دكتر نبي هيكل

 

چرا نیروهای ملی و مترقی از صحنه سیاسی غایب اند؟

عصاره کلام: از   فرو پاشی خانواد چپ افغانستان  حدود  سه دهه میگذرد. در این سه دهه تلاشهای سیاسی عمدتآ برای تامین وحدت حزب دموکراتیک خلق افغانستان و حزب وطن  بیشتر متبارز اند. تلاشها یی برای اتحاد نیروهای ملی و مترقی افغانستان نیز صورت گرفته  اند اما هیچیکی از این تلاشها نتوانسته به یک ساختار  سیاسی  وطنی  بیانجامد.  سایر اعضای خانواده چپ نیز متششت اند و قسمتی از آنان در دیاسپورا  به سر میبرند.  در منظره سیاسی افغانستان  خلای  ناشی از حضور نیروهای ملی و مترقی به شدت احساس میگردد.  چرا  خانواده بزرگ چپ با تجربه و دانش مبارزه  سیاسی  نتوانسته  در منظره سیاسی کشور محبوب برای دفاع از حقوق توده های مظلوم و تحت ستم حضور  پیدا کند؟

تلاشهای نامبرده در حالیکه به اهداف تعیین شده  (  وحدت    و احیای حزب دموکرتیک خلق افغانستان؛ حزب وطن ؛  حزب  وطنی نیروهای ملی و مترقی ) نایل نگردیده اند، توانسه اند به اتحاد  گروپهای سیاسی کوچک و  یا ایتلافهای سیاسی  در  شکل جبهه ها نایل  آیند. این  انکشافات نشان میدهند که  علاقمندی برای اتحاد و وحدت وجود دارد اما به یک اتحاد موثر وطنی که بتواند  هم این نیروها را در حیات سیاسی کشور مطرح سازد و هم برای مردم امیدواری ایجاد نماید نتوانسه اند منتهی گردند. چه موانع   و علل در راه این اهداف قرارداشتند و  دارند؟ این حقیقت که اتحاد و ایتلاف در یک سطح  گروپی و  تشکیل جبهه احزاب توانسته صورت گیرد و در سطح تشکیل یک  یا دو حزب وطنی موفقیت نیافته است نشان میدهد که علل ناکامی دستیابی به اهداف متذکره  را باید عمدتآ در داخل خانواده  جستجو نماییم. دلایل  زیادی میتوان آورد که شیوه اندیشه و عمل کلاسیک و سبک کار  دو علت  بنیادی این ناکامی را میسازند.

از سوی دیگر به اراده واقعی و تعیین اولویت برای پیروزی در این راه نیاز اند.

در این مقاله نخست بر این دو عامل مکث میشود و سپس پیشنهاداتی برای بیرون رفت از  بنبست موجود بعمل میآید.

 

  شیوه اندیشه و عمل کلاسیک

 شرایط جدید خواهان آن است تا به مسایل و پدیده ها به شیوه جدید از نظر تیوری و عمل برخورد شود. شیوه  اندیشه و عمل کلاسیک را نباید یکسره مردود دانست خوبی های آن را باید تقدیر کرد.  شرایط مبارزه، خواستها و نیازمندیها و توقعات کارگران و زحمتکشان همه تغییر کرده اند. اما قبل از آن برای صراحت سیمای چپ دموکراتیک افغانستان را بصورت خلاصه معرفی مینمایم. خانواده چپ  متشکل از  سه جریان فکری بود: هواداران  تفکر اتحاد شوروی؛ هواداران  ماویسزم و  جریا سنتیز آندو با تمایلات ستم ملی. همه ی این جریانها  قسمآ در سازمانها اسلامگرا  جذب و منحل گردیده اند و قسمآ در گروپهای کوچک  به سر میبرند.

 مشخصه های این نوع شیوه عبارت اند از:

1.     تعصب فکری: تعصبفکری مانع دگر اندیشی و   میگردد و  کار همکاری با  سایرین را برای  تحقق اهداف مشترک دشوار و حتی نا ممکن میسازد. علاقمندی به مفکوره خودی آنقدر نیرومند است که گروپهای دارای ایدیولوژی و اهداف مشترک را از اتحاد باز میدارد. آنچه  از  تحاد   دو گروپ سامایی و سازایی ودو جزیره جدا شده از تنه حزب دوموکراتیک خلق جکوگیری میکند حساسیت آنان در برابر افکار است  زیرا فکر خود را بهتر از فکر دیگر میدانند. جنبش چپ در  تعصب فکری میان گروپها درگیر مانده است و از یکسو  گاهی  در برابر  نحوه تفکر و باورمندی  گروپ خودی مربوط به جریان فکری واحد حساسیت  دارد و از سوی دیگر با گروپهای جریانهای فکری  دیگر. مرزهای  این تعصب شدیدآ محافظت میگردند. بحث ها نیز درون گروپی و میان گروپی اند و بیانگر  نوعی از انحصارگرایی اند. این حقیقت که هیچ یکی از این جریانها  در  سه دهه به  اتحاد سازمانی و فکری قبل از  تشتت دستنیافته اند   شاهد این مدعا است.

2.     تعصب گروپی:تعصب گروپی  به اشکال مختلف میتواند تبارز نماید. تعصب گروپی عبارت از احساس برتری گروپ خودی و منافع گروپ بر گروپهای دیگر است.گروپها نه تنها در برابر همدیگر با تعصب برخورد میکنند بلکه در برابر  شخصیتهای منفرد نیز. تعصب گروپی به تفکر گروپی خدمت میکند و  از گروپ  افکار و ارزشها و بقای آن حمایت میکند. تعصب در برابر افکار دیگر یا گروپ دیگر به معنای نادیده گیری  افکار و  طرح هایی است که  به بیرون از گروپ تعلق دارند . تعصب فکری و گروپی با هردو خصمانه یا غیر دوستانه برخورد مینماید. اندازه گروپ و رهبری آن نیز  در  این رابطه درنظر گرفته میشوند.

گروپ بعلاوه فضای مصوون و سنگر مطمین را  میسازد، به تشکیل هویت گروپ می انجامد و وسیله قدرت را فراهم میکند. زیرا گروپ  صرفنظر از  توانایی کمی و کیفی خود  مقدم بر همه بحیث یک جمعیت تبارز میکند.  گروپ نه تنها  وفاداری را  تشویق میکند بلکه برای رهبران گروپ  و اعضا موقف گروپی را ایجاد میکند. از دست دادن گروپ بدین ترتیب به معنای از دست دادن این همه امتیازات میتواند باشد.  این خود میتواند انگیزه  ای را برای حفظ گروپ فراهم نماید. زیرا ماهیان اکواریوم  بدون شک از مقابل شدم با مایهان بزرگ و شارکها در هراس اند.

3.     فقدان تخصصگرایی: تخصصگرایی و  رعایت اخلاق مسلکی از  ضروریات سیاسی  زمان ما است.  هر مبارز سیاسی مانند افراد عادی که هنگام ضرورت به دکتور و خیاط و نجار بحیث اهل کار مراجعه میکنند به تخصص در کار احترام گذارند.  زمانی که ما همه جامعه الکمالات بودیم  سپری شده است. حتی کار حزبی باید بر اساس  تخصص و شایستگی توزیع گردد.ا ین کار ازیکسو به  شا یسته سالاری  در حزب خدمت میکند و از سوی دیگر   میریتوکراسی را به حیث اصل کار حزبی به عادت مبدل میسازد و  مشارکت اعضای حزب را تشویق مینماید . رهبران حزبی باید از موقف افلاطونی خویش عقب نشینی نمایند و با ایجاد دفتر علمی از دانش معاصر استفاده نمایند.

4.     فقدان تفکر انتقادی: تفکر انتقادی تنها این نیست که هر پدیده را  مورد سوال  قراردهیم.  مهمترین سوال این است که بپرسیم آیا به گونه دیگر ممکن است با یک پدیده یا معضله برخورد شود ؟ ما  باید حقیقت حقایق را مورد  سوال مجدد  قراردهیم.

چه چیزی برای یک گروپ و سازمان  چپ یا  یک عنصر ملی و مترقی دارای اهمیت است مردم/توده ها یا ایدیولوژی و نحوه فکری  شخصی و گروپی ما؟

تازمانیکه در برابر فکر همدیگر  و گروپهای همدیگر با تعصب یا  شکاکیت و عدم اعتماد برخورد نماییم اتحاد ما تامین نخواهد شد.تخصصگرایی و اخلاق مسلکی و تفکر انتقادی ما را در کار دگر اندیشی و همکاری باهم کمک مینمایند.

دومین عامل ناکامی مساعی برای اتحاد  خانواده چپ را باید در شیوه کار  جستجو نماییم.

سبک و شیوه کار

 شیوه کار ما برای  وحدت حزبی و اتحاد روشنفکری متاثر از نحوه اندیشه و عمل ما میباشد.

نقایص کار کدامها اند.

1.      کار را باید از یک پلاتفرم صریح وکوتاه  بحیث   چهارچوب مشترک برای کار مشترک  آغاز نمود. یک    طرح جامع و منطقی باید برای  آغاز کار مشترک برای تحقق اهداف مشترک و  تداوم همکاری بوجود آید.

2.     کار را باید  بر مشترکات  بنا نهیم  و اختلافات و تفاوتها را بحیث  ساحه مانور فردی  و  ضرورت  طبیعی  بپذیریم. همفکری  و توافق کامل امر نادر است و کار وحدت حزبی و  اتحاد روشنفکری باید از حل اختلافات آغاز نگردد بلکه  بر مساعی مشرک برای  تحقق اهداف مشترک مبتنی بر یک  تفاهمنامه  بحیث   دید و موضعگیری مشترک بنا گردد. برای هردو  گام به شیوه جدید اندیشه و عمل نیاز داریم که در آن تعصب فکری و گروپی وجود ندارد،  مسلکگرایی و اخلاق مسلکی اساس کار  قرار داده میشود و با مسایل با تفکر انتقادی برخورد میشود.

3.      شیوه کار حزبی و مبارزه سیاسی:  روشنفکران اغلب به  تعیین مبارزان همسنگر به شیوه  سنتی و کلاسیک برخورد میکنند  که در آن وفاداری و رازداری و اعتماد غلیظ در صدر فهرست  قراردارند.این شیوه کار به معنای این است که ما برای اتحاد دوستان  و آشنایان خود در یک حزب کار میکنیم و  سایرین را با دیده  شک و تردید می نگریم.این کار موجب میگردد  دیگران را به پروسه نه کشانیم و   با مبارزان سیاسی بحیث  حرم نشینان و حاشیه نشینان برخورد نماییم. در نتیجه چنین برخورد ما   رهبری را از حلقه افراد وفادار و آشنا تشکیل میدهیم و  قدرت حزبی را  در انحصار قرار میدهیم. هرنوع مساعی در خارج از افغانستان باید با افغانستان پیوند داشته باشد.

4.     در شیوه کار بیشتر بر کمیت تاکید میگردد تا بر کیفیت کارمانند یک شخص بانفوذ بیکاره  و  شاید هم بدنام بر یک شخص خوش نام و دانشمند اما فاقد نفوذ،  قدرت و  ثروت ترجیح داده میشود.  متکای اقتصادی / سیاسی خارجی بر متکای توده ای و مردمی ترجیح داده میشود.

نمیخواهم این مقاله حوصله گیر  باشد و راه حل را پیشنهاد مینمایم:

1.     تشکیل یک یا دو سازمان سیاسی وطنی متعهد باید در دستور کار  قرار داده شود. زیرا  کمبود   احزاب سیاسی چپ در کشور احساس میگردد . احزاب سیاسی برای تربیت رهبران جوان، برای افسار زدن به  قدرت دولتی و دفاع از حقوق حقه مردم ضروری اند. کار  تشکیل ایتلافها و جبهات کار ادهاک اند  نه کار  اساسی  بنیادی. احزاب سیاسی کنونی  در حقیقت گروپهای منافع اند که به نام احزاب در قدرت  سیاسی میخواهند  سهیم گردند.

2.     یک  طرح واحد بحیث  موضعگیری و راهکار مشترک برای کار مشترک  جهت تحقق اهداف مشترک (تفاهمنامه) آماده و مورد بحث  قرار داده شود. همه ی مذاکرات و توافقات تنها بر آن  طرح  مبتنی گردد تا از انحراف  مساعی و توجه به  اختلافات و تفاوتها جلوگیری گردد. و با افراد و گروپها بدون هرنوع تبعیض فرخورد شود. اصل اساسی (1)توافق بر توافقنامه  و(2) کار عملی برای تحقق آن قرار داده شود.

3.     افراد ، گروپها و سازمانها برای  تصویب نهایی  طرح  تفاهمنامه آمادگی میگیرند. طرح را  نهایی و تصویب میکنند و  شورای واحدی را از مجموع هیات رهبری سازمانها و احزاب و شخصیتهای مستقل  امضا کننده تفاهمنامه تشکیل میدهند.

4.      کار  ایجاد حزب سیاسی آغاز میگردد.

5.      برای  سادگی کار طرح تفاهمنامه آتی را در معرض بحث و  گفتگو قرار میدهم.

 

تفاهمنامه

بادرک این حقیقت که

-         انسانها در همه ی جوامع  و در همه ادوار تاریخی دور افکار و منافع متفاوت گردهم آمده اند؛

-         صراحت و دقت در اهداف  برای در یافت راه های حل و فرمولبندی راه های رسیدن به آنها دارای اهمیت  کلیدی اند؛

-         کار مشترک بدون درک مشترک و تفاهم ممکن نیست؛

-          تامین حاکمیت مردم  بدون اکتویزم فعال سیاسی  روشنفکران متعهد که از اعتماد و حمایت مردم برخوردار باشند ممکن نیست؛

-         جامعه داخلی افغانستان به یک  یا دو ساختار سیاسی  سراسری و ملی به هدف دفاع از حقوق مردم نیاز دارد، و

-         با درنظرداشت شرایط و وضعیت های حاکم بر جامعه و  ساختارهای سیاسی کنونی مصمم هستیم برای اتحاد روشنفکران متعهد  بر اساس اصول آتی برای  تحقق اهداف مشترک مساعی مشترک انجام دهیم.

1.     ما هرنوع تغییر را به تغییر در نفسها مرتبط میدانیم و معتقدیم تغییر را باید از خود بیاغازیم. بدین لحاظ به ار تقای  سطح آگاهی  و دانش  اعضای سازمان و مردم توجه لازم صورت میگیرد.

2.     وداع با شیوه معمول و مروج اندیشه و عمل را شرط ضروری موفقیت مبارزه سیاسی میدانیم، و هر نوع مظاهر تعصبفکری و گروپی را محکوم میکنیم.

3.     سازمان سیاسی را از آنانی پاک نگهمیداریم که دست و دامن  آلوده دارند.

4.     شفافیت درکار، کار تخصصی و رعایت دقیق اخلاق مسلکی مشخصات  کار و مبارزه سیاسی ما را تشکیل میدهند.

5.     تبدیل کار مردمی به مبارزه سیاسی و تبدیل مبارزه سیاسی به کار مردمی ماهیت اساسی مبارزات سیاسی ما را  میسازد.

6.     ما معتقدیم که حمایت مادی و معنوی سازمان سیاسی در جامعه افغانی باید  جستجو گردند.

7.     توانایی  سازمان سیاسی از نظر ما در درایت سیاسی، توانایی مدیریت و بسیج منابع ملی و کسب اعتماد مردم تبارز مینماید.

8.     سازمان سیاسی از نظر ما منافع ملی را با دقت و بصورت اوپراتیفی/ عملی تعریف مینماید.

9.     کار ما بر احترام به تفاوتها و کار مشترک برای تحقق اهداف مشترک و رشد استعدادها و توانایی های فردی استوار میباشد.

10.                   ما معتقدیم که تخصصی شدن فعالیت های سیاسی سازمان سیاسی نه تنها تقدیر از استعدادها و  به معنای تقسیم صلاحیت ها بر اساس شایستگی میباشد بلکه  این توانایی ها و استعدادها را  رشد میدهد و به تربیت نسل جدید مدیران و رهبران سیاسی کمک مینماید.

11.                   ما از ایدیولوژی خاص پیروی نمیکنیم بلکه از تیوری ها و دانستنی های علمی   در مبارزه سیاسی استفاده مینماییم. از نظر ما تیوریها و ایدیولوژیها چراغ رهنما اند و از تقدس برخوردار نیستند.

12.                   ما به این باوریم که تعهد و اراده راسخ برای دفاع از حقوق حقه مردم به شمول حق حاکمیت سیاسی مردم هدف اساسی مبارزه ما را تشکیل میدهد.

13.                    دفاع از عدالت اجتماعی، برابری در برابر قانون  و انکشاف متوازن  را  ضروریات حیات اجتماعی می پنداریم. ما همچنان از اقتصاد بازار آزاد با تمایلات اجتماعی حمایت میکنیم.

14.                   حمایت قاطع از استقلال؛ تمامیت ارضی افغانستان واحد در صدر اهداف ما قرار دارد.

15.                    ماحمایت  و تشویق مشارکت افراد و سازمانها را در تصمیمگیریها در اشکال مختلف آن وظیفه خویش می  پنداریم.

16.                   ما معتقدیم که برای تحقق عملی اصول و اهداف سازمان به برنامه عملی نیاز وجود دارد که در آن اصول و اهداف متذکره بصورت عملی و قابل پیمایش تعریف میگردند.

17.                   سازمان برای رشد کار و تصمیمگیری های تخصصی دفتر علمی را در  ساختار خویش ایجاد مینماید.

18.                   ما معتقدیم که حضور احزاب سیاسی متعهد ملی برای  دفاع از حقوق  حقه مردم و تامین حاکمیت مردم ضروری میباشد.

 

پایان

 

 

 


بالا
 
بازگشت