ضیا

 

          سلامی  چو بوی آشنایی؛

 

فرهاد " دریا " به استرالیا ونیوزلند می آید وپیش ازآمدن گپ های کمیاب اوباخواننده های هفته نامه ء " افق"

 

نویسنده و هم گپ؛ ضیا

 

خواننده های گرامی! 

شاد هستم به بهانۀ شنیدن صفیر روحنواز از حنجرۀ سفیر صلح و باهمی "فرهاد دریا" که به حق خود را نزد مردمش به اثبات رسانیده که او هنر را و آنهم والاترین و ظریفترین شکل هنر ( موسیقی) را منحصراً به خاطر وسیلۀ معیشت و براورده ساختن ابتدایی ترین نیاز های مادی و معنوی در زنده گی هنری اش به کار نبسته، بلکه  این بخش از آگاهی جمعی را در حد توان و امکان، به منظور تسلط بر واقعیتها و رهگشا به سوی پیروزیها و غلبه بر دشواریها پنداشته وچه به جا که بر وفق ضرورت زمان به مردمش آواز خوانده و از متن صدایش گلواژه های فرحت زای شعر را از باغستان تغزل و دارو بخش به خسته گان و راهنما به گمکرده راهان را بازتاب داده است. 

ندارد کسی با تو ناگفته کار

ولیکن چو گفتی دلیلش بیار

سالهای پیش و به قول خودش( اوغایتها) را به خاطر بیاورید. می شود گفت؛ سی و اند سال پیش ازین که دریای  جوان با اندام لاغر و چهرۀ استخوانی اش به تلویزیونها ظاهر شد. دران وقت کمتر از جوانان آماتور بودند که هم  سن و سال او باشند و به اجرای آهنگهای ثقیلِ غزل و کلاسیک هندی بپردازند. اما این فرهاد دریا بود که با اجرای آهنگهای غزل و کلاسیک همهمه بر پا کرد.

دریا که با موجهای خروشانش به پیش میرود و از هر خم و پیچ راه باز میکند، دریای ما نیز استعداد، احساس و عاطفه اش را از بندِ هرگونه قیودات رهانید و آهنگهایِ در خور مردمش را به تجربه گرفت که نتیجه اش ایجاد گروه هنری باران شد و آن نیز درخشید و خوب هم درخشید وهمچنانکه در اجرای آهنگها به  شیوۀ غربی نیز از دست بالا برخوردار شد. 

تا اینجای سخن، من پرداختم، بیائید شما عزیزان را به مهمانی فریاد دریا میزبان شوم و از زبان خودش چیز هایی بشنویم:

دریای عزیز به هفته نامۀ "افق" خوش آمدید! آرزو دارم با خیر و خوشی به استرالیا تشریف بیاورید تا چشم دوستداران شما روشنی و گوشهای شان فرحت بیابد.

دريا: شادمانى و شادكامى بر شما ارزانى باد! خوشبختم بالاخره پس از ۱۵سال آزگار، بازهم با خوبان مقيم آستراليا ديدار خواهم داشت. يقين دارم اين ديدار، از خاطره دار ترين ديدار هاى عمر من خواهد بود، مى دانم.

ضیا: چی شد که خواستید هموطنان دور افتاده درین سوی اقیانوس آرام را از صدای زیبای تان بهره ور بسازید؟

دريا: تصور مى كنم اقيانوس هم بايد از آرامش زياد دلش گرفته باشد و تكانه بخواهد. همينطور نيست؟ گفتم باش بروم   بُركه ى آرامش هايش را به نام خوبى ها و زيبايى ها برهم بزنم، ساحل نشينانش را زيارت كنم، دوستدارانم را ببينم، براى دلتنگى هاى شان بخوانم و براى طول عمر شان، با زبان عتيق موسيقى، دعا كنم! دلم براى شان برابر ۱۵ سال تنگ شده است؛ فقط همين!

ضیا: حالا روشن است که شما منحیث یک هنر مند از میهن گرامی ما تبارز کرده اید، با نظر داشت اینکه اکثر هموطنان ما ( موسیقی) را از زبان هنرمندان یا (به اصطلاح هنرمندان) و یا بهتر است بگوییم (آواز خوانان )، شنیده اند که موسیقی (غذای روح) است. میخواهم خواننده های عزیز ما از زبان شما بفهمند که این گونه توجیه به موسیقی،  "صفت" است یا "تعریف"؟

دريا: هيچ كدام! تا كنون كسان زيادى موسيقى را "تعريف" كرده اند، و تصادفن هيچ تعريفى نيز ره به دلم نكشوده است كه شايد قصور از سواد كوتاه من باشد. رابطه ى من با موسيقى - نمى گويم منحصر به فرد - اما متفاوت است؛ مثل خودم است. من ترجيح مى دهم موسيقى را - اين درياى بى پهنا را - موج به موج و قطره به قطره، زندگى كنم تا اينكه ماليكول هاى آبش را در آزمايشگاه هاى جهان زير مايكروسكوپ هاى هزينه بردار تكه و پاره كنم. براى من موسيقى مثل پيراهنى از كتان خالص است كه اگر نباشد، زندگى و روزمره گى هاى انسان، لُچ مى شود، برهنه مى شود، آدم خُنُك مى خورد، و حتا در تابستان برف مى بارد! موسيقى به همان پيمانه كه به عوالم روح خالص بستگى دارد، مثل يك قرص نان خاصه ى گرمِ تازه از تنور برآمده، زمينى و قابل لمس و قابل ديد و قابل بو هم است! موسيقى گوشى را در انسان باز مى كند كه آن گوش، تمام استعداد شنوايى انسان را از او دزدى مى كند و نمى گذارد وقتى موسيقى جارى باشد، آدم صداهاى ديگر كاينات را بشنود! موسيقى مثل يك هدفون Bose است كه به اصطلاح cancellation noise دارد. صداهاى بيرون را لغو مى كند و نمى گذارد آدم جز خود آدم، صوت ديگرى را بشنود! 

ضیا: در تمهید این نوشته بیان کردم که فرهاد دریا {هنر "موسیقی" را منحصراً به خاطر وسیلۀ معیشت و براورده ساختن ابتدایی ترین نیاز های مادی و معنوی در زنده گی هنری اش به کار نبسته) } . لطف کنید این ادعایم را با بیان خود تان واضح بسازید؟

دریا: من موسيقى را براى برآورده شدن هيچ "نيازمندى" به كار نمى گيرم. براى من موسيقى، خودِ "نيازمندى" و خودِ معيشت است! من موسيقى را نمى خوانم، بلكه اين موسيقى است كه مرا مى خواند، از گلوى من آواز مى شود و در نغمه هاى من جان مى گيرد. گذشته از اين حرف ها، دوست دارم مساله ى خيلى مهمى را كوتاه توضيح بدهم. اين مساله، امرار معاش با موسيقى است كه در افغانستان تا نازل ترين سطح آن و به معنى نادرستِ بازرگانى و حتا استفاده ى سو تعريف شده و در طول دهه ها به يك بحث گمراه كننده مبدل شده است. چه عيبى دارد اگر كسى از آب و نان و مزد موسيقى زندگى كند؟ موسيقى نه كار خدايان، بلكه معجزه ى انسان است! موسيقى، نَمايه ى از عالى ترين و نيز ابتدايى ترين جلوه هاى جسم و روح كتابى را كه "انسان" نام دارد، مى نويسد. موسيقى براى من "فراهنر" است و مثل هر پديده ى زنده ى ديگر، همپاى عصر و زمان تغيير مى كند و از نو تعريف مى شود. حالا اين تغيير آيا بد است و يا خوب، به صحبت هاى امروز ما "غرض" ندارد. موسيقى از زمان باربد تا بتهوون و از فصل استاد قاسم تا نسل احمدظاهر و همين طور تا چنگ ها و ترنگ هاى امروز، هميشه در تغيير بوده است. اگر ديروز ناگزير در يك قدمى تنبور مى نشستيد تا صداى آن را بشنويد، اما امروز اصلن ضرورت نداريد با خود هنرمند روى در روى بنشينيد. شما مى توانيد در داخل يك "خاشه" تلفن همراه خود، عظيم ترين گنجينه هاى موسيقى جهان را در اختيار داشته باشيد. وقتى خستگى از تن بدر مى كنيد، يا خيال مى پزيد، اگر نان مى خوريد و يا حمام مى كنيد و زير شاور ايستاده ايد، اگر در حال موتر چلانى استيد و يا با دوست، همسر و معشوقه ى خود در رستورانى نشسته ايد، اگر غم هاى روزمره ى خود را گريه مى كنيد و يا با خداى خود خلوت داريد، در همه ى اين حالات به موسيقى گوش مى نهيد و ممكن است همه را از تلفن همراه خود پخش كنيد. به تكرار مى گويم، "موسيقى معجزه ى زمينى است!" و به همان نسبت نيز قابل لمس و قابل بو و قابل پيمايش است.

ضیا: کدام بخش از کار کرد های تان مورد توجۀ مقامات سازمان ملل قرار گرفت که شما را به حیث سفیر صلح انتخاب کرد؟

دریا: در مورد خودم، از زبان ايشان نمى توانم دليل بياورم، اما همين قدر مى دانم كه سفراى حسن نيت سازمان ملل بر اساس كاركردهاى شخصيت هاى اثرگذار، محبوب، سرشناس و متعهد به ارزش هاى بلند انسانى انتخاب مى شوند. اگر ساده تر بگويم، سفراى حسن نيت سازمان ملل، كم تَر براى خود و بيش تر براى ديگران زندگى مى كنند، از لغزش در قالب هاى متعارف و نامتعارف سياسى در امان اند، و به عنوان الگو براى چندين نسل، قابليت آوردن تغيير در يك جامعه را دارند. 

ضیا: جمهوری دموکراتیک هنر هیچ گونه مانعی را جلو هنر مند شدن اشخاص در اشکال گوناگون هنر قرار نداده. اما دلم به حال یک عده آواز خوانان جوان می سوزد که آنها با مساعد بودن امکانات وسیع لجوجانه به ستیژ ها بالا می شوند ، کنسرت میدهند و یا پارچه های موسیقی ویا البومهای تصویری شان را از طریق تلویزیونها به نمایش می گذارند، در حالیکه نه به رسالت هنر مند بودن وقعی می گذارند و نه ماهیت شعر، موسیقی و حتی تصاویر شان از کیفیت لازم برخوردار است. به نظر شما مشکل در کجاست و راه بیرون رفت کدام است؟

دریا: به گپ شما، اين "مشكل" عوامل زيادى دارد كه شايد حجم و حوصله ى مصاحبه ى امروزين ما، زورش بدان نرسد. خواهم بگويم كه اين مشكل نه تنها گريبان اهل موسيقى را - نه فقط در افغانستان - گرفته، بلكه ما هر روز در وطن و جهان - در كنار بهترين فرزندان هنر و سياست و علم و دانش و تقوا - شاهد ظهور سياستمداران "مدارى"، هنرمندان بى هنر، طبيبان آدم كُش، ملاهاى بى خدا، عالمان بى علم ... نيز بوده ايم. و تا جهان بوده، چنين بوده! من چيز نوى در آن نمى بينم. با اين تفاوت كه امروز تكنالوژى اين ظهور را سهل تر، سريع تر و جهان شمول تر كرده است و آدم از تاثير آن كم تر  مى تواند فرار كند. در بازار، در كُل دو گروه متفاوت به اين هنر مى پردازند:  

- آنانى كه هم خودشان و هم ديگران مى دانند چرا مى خوانند.

- و آنانى كه نه خودشان و نه ديگران مى دانند چرا مى خوانند!

همين طور آثار موسيقى هم به دو دسته تقسيم مى شوند:

- آثار فرازمانى و ماندنى

- ايجادات روزمره و مصرفى

شايد تعجب كنيد اگر به حيث فرهاد دريا بگويم كه بشر در موسيقى نه تنها به آثار ماندنى، بلكه به آثار مصرفى و يك روزه و دوروزه نيز سخت نياز دارد. به سرعت برق آسای زندگى نگاه كنيد، فرصت هاى انسان را كه اصلن كوتاه تر از يك نفس شده در نظر مجسم كنيد، "پيشَكان" و دويدن هاى انسان را در روزمره اش تماشا كنيد ... آيا فكر مى كنيد اگر بتهوون در چنين عصرى ظهور مى كرد، به اندازه ى يك رَپ خوان، مشهور و مطرح مى شد؟ اينكه خوب است و يا بد، در اين صحبتك، كارى به اين قضاوت نداريم. تكنالوژى، روزمره گى هاى انسان را از نو نوشته، و بخش كلانى از موسيقى جاى متفاوتى را در كنار پديده ها و مشغله هاى ديگرى چون لباس، خوراك، كار، استراحت، سفر، ورزش ... براى خود باز كرده است. انسان امروز، براى شنيدن موسيقى همان قدر وقت دارد كه براى نوشيدن يك پياله چاى يا كافى و يا بلعيدن يك سندويچ و يا يك خوراك كباب در جريان سوارى مترو يا موتر و يا سرويس هاى شهرى فرصت دارد. متاسفانه ديگر انسان براى آنچه كه در "اوغايتا" زندگى ناميده مى شد، فرصت ندارد و بايد بدود؛ فقط همين! سخن كوتاه تر اينكه، ما به عنوان نسل هاى كه بايد امروز زندگى كنيم، ناگزيريم بپذيريم كه بدون موسيقى هاى مصرفى و يك روزه و دوروزه نمى توانيم نفس بكشيم. 

مى ماند اما حساب بى هنرانى كه به قول شما لجوجانه "شِق" كرده اند حتمن بخوانند و حتمن بشنوانند. راستش دل من اصلن به خود آن ها نمى سوزد، بلكه براى شنونده و مردم و در نهايت براى خودما مى سوزد كه چگونه امپراطور تكنالوژى، در كنار خوبانِ باهنر، بى هنران ناخوب را به زور و يا به رضا بر ما تحميل مى كند و ما ديگر نمى توانيم از زير تاثير آن بگريزيم. هرجا برويم، اين ها حضور دارند و نفَس آدم را مى كَشند!

ضیا: درین کنسرت به علاقمندان آواز تان چه چیز جدید را به ارمغان می گذارید؟

دریا: شنونده ها و دوستداران يك هنرمند، توقع دارند در يك كنسرت، آهنگ هاى را از هنرمند محبوب خود بشنوند كه قبلن شنيده اند، دوست دارند و از آن ها خاطره دارند. معمول نيست كسى در كنسرت، آهنگ كاملن نو و ناشنيده را براى اولين بار اجرا كند. هستند هنرمندانى كه به صورت استثنائى هر از گاهى در كنسرت، يگان دوگان نو هم مى خوانند، اما شنونده ها به شنيدن آهنگ هاى نو در يك كنسرت علاقه نشان نمى دهند. 

با وجود آن، لازم است عنصر تازگى و تفاوت در شيوه ى اجرا، آمادگى هاى روى صحنه، تركيب گروه نوازندگان، نورپردازى و جلوه هاى ديگر كه لازمه هاى يك كنسرت زنده است، مراعات شود. در غير آن، تكرار در چنين حالات كسالت و دلسردى مى آورد و بار ديگر كم تر كسى شوق اشتراك در كنسرت هاى مشابه و تكرارى را در سر مى پروراند. كنسرت هاى ٢٠١٦ من با آخرين برنامه هايم در آستراليا كه ۱۵ سال از آن مى گذرد، خيلى تفاوت دارد. از تركيب نوازنده هايم تا شيوه ى موسيقى من در كنسرت ها، عالمى از سرودهاى كه در اين پانزده سال فقط از طريق تلويزيون و راديو و يا انترنت از من شنيده اند، از شيوه ى متفاوت اجراى خودم روى صحنه تا آمادگى هاى متفاوت و با كيفيت بلندى كه برنامه گزاران كنسرت هايم در نظر گرفته اند، همه و همه بسته ى كاملن تازه و به اصطلاح "كاغذپيچ" را به شنونده هايم در آستراليا و نيوزيلاند به ارمغان خواهد آورد. خاصه كه چون براى اولين بار در شهر آكلند نيوزيلاند كنسرت خواهم داد، به حدى هيجان زده استم كه نمى دانم اين ديدار چه زمانى خواهد رسيد. و راستى فراموش نكنم كه قرار است در كنسرت سدنى، براى اولين بار سالگرد تولدم را يكجا با دوستدارانم بر روى ستيژ جشن بگيرم) از همين اكنون، شمار زيادى از اشتراك كنندگان كنسرت سدنى براى جشن تولدم آمادگى هاى شيرين و عجيب و غريبى گرفته اند و حتا خودم را نيز بى نهايت كنجكاو ساخته اند. بهتر است اشتراك كنيد تا خودتان از نزديك تماشا كنيد! من اجازه ندارم به شما "نَقل" بدهم)

ضیا: از علاقمندان آواز تان و بخصوص از کسانی که در کنسرت شما حاضر می شوند، چه توقع دارید؟

دریا: خوب شد پرسيديد، زيرا مساله ى خيلى مهمى را مى خواستم با شما و اين عزيزان در ميان بگذارم. من و برنامه گزاران همراه با تيم كاريى من تصميم گرفته ايم از عوايد خالص و سهم خودمان مقدارى را به يك برنامه ى خيلى حياتى براى آموزش و پرورش و معارف در ولايت باميان، كه كم تر از كمك ها و پروژه هاى عمرانى دولتى و جهانى بهره مى برد، اهدا كنيم. اين برنامه، "كتاب و چراغ" نام دارد و فقط به كمك مالى شخصى خودم و تيم همراه من در تور ٢٠١٦ تمويل مى شود. در ضمن قرار است چند هموطن گرامى كه مقيم اين شهر ها استند، با من در كمپاين تبليغات و آگهى دهى اين برنامه ى بشرى و خيرخواهانه همكارى نزديك كنند كه به زودى به شما و عزيزان ديگر معرفى خواهند شد. به صراحت مى گويم كه به هيچ صورت از اشتراك كنندگان كنسرت هايم چيزى به عنوان اعانه جمع آورى نمى كنم. فقط از آن ها انتظار دارم مثل هر كنسرت ديگرى در آن اشتراك كنند، از برنامه ها بهره و نصيب ببرند و كيف كنند؛ فقط همين. هر قدر تعداد اشتراك كنندگان دوستداران و عزيزان مقيم آستراليا و نيوزيلاند در اين كنسرت ها بيش تر و جمع و جوش چاق تر باشد، به همان پيمانه كمك مادى و معنوى ما به معارف باميان بزرگ تر خواهد بود. به زودى جزييات بيش ترى را در اين زمينه به نشر خواهيم رسانيد. 

ضیا: این حقیقت از پاسخ تان بر می تابد که بسیار آگاهانه و هدفمند این برنامه را زیر دست دارید. به این معنی؛  در قبال ایجادِ فضای شاد و نشاط آور، ضوابط لازمِ یک کنسرت عالی و چیز های دیگر را هم دران گنجانیده اید. اگر حدس من دُرُست باشد، لطفاً به آن روشنی بیاندازید؟

دریا: من در زندگى آدم هدفمندى بوده ام. راه اندازى كنسرت هاى دوره يى، براى من از چندين جهت ارزش دارد:

- جمعيت هاى پراكنده ى افغانى در سراسر جهان را با ابريشم هنر به هم گره زدن و آن ها را به ريشه هاى شان وصل كردن.

- خاطر دوستداران موسيقى و هنر خودم را خواستن؛

- زندگى را با خوشى و نشاط و لبخند آميختن؛ 

- بالندگى را در موسيقى افغانستان تامين كردن؛ 

- ... و بالاخره غمِ شكم بى هنر پيچ پيچ را خوردن؛ 

ضیا: گل گفتی و دُر سفتی دریای دوست داشتنی!  و سپاس از شما که دستر خوان هفته نامۀ "افق" را با صحبت های صادقانه و هنرمندانۀ تان رنگین ساختید و بی صبرانه به استقبال آمدن تان در سرزمین زیبای استرالیا می باشیم.

دریا: اين سفره ى با ميمنت، مدام هموار و پر بركت و گرم بادا! تا ديدار در برنامه هاى سدنى و ملبورن و آكلند!

 

با محبت و ترانه

فرهاد

 

 


بالا
 
بازگشت