غلام سخی ارزگانی

 

بررسی علل و عوامل مهاجر هراسی در کشورهای اروپایی

پدیده مهاجر چیزی تازه ای نیست. این پدیده اگر مبالغه نگردد، همراه با پیدایش انسان در روی زمین به میان آمده است، کاملآ واقعیت دارد. وقتی که یک انسان بنا بر یک علت و یا عوامل گوناگون مجبور می گردد تا جای اصلی خویش را ترک گوید به منطقه دیگری به امید امن برود، به او مهاجر گفته می شود. به کلام دیگری، کسی به سبب ملحوظات اقتصادی، حوادث طبیعی، اجتماعی، سیاسی، جنگی، خشونت وغیره، مأوای خویش را ترک نموده و به جای جدید مهاجرت می کند، این شخص مهاجر می باشد.

در طول تاریخ بشریت، مهاجرت ها بر اساس عوامل گوناگون صورت گرفته که انسان ها تلفات جانی و خسارات جبران ناپذیر مادی را متحمل گردیده که قلم ها از نوشتار و زبان ها از گفتار آن ها کاملآ عاجز می باشند.

کسی در جریان مهاجرت قرار می گیرد، به یک شکل با چالش های فراوان مواجه می باشد تا در جای مسکن گزین شود. و بعد از این که در کدام منطقه ناآشنا مستقر می گردد، با موانع دیگری مقابل می شود.

در تاریخ انسان های روی زمین، گاهی انسان ها به خطر گرسنگی و تشنگی از یک جاه به جای دیگر مهاجرت کرده و به زندگانی خویش ادامه داده اند. زمانی هم انسان ها بر اساس منازعات و جنگ، به سراغ جای امن رفته اند تا آرام گیرند. و افزون آن، هم کسانی بنا بر جبر عوامل طبیعی دست به مهاجرت می زنند. علت و علت های که انسان ها را از یک نقطه به نقاط دیگری مجبور به مهاجرت گردانیده اند، در تاریخ بشریت نهایت فراوان می باشند.

زمانی که یک فرد بنا بر هر انگیزه و علل که بوده، دست به مهاجرت می برد، خواهی و نخواهی با چالش ها و موانع فراوان دست و پنجه را نرم می کند. مهاجرت یک تجربه جدید بوده که با تلخ کامی ها و بعد با دست آوردهای نوین نیز همراه می باشند. بازهم هرچند که انسان ناگزیر است که با تلخ کامی ها مبارزه نموده تا روزنه های امن، آسایش و بهبود شرایط زندگانی را به دست آورد، کار سهل نخواهد بود.

مهاجرت چیزی انتخابی نیست و این پدیده ناشی از جبر روزگار می باشد که انسان را وادار از یک مکان به مکان دیگری، از یک منطقه به منطقه دیگری، از یک کشور به کشور دیگری و از یک قاره به قاره یی دیگر مهاجر می سازد.

مهاجر با ناگزیری که خانه، محل و یا سرزمین خویش را ترک کرده به جای نابلد و بیگانه پناه می برد، در حال ناآرامی روانی و دوری از کاشانه، فرهنگ، اقارب و کشور خویش، گویا امروز را فردا می کند. همواره به فکر این است که چه وقت اوضاع خوب می گردد، که تا به آغوش کشور خود باز برگردد.

 

عوامل مهاجرت ها:

مهاجرت یا از یک و یا چندین علت ها ناشی می گردد و انسان را ناخواسته از یک نقطه به نقطه دیگری، از یک ولایت به ولایت دیگری، از کشور به کشوری دیگری مجبور به مهاجرت می نماید. من که در جریان این چهار دهه اخیر، جزء از مهاجرین در اروپا هستم با تمام حسرت ها، آرامی ها وغیره را که گذشتانده ام، از تجارب و چشم دید خویش از پدید مهاجر هراسی، مهاجرت و محرومیت از بی وطنی نظر خاصی دارم که در این زمینه به انواع عوامل پدیده مهاجرت ها و مهاجرهراسی مکث مختصر می گردد:

 

- مهاجرت ها در جنگ های ادیان:

انسان ها، ملت ها و مردمام جهان پیروی ادیان گوناگون می باشند. خشونت ها و جنگ های که میان پیروان ادیان صورت گرفته اند، مقصر اصلی پیروان عادی این ادیان نبوده و نمی باشد. رهبران ادیان بنا بر غرض سیاسی، سلیقوی، اقتصادی، اجتماعی وغیره خویش، پیروان یک دین را علیه پیروان دین دیگری مورد تحریک و تحریص قرار داده و از کشته ها، پشته ها ساختند.

در اثر جنگ ها میان ادیان مختلف و به طور مشخص جنگ میان یهودیان، عیسویان، مسلمانان، بودیستان وغیره که به وقوع پیوسته اند، در قدم نخست کودکان، زنان و سالمندان از یک طرف قربانی جنگ شدند و از طرف دیگری، آواره و مهاجر به دیار دیگری نیز گردیدند. متأسفانه که جنگ های مذهبی و دینی تا هنوز در خیلی از کشورهای عقب نگهداشته شده جهان به مشاهده رسیده که باعث میلیون ها انسان های بیگناه در کام مهاجرت های نافرجام و درد آور غرق شدند.

 

-         آوارگی در جریان جنگ های فئودالی:

نظام فئودالی از بطن نظام برده داری تدریجآ سربرافراشت و تا این که به عنوان یک سیستم اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی در سراسر اروپا مسلط گردید. و این نظام به مراتب پیش رفته نسبت به نظام قبلی بود.

چندین قرن قبل، جنگ های فئودالی، دهقانی وغیره که در قلب اروپا صورت گرفتند، از جمله مهاجرت های فراوان را در قبال داشتند. مضاف برآن، جنگ فئودال ها از یک منطقه با منطقه دیگر، از شهر با شهر دیگر و از یک کشور با کشور دیگر در سراسر اروپا گسترده بوده اند که تاریخ بدان شهادت می دهد. هر خشونت و جنگ اربابان فئودالی که بین هم صورت می گرفت، از جمله مهاجرت های زیادی را به وجود می آوردند.

 

-         مهاجرت ها در دوران جنگ های سرمایه داری:

نظام سرمایه داری محصول تکامل تدریجی نهادهای اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی آخیرین مرحله فئودالیسم پیش رفته اروپایی بود که بالاخیره استخوان بندی آن شکل گرفت و در جامعه به عنوان نظام سرمایه داری مسلط گردید.

مجریان نظام سرمایه داری به خاطر کسپ سود حد اکثر از یک طرف به استثمار طبقات کارگر و دهقان کشور خویش می پرداختند. و از طرف دیگر، به سبب بهره کشی سرزمین های دیگر به جنگ های استعماری متوصل می شدند. این امر تضادها، چالش ها و جنگ های طبقاتی، استثماری و استعماری سرمایه داران کشورهای اروپایی را بیش تر نمودند.

در جنگ جهانی اول و دوم بر سر انحصار مارکیت ها و ثروت های کشور دیگر صورت گرفتند، مهاجرت های که به عمل آمدند، ناشی از مصائب جنگ بالای ملت های اروپایی، قسمآ آسیایی وغیره بودند. به عبارت دیگر، در کشوری که آتش خشونت و جنگ شعله ور می گردید، مردم از قرار، فرار را ترجیح می دادند و به هر طرف پراگنده می شدند تا به کدام نقاط امن مهاجرت می کردند. جریان مهاجر هراسی در اروپا نهایت چشم گیر بود که مردم را تا یک مدت از کاروان ترقی و تمدن به عقب گذاشت.

- مهاجرت ها از ترس کمونیسم:

درست زمانی که در سال 1917 میلادی انقلاب کمونیستی به رهبری لنین و حزب بلشویک در روسیه تزاری به پیروزی رسید، در طول تقریبآ یک قرن آخیر،  که از جمله جهان به دو بلاک غرب و شرق تقسیم گردید؛ یعنی نظام سرمایه داری در غرب اروپا به رهبری ایالات متحده امریکا و نظام کمونیستی در شرق اروپا تحت قیادت و سلطه اتحاد جماهیر شوروی تحقق پذیرفت. روی این محلوظ، مهاجرت های مشقت بار از کشور اتحاد جماهیر شوروی به سوی غرب اروپا آغاز گردیدند که تقربیآ یک قرن را در بر گرفتند. مضاف برآن، وقت که روس ها به اشغال برخی از کشورهای آسیایی و اروپای شرقی دست یازیدند، خیلی از مردمان آن سامان به صورت عمده به کشورهای اروپای غربی به طور غیر قانونی مهاجرت کردند و خودها را از زیر قیودات و فشار نظام نوینی کمونیستی نجات بخشیدند.

اصل مهاجرت ها از اروپای شرقی به اروپای غربی، سیاسی بودند که مهاجرین از اسارت کمونیزم فرار کردند. باید نوشت که اروپای شرقی و غربی به صورت عموم از منظر پیش زمینه تکامل تاریخی، فرهنگی، اقتصادی، اجتماعی، روانی وغیره چندان تفاوت بزرگ نداشتند؛ لذا مهاجرین اروپای شرقی به اروپای غربی به چالش کلان مواجه نبودند؛ از این رو، آنان با آسانی در فرهنگ و اجتماع اروپای غربی مدغم شدند. هرچند که سرحدات بلاک کمونیستی نهایت استحکام داشتند؛ ولی مردم با نحوی از انحاء حتا خود ها را به کشتن می دادند، تا این که به اروپای غربی پناهنده می شدند که بدون قید و شرط از سوی کشورهای اروپای غربی نیز به خوبی پذیرفته می شدند.

- اشغال افغانستان توسط ارتش سرخ:

وقتی که بنا بر رقابت های جنگ سرد بین ابرقدرت های جهان، افغانستان توسط نظامیان اتحاد جماهیر شوروی اشغال شد، نخستین مهاجرت ها از یک قریه به قریه دیگری، از یک ولسوالی به ولسوالی دیگری، از یک ولایت به ولایت دیگری و بالاخیره مهاجرت ها از افغانستان به خارج کشور آغاز شدند که در طی ده سال اشغال کشور ما، بزرگ ترین رقم مهاجر را در جهان تشکیل دادند. این مهاجرت ها برای مردم و کشور افغانستان نهایت جبران ناپذیر بوده که حتا تا کنون در عصر شکل گیری حکومت وحدت ملی نیز با شدت ادامه دارند. مهاجرت های عمده نخست به کشورهای ایران، پاکستان، هند و سایر کشورهای همسایه و منطقه صورت گرفتند و بلاخیره مهاجرت ها به حریم استرالیا، امریکای شمالی، اروپا وغیره نیز رسیدند.

 

-         مهاجرت ها در جریان جنگ های مجاهدین در وقت جهاد:

زمانی که افغانستان از سوی ارتش سرخ شوروی وقت اشغال شد، جنگ های خودجوش مردمی علیه اشغالگران و عوامل آن ها آغاز گردیدند. دیری نگذشت که گروه ها و احزاب به غرض جهاد علیه متجاوزین روسی شکل گرفتند که کلآ به نام مجاهدین یاد گرید. جنگ های مجاهدین علیه اشغالگران و عوامل آن، نیز تعداد از مردم را از مناطق و خانه های شان بی جاه نمودند و تا این که به خارج فرار کردند. از طرف دیگر، مجاهدین که آمیزه ی از افراد، مناطق، قبایل، اقوام، پیروان مذاهب مختلف وغیره بودند، گاه بیگاه با هم در گیر خشونت و جنگ می شدند که محصول آن همین مهاجرت های درونی کشور و بالاخیره در خارج کشور نیز بودند. ناگفته نماند که در میان مجاهدین، استخبارات کشورهای همسایه، منطقه و جهانی نقش عمده را در افروختن آتش جنگ بازی می کردند و هر کدام منافع خاص خود را می برد. یکی از نتائج این جنگ ها این بودند که تعداد زیادی از مهاجرین کشور ما در کشورهای همسایه، منطقه و به اروپا به مهاجرت آغاز کردند که حتا شوربختانه تا کنون نیز ادامه دارد.

- فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی:

بعد از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، مهاجرت های از اروپای شرقی به اروپای غربی و حتا به ایالات متحده امریکا نیز صورت گرفتند، که سیاسی نبودند؛ بلکه این گونه مهاجرت ها اقتصادی بودند. ملت ها و مردمان اروپای شرقی می دانستند که سطح زندگی ملت های اروپای غرب بلند است و تسهیلات زندگانی از هر نگاه نسبت به اروپای شرقی به مراتب بهتر می باشد. در همین رابطه بودند که بسا از مردمان اروپای شرقی به اروپای غربی مهاجرت کردند.

- رقابت های نظامی وارسا و ناتو:

در اثر رقابت های جنگ سرد میان قدرت های بزرگ شرق از طریق پیمان وارسا و غرب توسط پیمان نظامی ناتو بود که افغانستان میدان جنگ انتخاب شد. در این زمینه بزرگ ترین مهاجرت ها و قربانی ها را در تاریخ معاصر مردم افغانستان متحمل شدند.

وقتی که ابرقدرت های کشورهای غربی به رهبری ایالات متحده امریکا و کشورهای اروپای شرقی به رهبری اتحاد جماهیر شوری به خاطر منافع غارتگرانه استعماری خویش، افغانستان را به مرکز بازی های سیاسی، نظامی، اقتصادی، فرهنگی، استخباراتی وغیره خویش برگزیدند، در این مرحله مردم افغانستان نه تنها متحمل میلیون ها شهید و زخمی شدند؛ بلکه آمار بیش ترین مهاجر را در جهان تشکیل دادند.

مسلمآ که کشورهای غربی و عربی تحت رهبری ایالات متحده امریکا به هر گونه حمایت از مجاهدین در پاکستان پرداختند. از طرف دیگر، اتحام جماهیر شوروی و اقمارش به حمایت از دولت چپی در افغانستان اقدام کردند که طی ده سال تمام تلفات جانی، خسارات مادی و مهاجرت های غم انگیز را بالای مردم افغانستان تحمیل کردند. در ضمن، دولت جمهوری اسلامی ایران نیز از یک بخش مجاهدین در برابر اشغالگران و حکومت تحت سایه شان حمایت کرد که از جمله روند بی سرنوشتی و مهاجرت مردم افغانستان را در داخل و خارج نیز تسریع کرد.

در این صورت بود که کشورهای همسایه، منطقه، اروپا، امریکای شمالی، قاره استرالیا و سایر کشورهای جهان به خاطر منافع ویژه ی خویش، دروازه ها را با یک نحوی به روی مهاجرین افغانستان باز نمودند و امروز در تمام قاره های جهان رد پای مهاجرین کشور خویش را پیدا کرده می توانیم.

- مهاجرت ها در آخیرین دوران دولت داکتر نجیب الله:

بعد از این که ارتش اتحاد جماهیر شوروی از افغانستان خارج شد، در آخیرین دوران حاکمیت داکتر نجیب نیز مهاجرت ها از داخل کشور به خارج کشور به خصوص به ایران، پاکستان، هند وغیره کشورها ادامه یافتند. حتا خیلی از مامورین دولتی با استفاده پاسپورت های رسمی وغیره نیز از ترس آمدن مجاهدین به کشور، به خارج و به خصوص به اروپا و امریکا مهاجرت کردند. باید نوشت که هرکدام از مهاجرین ما هزاران رنج را پشت سر نموده تا این که به یک منطقه از جهان نفس نیمه جان خویش را رساند. ناگفته نماند که کسی در جریان  مهاجرت های اجباری و ناگزیری قرار نگرفته باشد، خیلی مشکل خواهد بود که درد، بی سرنوشتی و هردم شهیدی مهاجرین را عملآ درک کند.

- دولت اسلامی مجاهدین:

پس از سقوط دولت داکتر نجیب الله احمدزی، قدرت سیاسی به دست یک بخش از مجاهدین تحت رهبری پروفیسر استاد برهان الدین ربانی افتاد که تقریبآ در حدود چهار و نیم سال در حالت جنگ درونی کشور دوام نمود. در این مدت در اثر جنگ های بین احزاب مختلف مجاهدین، نه تنها جریان مهاجرت نیز قطع نگردید؛ بلکه شدت بیش تری گرفت. به خصوص مهاجرت های اجباری از غرب شهر کابل به دیگر ولایات کشور و خاصتآ به خارج چنان گسترده و با ترس همراه بودند که تلفات جانی، مادی و فرهنگی فراوانی را به جاه گذاشتند.

 بسا از مردم بی گناه و بی دفاع غرب کابل با تعلقات مذهبی، زبانی، قومی، سمتی وغیره خویش نه تنها به شهادت رسیدند؛ بلکه شمار بزرگی به کشورهای همسایه، منطقه و حتا تعداد اندکی به قاره های استرالیا، امریکا و کشورهای اروپایی نیز مهاجر شدند.

اگر گفته شود که جنگ داخلی میان جناح های مختلف مجاهدین یک جنگ استخباراتی کشورهای همسایه، منطقه و حتا جهانی هم، هرگز مبالغه نخواهد بود که افغانستان را به قربان گاه تحقق منافع کشورهای خارجی مبدل نمود.

- عصر تصفیه قومی در امارت اسلامی طالبان:

گروه طالبان با افکار وهابی، تنگ ایدیولوژیک قبیلوی و نظامی با حمایت صاحبان نفتی کشورهای امریکایی، اروپایی، عربستان سعودی، امارات متحده عربی، استخبارات پاکستانی، القاعده و غیره، بالاخیره در سال 1996 میلادی، دولت اسلامی مجاهدین را با خون ریزی تمام سقوط داد و تقریبآ به نود در صد خاک افغانستان مسلط شد.

طالبان و القاعده با کشتارهای بی نظیر خویش در ولایات شمال به خصوص شهر مزارشریف و همچنان با انفجار مجسه های تاریخی شهر بامیان ، قتل عام در یکاولنگ بامیان و شمالی، همه اقوام غیر از خود را با توهم و تحت فشار شدید قرار داد. به خصوص ملا محمد نیازی والی طالبان در شهر مزار شریف فتوا داد که: «یا هزاره ها مسلمان شوند، یا از افغانستان خارج گردند و یا این که همه شان کشته شوند.» این فتوای در ظاهر مذهبی؛ ولی در واقعیت سیاسی بود که همه اقوام غیر از خود را به واهمه انداخت، تا این که سیلی از مهاجرت های تازه ی اقوام مظلوم و تحت ستم با تمام ناباوری و ترس از آینده به خارج از کشور آغاز شدند که تعدادی هم به استرالیا، امریکای شمالی، اورپا و... نیز مهاجرت کردند. در جریان این بی سرنوشتی ها، مهاجرین تلفات جانی و خسارات مادی فراوانی را در کشتی های آبی، عبور از سرحدات کشورها و همچنان در چنگ قاچاقبران و دزدان مسلح سرحدی نیز متحمل شدند که متأسفانه این ماجرا تا حال نیز ادامه دارد.

-         ادامه مهاجرت ها در عصر حاکیمت مصلحت گرا و قبیله گرای حامد کرزی:

جناب حامد کرزی به عوض طالبان از سوی ایالات متحده امریکا به اداره مؤقت، حکومت انتقالی و هردو دوره انتخابی در قدرت سیاسی گماشته شد. مضاف برآن، بیش از چهل کشور تحت ائتلاف جامعه جهانی، کمک های همه جانبه را به غرض مبارزه علیه تروریسم، کشت کوکنار، تولید مواد مخدر، قاچاق، ناقضین حقوق بشر، آدم کشان حرفوی، فقر زدایی و همچنان به خاطر ایجاد حکومت داری شایسته و دموکراتیک در افغانستان شروع کردند. در جریان 13 سال آخیر نه آقای حامد کرزی و همراهانش اراده نیرومند سیاسی به سبب حل تمام بحران حاکم در افغانستان را داشتند. و نه حامیان خارجی شان از کمک های خویش به صورت دقیق در افغانستان نظارت کردند.

یکی از نتائج آن، بیکاری ادامه پیدا کرد، ناامنی از سال های 2003 میلادی به این طرف شدت گرفت، قوانین کشور رعایت نگردیدند، حاکمیت روابط بر ضوابط در ادارات دولتی و حتا خصوصی مسلط شدند، کشت خشخاش بیش تر شد، فساد اداری به وجود آمد، تولید مواد مخدر در افغانستان در جهان مقام اول را گرفت و سایر مصائب بالای مردم کشور شدت گرفتند. از همین رو، جوانان تحصل کرده، نیمه با سواد، بی سواد و سیل بی شماری از مردم عامه به مهاجرت های مجدد به کشورهای همسایه، منطقه، استرالیا، امرکای شمالی و اروپا روی آوردند که تا رسیدن به مقصد با تلفات جانی، خسارت مادی و هزاران مصیبت های دیگر مواجه شدند.

- مهاجرین در بستر از خود بیگانگی:

مهاجرین که وارد ایران، پاکستان، هند و سایر نقاط جهان شدند، از یک طرف به غم نان پیداکردن با مشقت تمام قرار گرفتند. و از طرف دیگر، از جریان مسایل ملی به دور مانده و بستر از خود بیگانگی تدریجی و ناگزیری قرار گرفتند. ناگفته نماند که مهاجرین هم هستند پس از سالیان متمادی مهاجرت از ایران، پاکستان و... با مشت پر در طول سیزده سال آخیر به وطن عزیز شان بازگشتند و از اندوخته ها و تعالیم خویش در بازسازی و نوسازی کشور  مصروف شدند که جای افتخار می باشد.

برخی از مهاجرین کشور ما در کشورهای بزرگ صنعتی جهان و خاصتآ در اروپا، از جمله اقلیت های خارجی در کشورهای میزبان می باشند. این ها از ناگزیری تحت تأثیر روابط فرهنگی، اجتماعی، سیاسی و اقتصادی قرار گرفته و قادر به حفظ ارزش های پسندیده ی دینی، تاریخی، ملی وغیره خویش شده نمی توانند و از این رهگذر جریان از خود بیگانگی در کهنسالان نهایت کمتر،  ولی در وجود جوانان بیش تر سرعت دارد.

مثلآ: بزرگان و کلان سالان دست به تشکیل انجمن های فرهنگی، مذهبی، ورزشی، هنری وغیره می برند، تا در پناه آن به حفظ هویت های شایسته خویش نایل گردند. تا یک مدت با توان مادی خویش همین کارها را ادامه می دهند؛ ولی چون از سوی کشور میزبان از لحاظ مادی و غیره مورد حمایت قرار نمی گیرد، بالاخیره ضعیف گردیده و سقوط می کنند. به کلام دیگری ابزارهای مستحکم ومؤثر وجود ندارند که جلو از «خود بیگانگی» مهاجرین افغانستان را در کشورهای امریکای شمالی، اروپایی، استرالیا و... بگیرند. به هر صورت، این بزرگان هم بلاخیره عاطل و باطل می گردند. این نظر در قسمت مهاجرین که از کشورهای عقب نگهداشته و به خصوص کشورهای اسلامی به کشورهای امریکای شمالی، اروپایی، استرالیا وسایر کشور مهاجرت و پناهنده می شوند، نیز صدق می کند.

-         ترس از بیکاری:

عناصر اکادمیک و تحصیل یافته از قبیل: صدر اعظم، وزیر، جنرال، قاضی و سایر مامورین مهاجر کشور ما از جمله در کشورهای اروپایی به رنج بیکاری مبتلا می باشند. یکی از مشکلات این است که از آموزش و تعلیم زبان کشور میزبان به قدر کافی تا یک مدت بهره مند شده نمی توانند. و اگر هم زبان را هم به قدرت ضرورت آموخته باشند، بازهم بدست آوردن کار مشکل می باشد.

 دوم این که سند تحصیلی مهاجرین کشور ما در کشورهای میزبان به رسمیت شناخته نمی شوند. پس این اشخاص اکادمیک، مامورین باتجربه و تحصیل یافته در صف کسانی که بی اسناد هستند، قرار می گیرند و از کاریابی محروم می مانند و آینده شان خوش آیند نیست.

سوم این که این شخصیت های علمی و اکادمیک، مجبور در سدد یافتن کارهای «جسمانی» می گردند و اگر هم با تمام مشکلی آن را به دست آورد، پیش برد کارهای بدنی برای اشخاص تحصیل یافته با چالش فراوان و ناکامی مواجه بوده که بالاخیره از صحنه کار منفک می شوند؛ زیرا که به کارهای جسمانی عادت ندارند. این چنین مهاجرین مجبورآ مورد حمایت مالی وغیره کشور میزبان قرار می گیرد.

- دوری از کشور:

سالمندان که از ایام کودکی تا عصری پیری را در کشور شان گذاشتانده و حال در عالم مهاجرت به رنج دوری کشورش، فریاد و ناله می کشند. این کسان بدون اعضای خانواده شان به کشور خویش عودت نمی کنند؛ زیرا برای آنان تضمین کار، امنیت وغیره در افغانستان وجود ندارند. خیلی از این چنین اشخاص علمی و با تجربه بر اثر دوری از رنج وطن، اقارب، خانواده، دین، سنت های پسندیده وغیر ه ملی شان یا سکته مغزی می کنند و یا این که برخی هم عاطل و باطل مانده در در انتظار مرگ طبیعی می باشند و بس.

مهاجرین کشور ما که از جمله در خارج کشور و به خصوص در کشورهای صنعتی اروپایی، امریکای شمالی، قاره استرالیا پناهنده شدند، مطابق قوانین این کشورها از امیتازات خوبی برخوردار شدند. مثلآ: در قدم نخست معاش ماهوار برای اعضای هر خانواده های مهاجر داده می شود. مضاف برآن، بیمه صحی رایگان به استفاده هر مهاجر گذاشته می شود. اطفال شان به کودکستان، مکتب و دانشگاه به صورت رایگان شامل می شوند. و همچنان ویزه اقامت برای هر مهاجر داده می شود. جریان پناهندگی هر مهاجر از سوی وکیل قانونی مورد بررسی قرار می گیرد. خلاصه از تمام امتیازات قانونی که یک شهروند اصلی کشور میزبان استفاده می کند، مهاجر نیز از آن طبق قانون مستفید می شود؛ ولی والدین از یک طرف از آینده خویش به تشویش هستند و با فرهنگ و اجتماع کشور میزبان مطابقت کرده نمی توانند. از سوی دیگر، از آینده فرزندان شان به حراس می افتند که به درد مردم افغانستان نمی خوردند و بلاخیره از دین، عنعنات پسندیده و سایر مصالح ملی خویش در کشور میزبان در بستر از خود بیگانه قرار دارند.

در فرجام:

در آغاز اشاره شد که پدیده مهاجرت و مهاجر در تاریخ بشریت دارای یک سوابق طولانی می باشد. یا گفته می شود که انسان با آوارگی، بی سرنوشتی و مهاجرت زاده شده، با مهاجرت زندگی می کند و بالاخیره در دامن مهاجرت این دنیا را ترک می گوید.

مهاجرت های جهان، محصول حوادث طبیعی، سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی وغیره بوده که از آغاز تولد انسان تا کنون با اشکال گوناگون به مشاهده رسیده اند. مهاجرین در دوران مهاجرت ها، بی سرنوشتی ها و آوارگی های خویش با شدیدترین رنج ها، تلفات جانی، خسارات مادی و معنوی نیز همراه بوده؛ ولی با آن هم، با مناطق جدید، اجتماع دیگر، فرهنگ دیگر و خلاصه با جهان نوین دیگری از خود آشنایی حاصل کرده و ناگزیرآ خود ها را با شرایط نوین همگام می نمایند.

فرار از وطن و مهاجرت های مردم افغانستان در عصر حکومت وحدت ملی نیز ادامه دارند؛ از یک طرف عملیات انتحاری و ناامنی در کشور زیاد شده و از سوی هم به تأخیرانداختن کابینه جدید، رقابت استخبارات کشورهای خارجی در افغانستان، بیکاری و صدها عوامل دیگری اند که به خصوص جوانان ناگزیر به مهاجرت در خارج کشور شده اند.

ناگفته نماند مهاجرین هم هستند که از دست آوردهای مثبت کشورهای پیش رفته صنعتی با وجه احسن استفاده قانونی و مدنی برده و آینده تابان و شکوهمند را صاحب شدند؛ اما مهاجرین هم هستند در کشورهای مذبور عاطل و باطل مانده و تنبلی می کنند. و همچنا این ها محتاج کمک مالی دولت های میزبان نیز می  باشند. و یا بعضآ با انحرافات مختلف رو می آورند که درد سر برای کشورهای میزبان نیز شده اند.

مهاجرین که از هر نقطه جهان به خصوص مهاجرین افغانستان که از جمله به کشورهای اروپایی، امریکای شمالی و استرالیا رسیده اند، هرگز قصد بازگشت به کشورهای اصلی شان را ندارند؛ زیرا از یک طرف در آرامش به بسر می برند و از سوی دیگر، مهاجرین بدون خانواده های خویش به کشور شان بر نمی گردند. از سوی دیگر شرایط زندگی افغانستان نیز برای شان ناگوار و تحمل ناپذیر تمام می شوند.

نسل جدید مهاجرین که یا از کودکی از جمله به کشورهای اروپایی مهاجر گردیده و یا این که در کشورهای مذبور تولد یافته و رشد نموده، با فرهنگ، اجتماع و سایر واقعیت های عینی کشورهای اروپایی عادت کرده اند. این ها به هیچ وجه آرزوی برگشت به افغانستان را ندارند و در واقع نفع خویش را در کشور نامبرده می بینند که حق به جانب نیز هستند. چون محصول همین ساختار، فرهنگ و اجتماع اروپایی می باشند.

در واقعیت امر، تمامی مهاجرین کشورهای خارجی و خاصتآ که هموطنان ما از جمله که به اروپا مهاجر شده اند، این کشورها را وطن اصلی خویش برشمرده و شرایط آرامش و آینده مطمین آن را به خاطر برگشت به سرزمین اصلی خویش از دست نمی دهند و تا دم مرگ در آن کشورها باقی خواهند ماند.

این یکی از نادرات است که تعداد انگشت شمار از مهاجرین ما به کشور خویش بازگشتند. این ها شرایط زندگانی ناگوار و آن هم در حال جنگ کشور خویش را نسبت به آرامش زندگانی در اروپا، امریکای شمالی، استرالیا وغیره ترجیح داده و به  وطن خود با تمام فقر اقتصادی، رنج ها، ناامنی ها و سایر مشکلات دست و پنجه را نرم می کنند.

با احترام

23 قوس 1393 خورشیدی کابل

 

 


بالا
 
بازگشت