مهرالدین مشید

 

مسؤول نگرانی ها و فرار جوانان از کشور ناپاسخ گویی و بی تفاوتی حکومت است و نه ناامنی ها

حکومت برای برگرداندن فضای اعتماد در کشور، باید روزنۀ امید را  بگشاید

 

در این شکی نیست که عامل افزایش نگرانی ها و فرار ها از کشور افزایش ناامنی ها است و اما این به معنای پایان مسوءولیت حکومت در برابر مردم نیست؛ بلکه مسوءول بخش بیشتر آن ناپاسخگویی حکومت به نگزانی های مزدم و ارج ننهادن به خواست جوانان است. بی تفاوتی حکومت در برابر دست کمی از خواست های جوانان سبب افسزده گی و سرخورده گی آنان از حکومت شده است. فرار جوانان آموزش یافته و غیر آموزش یافته از کشور در واقع اعتراض و نشان دادن انزجار و خشم آنان در برابر بی اعتنایی های حکومت ناپاسخگو است. این انزجار و نفرت جوانان از حکومت نه تنها ناامنی ها بوده است؛ بلکه عامل آن بیشتر از این وده های دروغین و لافهای به قول معروف کاغذ پیچ دولت است که آنان را سرخورده و حیران کرده است. این حکومت بیکاره و تنبل با آغاز حاکمیت اش چنان بیکاره گی خود را به اتبات رساند که گویا به گونه زود هنگام بر آرزو های مردم افغانستان و بویژه جوانان خاک ریخت و بجای التیام بخشیدن زخم های آنان برعکس عمل کرد و آن همه را به بیماری مزمن تیتانوس مبدل کرد.  

مردم با تشکیل این حکومت با همۀ بیماری های مزمن اش امیدوار بودند که زمامدارانش از حکومت فاسد آقای کرزی آموخته اند که چه باید انجام بدهند و کدام برنامه ها را در اولویت کاری خود قرار بدهند؛ اما با تاسف که این حکومت در همان سرآغاز تاسیس اش چناند درگیر اختلاف برسر گزینش مقام های ارشد حکومتی شد که در اولین گام وعده خلافی خود را در ناتوانی اش برای تقرر وزیران به نمایش گذاشت. پس از آن مردم درک کردند که دیوار های دروغ در این حکومت خیلی بلندتر از دیوار های راست و صداقت است و موجی از اختلافات درونی دیوار های آن را به گونۀ موریانه می خورد. مردم دریافتند که وعده های انتخاباتی "تحول و تداوم" و "اصلاح وتغییر" بادبادکی بیش نبوده و تنها بهانه یی برای شکار کردن افکار عامه بودند. هردو رهبر حکومت چنان غرق و مشغول نصب مهره های شان در حکومت شدند که در اصل مردم را فراموش کردند و با این رویکرد در واقع کشت بیمار و توفان برده یی را از خود برای مردم افغانستان برجا گذاشته اند که حتا رویای حاصل برداشتن از این کشت بیمار در ملت افغانستان به یاس بدل شده است. ناتوانی های حکومت در همان سرآغاز کار اش در موجی از وعده خلافی ها این ضرب المثل را به اتبات رساند که از برج و باروی "این گاو شیری" به نام حکومت معلوم است که دل بستن برای دوشیدن شیر از آن بحیث رویای تحقق ناپذیر برای همیش باقی خواهد ماند. هرچند مردم باز هم منتظر ماندند و به این گفته اکتفا کردند که "دیر آید درست آید؛ اما دیری نگذشت که این امید های دیر رس شان نیز در معرض توفان لاف های کلان اقتصادی و برنامه های راهبردی بر مصاق این حرف که "در پایین چیزی نه و اما در بام نه تنور" قرار گرفت. امید های جوانان را حرف های کلان و رویا های برنامه های راهبردی اقتصادی چون احیای راء ابربشم، احیای راۀ لاجورد، تبدیل کردن افغانستان به کشور تولید کننده و صادر کنندۀ برق و حرف های کلان و بی پشتوانۀ دیگری این چنینی بیشتر به یاس کشاند و بیشتر مایۀ شگفتی و حیرت شان شد. جوانان فکر کردند که +++مستان با مستان چابک خیالی رو به رو شده اند که به قول معروف "سرنوشت شان را با شاخی باد میکنند". در هر پهلو مست و مدهوش تر از گذشته می شوند و ریسمان را به آسمان می تنند و برای این ملت گویا "شیر گنجشک و جان آدم" آماده می کنند. در حالی که از چهل تا شصت درصد آنان زیر خط فقر قرار دارند و شکم سیر را شب ها در خواب احساس می کنند؛ اما در بیداری مشاهده می کنند که این حکومت پرگو و بی عمل در برابر مفسدان و غارتگران و غاصبان زمین لب به سکوت نهاده و با حق سکوت گیری از آنان سرنوشت این ملت مظلوم را با آنان در تختۀ شطرنج معامله قرار داده است. جوانان با مشاهدۀ این حالت بیشتر آشفته و سرگیچه شدند و روز تا روز به نگرانی های شان افزوده شد و متوجه شدند که چرخ این حکومت هم مانند حکومت پیشین با فریب می چرخد و اماذبا تفاوت که دیروز آفتابی و امروز نیمه آفتابی؛ دیروز رییس جمهور مقام های ارشد اش را تشویق به اخذ رشوت میکرد و اما از آنان می خواست که پول های بدست آورده از اختلاس، فساد و غصب و غارت را در داخل سرمایه گذاری کنید و در ضمن با همان

مفسدان سرگرم معامله بود و از یک یخن با آنان سر می کشید و امروز هم به پاس آن خدمات اش به گفنۀ رسانه ها در بدل پرداخت ۱۷۰ هزار دالر با استفاده از روز های سوگواری قربانیان تلویزیون طلوع"از سوی عده یی انگشت شمار لقب"پدر ملت"را کمایی میکند و هنوز محفل پایان نیامده، بر سر تقسیم پول دستکول جنگی در هوتل سرینا به راه افتاد؛ اما این دستکول جنگی برای پدری که ملت اش را به چنین سیاه روزی کشانده است، آنقدر مهم نیست؛ زیرا که به رویای خود رسیده است و توانسته تا با پنهان کردن فساد و غارت های افسانه یی دوران حکومت اش با ریختن مشتی پول در دهن شماری معامله گر افتخار پدر ملتی را کمایی کند که مرده و زندۀ آنان را از فبر بیرون کرده است؛ اما این حکومت رویکرد دیگری دارد و با مفسدان و غارتگران و غاصبان آتش بس اعلان کرده است و برای شان گفته است که پس از این حد تان را بشناسید و خط قرمز را برای شان کشیده است و به آنان دستور داده است که در حریم همان خط بمانند و با پول های دزدی و باد آورده مستی و عیاشی کنبد و هر ظلم و ستمی که می خواهید بر سر ملت روا دارید؛ زیرا فیصله شده که پرسان باید بمیرد تا مفسدان فربه تر شوند.

در این شکی نیست که عامل افزایش نگرانی ها و فرار ها از کشور افزایش ناامنی ها است و اما این به معنای پایان مسوءولیت حکومت در برابر مردم نیست؛ بلکه مسوءول بخش بیشتر آن ناپاسخگویی حکومت به نگزانی های مزدم و ارج ننهادن به خواست جوانان است. بی تفاوتی حکومت در برابر دست کمی از خواست های جوانان سبب افسزده گی و سرخورده گی آنان از حکومت شده است. فرار جوانان آموزش یافته و غیر آموزش یافته از کشور در واقع اعتراض و نشان دادن انزجار و خشم آنان در برابر بی اعتنایی های حکومت ناپاسخگو است. این انزجار و نفرت جوانان از حکومت نه تنها ناامنی ها بوده است؛ بلکه عامل آن بیشتر از این وده های دروغین و لافهای به قول معروف کاغذ پیچ دولت است که آنان را سرخورده و حیران کرده است. این حکومت بیکاره و تنبل با آغاز حاکمیت اش چنان بیکاره گی خود را به اتبات رساند که گویا به گونه زود هنگام بر آرزو های مردم افغانستان و بویژه جوانان خاک ریخت و بجای التیام بخشیدن زخم های آنان برعکس عمل کرد و آن همه را به بیماری مزمن تیتانوس مبدل کرد.

در واقع تنها بی برنامه گی و تعلل حکومت در برابر مخالفان به نحوی موضوع جنگ  وصلح را به ابهام نکشانده است که به نگرانی های مردم افغانستان و بویژه برای جوانان افزوده است؛ بلکه دادن وعده های کلان اقتصادی غیر عملی برای مردم  و ناپاسخگویی حکومت برای خواست واقعی جوانان عامل اصلی افزایش نگرانی ها وفرار جوانان از کشور است. این حالت نه تنها جوانان را سرگیچه و سرخورده کرده است؛ بلکه نوعی ابهام و سردرگمی را در میان مردم ایجاد کرده است که آینده را مبهم و نامعلوم تلقی میکنند؛ زیرا حکومت تا کنون آنچه که برای مردم افغانستان عرضه کرده است،جز مشتی از وعده های کلان اقتصادی که بیشتر مصداق این سخن" در پایین چیزی نیست و اما در بالا نه تنور" است. ممکن زمامداران فکر کنند که با این وعده ها به قول معروف مردم را "عقب مرچ سیاه فرستاده" و به زعم خود شان رفع مسؤولیت هم کرده و از زیر بار انتقاد های مردم هم رهایی می یابند. در حالیکه این رویکرد هر روز بیشتر مردم را از حکومت دلسرد و فاصله میان مردم و حکومت افزایش می یابد. این پالیسی حکومت سبب شده که اعتماد مردم و حتا حامیان خود را روز تا روز از دست بدهد. هرگاه حکومت در رویکرد های نظامی، سیاسی و اقتصادی خود تغییرات جدی به عمل نیاورد. در این صورت نه تنها تمامی رشته هایش یک باره پنبه خواهد شد؛ تراژیدی خطرناکی در کشور برپا خواهد شد که نه تنها به افزایش فرار جوانان از کشور خواهد انجامید؛ بلکه پیامد آن ناگوارتر از این خواهد بود. تنها زمانی ممکن است که جلو پیامد های ناگوار آینده را گرفت که برای حکومت داری خوب به ایجاد اصلاحت جدی و زیربنایی روی آورد و مفسدان را از حکومت راند. این نسخه نه تنها مهم ترین بدیل و گزینه برای حاکمیت قانون، جلوگیری از فرار جوانان، دلگرمی مردم خواهد بود؛ بلکه یگانه مبارزۀ منطقی در برابر مخالفان و پیشگیری از سربازگیری آنان نیز خواهد بود که در تعیین سرنوشت جنگ با مخالفان می تواند، نقش تاثیر گذار را نیز داشته باشد.

این درحالی است که در هیچ زمینه کار مهمی صورن نگرفنه و اصلاحات بنیادی به میان نیامده است. میزان فساد افزایش یافته است و صرف مفسدان عوض شده اند و قرارداد از گروپ قبلی گرفته شده و به مفسد وابسته به حکومت کنونی داده شده است. حکومت باید اعتماد و باور مردم را به حکومت بازگرداند تا فضای کشور برای زنده گی کردن مساعد شود و احساس امنیت و آرامش به آن بازگردد. در غیر این صورت فاجعه بزرگ تر می شود واین بابادک های هوایی و لافیدن ها و اضافه گویی ها درد این ملت را دوا نمی کند و برعکس از وقار و عزت زمامداران کاسته و آنان را آدم های ماخولیایی و دمدمی مزاج معرفی می کند که گویا هر پهلو که می زنند به خیال بافی تازه دست می یازند و بعد آن را بحیث کشف بزرگ تلقی کرده و بر مردم عرضه می کنند. در حالی که نمی دانند این رویکرد ها برخفت آنان افزوده و شخصیت شان را صدمه می زند. یاهو

 

 

 


بالا
 
بازگشت