+

 

انجنیـر خلیـل الله روفی

 

برنامۀ صلح حکمتیار میتواند

بدیلی برای اشرف غنی باشد

 

گلب الدین حکمتیاردریک ترفند سخت ماهرانه ودرعین زمان آگنده ازانفعال، سرانجام راهـش به ارگ بازشد وبه بهانۀ صلح باحکومت اشرف غنی که توافقنامه یی هم میان دوطرف به امضا رسید، با امتیازات غیرمنتظره  درراه بازگشت به سرزمینیست که بوی خونهای ریختۀ ملت بیگناهی درآن، هنوزهم مشام انسانیت را سخت آزار میدهد و مسلماً که این بوی ازمغز وروان آقای حکمتیارهم به سختی خواهد گذشت.

اززد وبند پشت پرده های سیاه این سناریو که این فرماندارشکست خورده را به پیش کشیده است، هیچکس جیزی نمی داند، حلقات سیاسی ونهادهای ملی ودرمجموع مردم را دریک اضطراب وسراسیمگی عجیبی فرو برده است .

بوق وکرنای هواخواهانش ازکوی وبرزن بالاست. منابع میرساند که دولت امریکا این بحران تازه را سرو سامان داده عربستان تروریزم پرور واردوغان داعشی، ازین روند اعلام همبستگی وحمایت مالی کرده اند. اشرف غنی هم بیخبر ازان که این بدیل دردسرساز، دراستیصال قدرت نامشروعش چه نقـش ویرانگری رابازی خواهد کرد، ازامضای این توافقنامۀ با حکمتیارسخت راضی است. آنگونه که یک  منبع غیررسمی میرساند اشرف غنی، ضمن سفررسمی اش به قطر، مقامات سعودی ازجمله خادم حرمت شکن«حرمین شریفین» رادراین مورد اطمینان داده وگفته است، با لزوم دید شما برادربزرگ، اینک حکمتیارصاحب درآستانۀ تشریف آوری به کابل اند « ازدوست یک اشاره ازما به سر دویدن»

رولاغنی، آقای گلب الدین را درجملات عاطفی خود یک جنگجوی پیرومهرۀ سوختۀ جهاد خوانده وگفته است :        « بگذارید اینها روزهای اخیرعمرخودرادرموطنی که درآنجا تولد شده اند سپری نمایند ودرهمانجا بخاک سپرده شوند» چه ساده اندیشی دلسوزانه که گویا باآمدن حکمتیارویا طالبان که دیگرپیروخسته شده اند، آب ازآب تکان نمیخورد.

اینک موکب این جنگجوی پیر، درمعیت یک لشکرمسلح دراه بازگشت به کشوراست . موکبی که ازبازگشتـش هزاران وسوسه ودلهره ازخاطره های تلخ و مرگبارسالهای 1992 ـ 1994 درمغزوروان هرانسان این سرزمین تداعی میشود.

دراینجاپرسش درشتی مطرح است که آیاجناب حکمتیار واقعاً باخستگی ودلزده گی ازجنگ وخون، این کاروان را در راستای صلح وتسکین دردهای ملت مصیبت زدۀ افغانستان به راه انداخته اند که ایکاش چنین میبود ویا آنکه باروحیۀ قدرت طلبی، برتری نژادی وانتقام جوئی که درکــرکتر ذاتی شان عجین است، بازهم پلان یک حرکت مرموزی را به دیکته کشورهای ذیدخل درمسایل افغانستان رویدست دارد.

خانم رولا مطمین باشند که آقای حکمتیار تا واپسین نفس ازقدرت دست بردارنیست. با آمدن او یک دگرگــونی ناخوش آیندی درهمه عرصه ها ازجمله، مداخلات صریح اوبه آزادیهای دموکراسی، حقوق زنان وآزادی رسانه ها، سخت قابل نگرانی است، تا آنجا که برنامه های خود شما هم بحیث یک خانم خارجی، درمورد آزادیهای مدنی زنان افغانستان زیر پرسشهای تند دینی اوقرار خواهد گرفت. چنانچه هفتۀ پیش حکمتیار درمصاحبه یی اظهارنمود :

« اگردموکراسی، حقوق زن، قانون اساسی و آزادی بیان همین است که امریکائیها درکابل به نمایش گذاشته ورسانه های وابسته به غرب آنرا ثبلیغ میکنند، ما وهرانسان شریف وآزادۀ این وطن ازان نفرت داریم، منکرآن بودیم، هستیم وخواهیم بود» .

 البته با این پیام تلخ خود میخواهد روان ملتی را بقسم گذشته ها سرکوب و تاریخ رابه عقب برگرداند، اما که این چنانی آرمانهای تمدن سوز دیگرتاریخش گذشته است ونمیتوان ازمسیرظلمت بارآن مردم را به ساده گی عبور داد.

مگرازسوی دیگرانتقام گیریهای قومی ومسًـلۀ بدیل رهبری حکومت که یکی ازآرمان های دیرینۀ حزب اسلامی است همچنان برسرجایش باقیست که شاید بحرانهای شدید تری را به دنبال بکشد.  زیرا می بینیم حکمتیار هنوزنارسیده  به کشور، آقای همایون جریر مشاور رئیس جمهوروداماد حکمتیار  که اصلاً از پنجشیر است درمصاحبۀ با خبرگزاری الجزیره، ولایت پنجشیر را مطمین ترین ولایت برای استقرار قرارگاه های حزب اسلامی دانسته و گفته است :

«  قراراست قرارگاهای حزب اسلامی دربازارک، پریان، رخه، پشغور ودیگرنقاطحاکم، ایجاد وافرادحزب با خانواده های شان درآنجاها مستقرگردند» چه زیبا انتخابی وچه بخشش خدادادی، رویاهای پریشانی که هنوزهم به کابوس شبانۀ  آنها مبدل گردیده است.  او شاید فراموش کرده باشد که تا زمانیکه روح ملکوتی مسعود بزرگ برفراز این درۀ دشمن شکن درپروازاست، بیگانه گان مزدور، نوکران عرب وآی، اس، آی هرگزمجال گام گذاشتن به این سرزمین قهرمان پرور را پیدا نخواهند کرد. درینجا فقط به یک رباعی فلکلورازیک شاعرزن پنجشیری که اصلاً ناخوان وبیسواد بوده وسالها پپش درکوها و دره های پنجشیر درگمنامی شعرمیسروده است، بسنده کرده وآنرابه جناب جریرتقدیم مینمائیم تا باشد به افتخار این شاعرۀ همدیارخود، پنجشیر را درمحتوی این رباعی ساده ودرعین حال حماسه آفرین او، به افراد حزب خود معرفی کند :

                    مائیــم نشـسته اندرین تنگ دره       جائیکه دران پلنگ واژدر گــــذره

                    پیران قوی داریم، جوانان سره        هرکس که به ما کج نگره سرنبره

 آقای وحید مژده که یک کارشناس مجرب درشناخت حزب اسلامی وحکمتیار است، علیرغم آنکه آمدن حکمتیاررا با خوشبینی یاد میکند، اما نوشته است :

« با آمدن آقای حکمتیار میدانم درموضع گیریهای حزب اسلامی تغییرزیادی مشاهده نمیشود که متاسفانه این یک پیام خوبی نیست. اوگفته، مسوؤلان حزب اسلامی به مسایلی اشاره میکنند که نگران کننده است. ازجمله آنکه درسایت آنها مقاله یی راخواندم به عنوان « حکمتیاربدیل اشرف غنی » ودرآن استدلال شده بود، چون دوباره جنگ سرد میان  روسیه وامریکا درگرفته بناءً درچنین موقعیتی احتیاج به کسی مانند حکمتیاراست، چراکه جبهۀ شمال باروسیه معامله کرده است وامریکا به آنها اعتماد ندارد »

بناءً بااین استدلال قوی معلوم است که حکمتیار، حمایت سی، آی، ای  امریکا را نیز باخود دارد. اما درآنسوی خط قرمزین دیگر، خونبهای تکاندهنـدۀ تاریخ چه پاسخی خواهد داشت ؟  وکشورامریکا به عاملان  فاجعۀ انسانی که در جنگهای مخرب حزب اسلامی، پایتخت کشوربه ویرانه یی مبدل گشت و ده ها هزارمردم بیگناه کابل درزیر خمپـاره وراکت آنها کشته و زخمی وبی خانمان گردید، چگونه مینگرد ؟ آیا تصفیۀ حسابی درمیان خواهد بود ویا با گذشتن از روی فرشهای قرمزین تشریفاتی، آمدن شان ازجانب حاجبان ارگ وقصرسپیـداربا آغوش بازاستقبال خواهد شد ودیگر هیچ ؟

آیا دست کم سزاوار نیست که با ورود موکب جناب حکمتیاربه دروازۀ پایتخت، بخاطراحترام به خون شهدای سالهای 90 کابل، دمی به احترام بایستد ویک دقیقه ادای سکوت دربرابرارواح قربانیان جنگ، به عنوان عذرخواهی ازمردم افغانستان، را بجا آرد ؟

ازآنجائیکه تاریخ گواه است، خودخواهی وشهرت طلبی ناکرانمند آقای گلبدین را فقط یک چیزمیتواند ارضاء نماید وآن تکیه زدن بر مسند شخص اول کشوراست. باپیروزی مجاهدین علیرغم آنکه بحیث صدراعظم دولت اسلامی تعین شده  بود وقصر صدارت را در مقدمش با هزاران درشن وتبجیل آماده ساخته بودند. اما این مقام را نپذیرفت ومدعی بود تا یک نفرهم ازملیشه های دوستم درکابل موجود باشد به جنگ ادامه میدهد. وقتی نیروهای دوستم کابل را تخلیه ساخت،  او بهانۀ دیگری را پیشکش کرد واعلام داشت، تازمانیکه مسعود وزیردفاع دولت اسلامی باشد هیچگونه صلحی را قبول ندارد

بازهم مسعود بخاطرقطع جنگ وخون ریزی بیشتر، ازوزارت دفاع کناررفت وازمرکز به جبل سراج عقب نشست.

وآقای سباوون معاون نظامی حکمتیارکه فعلاً مشاورارشد رئیس جمهوراست درراس وزارت دفاع جا گرفت.

معلوم بود که این خود گذری مسعود بخاطرنجات مردم، بازهم روح آزمند آقای حکمتیاررا بسنده نمیکند او فقط داعیۀ امارت اسلامی را بجای استاد ربانی درسردارد. بدین لحاظ چارآسیاب کابل را مقرفرماندهی خود انتخاب کرد وبعد با سلاح های ثقیله،  ازنقاط حاکم وتخت زنبورک کوه آسمائی، روزانه با فیر ده ها وصدها راکت شهرکابل رازیرآتش گرفت و مردم بیگناه رابه کام مرگ فروبرد. من که دران روزگاردرکابل بسرمیبردم، پایتخت درسیمای شهر ارواح قامت کشیده  بود. تابوتهای مثله شده درکراچیهای دستی ازکوچه یی به کوچه یی بسرعت انتقال داده میشد، قبرستانها گنجایش دفـن شهدا را نداشت. مرکزکابل ازسکنه خالی و همۀ موسسات ووزارتخانه ها ازترس راکت زنیهای حزب اسلامی به دامنه های خیرخانه،  دربارک های متروک وباز ماندۀ عساکرشوروی، انتقال گردیده بود.

دربحبوحۀ این روزگارحکمتیارائتلافی رابنام شورای همآهنگی شمال پایه گذاری کرد وباهمان دشمن سرسخت و دیرینۀ خود جنرال دوستم وآقای مزاری، علیه دولت ربانی متحد گشت. درزیرچتراین ائتلاف، خدای من که قیامت کبرا بالای مردم کابل آغازگردید. حملات شبانۀ هوائی دوستم با پرتاب بم های خوشه ای ازشمال، هاوان زنی های بیـدریغ حزب وحدت از سمت غرب، راکت باران حکمتیارازحومۀ چارآسیاب، فیرسلاح های ثقیله وخفیفۀ دولت ازکوه تلویزیـون به مواضع حزب اسلامی، زنده گی را برمردم به آتشکدۀ سوزانی بدل کرده بود. مردم درقحطی مرگباری نفس میکشید. مسیر لوگرازطریق، خیرآباد ـ چهلستون که یگانه راه اکمالاتی مواد غذائی وآرد، برای مردم فقرزده  ومحتاج کابل بود بوسیلۀ  پوسته های حزب اسلامی بکلی مسدود گردیده بود. ازفضای دود زده وافقهای بخون نشستۀ کابل بوی مرگ و تباهی تا آسمانها تنوره می کشیـد .   

سرانجام با پیشروی طالبان، این فرماندارمغلوب مجبورگشت پس ازآنهمه ویرانی وتباهی مردم کابل، چهارآسیاب را به طالبان تخلیه کند و با افراد خود به ربانی ومسعود پناه برده وهمان چوکی درهم وبرهم صدارت را پذیرا گردید. ولی دیری نگذشت که ستارۀ اقبالش افول کرد. طالبان کابل راتصرف کردند واو درحالیکه دیگر بیچاره گردیده بود، گام در گام مسعود، به سمت شمال عقب نشینی کرد.

با اینهمه کرونولوژی تاریخ زده وسنگین، اگربازهم آقای حکمتیارزمان را به محاسبه نگرفته  ازداعیۀ بلند پروازیهای قدرت دست نکشد وحزب اسلامی را که با خاطره های خونین درذهن وروان مردم ترسیم گشته، بیک حزب عدالت خواه مردمی که عملاً پیام آورصادقانۀ صلح وآرامش برای مردم کشورباشـد، تبدیل نسازد،  نه تنها که بازهـم تجرید شدۀ دامان پاک مادروطن وآماج انزجار ملت خواهد بود بلکه اینبار یکجا باعسرت هفتمین دهۀ عمر، تاریخ را به شهادت روزگارتلخ و مرارت بارخود به گواهی خواهد گرفت.

 

   جــون ـ 2016  

 

 

                                   


بالا
 
بازگشت