مهرالدین مشید

 

 

                                           آدمیت مرده مرده است

فرض کن جنگل بیابان بود از روز نخست               در کویری سوت و کور

در میان مردمی با این مصیبت    ها صبور              صحبت از مرگ محبت مرگ عشق

                              گفتگو از مرگ انسانیت است    

     فریدون مشیری

بحث انسانیت یک بحث تاریخی بوده و پیشینۀ زیادی دارد که نه تنها برای اولین بار با ظهور قابیل در هستی آغاز شده؛ بلکه پیش از آن نیز زمانی شروع شد که آدم برای دفاع از خود در حضور فرشتگان به مصاف شیطان رفت و آدم  در یک گفتمان قریب به مشاجره برای اثبات انسانیت، به استدلال روی آورد و قدرت و توانایی های عقلی خویش را با استدلال در برابر رقیب آشتی ناپذیرش شیطان به تماشا نهاد. آدم در سرآغاز جدل خود را با زیور اسما و صفات هستی آشنا گردانید و از همین رو بود که در یک جدل بی پیشینۀ تاریخی در برابر شیطان به مثابۀ وارث قارونیان، فرعونیان و بلعم باعوریان سراسر تاریخ به پیروزی شگفت انگیز نایل آمد. در واقع این آغازی بود که آدم به پیشگاه خدا آدمیت را به اثبات رساند و خدا را گواه گرفت که توانایی و ظرفیت آدم شدن و انسانیت را دارد؛ اما این اولین و آخرین چلنج برای آدم بخاطر انسانیت نبود؛ بلکه این آغازی بود که آدم در آزمون قرار گرفت و دریافت که برای آدم شدن راۀ درازی در پیش دارد؛ زیرا به قول پیامبر از آدم تا آدم فرق ها است. البته نظر به این حدیث که پیامبر در برابر این پرسش که پیش از ادم کی بود ، گفت آدم، باز پرسید و پاسخ داد ، آدم و برای سوم بار پاسخ داد و گفت، آدم . از این حدیث معلوم می شود که آدم واژۀ ساده یی نیست که به این ساده گی آن را تعبیر کرد؛ زیرا آدم از همان آغاز،  آغازی بود برای آدم شدن که هنوز در بستر زمان ادامه دارد. این آدم رسالت تاریخی دارد تا خویش را پله به پله به آستان الهی برساند و بالاخره به جایی برسد که حتا بیرون از وهم و گمان است. چنانکه مولانای روم می گوید:

حملهء دیگر بمیرم از بشر            تا برآرم از ملایک بال و پر

بار دیگر از ملک پران شو           آنچه اندر وهم ناید آن شوم

حقا که عرفا مردان هوشمند و باطن پرور و باطن نگر اند و نور بخشانی اند که کلید رهایی و رستگاری را برای نسل بشریت به ارمغان اورده اند. این ها با چشمان باطن بین شان توانسته اند حواداث قرون متمادی تاریخ را در یک نگاه و یک نگرش کوتاه و شاید هم موجز بیان کنند. این ها بودند که پرده از اسرار زنده گی بیرون کردند و با نور شسته و رفته ذوق تن را کشتی نموده اند و به دریای توفانی شور خویش را رها کرده اند . هرچند در مد وجزر های بی پایان فراق سوخته اند و به قول مولانای بزرگ

معنی این زنده گی سه حرفی بیش نیست

خام بودم پخته گشتم سوختم

اما باز هم به راۀ خود ادامه داده اند. این ها بودند که خامی ها را در در دیگ های بزرگ تجربه کردند که هر کز در آن به قول معروف شلغم استعمار یارای پخته شدن را ندارد و پخته چه که ناپخته می سوزد؛ اما مولانای ما دست کم مجال می یابد تا سوختن ها را در دیگ ذوق به پختگی برساند و بالاخر سوختن ها را در پختن ها تجربه کند و فراتر و دشوارتر از هفت خوان رستم گام بردارد و هفتاد خوان مهراب کابلی را بپیماید تا رخش او از خزپوش وداربست فریب به پیش بتازد . با الهام از این مردان بود که روشنفکران توانستند تا  با رویارویی های شگفت انگیز و مردافگن در برابر وسوسه های قدرت و ثروت و دغدغه های انسان و انسانیت کش را چون غواصان چیره دست غلبه حاصل کنند و با نه گفتن به دو بت قدرت و ثروت یارای رویارویی با شیطان بزرگ را در نماد زر و زور و تذویر یا به قول مرحوم علی شریعتی طلا تسبیح و تبر دریافته اند. بدین وسیله رمز غلبه به سه شر بزرگ را اموخته اند و بر راز استکبار پی برده اند. این ها  دریافته اند  که استکبار را اول از درون باید گوچاند تا بتوان به رمز کوچاندن آن در بیرون پی برد. آری هدف اصلی روشنفکران به یاری عرفا، از این سیر و سفر، رهایی انسان از بند ها است ، برای اتراق در منزلگاۀ انسانیت که تا رسیدن به این منزل نه یک بار؛ بلکه صد ها و هزار ها بار شدن های دشوار را به آزمون گرفته اند  تا به مقام آدمیت و جایگاۀ انسانیت نایل آمده اند. از همین رو است که  زنده گی سراسر ازمون های پیاپی است، برای رسیدن به گوهرنایاب حقیقت و دستیابی به انسانی ترین ارزو ها که انسان را پله به پله به آستان الهی یعنی دریای خروشان حقیقت نزدیک می سازد.  این نزدیکی خود پایان بی پایان است که در هر پایانش پیدا های پتهان و پنهان های پیدا شناور اند و انسان غواصی را ماند که با شناوری های خستگی ناپذیر بالاخره موفق به دریافت این گوهر نایاب می شود . آری گوهر زیبایی که در پایین آن موجودی شبه خدا و در بالای ان جز خدا چیز دیگری نیست و ناگزیر باید شتافت تا اگر ممکن باشد، این گوهر خوشتر را به گف اورد که هم یار است و هم همراه و هم عشق است و معشوق وهم شیدایی و لیلی یی و هم شور است و هم مجنون .

از همین رو است که واژۀ آدم تنها مربوط و محدود یه یک قوم و زبان و دین و نژاد نبوده؛ بلکه به تمامی بشریت تعلق دارد و در تمامی فرهنگ ها جایگاۀ ارجمندی دارد. چنانکه آدم به زبان عبری به معنای خاک و زمین آمده است؛ اما شماری ها ریشۀ این وازه را در زبان های سامی و برخی پژوهشگران هم این کلمه را در شکل تغییر یافتۀ وازۀ "اوتامای" در سانسکریت شناسایی کرده اند.  واژۀ آدم را در زبان های هند و اروپایی به معنای انسان و برخی نیز آن را برگرفته از واژۀ هند و اروپایی "اتم" دانسته اند.

در زبان عربی نیز ریشۀ "آدم" کار بردی گسترده دارد و   "اُدْمّه" به معنی وسیله آمیزش ، "ادمه" به معنای شتر سپید با چشمانی سیاه وهم به معنای پیشوا وگندمگونی نیز آمده است که "اُدْمه"به معنان الفت و اختلاط و هم چنین" اِدام" به معنای عطرآگین و خوشبو نیز آمده است؛ اما آدم برخلاف دو کلمۀ بالا در زبان فارسی به معنای  مَرت ، مَرث یا مرد و یا مَن نیز آمده است. گفتنی است که به قول شماری زبان شناسان انسان از ریشۀ "یسنان" به معنای فراموشی آمده است و برخی هم می گویند، انسان از انس یعنی عادت دومی اوگرفته شده است. به هر حال هرچه باشد، معنای آدم و انسان در تمامی فرهنگ ها به معنای آدم ترین وانسان ترین آمده است که در کل عصارۀ آن معنای "انسانیت"است.

بشریت در طول تاریخ برای بالنده گی وغنامندی این واژه تلاش کرده است تا ارزش های  انسانی را در او احیا و ارزش های تازۀ انسانی را در او بارور بسازد. تلاش برای انسانیت از سال های درازی بدین سو آغاز شده است؛ اما نیرو های اهریمنی در طول تاریخ به گونه های مختلف تلاش های صلح جویانه برای نجات انسانیت را بهم زده اند و با آتش افروزی های بیرحمانه و خانمان سوز راه را برای خشونت و نابودی ارزش های انسانی و بالاخره انسانیت فراهم کرده اند. هدف اصلی از راه اندازی جنگ ها در سطح ملی، منطقه یی و جهانی بوسیلۀ قذرت های استعماری در طول تاریخ فقط کشتن انسانیت و عدالت بوده است ؛ زیرا انسانیت و عدالت خار چشم نیرو های استعماری بوده و هر از گاهی خواسته اند تا با راه اندازی جنگ های خانمان سوز مانند جنگ های جهانی اول و دوم و راه اندازی تهاجم های بزرگ و منطقه یی مانند تهاجم شوروی و بعد امریکا به افغانستان و تهاجم امریا به عراق و هم  اکنون مداخلۀ غرب و امریکا در شرق میانه و عراق  و سوریه و محل های دیگر به بهانه های مختلف عدالت و انسانیت را سرکوب کنند.

تهاجم شوروی به افغانستان و بعد درگیری های گروهی و بعد از آن هم حاکمیت طالبان و تهاجم امریکا به افغانستان نه تنها ساختار های اقتصادی، اداری، نظامی، اجتماعی و سیاسی افغانستان را از میان برد؛ بلکه بدتر از آن کشور را به گونۀ بیرحمانه یی میان اقوام و زبان و گروهها تقسیمات کرد که در نتیجۀ آن انسانیت در این کشور بیشتر از هر جای دیگر آسیب دید و عدالت به دار آویخته شده است.

حال که انسانیت انسان در کشور ضجه می کشد و تیغ دژخیم در گلوی آن هر روز فشرده تر و فروترمی شود و هر روز بیشتر از  روز دیگر روح سرشار و عصیانی انسانیت به انواع گونه گون ذبح می شود و گاهی هم تیغ شریعت ابزاری برای کشن آن می شود تا این بیرحمی های دردناک توجیۀ شرعی گردد. نه تنها این که انسانیت در سرزمین ما با تیغ زهر آگین شریعت و طریقت ذبح می گردد و خلاف روح اصلی شریعت و طریقت که هر دو خادمان حقیقت اند، به صلیب کشیده می شود؛ بلکه این روح اکنون در خود رفته، به گونه های مختلفی قربانی می شود که به یک شانۀ نحیف آن شماری ها به نام دموکرات با شمشیر های الوده با خون و فساد ایستاده اند و شمشیر های کینه توزانۀ خویش را بر جناح راست آن حواله می کنند و گروهی هم به نام تکنوکرات با خنجر های برهنه در کنار دیگر او ایستاده اند و حتا بیرحمانه تر از جناح دیگر بر آن حمله ور می شوند تا با وارد کردن آخرین ضربه بر پیکر مجروح انسانیت به اهدا ف غیر انسانی و ضد بشری شان نایل آیند. پس امروز که استکبار در سه چهرۀ مرموز و خطرناک تسبیح ، طلا و تبر یا بلعم باعور، قارون  و فرعون برضد انسانیت در کشور ما  به مانور خطرناکی می پردازد تا با وارد کردن آخرین ضربه انسانیت را برای همیش در این سرزمین نابود کنند و وارثان آنان را برای همیش یتیم نمایند. نباید بیش از این عرصه را برای کشتار انسانیت خالی گردانید و دست زیر الاشه نشست.

هرچند آدمیت از سال های پیش و حتا از زمان هابیل و قابیل مورد حملۀ بیرحمانه قرار دارد و قابیل به مثابۀ انسان حق کش اولین ضربه را بر پیکر انسانیت وارد کرد که تاکنون هم زخم های آن بر پشت و  پهلوی مان سنگینی دارند. وارد شدن دشنۀ قابیل بر هابیل در واقع آغازی بود برای سرکوب انسانیت و راندن انسانیت به انزوای کامل تاریخی که از آن روز نبرد بی امان آغاز شد و انسانیت به دفاع از خود پرداخت و این دفاع برحق را وظیفه و وجیبۀ خود پنداشت که تا کنون ادامه دارد. انسانیت از آغاز زنده گی با خطر زور و زر و تزویز رو به رو بوده و  گاهی هم مورد هجوم  طلا، تبر و تسبیح قرار گرفته است. نبرد در برابر انسانیت نبردی است بی پایان که بدون تردید تا پایان های حیات بشری ادامه دارد.

در این شکی نیست که انسانیت پروری و ارجگذاری به مقام والای انسان در فرهنگ شرق پیشینه زیادی دارد و هدف اصلی از نزول وحی و اغاز خلافت انسان در زمین در واقع بستگی به نجات انسان و انسانیت دارد. تمامی پیامبران ابراهیمی و غیر ابراهیمی مبارزه شان را بخاطر نجات انسان و انسانیت اغاز کردند. شرق به مثابۀ مهد پیامبران دارای مایه های فرهنگی سرشار از معنویت  است. از همین رو بوده  که دین در فرهنگ شرقی نقش محوری را در طول تاریخ داشته است و از همین رو بوده است که فرهنگ شرقی مالامال از شور و عشق انسانی و همدلی های انسان پروری می باشد. اما این به معنای آن نیست که این فرهنگ به گونه رک و راست به پیش حرکت کرده بلکه همیشه با موانع حکام و زمامداران خود رای و مستبد و عیاش رو به رو شده است. زمامداران در طول تاریخ از تفقه به عنوان ابزار سباسی استفاده کرده اند و همیشه از فقهای متملق و مداح و حامی خوبش پشتیبانی کرده و علما و دانشمندان و فقهای منتقد را مورد حمایت قرار نداده و به تبعید انان پرداخته اند. چنانکه سرنوشت بزرگان حدیث فلسفه و دانش و عرفان چون امام اعظم و بخاری و علی سینا و غزالی و خسرو بلخی و ملاصدرا و دیگران به همگان معلوم است که چه دشواری ها و شکنجه ها را بوسبله شاهان غدار ومستبد متحمل شده اند . دلیلش هم واضح است که همانا توجیه نکردن استبداد زمام داران فاسد و عیاش زمان شان بوده است . از همین رو بوده که بیشتر ففها تن به سازش با حکام مستبد داده اند و برای ماندن در دستگاه به نفع خلیفه و شاه فتوا صادر کرده اند و مذهب ساخته اند و در صف بلعم باعوربان تاریخ قرار گرفته اند. بدین وسبله دست به تفرقه و جنایت زده اند و جوهر یگانه افرینش را زیانبار و پارچه پارچه گردانیده اند . در حالی که به قول سعدی بزرگ بنی آدم اعضای یکدیگر اند . چنانکه سعدی بزرگ و به قول اروپایی ها شکسپیر زبان دری می گوید :

بنی ادم اعضای یکدیگر     اند         که در افرینش ز یک گوهر اند

چو عضوی به درد اورد روزگار       دگر عضو ها را     نماند قرار

 این سخن بلند که بلندتر از قله های ایورست و شاه فولاد و تراجمیر است . نه تنها از ارجمندی انسان و انسانیت سخن می گوید؛ بلکه انسانیت  را بدون در نظر داشت دین و آیین و نژاد و زبان عضو واحدی دانسته است که هرگز انسان ها از درد بکدبگر بی تفاوت مانده نمی توانند. قرآن کتاب آسمانی هم به این نکته تاکید دارد و آیات زیادی در قرآن است  که به کرامت انسان بدون توجه به رنگ و دین توجه کرده است و می گوید به تحقیق کرامت دادیم ادم را و یا اینکه پاک ترین و متقی ترین شما نزد خداوند مکرمتر و عزیزتر شما است که حتا نام دین و مذهب هم در آن برده نشده است .این هم نشانۀ رمز های پنهان قرآن است . زیرا خدا می دانسته که بسیار خواهند بود دبن داران کاذبی که دین خدا را می فروشند و آن را در معرض معامله قرار می دهند. ریش ها را بلند می گذارند و به بلندی ریش ها به ان خیانت می کنند . آشکار است که تقوای بسیاری از بی دینان از ابن دینداران بهتر و حتا سگ انان بر این ها شرف دارد.

در این شکی نیست که روح انسانیت در سراسر جهان زیر چکمه های جور و استبداد و تهاجم و تجاوز و حق کشی سخت ضجه می کشد و اما اکنون که جنگ های دوامدار ومداخله های خارجی ها تمامی ساختارهای اجتماعی را درکشور شکسته است و به گونۀ بیرحمانه یی تقسیمات قومی ، زبانی و گروهی را در کشور تحمیل است، بیشترین ارزش ها را از جامعۀ ما به تاراج برده است؛ انسانیت بیش از هرزمانی جریحه دار شده است  .  صدها دریغ و درد که چنان فضای کشور به کلی سیاسی شده و همه چیز  رنگ سیاسی را به خود گرفته و بر همه چیز سایۀ منحوس قدرت و ثروت سایه افگنده است که تمامی ارزش ها را  به تاراج برده است که در این میان انسان و انسانیت بیشتر از همه در کشور ما ضجه می کشد .در این میان پیکر انسانیت بیشتر از هر زمانی جریجه دار شده است که اکنون نجات انسانیت درگام اول وظیفۀ فرد فرد  شهروندان این سرزمین به شمار می رود تا بدون در نظر داشت هرگونه مرز ها و محدودیت ها تمامی تلاش های شان را در این راستا بسیچ نمایند  و عملی بسازند. یاهو

 

 


بالا
 
بازگشت