محمد الله وطندوست

 

خا طره یی از شهید شهپر یکی از بنیان گذاران

حزب دموکراتیک خلق افغانستان

 

این یادداشت را پنج سال قبل تهیه و به  سایت های مدعی راه ان حزب فرستاده بودم. متاسفانه به استثنای سایت پیام نهضت به دیگر سایت ها اقبال نشر نیافت. اینک با مطا لعه مضمون پر محتوای همدیار عزیزم شخصیت فرهیخته فرهنگی جناب پروفیسور شرعی جوزجانی در مورد شخصیت شهید شهپر خواستم خا طره خودم را نیز به آن بیافزایم.

شهید شهپر یکی از پیشکسوتان نهضت چپ کشور و از بنیان گذاران حزب دموکراتیک خلق افغانستان است که در اولین کنگره حزب به صفت عضو کمیته مرکزی برگزیده شدویکی از چهره های برازنده و مبتکر رهبری حزب محسوب می شد.

او مردی شجاع و قا طع علیه دشمنان آشتی ناپذیر در صراحت لهجه و بذله گويی سرآمد روزگار بود. شم قوی سیاسی داشت و با هر کونه انحراف درون حزبی با قا طعیت و بی امان  می رزمید.

این شخصیت برازنده اما فراموش شده از دانش عالی سیاسی آینده نگری ژرف برخوردار بود.

زنده یاد شهرالله شهپر در فلسفه انقلابی وارد و یکی ازآمورگاران فلسفه علمی در حزب دموکراتیک خلق افغانستان محسوب می شد.او شاگردان خود را با صفات عالی نه تنها تربیت می کرد بلکه خود نمونه عالی یک انقلابی واقعی بود.

من نمی خواهم همه خصوصیات این رهبر گرانقدر انقلابی را توضیح نمایم. فقط می خواهم خا طرات خود را از برخورد رفیقانه وی در برابر جوانان ابراز دارم.

در بهار سال ۱۳۴۴ که ازتاسیس حزب چند ماهی سپری نشده بود من با عده یی از دوستان دیگر در حوزه حزبی آزمایشی تنطیم شدیم که شهید شهپر منشی آن حوزه بود. او در گزارش گیری سخت گیر و جدی و در توضیح مطالب فلسفی مهارت کامل داشت.هر عضو حوزه را مکلف می کرد که در طول هفته مطالعه منطم داشته باشد اخبار را بشنود و حتما با همصنفی ها همشهری ها و دوستان خود بیدون افشاگری تماس برقرار و در جلب آنان در حزب تلاش نماید.در عین سخت گیری در کار حزبی او با اعضای حوزه بدون در نطز داشت سن و موقف اجتماعی آنان بر خورد همگون داشت وبه همه احترام می گذاشت. در طول دو سالی که او منشی حزبی ما بود هیچگاهی اتفاق نیافتیده که در جای نشسته با رفقا احوال پرسی کرده باشدو یا رفقا را تا دروازه خانه بدرقه نکرده باشد. با وجودیکه ما جوانان شانزده هفده ساله بودیم و او حد اقل ده سال از ما بزرگتراز ما اما بلا استثنا تا دروازه خانه خود بدرقه می کرد. بار ها ما به این عمل او ما اعتراض می کردیم امااو با خوشرویی می گفت که رفقا شما نباید بکوشید تا این عادت مرا تغیر دهید. بدرقه دوستان رفقا و آشنایان عادت همیشگی من است من حاضر نیستم این عادت را تغیر دهم.

یکی از روز های سرد زمستان ما اعضای حوزه به خانه شهپر رفتیم پیغمبرقل یکی از رفقا لباس مناسب زمستانی نداشت بوت هایش نیز در آن روز سرد و بارانی پاهایش را از سرما و نفوذ آب حفاطت نمی کرد. یکی دو نفر با ترحم و یکی دو هم با تمسخر می خواستند موضوع بوت های او را مورد بحث قرار دهند. شهید شهپربا جدیت همه را بجایش نشانید و فضای عادی جلسه حکمفرما شد. بعد از حتم جلسه در حالیکه همه رفقا رخصت شده بودندشهید شهپر یک جوره بوت و یگانه بالاپوش خود را به اختیار پیغمبرقل گذاشت و به او خاطر نشان ساخت که حق ندارد به رفقای حوزه و دیگران از این موضوع یادآوری نماید و خودش نیز هیچگاهی این موضوع را یاد نکرد.

آری! رهبران دیروز حزب با برخورد رفیقانه با دلسوزی با احترام و با حفط کرامت رفقا رهبری خود را مسجل می کردند

 باد که نسلی را در راه خدمت به وطن تربیت نمودند و خود دراین راه جان خود را نثار نمودند.

از شهید شهرالله شهپر که با شجاعت بی نطیر در دفاع از آرمان و عقیده اش به شهادت رسید خاطرات فراوانی دارم که به فرصت های دیگر بازگو خواهم نمود.

!روحش شاد و یادش گرامی باد

 

 


بالا
 
بازگشت