دكتر نبي هيكل

 

مکثی بر همزیستی

همزیستی یکی از موضوعات مهم مطرح در جوامع ملی و در روابط بین المللی میباشد. در افغانستان نیز در ریتوریک سیاسی و دیسکورسها بازتاب یافته است.چند سوال عمده در رابطه با همزیستی در جامعه افغانی دارای اهمیت کلیدی اند. در حقیقتچه چیزی همزیستی را در جوامع انسانی ممکن میسازد که در غیر آن همزیستی  دشوار یا ناممکن میگردد. آنچه همزیستی نامیده میشود میتواند دلایل مختلف داشته باشد  زیرا علل و انگیزه هایی انسانها را به همزیستی وا میدارند. اینکه چه چیزهایی موجب همزیستی میگردند و یا همزیستی را دشوار یا ناممکن میگرداند دارای اهمیت است اما در این  بحث کوتاه به یک بخشی از مساله نخستی مکث میشود زیرا آنچه همزیستی را موجب میگردد تناقض و تضاد را نیز باخود دارد.  در واقع یک عنصر مصلحت در همزیستی وجود دارد که بیانگر بردباری نه بلکه  همزیستی بحیث یک "چاره ناچار" پنداشته میشود. این نوع مصلحتگرایی  با انسان به عرصه سیاست نیز سرایت کرده است.

همزیستی در جهان تفاوتها و اختلافات از یکسو و مشترکات و نیاز مندیها و ناگزیریها از سوی دیگر خود  به یک امر ناگزیر و ضروری مبدل میگردد. جامعه افغانی رنگین و بیانگر همزیستی تفاوتها و اختلافات و  مشترکات است. جوامع دیگر نیز.  از 194 دولت در جهان کمترین آنها از نظر اتنیکی هوموجینیوس اند. تقریبآ همه ی آنها دارای گوناگونی اتنیکی و فرهنگی اند. . . از میان 194 دولت دارای حاکمیت حدود  4000  هویت اتنیکی و فرهنگی وجود دارد؛ 40 درصد آنها دارای چهار  یا بیشتر گروپهای اتنیکی و فرهنگی اند . . .

(Jessica Berns and Mari Fitzduff 2007: 2).

نه تنهاجوامع  مجتمعاتی از تفاوتها و اختلافات و مشترکات اند بلکه انسان منفرد نیز به نحوی از انحا با این تفاوتها و مشترکات و اختلافات رابطه دارد و مجموعه ای از آنها به شمار میرود. انسان امروزی با وصف پیشرفتهای  شگفت انگیز علمی و تکنالوژیک  با آب - و - هوا  وحوادث طبیعی در همزیستی ناگزیر یا مصلحت آمیز  زندگی مینماید. بدین ترتیب میتوان ادعا کرد که همزیستی حد اقل دارای  سه نوع است:

1.     همزیستی مسالمت آمیز: در همزیستی مسالمت آمیز تحمیل و اجبار وجود ندارد.  همزیستی بیشتر بر نورمها   مبتنی میباشد.

2.     همزیستی مصلحت آمیز: در این نوع همزیستی مصلحت ها اساس همزیستی را میسازند. در این نوع همزیستی ناگزیری و اجبار  قوت دارند و نورمها ضعیف اند.

3.     همزیستی متشنج/ تشنج آمیز: عبارت از همزیستی منافع صریحآ منتضاد است. این منافع متضاد بر اساس نورمها  کنترول میگردند.

مرزهای گونه های متفاوت همزیستی را  بصورت سوژه ای میتوان تعیین کرد.مفکوره  دسته بندی همزیستی آنگونه ای که در اینمقاله مطرح شده یک طرح مقدماتی  میباشد که مستلزم تحقیقات بیشتر است. اما دلایلی برای این دسته بندی وجود دارند.   دوره جنگ سرد یک مثال مهم از روابط بین المللی را  بدست میدهد. جنگ سرد برای  قدرت های بزرگ ممکن است سرد بوده باشد اما برای تعدادی از ملل جهان گرم و خونبار بود. چه چیزهایی از  یک جنگ ذروی جلوگیری کرد و چه چیزهایی موجب تداوم همزیستی میان  بلکها گردید؟  زندگی رابینسون کروزو مثال مایکرو را بدست میدهد که نمونه های از همزیستی متشنج و همزیستی مصلحت آمیز را در خود دارد.کروزو در محیط خود با محدودیتها و خطرات روبرو بود که  برخی  از محدودیتها را میتوانست رفع کند یا محدود تر سازد یا کنترول نماید در حالیکه برخ دیگر را باید آنگونه ای که بودند میپذیرفت .

حکومتداری حامد کرزی و حکومتداری حکومت وحدت ملی هردو بر مصلحت استوار اند زیرا  همزیستی نیروهای درگیر در جنگ داخلی در قدرت سیاسی سهیم ساخته شدند تا از تداوم تصادم جلوگیری گردد. همزیستی مصلحت آمیز در روابط  نیروهای داخلی و متحدان بین المللی آنها و  تبارز یک دستگاه  نیرومند فساد و  بیعدالتی در نتیجه آن و تداوم آن برای 14 سال به خوبی دیده میشود. جامعه جهانی در محلات و در مرکز افغانستان با پدیده هایی در مصلحت زیست که با نورم های اعتقادی  این جامعه آزاد و دموکراتیک در تناقض صریح قرار داشتند. آنهاامنیت و  موفقیت ماموریت خود را در همزیستی مصلحت آمیز با  جنگ سالاران و حاکمان غدار میدیدند. در غیر آن چگونه میتوانستند برای تحقق اهداف خویش در یک محیط خصمانه عمل کنند؟

همزیستی مصلحت آمیز  میان شرکای قدیم  در  زمان دیگر و با درک دیگر در شرایط متفاوت در  وجود حکومت وحدت ملی تحقق میابد. در این حکومت نمونه هایی همزیستی متشنج نیز حضور دارند در حالیکه در زمان حامد کرزی  نمونه های همزیستی متشنج گاه گاهی آنهم در  سالهای اخیر تبارز کرد. نقش  عناصر خارجی  بدون شک از زمره آن عواملی اند که اغلب تحت کنترل ما قرار ندارند.

حکومت کنونی از داخل و خارج تحت فشار های متعدد قرار دارد: فشارهای جامعه جهانی، فشارهای  طالبان و سایر گروپهای تروریستی، فشارهایی مقدم بر همه از سوی پاکستان و ایران ،فشارهای حلقات داخلی از راستا های متفاوت، فشار اقتصادی ، بیکاری و فقدان امنیت. چه چیزی چنین یک حکومت  مبتنی بر همزیستی مصلحت آمیز را  در چنین شرایط متحد نگهداشته است؟

حقیقت این است که زندگی واقعی ساخته شده از تفاوتها و اختلافات و مشترکات است. از نظر نگارنده این سطور توزیع متفاوت تفاوتها  و استعدادها اساس  زندگی اجتماعی را میسازد زیرا در نتیجه این تفاوتها در توانایی ها، خواستها و استعدادها  نیاز همزیستی ایجاد میگردد و در نتیجه جامعه ای که همه ی  گوناگونی ها و تفاوتها و اختلافات را باهم دارد  به حیث یک سیستم  کامل  تبارز میکند که تنها به کار مشترک جهت شگوفایی این توانایی ها و استعدادها و استفاده از تفاوتها و اختلافات نیاز دارد. راز موفقیت و پیشرفت جامعه نیز به مدیریت این گوناگونی بستگی دارد.

همزیستی مصلحت آمیز را در تصمیمگیریها نیز میتوان به صراحت دید، بخصوص زمانی که ملاحظات تصمیمگیریهای عامه و خصوصی یا فردی را متاثر میسازند. چه این تصمیمگیری بحیث یک  انتخاب آگاهانه با درنظرداشت پیامدهای آن باشد(as intentional consequential action) یا بحیث یک رفتار مبتنی بر قواعد(Rules based action) و یا بحیث  بخورد  یا گزینش انسانی ( as artefacts)

(James G. March 1991: 95-117).

نخست   انسانها  اغلب بر اساس  قواعد کتابی عمل نمیکنند. در صورت رعایت این قواعد آن قواعد کتابی را باید در  شرایط معیین با درنظرداشت روابط قدرت عملی سازند. بدینترتیب  ملاحظات معیین بخصوص  اعتقادی و فرهنگی تصامیم را متاثر میسازند.

 در بحث حل دشواریها و پالیسی ها نیز به گونه ای این مصلحت را باز میابیم. در بحث منازعات دشواریهای مورد منازعه به چهاردسته تقسیم شده اند. یک استراتیژی که برای  حل مشکلات دارای ساختار متعادل(وسایل) به کار میرود عبارت از اکومودیشن (accommodation) است . در این استراتیژی تصادم از راه مصلحت حل میگردد که در آن اهداف مشترک در محور مصالحه قرار ندارند بلکه وسایلی مورد توجه قراردارند که تفاهم در  آینده را ممکن میسازد.

همزیستی مصلحت آمیز را در  فرهنگ نیز میتوان شناسایی کرد. در فرهنگ  همزیستی مسالمت آمیز بوسیله نورمهای فرهنگی تحمیل میگردد. اطاعت از بزرگان، سکوت بحیث علامت رضا ی دختران در ازدواج. اجتناب از نقد بزرگان و نقد تفکر حاکم برای همه ی آنانی که برخلاف فکر میکنند ( تفکر مخالف تفکر حاکم) بازتاب دهنده همزیستی مصلحت آمیز اند در حالیکه  گاهی به مرحله همزیستی متشنج ارتقا میکنند.  رویارویی تعصبفکری یک مثال آن است که از حالت بالقوه به  با الفعل ارتقا میکند.

پایان

 

 


بالا
 
بازگشت