الحاج همراز کابلی

 

گذری برآتشباری ها در آریا نا خراسان افغانستان

26 دلو روز عقب گردی قشو ن سرخ حزب کمونست اتحاد شوروی سابق از افغانستان .

نویسنده الحاج همراز کابلی !

گذری از کوچه های پرخم و پیچ سیاست های دی!

انسان ها در ادوار مختلف تاریخ درکنار حماسه سازی دهشت آفریده اند صاحبان زمان جایگاۀ ادبش را به گستاخان  تعلقاتباز بخاطر نیل به آرمان های شخصی اوشان خیرات کرده اند.

غاصبین قدرت بخاطر نیل به مدارک شخصی از هیچ  نوع جبونی  هاحتی با متوصل شدن به معامله گری های سیاسی ابا نورزیدند شخصیت های نیرو مند اما ابزاری برای شان تعمیر ساختند  ادعای قدرت فرمودند ازجنب شماری خود را نمایندۀ کارگرو برخی باقی حامی دین تراشیدند هر دو چون چندک نشین یک خوان بودند یکی دیگری را به پشت می کشیدند  حمال هم بودند.

چند ین دهۀ خراسان که حاوی افتخارات  بود چرخشش را واژگون ساختند    افغانستانش خواندند متاسفانه موجبش هم تا هنوز روشن نشد خیر آنچه که دراین سرزمین مروج و مرقوم گشت  اشغال گری ها یکی بعد دیگری از سوی ناروایان در سرزمین ما تحمیل شد خرافات گری های قومی لذت  اسفنج کرسی ها ، چنان برنشست شاهان تاثیر گذار شد که حتی برادر ، برادر ، پدر فرزند و همین طور خون هزاران انسان را ریختند اما لب چربکش را از لب جدانساختند آنکه بر چسب کارگر چسپیده بود شرایط انقلابی اش میخواند و دیگری که خود را حامی دین جاه زده بودند نصیب و قسمتش تلقی میکردند یعنی ملامت در میانه نبود.

هفت ثورکله جنباند ؟

افغانستان اضافه از نیم قرن بدین سو عضویت ملل متحد را باافتخار داشت خود را به دامان ملل متحد غلطاند به امید اینکه روز گاری چایش رنگ ودم بگیرد وساطت های ملل متحد آغازید فن گیری ها (بازی دالر) شروع شد بینن سیوان کشور ها ی دو جمع شش را میزبانی کرد به گمان خودش حق مزد گرفته اش را ادا کرد یعنی کشور های دو جمع شش به وساطت ملل متحد متضمن مردم مظلوم افغانستان شده اند به به چه متضمنی ؟؟!

هشت ثور هم در کارگاۀ مشترک انبار شد اگر چه بعضی افتخارات نصیب شان بود  اما نسبت ضعف سیاسی  همان معامله گری اکثریت و اقلیت و  شخصیت سازی ها ی غیر کتبی نقش برآب شان کرد.

خلاصه دراین دیار مظلو مان هر آن دستی که رسید دستبرد برد.

به فریاد حقیقت کسی گوش نداد؟

روم ایتالیا نیز میز بان آمد و شد صالحین بود ؟ اجلاس بن تولد یافت با اندکی مجال داینسوری دیگری ساختند که سور دماند گرد و طوفانش آتش افروخت!؟

هر ثوری که شورید ثوری دیگری ساخت من میخواهم از ثور دوم قصۀ را که خاطرم هیچ گاۀ فراموشش نمی کند در کنار درد ها و غم های اطفال ، پیره زن ، مردان کهن ، و صد ها جوانان که جان باخته اند باز گویم تا عبرت تاریخ نیز شده باشد .

 جهان با گردش و سیر طبیعی خود هزاران رجال برجسته را پرورش داده و نبوغ بخشیده است .

صفحات روزگار جاویدانگی اشرا چون مشعل تابنده ای پاسدار گردیده که هر ظلمتکده ایرا منور کنان افسانه و قصه های رهروان ومسافرهای  راه های صعب و دراز ساخته است این افسانه سازان  چون اقتابی متجلی با اندوخته های علمی شان در دلها جاویدانه ماند گار اند انها از زبانی به زبانی باحرمت فروان گردش می نما یند  و نقش خود را چنان بر صفحات اوراق دهر حک ساخته که هیچگاه تند باد حوادث به باد فراموشی اش گرفته نمیتواند .

کشور باستانی افغانستان از مجموعه با غیست که گلهای رنگارنگ و همیشه بهار را در اغوش گل وشش پرورانده و جاویدانش کرده است .

شهر زیبای کابل

شهر زیبای کابل قلب افغانستان که در زیبایی طبیعت سرآمد و بی نظیر است بدامان پاک و نظیف خویش هزاران ناموران را پروریده تا قیام قیامت ماندگارش نگهداشته واز پاسدارخوبی براوشان دریغ نکرده و نخواهد کرد.

اگر چه طوفان و حوادث روزگاران دشوار با نا ملایمتی های سرد تند باد های خطیر و تکاندهنده بخاطر  ازبین بردن این مشعلداران و خامه پردا زان از هیچگونه تلاش مذبوحانه ای خود دریغ نورزیده اما سخن پردازان و هنر افرینان این کشور باستانی چون کوه پایه ها محکم و استوار بجای خویش باقیمانده اند و محبوب القلوب مردم خود گردیده اند .

کابل  . غزنه . ام البلا د بلخ . هرات باستان وغیره شیرمر دانی را تربیت و پرورش داده که از راه سخاوت ادبیات کشور را غنا بخشیده ا ند .

فقیران راه خداوند ( ج ) بوریا نشینان در بزمگاه فقیرانه خویش از سخاوت این پرورش یافته گان با احترام یاد هانی داشته و طالب نیک نامی این خدمتگذاران عرصه عرفان و معرفت گردیده اند .

شهر زیبای کابل با داشتن اب و هوای ملایم و گوارا هزاران رجال و مشعلداران را به جامعه تقدیم داشته که نام نامی شان در  ورقهای خاطرات خامه افرینان و مشتاقان ادب چنان مرقوم  است تااگر یکی را نام بگیریم دیگرش را بگونه مثال بگوییم  .

در زاد گاه با نام و نشان چون مستانشاه کابلی  . مرزا محمد جاذبی کابلی . استاد  محمد ابراهیم خلیل  . خلیل الله خلیلی . صوفی  غلام نبی عشقری  . محمد انور بسمل  . ملک الشعرا صوفی عبدالحق بیتاب  .و دیگران مردی دیگری در برج اسد سال  1319هجری شمسی در بابا ی خودی علیه الرحمه کابل در خانه مرد خدا پرست صوفی مشرب به اسم میر حسام الدین پا به عرصه ای حیات میگذارد  که صف این شیرا زان را رونق بیشتر میدهد .

این طفل نو زاد ازهمان اوان کودکی لبخند مستانه به لب و در سیمایش اثار بزرگی بخوبی هویدا بود روی همین عوامل فامیل و دوستان گرامی در صد د نامگزاری اش میگردند هرکدام نامی میگویند که مقبول خاطر همگان نمیگردد .

زیرا این همه دوستان در صدد آنند تا نامی باشد که بزرگی این طفل سراپا نور را افاده کرده و جوابگوی بالجمله خوبی هایش باشد .

همه باهم از روی قران پاک این کلام لایزالی نامش را کبیر می نهند که مقبول خاطر همه گردیده لبیک میگویند تبریکی  میدهند و دهان شیرین میسا زند.

سید کبیر از همان آوان طفولیت با کتابچه و قلم انس میگیرد پدر و مادر مهربانش انچه از مهر و عاطفه ای انسانی در نهاد داشتند در پرورش وی دریغ نمیورزند تلاش و سعی همه جانبه شانرا بخاطر پرورش سالم سید کبیر بخرچ میدهند سالها سپری میگردد و سید کبیر با علایق سرشار دوره اموزش را می پیماید ..

در سال 1333هجری شمسی اندمیکه چارده بهار زندگی راداشت طبع خدادادش را به ازمایش گرفته شعر میگوید افسانه میسازد  تا در اسمان ادب چون نور .چون ستاره میدرخشد .

او نخستین کلامش را  از سخاوت پروردگارش یادنموده اغاز میکند

درحضور کبریایی بنده ای مهجور نیست

هیچ مخلوقی زلطــف لا یزالی دور نیست

سید کبیر اهسته اهسته بصوب هنر افرینی و شعر سرایی گام می نهد شعرا . فضلا دانشمندان را گهی مهمان و گهی میزبان میگردد او هر روز صبح نخست با صوفی کامل حضر ت غلام نبی عشقری دیدار نموده بعد از اخذ دعا راهی کار زارش میگردداو که تا زه به جوانی گام نهاده عشق سرشار دیوار های قلبش را فرا گرفته محبت خداوندی و عشق حضرت رسول اکرم بدلش جولان میزند که شب هنگام بعد از ادای نماز خفتن زمزمه سر میکند هلهله برپا میشود .

شاه مدینــــــــــــه سردار عالم

محبـــــوب یزدان رحمی بحالم

غرق گـــــــــــنایم سوی تو ایم

بخـشا نجـــــــــاتم ای رهنمایم

نور خدایی کــــــــــان سخایی

قلـب مرا بخش نور و ضیایی

از بهر عصیان هستم پریشان

دارم همیشه چشـــمان گریان

شافــــــع محشر محبوب داور

جزتو ندارم غمـــــخوا ر دیگر

                                شاۀ مدینه سردار عالـــــــــــــم

این افریده ای زیبا زمانیکه به اواز استاد موسی قاسمی هنر مند چیره دست کشور از لا بلای امواج رادیو بگوش هموطنان میرسد چنان چنگ بدل شیفتگان ادب و تصوف میزند که در هر خانه و مجلس سر اغاز زمزمه ها گردیده و سید کبیر در انظار مردم یک مرد با خرد فاضل رقم میکند و سید کبیر استوار میشود .

هنرمندان همه سراغش میگیرند پروانه وار بگرد شمع ارزویشان میچرخند از چکیده های این مرد فاضل استفاده میبرند که بعد ها سرو ده ای دیگرش گل

میکند .

به عشق تو کردم تباه زنده گانی

ولی ای جفا جو تــــو قدرم ندانی

وفایــــــــت ندیدم به پیری رسیدم

کنون اشک ریـــــزم به یاد جوانی

دل من به عشــقی گرفتار چون شد

ندیدم  ز انــــــــــدم دیگر شادمانی

این خامه پردازی اش چنان بدل عشاق رخنه زد که سر اغاز اکثر تصنیف ها و زمزمه های صاحبدلان گردید

اما استوار یکی بعد دیگری برای مردمش ارمغانها ی داشت .

در صف رندان بزمش کس چو من دیوانه نیست

نعره های حســــــرتم  از رحمتش بیگانه نیست

اب دریا تا نشـــــــــــــــــوید سینه چا ک صدف

در دل  دریا هر گـــــــــــــز گوهر یکدانه نیست

سروده های نازنین استوار را ژرف بنگریم او شاعری نبود که با مداحی در دل اربابان راه بیابد فقیرانه در گوشه ای برا ی مردمش میگفت و شاعر مردمی بود

با مردم خود راز های داشت . سید کبیر استوار تصنیف های بیشماری را از طریق رادیو تلویزیون مجلات  . جراید  . و روزنامه ها به شیفته گان شعر و ادب ارزانی داشته که هرپارچه افرینش او چون در عدن روشن گر بزمهاست . 

شاعر توانای ما در طول 39 سال اضافه از هزاران تصنیف . غزل . قصیده . رباعی . مخمس وغیره سروده که صفحات روز نامه ها . مجلات .جراید . رادیو و تلویزیون را رنگین ساخته است .

استوار بی صبرانه پیروزی انقلاب اسلامی را چشم براهی داشت تا انتظارش پایان یافت با پیروزی انقلاب اسلامی و فرو پاشی اتحاد شوروی سابق استوار گامی برداشته و چنین میسراید.

ازجهـــــــــــــــــــــاد برحق ما شوروی پاشان شد

شرمـــــــــــــــسار اندر جهان از غیرت افغان شد

لشکر سرخ بعد دستــــــــــیابی به این مهد کهن

امد و رســـــــــــوا گشت شرمنده ای دورا ن شد

سهل و ساده زین وطن کی شوروی ها رانده شد

در راه دین و وطـــــــــن صد هموطن قربان شد

درجهاد ملــــــــــــــــــــت افغان بدیدم شو روی

گشــــــــــــــت مردود جهان فا تح مسلمانان شد

او که ارمانهای بدل داشت تا همه را باهم یکی ببیند . ا و که ارزو داشت تا در باز سازی فرهنگی کشورش سهم یابد اما افسوس صد افسوس .  

حالا قصه ایست از هزاران غصه ها   . قصه ایست از شهر شهدا . قصه ای غمها و شیونها قصه ای شکوه ها از گردش چرخ دون پرور . 

فضای شهر قدیم کابل را دود و غبار الو ده ساخته بود فیر ها ی مرگبار راکت و سکر خانه های کابلی های مظلوم را منهدم میساخت و انو قت هم استوار مردمش را به صبر دعوت میکرد .

الا ای مــــــــــــــــــردم مظلوم کابل

صبور باشید خداجان مهربــان است

به کــــــــــــــــابل استوار آرامی اید

صدای صلح ازهر کوچــــــــــه براید

استوار سیوای اینکه مردمش را دلداری میداد فریاد مردم را از سمک به سما  هم میرساند .

راکت و سکر ریز شد دشـــت و دمن کابل

شعله های اتش ریخـــــت کوه وبرزن کابل

صبح گاه شلیک توپ شامگاه هزار مرمی

شام شهر خمــــــــوشان صبح روشن کابل

جـــای خنده ای خورشید ابر ودود باروتی

خیمه مـــــــیزند هر روز طرف دمـــن کابل

استــــــــــــوار پریشان دید مردم دیار خود

شـــــــــــعر غم رقم بنمود بهر شیون کابل

 استوربا صفای دل از مردم جهان ارزوی کمک داشت با تاسف که اژدهای جنگ فریادش را با شلیک توپ و راکت بدرقه میساخت و ازان سوی مرز ها برای عده از خانه خرابان دستور میداد تا گفته جنرال ضیا زمامدار پیشین پاکستان را به کرسی بنشانند زیرا او دستور داده بود که کابل غرق اتش باشد کابل باید بسوزد گماشته هایش در چار اسیا ب کابل دستور ویرانی شهر کابل را میداد ند جنرال حمید گل و قاضی حسین احمد رهبر جماعت اسلامی پاکستان هدایت میداد عده ای از بی خبران از حب الوطن من الا یمان دساتیر شیاطین را عملی میساختند ازاین سو بدانسوو آن سو بدین سو منازل مردم ویرانه ساختند درحالیکه هردو طرف کابل   مطرح بود .                                                        

  از کجا بیا غازم  ؟  حال دل افسرده ام را چسان بیان کنم

چرا گلشن عشاق تهی از بلبلان شد ؟

چرا اشجار قیمتی ما بیکبارگی خشکید ایا ازان سوی اسمان باران نیامد ؟

چرا شب رفت سحر نشد شب امد و صدها چرا ی دیگر ؟

انشب خیلی ها ظلمانی بود ناجوانمردان با انداخت راکتهای کور هر خانه ای از با شنده گان کابل را  ویران میساختند قیل و قال اطفال مظلوم شهر کابل از ثری به ثریا میرفت فیر های گوش خراش راکت و سکر از گلشن کابل خانه  جغد ساخته بود ناگهان در جنب دهها جسد بیجان پیکر اغشته بخون سید کبیر استوار به چشم خورد انا لله و انا الیه راجعون

فریاد ها بلند شد                                                                

برو بلبل ازین گلــــــــــشن سفر کن

برو هجرت به شــهر های دیگر کن

که مرده بـــاغ و گل در شــهر کابل

بهر جا مـــیرسی این قصـه سرکن

الا کابل به زخمــــــــــهایت بمیرم

به چشمـــــــــــان نا بینایت بمیرم

بســـــــــــوزد دشمنانت در جهنم

بسوزوسازواوایت بمـــــــــــــیرم

 

سید کبیر استوار از جمله  پنجاو چار سال عمرش  سی و نه سال انرا در بخشهای مختلف فرهنگی مصروف خدمت به مردم بود اخرین روزگار حیاتش سال 1373در روزنامه هیواد کار میکرد یا دش گرامی روحش شاد و بهشت برین اشیانش باد .

دراین گیرو مدار ها گرچه با چهارده سال جهاد و فروپاشی اتحاد شوروی آرزو های غرب به همکاری مردم افغانستان  برآورده شد و باید رخ جنگ از کشور ما می چرخید اما متاسفانه حتی چند چند تیز تر شد که انتحاریون نیز در همین مقطع امید سازی ها تولد گردیدند  هزاران هزار شهید وزخمی بجا گذاشتند  مردم ما ماتم نشین  بی اعتماد بالای همه شدند و آنچه که از سوی جهان شنیده شد اظهار تاسف و تاثر بود و بس! دراجلاس ها ی متعدد زمامداران کشورما حضور یافتند وعده های جهان را گرفتند  اما وفای جهان دستآوردها یشان  چه بو د ؟

فرجام بحث اینکه دراین مقطع زمان  دولت وحدت ملی بخاطرگره گشائی مشکلات رنگ و بو گرفته باید جهانیان آنان را یاری رساند و بر سیاست های پیشینه خط بطلان  بکشند همسا یگان ما نیز ازدرب اخلاقیات همسایه داری که هما نا زیست باهمی ومسالمت آمیز است همراۀ مردم ما شوند.

من خود نمیدانم که این رهبر داعش است که تازه اسکیچش کرده اند ویا ؟؟؟؟

اگر دنیا به همین طور روانه باشد آمد گی برای جنگ سوم جهانی بی گمان نخواهد بود؟!

اقبال لاهوری یک تن از شعرای لامرز در باب افغانستان چنین گفته است .

افغانستان یک پیکر آب و گل است

ملت افغان در این پیکر دل اســــت

ازگشا د او گشــــا د آســـــــــــــیا

ازفســاد او فــساد آسیــــــــــــــــا

آری عزیزان ما با چشمان باز دیدیم که هیاهوی وحشتگردرب مرز های افغانستان را گشودند بعضی مردم مارا هلاک ، ز خمی ، اقتصاد مارا فرو ریختند اما نتیجه اش چه شد ؟

ما امروز شاهد بربادی آسیا از آسیا میانه تا شرق میانه مانند عراق ، سوریه و غیره استیم گشودن درب خراسان معنی تباهی آسیا را میدهد.

 دراین اواخر برخورد های سرد وگرم اوکراین ، روسیه ، امریکا و غرب مژدۀ بدی را برای تمام عیار سازی جنگ سوم جهانی در قبال داشت  زیرا هرآنچه که در کار کرده گی های غربیها  در جنگ اول و دوم جهانی ملاحظه گردید همانا گام نخست شان تبلیغات با کمی حوصله مندی ها آغاز شد و بعد ها چه شد ؟

هنوز داغهای بردل های مردم روی زمین نقش بسته است  نا گاساگی هیرو شیما ، فلسطین وامثالهم .

باید این اندیشه از سینه بیرون اندازیم که محور هر چیزی بدست آمده همانا زور اقتصاد و بازوی مقناطیسی اتومی است نه چنین نیست مورخین می نویسند و بازمانده گان قافله هستی ازان عبرت و سلوک میگیرند آندم زشتی ها ودرشتی ها برملا گردیده خدا بیامرزی ها و نیامرزی ها می آغازد .

دراین دنیا پهناور هرچه از دست مورخین آمد نوشت  برخی که فرمایشی بود به باطله دانی افگنده شد زیرا خامه سازان و حق پرستان مانند دل های لیلی و مجنونوشان اند که هرگز نخواهند مردو کلامش مانند در ناب در دلها متجلی خواهد بود.

همسایه های ما هم بدانند جرقۀ نار افگنی های که درآریانا ؛ خراسان ، افغانستان رسیده و گداز به ارمغان داد اینک جرقه اش به دامان شما نیز رسیده است بیدارشوید و بنام انسان که القاب است و صفت ویرا انسانیت تشکیل میدهد .بخودبیائید آتش افروخته شده را خاموش سازید  وگرنه دراین جرقه شما هم بی سوز و گداز نمی مانید و ماتم نشین میگردید آنگاه پشیمانی سودی نخواهد بخشید.

 نیل به آرزوی های انسانی ، عدالت ، همزیستی مسالمت آمیز همانا تسلیم شدن به سلم و صلح است که در کنار هم همه باشند مانند روحی دریک قالب .

هرآنچه جهان ما را با هم وصل میسازد همانا ساختن یک جامعۀ انسانی در معنی انسانیت و صفت آدمیت است اگر ما ادعا کنیم که آدمیم این یک القاب است اما آدمیت برکردار نیک صفت آدم را تمثیل میکند .

 

 


بالا
 
بازگشت