواوهرکه مردارمــــی خورد دل مـــا بد میشود

گاومردارخـــور،نداند که نخورد،مریض کبد میشود

علاوه ازشوری ونمــــک یگان سوزن خلد به جگر

ازین خاطر زود می میرد راهی سرنوشت ابد میشود

دنگ دنگ اول

یک زمانی مردی ازقریه جانب شهرروان بود.بین شهروقریه دشت کلان بود.ای میدان طی میدان بود.مرد برای اینکه خودرا ازشرباد شکم ازاد بسازد.یک فیر جاناه کرد وگفت یک دنگ دنگ بعد از چند قدمی فیردوم کرد گفت دو دنگ دنگ همینطور فیردو وسه و.چهارم وپنجم یک بار نگاه کرد کس دیگری همراهش است گفت که ازچه وقت همراه من بودی؟ گفت من ازهمان دنگ دنگ اول همراه تو بودم.

وضعیت سیاسی موجود ازهمان دنگ دنگ اول خراب است.اکثراعضای حزب تخریب شده وویران شده ازبیخ وبنیه.افتخاربه ریش بابا دارند.

ما رشوت نخوردیم دزدی نکردیم در رشوت خوردن ودزدی کردن هیچ جای شک نیست ازین حالت مستثنی هستند ازشخص اول گرفته تا قدمه های پایینی درین قسمت نمرۀ اعلی را می برند.

ولی آمدیم روی این اصل که درخت اوایل ماه بهار دراثرتابش آفتاب ومهربانی آب برگ وشگوفه وگل میکند تامیوۀ به بارآورد،درمیان تخم ازخود به جا بگذارد ((تنازع البقا)).

اما وضع نامناسب جوی هوای سرد غیر قابل تحمل سبب میشود کن گل ها خشک شوند ودرخت بی ثمربماند.

حزب دموکراتیک خلق افغانستان براساس جهان بینی دوران طبقۀ کارگر درافغا نستان اساس گذاشته شد.همبستگی بین الملی خویش را با ماسکاو((حمایۀ معنوی)) داشت.

طرحی داشت،مرامی داشت،آرایشی داشت وپیرایشی داشت،جوانان برخاسته ازشرایط کاملن دیکتاتوری دردوران((دههه دموکراسی))یابروتهای دبل وکلاگک پیک کارگری با پیش کش نمودن اخلاق ادیبانه وروش های شریفانه عشق می ورزیدند به یک جامعۀ مدرن وپیش رفته درسطح کشورهای منطقه وجهان.اما تقابل دوسیستم متضاد جهانی چون هوای خشن سرد این همه گلهای نو شگفته را پرپرکرد.درخت حزب دموکراتیک خلق افغانستان بی ثمرشد.

حادثۀ ثور برخلاف ادعا ها گویا که نه شرقی خبرداشت ونه غربی بلکه هم شسرق خبر داشت وهم غرب هردو استخبارات کی جی بی و سی آی ای با قوت مساوی درافغانستان نقش فعال داشتند.

درتغیرات هفت ثور((دست سیا بیرون از آستین خرس))سی آی ای نقش اساسی داشت.

سی آی ای میخواست که جنبش نونهاد مترقی را ازریشه خنثی بسازد تا زمینه های هرنوع بد اخلاقی دزدی ورهزنی بی اعتمادی ونفاق ملی دامن گیراین ملت بیچاره شود.

بناً میگویم وضع موجود نظامی وسیاسی افغانستان ازهمان دنگ دنگ اول خراب است.

بیرون رفتن ازدنگ دنگ اول سیردرگریبان انداختن ها وبه خود آمدنها گذشتها ومدارارا کاردارد.

سیاست ها درموجودیت اشرف غنی وتیم کاری اش ریختن تیزابی است که به ریشه این ملت بیچاره انداخته روان است.  

من عیارامروزم

من عیار امروزم کفش دوز وپینـــه دوزم

جگرسوختـــه دارم،مــهربــــان دلســـوزم

مسگرم وآهنگر،یعقوب وکاوه نام داریم

 ازگذشته آمدیم مسؤل فردا امروزاست

وظایف ما سنگین صداقت جنگ با خیانت

با همراهان خودسعی درجنگ شب وروزم

درینجا شب وروز بیان حقیقت وجهالت است.

توبدان

توبدان که چرا درکشورت این قدرفراوان مگس است

درسروروی من وتواونشسته باعث تکلیف هرکس است

همه بینند همه شنوند فراوان دیگران منتظراند نگویند

غول سرمایه خوابیده میبلعد ومی نوشد،فاضله بس است

من «عیار» امروزم

من «عیار» امروزم میروم به سوی فردای فردای که به همه تعلق دارد.میرویم

که فردابی بهترداشته باشیم،فردای که همه خودرا انسان بیابند.رسیدن به فردای انسانی،ترک ازدیروز است دیروزی که به هیچ اصول نمیتواند عمل کردش مارا قانع بسازد فقط ضیاع وقت است.اما اندیشۀ دوران سازرا هیچ گاهی منتفی نداسته((اعم ازپیروجوان)) به آموزش وفهم ودرکش خودرا درشرایط انکشاف نوین جهانی خودرا مکلف میدانیم. 

زنده میخواهمت
وطن زنده میخواهم تورا زنده میخواهمت
مادرمردان خفته درخون زنده میخواهمت
تویی ازنسل آریانای بــــزرگ مادر«یما»
تویی تلاقی، فرهنگها،زنده میخواهــمت
تویی آفتاب قلب آسیا درمیان آسمان آبی
حق مایی، فروزنده، وتابنده میخوا همت
دشمنان مرگ تورامیخواهندتن خون رنگ
من توراازچنگ وحشیها زنده میخواهمت
با شمشیردوتیغه تورامیخواهندحلال بینند
نجات از((زبان ومذهب))زنده میخواهمت
دشمنانت را گویم تف ولعنت برسرت باد
بیرون ازمعاملۀ جنت فروشان زنده میخواهمت
به این ولدان حرام سیاسی گویم که حیف
فاقدوطن ساختیدبه نسل بالنده میخواهمت
صدای آزادی خواهان وطن هنوزطنین دارد
صدا صدای داکترنجیب است،زنده میخواهمت

این وطن
این وطن هرگـــزوطن نمیشه 
با فرمایش وطن،وطن نمیشه
به شعرخوانی ولباس پوشی
بخواهی،وطن وطن نمیشه
آهورمیده ازدام پریدورفت
اسیرآن آهوی ختن نمیشه
بیداری به حد کمال رسیده
کسی آمادۀ فروختن نمیشه
عیاران دنیای آزاد دارند دیگر 
نوکراین(احمق)وآن(کودن)نمیشه

بلی!
دوستم تاکه زنده است مرد وطن است
دوستم بازوی قوی دارد مردزدن است
از دوستم بازو است پیش رویش ترازو
هرکه برایش چرپ داد از او زدن است
شکست را در ندگی قبول ندارد هرگز
پروای لگه ولوگه ندارم ازمه زدن است
به همرای عاجزان مقابله کردن عیب
لذت درقوی محکم وپخته زدن است
دلیلش چه است خودم فرزند غریب بودم
هنوزهمان اندیشه کارگری فکر من است.

آسمان آبی
هموطنان نظام موجودروبه نزول است
نجات ازدست یک چندنفرفضول است
ابرسیه میرود آسمان آبی چهره میدهد
ازان جاتابش آفتاب خیلی مقبو ل است

عاشق حقیقی
گل آفتاب پرست عاشق آفتاب است خط سیرمعشوق خودرا،ازبام تابه شام دنبال وچرخ میزند.زمانی که آفتاب غروب مینماید می بیند که ستاره طرفش مینگرد آنگاه به حیای نبود معشوقش شرمنده سرخودرا فرود می آورد.به سوی ستاره نمی نگرد..

تو کی هستی؟

توکی کستی من که با لبان بسته ام ودارای زبان ساکت دردهن چیزی را ازدل بیرون نمی سازم.مگرتومراآرام نمی گذاری چون دریای پرطلاطم خروشان دردلم درجریان هستی ومن بی قرار.ندایی ازنهان بیرون آمد وبمن فهماند وگفت من وجدان توام.بیدارهستم وبیدار ازین خاطراست تورانگذارم قرار.توهمان باهمتی استی ازآغازتولد تا به اکنون((حکومت هالند))کشوردموکراتیک هم برایت رحم نکرد بیست سال ازتمامی حقوق انسانی((آموزش،کار،صحت اقامت)) جدا فامیل طفل وزن وفرزند.به اشاره یکی دو هموطن «نامردت»وتوهنوزهم به حیث انسان طرفش مینگری.

توهمان مردی هستی که هنگام دام های برای محوت فزیکی برایت شانده شده بود.بامهارت تام خودرا نجاد دادی ولی هنوزهم میگذاری بگذار که درروغن خود پخته شوند.محرومت ساخت به جرم اینکه چرابه آوازمصالحۀ ملی تن دردادای با حزب وطن وحدت کردی بگوکه من اشتباه کردم وبرای شان سند غلامی وبردگی ندادی.توهمان آدمی هستی که به فقر((نادانی))تن درندادی خواستی که جهالت را از سر به درکنی،ازمیده ریگ لب دریا به حیث تخته تمرین میکردی مگراکنون کوشش مینمایی که برای آینه نسلت به خاطرتوخجالت نکشد.که وطن فروخت دزدی ورهزنی کرد.

اما استوارپا برجا خستگی نا پذیربی هراس حقایق را مینویسی ومیگویی تا نسل بالنده بیاموزد. 

عاشق حقیقی

گل آفتاب پرست عاشق آفتاب است خط سیرمعشوق خودرا،ازبام تابه شام دنبال وچرخ میزند.زمانی که آفتاب غرب مینماید می بیند که ستاره طرفش مینگرد آنگاه به حیای نبود معشوقش شرمنده سرخودرا فرود می آورد.به سوی ستاره نمی نگرد.

 

جهان ازبم اتوم میترسد

مگرما افغانها همین اکنون درگیراستعمال بم اتوم هستیم.

قابل توجه رسالت مندان.   اگرپشتونها را امریکا ومتحدینش فرض کنیم دارای بم اتوم((پشتو+سونی)) احساسات لسانی ترکیب احساسات مذهبی اتومی است دراختیارگردانندگان ارگ.

اگرتاجکان را روسیه وایران فرض کنیم((فارسی+شیعه ))احساسات لسانی ترکیب ازاحساسات مذهبی اتومی است دراختیار مخالفین ارگ.آتشی است درداده شده شعله اش دارد که تمامی افغانها را دامن کشا

ن درآتش سوزان میسوزاند.زمانی که چشم هارا خون گرفت هم اطراف برایش خوآلود معلوم میشود.

گرذدانندگان اصلی اش همین اکنون درحال حمله وجانب درحال ترصد به حمله.روشن فکران رسالت چه می کنید پکه می ویا خاموش.خاموش کردن این آتش درتوان شما است کشورتان ازفاجعه نجات بدهید.

 

نافهمیده

کنون صفحۀ بازی عصرتغیر کرده است

چپ وراست را همزمان پیــرکرده است

منزل زمان بــــه پایان رسیــــد کارنامـــه

چپ وراست را خورد وخمیرکرده است

به چپ گفت عجله کردی دویدی وتنــــد

کارهـــا را نافهمیده به تـــأخیرکرده است

علـــت ناکــــامی را«خوشه چین» گــــوید

چپ عدول ازبرنامه کاربی تدبیرکرده است

راست با خصوصیات مفت خوری وویرانی

تکیه را صرف به نعرۀ تکبیرکرده است

زاده وحشت ودهشت خلق دربین جوانان

زناکاری ولواطت را عالم گیرکرده است

همین اکنون هرکاری را به خودروا داند

دیگران راحواله به منکرونکیرکرده است

 افتخارمی کنم

افتخارمی کنم که مرا ملیونر نگوینــد

افتخار میکنم درمنفی کاری خرنگویند

افتخارمی کنم فراوان درحقیقت گویی

چاپلوس بولهــوس آدم نوکـرنگویند

چنانچه رابران را نثـــــــارمیکنــــند

درکوچه ؟خواهـــرو؟مـــادرنگوینــــد

  

 

عیار

همین که گفتم عیار مغزبادام است.تقویه کنندۀ دماغ وسیلتن شفادهندۀ امراض توده است.

هکذا((بهار))است. ابررا به گریه می آورد تاکه زمین به استقبالش گل فرشی نماید.

آفتاب است،طلوع میکند تاریکی را محوه مورومورچه وملخ را درحرکت می آورد. 

مغز بادام

مغزبادام است عیار،عیارمغزبادام است

زرنــگ است وهوشیــار،رموزفام است

چون سیاست مدارپوست وبــرگ نیست

دوای دماغ است،تداوی مرض عام است

آزاد است وآزاد،خصلت عقابــــی دارد

خدمت گارعالم خلق دشمن غلام است

 

یک آدم از کنار خیا بان درختان میوه گذرکرد.
یک مراتبه ازجانب درخت صدا آمد.کجا هستی ای آدم نا سپاس بهار می آیی به تماشای گلهایم این همه گلهایم امیدی است برای ثمر ازین خاطر گذر میکنی در تابستان میوه فراوان دارم.
اما در خزان وزمستان منحیث یک دشمن طرف ما سیل میکنی.
مثل آدم های فرصت طلب ومداحان سیاسی گاهی درپهلوی آن فرومایه خود محور مینشی که کدام قدرت بیگانه بیاید. .....نامش را کشمش بگذارند

پادشاهی سر کله کنک
درگذشته ها در قرا وقصبات به منظور لحظه ای ساعت تیری مردان کلان سال اطفال قدونیم قدرا صدا می کرد بیایید که پنج روپیه گی را سر موی کنک می اندازم.اطفال راجع به عاقبت کارنمی فهمیدند.زمانی که پنجی برزمین می افتاد یکی برمیداشت دیگران برموهایش حواله می شدند.ازشدت درد کندن موی مجبوربود که پیسه را به زمین بیاندازد.الی نهایت همه شکایت از درد کندن موی.
حاکمیت سیاسی به جای موی کنک سر کله کنک انداخته شده است این حاکمیت سرهاره خورد.
عاقبت اگرچنان پیش برود فراوان سرهای دیگررا هم مبخورد.الی اراده باالفعل مردم

میخواهی که باشی بامن باشی 
مردمیدان توره ای قطغن باشی
فرزند رستم زال استوره تاریخ
شاه گان،سهراب سمن باشی
عیارباشی درسربازی تیارباشی
باشی سواربر اسپ توسن باشی
شاگردان بدخشانی هر سه نفر
ظهوری،جبین، غفار سوزن باشی

.. می خواهی که با من باشی 
گل سوسن ویا سمن باشی 
درهوای آزاد عیاران نوین 
گل وحشی هرچمن باشی

تو کی هستی؟
توکی کستی من که با لبان بسته ام ودارای زبان ساکت دردهن چیزی را ازدل بیرون نمی سازم.مگرتومراآرام نمی گذاری چون دریای پرطلاطم خروشان دردلم درجریان هستی ومن بی قرار.ندایی ازنهان بیرون آمد وبمن فهماند وگفت من وجدان توام.بیدارهستم وبیدار ازین خاطراست تورانگذارم قرار.توهمان باهمتی استی ازآغازتولد تا به اکنون((حکومت هالند))کشوردموکراتیک هم برایت رحم نکرد بیست سال ازتمامی حقوق انسانی((آموزش،کار،صحت اقامت)) جدا ازفامیل طفل وزن وفرزند.به اشاره یکی دو هموطن «نامردت»وتوهنوزهم به حیث انسان طرفش مینگری.
توهمان مردی هستی که هنگام دام های برای محوت فزیکی شانده شده بود.بامهارت تام خودرا نجاد دادی ولی هنوزهم میگویی بگذار که درروغن خود پخته شوند.دولت هالند محرومت ساخت به جرم اینکه چرابه آوازمصالحۀ ملی تن دردادی با حزب وطن وحدت کردی بگوکه من اشتباه کردم وبرای شان سند غلامی وبردگی ندادی.توهمان آدمی هستی که به فقر((نادانی))تن درندادی خواستی که جهالت را از سر به درکنی،ازمیده ریگ لب دریا به حیث تخته تمرین میکردی مگراکنون کوشش مینمایی که برای آینده نسلت به خاطرتوخجالت نکشند.که وطن فروختی دزدی ورهزنی کرد.
اما استوارپا برجا خستگی نا پذیربی هراس حقایق را مینویسی ومیگویی تا نسل بالنده بیاموزد.


هموطنان نظام موجودروبه نزول است.
نجات ازدست یک چندنفرفضول است.
ابرسیه میرود آسمان آبی چهره میدهد
ازان جاتابش آفتاب خیلی مقبو ل است
عاشق حقیقی
گل آفتاب پرست عاشق آفتاب است خط سیرمعشوق خودرا،ازبام تابه شام دنبال وچرخ میزند.زمانی که آفتاب غروب مینماید می بیند که ستاره طرفش مینگرد آنگاه به حیای نبود معشوقش شرمنده سرخودرا فرود می آورد.به سوی ستاره نمی نگرد.


این وطن
این وطن هرگـــزوطن نمیشه 
با فرمایش وطن،وطن نمیشه
به شعرخوانی ولباس پوشی
بخواهی،وطن وطن نمیشه
آهورمیده ازدام پریدورفت
اسیرآن آهوی ختن نمیشه
بیداری به حد کمال رسیده
کسی آمادۀ فروختن نمیشه
عیاران دنیای آزاد دارند دیگر 
نوکراین(ن)وآن(ن)نمیشه

زنده میخواهمت
وطن زنده میخواهم تورا زنده میخواهمت
مادرمردان خفته درخون زنده میخواهمت
تویی ازنسل آریانای بــــزرگ مادر«یما»
تویی تلاقی، فرهنگها،زنده میخواهــمت
تویی آفتاب قلب آسیا درمیان آسمان آبی
حق مایی، فروزنده، وتابنده میخوا همت
دشمنان مرگ تورامیخواهندتن خون رنگ
من توراازچنگ وحشیها زنده میخواهمت
با شمشیردوتیغه تورامیخواهندحلال بینند
نجات از((زبان ومذهب))زنده میخواهمت
دشمنانت را گویم تف ولعنت برسرت باد
بیرون ازمعاملۀ جنت فروشان زنده میخواهمت
به این ولدان حرام سیاسی گویم که حیف
فاقدوطن ساختیدبه نسل بالنده میخواهمت
صدای آزادی خواهان وطن هنوزطنین دارد
صدا صدای داکترنجیب است،زنده میخواهمت

دانه گندم
خردمندان آرد میان هردو تا سنگ 
جهالت زیرین حماقت در سرسنگ
حماقت عزت و ناموس میفروشت
جهالت همسنگ است چرس وبنگ
خردمند گندم ریزان مسلسل زدهل
برون آید آرد از فشارهردوسنگ
آنچه که نیازاست به بیرون رفتن
ضرورت جبهه است(ملی غورزنگ)
جدا بودن احزاب را بیکاره شماریدند
هرطرف افتاده نامیدندش توته سنگ

وطن فروش
رنج فقر را که میحسم کی دارا کند حس
درد خاررا که میحسم کی دارا کند حس
درد پدرمردگی را میحسم دارا نکند حس
رنج اسارت راماکشیم وطن فروش نکند حس
با وجدان ها غرق در استرس اند روزوشب
بی وجدان را کی درک باشد ازین حس

داکترنجبب
بیست سال گر گفتی دهنت شرین نشد
بدون عرق درچمنت سبزگل نسرین نشد
اسپان تازی ازدوش باز ایستیدند وناتوان
تتوان بارکش لایق جل زین وقمچین نشد
هردوره عبادت ازخود وقت وزمانی دارد
ثواب نماز شامگاهی جانشین پیشین نشد
داکترنجیب ستاره آسمان آزادی مابود اما
بدیل این مردتاربخ صبغت الله فالبین نشد

 

 


بالا
 
بازگشت