شهلا لطيفی

 

قرارگاه خوشبختی ها
شهلا لطیفی
 12-17-2016

دیروز

تا با تو خندیدم
هول و هراس لحظه ها
زیر بادهای خزانی پشت پنجره آفتاب خورده مدفون شدند
و اتاق سرد که چون ابری کبود و سیاه همه روز تاریک بود
با حضور تو جان دوباره گرفت
 ***

دیروز
تا با تو خندیدم
خواسته های عریان دل من که جز تو, تن پوشی ندارند
چون پرستویی در هوای عشق پر کشیدند
 ***

دیروز
تا با تو خندیدم
سراسیمگی را از یاد بردم 
صدای مهیب زندگی 
حضور خورشید نیمه گرم پاییزی 
حتی هوشم را از یاد بردم
 ***

و وقتی با خنده های عاشقانه در من زندانی شدی
و با مستی بر تن و هوش من شتافتی
در چشمه سار حیات 
قطره قطره سرازیر شدم
و با رعشه های لذت بار در کنار تو آویختم
 ***

من در قرارگاه خوشبختی ها
با خنده های تو همه را از یاد می بر 
 جز ظهور عشق را

~~~~~~~~~~~

 

رعشه دل انگیز- شعر استقبالیه

 شهلا لطیفی

12-09-2016


"وقتی برهنه
سراپا برهنه از دريا برون می آيی
حتی خورشيد
از ميان امواج و بلورهای آبی رنگ
 نمك خود را بر تو می پاشد"

(پابلو نرودا )
 
❊❊❊❊

وقتی برهنه 
سراپا برهنه از دریا برون می آیم
رعشه دل انگیزی تنم را بخود از سوز عشق می پیچد 
قطرات زلال امواج نیاز چون عسل وحشی در فرش دستان تو
 از گل وجود من می ریزند

گیسوانم در بند ِ آب 
لبانم معطر از ماهیان بی تاب
چشمانم قرمز همچو لاله وش گل شهوت دریا
 فقط خود را بتو هدیه می کنم

و تو با حلقه ی در کمر 
عشق را از دهان فطرت من فتح می کنی
تا هر دو
چون پیشکسوتان استقلال خوشبختی ها 
در دامان گرم ساحل دریا
 عشق بورزیم با آسودگی ها

 

 

 


بالا
 
بازگشت