جلال بايانی

 

شبح جدید درحال گشت و گذار!


  اکنون دوران رشد دو نیروی متخاصم(بورژوازی و طبقه کارگر) تغییریافته است: با بروز بحران بسیار سخت مالی و اقتصادی درجهان سرمایه داری، بربریتی را که این نظام با تمام وجود  ازکشورهای پیش رفته سرمایه داری انحصاری گرفته تا به کشورهای دیگر جهان تحمیل کرده است و زمان افول و مرگ این نظام دربرابر چشمانش هویداشده است، درحالی که هم طبقه کارگر و هم آگاهی توده های وسیع زحمت کش دررهائی از استثمارو ستم طبقاتی بالارفته است. به همین علت نظام سرمایه داری برای نجات از مرگ  بازهم شبح دومی را درکشورهای پیش رفته و حتا عقب مانده جهان به حال گشت و گذار، درآورده است(تشدیدبربریت و ناسیونالیسم به طورعملی!). درشرایط رشدعظیم طبقه کارگر ولی ضعف کمونیسم متشکل و متحد، این شبح به صورت رشد نیروهای مخرب فاشیستی و نیمه فاشیستی درغرب نیزظاهرا درلفافه ی ضدیت با اسلام گرایان سیاسی است که پرورش دهنده ی اینان خود نظام سرمایه داری انحصاری برای جلوگیری از نفوذ کمونیسم درجهان می باشد. تجارب متعدد تاریخی نظیر رویداد
۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ درحمله به مراکز تجاری وال استریت، ازجمله به افغانستان به دنبال آن، حمله به عراق به بهانه ی دروغین داشتن سلاح اتمی، برپانمودن “انقلابات رنگی” و دهها نمونه دیگر که نشان دادند که طبق سیاست تروریستی امپریالیستی مثلا “درغرب سروصدائی راه می اندازند تا درشرق یاجنوب تجاوزی را پیش ببرند!” هیچ کدام از حادثه های تروریستی بدون نقشه و بدون دست داشتن نهادهای اطلاعاتی مراکز امپریالیستی نبوده است و باید به هنگام بروز این رویدادها بادقت بیشتری بررسی نمود که چه سیاستی درپشت سرآنها وجوددارد. و شبح جدید به دنبال چه نقشه ای است؟ احتمالا ایجاد ترس و وحشت درمیان مردم و بروز هرچه بیشتر بی تفاوتی درمیان آنها جهت تداوم یافتن بیشتر نظام سرمایه داری! اگر به حرکت دول امپریالیستی نظری بیانداریم می بینیم که به تدریج که وضعیت معیشتی مردم دراین کشورها روزبه روز بدترشده و طی ۶ سال اخیر بحران سراسری امپریالیستها راه حل پایانی نیافته، در داخل هرکشور محیطی مختنقی ازطریق پرورش دادن گرایش به راست، نظامی و امنیتی کردن کوچه و بازار، کنترل روزافزون حتا  نامه ها و تلفونهای شهروندان به بهانه ی “مبارزه با تروریسم”، تروریسمی که خود آفریننده ی آن هستند!، کشتن جوانان سیاه پوست درآمریکا به بهانه های واهی داشتن سلاح!، رشد احزاب ضد پذیرش پناهنده گی درکشورهای اروپائی درحدی که جریان پیگیدا (اروپائیان میهن پرست ضد اسلامی کردن غرب) با پرچم قلابی خطر تسخیر اروپا توسط مسلمانان در آلمان و نفوذ روزافزون احزاب پناهنده ستیز درپارلمانها تاحدی که در اتحادیه اروپا نیز اتراق کرده اند، سرکوب وحشیانه ی مبارزات حق طلبانه ی جنبش فلسطینیان و… نشان می دهند که اگر روزی نازیسم هیتلری باپرچم نژادپرستی و ضدیت با یهودیان متحدان خود را یافت، امروز ضدیت با مسلمانان که درحد آتش زدن مساجد آنان شروع شده است و یا هرگاه درهرکشوری حرکتی دردفاع از حقوق مردم فلسطین شروع می شود به ناگاه عملی تروریستی پیش می آید که با نسبت دادن به تروریستهای اسلامی برای ممانعت دولت آن کشور از ایجاد روابط و یا شناختن حقوق دولت فلسطین صورت می گیرد. به این اعتبار سازماندهی عملیات پلید و وحشیانه ی تروریستی زمینه ساز رشد حالتی پلیسی و ایجاد محدودیت و خفقان در کشورهای سرمایه داری شده و روزبه روز گسترش می یابد. دراین میان مردم کشورهائی که تحت حملات تروریستی قرارمی گیرند نباید تنها تمرکز کارخود را به مخالفت با این حملات ضدبشری قرارداده و با حاکمان خود هم آوا شوند، بلکه باید نه در جهت دفاع گمراه کننده از”آزادیهای بدون حد ومرز” که همانند دفاع از لغو دولت، لغو نظام مزدوری همین امروز است، بلکه براساس این که تا زمانی که نظام طبقاتی درهرکشورحاکم باشد و فرهنگ آن درخدمت حفظ آن نظام اجبارا خواهدبود، آزادی بدون قید و شرط برای مجموعه اهالی یک کشورقابل تحقق نیست به جز برای حاکمان! آیا چپها قبول دارند که تاریخ بشر”تاریخ گذارپیوسته از حیطه ی ضرورت به قلمرو آزادی است”(انگلس) و این ضرورت هم چیزی جز بقای نظام طبقاتی درحال حاضرنمی باشد؟ آیا هم آوائی با سران امپریالیست و نتانیاهوی صهیونیست  و حامیان تروریسم دردفاع از “آزادی بدون مرز” نشان از ضعف آگاهی طبقاتی چپهای زیاد”آزادی خواه شده!” نیست؟ آیا اخراج کارگران ازکارباتوجه به حق کارداشتن هرفرد، و یا پائین آوردن مزد کارگران درحالی که قیمت اجناس مرتبا بالامی رود، آیا کنترل نامه های خصوصی افراد و تجاوز به حریم خصوصی آنان، آیا واردنمودن زنان و دختران از کشورهای آسیائی و اروپای شرقی و کشاندن آنها به فحشاء و… اینها مقوله هائی از آزادی بی قید و شرط هستند؟ اگرنه چرا دراین موارد آزادی بدون قید و شرط داشتن کار، داشتن غذا و حریم خصوصی به عنوان فقدان آزادیهای بدون قید و شرط به حساب نیامده و سروصدای دائمی جنابان چپ صورت نمی گیرد و فقط در بخش بیان گیرکرده اند؟ وقتی که بناست ازطریق تحریک اسلامیها با کاریکاتور مسخره محمدسوءاستفاده سیاسی بشود به نفع حاکمان یا صهیونیستها، خم به ابرو نمی آورند؟ و انجام این تحریکات را عین دفاع از حقوق انسانها درآزادی بیان و قلم می دانند؟ ولو این که این کار توسط هفته نامه شارلی هبدو چپ صورت گرفته باشد!  هرحرکتی طبق شیوه درستی باید پیش برده شود مورد قبول درفرهنگ ما بوده است. چه گونه است که تحت تبلیغات امپریالیستی و مافوق طبقاتی نشان دادن مقوله “آزادی بدون قید و شرط” تبدیل به ارزشی درمیان نیروهای سیاسی چپ هم شده که گویا می توان همین امروز، بدون ازبین بردن طبقات و تمایزات طبقاتی و بدون بالابردن درک و شیوه انسانها در نقد و درشناختن و احترام گذاشتن به حق و حقوق خود و دیگران، چنین مناسباتی را برقرارنمود. مخالفت با سانسور عقاید و نظرات ضرورتا معادل دفاع از تحقق بلاواسطه ی آزادی بدون قید و شرط بیان نیست! باتوجه به آنچه که گذشت اولا عملیات تروریستی اخیر درپاریس علیه کاریکاتوریستها ونویسنده گان روزنامه شارلی هبدو را باید شدیدا محکوم نمود. ثانیا باید دید که این عملیات توسط چه جریاناتی سازماندهی شده است ـ به خصوص دولتهای ارتجاعی کنونی اعم از امپریالیسم، صهیونیسم و مرتجع که به وجودآورنده ی القاعده، طالبان، اخوان المسلمین،مجاهد و طالب افغان٬ داعش، بوکوحرام  و جمهوری ارتجاعی ایران آخوندی و غیره بوده اند ـ و بالاخره چه هدفی را مدنظرداشته و ازاین طریق چه مبارزه ای درست را هم علیه تروریسم و هم علیه طراحان تروریسم باید پیش برد. گرایشات روزافزون کشورهای امپریالیستی به ایجاد خفقان با تشبث به راه کارهای غیرقابل باور بربرمنشانه و زمینه سازی شان برای ایجاد نیروهای فاشیستی ضد پناهنده گان، آن شبح جدید واردکارزارشده و هشداری است جدی به خصوص درمورد کمونیستها و کارگران جهان ! که اگر هرچه زودتر کمونیستها متحدنشده و تبدیل به احزاب و تشکلهای قوی درهرکشور نشوند، با رشد خفقان جزو اولین قربانیان دراین کشورها خواهندشد که جنگ جهانی سوم یکی از تبعات آن می باشد. لذا شبح کنونی ارتجاعی برای نیروهای انقلابی و دموکرات خطرآفرین جدی می باشد.

 

جلال کاوشگر بایانی
   سویدن

 

 


بالا
 
بازگشت