مهرالدین مشید

 

ایجاد پاکستان یک اشتباهء تاریخی بود

 

پیش بینی شماری از رهبران پیشین نیم قاره در پیوند به تشکیل پاکستان هر روز درست تر از آب بیرون برآمد. گویی آنان می دانستند که تشکیل کشوری به نام پاکستان برعکس اسم بی مسمایی بوده که نه تنها مردم این کشور را دچار دشواری های متعدد خواهد کرد؛ بلکه به گونهء دانه ء سرطانی التهابی خواهد شد و تمامی کشور های منطقه و حتا جهان را فراخواهد گرفت. این بحث به  تشکیل پاکستان  و بویژه نقش رهبران گروه های سیاسی مخالف ایجاد پاکستان اختصاص یافته است که امروز حقانیت آنان در پیوند به مخالفت شان برای عدم ایجاد پاکستان به اثبات رسیده است. هدف از آن به  به داوری گرفتن نظریۀ آنان است که حالا نگرانی های آنان در پیوند  شوند به  تشکیل این جرثومهء فساد به مثابهء دانهء سرطانی برحق است. لازم است تا در پیوند به چگونگی تشکیل آن اندکی اشاره شود.

طراح اصلی کشوری به نام پاکستان اقبال لاهوری شاعر،فیلسوف و متفکر بزرگ نیم قاره بود که این موضوع را در سال ۱۹۳۵ در نشیت حزب مسلم لیک مطرح کرد. در این شکی نیست که با توجه به اندیشه های انسانی و اسلامی اقبال و دغدغه های دینی و ایده آل های انترناسیونالیسم اسلامی اش، کمتر در مورد نیت او برای تشکیل پاکستان شک کرد. شاید او انسانی ترین ایده آل ها در قبال تشکیل پاکستان داشت؛ اما او غافل از این بود که ایده آل های انسانی او قربانی اهداف هژمونستی شماری نظامیان تمامیت خواه و ثروت جو می شود. او نمی دانست که پاکستان بجای کشوری پاک و همکار صادق در کنار کشور های اسلامی بحیث زخم سرطانی در بدنهء کشور های منطقه و جهان اسلام رخ می نماید. بدون تردید رهبرانی در پاکستان بودند که مخالف نظر اقبال بودند و بعد ها در این رابطه موضع های شان را آشکار کردند. دلیلش هم این است که آنان متوجه شدند که داعیهء پاکستان ابزاری برای اهداف شوونیستی شماری نظامیان می شود. در آنزمان که تلاش ها برای جدایی پاکستان از نیم قاره به رهبری محمد علی جناح آغاز شد. در پاکستان دو رهبر معروف گروه های سیاسی این کشور مخالفت شدید خویش را ابراز کردند. گویی دو رهبر نیم قارهء هند یعنی ابوالعلی مودودی موسس و رهبر جماعت اسلامی پاکستان و عبدالغفار خان رهبر خدایی خدمتگاران یا سرخ جامگان گویی می دانستند که پاکستان پس از جدا شدن از هند در چنگال آهنین نظامیان می افتد و نه تنها با سیاست های مداخله گرانه زنده گی بر مردم پاکستان دشوار می کنند؛ بلکه با اهداف بلند پروازانه به بهانهء دشمنی با هند سرنوشت مردمان منطقه را نیز به بازی می گیرند. در کنار مودودی گاندی و نهرو هم خواهان جدایی پاکستان نبودند. شاید از نظر آنان تشکیل پاکستان مستقل از بدنهء نیم قاره بزرگترین اشتباهء تاریخی بوده است؛ زیرا به باور او مسلمان های پاکستان کنونی می توانستند،در کنار هندو ها به گونهء گل های رنگارنگ در سرزمین چندین ملیتی و چندین مذهبی هند به تعالی انسانی و اسلامی بیشتری و شگوفای های بهتر اقتصادی نایل آیند. در این صورت ما حالا شاهد یک دیموکراسی نمونه در هند می بودیم؛ اما جناح و یارانش بااشتباهء کلان تاریخی سرنوشت مردم پاکستان را به بازی گرفت.

هرچند در میان این ها دو رهبر در آن روزگار کمتر به این موضوع و بیشتر به ایده آل های اعتقادی و سیاسی شان باورمند بودند و تا آخر برای آن وفادار ماندند. این که این دو رهبر در قبال جدا نشدن پاکسنان از هند هرکدام ایده آل های جداگانه داشتند و با این افکار شان حتا تا سرحد خاینان ملی در پاکستان محاکمه شدند و نظامیان پاکستان با این دو هنوز هم بدبین هستند. این حث جدایی است که باید به علل و عوامل آن جداگانه پرداخته شود؛ اما این جا تنها به یک پهلوی موضوع تمرکز خواهم کرد که این دو رهبر شاید کمتر به آن توجه داشتند و کمتر فکر می کردند که بالاخره پاکستان به ژاندارم امریکا و مرکز تروریزم جهانی مبدل می شود.

این که این دو رهبر در پیوند به تشکیل پاکستان نظر مخالف داشتند؛ اما هر کدام ایده آل ها و افکار جداگانه داشتند. مودودی استدلال میکرد که باجدایی پاکستان از بدن هند مسلمانان نیم قاره از هم جدا می شوند و جدایی مسلمانان را فاجعه بار می دانست و این داعیه اش سبب شد تا مورد خشم حامیان جدایی پاکستان به رهبری محمد علی جناح قرار گیرد و زندانی شد تا بالاخره پس از کودتای ضیالحق از زندان رها شد. غفارخان هم رزم وفادار مهاتما گاندی نیز با توجه به مبارزهءعدم خشونت نیز به نحویمخالف جدایی پاکستان از هند بود؛ اما با تفاوت این که او تا آخر تلاش کرد تا پشتونستان یا خیبر پشتونخواهء کنونی پس از جدایی پاکستان متحد هند باقی بماند که او هم به سرنوشت مودودی دچار شد و تمامی زنده گی خود را در زندان و در تبعید نظامیان پنجابی سپری کرد.

با تفاوت این که مودودی در این رابطه ایده آل ها و اندیشه های کلانتر را دنبال میکرد و غفارخان تنها برای نجات صوبه سرحد فکر می کرد و صوبه سرحد در کنار هند را به مراتب بهتر در کنار حکومت پنجابی ها می دانست. خان بررغم توصیهء نهرو و گاندی هرگز نخواست تا برای پیوستن صوبه سرحد به افغانستان کار کند. خان در جریان مبارزات خود به مبارزات استقلال طلبانهء بلوچ ها هم کم علاقه بود.  پس از تشکیل پاکستان تمامی نگرانی های این رهبران در پیوند به اهداف شوم نظامیان پاکستان آشکار شد. چنانکه پس از کشته شدن جناح و به قدرت رسیدن جنرال ایوب بیشترین وقت قدرت در دست نظامیان بوده و این کشور شاهد کودتا های پیهم نظامی بوده است. نظامیان بر تمامی ساختار های سیاسی و اقتصادی و اجتماعی پاکستان شکم افگنده اند. امروز استخبارات پاکستان بر تمامی احزاب و بویژه احزاب اسلامی آن سیطرهء کامل دارد. سیطرهء استخبارات پاکستان بر احزاب اسلامی این کشور شامل جماعت اسلامی، سه شاخهء جمعیت العلمای اسلام، لشکر جهنگوی، سپاهء محمد، لشکر طیبه و ده ها گروه های تروریستی دیگر به گونهء آفتاب روشن است. نفوذ آی اس آی بر احزاب سیاسی و دینی پاکستان تازه نیست و پیشینهء زیادی دارد. چنانکه مودودی موسس و رهبر جماعت اسلامی برای فرزندش توصیه کرد که از جماعت اسلامی دوری کند. وی فرزندش را از وارد شدن به حزبی برحذر داشت که آن را با شیرۀ جان پرویده بود؛ دلیلش این بود که بعد ها تمامی رهبران جماعت پس از قاضی حسین احمد بیشتر شان در خدمت آی اس آی قرار گرفتند. رابطهء رهبران دیگر احزاب دینی پاکستان مانند مولانا فضل رحمان و نورانی و سمع الحق با استخبارات پاکستان آفتابی تر است. با تاسف که تمامی احزاب پاکستان به شمول احزاب اسلامی و غیر اسلامی آن از داعیهء موسسان شان انحراف کرده اند و به ابزار استخباراتی پاکستان بدل شده اند. هرچند این فراز و فرود چندان غیر عادی هم نیست؛ زیرا که احزاب سیاسی در بستر تحولات سیاسی و اجتماعی متحول می شوند و بیشتر شان شادابی های فکری و ایده آل های انسانی خود را کنا گذارده و قربانی قدرت و ثروت می شوند و اما احزاب پاکستان بیشتر از این در پرتگاهء استخباراتی افتادند که از این ناحیه اکنون ضجه می کشند.

از همین رو است که تمامی احزاب پاکستان قربانی اهداف هژمونستی نظامیان این کشور شده اند و آرمان های مردم شان را قربانی خواست مشتی از نظامبان کرده اند. رهبران گروه های سیاسی و دینی پاکستان چنان در چالهء مکر نظامیان افتاده اند که جنببدن آنان دشوار و حتا ناممکن است. به این زودی نمی توان ا میدوار بود که در پاکستان یک جریان نیرومند شکل بگیرد و با به زیر افگندن عرشهء نظامیان آن پاکستان را از افتادن به پرتگاهء کنونی نجات بدهد. شگفت آور این است که نظامیان پاکستان با بلند دستی یی که دارند، هر از گاهی رهبران حکومتی و سیاسی را خریده اند و با آنان معامله کرده اند. نظامیان این کشور توانسته اند که منافع ملی پاکستان را مانوری برای رسیدن به اهداف خود گردانیدند و به بهانهء رسیدن به عمق استراتیژی در جنگ با هند افغانستان را به گونهء بیرحمانه یی مورد تاخت و تاز خود قرار بدهند. باتاسف که هنوز در پاکستان رهبر دینی و سیاسی مستقلی وجود ندارد که در برابر نظامیان به گونهء مودودی و غفار خان بایستد و برای نظامیان آن بگویند که پاکستان را نه شما برای رستگاری و رفاهء مردم پاکستان ؛ بلکه برای تحکیم قدرت مطلقه خود می خواهید تا بیشتر مردم مظلوم پاکستان را به گروگان خود داشته باشند.

از این رو است که امروز مردم این کشور در گرو نظامیان پاکستان مانده اند و بر گرده های آنان سوار اند. نظامیان پاکستان از سال ۱۹۴۸ گردانندهءاصلی سیاست های ملکی و نظامی پاکستان بوده اند و هستند. این ها نه تنها در زمان حکومت های نظامی سیاست های پاکستان را به پیس برده اند؛ بلکه در زمان حکومت های نظامی هم بحیث گرداننده های اصلی باقی مانده اند و حرف اول را در سیاست و جنگ گفده اند. حکومت های ملکی پاکستان هم همیشه کوشیده اند با نظامیان مدارا کنند و هر رمانی که حکومت های ملکی در این کشور خواسته اند، پای خود را از گلبم نظامیان پیشتر دراز کنند، به سرنوشت ذوالفقار علی بوتو در سال 17 اگست  1988 و نواز شریف در سال ۱۹۹۰ دچار شده اند. هر دو برای دو دوره  ده سال در پاکستان حکمروایی کردند. از همین رو حکومت های ملکی پاکستان همیشه ” آب خود را پف کرده نوشیده اند” نا مبادا خور و پف شام خمار قدرت نظامیان را بشکند. به همین سبب بوده که گرداننده گان حکومت های ملکی حتا وضوی خود را هم بدون اجازهء آنان تازه نمی کنند، چه رسد که حرف خود را در کاخ سفید و دیگر مراکز تصمیم گیری در جهان بگویند. با این حال می توان باور کرد که نواز شریف پیام حکومت ملکی پاکستان را به کاخ سفید برده باشد، هرگز جز این که پیام رسان غیر مستقیم نظامیان باشد. حرفی را که نظامیان این کشور در نشست های مهم نظامی به مقام های امریکایی گفته نتوانسته اند، ناگزیر شده اند تا مهره های ملکی را برای بیان آ ن مامور کنند. ماموریت شریف با واشنگتن هم از همان ها است. گرداننده های حکومت ماکی پاکستان بیشتر از شش دهه این گونه ماموریت ها را انجام داده اند. هرچند امریکایی ها از این دو رویی های اسلام آباد آگاهی کامل دارد و اما به دلایلی نخواسته است تا راز های پشت پردۀ اسلام آباد را بر روی مقام های بکشد. چنانکه ویکی لیکس متن نامهء جان برینن رییس پیشین استخبارات سیاه را که به اوباما فرستاده بود،افشا کرد. وی در این نامه اوباما را از سیاست دوگانهء اسلام آباد آگاه کرده بود و در ضمن  پیروزی های امریکا را در نبرد با تروریزم شکننده خوانده بود. وی خاطر نشان کرده بود که پاکستان برای پیشگیری از گسترش نفوذ هند در افغانستان جنگ نیابتی (1)را در افغانستان به پیش می برد.  وی در این نامه نوشته است که حلقه های نظامی پاکستان از وجود طالبان بحیث تهدید بر ضد هند استفاده می کنند و به همین دلیل به تجهیز و تمویل و آموزش آنان می پردازند. وی ازحلقه های مشخص نظامی در پاکستان نام برده که تلاش می کنند تا طالبانی را در خاک آن کشور مورد پشتیبانی قرار بدهند که برای جنگ با افغانستان سرحد آن کشور را عبور می کنند؛ اما هرگز خطری از آنان برای پاکستان متصور نیست. این طالبان از نظر اسلام آباد طالبان خوب اند که باید همیشه در پنای حمایت اسلام آباد قرار داشته باشند.

این در حالی است که هیچ گاهی اسلام آباد نخواسته از این دو رویی ها و دو دستگی های داخلی خود چیزی بیرون بدهد و حتا نظامیان در بسیار موارد توانسته از طریق اجماع ملی بوسیلهء حکومت ملکی مشروعیت هر ناروایی خود را تحت نام دفاع از منافع ملی پاکستان بگیرند. از همین جهت است که تمامی احزاب اسلامی و ملی پاکستان آلهء دست نظامیان این کشور هستند. نظامیان پاکستان بالادستی خود در پیوند به امریکا را داشتن سلاح اتومی می شمارند که شاید نقطهء ضعف برخورد امریکا را هم نسبت به پاکستان در همین نقطه بررسی کرده باشند؛ اما بعید نیست که دیر یا زود این داربست فریب و توطیهء نظامیان پاکستان فروخواهد ریخت که فروریزی آن تاثیرات بزرگ منطقه یی و حتا جهانی را در قبال خواهد داشت و اما پاکستان را هم به پرتگاهء نابودی می کشاند. خطری را که شاید از قبل رهبران پیشین مخالف تشکیل کشور مستقلی به نام پاکستان بودند. این رهبران آگاهی یی که از کینه توزی ها و انتقامجویی های عطش ناپذیر نظامیان پنجابی داشتند، می دانستند که پاکستان به چنگال آنان می افتد و کشور های منطقه را قربانی انتقامجویی های خود باهند خواهند نمود.

امروز ثابت شد که هر دو رهبر فقید باوجود اختلاف های فکری و اعتقادی گویی به قوت حس ششم می دانستند که پیوستن پاکستان باهند به مراتب کم خطر از شیطنت ها و ماجراجویی های پنجابی ها خواهد بود که امروز مردم پاکستان و مردمان منطقه به آن رو به رو هستند. هر جند داعیهء هر دو رهبر تحقق پیدا نکرد و اما امروز ثابت شد که هر دو برحق بودند و از خطزی که بعد از تشکیل مولود نامیمونی به نام پاکستان منطقه و جهان را تهدید خواهد کرد، آگاه بودند.یاهو

 

1 -  در جنگ های نیابتی چندین گروه و چندین کشور دخیل اند که در این جنگ ها گروهی و یا گروه هایی برای پشتیبانی و تامین منافع کشور خاص در آن ها اشتراک می کنند.

 

 

 

 


بالا
 
بازگشت