افغانستان امروز، بعد از ۲۶ سال

روز ۲۶ دلو – روز خروج نیروهای شوروی از افغانستان – مانند گذشته، بعد از گذشت ۲۶ سال، در قلوب سیاست دانان هرقماش و علاقمندان جریانات و روحیه های مختلف افغان غیرمحسوس نمانده است. این مساله جدا است که قضاوت ها و ارزیابی های انها به ارتباط حضور ۹ ساله نظامی شوروی در افغانستان تا چه حد با وضعیت واقعی امور ان زمان مطابقت دارد؟

به تبصره پیوتر گنچاروف که در افغانستان سالهای دراز کار کرده و شاهد مستقیم مذاکرات محمد داود و شرکت کننده کمپاین تحکیم قدرت حزب دموکراتیک خلک افغانستان و عملیات خروج نیروهای شوروی از این کشور توجه فرمائید.

پیوتر گنچاروف می پرسد: بخش اعظم کارشناسان و سیاست دانان افغان مانند گذشته ورود نیروهای شوروی را به افغانستان به مثابه «اشغال» توصیف میکنند. در اصل، این عمل اتحاد شوروی در انظار کوچه افغان و در انظار افغان ساده باید مانند «اشغال» معلوم میشد. ان را به مشکل میتوان بنام دیگر مسمی کرد. اما افغان عادی از کجا میتوانست تمام باریکی های پشت پرده که قبل از این ورود جریان داشتند، بداند؟ برخی کارشناسان و سیاست دانان این «اشغال» را فقط به مثابه « اشغال با هدف جیوستراتیژیک دراز مدت»  و حتی « با چشم انداز به بحر هند» بررسی میکنند. در همینجا میخواهم انها را ناامید سازم.

از مساله عمده اغاز میکنیم. عملیات در باره وردو نیروها به خاک دولت معین « با هدف جیوستراتیژیک دراز مدت» امادگی دقیق و از نظر زمانی دوامدار مطالبه میکند. این واقعیت که تمام مقامات عالی نظامی شوروی، به استثنای مارشال اوستینوف وزیر دفاع وقت اتحاد شوروی که در اصل هیچگاهی سپه سالار نامی نبود، با ورود نیروها قاطعانه مخالف بودند، و این بیانگر این نقطه عمده است که اردو به موقع برای اشغال افغانستان امادگی نگرفته بود. پس طبعاً این سوال بوجود می اید: چرا بازهم این ورود صورت گرفت؟

مساله ورود نیروهای شوروی به افغانستان بصورت ناگهانی، به مثابه عکس العمل جوابیه به عمل حفیط الله امین در باره «دورکردن استاد گرامی خود» نورمحمد تره کی، بوجود امد. اوضاع که بعد از برکنار نمودن تره کی از طرف امین در افغانستان بوجود امد و اعلام جهاد علیه «رژیم کمونیستی حزب دموکراتیک خلک افغانستان» در جنوری سال ۱۹۷۹ برای مسکو به مثابه وضع فاجعه بار تبارز نمود که در سرحد جنګ داخلی قرار داشت. حوادث هرات در ماه مارچ همان سال نشان داد که اردو و پولیس افغان اصلاً نمی توانست امنیت پنج هزار مشاور و متخصصین شوروی را به گونه لازم تامین نمایند. از همینرو این سوال بصورت حاد مطرح گردید: اگر ورود صورت نمی گیرد، پس این بدان معنی است که خارج میشویم؟ هیچکس در ان زمان نمی خواست افغانستان را با سرنوشت اش تنها بگذارد. حالا روشن شده که بیهوده این کار نکردند. 

افغانستان دوران انقلاب پیروز شده ثور با تمام مفکوره دیوانه وار « اعمارنمودن سوسیالیزم در ظرف پنج سال» برای مسکو، به گفته استعاری، « به دانه زیر جلد» و برای ملت شوروی به گودال سیاه مبدل گشت که در ان همه روزه میلیون ها روبل ان زمان ناپدید میشدند. در سال اول حضور نظامی ما این مبلغ تا یک ونیم - دو میلیون روبل در روز افزایش یافت.

در همان وقت معلوم شد که دفاع از دستاوردهای انقلاب ثور را فقط اردوی چهل برعهده خواهد داشت. جانب افغان مانند گذشته مصروف جاروجنجال های جناحی « خلق و پرچم» بودند.

سترجنرال الکساندر مایوروف سرمشاور نظامی ان وقت در افغانستان که بعد از سخنرانی خوشبینانه ببرک کارمل در بیست و ششمین کنگره حزب کمونیست اتحاد شوروی در مارچ سال ۱۹۸۱ که وعده داده بود که در اینده نزدیک « دشمنان انقلاب ثور را از بین خواهد برد،»ُ به مسکو فرا خوانده شده بود»، باید این گفته را بصورت مستند تائید میکرد. اعضای کمیسیون خاص ایجادشده در چوکات بیروی سیاسی کمیته مرکزی حزب کمونیست، وقتیکه سرمشاور نظامی پلان خروج نیروهای شوروی را در دو مرحله ارایه کرد، سخت حیرت زده شدند. مسوولیت کامل به خاطر سرنوشت افغانستان بر دوش رهبری افغان و شخصاً ببرک کارمل رئیس شورای انقلابی و منشی عمومی کمیته مرکزی حزب دموکراتیک خلک افغانستان گذاشته شده بود. متاسفانه، این پلان منظور نشد.

در ماه مارچ همان سال کمیسیون خاص شعبه عدل و دفاع مربوط کمیته مرکزی حزب دموکراتیک خلک افغانستان تحت رهبری جنرال عبدالقادر امر این شعبه در باره تحکیم قدرت در محلات تشکیل شد. کمیسیون به همه هشت زون، عملاً به تمام ۲۹ ولایت که در افغانستان در ان زمان وجود داشتند، پرواز نمود. اشکار بود که قدرت در محلات عملاً بر حضور سربازان شوروی متکی است. به مجرد که انها از انجا خارج میشوند – با خروج انها حاکمیت دولت نیز خاتمه می یابد. همچنان روشن بود که سیاست حزب دموکراتیک خلک افغانستان در باره اعمار «سوسیالیزم» باید بصورت عاجل تغییر داده شود. ضرورت «اشتی ملی» روز به روز روشنتر میشد. خاصتاً، در چوکات تحقق پروگرام « در باره تحکیم قدرت در محلات». ولی بازهم، با تاسف، این کار طوریکه لازم بود، انجام نشد. نه کرملن و نه هم اطرافیان نزدیک ان نمی خواستند، حتی حرفی را هم در باره «اشتی ملی» و همچنان در باره خروج نیروهای شوروی، بشنوند.

به این ترتیب، چه کسی مسوولیت همه انچه که در افغانستان در ان زمان جریان داشت، تا حدی زیادی بر دوش دارد؟

کنگره نمایندگان مردمی اتحاد شوروی در سال ۱۹۸۹ در مصوبه خود «درباره ارزیابی فیصله راجع به ورود نیروهای شوروی به افغانستان در دسمبر سال ۱۹۷۹» ورود نیروها به افغانستان را "ماجراجویی ناکام" خواند. ماجراجویی که اتحاد شوروی به خاطر ان بهای جان ۱۴ و نیم هزار سرباز و افسر خود و کسب تاپه اشغالگر پرداخت. درس عبرت ان از چه قرار است؟ این درس حیرت انگیز است. طوریکه اکثریت همان کارشناسان و سیاست دانان افغان معتقد اند، اتحاد شوروی نه تنها از این سبب مقصر است که نیروهای خود را به افغانستان وارد ساخت، بلکه از این سبب ملامت است که نیروهای خود را خارج ساخت.

ترجمه از منابع روسي ماستر علوم نظامي ډګروال شاه بسند عمر

 

 


بالا
 
بازگشت