ــــ

سیدموسی عثمان هستی

 

 

کتاب " رها درباد" در تيررس انتحاری های رسانه ای روز

 

همه داند که بازدست آموزحزب دموکراتیک خلق هستی

چه خوردی که نیشه گشتی ویا دیوانه و بیخود و مستی

چه فرقست بین شورای نظارو حزب دموکراتیک خلق

یکی را شیخ می پنداری ودیگری را میگویی سستی

شاعربی وزن وبی ترازو

هرکی می خواهد که حقانیت خود را ثابت کنداین یکی ازخصلت های انسانی هرفرد است وهم انسان ها درفکرهمین هستند ازهرتیرس که فیرمیکنند دیگران هم ازهمان تیرس برجانب مقابل اش فیرکندن

نویسنده های خائین وصادق فهمیده نافهم می نویسند وبه جان قلم یک دیگرمی افتند حتی تاسرحد دشمنی، همه نوشته های یک نویسنده را میخوانند درپیش خود درتوان فهم خود قضاوت میکنند ولی قضاوت خود و دیگران راشریک نمی سازند ویا توانمندی شریک سازی دیگران راندارد هما ن کسانی هستند که نوشته را میخوانند او را بی طرفانه یا مغرضاً به نقد می کشند جهت خواندن دیگران به رسانه های همگانی ارائه میکند تا دیگران هم حق نظرداشتنه باشد.

یا کسی پیدامی شود که نقد نویسنده را بازرسی کند ویا پیدانمی شود و سرنوشت نوشته کورگره می خورد وبشکل یک نظرباقی می ماند و یا بعد ازسالها نظرکسی به آن نوشته می افتد  و شوق نقد به سراش می زند. نویسنده ومنتقد نوشته را نمی شناسد نوشته چندین سال و قرن ها که خوابیده را با نقد خود جان تازه می دهد که این را نه تنها نقد جزء تاریخ هم گفته می توانیم.

نقد یاحلاجی کردن!

حلاجی چه است ؟

حلاجی یک ماشینکیست که ازسرتا پا اوازچوب ساخته شده؛ زمانیکه انسانها زرع پخته را دانستند دست به اختراع چنین ماشینی زدند که پندوانه را ازپخته جدا میکند وبه خاطرخوب کارکردن اش صابون درقچک های آن می زنند که بدون اشکال کارکند این حلاجی هم خوب کارمی کند به پندانه اجازه نمی دهد که با معلوچ یا پخته پاک یکجا شود ولی بعضی وقت ها خوب کارنمیکند دانه پندانه با پخته پاک شده ازبین قچک حلاجی عبورمیکند. این ماشین چوبی حلاجی مانندهمان نقد ادبی است که یا کارپاک وبیطرفانه میکند یا کارناپاک؛ که پندانه را با پخته یکجا ازداخل قچک های قلم خود خارج میکند. این نوع کارکردن نشان می دهد؛ مانند نقادی است که بیطرف نیست.

تصفیه درست حلاجی یا نقد پاک سود فراوان در جامعه دارد وازتصفیه ناپاک کارگرفته نمی شود پخته وپندوانه به حال خود باقی میماند. مثل همان منتقد مغرض است که واقعیت ها را ازناواقعیت ها جداکرده نتوانسته...

وقتیکه میگویم نقد درست دربالا بردن آگاهی نقش خوب ایفاء میکند بازهم کارخوب حلاجی را مثال می آوریم:

زمانیکه حلاجی کارخوب کند پندانه وپخته خالص ازهم جداکند پخته را چرخه تارمی سازد وتار را جولا ها تکه می بافت یک تولید خوب به نفع انسان ها است واز پندوانه جدا شده ازپخته تیل کشیده می شود صابون ساخته می شود به خاطراستفاده انسانها وهم توفاله آن پندانه کنجاره به خاطرخوراک حیوانات درست میگردد ودرتندرستی حیوانات نقش بهتر دارد که سود اش به انسانها هم می رسد.

 

این مقدمه چینی به خاطرچه بوده؟

نوشتۀ خواندم ازخانم ثریا بهاء نویسنده چیره دست فیمنست مشهوروطن ما ؛ عنوان نوشته خانم چنین بود: کتاب «رها درباد» در تیررَس  انتحاری‌های رسانه‌ای روزکه هدف اش یکی ازنویسنده ها 8 صبح بود...  نویسنده منتقد وجانب مقابل خودرا خانم ثریا بها به خاطرمستعارنویس درنوشته خود کمی فشارهم داده بود وحق هم داشت که اگرنویسنده مستعارنویس بی وجدان بوده حق اش را  به دست اش می داد. دریک جامعه دموکراسی که تلویزون طلوع آن هرروزنه تنها تنبان سیاسیت مداران را میکشد بلکه سنتراج زنان شان را هم به سرشان می بندد ومسوول 8صبح یکی ازهمین مفسرین وتحلیل گران تلویزون طلوع ودیگرتلویزون ها میباشند.

وتا امروزکسی به مسوول 8 صبح نگفته که خال بالای ابروی تواست به اساس این تجربه 8 صبح نباید نوشته مستعارنویسی را که شهامت نام بردن ازخود نداشت با نام مستعارنوشته را به نشرمیرساند وارزش نقد را  به صفرتبدیل میکرد ونویسنده کتاب رهادرباد مجال سفسطه سرایی میداد تا موجود ناچیزتاریخ زده اش بازسرزبان ها می افتاد. گرچه اکثرخوانندگان مقاله هشت  صبح به فکراین هستند که این مستعارنویس ازدوستان خود ثریا بهاء بوده که ثریا خواسته است بعد ازسکوت سیدموسی عثمان هستی که کتاب رهادرباد رابه نقد بیطرفانه کشیده بود و کتابرا درانزوای عمیق وخاموشی برده بود دوباره سرزبانها قراربگیرد تا ذغال بدنامی حزب دموکراتیک خلق شاخه پرچم فروزان گردد و خودخانم بهاء هم جزء بدنامترین تاریخ ویکی ازفعال ترین زنان حزب پرچم بوده حتی زمانی جزء یک خانواده قاتل ملیت های افغانستان بوده ونقش جنایتکار درتاریخ حزب دموکراتیک خلق دارد و بی تردید درآن جنایات شریک بوده است.

 کشته شدن زنده یاد شاپورکه یکی ازموسسین جنبش روشفکری جریان شعله  جاوید بوده وهم دردستگیری کشته شدن زنده یاد مجید کلکانی یکی ازموسسین سازمان ساما این خانم نقش داشته...  شما می توانید خانمی که خیمه شب بازی وداستان جالبی به خاطربرآت خود درکتاب رها درباد بکاربرده را  بخوانید وقضاوت کنید که این داستان سازی های خیالی درکتاب رها درباد چقدربی پایه وخندآور است.

وقتیکه این خانم خود راجدا ازجاسوسی حرفوی آنها خانوده جاسوس حرفوی می داند دومرتبه به دستوردستگاه جاسوسی خاد با شوهراش که برادرداکترنجیب الله است درغرب پناهندگی می گيرد وبعد ازختم ماموریت جاسوسی دوباره به وطن برمیگردد وآب ازآب تکان نمی خورد. ومردی دردستگاه جاسوسی واداری وقضایی حزب دموکراتیک خلق پیدانمی شود که بگوید که خال برسرابرو ولب داری چرا برخلاف سیاست دولت مستعمره روسی پناهندگی دادی؟

 این داستان رااگردرکتاب رهادرباد بخوانیدآن وقت صددرصد میگوید که این خانم نه تنهاعضوحزب دموکراتیک خلق بوده بلکه یکی ازشارلتان های دستگاه جاسوسی خادحزب دموکراتیک خلق هم بوده...

وهم مهارت این خانم درجلب وجذب نخبگان وطن وهمکارساختن آنان باحزب دموکراتیک خلق...

 درکتاب رها درباد میخوانید که محترم واصف باختری ومحترم آقای رازق روئین رااین خانم چطوربه دام  حزب دموکراتیک خلق می اندازد که این یوغ بدنامی تاریخی برشانه نخبگان همکارحزب دموکراتیک خلق درلباس بی طرف باقی می ماند .

وقسمی درکتاب رهادربادازرازق روئین وواصف باختری نام می برد که نشان بدهد این خانم هم ازدوستدارن شعله جاوید بوده درقتل کشتاروگرفتاری شاه پوراینها نقش نداشتند تنها همکار بودند وهمان طوریکه همه میدانند بعضی وقت جاسوسی مانند چوب دوسره بوده  که برفرق خود جاسوس هم میخورد قلم جاسوسان هم کمترازچوب دوسره نیست هرقدر جاسوس کوشش کند که خود را براعت بدهند. درلابلای نوشته لکه های دامن قلمش نمایان می شود که حتی کورترین واحمق ترین خوانده قبول کرده نمی تواند نویسنده جانی کتاب رهادرباد همیشه درنوشته وسخنان خود وانمود کرده ازجمله مردمان بنده بی دخل است.

خون ناحق دست ازدامان قاتل برنداشت

دیده باشید لکه های دامن  قصاب  را

حالا می پردازیم به عنوان نوشته که خیلی زیبا است که درسایت حماسه زن سایت خودخانم به نشررسیده ونوشته ایجاب موشکافی بیشتررامیکند،نویسندگان که احساس مسوولیت دربرارملیت های افغانستان دارد باید گره های  کورکتاب رهادرباد وهم گره های خوش بینانه ومغرضانه منتقدین کتاب  رهادرباد توسط منتقدین چیره دست که جنایات حزب دموکراتیک خلق وکارکردهای اعضای حزب دموکراتیک خلق خصوصاً شاخه پرچم باز شود وبه قضاوت ملیت های افغانستان ونویسندگان ومنتقدین احساساتی وبی خبرازتاریخ مهین شان که کتاب رهادربادرا عرق جبین شرافت خودوتاریخ خیالی ملیت های نجیب افغانستان با نقدهای خیالی خودساخته اندنه به شکل گوش تابی به شکل واقعیت ،منطق درست باداشتن یک وجدان سالم وبیطرفانه کتاب ومنتقدین کتاب رهادرباد تحت ذره بین وموشکافی قرارگیرد.

نوشته های کتاب رهادرباد به فرق روان است تابانقدسالم کتاب رهادرباد به پا روان گردد دروغ های شاخداراین کتاب داستان گونه روزی به تاریخ مبدل نگردد وموخذ نوشته  بی خبران نشود این کتاب درافشای گریهای خودغیرمستقیم سبب برات حزب دموکراتیک خلق با ضربه زدن یک خانوده خواسته تمام جنایت وکثافت حزب دموکراتیک دردامن یک خانواده پاک کند دیگران راغیرمستقیم برات دهداگرکتاب رهادرباد به دقت خوانده شود جزازخانوده داکترنجیب الله که خوداین خانم درجنایت های آن خانوده نه تنها شریک حمایتگر آن جنایت ها بوده کتاب رهادرباد رامی توان بهترین مدافع جنایت های حزب دموکراتیگ خلق گفت که واقعیت های عینی جنایت توسط کتاب رها درباد  کتمان قلمی شده ازجنایات آشکاراعضای بیروی سیاسی ،ازجنایت اعضای کمیته مرکزی ،ازجنایت شورای انقلابی ، ازجنایت کمیته ولایتی ، ازجنایات کمیته شهری ازجنایت رییس های زون ها ازجنایات سران اردو ازجنایات سران پولیس به غیرازنجیب الله ازجنایات دیگرسران خاد ازجنایت سازمان جونا ن وسازمان زنان وازجنایات اعضای خلق دراین کتاب نام برده نشده بخاطریکه ملیت های افغانستان متوجه جنایات خود اش ودیگراعضای بلندپایه حزب دموکراتیک نگردند خریطه  بکس قلم خود خانواده نجیب الله را ساخته دراین جای شک نیست که این خانواده جنایت کرده مگردیگران جنایت نکرده اند؟ این خانم خواسته با کوتاه قلمی خودجنایت های خودرا پرده پوشی کند درکتاب رهادرباد دربرابرجنایت هابصورت یکسان برخورد نشده وازطرزنوشته معلوم می شود خانم ثریا بهاء قسمی وانمود کرده که گاوسرگاومیش شهزاده است درحالیکه هردوگاواست.

ما این رانمیگویم که خربه نمک نه می داند ولی این رامیگویم گاویکه دریک آخورپهلوی خراستاده است به مزه نمک بهترمیداند چنانچه دهقانان درزمستان به خاطراشتهای خوب گاو کنده های نمک را دربین کاه میگذارند که خرهم ناخودآگاه ازآن نمک وکاه استفاده میکند پس خررا نیاید گفت به مزه نمک می فهمد. باید درقسمت مزه ای نمک کنجکاوی کرد. خصوصاً نوشته های مرا با نوشته های صدیق شوهراکس ثریا بهاء برادرداکترنجیب الله بخوانند که آنچه راخانم ادعا می کند صدیق روهی با اسناد تکرار و رد میکند . نوشته من وروهی روزنه خوب به منتقدین شده می تواند وهم با مرور نوشته های ما ما را نقد کنند من مخالف نقد نیستم درصورتی که عادلانه وبیطرفانه باشد مغرضانه نقد نه شده باشد.

اگربه گفته ثریا بهاء که صدیق را درمقابل زن اش خلاف فرهنگ افغانی احمدشاه مسعود گفته باشد که مدیرصاحب جو دو خر را از هم جداکرده نمی توانی! ازمظلومیت صدیق به جذب ثریا بهاء به خاطر رزالت خود اش وتفرقه اندازی دربین خانوده که این یک رذالتی بوده که ازطرف احمدشاه مسعودصورت گرفته حتی کودن ترین انسان می داند که چه نوع نیم کاسه رذالت زیرکاسه حرفای احمدشاه مسعود بوده.

حالا نوشته های صدیق اگرکسی بخواند وجدان داشته باشد خوانده اعتراف می کند که  صدیق شوهراکس ثریا بهاء توانمند تقسیم جود وخر را داشته واقعیت ها راافشا کرده که بهترین کمک به منتقدین کتاب رهادرباد شده می تواند.

درهمین  نوشته جمله احمقانه ودورازکلچروفرهنگ افغانی ومغرضانه احمدشاه مسعود با منطق قلم درخشان وآفتابی می سازیم که درشناخت احمدشاه مسعود کسانی که فریب خورده اند واین مارآستین رانشناخته اند دیگرفریب نخورند.

نه باید به خاطردفاع ازصدیق قلم کش کرد چون صدیق هم ازجمله اعضای بدنام حزب دموکراتیک خلق بوده وهنوزهم آن فریاد راسر میدهد مانند ثریا بهاء ودیگرجنایتکارن حزب دموکراتیک خلق ازملیت های افغانستان معذرت نخواسته اند . سه نفرازاعضای بیروی سیاسی که ازملیت های افغانستان معذرت خواسته بودند به اثرفشاردیگرخاینن تف خود را دوباره لیسیدند.      

بخاطراینکه صدیق درکتاب رهادرباد مانند تخته تصوری است که توسط سربازن بخاطرپخته شدن نشان دست شان به کاربرده می شوددرحالیکه صدیق درکارهای خوب وبد ثریا بهاء شریک بود یک حرف ازخوبی های صدیق دراین کتاب دیده نمی شودهمان طوریکه ابوجهل کاکای حضرت محمد(ص) دست پاک اسلام گردیده صدیق وخانواده اش هم دست پاک کتاب رهادرباد گردیده که این روزنه قابل بازشدن است وبهترین شناخت درقسمت نویسنده کتاب رهادرباد شده می تواند.

تلاش برای نابودی یک اندیشه مرگ آن اندیشه نیست و تلاش برای خاموش کردن صدایی، ترس از توانایی آن صداست.

من با این دوجمله بالاکه درنوشته خانم ثریا آمده که ازهرجاگرفته یاازچپ ویا از راست همنوا هستم بشرطی چیزی که خانم ادعا می کند درهمان چوکات قرارگرفته بتواند وثابت کند که صدای رسای خانم سبب ترس رقیبان قلمی اوشده ولی این را خانم نداسته چیزیکه دردیگ بود درکاسه برآمد حالا صداهای کون پارگی سبب ترس نمیشود.

شیوه‌ی نگارش یادداشت‌ نویس از همان دست اتهامات انتقام‌جویانه و دفاع نامشروع صدیق، برادر رانده شده نجیب است که پیوسته همین گونه متن‌ها و دشنام‌ها را در سایت‌های خادیست‌ها علیه کتاب (رها در باد) به نشر می‌رساند.

به نظرمن دفاع از صدیق دفاع ازحزب دموکراتیک خلق ودفاع ازشخص ثریا بهاء است غیرمستقیم واقعیت هایی راکه صدیق برملاکرده کسی که وجدان داردانکارکرده نمی تواند تنها توهستی که از سرخرجهل خود پائین نمی شوی.

چون کش مکش های تووصدیق به یک زخم ناسورتبدیل شده که نه تنها خود تو بلکه اولاد های تو وصدیق موفق به  تداویی شده نمی توانید...این کش مکش ها یک تاکتیک سیاسی است که هردو میخواهید  ملیت های افغانستان  را مصروف نگدارید برجنایت خود وحزب دموکراتیک خلق پرده کش کنید.

فرهنگ واپس‌گرای زن‌ستیز و گرایش‌های تباری نژادپرستانه بستر مناسبی برای نشر این‌گونه متن‌های ضد زن و تبارگرایانه و بی‌محتواست .
ارزش آن را ندارد تا به همه جعلیات آقای یادداشت‌نویس بپردازم، مشت نمونه‌ی خروار را بر می‌گزینم؛

خانم محترم درکدام نوشته شما این نوع جملات تکراری دیده نمی شود که تکراراین نوع نوشته های بیمارگونه به فکرخواندگان قلم شما باعث پرده کشیدن بروی جنایت اعضای حزب دموکراتیک خلق شده می تواند این نوع محاسبه هایکه  توچه کردی ومن چه کردم دیگربا این نوع جملات تکرارملیت افغانستان فریب نمی خورند جملات توبرملیت های افغانستان خسته کن شده اگرچیزنودرچانته وخورجین فکری خودداریداریه کنید.

اما آن‌چه یادداشت‌نویس را به جنون کشانده، چاپ سوم (رها در باد) از سوی انتشارات امیری به تیراژ ۲۰۰۰جلد با صحافت بسیار زیباست. کمتر کتابی در یک سال سه بار تجدید چاپ شده و تاکنون از سوی بهترین نویسندگان ما نقدهای فراوانی در باب (رها در باد) نوشته شده است که سپاسگزارم.

خانم عزیزاین را مردم افغانستان دانسته اندکه ناشرین کتاب به خاطرفروش کتاب که دروطن ما خواننده کمتردارد به خاطرتشویق خواندن کتاب صد جلد نشرمیکنند ولی درکتاب ارقام تیراژ رابلند می برند که این استد لال تونزدکتاب فروشان ومطبعه های چاپ افغانستان یک ادعای بی پایه ویک شوخی بیش نیست واگرحرف شما راست هم باشد جنایتی ازطرف شما اعضای حزب دموکراتیک خلق درحق ملیت های افغانستان شده به مجردی که یکی ازملیت های افغانستان می شنودکه درفلان کتاب درقسمت حزب دموکراتیک خلق نوشته شده به خاطرمرموزداری که درحکومت شما حکمفرما بود ملیت های افغانستان بیش ازاینکه بدانند که رازهای مرموزدرکتاب موشکافی شده ونویسنده کتاب داری چه نوع شخصیت است کورکورانه کتاب رامی خرند که اگرخریداراین کتاب زیاد شده باشد دیگرانگیزۀ وجودندارد.

یادداشت‌ نویس در مورد زمان مشروطه‌ خواهی پدرم و تقسیم‌بندی فصل‌ها چرند گفته و برای بی‌ارزش جلوه دادن کتاب بخش‌بندی‌های من درآوردی و نقل قول‌هایی جعلی از کتاب کرده که با ادبیات، شیوه‌ی نگارش و محتوای کتاب مغایرت دارد. از آن همه بخش‌های جالب و مهم کتاب و زندگی شکوهمند نویسنده در جبهه‌ی پنجشیر در زیر رگبار آتش چیزی نمی‌گوید و شتابزده به‌ سوی هدف اصلی خود می‌دود که همان تمرکز به برائت دادن جنایات و ستمگری برادر نجیب (صدیق راهی) است.

خانم عزیزهرکس درافغانستان زندگی کرده باشد احترام خاص با سعدالدین خان بهاء داشته ببرک واناهیتا نه تنها که به اواحترام داشتند شما را هم مانند گل سبد تا آمدن نجیب الله نگهداری کردند و برادرات همایون بهاء تا آخرسقوط حزب دموکراتیک خلق درشعبه عدل ودفاع حزب دموکراتیک خلق گل سرسبد بود چون رفتن تو وصدیق یک سازش بین نجیب الله واحمدشاه مسعود بود کسی به همایون بهاء  نگفت که خال بالای ابروی خودداری واگرنویسنده چتلی قلمی را قی کرده باشد وازصدیق دفاع کرده باشد خود را محکوم تاریخ ساخته شما و صدیق نزدملیت های افغانستان گل یک باغ هستید که آن باغ حزب دموکراتیک خلق است.

اینکه خود را قهرمان درجنگ های پنجشیرقلمداد کرده اید من سخت نمی گیرم شاید شوخی کرده باشید! زمانیکه شما به پنجشیر رفته بودید پیش از شما آقای محتاط چندین مرتبه به پنجشیررفته بود و با احمدشاه مسعود دیده بود وهم جاسوسان دوطرفه کاکای احمدشاه مسعود،دستگیرپنجشیری ،جان پنجشیری، میردادخان پنجشیری میان احمدشاه مسعود و دولت حزب دموکراتیک خلق روابط خاینانه داشتند.

ملیت های افغانستان ازآن دید وبازدیدها خبرداشتند این دید وبازدیدها منجربه مجلس شرمکین تاریخ زده جبل السرج شد که این خیانت تاریخی پروتوکول احمدشاه مسعود به خاطر بازنگهداشتن تونل سالنگ درتاریخ افغانستان درج تاریخ است که هیچ منطق وحتی مورد قبول خاینین ملیت های افغانستان نبوده به شمول همفکران اش حزب اسلامی ودیگراحزب اسلامی این پروتوکول روس واحمدشاه مسعود تقبیح را میکنند.

وزمانیکه تودرپنجشیربودی جنگ وجودنداشت  مسعودتیاری به آمدن کابل می گرفت امیداست روزی آقای محتاط مجلس هایکه به دستورنجیب الله با مسعود داشت افشا کند که خیال پلوهای توهم نقش آب گردد.

آقای یادداشت‌ نویس در مورد اختلاف من با خانواده نجیب می‌نویسد : «به‌ نظر می‌رسد که خانواده‌های آن‌ها تفاوت‌های فرهنگی و ایدیولوژیکی زیادی داشتند و همین باعث شد تا هر دو به پای یکدیگر تهمت ببندند و اشتباهات‌ شان را بر رخ یکدیگر بکشند...»
آقای یادداشت‌ نویس مردم را بی‌شعور و گله‌های گوسفند پنداشته که گویا من به‌خاطر تفاوت‌های فرهنگی و ایدیولوژیک تهمت می‌بندم و هم اشتباهات‌ شان را به رخ‌شان می‌کشم.

خدمت خانم به عرض برسانم که درقبل گفتم اختلاف شما با صدیق روهی زخم ناسورشده کشمکش های شما آن چیزی که ضروری وقابل افشا است رازهای حزبی شما می باشد وچیزهایکه به درد ملیت های افغانستان بخورد هرگز آن را افشا نمی کنید به خاطرمصروف نگهداشتن ملیت های افغانستان نیشخوارقلم میکنید وآب درآسیاب کثافت حزب دموکراتیک خلق با زرنگی خاص می ریزید.

سرتاپای کتاب رها درباد چون چند دسته نویسی شده تکراری می باشد که تکراری نویسی نویسندگان کتاب رهادرباد پت کردن پل پای جنایت حزب دموکراتیک خلق می شود، شما مردم افغانستان را با این نوشته ها فریب می دهید وجنایت حزب دموکراتیک خلق را دراین کتاب با برخوردهای سلیقوی خود کوچک جلوه می دهید اگرتو ویا آقای مستعارنویس به این فکرشده باشد مردم را بی‌ شعور و گله‌های گوسفند پنداشته باشیداشتباه بزرگ مرتکب شده اید. وقتیکه یک فرد افغانستان بدون ضربه ازدست حزب دموکراتیک خلق خلاص نبودند آیا آنها فراموش میکنند وشما مانند مرغابی کون بالا وسرزیر آب کردید فکرمی کنید که شما را کسی نمی بیند واین جمله توسبب برات تونمی شود بلکه توهین به تمام ملیت های افغانستان است وشما هردو را باید ملیت های افغانستان پوزبند قلمی بزنند تا یاوه نویسی نکنید وبه خاطرمخفی ماندن پل پای جنایت حزب دموکراتیک خلق درجنگ زرگری خود تان پای ملیت های افغانستان نکشید و زیاتر سرزخم ملیت های افغانستان نمک پاشی نکنید.

آقا! من از یک اشتباه نه، بلکه از یک خیانت و جنایت تاریخی سخن می‌گویم من از جاسوسی این خانواده سخن می‌گویم که نجیب به نام مستعار (پتوموگ) و صدیق به نام مستعار (کریم) جواسیس کاجی‌بی ‌بودند و در آوردن روس‌ها و کشتار و بدبختی مردم و حتا زن و فرزند خود نقش اساسی داشته‌اند، تنها نجیب هشتاد هزار انسان بیگناه را در شکنجه‌گاه‌های خاد نابود کرد و بهترین گل‌های سر سبد را سر برید. هنوز خون مجید کلکانی این انقلابی نستوه از دستان صدیق راهی نخشکیده و هنوز روز دستگیری مجید کلکانی در خاطرم زنده است که جهت دفاع از مجید کلکانی سرم را به سقف کوبید، سه دهه است که از درد گردن رنج می‌کشم. سه دهه است که تپش قلب مادر مجید را احساس می‌کنم. بلی آقای یادداشت‌نویس شما راست گفتید که تفاوت فرهنگی داشتیم و فرهنگ آن‌ها جاسوسی و کشتار مردم و تفرقه‌اندازی است.
انسان آگاه برائت جنایات گذشته را با جعل نمی‌نویسد و سفسطه نمی‌بافد، واقعیت را از زندان زمان و مکان رهایی می‌بخشد تا خون صاف در رگ‌های زمان جاری شود

خانم این خود به خود نشان می دهد که زیرکاسه تونیم کاسه وجوددارد . توازخانواده شوهرکرده بودی که هیچ رازازجنایت حزب دموکراتیک خلق ازطرف آن خانواده پنهان نیست  شما هم جزآن خانوده بودید وهنوزبه خاطردو فرزندتان هستید.

جنایاتی که درحق ملیت های افغانستان ازطرف حزب دموکراتیک خلق شده کسی نیست که خبرنداشته باشد چرا ازآن جنایت ها چشم پوشی می کنید ازجنایت اعضای بیروی سیاسی ،کمیته مرکزی ، شورای انقلابی ، کمیته ولایتی ،کمیته شهر، سازمان جوانان وسازمان زنان وازنام مستعاروجنایت های آنها چرا نام نمی برید ازجنایت قراردادسالنگ وجبل السراج ویرانیهای شهرکابل درتبانی شورای نظار وحزب دموکراتیک خلق ازهزره های چون اعظیمی ها ازعلومی ها ازتروریعقوبی بخاطریکه رازها افشا نشود وچلوصاف شورای نظاروقومندانان جهادی ازآب کثافت شان بیرون نشود. چرا یاد نمی کنید ولشم درکتاب رها درباد ازسرجنایت ها بی شرمانه تیرشدید تنها خانواده نجیب جنایت کرده کسانی درحزب دموکراتیک خلق جنایت درحق ملیت های افغانستان کرده که جنایت خانواده نجیب ریگی دریک کوه بزرگ بیش نیست.

 چراازجنایت قدرت مندان حزب دموکراتیک خلق که با احمدشاه مسعود روابط خاینانه داشتند پرده برنمی داری تو هم از رازهای پشت پرده احمدشاه مسعود به گفته خودت می دانی وهم ازرازهای پشت پرده زورمندان وبلند پایه های حزب دموکراتیک خلق می دانی چراسکوت کردی؟ وملیت های افغانستان را دنبال نخوت سیاه می فرستی.

اول ازطرفداران مجیدکلکانی این سوال را باید کرد که مجید کلکانی درآن روزهای که احضارات درجه اول درشهرکابل حکم فرما بوده درمکرویان چه می کرده وآن هم دراحصارمنطقه خاد که خانه صدیق ، خانه خواهرزاده های نیک محمد شوهرخواهرداکترنجیب الله ودیگر قدرتمندان جنایت کارحزب دموکراتیک خلق  آن منطقه  و جای وباش وجای گردش اعضای خادهمان نقطه بود یک سیاست مدارپخته کاربه گفته همسنگران اش چرامرتکب اشتباه نابخشودنی می شود.

که این گرفتاری سبب تسلیمی نیرومندترین افراد سازمان ساما به دولت حزب دموکراتیک خلق بعد ازدستگیری وکشته شدن مجیدکلکانی میگردد،شک ملیت های افغانستان را درقسمت این سازمان دوچند می سازد. قبل ازاینکه ازمجید یک پوقانه سیاسی طرفداران اش بسازند شک ملیت های افغانستان درقسمت گرفتاری مجید درمکرویان کابل برطرف کنند! نه با زبان وقلم بااسناد.

دوم ایکه توازمجید دفاع کردی روی چه انگیزه بوده؟ وتوچطورمورد سوال حزب دموکراتیک خلق قرارنگرفتی مانند گل سرسبد ونگین دست یک خانواده خادیست تا رفتن به پنجشیر باقی ماندی وجرم توپیگیری نشدکه با دشمن حزب وحکومت همنوا بودی.

 حتی به گفته خود توکه طفل خود ازدست دادی این نوع نیم کاسه چه نوع کاسه بود که برملا نشد درحالی که خاد ازشپش بین درون دو پای ملیت های افغانستان خبرداشت واین طرفداری توپنهان ماند آن مگرخرباشد که حرفهای ترا قبول کند وصدیق هم آنچه که لازم است درقسمت گرفتاری مجید مثل تونمیخواهد که راز گرفتارمجید درمکرویان فاش گردد.

همه ملیت های افغانستان می داندکه درپنهان کردن رازگرفتاری مجید شما که عضودولت حزب دموکراتیک خلق بودید ازهمه اسرارآگاهی دارید درتبانی باتسلیمی های ساما کوشش می کنید که ملیت های افغانستان مصروف چرندیات خودبسازید تانیم کاسه واقعیت ها از زیرکاسه بزرگ بیرون نشود مرا مجبور نکنید که هم شما ودولت حزب دموکراتیک وهم اعضای خاین ساما را درقسمت گرفتاری مجید افشا کنم وتسلیمی هایکه قبلاً با دولت حزب دموکراتیک خلق درتماس بودند درآمدن وگرفتاری مجید نقش داشتند ازآنها نام ببرم.

شما فکرمی کنیداین راملیت های افغانستان نمی داند کسانیکه با زنده یاد نادرعلی گرفتارمی شوند تمام شان عدام می شوند.ولی یک نفرشان نه تنها که اعدام نمی شود اززندان می برآید حزب نماد به دستورنجیب الله می سازد آن هم به خاطرپنهان کردن جنایت خود ازمجید یک پوقانه انقلابی خوداش وبرادرزاده اش می سازد ودرحزب وخانواده مجید کلکانی یکنفرهم پیدا نمی شود که دروغ های این انسان شرف باخته را برویش بکشد وبه خاطرثبوت قول خود به نام یک جنایت کاردیگرکتابی می نویسد که مانند شما ذهنیت ملیت افغانستان درقسمت رفتن مجیدکلکانی درمکرویان وتسلیمی های ساما پرده پوشی کند وتغیربدهد وهم اینکه همسنگران اش کشته می شود وخوداش زنده می ماند این سوال درفکرملیت های افغانستان نگردد.

چراآقای سیاه سنگ وآقای مهرین که ازاین قضایا بیخبرنیستند ودراین قضایا صددرصد شریک بوده اند تا راجع به داوود و دیگران بنویسند تاریخ کشته شدن وگرفتاری مجید کلکانی رابا تاریخ تسلیمی های ساما وتاریخ نویسندگانی راکه درزمان دولت نجیب الله تحت نام فرهنگ وفرهنگی با حزب دموکراتیک خلق همکار بودند وحتی شهامت عفو خواستن ازملیت های افغانستان را ندارند راجع به این وآن می نویسند متوجه ریگ زیردندان خودنیستند.

قبل ازاینکه جنایت کشتن داوود ومیوندوال برملا بسازند راجع به ساما که همه تاریخ آن گنگ مانده مانند کشته شدن زنده یاد قیوم رهبر که دروقت اساس که تروریست ها درهرکوچه پاکستان کمین گرفته بودند چنین انسان شریف وانقلابی داخل لجنزاراشتباه وقتل می شود.

مگردرکشتن آن تنها دشمنان اش نقش داشت اعضای ساما دست نداشته؟ درخت می گوید اگردسته ازخودم نمی بود مرا تبرزده نمی توانست همه میداند که قیوم ومجید به اساس طوطعۀ یکتعداد تسلیمی های ساما گردید. این مشت ازنمونه میلون هاسوال است که درسازمان ساما بی جواب مانده است.

خانم نوشته های مرابه دقت بخوان ودست ازسرملیت های افغانستان برداروبرزخم ملیت های افغانستان نمک پاشی نکن من گاوشیری را ازبرج (ک...) می شناسم آفتاب با دوانگشت پنهان نمی شود پلوته بازی وپنهانکاری هم ازخودحدومرزی دارد.

اگر صدیق راهی سادیست و عامل مصیبت نبود، چرا پس از من، زن دومش (کارا) وی را طلاق داد و اگر وحشی و مایه‌ی مصیبت نبود چرا زن سومش (هیلی) که دختر مامایش بود و تفاوت فرهنگی هم نداشتند با تنفر و انزجار طلاقش داد و آقا امروز با قیافه ترسناک و مسخ شده که بیانگر درون گناه‌آلود وی است چون «تصویر دوریان گری» به آیینه نگاه کرده نمی‌تواند و از خود می‌گریزد

خانم این مسایل شخصی وخانوادگی شما است طوریکه تواستدلال میکنی اوهم ترابه صفت یک تازه خورمی داند ومیگوید من ازدواج قانونی کرده ام وزنم حتی بدون صیغه نظربه نوشته خوداش درکتاب رهادرباد در زمانیکه زن من بوده باکمال سعید روابط نامشروع داشته اگراوبگوید ویا نگوید اعترف خود تو کفایت می کند واین دلیل توسبب پاشاندن خانواده خودت شده نمی تواند چیزی گندم تربوده وچیزی آسیاب کنداین نوع استدلال ها نه بدرد سیاست میخورد نه به درد ملیت های افغانستان افشاگری درست وحسابی کنید که به دردملیت های افغانستان بخورد مردم مانند دیگراعضای حزب دموکراتیک خلق دنبال نخوت سیاه نفرستید.

آقای مستعارنویس (سمون) می‌نویسد: «ثریا بهاء در کتابش ادعا می‌کند که احمدشاه مسعود تنها به‌خاطر نامه‌ی عاطفی وی جهت فرار خانواده‌اش از کشور با آن‌ها همکاری می‌کند و صدیق راهی تنها به مثل یک فرد اضافی و بی‌کاره (طفیلی) با آن‌ها یک‌جا بوده است. حال آن‌که در جای دیگری وی می‌نگارد که ابتدا مسعود در خینج و سپس استاد ربانی در پشاور یک گروه از ژورنالیستان اروپایی را جهت مصاحبه با برادر رییس‌جمهور وقت که به مجاهدین پناه آورده بود، دعوت کرده بودند

 

مردم این جملات بالارا دلیل می گیرند ومی گویند شخص مستعارنویس به نام سمون شاید به دستورثریا بهاء در8 صبح دُرفشانی کرده باشد تا ثریا بهاء دست به نیشخوارتکراری بزند.

نویسنده بد کرده شناخت ازاحمدشاه مسعودنداشته عاطفه آن درقتل عام همسنگران خوداش وکشتن ولی نعمت اش پهلوان احمدجان به همه معلوم شده ودرعکسی که طفل راگوشمالی وشکنجه میکند این طفل ارتباط تراواحمدشاه مسعود با پدرمیگوید مورد سرزنش احمدشاه مسعود قرارمیگیرد اگر به طفل تو احمدشاه مسعود عاطفه میداشت به توهم می داشت.

همه میدانند که درفرنگ وکلچرما افشاه کردن رازهمسرجای ندارد صدیق صدها بقه زنده را برگلوفرو برده تا راز خانوادگی اش افشا نشود وتوهستی که از روابط نامشروع خود به افتخارپرده برمی داری ولی صدیق نظربه فرهنگ مردم ووطن اش زبان ترنمیکند.

به افشاگری خودتوکه لنده های خود رابشمول ببرک دررقابت با اناهیتا افتخارکنان بیان میکنی صدیق ازشرم مردم سکوت میکند وترس ازاین دارد که مردم افغانستان اورا بصفت یک دایوث بشناسند صدیق نوکرحزب خود بوده نه نوکروعلاقمند ملیت های افغانستان هرکاری که اودرخارج وداخل انجام داده بدون مصلحت  تو وحزب دموکراتیک خلق نبوده وصداها دلایل قناعت بخش موجواست که کتاب به نامش نوشته شدهمه می دانند که مواد کتاب توسط تو داده شده تنها خط وکتابت ازصدیق است که ازناچاری نوشته.

 اگرمصاحبه هاصورت گرفته همه درتبانی با تو وخاینین ملی بوده کورهم میداند که دلده شوراست اگرحکومت حزب دموکراتیک خلق دوام میداشت ضرورت به طلاق وشارلتانی تووصدیق نبود کاری نکنید که صدیق مجبورشودبنام یک مستعارنویس پرده ازروی فحشاء بکشد وبنویسد زمانکه من این خانم گرفتم پرده بکارت خود را درباد رها کرده بود وبا این افشاگری روح نجیب الله درقبرناراحت گردد که غیرمستقیم ازروابط آن باتوپرده برداشته شده. کفایت نمی کند که کمال سعید درازبین بردن پرده نظربه اعتراف خودت درکتاب رها درباغیرمستقیم متهم است درفرانسه زندگی میکند به خاطریکه به مسلک خودخیانت کرده مریض خود مانند ناموس خود فکرنکرده روی مجبوریت سکوت اختیارکرده درقسمت ادعا های توسکوت می کند درحالیکه می داند نفرین تاریخ با تویکجا شده به ناموس یک انسان تجاوزکرده اوقبلاً به زن وخانواده خود وخسرخود جمال خیانت کرده بود و زن اش به خاطرخیانت اش ازاو طلاق گرفته بود.

بلی من در یونسکو با شمس آرینفر همکار و دوست بودم، وی که از چریک‌های شهری مسعود بود از من خواست تا برای رهایی از ستم نجیب و خانواده‌اش نزد احمدشاه مسعود پناه ببرم، ولی به صدیق اعتماد نمی‌کردند که با تضمین من توانست درختم برنامه با من همراه شود. در پنجشیر سه خبرنگار همیشه از اخبار جبهه گزارش تهیه می‌کردند و دعوت نشده بودند. پس از آن‌که مسعود جبن و ترس، دسیسه‌بازی و ضعف شخصیت صدیق راهی را دید سخت از وی متنفر شد و در حضورش برایم گفت: مدیرصاحب جو دو خر را هم تقسیم کرده نمی‌تواند چگونه با وی زندگی می‌کنی؟ در پاکستان احمدضیا مسعود گفت: «ترا با کودکانت امریکا می‌فرستیم و این خاین بی‌رحم را دوباره نزد برادرش. اما من نگذاشتم و گفتم نجیب وی را می‌کشد. ربانی هم از دشمنی وی با نجیب استفاده ابزاری و سیاسی کرد و این بی‌خرد را در تلویزیون پاکستان نزد دشمنان فرستاد تا علیه برادر خود، داکتر نحیب موضع‌گیری کند و این خود باخته تلویزیون، دوست و دشمن را تفکیک نتوانست و با زشت‌ترین کلمات و دشنام‌ها برادر خود را کوبید و این افتخاری ندارد

در امریکا، در رادیوی صدای امریکا از جنایات و آدم‌کشی‌های داکتر نجیب سخن گفت که کلیپ صدای امریکا را در آخر صفحه می‌گذارم و بشنوید و خود داوری کنید، حال که پس از نشر کتاب (رها در باد) خود را در دامن آلوده خادیست‌ها رها کرده تا از وی حمایت کنند و سنگ نجیب را به سینه می‌کوبد و احمدشاه مسعود را دشنام می‌دهد و این بر می‌گردد به فرصت‌طلبی‌ها و ناتوانی شخصیتی وی. سارنوال محمود آمر پنجشیر و مولانا محمد سعید آمر مالی مسعود در پنجشیر زمان جنگ و فرمانده دولت میر خان، خالد مالی و شمس آرینفر همه زنده‌اند و شاهد طفیلی بودن وی‌اند

روباه راگفتند شاهد توکیست؟ گفت دم من شاهد من است!  کفایت نمیکند همه می دانند که شمس آرینفر ازهمان غذای سازش کاری که برای فریب ملیت افغانستان واصف باختری ورازق روئین درتبانی باتوتغذیه میکردند.

شمس آرینفرازقماش این دونابغه قلم بود واست که سراش یکجا وکون اش جای دیگربند بوده واست وازاوبه دستورخوداش نام می بری تا برخودسند ارتباط وبرات بسازی وهم این ادعای توثابت میکندکه بردولت حزب دموکراتیک خلق نورچشم بودی جزوترین شک سرارتباطات تو نداشتند وهم شمس آینفرآنقدرنابغه سیاست بودکه باجرات با یک اعضای خانوان جاسوسی حرفوی بدومشکل وهراس تماس میگیرد وراه رفتن اش را به پنجشیرنزد دیگرجاسوس فراهم می سازد.

مستعارنویس مردم گوسفندفکرنکرده این توهستی که ملیت های افغانستان نشناختی وگوسفند فکرکردی بی حیایی لچ خوابیدن دربرابرچشمان مردم هم حد واندازه دارد اینکه به صدیق اعتماد نداشت وبه تواعتماد داشت نمی دانم که توچه نوع نمک مزه داربودی درهیچ قاموس این استدلال تونمی کنجد. انسان به این نتیجه می رسد که هرسه شما جاسوس دولت بودید که به دستوردولت با یک جاسوس شناخته شده درتماس بودید کدام شهکاری نه شما زن وشوی کردید ونه شمس آرینفر؛ این ادعای تو به این می ماند که دروغ گوازخود حافظه ندارد اگرکتاب تو نوشته کردی یکبار بازبه کتاب مراجعه کن این نوشته خود با نوشته کتاب سربدهد.

گرچه درقسمت این حرفهای مسعود درقبل چیزهایی نوشته ام بازتکرارمیکنم اگراحمدشاه مسعود با تو روابط نامشروع نمی داشت ویا درسرخود روابط زنایی رانمی پرورانید هرگز یک شوهررا درمقابل زن وخانواده اش خورد وخمیر نمی ساخت  ونمی گفت که مدیرصاحب جو دو خرجدا کرده نمی توانی.

صدیق فارغ دانشکده حقوق کابل است و در زمان دولت شاه و یا داود فارغ ازفاکولته شده که استادان آن وقت نه رشوت می خوردند ونه واسطه  راقبول می کردند درخارج و داخل مملکت افغانستان ماموریت داشته حتی تا معاونیت بانگ درداخل ودرخارج .

احمدشاه مسعود درحقیقت فارغ دوازده بوده وچندماهی درانستتیوت پولتخنیک درس خوانده ازناتوانی جهاد را بهانه کرده به پاکستان رفته ومن با اوازنزدیک شناخت دارم اوحتی درنوشتن یک خط ناتوان بود او روی کدام دانش خوداش گفته که مدیرصاحب توجو دو خررا جدا کرده نمی توانی درحالیکه صدیق بالاترازچوکی های مدیریت کارکرده واحمدشاه مسعود نمی دانسته که چوکی مدیرت از5 تا سه است معاون بانک چوکی رتبه می باشد این کلمه مدیریت ازکجا اختراع کرده خود نشان می داده که ازتشکیلات دولت داری احمدشاه مسعودمثل توبی خبربوده. اگراحمدشاه مسعود این حرفها را زده باشد نیم کاسه رذالت زیرکاسه اوبوده وازشهامت صدیق خود تودرکتاب رها درباد یاد میکنی دعوای من وقتیکه بامنشی سازمان اولیه وزارت  معارف برآمده صدیق شنید باشهامتی که داشت آمد تا دندان های منشی سازمان اولیه وزارت معارف را بشکند اگردربرابرحرفهای پوچ واحمقانه احمدشاه مسعودسکوت کرده به خاطرهمدستی توبا احمدشاه مسعودناچاربود سکوت اشت نشان می دهد که دریک تنگنا قرارداشته ازبی شهامتی اش نمایندگی نمی کند.

به خاطردارم کسانیکه به جرم زن گرفتارمی شدند درتحقیق زن میگفت این دوست شوهرم آن قدرشوهر ام را درمقابل من خورد وخمیرساخت وازخود چیزدیگری ساخت وازمن چیزدیگری تا اینکه من به دام او افتادم وهم مرد اقرارمیکرد که من ازپهلوی این نوع ضعف ها سوءاستفاده نمودم تفرقه بین زن وشوهرانداختم به هدف خود رسیدم. ما میگفتیم که بی وجدان ترین انسان کسی است که به ناموس یک شخص تماس غیرمشروع میگیرد ویاچشم می دوزد یا تفرقه اندازی میکند.

مرد زنا کارمی گفت دربیغیرت ساختن ویا درتنگنا قراردادن مرد زن هم با من اگرهمکاری نمی کرد من جرات چنین رذالت وبی وجدانی را نداشتم. راستی گفته اند تا ماچه سگ دمبک نزند حد نرسگ باشد که زیردم سگ رابوی کند.

راجع به رذالت و وطن فروشی وهمکاری با دولت خاین نام ازربانی رهبراحمدشاه مسعود واحمدضیاء برادرمسعود نام بردی وگفتتی که صدیق را برای   مصاحبه درتلویزون و رادیو ومیدیا همین ها به دستورسیا وآی اس آی بردند.

اگراین دونفرنوکرآی اس های پاکستان نمی بودند وبه نفع پاکستان یک انسانی که درتنگنا قرارنمی دادند حیثت مملکت خود را وافغانیت خود را مد نظرمی داشتند ویک مسلمان واقعی می بودند  این کاررا نمی کردند که صدیق را جهت خوشنودی وامتیازگرفتن ازدولت پاکستان ودستگاه جاسوسی سیا وآی اس آی دست وپا بسته به مصاحبه ببردند. خرهم می داند اگرتو واحمدشاه مسعود دراین دسیسه دست نمی داشتید پدراحمدصیاء وربانی این جرت نداشت که صدیق به مصاحبه ببرند. وخورد وخمیرسازند وبتوامر و دست آویز و اسناد گردد و باخیانت وکودتا سازی امتیاز ازدولت پاکستان بگیرید تا دستگاه سیا سرشما اعتماد کند به امریکا بروید.

اینجا غیرمستقیم توبه خاین بودن وجاسوس بودن احمدشاه مسعود وبرادراش احمدضیاء مسعود و رهبراحمدشاه مسعود و رذالت های جاسوسی خود اعتراف میکنی ودست ناپاک خود را به خاطربرات خود در دامن شوهر خود پاک می کنی وبعد ازاین رذالت ها به کمک دشمنان افغانستان به امریکا می روی هنوزهم ماموریت توخاتمه نیافته شوهر را درچنگال سیاه قرار داده او را مجبوربه مصاحبه بارادیوی امریکا می کنی.

هنوزهم دلت یخ نکرده با علی احمد برادراخترکل پنجشیری پسران آقامحمد پنجشیری که کاویانی ازجمله اقارب نزدیک پهلوان احمدجان می باشند به فرانسه نزد احمدشاه مسعود می روی تا ترا بازمشت ومال کند یار قدیم واسپ زین کرده را بیاد یاران وهمسفران احمدشاه مسعود می آوری وثابت میکنی در جویکه آب رفته باز می رود.

سارنوال محمود آمر پنجشیرازهمسنگران وهمصنفان څارنوال های انقلابی بودکه توسط بشیربچه فرزندخوانده دگروال امیرمحمدخان چهاریکاری که امروزموش مانندبادیگر څارنوال های انقلابی درالمان  لمیده تاروزآن برسد که دست شهیدان افغانستا ن کشان کشان این خاینین که به نام حقوقدان جنایت های خودراپنهان کرده اندتامحکمه هاک کشاندږ

توهم میدانی وملیت های افغانستان هم می داندکه مولانا محمد سعید آمر مالی مسعود در پنجشیر زمان جنگ یکدزد وقاچقبرزمرد وهروئین فروش بودکه پول نامشروع که با پاره کردن قلب کوه های سربه فلک که غیرفنی به خاطرجیب خودشان دست به سینه پاره کردن معدن می زدنداگراین اشخاص شاهدطفیلی بودن صدیق روئین باشندخوداین اشخاص وطن فروش کمترازیک طفیلی وتحمیل شده برملیت های افغانستان نیستندواین اشخاص که فرمانده دولت میر خان، خالد مالی و شمس آرینفر همه زنده‌ نفرین شده تاریخ می باشندکه تراحمایت میکنندودریخن ملیت های افغانستان می اندازند وتوخاین جرات می دهندکه ملیت های افغانستان حیوان وگوسفندخطاب کنی یکمی شرم کن وبه خاطرگوسفندخطاب کرده به ملیت افغانستان ازمردم شریف وباغرورافغانستان معذرت خواهی کن.

اما شما یادداشت‌نویس زن‌ستیز، با نشر (رها در باد) بر دهن من مهر خاموشی می‌کوبید و از نفوذ اندیشه‌ی من می‌هراسید چون مردم را فریب داده‌اید و نمی‌خواهید فریب‌تان آشکار شود، نگران هستید؟
من کتاب چند بعدی (رها در باد) را با انگیزه‌ها و ویژگی‌های ادبیات فمینیستی که در واقع سوگنامه‌ی زنان کشور ماست، سوگنامه‌ی نادیه انجمن‌هاست و صدای ستاره‌هاست که گوش و لبان‌شان بریده می‌شود، نگاشته‌ام. اگر چند زن سرنوشت دردناک خویشتن خویش را بنویسند، تاریخ واقعی بردگی و ستم‌پذیری زنان و ستمگری مردان و در فرجام تاریخ ستم‌ستیزی و مبارزه زنان ما نگاشته خواهد شد. درک محتوای انسانی کتاب رها در باد برای یادداشت‌نویس زن‌ستیز دشواراست

واقعیت گویی زن ستیزی نیست زن ویا مردآنچه که است خود راهمان طورجلوه دهد نه اینکه خرامش یکچیز ومرامش چیزدیگرباشد آن کسی که چرندیات ترا که درحقیقت خواستی با نوشتن این کتاب فکرملیت های افغانستان به جنایت ها کوچک متوجه سازی وجنایت های بزرک حزب دموکراتیک خلق مردم فراموش کند.

کسانیکه بردایره تورقصیده اند وازصف ملت خود دورشده اند ازدماغ شان بوی شیرمی آیند بجایکه نویسنده باشند ازتاریخ وطن خودآگاه ودرقسمت گذشته وارتباطات توبا دستگاه های جاسوسی دنیا خبرباشند تاج ملک انگلیس را برسرتومی گذارند و خود راقسمی وانمود می کنند که ماستیم که کوه ربوده شده الماس دوباره بدست آوردیم برسرملکه فیمنست های وطن زدیم ولی این رانمی دانندکه با نقد کتاب رها درباد جنایات اصلی حزب دموکراتیک خلق پنهان کرده اند وآب زیرپلال شالی رذالت سرازیرنموده اند.

کسی که ازتاریخ وطن خود وازسوانح نویسنده کتاب رها درباد خبرنباشد روی احساسات کاذب جوانی خارهای مغیلان را گل های بوستان ببیند ملامت به خاطرنادنی وبی خبری نیست ونه نوشته های شان قابل نقد است.

پرتونادری که یک نویسنده شناخته شده است به خاطرخودخواهی وپاس نمک چندروزی که دراتحادیه نویسندگان ودفاترفرهنگی حزب دموکراتیک خلق راجع به نویسنده کتاب رها درباد وراجع به کتاب رها درباد درفشانی کرده بود ایجاب  میکرد که دهن قلم اش را باید پاره کرد که این کارازطرف من صورت گرفت وضرورنیست که یخن بدست چغله وپغله به نام نویسندگان نا بالغ داد بگذار که بنویسند ومشک های کفیده راچربوی خوک پُرکنند تا خانم ثریا بها به خاطردرد جان اش ازآن چربو ها استفاده کند.

خانم اگرتوترس داری که درقسمت بزرگان حزب دموکراتیک خلق افشاگری نکنی  واضح بنویس من که درزیر دندان خود ریگ ندارم جانوران بزرگ حزب دموکراتیک خلق را کیک پوستن افشاگری می سازم و بعد پوستین را به خاطر یک کیک در می دهم.

 

 


بالا
 
بازگشت