دكتر نبي هيكل

 

سفرعجولانه مقام های نظامی پاکستان به افغانستان

سفر اخیر لوی درستیز و رییس سازمان استخباراتی پاکستان به افغانستان و ملاقات آنها با رییس جمهور  اشرف غنی و قوماندان آیساف در پی کدام هدف صورت گرفته است؟ واکنش رسمی بیانگر همکاری و کار مشترک هردو کشور بر ضد  تروریزم است در حالیکه واکنشهای غیر حکومتی با شک و تردید هادر مورد  صداقت پاکستان همراه اند. الکساندر ویندت در مورد جنگ سرد  اتحاد شوروی و امریکا  گفته بود اگر امروز این ایلات متحده امریکا و اتحادشوروی تصمیم بگیرند که آنها بیش از این دشمنان هم نیستند ،" جنگ سرد پایان یافته است ." (Jackson R. and G Sorensen 2007:168) آیا چنین باورمندی در مورد همسایگی نیک افغانستان و پاکستان متصور ا ست؟

پاکستان  سالهای دراز درپی چه قرارداشت و اکنون در پی چه قراردارد؟  سالهای پس از  ایجاد پاکستان نشان دادندکه سیاست تفرقه افگنی و استفاده ابزاری ازاختلافات بحیث ابزار سیاست خارجی پاکستان علیه افغانستان موثریت بیشتر  داشته است. پاکستان  با استفاده از کمکهای غرب و عربستان سعودی نخستین دستنشاندگان خود را بر سرنوشت مردم حاکم ساخت، نهادهای ملی و دولتی را نابود گردانید و با استفاده از فرصت پایه های نفوذ سیاسی و اجتماعی خود را در افغانستان از سالهای 1992 بدینسو تحکیم بخشید. مفکوره ایجاد یک سرزمین واحد برای مسلمانان آسیا مستلزم هژمونی منطقوی بود، در حالیکه موقعیت افغانستان  این کشور را به محل تلاقی منافع مبدل ساخته بود.   با  برقراری امارت اسلامی  منافع  اقتصادی، سیاسی  باهم در همین نقطه تلاقی منافع گره خوردند. در چنین حالت  امارت اسلامی طالبان به حیث منبع خطر بزرگ به امنیت جهانی و افغانستان بحیث پایگاه این خطر پنداشته شد.  باوصف تعهدات خود با  جامعه بین المللی برای مبارزه با تروریزم پاکستان توانست حتی به حیث پارتنر جامعه جهانی در  جنگ علیه ترور به دهشت افگنی  فعالانه کمک کند. و برای سالیان دراز رهبر القاعده را پناه دهد.

افغانستان طی سالهای پس از سقوط طالبان عمدتآ تحت تاثیرات تعیین کننده عمال وفادار به پاکستان و ایران به باز سازی پرداخته و برای تامین امنیت قربانی داده است. علل اساسی فقدان امنیت در برابر تهدیدهای داخلی و خارجی را در گام نخست در نقش فعال این عوامل باید جستجو کرد. ترویج قانون جنگل در 14 سال پس از بن فرصت های خوب بهره برداری را برای این افراد میسر میساخت. بدون شک اینها تنها علل فعال نبودند و نیستند ، اما اینها اند که در آنسوی بی ثباتی و نا امنی فعال اند.

پاکستان میخواست بر افغانستان یک رژیم دست نشانده را تحمیل نماید تا ازیکسو امنیت خود را تامین نماید و از نفوذ هند در آن جلوگیری نماید، و از سوی دیگر منافع اقتصادی پاکستان را نیز تامین نماید زیرا افغانستان میتوانست بحیث بازار فروش کالاهای اقتصادی و راه ترانزیتی به بازرا های آسیای میانه و باقی جهان خدمت نماید. پاکستان نگرانی هایی از درک آب و حمایت افغانستان از  مبارزان پشتون و بلوچ نیز داشت. سیاست رویارویی و عدم اعتماد هردو کشور طی  بیش از  نیم قرن نهادینه شده و بدین سبب بدون تدابیر نیرومند سازنده اعتماد که با اقدامات تجربی حمایت گردند کمترین امیدواری را  برای تغییر مثبت میتوان تصور کرد.  بر این همه نگرانی ها ی پاکستان یک نگرانی جدی دیگر افزوده شده است: آتشی را که در افغانستان برای سالها افروخته دامنگیر پاکستان شده است.

چه دلایلی میتوانند موجب گردند که  یک سیاست نهادینه شده غیر دوستانه به یک سیاست جدید دوستانه و همکاری مشترک تغییر نماید؟  جاپان و  آلمان مثالهای برجسته  تغییر سیاست نظامی به تجاری اند.

بدینترتیب پاکستان اهداف سیاسی، اقتصادی و مذهبی دارد. از نظر سیاسی میخواهد افغانستان را  به ساحه تحت نفوذ خود مبدل گرداند، از نظر اقتصادی میخواهد افغانستان را به بازار فروش کالاهای اقتصادی و راه ترانزیتی مبدل سازد و از راه مذهبی با بدست آوردن خرما در صدد است ثواب نیز کمایی کند و تیوری " سرزمین مسلمانان اسیا" را تحقق بخشد. با برآورده شدن این اهداف امنیت، بقا و رفاه پاکستان تامین میگردد و به یک هژمون منطقوی مبدل میگردد.  سیاست پاکستان در برابر افغانستان و  هند بخصوص (کشمیر) علاقمندیهای عظمت طلبانه آنکشور را بیان میکند. گروپهای مختلف  که اط سالیان دراز بدینسو در قلمرو پاکستان  تربیت و تسلیح میگردند،  بعلاوه القاعده شامل  مبارزان مسلحی اند که برضد  افغانستان و هند  فعالیت میکنند.

تصور تغییر در سیاست پاکستان

آیا تغییردر سیاست پاکستان که با در نظرداشت اهداف یاد شده  عیار گردیده میتواند  اهداف متذکره را نادیده گیرد؟ درحالیکه تاکنون شواهدی وجود ندارد که نشان دهد پاکستان به این اهداف متعهد نیست ،خود را تحت فشار( داخلی و خارجی) احساس میکند.    مدل پیتر هال(Peter Hall 1993: 275-292) ممکن است بتواند در ارزیابی تغییر در پالیسی پاکستان ما را کمک نماید.  پاکستان تا زمان  تمویل و تجهیز مخالفان سیاسی یکنوع پالیسی را در برابر افغانستان دنبال میکرد. سالهای حضور نیروهای شوروی تاکنون مرحله دیگری را در سیاست پاکستان تشکیل میدهد که هم ابزار پالیسی و هم نهادهای که برای تحقق آن به کاربرده میشدند از گذشته متفاوت بودند. آیا پاکستان در نتیجه آنچه پیتر هال آموزش اجتماعی (social learning) مینامد به تغییر سیاست خود در برابر  طالبان/ افغانستان وادار گردیده است؟ تغییر سیاست میتواند عبارت از تغییر در ابزار مبارزه باشد یا تغییر در نهادهایی که در خدمت تحقق یک پالیسی قرار داده میشوند و یا هم تغییر در جهان بینی. ایا جهانبینی پاکستان در نتیجه یک  یا چند رویداد اخیر تروریستی تغییر کرده است؟

برای پاکستان که طی موجودیت خود در پی عظمت طلبی قراردادشته یک بدیل  گذار به همزیستی مسالمت آمیز با همسایگان وجود دارد. پاکستان میتواند مثال  آلمان و جاپان را دنبال کندو تصمیم گیرد ازمساعی نظامی برای  تحمیل حکومتهای دست نشانده و  ایجاد مناطق بفر در اطراف خود  اجتناب ورزد. در حالیکه این چنین تغییر تحت تاثیر فشارهای نیرومند ممکن بنظر میرسد در حال حاضر بعید به نظر میرسد. رویدادها و انکشافات علایمی را احتوا میکنند که نشان میدهد پاکستان در آستانه انجام یک انتخاب مهم قرار دارد، زیرا در شرایط کنونی با دو خطر عمده روبرو میباشد: از یکسو نیروهای مسلح  پاکستان که یکی از   سه مرکز(نطامی، مذهبی و حکومتی)  تصمیمگیری و نیرومند ترین آنها میباشد  به تدریج کنترول اوضاع را از دست میدهند و از سوی دیگر پاکستان خود را تحت فشار احساس مینماید، زیرا خطرات ناشی از  تشویق و تمویل گروه های مسلح مانند القاعده، طالبان، لشکر طیبه و جنگوی  و . . .  سه خطر عمده را برای همسایگان، برای منطقه و جامعه جهانی بوجود آورده است. افغانستان از سالیان دراز از افراطیتی که بوسیله پاکستان و متحدان آن تمویل میگردد رنج میبرد، چین و هند نیز از سرایت این افراط گرایی در هراس اند و کشورهای آسیای میانه از قبل با آن دست و گریبان اند. رشد این افراطیت برنامه های اقتصادی  مانند انتقال گاز و نفت و  انواع دیگر کالاهای اقتصادی را دشوار خواهد ساخت.  نیروهای مسلح پاکستان در این اواخر احساس کرده اند که طالبان پاکستانی را باید بحیث یک خطری جدی  بپذیرند.

مثلث امنیتی

همکاری جامعه جهانی، پاکستان و افغانستان تنها در صورتی تغییر در پارادایم یا دید این سه ضلع مثلث میتواند به تامین امنیت در افغانستان و پاکستان و منطقه منتهی گردد. 14 سال تجربه نشان داد که هیچ یکی از  اضلاع مثلث نتوانستند فعالیتهای  خود را صادقانه، موثر و هدفمند مدیریت نمایند.  پاکستان در این مساعی  به منافع ملی و  اهداف ستراتیژیک خود مینگریست، جامعه جهانی به اهداف خود در حالیکه حکومت افغانستان به اهداف دیگران می اندیشید. افغانستان نیز باید از 14 سال تجربه تلخ بیآموزد و وظیفه اساسی تامین امنیت  شهروندان خود را در برابر تهدیدهای داخلی و خارجی هدف نخستی همکاریهای نظامی و اقتصادی قرار دهد. دومین  اقدام مهم این است که با آن گروپهای مسلح که امنیت را تهدید و نظم عامه را برهم میزنند بحیث جنایتکار برخورد صورت گیرد نه بحیث مخالفان سیاسی. این گروپها را زمانی میتوان مخالف سیاسی نامید که از فعالیت مسلحانه فاصله گیرند و وارد چانه زنی و رقابت سیاسی گردند.  نظام مدنی –سیاسی - انسانی جایی برای قاتلین ندارد. بدین ترتیب تقسیم آنانی که  روزانه به دهشت افگنی و قتل انسانها میپردازند به دسته های خوب  و بد یک عمل غیر قابل تبریه میباشد و تقسیم کننده با این تقسیم خود و دیگران را نیز  به دو سته تقسیم و در نتیجه  یا در صف جنایتکاران و یا در  صف مقابل قرار میدهد، وفراتر  حتی در تیوری این مرزبندی محو میگردد زیرا هیچ طرفی خود را بد نخواهد دانست و خود را تبریه خواهد کرد.

در 14 سال جنگ علیه دهشت افگنی نیروهایی که این جنگ را به پیش میبردند  اگاهانه و ناشیانه به تاثیرات ترومپلین(trampoline-effect) و بخصوص تاثیرات دوشک -  آبی (waterbed-effect) توجه نکرده اند. افغانستان و پاکستان میتوانند بر اساس رژیم دیگری در همزیستی بسر برند.  برای موثریت هر  راه حل باید اراده رهبران افغان را برای تامین امنیت و رفاه شهروندان و توانایی نیروهای مسلح افغان را برای  دفاع موثر و هدفمند از افغانستان تقویت کرد.

پایان

 

 


بالا
 
بازگشت