محمدآجان غلجی

 

پاکستان به برگشت صلح درافغانستان کمک و از تروریزم پروری دست خواهد برداشت ؟

......................................................................................

 

 

پاکستان کشوریست غیر طبیعی که بنابر نیاز های  برهه معینی تاریخی ذریعه استکبار جهانی به طرح انگلیس  و پشتیبانی امریکا و یارانش بنیاد گذاشته شد تا ذریعه اش بلانس منطقوی بسود شانرا تضمین و منحیث سنگری در مقابل گویا توسعه جویی احتمالی اتحاد شوروی وقت بسوی آبهای گرم مورد استفاده قرار دهند ؛ جریان و منطق تشکیل پاکستان و متعاقب آن ساختار های سیاسی ؛ فرهنگی؛ اقتصادی و تشکیلاتی آن  همه مصنوعی وناجور با تحولات تاریخی شکل گرفت  ؛  این انگشت ششم درنقش هسته و مرکز تشنج  در امر مزاحمت به همسایه گان بر منطقه تحمیل گردید تا اوامر مستکبرین را اجرا و ازمنافع شان در منطقه پاسداری نماید ؛ با آنکه  این موجود نامیمون زیرساختهای معین ضروری را از استعمار به میراث گرفت و در توسعه آن گامهای لازم گذاشت وبه کشور نیمه صنعتی مبدل و به زراعت میکانیزه و عصری دست یافت  ٬ اما عناصر لازمه ملت شدن را نداشت و به دلیل سیاستهای خام و بیپایه طی دهه های موجودیتش نتواست چنین لازمه ها را بنیاد گذاشته و تقویت نماید ؛ از عاصر عمده ملت شدن که تاریخ ؛ فرهنگ و زبان مشترک باشد کاملأ محروم است اقتصاد متوازن نیز وجود ندارد ؛ از میان عناصر کلیدی به ملت رسیدن آنچه  زمامداران پاکستان و حامیان جهانی شان بدان توجه کرده اند مذهب مشترک است و آنهم تفسیر بنیادگرایی از دین که تعبیرها وبرداشتها از آن نیز  عملأ در بخشهای متشکله پاکستان  خیلی متفاوت و ناهمگون میباشد . همه سرمایگذاری ها بر تشدید و تقویت افراط گرایی اسلامی متمرکز شد ؛ چون نیاز مندی های غرب از همین افراطگرایی بخوبی برآورده میشد ٬ کشورهای ثروتمند حاشیه خلیج فارس و در پیشاپیش شان عربستان و خانواده آل سعود که علم برداران طریقه سلفیت در اسلام اند پاکستان را با این خصوصیات ساحه مساعد نفوذ سلفیت یافتند و پولهای  بیشمار برای ایجاد هزاران مدرسه دینی انتشار سلفیت به پاکستان سرازیر نمودند ؛ آنها این کشور را در عرصه های مختلف نظامی و اقتصادی یاری رساندند ؛ غرب نیز مدارس مذکور را حمایت مالی سیاسی نمودند و پاکستان را کمک سخاوتمندانه مالی و نظامی کردند ؛ پاکستان از آوان تاسیس سیاست مخالفت و مداخله در امور همسایگان بویژه هند و افغانستان را پیشه کرد و به تضعیف کشور ما به هروسیله یی دست یازید ٬ وقتی تحول  ثور ۱۳۵۷ در افغانستان بوقوع پیوست و متعاقب آن قوتهای نظامی شوروی وارد افغانستان شد ٬ غرب و بریاست آنها امریکا توجه ویژه به پاکستان نمود تا دامی در این جا به اتحاد شوروی بگسترد ٬ پاکستان خود نیز برای دریافت امکانات وسیع برای تقویت اردو و اقتصاد خود از یکسو  و دریافت منابع و امکانات بزرگ برای تضعیف افغانستان و مداخله بیشتر در امور کشور ما به استقبال حریفان اتحاد شوروی شتافته خاک خویش را غرض استفاده غرب در اختیار شان گذاشت ؛ پول های وافر حتی دور از انتظار پاکستان به این کشور سرازیر و مدارس مذهبی سلفی بیشتر و بیشتر شده از امکانات بی رویه برخوردارگشتند و به مراکز اصلی  تدریس و ترویج افراطیت و تروریزم مبدل گشتند  ٬ این مدارس از حمایه بیدریغ دولت  پاکستان و حامیان غربی و عربی آن برخوردار شدند ٬ جنگجویان مجاهدین افغان در همین مدارس تربیت افراطی و نظامی شده آماده جنگ وویرانی در زادگاه شان  میشدند ٬ تعداد چنین مدارس روز افزون بود که به ده ها هزارمدرسه  در پاکستان رسید ٬ در حقیقت همین مدارس منحیث تولید کننده گان جنگجویان مجاهدین نقش کلیدی ایفا کردند ٬ به آنها طبق دساتیر امریکا ومتحدینش وطن ستیزی  مردم آزاری و خانه ویرانی خویش را زیر نام جهاد  و دفاع از اسلام  درس دادند ٬ شست و شوی مغزی کردند تا کشور خود را ذریعه شان ویران و از کاروان تمدن عقب گذارند ٬ همزمان ازتولیدات ستیزه جوی این مدارس زیرنام جهاد ٬ جنگ در کشمیر را گرم ساختند . بعد از فروریزی نظام جمهوری افغانستان و به سلطه رسیدن مجاهدین در سرزمین ما ٬ این مدارس تولیدات خویش را برای به اصطلاح جهاد در مناطق مختلف دنیا و جاهایی که امریکا و غرب نیاز داشت  برای ویرانگری فرستادند نظیر بوسنی  در یوگوسلاویای قبلی ؛ آذربایجان ؛ ارمنستان ٬ تاجکستان و غیره  تا جهاد حقیقی  مقابل اسرایل برای آزادی بیت المقدس و سرزمینهای اشغالی فلسطین ؛ بعد از رسوایی های مجاهدین به علت جنگ و بی نظمی های گوناگون برای حفظ یاکسب قدرت میان گروه های مختلف شان ٬ پروژه  طالب از همین مدارس به مدیریت آی اس آی و پلان و حمایت غرب  عرض وجود نمود که کارکردها و اجراات آنها نمونه واضح تربیت و اهداف پروژه بنیاد گرایی غرب و به نیابت شان پاکستان در وجود همین مدارس  سازمان یافت  ٬  بهرصورت  فلسفه وجودی پاکستان  بر پایه همین بنیادگرایی ٬ افراطیت و تولید تروریزم در وجود هزاران مدرسه سلفی نهفته است ٬ موجودیت و بقای پاکستان  در پرورش افراطیت و تولید تروریزم وصدور آن از نظر حاکمان پاکستان معنی می یابد وتا هنوز به این اعتقاد بودند که بنیاد گرایی اسلامی حاکم بر فضای سیاسی نظامی  کشور ضامن بقای  آن خطه  است و انصراف از آن به تجزیه پاکستان خواهد انجامید. آنها عقیده دارند هژمونی و قوت پاکستان در همین تولید و صدور تروریزم و تقویت اسلام افراطی تضمین میگردد ٬ تا هنوز به بازوی افراطیت و ترور پروری ؛ مداخلات در امور کشور ها بخصوص افغانستان را موفقانه به پیش برده و نتایج دلخواه حاصل کرده اند ؛ باالخاصه که با سو نیت و استفاده ناجایز از مهاجرت های افغانها در آنکشور نسلی از جاسوسان فارغ مدارس خویش با برداشتها و خوی افراطی را برای حال و روز های مبادا در افغانستان در میان مجاهدین ؛ طالبان و افراد انفرادی  در اختیار دارند تا هرگاه خواسته اند و بخواهند آشوب و نا امنی های مختلف را خلق و راه پیشرفت و سعادت مردم مارا سد یا حداقل کند سازند ٬ آنان تفکر باطلی دارند که خیر خویش را در شر ما می بینند٬ در ظاهر از مداخلات و شرافروزی انکار و لاف دوستی و برادری میزنند و در عمل بدان ادامه میدهند چیزیکه از ابتدا تا امروز شاهدش هستیم ٬ با توجه به گذشته  و ماهیت شر پسندی و تسلط افراطیت در مراجع تصمیم گیری از جمله اردو  و آی اس آی بعید به نظر میرسد که پاکستان بدین سادگی از خشونت ٬ افراطیت و مداخله در امور دیگران بویژه افغانستان دست بردارد ٬ شاید زیر فشار جامعه جهانی  ٬ افکار عمومی و برخی ناگزیریها تن به همسویی مذاکرات صلح داده باشد ولی در صداقت شان تا گامهای حقیقی ٬ قابل دید و نتیجه ملموس  نمیتوان باور کرد ٬ مگر اینکه عقل سلیم درمراجع تصمیم گیری شان جان گرفته به زندگی معمولی و قانونی  در پهلوی ملل گیتی و همسایگان قانع شده  و از تفکر بی اساس حفظ هژمونی بویژه بر افغانستان که به شهادت تاریخ امر غیر محتمل و ناشدنیست با اتکا به بنیادگرایی و تروریزم که  با اعمال ناشایست ٬ قبیح  ٬ ضد اسلامی و اخلاقی در جوامع اسلامی  و کل جهان چهره زشت و کریه از خود به نمایش گذاشته را کنار بگذارد و راه های معمول همزیستی  وزندگی را در پیش گیرد . این کار از همه بیشتر به نفع پاکستان است  ٬ امروز در تمام جهان پاکستان را مرکز افراطیت اسلامی ٬ تولید گاه تروریزم  و مرکز آشوب آفرینی میدانند که از آن کشور تصویر زشت و ناسالمی  ارایه کرده است

فراموش نباید کرد که افراطگرایی تولیدی پاکستان  دامنگیر خود آنکشور نیز شده و زنگ خطری را به صدا دراورده است ٬ طالبان پاکستانی از کنترول آنکشور درحال برآمدن است و از مخالفین پاکستان امداد میجویند تا شریعت  ذهن خویش را در آن قلمرو پیاده سازند ٬ شورشگران بلوچ متقاضی جدایی ازپاکستان نیز برای آنکشور درد سرساز شده است ٬ اقلیت مهاجر هندی در سند  بخصوص کراچی نیز مسلح و ناراض از اداره پاکستان است ٬ بعید نیست پشتونهای خیبر پشتونخواه و ایجنسی های قبایلی که هم اکنون  برخی از آنها تحت کنترول طالبان پاکستانیست به بی اطاعتی دست زنند ؛ یا افغانستان و هند برای دفع مزایمت و مداخلات پاکستان مجبور به عمل باالمثل شده از شیوه های مداخله وانفجار و انتحار در داخل آنکشور استفاده کنند تا نا آرامی های متداوم خویش را بلانس و به ترتیبی مهار سازند ٬ زیرا این شیوه ها دیگر صرفأ در انحصار پاکستان نیستند و دیگران نیز میتوانند بکارش بندند . این فاکتور ها نیز میتوانند عواملی باشند که در پهلوی افکار عامه ٬ فشار جامعه جهانی ؛ همسایه ها نظیر چین و غیره باعث تغیر سیاستها و استراتیژی پاکستان واقع گردد ؛ امید چنین شود تا صلح به سرزمین ما و منطقه برگردد . ولی منتظر باید شد تا پاکستان چنین رویه  را در عمل نشانداده  وبه  کشور نورمال گذار نماید ؛ حقیقت اینست که پاکستان اگر بخواهد خشونتها و تروریزم را کنترول یا خاتمه دهد این توانایی را بخاطری دارد که خود بنیان گذار افراطیت ٬ تروریزم و مالک این پدیده ها بوده و تاهنوز حامی عملی اش میباشد ٬ بنأ در برگشت صلح و آرامش نقش کلیدی در منطقه و کشور ما میتواند ایفا کند

 

 


بالا
 
بازگشت