عبدالغفور امینی

 

بنام آنکه قلم را آفرید

نامهٔ سرگشاده به وزیر اطلاعات و فرهنگ عبدالباری جهانی

آقای وزیر.

علاقمندی بیش از چهل سال من به شعر و شاعری سبب شده بود تا از همان آوان قدیم با نام شما  منحیث یکی از شاعران مطرح و شناخته شدهٔ کشور آشنایی حاصل نموده برای تان ارج و مقام خاصی قایل گردم، سروده های تانرا همیشه با اشتیاق تمام و با یک ارادت خاص بخوانم و از آن  ها لذت ببرم.

من به این باور هستم که شاعری و نویسندگی مانند نوشتن کتاب های درسی نیست. زیرا تألیف و نوشتن کتاب های درسی، فقط برای متعلمین و محصلین یک صنف یا یک دورهٔ خاص است که نویسنده محصول زحمات و کاوشهای علمی خود را در اختیار متعلمین و محصلین قرار می دهد. اما در سرودن شعر و نوشتن مضامین ادبی، اجتماعی، تأریخی و غیره، نویسنده و شاعر با یک اجتماع انسانی روبروست که با اثر تخلیقی اش در روشن ساختن اذهان عامه، تحکیم وحدت میان اقوام و اصلاح جامعه نقش ایفا می نماید، بدی ها را شناسایی و نکوهش کرده و راه راست و انسانی را به همگان نشان دهد.

مسئوولیت و وجیبهٔ ملی هر شاعر و نویسنده است تا با قلم خود نقایص اجتماع را آشکار بسازد و هر آنچه را که به ضرر منافع ملی تمام می شود و وحدت اقوام کشور را صدمه می رساند، بطور واضح در معرض انتقاد قرار داده و منحیث یک نقطهٔ فشار بر دولتمردان عمل نمایند.

با درک این مسئوولیت و وجیبهٔ خطیر تأریخی خودم هم تا توانسته ام در اشعار و سروده هایم تعهد و مکلفیتی را که در برابر کشور و مردمم دارم، فراموش نکرده و درد های مردم نگون بخت خودرا با جفاهایی که در طول سالهای اخیر بر آنها شده در لابلای سروده هایم، انعکاس داده ام.

مدت طولانی است که شعرمی سرایم، هفت مجموعه شعری ام شاهد این مدعای منست، هم چنان مدیریت مسوول مجله کرنه ومدیریت عمومی چاپ وتصحیح مجله آوازرا نیز به عهده داشته ام که خوشبختانه در طول این مدت، در حالیکه در خانوادهٔ دری زبان به دنیا آمده ام، هیچ نوع تبعیض لسانی با زبانهای ملی کشورم نداشته ام. موجودیت سروده های پشتو از مجموعهٔ چهارم به بعد در میان اشعارم را می توانم به عنوان ثبوت پیشکش نمایم.

حال می آیم به اصل مطلب یعنی هدف من از نوشتن این نامهٔ سرگشاده به شما:

اینکه یک مغز متفکر کاملاً بی فکر و یک انسان تن پرست دیگر در اثر تقلب آشکار در انتخابات صرف بنام، در پست ریاست جمهوری و ریاست اجرائیه خودرا جابجا کردند، به اصطلاح « باد آمد و مُراد خوشه چین را خدا داد». در طول بیش از یک و نیم سال با وجود تقرری های سلیقوی و روابطی، متأسفانه کابینه هنوز تکمیل نشد.

ولی آنچه بگونهٔ خاص مورد علاقمندی من بود، تقرر شخص شما در پست وزارت اطلاعات و فرهنگ است که در ابتدا انصافاً شما را شخص مناسبی برای این پست تشخیص نمودم. زیرا شاعری بلند پرواز، ادیب و شخصیت شناخته شده بدون شک می تواند در رشد و غنامندی فرهنگ ما قدم های سازنده، مثبت و دور از هرگونه تبعیض بردارد. ولی اززمانی که شمامنحیث وزیراطلاعات وفرهنک به کار آغازکرده ایدتا حال همانطوریکه در سایر عرصه ها هیچ کاری مطابق خواست مردم اجرا نشد، شما شخصیت ادبی کشور نیز نقاب چرکین این حکومت را بر رخ کشیدید و بر اساس فارمول های تبعیضی و غیر ملی داده شده از بالا، رخ بدل نمودید و چهرهٔ اصلی تانرا به مردم نمایان ساختید. یعنی یک انسان قوم گرا( در مقرری ها)، استفاده جو(در حیف و میل بودجهٔ دولت حتی در خرید وسایل و اجناس شخصی) و متعصب.

اگر چه برای هر یک ادعای بالایی همه ملت اسناد کافی و مؤثق دارند ولی بیاییم بالای یک موضوع مهم و آنهم تعصب لسانی شما که اولتر از همه در تغییر لوحهٔ وزارت اطلاعات و فرهنگ به دو زبان پشتو و انگلیسی بیشتر از هر چیز دیگر متبلور است. در پیشانی دروازهٔ ورودی وزارت این لوحه خود نمایی می کند

«داطلاعاتو او فرهنگ وزارت  Ministry of Information and Culture»

 

آیا شما شاعر شناختهٔ شدهٔ کشور و وزیر دانا و شخصیت ادبی تا کنون فکر نکرده اید که در افغانستان عزیز دو لسان، به صفت زبانهای رسمی کشور قبول شده که عبارتند از دری و پشتو. و یا اینکه زبان ستیزی و تعصب شما تا این حد است که زبان انگلیسی را بر لسان رسمی خود یعنی دری ترجیح دادید. اما این را فکر نکرده باشید که شما با این عمل تان از اسماعیل یون، ستار سعادت، جنرال طاقت، کرزی و اشرف غنی یک سر مو فرق ندارید و مانند آنها بی سواد و متعصب و کور دل و قبیله گرا هستید.

اگر شخصی از خارج بیاید با دیدن این لوحهٔ اختراع شدهٔ ذهن بیمار شما چه فکر خواهد کرد؟ آیا اولتر از دیگران بر جهالت و تنگ نظری شما نخواهد خندید؟ البته که می خندد زیرا همه می دانند که انگلیسی با وجود همه وسعت اش، زبان رسمی کشور ما نیست و این کار شما حکایت از دری ستیزی، تعصب و دشمنی آشکار شما می نماید.

من منحیث کسیکه از دیر زمان شیفتهٔ کلام تان بودم انتظار این نوع کار طفلانه و غیر ملی را از شما نداشتم، شما نه تنها قلب مرا شکستانده مایوسم ساختید، بلکه منحیث یک عضو کابینه و وزیر برحال دولت با این عمل غیر معقول تان حتی مادهٔ شانزدهٔ  قانون اساسی را نیز نقض نمودید که چنین صراحت دارد: « از جمله زبانهاي پشتو، دري، ازبکي، ترکمني، بلوچي، پشه يي، نورستاني، پاميري و ساير زبــانهاي رايج در کشور، پشتو و دري زبانهاي رسمي دولت مي باشند».

دیگر اشعارتانرا  تراوش ذهن قبیله گرا و زبان ستیز تان دانسته نه تنها هیچنوع ارزشی به آنها قایل نخواهم بود بلکه خودت را هم از لیست شاعران ملی و شیرین زبان و پیش قراول که نزدم  درخور احترام و قابل ستایش هستند بیرون می کشم. والسلام.

«عبدالغفور امینی»

 

 


بالا
 
بازگشت