بهـــــر نــــوعی کــه بشنیدم زدانش       نشستم بـــــردر او مــجــــاور

نماند از هیچگون دانش که من زان      نکردم استفادت بیش و کمتر

نه اندر کتب ایـــــزد مـــجملی مــاند      کــه آن نشنیدم از دانا مفسر

(ناصرخسرو)

فرستنده: خلیل

تاریخ: 15 حمل 1395

ناصـــــــر خســــــرو

 

     تصویرخیالی برگرفته ازسایت گروه فرهنگ و معارف برون مرزی

1. مدخل:

یکی ازآن سیماهای پرتوان،که مقناطیسش آشنایان بفرهنگ اقوام ایرانی(منظورفلات بزرگ ایرن است) را بخود می کشد، فیلسوف،شاعر، نویسنده، و مجاهد سترگ ،«حجت زمین خراسان»، حکیم ابومعین حمید الدین ناصرخسرو قبادیانی مروزی است. وی یکی ازغولان و کلاشان اندیشه و سخن است که جمع تابناکی از آنان در دوران رستاخیر و نوزائی قرن های چهارم تا هفتم هجری در اکناف فلات ایران طلوع کردند. در کارنامهء قطور روشنفکران ایران همانند ناصرخسرو با همه ویژگی های زندگی و فعالیت معنویش اندک و بل نایاب است.

این پژوهندهء پرمایه و سخت کوش از مولتان هند و بدخشان افغان تا قیروان و سودان، از روسیه وآسیای صغیر تا بحرین و لحسا و قطیف را بقدم سیاحت و گاه پای پیاده در نوشته و با چنتای طلب و عطش جستجو و«خورجینگی» انباشته از کتاب دربخش عمده ی ازجهان اسلامی آن عصر بدنبال گمشدهء خود«حقیقت» گشته است. در زندگی دردناکش فاجعه و حماسه ی زندگی مردی آرمان پرست منعکس است. هنوزبسی ازمرگش در زاویه ی قریه ی دورافتادهء "یمگان" نگذشته بود که نامش باافسانه ها درآمیخت.از زمان تآلیف«آثارالبلاد» قزوینی(نیمهء دوم قرن هفتم) گرفته تا عصر نویسندگان تذکره های معروف «هفت اقلیم» و« آتشکده» توصیف ناصرخسرو به مثابهء مردی از مستوفیان و ووزیران خلافت(!) که برعلوم غریبه و سحریات دست داشته، طلسم اعظم ساخته، به ستارهء مریخ التجآ می برده، اجنه را بخدمت می گماشته، با ملک ملاحده دربحثهای فلسفی درمی پیوسته، آمده است. خود این افسانه گون شدن زندگی یک مرد شهیر که از مختصات روانی توده های عقب مانده است، نوعی تظاهر بلند پایگی این مرد در دیدهء آن توده هاست. بی هوده نیست که کسانی مانند ابن سینا و شمس الدین حافظ در زندگی یا اندکی پس ازخاموش شدن شمع شان، وارد دیار غریب و گیرای افسانه ها می شوند. گور محقر ناصر در دره های گردآلود بدخشان هم اکنون نه تنها در دیدهء اسمیعیلیان، بلکه ساکنان سنی اطراف نیز مزارمقدسی است.

دربارهء زندگی وآثارناصرخسرواسناد و منابع و آثارتحقیقی بسیارجالب و جامع فراوان است. صرف نظر از تذکره نویسان قدیم، جمعی از پژوهندگان ایرانی مانند: تقی زاده، علی اکبر دهخدا، محمد تقی بهار، مجتبی مینوی، م. غنی زاده، دکتر ارانی، سعید نفیسی، بدیع الزمان فروزانفر، دکترمحمد معین،دکتر ذبیح الله صفا، دکترعبد الحسین زرین کوب،دکتر رضا زاده شفق، دکترغلام حسین صدیقی، دکتر مهدی محقق وغیره، گروهی از پژوهندگان اروپائی مانند:هرمان اته، ادوارد برون، هانری کربن، شارل شیفر، و. ایوانف، ی.س. براگنیسکی، ادلمان، اندره برتلس، ب. و. نیکتین و دیگران در بارهء ناصر خسرو تحقیق و تفحص کرده اند؛ و گاه(مانند و. ایوانف) از کارشناسان معروف مذهب اسمعیلی، و یا اندره برتلس از دانشمندان معاصر شوروی کتابی درباره اش پرداخته اند، و نکات شنیدنی و گفتنی بسیار را بمیان کشیده اند. به علاوه و خوشبختانه آثار رنگارنگی ازشعر و نثر ادبی ناصر در دست است، و می توان با مطالعه ی آن ها به کنه اندیشه و احساس او پی برد. لذا، نگارش شرحی جامع و مانع در باره ی ناصر، که هم دوران او و حیات شخصی اش را تشریح کند، هم آثار ادبیش را از جهات شکل و مضمون نقادی نماید و به مقایسهء این آثار با آثار همعصر دست زند، و منابع الهام آن را روشن گرداند، و هم افکار فلسفی و مذهبی اش را در پیوند با جوی ها و شط های فکری آن ایام توضیح دهد، کاریست بزرگ و بغرنج، و بدیهیست که بررسی اجمالی کنونی در صفحات معدود به هیچوجه مدعی انجام چنان وظیفه ی خطیر، لازم و مطلوب نیست( احسان طبری، برخی بررسی ها در بارهء جهان بینی ها و جنبشهای اجتماعی در ایران، 1348).

با درنظرداشت آن چه گفته آمد، این قلم نیز به هیچ وجه در خود توانائی آن را نمی بینم که آن تحقیق ژرف و عمیق را در مورد حکیم خراسان، یعنی ناصرخسرو نمایم. و هدف این نوشته نیز آن نیست. ولی، شرایط خاصی که از مدت چند سال بدینسو در اکثر نقاط بدخشان، و بخصوص در ولسوالی یمگان بدخشان، که مزار این فرزانه مرد اندیشه و خرد در آن قرار دارد، بوجود آمده، ایجاب میکند تا توجه تمام دوستداران ناصرخسرو و نیروهای امنیتی را بدان معطوف کنیم که با آمدن بهار و آوازه هائی که گویا مخالفین برای فصل جدید جنگ آماده می شوند، این تشویش جانکاه را ایجاد میکند که خدای نه خواسته دراین فصل نوجنگ صدمات بازهم بیشتری به مزار و ارثیهء باقی ماندهء ناصرخسرو وارد شود. یعنی هدف این نوشته رسانیدن صدای دوستداران ناصرخسرو در برابرخطریست که صدای آن هم اکنون بگوشها میرسد.

یکی از بدبختی های عظیمی که ما بدان دچاریم، بر نخواستن از خواب گران قرنهاست. در حالی که دیگران در مورد میراث و مفاخر فرهنگی ما از دیرباز مشغول کندو کاو اند. مثال زندهء آن همین حکیم ناصر خسرو هست. اگر سال وفات ناصر خسرو را(481هـ.ق.) قبول کنیم، که در سیمینار بین المللی سال 1366در بارهء ناصرخسرو روی آن توفق بعمل آمد، اکنون که سال 1437 هـ.ق. است ، پوره 956 سال می شود که ابرمرد خرد و اندیشه در دل کوههای بدخشان آرمیده است. ولی تاکنون، به استثنای همان سیمینار بین المللی سال 1366، هیچ یک اثرمستقل در زمینه ی معرفی اش درسطح ملی بعمل نیامده، و نیز تا کنون ازقرآ و قصبات، و ولسوالی های جرم و یمگان گرفته تا فیض آباد مرکز ولایت بدخشان، و حتی در تمام افغانستان هیچ یک از مکاتب، دانشگاهها، شهرها و شهرکها، جاده ها و غیره اماکن و محلات، که نام نامی آن ابرمرد را جاودانه نماید، بنامش مسمی نه شده است. به استثنای محله یمگان که به ابتکارمردم محل بنابراحترام عمیقی که اهالی محل و کل بدخشان، اعم اسمعیلی و سنی، به ناصرخسرو دارند، به نام«حضرت سید» مسمی شده واز سنگ مخصوص آن به نام« سنگ حضرت سید» که یک نوع سنگ خاصی است، به عنوان تبرک دانه های تسبیح(سبحه) ساخته می شود، که در بین مردم محل و حتی صفحات شمال و شمالشرق تسبیح متبرکی شمرده می شود. دیگرهیچ، وبنا به تعبیری ناصرخسرو "همانطور پشت درمانده است". گذشته از آن، حال تعدادی از دشمنان فرهنگ و دیانت مردم می خواهند همان برخوردی را در برابرمزار و سایر ارثیهء باقی ماندهء ناصر نمایند، که دیگر هم مسلکان شان برسرشهر«پالمیرا»ی سوریه آوردند.  

نویسندهء محترم افسون قنبری، ضمن مقالهء مبسوطی تحت عنوان« ناصرخسرو؛ مسافرحکیم »، که تصویر خیالی ناصرخسرو در سرلوحه ی این مقال نیز از آن گرفته شده، در سایت وزین ( گروه فرهنگ و معارف برون مرزی) چنین می نویسد:

Top of Form

Bottom of Form

حکیم ابو معین ناصر بن خسرو بن حارث قبادیانی بلخی ملقب به «حجت» از جمله بزرگترین شعرا، صاحبنظران و پژوهندگان قرن پنجم هجری قمری(یازده میلادی)«فلات»ایران است.

وی درماه ذیقعده سال 394 هجری قمری (1003میلادی) درقبادیان ازتوابع بلخ، که جزء خراسان بزرگ به شمار می رفت، چشم به جهان گشود. نام او و پدرش، دراشعار او چند بار آمده و لقب خود را به صورت «حجت» یا «حجت زمین خراسان» درابیات متعدد ذکرکرده است.این لقب که ازجانب خلیفه فاطمی به او داده شده بود در واقع عنوان و درجه مذهبی او در میان اسماعیلیان بوده است. ناصر خسرو در آغاز کتاب سفرنامه، خودش را قبادیانی مروزی خوانده است. این امرباعث شده که عده ای او را اهل قبادیان مرو بدانند. محققان آثار او بر این باورند که نسبت مروزی که در آغاز سفرنامه آمده است به سبب اقامت او در مرو بوده چرا که ناصر خسرو مدتی در آنجا به شغل دیوانی مشغول بوده و در آنجا خانه و مسکن داشته است. ناصر خسرو در ابیات بسیاری از بلخ به عنوان وطن و شهر و خانه خود سخن گفته است . ناصر خسرو در بلخ زمین و باغ و خانواده و فامیل داشته به همین دلیل در بعضی از ابیات خود با حسرت از بلخ یاد کرده است.

با استناد به آنچه در کتابهای ناصر خسرو آمده، می توان دریافت که او در خانواده ای اهل فضل و ادب که به امور دولتی و شغل دیوانی مشغول بوده اند، بزرگ شده و زندگی پرفراز و نشیبی را پشت سر گذاشته است.اوازکودکی به کسب علوم رایج و گوناگون زمان خود پرداخت و در سایه‌ هوش سرشار و روح پژوهشگر خویش از دانش هاى دوران خود مانند فلسفه، اخترشناسى، کیهان‌شناسى، پزشکى، کانى‌شناسى، هندسه‌ اقلیدوسى، موسیقى، علوم دینى، نقاشى، سخنورى و ادبیات بهره‌ها گرفت. خود او در این باره گفته است:

به هر نوعى که بشنیدم ز دانش     نشستم بــر در او مــن مـــجاور

 

او علاوه برتحصیل درعلوم مختلف، مدتی نیز در مصر به تدریس علم حساب و جبر و هندسه پرداخت. همچنین اوعلاوه بر زبان فارسی به زبان عربی نیز تسلط کافی داشت که این امر در اشعارش مشهود است.

در همین دوران جوانی بود که ناصرخسروبرای پاسخگویی به سئوالات بسیاری که درمورد خلقت و دیگرمسائل دین برایش پیش آمده بود به مطالعه و بررسی مذاهب وادیان گوناگون پرداخت ودراین راه رنج فراوان برد. اودراین راه تنها به بررسی مذاهب اسلامی اکتفا نکرد بلکه ادیان دیگر، مانند آئینهای هندو و مانوی و ادیان یهود و مسیحیت و زردشتی را نیز بررسی و مطالعه کرده است.

این شاعرایرانی هنوزبسیارجوان بود که درکار دبیری ورزیده شد و پیش ازاینکه به سن سی سالگی برسد به دربار خراسان راه یافت. درآن روزگار، خراسان مرکز شاعران و نویسندگان بود و کسانی که بجز نان و نام، طالب حشمت و جاه نیز بودند بدانجا روی می آوردند. ناصرخسرو نیز در ابتدای جوانی برای کسب حشمت و جاه، چون دیگر شاعران و نویسندگان راهی دربار خراسان شد و تا چهل و سه سالگی به کارهای دیوانی و نویسندگی دربار می پرداخت و به مراتب عالی رسید و حتی چنانکه در سفرنامه آورده است بارگاه ملوک عجم و سلاطینی چون محمود و مسعود غزنوی را دیده است.

ناصرخسرو در دربارغزنویان به مراتب عالی رسیده و دراعمال واموال سلطانی تصرف داشته و به کارهای دیوانی مشغول بوده و درمیان نزدیکانش شهرت یافته بود و به او عنوان «ادیب» و «دبیرفاضل» داده بودند و وشاه وی را«خواجه خطیر » خطاب می کرده است. گویا ناصرخسرو درآغاز دربلخ که در واقع پایتخت زمستانى غزنویان بوده است، در دستگاه دولتى قدرت و نفوذى یافته و بعد از آنکه آن شهر به دست سلاجقه افتاده، بر نفوذ و اعتبار وى افزوده شده است. ناصرخسرو بعد ازتصرف بلخ به‌دست سلاجقه درسال ۴۳۲ هجری قمری به مرو،که مقر حکومت ابوسلیمان جغرى‌بیک داودبن میکائیل بود، رفت و درآنجا مقامات دیوانى را حفظ کرده است. وی تا پیش ازانقلاب درونی که موجب تحول اساسی در زندگیش شد، چون دیگر شاعران دربار علاوه بر شغل نویسندگی به مدیحه گویی شاهان دربار نیز می پرداخت.

ناصرخسرو بعد از آنکه مدتى از عمر خود را، در عین کسب انواع فضائل، در خدمت امراء و در لهو و لعب و کسب مال و جاه گذراند، اندک اندک دچار تغییر حال شد او به جستجوی حقیقت پرداخت. به همین منظور با علماء زمان خود که غالباً اهل ظاهربوده‌اند، به بحث وگفتگو می پرداخت. اما ذهن جستجوگراو زیربارتقلید کورکورانه و پذیرش بدون یقین نمی رفت. او که نتوانست جواب سؤالات خود را ازمدعیان علم و حقیقت دریافت کند، در پی رسیدن به حقیقت و رسیدن به آرامش تلاش بسیار کرد و شاید به دنبال همین تفحصات بوده که مدتى از عمر خود را در سفر ترکستان و سند و هند گذرانیده و با ارباب ادیان مختلف معاشرت و گفتگو نموده است.

اما پس از انقلاب فکری که روایتهای گوناگونی درباره آن شده است شیوه دیگری را در زندگی برگزید. حکیم ناصر خسرو همواره درپی رسیدن به حقیقت بود و دراین راه تلاش بسیارمی کرد. سرگردانی ونابسامانی این شاعرجوان ایرانی با خوابی که در ماه جمادی الآخر سال 437 قمری (1045میلادی) یعنی در 43 سالگی دید به پایان رسید. در آن رؤیا کسى به‌ سوى قبله اشاره کرده و حقیقت را در آن سوى نشان داده بود. این رؤیا موجب سفر هفت ساله این حکیم فرزانه شد. ناصر خسرو به قصد وصول به حقیقت بابرادرش عازم سفرحج شد. این سفر که هفت سال به طول انجامید مبدأ یک دوره جدید در زندگی ناصر خسرو محسوب می شود.

به اعتقاد محققان و پژوهندگان آثار وی، دنیا باهمه زیبایی و دلربایی که هنوز برای مردی حدود چهل ساله می توانست داشته باشد، درپیش نگاه ناصرخسرو چنان پست وپوچ جلوه می کرد که برای او دیگربه هیچ دلبستگی نمی ارزید. زندگی در دربار که پراز ریا و دروغ و ستم و آز بود، برای او نفرت انگیز و ملال آور شده بود. پس لازم دید که در جستجوی معنی برآید و به دیاری که درآنجا نشانی از معنی و باطن باشد روکند. پس دل از یارو دیار برکند و به سفر حج رفت. در این سفر که هفت سال طول کشید او چهارباراعمال و مناسک حج را به جای آورد و حدود سه سال درمصر ماند. درهرجایی با صاحبنظران وخردمندان به بحث و گفتگو پرداخت تا اینکه به حکمت اهل باطن روی آورد و در این راه درجات متعدد سیر باطنی را طی کرد و به فرقه اسماعیلیه پیوست و پس از آن به ایران بازگشت. کتاب سفرنامه او شرح مفصل این سفر هفت ساله است.

ناصرخسرو پس از بازگشت به وطن زهد، عبادت و ترک دنیا را اختیار کرد. از دربار کناره گرفت و درخفا مدتی به ترویج فرقه اسماعیلیه پرداخت.

ناصرخسرو به دلیل عقاید خاصی که داشت عده ای با او به مخالفت برخاستند، و همین امر موجب تبعید او از بلخ شد. او در این دوران چون مجال زندگی را بر خود تنگ دید، به بدخشان پناه برد و کوشید تا در پناه کوههای بلند آن پناهگاهی بجوید. این سرزمین کوهستانی با آن تنهایی وبلندی که داشت، قلعه ای بود که می توانست برای شاعر آواره، پناهگاهی مناسب باشد و در انزوای دهشت انگیز همین کوهستان بود که او برای غربت و تنهایی خویش بسیارشعر سرود.

بگذر ای باد دل انــگیز خــــراسانی     بر یکی مانده به یمگان دره زندانی

بی گناهی شده همواره بر او دشمن     ترک و تازی و عراقی و خراسانی

سختی زندگی ناصرخسرو تا سال 481 هجری قمری ( 1088 میلادی) که وی درتنهایی و فراموشی درگذشت، ادامه داشت.

نکوهش مکن چــرخ نیلوفــری را     برون کن زسر باد خیره سری را

  چو تو خود کنی اختر خویش را بد      مدار از فلک چشم، نیک اختری را

                              به چهره شدن چون پری کی توانی        به افعال ماننده شد مر پری را

ناصر خسرو در آغاز کتاب سفرنامه خود، که یکی از کنابهای ارزشمند به یادگار مانده اوست، سرگذشت خوابی که موجب تحول فکری و دگرگونی زندگی او شد را چنین نقل کرده است:

«شبى در خواب دیدم که یکى مرا گفتی: چند خواهى خوردن از این شراب که خرد از مردم زایل کند. اگر به هوش باشى بهتراست.من جواب گفتم که:حکیمان جزاین چیزى نتوانستندساخت که اندوه دنیاکم کند. جواب دادی: دربى‌خودى و بى‌هوشى راحتى نباشد.حکیم نتوان گفت کسى راکه مردم رابه بى‌هوشى رهنمون باشد،بلکه چیزى بایدطلبید که خرد وهوش را بیفزاید. گفتم که: من این از کجا آرم؟ گفت: جوینده یابنده باشد. سپس، به سوى قبله اشاره کرد و دیگر سخن نگفت».

هنگامى که ازخواب بیدارشد، آن گفته‌ها با او بود و براو اثرى ژرف گذاشته بود. با خود گفت:" از خواب دوشین بیدار شدم، اکنون باید که از خواب چهل‌ساله نیزبیدار شوم." تصمیم گرفت که همه‌ کردار و رفتارخود را دگرگون کند و چون در خواب قبله را به او نشان داده بودند، عازم سفرمکه شد. او سفر خود را درسال 437 هجرى از مرو و با همراهى برادرش ابوسعید و یک غلام هندى آغاز کرد. او از بخشهاى شمالى ایران به سوریه و آسیاى صغیر و سپس فلسطین، مکه، مصر و بار دیگر مکه و مدینه رفت و پس از زیارت خانه‌ خدا از بخشهاى جنوبى ایران به وطن بازگشت و راهى بلخ شد. پیامد آن سفر هفت ساله و سه هزار فرسنگى براى او دگرگونى فکرى و براى ما سفرنامه‌ى ناصرخسرو است.(تاکید ازخلیل است)

ماندگارى سه ساله‌ى ناصرخسرو در مصر باعث آشنایى او با پیروان فرقه‌ اسماعیلیه و پذیرش روش و آیین آنان شد. پیروان آن آیین بر این باوربودند که مقام امامت پس ازامام جعفرصادق(ع) به یکى از فرزندان ایشان به نام محمد بن اسماعیل رسیده که همچنان زنده است و پنهانى زندگى مى‌کند.ازآن‌جا که پیروان اسماعیل به خردورزى اهمیت زیادى مى‌دانند، ناصرخسرو به آن فرقه گرایش پیدا کرد وبه جایگاهى دست یافت که در مصر به خدمت خلیفه‌ى فاطمى مصر،المستنصر بالله ابوتمیم معد بن على(487-420 هجرى قمرى) رسید و از سوى او به عنوان حجت خراسان برگزیده شد.

هنگامى که ناصرخسرو از سفر مصر و حجاز به خراسان باز مى‌گشت، پنجاه ساله بود. وى بعد از بازگشت به ایران، که همزمان با آغازفرمان‌روایى سلجوقیان بود، به بلخ رفت و درآنجا شروع به نشر دعوت باطنیان کرد و افرادی را برای تبلیغ فرقه اسماعیلیه به اطراف فرستاد وخود نیزباعلماءاهل سنت مباحثه می کرد.اندک‌اندک دشمنان ومخالفان اوازمیان متعصبان افزایش یافت و زندگی برای او دشوار شد و حتى گویا فتواى قتل او نیز داده شد.

اختلاف سختى که میان ناصرخسرو وعلمای آن زمان رخ داد و تا پایان حیات درآثاراو اثرکرد، ازهمه جاى دیوان او آشکار است. شکایتى که او از مردم زمانه خود و امراء سلجوقى و علماء اهل تسنن خراسان دارد، به دیوان اشعارش راه یافته وغالب قصاید او آیینه مبارزات سخت اوبامخالفانش است. برای نمونه اودرشعری کوتاه به این ایام وشرایط خود چنین اشاره کرده است:

در بلخ ایمن‌اند زهر شرى       میخوار و دزد و لوطى و زن‌باره

   ور دوستدار آل رسولى تو        چون من ز خان و مان شوى آواره

با بالا گرفتن مخالفت ها و دشمنی ها، ناصر خسرو به شهرهاى دیگر خراسان و برخى شهرهاى مازندران روى آورد و کار تبلیغى خود را ادامه داد. به نظر مى‌رسد در مازندران پیروانى گرد او را گرفتند، با این همه چندان به او روى خوش نشان ندادند و درهرجا با چوب وسنگ ازاو پذیرایى کردند. سرانجام به یمگان در بدخشان رفت تا درخلوت آن سرزمین کوهستانى روزگار بگذراند و برتنهایى خود مویه کند و روزگار را به نگارش کتاب بگذراند. بیشتر آثاراو طى 15 سال ماندن در همین کوهستان به نگارش درآمده اند.او درآن سالها از پشتیبانى على‌ بن اسد بن حارث،که اسماعیلى مذهب بود وناصرخسرو کتاب جامع الحکمتین خود را به درخواست او نوشته است، برخوردار بود.

ناصرخسرو تا پایان حیات در یمگان زندگی کرد و در همانجا بدرود حیات گفت و به‌ خاک سپرده شد. گفته می شود که قبر او مدتها بعد از وى مزاراسماعیلیان بوده است، دولتشاه سمرقندی درتذکره اش گفته است که: «قبرشریف حکیم ناصر خسرو در دره یمگان است که آن موضع از توابع بدخشان است' و سیاحان بعد از این تاریخ هم قبر شاعر را در دره یمگان دیده‌اند و اکنون نیز موجود و درباره آن روایاتى میان اهل محل رایج است.»

اقامت طولانی ناصرخسرو در یمگان موجب تقویت و تأیید و نشر مذهب اسماعیلى در ناحیه وسیعى از بدخشان و نواحى مجاور آن تا حدود خوقند و بخارا شد و هنوز هم در آن نواحى طرفداران این مذهب دیده مى‌شوند.

آثار ناصرخسرو

از ناصر خسرو آثار گرانقدری در نظم و نثر به یادگار مانده است.آثار منثور ناصرخسرو عبارتند از:

سفرنامه - خوان اخوان - گشایش و رهایش - جامع‌الحکمتین - زادالمسافرین - وجه دین.

سفرنامه در شرح مسافرت هفت‌ساله استاد و به نثرى ساده و حاوى اطلاعات دقیق جغرافیائى و تاریخى و بیان عادات و آداب مردمى است که ناصرخسرو در سفرهاى طولانى و ممالکت مختلف دیده است. دیگر کتابهاى نثر وى نیز همگى در حوزه کلام و توضیح مطالب مختلف مذهب اسماعیلى یا در جواب پرسشهائى درباره مباحث اعتقادى همین مذهب است.

برگرفته از سایت همایون، مقالهء تحقیقی استاد صباح

ازمیان این آثارنثر، کتاب زادالمسافرین مهمتر از همه و ازجمله کتابهای بسیار مشهور در کلام اسماعیلیه به شمار می رود. تألیف این کتاب درسال ۴۵۳ هجری قمری انجام شده است. این کتاب در بیست وهفت 'قول نوشته شده و مؤلف در این اقوال از اقسام علم و بحث در حواس و اجسام و متعلقات آن و نفس و هیولا و مکان و زمان و خلقت عالم و کیفیت اتصال نفس به جسم و معاد و رد مذهب تناسخ و اثبات ثواب و عقاب اخروى بحث کرده است.

کتاب وجه دین یکى دیگر از آثار مهم ناصرخسرو است که در آن به اختصار راجع به مسائل کلامى اسماعیلیه و تأویلات و باطن عبادات واحکام شریعت به شیوه اسماعیلیان سخن گفته است.همه کتابهاى ناصرخسروبه نثرى ساده و روان و با زبانى کهن واستوار نوشته شده ویکى ازمنابع بسیارخوب براى یافتن اصطلاحات فلسفى وکلامى است که در زبان فارسى به‌کارمی آید. چون کتابهای کلامى او همه با لحن فلسفى و اثباتى نوشته شده است، فهم آنها محتاج اطلاع از مقدمات فلسفى است. همه کتابهاى ناصر خسرو به دست ما رسیده و منتشر شده است.

سفرنامه ناصرخسرو از مهمترین کتاب های قرن پنجم هجری به شمار می آید، چرا که نویسنده کتاب در همان دوره حضور داشته وخود شاهد بسیاری از جریان ها بوده است. با این حال نبایداز نظر دور داشت که اوضاع و شرایط اجتماعی آن دوره برای حکیمی چون ناصرخسرو،که واقعیات رابیان میکند،آنچنان مساعد نبوده است که وی به راحتی بتواندبسیاری از وقایع آن دوران، از جمله اوضاع پریشان اجتماعی و فکری دوران حکومت ترکان سلجوقی، را در کتابش بیاورد. از این رو در سفرنامه فقط گه گاه به اشاراتی دراین زمینه برمی خوریم که درهمان موارد هم ناصرخسروسعی می کند به سرعت از کنار آنها بگذرد. اگر او به شهر مرو می رسد و به سرعت از کنار آن می گذرد، خود دلیلی است بر اوضاع اجتماعی آن زمان که ناصر خسرو تمایلی به توصیف آن نداشته است. ولی درعوض، چون به حدود دیلمستان می رسد، ازامیرعلوی آنجا تعریف می کند و خود این امر نشانگر تمایل وی به حکومت علویان است. این گونه اشارات را از جمله در توصیف قاهره و مصر هم می توان دید که هر یک گویای برخی از اهداف وی است، که البته با ظرافتی خاص توسط این حکیم نکته سنج بیان شده است.

در باب ارزش جغرافیایی سفرنامه باید گفت که توصیف ناصر خسرو از شهرها و دیگر مکان ها، که به چشم خود دیده، در تمام کتاب های به جا مانده از آن دوره، شاید بتوان گفت که بی نظیر است. وی از شهرهایی که در هزار سال پیش بنا شده و آثاری که دیده، چنان وصفی به دست می دهد، که امروز می توان نمونه کاملی از آنها تهیه کرد. قاهره، لحسا، زمزم، صفا، مروه، مکه وبیت المقدس به ویژه اینگونه کامل وصف شده اند. ناصرخسروبه هرشهرومنطقه ای که می رسد،ابتدا به توصیف شرایط خاص جغرافیایی آن می پردازد که از جمله می توان به این موارد اشاره کرد: آب و هوا، کوهها، بیابانها، رودها وچشمه های آن شهر.اوسپس فاصله شهرها و روستاها از یکدیگر را بیان کرده و سپس بناها را که شامل استحکاماتی نظیر برج و بارو و دروازه است توصیف کرده است. او همچنین برخی از اماکن زیارتی نظیر مساجد و مقبره های بزرگان و بازارها را نیز توصیف کرده است. وی همچنین درباره آبادی و حاصلخیزی یا قحطی درهر منطقه نیز توصیفاتی دارد، کشاورزی آنها را توصیف می کند و به برخی از حوادث طبیعی چون زلزله نیز اشاراتی دارد.

سفرنامه‌ ناصرخسرو گزارشى از یک سفر هفت ساله است که در ششم جمادى الاخر سال 437 قمرى (اول فروردین‌ 415 یزگردى) از مرو آغاز شد ودرجمادى الاخر سال 444 قمرى(اول فروردین 416 یزگردى) با بازگشت به بلخ پایان پذیرفت.(خود آغاز و انجام نمادین این سفر در اول فروردین هم به نظر می حاوی پیامی است.خلیل) دستاورد این سفر هفت ساله‌ سه‌هزار فرسنگی براى ناصرخسرو، رشد فکرى و براى ما یادداشت‌هاى ارزنده‌اى است که او از دیده‌ها و شنیده‌هاى روزانه‌اش برداشته است. یاداشت هاى او بسیار روشن، دقیق، به دور از گزافه‌گویى و عبارت‌پردازى است که آن‌ها را پس از بازگشت به خوبى تنظیم کرده و به صورت کتابى درآورده است. با خواندن این سفرنامه می توان با دنیاى اسلام در نیمه‌ نخست سده‌ پنجم هجرى قمری آشنا شد و از آداب و فرهنگ مردمان وشکوفایى شهرهاى اسلامى در آن زمان آگاه گردید.

سرزمین‌هایى که ناصرخسروازآنهاگذشته، بخشى زیرنفوذ سلجوقیان بوده است وبخشى رافرمانروایان محلى اداره مى‌کردند. بر مصر و شام و حجاز نیز خلیفه‌هاى فاطمى فرمان مى‌راندند. او درهمه جا ازآبادی ها و ویرانی ها یکسان سخن گفته است وهر جا که امنیت و آرامش برقرار بوده آن را ستایش کرده و در کنار آن از ناآرامى راه‌هاى فارس و تاخت و تاز عربها در میان مکه و مدینه نیز گلایه وار سخن گفته است....

از نوشته‌هاى ناصرخسرو به‌خوبى مى‌توان به وضعیت کشاورزى، نوع محصول‌ها، چگونگى آبیارى، صنعت، دانشمندان و بزرگان، استحکامات، چگونگى اداره‌ شهر،روابط بازرگانى، آیین‌ها و باورهاى مردم، رویدادهای مهم تاریخى و بسیارى از ویژگى‌هاى مردم و سرزمین هاى اسلام در آن دوران پى برد.

باتعمق درسفرنامه ناصرخسرو پژوهشگران می توانند به اطلاعات ذی قیمتی درحوزه های مختلف ازجمله امکانات شهری، از کشورها و شهرهای اسلامی قرن پنجم هجری قمری دست یابند.

برای مثال ناصرخسرو درباره صرافى و چگونگى داد و ستد مردم بصره که امروزه به آن بانکداری می گویند چنین نوشته است: "و حال بازار آن‌جا، چنان بود که آن کسى را که چیزى بود به صراف دادى و از صراف خط بستدى و هرچه بایستى بخریدى و بهاى آن را به صراف حواله کردى و چندان که در آن شهر بودى، بیرون ازخط صراف چیزى ندادی."

ناصر خسرو در جاى جاى سفر خود در شهرهاى گوناگون با کاریز، آب انبار و دولاب رو به رو مى‌شود و پیرامون دولابى در مصر مى‌گوید:" و چون از دور شهر مصر را نگاه کنند پندارند کوهى است و خانه‌هایى هست که چهارده طبقه از بالاى یکدیگر است وخانه‌هایى هفت طبقه. وشنیدم که شخصى بربام هفت طبقه باغچه‌اى کرده بود وگوساله‌اى آن‌جا برده و پرورده تا بزرگ شده بود. و آن‌جا دولابى ساخته که این گاو مى‌گردانید و آب از چاه برمى‌کشید و برآن بام درخت‌هاى نارنج و ترنج و موز و غیره کشته و همه به بار آمده و گل ها همه نوع کشته اند.»

دونسخه‌ خطى ازسفرنامه ناصرخسرووجود دارد که هر دودرفرانسه نگهدارى مى شود. نخستین‌بارشفر،خاورشناس فرانسوى ، به سال 1298 قمرى سفرنامه را به فرانسه ترجمه و منتشر کرد و سپس چاپ سنگى آن کتاب در بمبئى هند انجام شد. بار سوم، سفرنامه در تهران همراه با دیوان ناصرخسرو به کوشش زین العابدین الشریف الصفوى در سال 1312 قمرى به چاپ سنگى رسید و درهمان سال چاپ دیگرى ازسوى همان شخص به بازار آمد. چاپ پنجم این کتاب در چاپ‌خانه‌ کاویانى برلین به کوشش غنى‌زاده همراه با دومثنوى روشنایى‌نامه وسعادت‌نامه در سال 1340 قمرى منتشر شد. اما شناخته شده‌ترین چاپ این کتاب رادکترمحمد دبیرسیاقى درسال 1335خورشیدى منتشرکرده است.( نویسنده:افسون قنبری/ گروه فرهنگ و معارف برون مرزی)

**********

در حالیکه این سطور را می نویسم، از چند سال گذشته تا بحال ولسوالی یمگان، که مزار ناصر در محلهء «حضرت سید» آن قرار دارد، چندین بار بین دولت و مخالفین دست بدست شده است. در این بین معلوم نیست که برسر مزار، بخصوص عظام آن ناصر، دقیقآ چه آمده است؟ در حالیکه، موجودیت مزار ناصررا در آن جا چندین خطر بزرگ تهدید می کند:

·         تعبیر و تفسیری که متحجرین از اسلام دارند، حتی تعبیر حنفی سنی پیروان امام ابو حنیفه رح  را برنمی تابند، تا چه رسد به تعبیر باطنی، که ناصرخسرو رتبهء «حجت خراسان» را در آن داشت؛

·         گفته می شود که وهابیت سخت دشمن مزارات است. پس موجودیت مزار ناصر در دورات تسلط مخالفین بر منطقه می تواند عواقب ناگواری بر گور ناصر داشته باشد؛

·         در مدت سی-چهل سال گذشته، هرچه گور- قبر و مزاری بوده، به طمع داشتن آثار قیمت بها و ارزشمند، از سوی قاچاق بران کاوش شده، اینکه چیزی بدست شان آمده یاخیر به کسی معلوم نیست؛

·         موقعیت نا مناسب مزار از نظر طبیعی. یعنی زمینی که در آن مزار واقع شده، در طی مدت صدها سال وعدم حفظ ومراقبت زمین مقاومت اش را در برابر تخریبات طبیعی از دست داده است، که این بجای خودش بلای خطرناکی است،

·         بعضی ازمسئولین امنیتی منطقه بخاطر همان دشمنی آشکار- و پنهانی که با مذهب اسمعیلی و پیروان آن داشتند و دارند، شاید"عمدآ" مانع تخریب و چپاول آن نه شده باشند؛ و الله و اعلم.

مثالی ذکر میکنم: درسالهای جمهوریت داوود خان، موصوف ازمودیت یک جلد قرآن کریم منحصر بفرد به قلم ناصرخسرو درجملهء اشیای موجود در مزار ناصرباخبر می شود. چون تولیت مزارات یمگان- کشم ناصرخسرو برادرش ابوسعید به فرمان امیرعبد الرحمن رسمآ به عهدهء خاندان مرحوم دهقان سپرده شده بود، و در زمان جمهوریت داوود، آقای سید عبد الرحیم دهقان فرزند ارشد دهقان، در مدیریت معارف بدخشان، درشهر فیض آباد وظیفهء رسمی داشت، بنآ داوود خان از مرحوم سید عبدالرحیم دهقان تقاضا(امر) می نماید، که قرآن کریم را به کابل ارسال نماید. قرار افواه آن وقت، آقای سید عبدالرحیم موضوع را با آقای هارون و شاید دیگران درمحل(یمگان) درمیان می گذارد. بازهم مطابق افواه، آنان بعد از مشورت به این نتیجه میرسند که بخاطر تقدس قرآن کریم، موجودیت آن را انکار کرده، و گویا کتاب دیگری که آنهم به قلم ناصرخسرو، وگویا «تاریخ» بوده را، به ریاست جمهوری پیشکش می نمایند.

حال درویبگاه "گروه دفاتر منطقه ای فارس/حوزهء افغانستان" طی مقاله ای تحت عنوان (آرامگاه «ناصر خسرو» در آستانه نابودی) چنین مطالب مذکوراست:  

آرامگاه ناصرخسرو در یمگان

به گزارش خبرنگارسایت افغانستان خبرگزاری فارس،آرامگاه«حکیم ناصرخسرو بلخی» ادیب، شاعر و نویسنده افغانستانی که در قرن پنجم زندگی می‌کرد، در آستانه نابودی قرار گرفته است.

درآخرین روزهای زندگی، ناصر خسرو به برادرش وصیت کرد که درهمین منطقه یمگان به خاک سپرده شود و برادر وی نیز طبق این وصیت، وی را در همین منطقه به خاک سپرد....

نمای دیگری از آرامگاه ناصرخسرو که بخوبی وضعیت نامساعد طبیعی آن را نشان میدهد

مقبره این شاعر بزرگ‌ پارسی‌گو دردامنه‌ای بلند، سرسبز و پوشیده از درختان و در بین تپه‌های سنگی قرار دارد که اطراف آن در اثربارندگی‌ها و سایر عوامل طبیعی وغیر طبیعی مورد فرسایش و ریزش قرارگرفته و خطر لغزش و فروپاشی کامل آن وجود دارد.(تاکیدها همه از خلیل اند)

در بالای تپه، کلبه محقری با دیوارهای سفید قراردارد که بنا بر گفته مجاوران آن قدمت 400 ساله داشته و تاریخ تعمیر آن بر چوب‌های آن حک شده است.

در مقابل این کلبه، محوطه نسبتا همواری با چنارهای بزرگ وجود دارد که از آنجا یک منظره زیبا از دره یمگان را درمقابل چشم بیننده قرار می‌گیرد.

تمام ستون‌ها، تیرها و دستک‌های تعمیر در محوطه ورودی و در داخل آرامگاه بطور بی‌نهایت زیبایی کنده‌کاری شده و با آیاتی از کلام‌الله مجید به رنگ‌های مختلف مزین شده است.

یک جلد قرآن کریم بزرگ در پوست آهو تا سالیان آخر در صندوقی در این مرقد نگهداری می‌شد، اما در زمان «داود خان» نخستین رئیس جمهور افغانستان با فریب و به بهانه نگهداری در آرشیو ملی به کابل انتقال داده شد که اکنون اثری از آن در آرشیو ملی به چشم نمی‌خورد.

رسال‌های آخر یک تعداد افراد ناشناس به این آرامگاه هجوم آورده، دروازه آن را شکسته، تکه‌های ابریشمی قدیمی بالای مرقد را پاره، بعضی آیه‌های مزین بر دستک‌ها را با اسلحه سرد کنده و بعد از تهدید مجاوران می‌خواستند این آرامگاه را ویران کنند که به دلیل مداخله مردم محل از این فاجعه جلوگیری شد.

همینطورچندی پیش جنایت‌کاران وغارتگران آثارباستانی شبانه داخل مرقدشده وبه حفاری پرداخته بودند که صدمات بزرگی به مرقد وارد شد و اینکه در اثر این حفاری چیزی ربوده شده یا نه مشخص نیست.

اینک که منطقه یمگان در روزهای اخیر یکبار دیگر به دست نیروهای افغانستان افتاد، لازم است که دولت کابل به‌ویژه مسئولان وزارت اطلاعات و فرهنگ توجه بیشتری به آن داشته و نگذارند تا بر اثر ناملایمات سیاسی و آفت‌های طبیعی این مکان تاریخی ویران شود. انتهای پیام (گروه دفاتر منطقه اي فارس / حوزه افغانستان۹۴/۰۴/۲۳ :: ۱۷:۴۹ )

و در وبگاه خبرگذاری "پژواک" تحت عنوان (شکساندن پنج آبدۀ زيارت ناصرخسرو بلخى دربدخشان ) به قلم آقای گل محمد تنها در تاریخ (Aug 08, 2015 - 15:59) چنین آمده است:

 فيض آباد (پژواک،١٧اسد٩٤): مسوولان محلى ميگويند که مخالفان مسلح، پنج آبدۀ تاريخى آرامگاه حکيم ناصرخسرو بلخی را در ولايت بدخشان شکستانده و آتش زده اند.

فضل کريم احمدى تنظيم کنندۀ پروژه هاى شبکۀ انکشافى آغا خان(ايکيدن) در بدخشان ميگويد زمانى که طالبان مسلح در ماه جوزاى سال جارى، ولسوالى يمگان را تصرف کردند، به اين آرامگاه تاريخى صدمه رساندند.

وى به آژانس خبرى پژواک گفت که طالبان، دروازه بيرونى آرامگاه را که بيش ازيک و نيم قرن قدامت داشت، شکستانده و آن را در مقابل زيارت حريق کردند.

همچنان لوحۀ ضد زنگ المونيمى راکه درآن پلان ساختمان و نماى آبده حک شده و درمقابل زيارت نصب بود، با فير مرمى شکستاندند که حالا اثرى ازآن ديده نمى شود.

احمدى علاوه کردکه آنها دروازه محافظان زيارت را با شيشه هاوجالى هاى آن که درنزديکى آرامگاه اعمارگرديده نيز شکستانده اند.

به گفتۀ وى، طالبان قفل زيارت را نيز شکستانده و داخل زيارت گرديده؛ اما به مرقد ناصر خسروبلخى که درآن آيات قرآن نوشته شده، صدمه نرسانده اند.

اين دانشمند، هفت سال درمسافرت به شمول کشورهاى عربى  به سـر بُرد و در فرجام نظر به مشکلات روزگار به ولسوالى يـمـگـان ولايت بدخشـان، پنـاهنـده شـد و بقـيۀ عمـر خود را درآنجـا گذراند.

اين حکيم، در بدخشـان به تحقيق، تصنيـف و تاليـف پرداخـت و در سال ٤٨١ هجـرى قمرى، جهان فانى را وداع گفت و در همانجا دفن شد.

طالبان ولسوالى يمگان را حدود يکماه در تصرف داشتند که بعداً در نتيجۀ عمليات نيروهاى امنيتى، دوباره به تصرف دولت درآمده است.

سيدبرهان يکتن از متوليان آرامگاه بلخى گفت زمانى که طالبان بر آرامگاه حمله کردند، متوليان توان مقابله را نداشتند و آنها آبده هاى تاريخى را بيرحمانه شکستاندند و آتش زدند.

طالبان تاحال دراين مورد چيزى نگفته اند.

آرامگاه بلخى، درسه سال اخيرازطرف بنياد کلتورى آغاخان،بازسازى و ترميم گرديده و درماه قوس سال ١٣٩٢ به متوليان زيارت تسليم داده شد. مدرسۀ ملابرات با قدامت سه صد سال که درپهلوى آرامگاه قرار دارد، نيز بازسازى شده است.

شيرعلى قاسمى رييس اطلاعات وفرهنگ بدخشان گفت: "آرامگاه بلخى در منطقۀ ناامن قرار دارد و ما کدام نيروى خاص دراختيار نداريم که ازآن محافظت کنيم."

قاسمى افزود که آنها بارها طى نامه هاى متعدد به قوماندانى امنيه، امنيت ملى و ولايت بدخشان درمورد نگهدارى آبده هاى اين زيارت اطلاع داده اند؛ اما توجهى به آن نشده است.

وى علاوه نمود که درنقاطى ازبدخشان که فعلاً طالبان حاکم اند، امکان ازبين بردن آبدات تاريخى وجود دارد.

تنظيم کنندۀ پروژه هاى شبکۀ انکشافى آغا خان(ايکيدن) در بدخشان ميگويد که به بنياد کلتورى آغا خان پيشنهاد نموده اند که آرامگاه ناصر خسرو بلخى را بازسازى نمايد.

وى گفت که اين آرامگاه در صورت به دست آوردن بودجه و تضمين مردم محل که ديگر به آن صدمه نمى رسد، ترميم و بازسازى خواهد شد.

آرامگاه ناصر خسرو بلخى درحدود ١٦٠ کيلومترى جنوبشرق فيض آباد مرکز بدخشان و در ولسوالى يمگان واقع است که  هشت جريب زمين را احتوا ميکند؛ حال آنکه در گذشته ٣٠ جريب زمين داشت که توسط زورمندان و مردم محل غصب گرديده است.

گفتنى است که سال گذشته، يک  چهارراهى در ناحيه چهارم  شهر کابل  به نام حکيم ناصر خسرو بلخى   نامگذارى شده و بزرگترين نسخۀ خطاطى شدۀ قرآن مجيد که توسط محمد صابر ياقوت خطاطى گرديده، درکانون فرهنگى اين دانشمند بزرگ درکابل، روگشايى گرديد.(انتهای پیام)

این در حالیست که از آن زمان به بعد ولسوالی یمگان یک بار دیگر نیز دست به دست شده است. اینکه در مورد اخیر دست به دست شدن، و در آینده برسر "بقایای میراث ناصر" چه خواهد آمد، قابل پیش بینی نبوده، ولی آیندهء آن روشن به نظر نمیرسد.

با در نظرداشت آنچه گفته آمد، پیشنهادات من چنین اند:

Ø      از مسئولین دلیر ولسوالی یمگان، مقامات محترم ولایت بدخشان، مسئولین محترم فرقهء 20 پامیر، وزارت های محترم دفاع، داخله و ریاست محترم امنیت ملی احترامآ تقاضا می شود، که کوشش اعظمی نمایند تا جلوتخریب مزار و آثار باقی ماندهء ناصرخسرو را بگیرند.

Ø      به تمام فرهیختگان، فرهنگیان و جامعه مدنی افغانستان رجوع می کنم تا هرچه در توان دارند، لطفآ در جهت جلوگیری از امحای ارثیهء ناصرخسرو بکار گیرند،

Ø      به سازمان محترم فرهنگی یونسکو، اگرچه میراث ناصرخسرو با آن ثبت شده نیست، رجوع میکنیم تا لطفآ همکاری لازم فرمایند. با تقدیم احترام

خاطره: در نوشتن این مقال از مآخذی که در متن ذکرده، استفاده شده است.

 

 

 


بالا
 
بازگشت