حشمت الله تلاش

 

شمال و تنش های جدید

جنگ فرسایشی کنونی تقریباً دو سال بعد از سقوط رژیم طالبان بر ضد دولت اسلامی افغانستان به شیوه های مختلف براه انداخته شده، گاهی با حملات انتحاری بر کاروان های ملکی و نظامی و گاهی هم با حملات گروهی بر تاسیسات ملکی و نظامی پی ریزی شده و بیشترینه هدف آنها پایین آوردن مورال نظامیان، اخلال نظم و ایجاد رعب در میان افراد ملکی بوده است. قبلاً این جنگ ها بیشتر در ولایات جنوب و شرق افغانستان که در سرحد طویل با کشور پاکستان قرار دارد، سازماندهی میگردید. و طی این سالها اکثراً دولت پاکستان بخصوص ادارات نظامی و استخبارتی آن کشور متهم به دست داشتن در این ناامنی ها شناخته شده است.

اکنون با تغییر استراتیژی جنگ در سطح بین المللی، جغرافیای جنگ نیز تغییر نموده و این نا امنی ها از ولایات شرقی و جنوبی به ولایات شمال و شمالشرقی انتقال نموده که جنگ ها و حملات پی در پی بر این ولایات دال بر این مدعا است. نیروی مخالف تحت نام طالبان و بعضاً داعش در این مناطق بر مراکز دولتی تعرض نموده گاهی اوقات منجر به سقوط بعضی از ولسوالی ها در این مناطق گردیده است. چنانچه سقوط ولسوالی وردوج ولایت بدخشان، ولسوالی چهار دره ولایت کندز، ولسوالی های المار و غورماچ ولایت فاریاب ولسوالی کوهستانات ولایت سرپل و اخیراً سقوط شهر کندز نمونه این تهدیدهاست. و برعلاوه تهدیدات شدید در بسیاری از مناطق دیگر صفحات شمال نیز قابل توجه بوده که برعلاوه دولت مرکزی، رهبران این مناطق را مجبور ساخته به منظور جلوگیری از این تهدیدات دست به اقدامات جدی بزنند. چنانچه ایتلاف های اخیر سران شمال مهر صحه بر این حقیقت است.

حال پرسش اینجاست که چرا جنگ به صفحات شمال و شمالشرق کشور که زمانی از امن ترین نقاط در افغانستان محسوب میشد، کشانیده شده است؟ هدف از تغییرات جغرافیای جنگ از جنوب و شرق به شمال کشور چه است؟ آیا مذاکرات صلحی که میان جوانب درگیر برگزار و با تشدید جنگ ها ملتوی شده بود، دوباره آغاز خواهد شد؟ و دهها سوال دیگر.

اگر بصورت دقیق اوضاع سالهای اخیر بررسی شود، معلوم می گردد که تغییر اوضاع سیاسی جهانی، زد و بند های منطقوی و فرامنطقوی و تغییر مفکوره نحوه استفاده از گروه های ناراضی باعث گردیده تاثیرات آن در داخل افغانستان نیز محسوس گردد. امریکا به منظور ایجاد فشار بالای روسیه که قبلاً در مسئله اوکراین و اکنون در موضوع سوریه باعث ایجاد تفاوت نظر بین این دو ابر قدرت گردیده است، در صدد نفوذ به کشور های آسیایی میانه بوده و آن خیالاتی را قبلاً برای بدست آوردن این کشورها در سر می پرورانید، تسریع بخشیده است. و از آنجایکه افغانستان در مناطق شمال با کشور چین نیز دارای سرحد مشترک می باشد، بهترین گزینه برای تحت فشار قرار دادن این کشورها توسط امریکایی ها می باشد.

بدین منظور دولت امریکا در قدم اول با امضای پیمان استراتیژیک در سال 2011 و متعاقباً با تجدید و تمدید قرارداد امنیتی در سال 2014 تداوم بقای خود را در افغانستان تضمین نموده، از جانبی نیروهای نظامی مستقر خود در افغانستان را با اعلام اینکه مخالفین دولت افغانستان، مخالف آنها نبوده آسوده خاطر ساخته، با اطمینان خاطر شروع به اجرای پلان دوم خود که همانا نفوذ به کشور های آسیای میانه می باشد، نموده است.

طوریکه از قراین معلوم می گردد، در این راستا دولت پاکستان، مثل زمان مبارزه علیه نظام کمونیستی طرفدار دولت شوروی وقت در افغانستان، مصروف فرآهم آوری تسهیلات برای تطبیق پلانهای امریکا بوده و در این زمینه فعالیت های چشمگیری خود را آغاز نموده است. چنانچه آغاز مبارزه علیه دهشت افگنان در خاک پاکستان، راندن آنها از مناطق سرحدی با اجرای عملیات های جدی و دوامدار، اعدام مخالفانی که در زندان های آن کشور زندانی بودند و... بیانگر این واقعیت است. برعلاوه در خارج از آن کشور، می توان از تغییر موقعیت های جنگی از جنوب و شرق به مناطق شمال و شمال شرق افغانستان، فرآهم آوری تسهیلات و ترتیب پلانهای جنگی شورشیان و در بعضی موارد اشتراک غیرمستقیم نظامیان آن کشور یاد آوری نمود. هکذا ایفای نقش کلیدی آن کشور در برنامه صلح دولت افغانستان با مخالفین، نشر خبر مرگ ملا عمر رهبر طالبان بعد از دو سال، درست زمانیکه مذاکرات صلح میان دولت افغانستان و طالبان و سایر گروه های ذیدخیل در جریان بود، از مانور های است که دولت پاکستان منحیث حلال مسایل افغانستان رویدست گرفته است.

با مطالعه اوضاع فعلی از چندین دیدگاه، برملا خواهد شد که تمام فعالیت های انجام شده در این اواخر فقط و فقط زمینه سازی برای ایجاد مراکز آموزش ترورستان در مناطق شمال و شمال شرق افغانستان است. و می توان حدس زد که پاکستان با تجارب قبلی مبنی بر ایجاد همچو مراکز در وزیرستان شمالی در جریان سالهای تجاوز روس ها بر افغانستان، برنده این تطبیق این پروژه می باشد. چنانچه اخیراً بدست آوردن کمک 336 میلیون دالری امریکا را می توان به عنوان یکی از پرداخت های این پروژه دانست. از جانب دیگر دولت افغانستان نیز می خواهد در این بازی سهمی داشته باشد، چنانچه عقد قرارداد استخباراتی با نهاد استخباراتی پاکستان، سرد کردن روابط با هند و کم علاقه گی و اقدامات دیر هنگام به رفع مشکلات امنیتی در صفحات شمال و شمال شرق را می توان از نمونه های بارز علاقمندی به تطبیق این پروژه دانست.

اما، سران شمال که طی چندین سال اخیر با بدست آوردن منافع بیشتر این مناطق بر زمام امور ولایات شمالی تکیه زده بودند اکنون منافع خود را در خطر دیده، با وجود تضاد های قبلی، دست به ایجاد ایتلاف های جدید زده می خواهند بطور منسجم تر با بسیج کردن مردم در مقابل این تهدیدها ایستاده گی نمایند. زیرا طوریکه دیده می شود دولت افغانستان فقط به بیرون راندن مخالفین از مناطق از دست رفته اکتفا نموده، یا نمی خواهند یا نمی توانند ویا برایشان صلاحیت داده نمی شود تا دست به عملیات گسترده زده تمام این مناطق را از وجود مخالفین پاکسازی نمایند. حالانکه رهبران شمال در صدد آنند تا تمام مناطق شمال را از وجود مخالفین پاکسازی گردد. ولی تحلیل اوضاع چنین می نماید که استراتیژی این رهبران نیز با ناکامی مواجه خواهد شد، زیرا پلانهای وسیع برای نا امن ساختن شمال به منظور ایجاد مراکز برای فعالیت مخالفین و بخصوص مخالفین مسلح آسیای میانه رویدست است و باید در این مناطق سهمی برای مخالفین داده شود تا بتوانند فعالیت خود را برای طرح ریزی حملات منظم بر کشورهای همسایه شمالی افغانستان ترتیب اثر دهند.

بدین اساس طوریکه دیده می شود، مخالفین در قدم اول در اطراف مراکز دولتی در قریجات تجمع نموده، اقدام به سربازی گیری و اکمالات می نمایند، اما نهادهای امنیتی دست به هیچ نوع اقدام نظامی در مقابل آنها نمی زند ویا برایشان اجازه چنین کاری داده نمی شود. مخالفین پس از چندی بالای مراکز ولسوالی و شهر ها حمله ور شده آنرا تسخیر می نمایند. در این مرحله نهادهای امنیتی بعد از چند روز با ارسال سربازان تازه نفس و تجهیزات بیشتر به ساحه اقدام به پس گیری ساحات از رفته می نمایند. پس از بدست گرفتن آن ساحات، حملات خود را متوقف می سازند. بناً می توان گفت هدف مخالفین این در نتیجه جنگ و گریز ها گرفتن مراکز دولتی نه، بلکه جابجا شدن در نقاط مورد نظر بوده، و در ضمن خسته ساختن نهادهای نظامی و قیام های مردمی می باشد.

با مرور به نوشته های بالا، به این نتیجه می رسیم که هدف اصلی این تحرکات در مناطق شمال و شمال شرق کشور ایجاد مراکز امن برای ترورستان می باشد، آنهم مناطقی که از دیدگاه نظامی مستور بوده تا تطبیق کنندۀ پروژۀ ایجاد اختناق در آسیای میانه، در مناطق شمال افغانستان مراکز آموزش نظامی تاسیس نمایند، در آنجا به آموزش مخالفین کشورهای آسیای میانه پرداخته و برای ناآمن ساختن و تطبیق اهداف تعیین شده راهی آن کشورها گردند.

بدین اساس با درنظر داشتن اوضاع سالهای قبل وزیرستان شمالی و مناطق سرحدی پاکستان، می توان گفت که هدف اصلی از نا امن ساختن مناطق شمال و شمال شرق افغانستان اینست که مخالفین بتوانند پایگاه های امنی را برای فعالیت های بعدی شان ایجاد نمایند. در این صورت الی انجام تحریکات در مقابل آنها فعالیت های بیشتری در مقابل دولت افغانستان و نهاد های دولتی در آن منطقه انجام نخواهند داد. بناً در مناطق شمال همزمان با حاکمیت رسمی دولت و حاکمیت غیر رسمی مخالفان نیز برقرار خواهد بود.

بااحترام

 

 


بالا
 
بازگشت