زلمی استانکزی
حامد کرزی چگونه برهنه شد!
حامد کرزی را همه میشناسند. او بیشتر از سیزده سال بر افغانستان حاکم بود. کرزی در کمتر از چهارده سال حکومتاش با نقد و انتقادهای بیشماری همراه بوده است. از گسترش فساد اداری تا عدم موضع واحد در برابر شورشیان و از دزدیها و چپاول تا دهها نارسایی دیگر. اما روی دیگر این سکه حکایتهای خوبی نیز دارد. کرزی افغانستان ویرانه را تسلیم شد که حتا ارگ ریاست جمهوریاش فرش نداشت. در زمان او نظام نیمبند ساخته شد. قوانین تدوین و تصویب گردید. حکومتداری با وصف فساد گسترده دوباره احیا شد و میلیونها جوان و کودک افغان راهی دانشگاهها و مکاتب شدند.
بیتردید بررسی کارنامۀ حاکمیت بیشتر از یک دهۀ کرزی را نمیتوان در چند سطر خلاصه کرد و او را قهرمان یا حامی مافیا خواند؛ زیرا در زمان او هم دستآوردهایی نصیب مردم افغانستان شده و هم چالشهای جدی در این جغرافیا به وجود آمده که هر کدام نیازمند بررسی و موشکافی بیشتر است، اما این مرد قندهاری زمانی که دو سال قبل پس از حدود یکونیم دهه ارگ ریاست جمهوری را به جانشیناش سپرد، با تصویری قهرمانانه در ذهن مردم به بازنشستگی رفت.
با همه کاستیهایی که از او باقی مانده بود، تصور مردم از او به عنوان یک بزرگ سیاسی و زعیم دلسوز بود که در این چهارده سال عرابه کشوری ویرانه را به چرخش درآورد و خلاف سنتهای گذشته در کشور، به گونۀ مسالمتآمیز قدرت را ترک کرد و راهی خانهاش شد.
چنین برداشتی از کرزی زودگذر بود؛ زیرا او که به عنوان رییسجمهور بازنشسته قدرت را واگذار کرده بود، دوباره وارد صحنه شده و از هر راهی در پی حضور رسمی و حتا بازگشت به قدرت برآمد و این امر سبب شد او صدها دروازه داخلی و بیرونی را از بهر ماندن و بودن در قدرت دقالباب کند.
سرانجام کرزی که همه او را زعیم، بزرگ و مشر میخواندند بار دیگر در دام قدرتطلبی افتاد و با موضعگیریهای عجولانه و سبک از شرق تا غرب در پی حامی گشت. با عبور و عدول از همکاری با امریکا به عنوان متحد استراتژیک افغانستان؛ گاهی در دامن روسیه چپن انداخت و گاهی هم برای کورکراهی به منظور بازگشت در مراسم تشیع محمدعلی کلی؛ مشتزن معروف دنیا به امریکا رفت.
اما با بازگشت مایوسانه و دست خالی از امریکا در انگلستان توقف کرد. از دولتمردان بریتانیایی خواست که مجلسی برایش آماده کنند تا به رقیباش آقای غنی که در سفر به بریتانیا با موج انتقادها و کشمکشها روبهرو شده بود، بفمهاند ادارۀ مجلس و در کل رهبری این چنین نیست که او میخواهد انجام دهد و انجام داده است.
حامد کرزی که مردم افغانستان از او توقع حل مشکلهای ملی و بحرانهای فراگیر را در مراحل حساس داشتند، با پشت کردن به جایگاه و پایگاه واقعیاش در میان مردم، در پی ظهور به اصطلاح دوباره در قدرت سیاسی افغانستان برآمد و این امر باعث شد با دستپاچگی تمام خود و جایگاهاش را در حوزه جهانی هم قمار بزند که نمونۀ کوچکی از تحقیر و توهین او را به نقل از منبع موثق در این جا یادآور میشوم:
حامد کرزی که در آخرین روزهای حاکمیتاش طبل مخالفت با امریکا را میکوبید، پس از حدود یکونیم سال بار دیگر در تلاش آن شد تا روابط از دسترفته را بازیابد و به بهانۀ شرکت در مراسم تدفین محمدعلی کلی به امریکا رفت تا بتواند با شماری از حامیان قبلیاش ضمن دستبوسی تجدید پیمان کند که با ناامیدی تمام از امریکا به بریتانیا رفت.
بازگشت آقای کرزی از امریکا و توقف او در بریتانیا دقیقن چند روز بعد از سفر آقای غنی به انگلستان بود که با موجی از سروصداها همراه شده بود.
حامد کرزی حین ورود به میدان هوایی از ترمینل عمومی داخل میشود، اما مسوولان میدان هوایی از او میخواهد که باید تلاشی داده، سپس میدان را ترک کند. منبع موثق میگوید که حامد کرزی بهشدت برآشفته و خشمگین شده و از مسوولان سفارت افغانستان میخواهد این موضوع را با وزارت خارجه انگلستان در میان بگذارند. او همچنان در انتظارخانه میماند، اما پاسخ وزارت خارجه انگلستان نیز این بوده که هر آنچه قانون است باید تطبیق شود. کرزی به ناچار تن به تلاشی میدهد. چپنی که روزی اقتدارش بود را از تن میکشد، تمام وسایل فلزیاش را از خود دور کرده و به گونهیی برهنه از دروازۀ امنیتی عبور میکند.
این مرد مقتدر قندهاری پس از خارج شدن از میدان هوایی آغاز به نشست و گفتگوهای مورد نظر با سیاسیون بریتانیایی نموده، اما عمدهترین خواستاش این بوده که مجلسی برای او ترتیب کند شبیه مجلس سخنرانی رییسجمهورغنی که افغانهای مقیم بریتانیا به خصوص افغانهای معترض و جنجالی نیز حضور داشته باشند که باز هم جواب مثبت نمیگیرد و مایوسانه راهی کشور شده و سفر به چین و روسیه را آغاز میکند.
در یک جمعبندی کلی، نگارنده معتقد است که برهنه شدن آقای کرزی در انگلستان، دقیقن همان تصویری است که او خودش را در داخل کشور نیز برهنه و بیحیا ساخته است. اگر چنانچه او در تلاش بازگشت غیرقانونی به قدرت نمیبود، اگر او بهدنبال تحکیم پایههای نظام سیاسی در کشور میبود، اگر او اجازه میداد که چهرههای دیگری نیز وارد صحنه میشدند، اگر او جایگاه ملیاش را حفظ میکرد و هزار و یک در را از بهر جنون و عطش قدرت نمیکوبید، آن گونه که در انگلستان برهنه و تحقیر شد و مورد اهانت قرار گرفت، در میان مردمش نمیشد. اما او هم از باغ بالا ماند و هم از آسیاب پایین و سرانجاماش شد کرزی امروزی که دستی پشت هر دسیسه دارد.