علی رستمی

 

روند دموکراسی  در لابلای تاریخ ـ ریشه و هسته های رشد ان درافغانستان

قسمت دوم

...دموکراسی بارشد موج روشنگری وایجاد احزاب مترقی ونیروهای مردمی برشالوده ایدیالوژی های مترقی ودموکرات وملی باعث انواع حکومتهادر سطح جهان گردید، وجهان داخل مرحله جدید از تکامل خود شد .بر علاوه که شعارهای علمای کلاسیک یونان  به شکل جدیدی تحت نام لیبرالیزم "اندیویدولیزم "یا اصالت فرد، طبیعیت گرایی فویرباخ ،سوسیالیزم تخیلی سن سمون، فوریه تا کمونیسم وسوسیالیزم علمی کار ل مارکس وگلوبالیزم لیبرال ومفکوره سیسرون " کامنولت " به نظریه تشکیل  دسته بندیهای محلی وملل درزمان معاصر مانند:اتحادیه کشورهای اتلانتیک ، اتحادیه عرب ، اتجادیه اروپا، اتحادیه کشورها امریکای جنوبی ، کشورهای اتحادیه امریکا ، اتحادشوروی سابق، اتحادیه کشورهای خاور میانه وغیره شده است؛این نظریه" اتحادیه" از نظریه سیسرو دانشمد ایتالوی و اساس گذار قانون روم بنام " کامنولیت" یا ملل مشترک المنافع نام گذاری  ،و ابداع شده است.  سیسرومیگفت که:" دولت ملک مردم متعلق به مردم است ." تاریخ فلسفه سیاسی، سیسرون را بنام " قانونگذار روم " نامیده است.

محقیقین فلسفه وتاریخ تمدن اذهان دارندکه:" میل به ازادی  ،حس کنجکاوی وصفت ابتکار را ریشه در اخترعات صنعتی دانسته وهمچنان اخترعات صنعتی ورواج بازرگانی را نیز ریشه در ظهور ایده ای ازادی دانسته ودرواقع ایندورا مکمل یکدیگر میدانند".

 در مورد معنای د موکراسی  دانشمندان علوم سیاسی در شک و تردید های فراوانی براین شیوه خود پسندانه سایه می افگند:"زیرا دموکراسی پیش ازان که یک واقعیت باشد ، یک "مفهوم " است وچون یک مفهوم است هیچ نوع معنای دقیق ومورد توافقی  ندارد. دموکراسی معانی متفاوت ومفاهیم ضمنی متعددی در تاریخ طولانی خود دارد وامروزه در بستر نظام های اجتماعی و افتصادی کوناگون  به گونه متفاوتی درک میگردد؛ انچه امروز درغرب دموکراسی نامیده میشود، کسانی که برداشتهای متفاوتی ازان دارند ، چه درگذشته وچه درحال قانع نمی کند."

 براین اصل  معانی دموکراسی که از نظر کلاسیک خویش "حکومت مردم برای مردم" است؛ در اعصار مختلفی تغیرات جدی دراین مفهوم وارد شده است، دموکراسی از ارایی  همه مردم برای مردم به ارایی "اکثریت مردم "تبدیل گردیده است ؛تمام دولتهای که در زمان معاصر بوجودامده نه براصل راهی همگانی مردم بلکه براصل اکثریت، قدرت را کسب نموده اند. در اینصورت مارابه این ایده غرق میکند که کدام این روند دموکراتیک است.،اگر مشروعیت دولت منتخب براصل اکثریت مردم باشد، هیتلرهم به اکثریت اراء مردم به پیروزی رسید؛ اما هیچ کس رایش سوم را به حیث حکومت دموکراتیک تعریف نمی کند.  دراتحادشوروی سابق وسایر کشورهای سوسیالیستی بطور رسمی ویا غیر رسمی با موجودیت تک حزبی انتخابات برگزار میگردید وکشور های غربی انرا مردمی ودموکراتیک نمی دانستند. اما چه چیز نشانه انتخابات ازاد است؟ وچه جیز نمایانگر انتخابات ازاد نیست؟ نمونه های حکومتهای معاصر نشان میدهد که براصل تعریف دموکراسی، هیچ حکومت مردمی وجود ندارد که توسط تمام مردم انتخاب شده باشد، اگر هم شده باشد به اکثریت است مانند امریکا، انگلستان ، المان  وغیره که احزاب مختلف درانتخابات شرکت ورزیده یک حزب برنده شده ویا به ایتلاف دوحزب رای اکثریت مردم برای خود جذب نموده وحکومت ایتلافی تشکیل میدهند . دراینصورت رای مردم در میان احزاب کاندید تقسیم شده وهمه ارایی  مردم به نفع حکومت منتخیب نه بوده ومردم در میان احزاب تقسیم شده است که مفهوم حکومت مردم از لحاظ مفهوم زیر سوال میاید! 

اشکال دموکراسی وازادی بر مبنای تبین ایدیالوژی های جامعه مدرن بعد از انقلاب فرانسه ورشد جامعه سرمایداری و تدوین ایدیالوژی طبقاتی بر اصل جهانبینی  مارکسیستی که در قرن 19 بعد از انقلاب کبیر فرانسه وانقلابات سال 1848در اروپا مفاهیم و تعریفهای جداگانه از جانب تئوریسنهای انها با ایجاد نظامهای  دموکراتیک کارگر ی وسوسیالیستی ،به جهانیان پیشکش گردیده؛ که دولتهای احزاب چپ براساس این ایدیالوژ ی در جهان ، بعداز انقلاب کبیر اکتوبر1917در روسیه تزاری  بوجود امدند ؛ که محور مبارزه انها را دموکراسی، برابری وعدالت اجتماعی براساس از بین بردن استثمار فرداز فرد ،وایجاد جامعه فارغ از هرنوع ظلم وستم طبقاتی یعنی جامعه ازاد بر بنیادحاکمیت تمام زحمتکشان تحت شعار صلح وازادی ، تشکیل میداد.درک شان از مفهوم دموکراسی وازادی عبارت از حاکمیت طبقه کارگر به نمایندگی از عموم زحمتکشان به رهبری حزب طبقه کارگر ،بوده است. از ادی را نه تنها از لحاظ سیاسی بلکه از لحاظ اجتماعی که بتواند در تمام عرصه ها مردم باهم برابر ومساوی زندگی نمایند ،مطرح کرده و مینمایند. این بدیل زمانی  تحقق پذیر است که نظام سرمایداری سرنگون و نظام دموکراتیک برای تحقق اهداف  سوسیالیستی درتمام جهان حاکم شوند؛ وهمه مردم در یک نظام دموکراتیک مردمی از طریق انتخاب نمایند گان خویش از قرائ وقصبات وشهرها  درنهادهای  قانونگذاری  واجرائیوی  اشترک داشته باشند.  تصوروبرداشت اساسگذار ایدیالوژی طبقه کارگر کارل مارکس براین بود که :" دموکراسی ، اجتماعی بود ونه سیاسی زمانی که مالکیت خصوصی بر ابزار تولید لغو شود ، رقابت از بین برود، تولید براساس همکاری دواطلبانه  ای تولید کنند کان همبسته سازمان یابد ، کار دیگر نیرویی بیگانه از ادمی نباشد، کار تبدیل به لذت شود. محصول های مادی افزونه ، بیرون قاعده های بازار ازاد براساس برنامه ریزی بخردانه توزیع شودو.. دموکراسی مطرح خواهد بود. در غیراین صورت در جامعه های طبقاتی ، هرگونه بحث از دموکراسی «فریب کاری» ودر بهترین حالت خود فریبی است. هر بحثی هم که دموکراسی را به شکل خاص زندگی سیاسی  کاهش دهید ایدایالوژیک است. یعنی باژگون کردن ، وباژ گون نمایی عمدی واقعیت است. " ؛ از انجایکه مارکس  منتقد جامعه مدرن سرمایداری بودوبه دموکراسی  براساس نظریات سیاسی توجه نداشت، بلکه دروجود دموکراسی اجتماعی براصل برابر ی میان افراد جامعه ارج میگذاشت .  او بمثابه سوسیالیست انقلابی ورادیکال مخالف نظریه دموکراسی سیاسی دولتهای بورژوازی ولیبرال  بود .چنانکه نظر پردازان لیبرالیزم ومدافعان دموکراسی معتقد هستندکه:"، برابری حقوق انسانی رابه مانند برابری اراء میشناختندواز برابری سیاسی بالخصوص از برابری شهروندی درمقابل قانون درجامعه مدرن تمام شهروندان برابرند". اما مارکس مخالف حکم نظر پردازان لیبرال بوده واسرار داشت که :" برابری سیاسی در حکم برابری صوری است ونه برابری واقعیی .  جامعه ای که به طبقه های متفاوت ومتخاصم تقسیم شده برابری واقعیی ممکن نیست و درجامعه ای طبقاتی بخش عمده ای صورت اجتماعی ، از طریق تقسیم کار اجتماعی به اقلیتی تعلق میگرد، اقلیتی که کار نمی کند ، زحمت نمی کشد ، فقط ابزار تولید را دراختیار خود گرفته وبه استثمار دیگران یعنی اکثریت جامعه ادامه میدهد." 

 براصل نظریات مارکس دموکراسی زمانی مفهوم وارزش مردمی دارد که در جامعه پیشترین حد  برابری مادی وجود داشته  باشد .

طوریکه ما امروز  شاهد هستیم ،که از واژه دموکراسی بمثابه ابزار سیاسی  از جانب کشورها بزرگ کپیتالیزم برای تحقق اهداف استراتیژیکی خویش در کشورهای جهان سوم وعقب مانده که از لحاظ رشد اجتماعی واقتصادی در سطح پایین قراردارند، استفاده میشود وبه قسمی وارداتی تحمیل میشود. دراین کشورها هنوز با مقایسه سایر کشورهای مدرن غریی ارزشهای دموکراسی نهادینه نه شده  قدرت دولتی دراین کشور ها براساس عادت وسنت  ویابر مبنای ارزشهای ابتدایی دولتهای مدرن حاکم هست؛خصوصأ مناسبات دینی ومذهبی درکشورهای اسلامی در تمام مناسبات اجتماعی وسیاسی مردم تسلط دارد،که در بعضی موارد با حقوق مدنی که بر خاسته از ارزشهای قوانین بشری میباشد، در تناقض قرار میگرد.؛حقوق شهروندی با تمام ارزشهای انسانی خویش بطور برابر ومساوی بالای زن ومردتطبیق نمیشود. جامعه دربرزح سنت گرایی ومدرنیته قرار داشته که باهم برای حفظ وتکامل ارزشهای خویش درمبارزه میباشند.  انطوریکه  کشورهای غربی  از قرن 13 ببعد با رشد وتکامل بازرگانی  وارد جامعه مدرن سرمایداری گردیده ومردم بسوی زندگی شهری رجوع کردندو برمناسبات کهنه بسته قبیلوی وفیودالی غلبه  ونظام جدیدیرا بر بنیاد ارزشهای مدنی بوجود اوردند، اما کشورهای عقب مانده جهان سوم مانند: افغانستان هنوزبه ان مرحله رشد وتکامل خود نه رسیده بلکه درمراحل اغاز وابتدایی جامعه گذار ازمناسبات جامعه کهنه بسوی مناسبات نو هست . این رونددر کشورهای غربی مدرن در طول سالهای متمادی در درون مناسبات قرون وسطایی هسته های  ان بوجود امد ه و گام به گام درجامعه رشد وتکامل کرد، که باعث  پیروزی انقلابها درانگلستان ، امریکا وفرانسه وتشکیل جامعه مدرن جهانی  امروزگردید.  انقلابات سالهای 1848 اروپا وپیروزی انقلاب اکتوبر در روسیه تزاری ،امریکای لاتین واسیا نتایج پیامدهای تکامل مناسبات اجتماعی سیاسی واقتصادی  بر اساس ازادی های بعدی در قرن نزده وبیست در جهان میباشد.  بر این اصل در کشورهای مانند افغانستان که جدیدأداخل مناسبات نظام  سرمایداری شده و در حال رشد است، نمی توان به یک باره گی همه ارزشهای مدنی انرا را  مطابق به کشورهای مدرن غربی دراین کشور پیاده نمود. این ارزشها  هنوز مراحل طبیعی خویشرا برشالوده رشد اقتصادی وفرهنگی نه پیموده وبا قوانین کهنه مناسبات قومی و فیودالی در تناقض قرار دارد. طوریکه  روندتاریخی  پیدایش  وتکامل هسته های دموکراسی در کشورما مشهود هست ،این روند به شکل ارام وخزنده پیش رفته است  ؛ در اغازتشکیل هسته ان با ریفورمهای اصلاحی سید جمالدین افغان درز مان امیرشیرعلی از بالا سردست گرفته شد که توسط عناصر درونی و بیرونی دولت به ناکامی مواجه شد ،بعدأ درزمان حبیب الله خان بنام "مشروطه اول" زیر شعارهای قانون خواهی  وازادیهای مردمی ، توسط افراد تحصیل کرده وباسواد بود که به شکست مواجه شد واعضای ان از طرف دولت سرکوب وازبین رفته ویا به زندان روانه شدند .دردره دوم:اعلام اصلاحات مترقی وازادیهای مردمی بعد از استقلال افغانستان در زمان شاه امان الله بود که بازهم با مخالفت  نیروهای مرتجع عقب گرا و حامیان بین المللی ومنطقوی انها مواجه شد وبرای تحقق اهداف شوم سیاه خویش مردم را برای قیام مسلحانه علیه سرنگونی شاه امان الله  تشویق نموده تا اینکه دولتش را سقوط داداند.

بعد از شاه امان الله  ،حبیبالله کلکانی که یک شخص بیسواد وساده  بود پادشاه شدوچون شخصی بی تحصیل ومذهبی بود واز علم وحکومتداری درکی نداشت سلنطنتش زیاد دوام نکرده و محمد نادر شاه  به سلطنت رسید. محمد نادرشاه برای تحکیم قدرت در گام نخست اقدام به چنواری وزندانی وتبعید مخالفین  خود ازجمله روشنفکران مترقی   شد وصدای  ازادی و قانون خواهی  را درگلو ی مردم خفه  ساخت. حاکمیت سیاه ترورو اختناق سیاسی را در کشور حاکم کرد. با کشته شدن محمد نادرشاه سلطنت به پسرش محمد ظاهرشاه انتقال یافت . ظاهر شاه از جمله اعضای جوان خانواده بود که تجربه وافر در حکومتداری نداشت و تمام امورات در تخت نظر دو عمویش محمد هاشیم خان صدراعظم وشاه محمود خان وزیر دفاع صورت میگرفت ، محمد هاشم خان  که یک شخصی مستبد ودیکتار بودعلاقمندی به دموکراسی وازادی نداشته  و ضع به مانند سلطنت نادرشاه ادامه پیداکرد. اما نیروهای روشنفگر و تحول طلب بشکل مخفی ونیمه علنی در میان جوانا ن وتحصیل کرده هابرای اهداف مترقی خود به مبارزه خویش ادامه دادند . تا اینکه درسال 1946  براثر فشارهای بین المللی  از جمله  سازمان ملل متحد بردولت افغانستان ، نسبت عدم مراعات حقوق  فردی و ارزشهای حقوق بشر درافغانستان ؛ تغیرات در ساختار سیاسی افغانستان بوجود امد وشاه محمود خان به اریکه قدرت به عوض برادر خود شاه محمود خان نشست ؛  این تغیرات و تحولات جدید وادامه ان که در کشور اتفاق افتاد، بنام "دهه دموکراسی" نام گذاری شده است. شاه محمود خان درراس قدرت اجرائیه دولت ارزشهای دموکراسی را اعلام کرد که روشنقکران براین اساس  فعالیتهای خویش  رادوباره اغازکرده واحزاب وگروهای سیاسی را بوجو اوردند. حکومت، نهضت دموکراسی را با شرکت در انتخابات ونشر جراید وروزنامه ها اساس گذاشت.  براین اصول نهضت دور هفتم شورا که حاوی سه جنبش زیر میباشدبوجود امدکه عبارت ازاول: ویش زلمیان یا جوانان بیدار که محمد رسول پشتون و فیض محمد انگاراز فعالان عمده  ان بودند .دوم: حزب وطن  که دررآ س ان شاد روان غلام غبار نویسنده شهیر کشور قرارداشت؛. سوم :اتحادیه محصلین   که یکی از فعالان این اتحادیه شادروان ببرک کارمل بود که بعدآ رهبر جناح پرچم حزب دموکراتیک خلق افغانستان گردید.  اعضای این  سازمانها وگروهای سیاسی در انتخابات دوره هفتم شورا ودر شهرها واستانهای افغانستان سهم گرفته وبه حیث نماینده مردم از شهر کابل وولایت کشور در دوره هفتم شورا در شهرداری  کابل وپارلمان افغانستان راه یافتند. هرسه نیروی روشنگرانه طرفدار دموکراسی واصلاحات بودند وخواهان تفکیک قوه اجرائیه ومقننه بودندو میخواستد  که حکومت  مردم برای مردم بوجود اید. متأ سفانه این ارزو وارمان نهضتهای متذکره به مخالفت شدید حکومتهای بعدی ،از جمله محمد داوود که درکابینه شاه محمد خان عضویت داشت مواجه گردید وبا این اقدام فعالیت این گروه از بین رفته و ارگانهای نشراتی انها مصادره وجوانان وروشنفکران را خلع سلاح نقد نمودند. سر انجام "دموکراسی  وازادی نیم بند" در سالهای اخیر حکومت  شامحمود خان و جکومتهای بعدی دوران سلطنت محمد ظاهرشاه بمانند ادم زخمی  ونیم جان  به عمرخودادامه داد. تا اینکه به اثر کودتای 26 سرطان قدرت از محمد ظاهر شاه به محمد داود خان انتقال یافت ونظام سلطنتی به نظام جمهوری برای نخستین بار درافغانستان  تبدیل گردید. سیستم یک حزبی  در حکومت رسمیت یافت؛ این روند ، بعد از قیام هفت ثور 1357 که حکومت محمدداوود توسط حزب دموکراتیک خلق افغانستان سرنگون گردید و قدرت به حزب دموکراتیک خلق افغانستان انتقال شد ،ادامه کرد. بعد از پیروزی قیام هفت ثور 1357 با تشکیل شورای انقلابی ،پارلمان ،جبهه ملی پدروطن و سایرسازمانهای اجتماعی اعم زنان ، جوانان ، اتحادیه کارگری ، فرهنگی ومسلکی  به نمایندگی ازهمه اقشار جامعه در قدرت شریک گردیده واراده  حاکمیت مردم را تمثیل مینمودند .این وضع االی حاکمیت دکتر نجیب الله شهید با اعلام مشی مصالحه ملی وازادی مطبوعات و احزاب ادامه پیدا نمودوبعد از سقوط جمهوری دموکراتیک افغانستان نظر به دسایس داخلی وخارجی حاکمیت به تنظیمهای جهادی  متعاقبأ به طالبان پاکستانی انتقال شد که  اصطلاح " دموکراسی" به مفهوم چور ،چپاول وتقسیمات سرمایه های ملی ، اراضی شهرها ،کوچه ها تبدیل گردید،و جنگهای تنظیمی را برای ازادی های پیشتر غرض چورچپاول، براه انداختند که باعث قتل ــ کشتارو مهاجرت ملیونها شهروندان  کابل وسایر استانها کشور شدند وتراژیدی بزرگی وفراموش ناشدنی دامنگیر مردم گردید ؛بعد از لشکر کشی طالبان علیه دولت تنظیمهای جهادی وغضب قدرت با سرنگونی دولت تنظیمهای جهادی  ،اخرین میخ توسط طالبان  در تابوت دموکراسی وازادی دنیوی زده شدودموکراسی  اسمانی بر بنیادقوانین شرعی در زمین تسلط یافت. این حالت الی سقوط طالبان توسط تهاجم قوتهای نظامی امریکا بعد از حادثه 11 سپتمبر 2001 ادامه داشت . بعد از سقوط طالبان دولت انتقالی  حامد کرزی بوجود امد که این دوره تحت شعار دموکراسی به فعالیت اغاز کرد ، قانون اساسی وقانون احزاب افغانستان تدوین و در لویه جرگه افغانستان تصویب شد ؛ براین اساس نهاد های مدنی مطابق ارزشهای دموکراسی ایجاد  شده و  افغانستان از لحاظ مناسبات اقتصادی داخل بازار اقتصاد جهان سرمایداری  گردید. نظام دولت ،سیستم جمهوری  ریاستی و پارلمانی مطابق قانون اساسی اعلام شد.  بعد ازختم دوره حکومت انتقالی دومراتبه حامد کرزی مطابق  قانون اساسی به حیث رییس جمهور افغانستان با رای مستقیم مردم  ، انتخاب گردید.

طوریکه گفته امدیم سیر تکامل ورشد دموکراسی در افغانستان   چه در اغازوتکامل ،با موجودیت  نیروها غربی با چالشهای جدی مواجه شده  وروند تحقق ارزشهای ان به کندی پیش میرود. همچنان سرگذشت دموکراسی درکشور ما نمایانگر انست که  ارزشهای  انواع دموکراسی  بر شالوده نظر یه ای های  راست وچپ  توسط حکومتهای مختلف عملی شده است . به باور من در وجود حاکمیت سلطنتی ارزشهای نیمه غربی لیبرال ودر جکومتهای چپ گرا براسا س ایده های طبقه کارگر والگو از کشورهای سوسیالیستی ودموکراتیک پیروی شده  که همه زیرشعاردفاع از حقوق مردم وازادی های انها عمل شده است.

   طوریکه روند سه دوره انتخابات ریاست جمهوری افغانستان با موجودیت قوتهای نظامی کشورهای غربی در راس امریکا وناتو نشان داد که جامعه ما هنوزدر گروی سنت گرایی  قرا ردارد؛ و ارزشهای  جامعه کهنه ونوهردودر مناسبات سیاسی واجتماعی کشوربالای مرم حاکم میباشد.این اصل پیامدهای بسیار غمناک وغیر قانونی را  درفرایند انتخابات دوره سوم در جریان رای دهی باشندگان در کشور بوجود اورد. افراد که واجب شرایط رای دهی بودند نظربه محل درحوزه های رایی گیری رفته وبه کاندید مورد نظر خویش رای اعتماد دادند.نطربه شواهد واعتراض مردم بالخصوص ستادهای انتخاباتی  هردوکاندید به کمیسون شکایات مبنی بر تخلف قانونی در مورد رای دهی براساس مداخله افراد زور مند وبانفوذ از لحاظ قومی ومحلی ویابا استفاده از قدرت دولتی  ومادی یک عده ای مردم رامجبورساختند، تا برگهای رایی خویشرا به نفع کاندید مورد نظر انها به صندقهای رای دهی بریزند.این امر باعث  شد که روند انتخابات از مسیر اهدافش منحرف وارزشهای مدنی نادیده گرفته شود،بعدأ وضع میان دوکاندید روبه وخامت رفته ونزدیک بود که بسوی کشمکش های قومی برود. اما با توجه وکوشش های سازمانهای مدنی ومیانجگیری  جامعه بین المللی برای جلوگیری از مناقشه ملی وحفظ ثبات سیاسی واحترام به ارزشهای دموکراسی  پیشنهاد شد، تا مصلحت گرایی میان دوکاندید بوجود ایدو چالشهای بوجود امده براصول وفاق ملی حل وفصل شودوبرای تحقق این گزینه پیشنهاد گردید،تا حکومت وحدت ملی به اشتراک اعضای هردو گروپ انتخاباتی در افغانستان تشکیل گردد. با درنظرداشت گزینه فوق هردوکاندید با تفهیم وموافقه با هم،  تشکیل وحدت ملی را که دکتر اشرف غنی به حیث رئیس جمهور و دکتر عبدالله عدالله به رئیس کمیته شورای اجرائیوی  با مراسم خاصی با حضور سفرا و نمایندهگان جامعه بین المللی وشخصیتهای ملی ومذهبی  اعلام داشتند.وبالاخره غایله انتخابات برای تعین رئیس جمهوری در افغانستان به پایان رسید.

این پدیده تاریخی از لحاظ حقوق مدنی وارزشهای دموکراسی و نظامهای قانون سالاریک اصل غیر پذیرفته شده ومغایرت بان هست؛ برای اینکه تمام ارزشهای قانونی ومعقول شهروندی زیر پا گذاشته شد؛ در این روند نقش سنتگرایی و ارزشهای کهنه ان برای عدم تشکیل دولت  مشروع بر بنیادارزشهای قانونی ومردمی  در تقابل قرار گرفته وسد راه تحقق ان گردید.  

 نتیجه:این روند تاریخی برای همه روشنفکران از انجمله ، نیروهای مترقی ودموکرات وعدالت خواه اموزش بزرگی است؛ تا دروضع فعلی با هویت مستقل سیاسی  خویش بدون دنباله روی از نیروهای راست و عقب گرا که تا فعلن بطور جداگانه احزاب وحلقات سیاسی را تشکیل داده اند، باهم در یک تشکیل حزب سراسری عدالت خواه  یکجا شوندورسالت تاریخی خویشرا برای نجات انسان زحمتکش وصلح سرتاسری  وتامین وتحقق ارزشهای مردمی ومترقی دروطن  فعالانه ادا نمایند. دموکراسی که با زورو بدون رشد وتکامل طبیعی جامعه از لحاظ اقتصادی واجتماعی  بالای مردم تحمیل شود ،عواقب ناگوار را درقبال میاورد.

طوریکه روند تاریخی درگذشته های دور ونزدیک در کشور ما دال براین  است  :هرزمانی که تحولات مترقی  اغاز گردیده ، به شکست مواجه شده برای اینکه ارزشهای این اهداف بطورکل در شعوروروان مردم حلاجی نه شده وبه ان  اشنایی کامل نداشته  وبرای شان بیگانه وخلاف عرف وعادات وعقاید دینی ومذهبی خود محسوب کرده ودرسمت مخالف  وسد راه عملی ان قرار گرفته اند.خوشبختی دریک جامعه زمانی نهادینه میشودکه سطح اگاهی توده ها ودرک انها ازارزشهای مدنی به نیروی مادی جامعه تبدیل شود، ومورد استفاده ابزاری  زورمندان وقدرتمندان روحانی ودنیوی قرار نه گیرند؛و ازادانه برای لذت بردن وتغیرسرنوشت  زندگی مادی ومعنوی خویش،خود حاکم باشند.  انسان شهروند نه تنها بخاطر رای دادن برابر باشد ،بلکه از لحاظ اقتصادی نیز برابر باشد، ازادی سیاسی بدون ازادی اجتماعی مفهوم ندارد وانسان از قید ظلم وبهر کشی رها نمی یابد. این ارمان تنها میتواند توسط حزب سیاسی تحقق پذیر هست که به ارزشهای دموکراتیک انسانهای والای زحمتکش معتقد ودراه ان مبارزه متشکل نمایند.

رویکردها:ـ

افغانستان درقرن بیستم اثر:ـ ظاهر طنین

افغانستان درمسیر تاریخ  جلد اول  ودوم اثر گرانقدر :شادروان غلام محمد غبار

تاریخ فلسفه سیاسی جلد اول :بقلم دکتر بهآالدین پارزارگار

دموکراسی اثر انتونی اربلاستر مترجم:حسن مرتضوی

مارکس وسیاست مدرن: بابک احمدی

 

+++++++++++

قسمت اول  

روند وتحقق اصول دموکراسی در طول دوازده سال در کشور ما که با هجوم نیروهای نظامی جهان ای غرب در رأس اضلاع متحده امریکا وسرنگونی نطام سیاه و عقب گرای طالبانی تمام شد،اغاز گردید؛ روزنه جدیدی بود، در زندگی سیاسی ، اقتصادی واجتماعی کشورما بسوی ترقی اجتماعی وبرای ازبین بردن مناسبات کهنه عقب مانده قرون وسطایی . مردم ما این روشنی را به فال نیک گرفته وکمک وامادگی خویشرا در جهت تحقق واهداف این امر ابراز داشتند. مردم در سه دوره برای انتخاب رئیس جمهور خویش به پای صندقهای رایی دهی رفته وبه  ریس جمهوراینده خویش رای اعتماد داده اند که اخرین دوره ان در سال 2014 در ماه سنبله سال 1393خورشیدی ، بعد از اعلان نتايج ابتدايی انتخابات دور دوم رياست جمھوری و تکميل شدن پروسه تفتيش صد در صدي تمامی آرای ريخته شده در دور دوم انتخابات رياست جمھوری، کميسيون مستقل انتخابات نتايج نھايی دور دوم انتخابات رياست جمھوری را که به تاريخ 26 جوزا سال1393 خورشیدی برگزار گرديده بود، تصديق نموده اعلام نمود.

نهادهای دموکراسی که از سالیان متمادی در کشور ما از ان سخن میرفت ، پیشتر در محافل سیاسی وموسسات تعلیمی واموزشی در میان جوانان دغدغه داشت وهر گروه ای سیاسی واجتماعی به گونه  این واژه رابر بنیاد رویکردهای سیاسی خویش تعریف وانرا توضیح مینمودند. طوریکه دیموکراسی با پیدایش افتصاد سرمایداری از قرن 13 ببعد بوجودامد ،با رشد وتکامل ان درجهان در قرن نزده وبیست و اثرات  ان در کشورهای همجوار وطن ما ومنطقه مانند ترکیه، ایران ، مصربا عملی شدن پروگرامهای مترقی واصلاحی نمایان شده که به زودترین فرصت باعث  تغیرات سیاسی واجتماعی  در این کشورهاگردید. درکشور ماافغانستان با پروگرام اصلاحی سید جمال الدین وامیر شیرعلی خان بین سالهای 1862 و1878 از بالا رویدست گرفته شده که بزودی به اثر مداخله انگلیس روند پیچیده به خود گرفته وبه شکست مواجه شدودوباره در سالهای 1901و1918 مجددأ اصلاحات در افغانستان مورد عمل قرارگرفت ومدارس وجراید وکتابخانه های شخصی به وجود امد. طوریکه شاد روان غلام محمد غبار درکتاب خود" افغانستان درمسیر تاریخ" چنین تحریر داشته اند:" .. درکابل جراید  دست یدست محافل روشنفکر میگشت واین قشر  که درابتدا از بوراژوازی ملی تجاری وزمیندار لبرال نمایندگی میکردند ، بعد ها برای تهدید قدرت بی سرحد شاه ، تحصیل استقلال افغانستان وبوجود اوردن قانون اساسی به فعالیت اغاز نمودند. ولی اینها از داشتن ارتباط با توده های مردم محروم بودند."

این قشر روشنفکر وتحصیل کرده وقانون خواهان در مرکز شهر کابل در محور سه حلقه میچرخیدند: اولأ لیبرالهای در بار که در ارزوی تغیرات در داخل رژیم ودستگاه دولت بودند. وحلقه دوم روشنفکران دیموکرات بودندکه دلچسپی به مطالعه جراید وروزنامه ها بمسایل سیاسی واجتماعی داخلی وخارجی داشتند، که درداخل دربار  فعالیت مینمودند. حلقه سوم روشنفکران منفردی بودندکه خارج از دربار ودردستگاه دولتی در مکتب لیسه حبیبه روابط رفقانه ودوستانه داشتند. از میان این گرایشات  هسته های مدافعین وعلاقمندان دموکراسی بنام مشروطه اول که روحیه قانون خواهی که یکی از اصول دموکراسی است، در زمان جاکمیت حبیب الله  بوجود امد.  اکثرای این شخصیتها، منور وتحصیل کرده  درداخل وخارج کشور  بودند. تا اینکه بعد از کسب استقلال کشور توسط امیر امان الله غازی ،و بوجود اوردن وضع نوین مترقی  واعلام ازادی های فردی واجتماعی و برابری زن ومرد ، اجرای پروگرامهای مترقی درعرصه های سیاسی اقتصادی واجتماعی وفرهنگی روی دست کرفته شد؛  شوربختانه  با مداخله عاملین ارتجاع منطقه وجهانی در نطفه خنثی ونتوانست که تحقق یابد. این شاه مترقی وملی  باتدویر جرگه عنعنوی  اولین قانون اساس یا "نظاام نامه دولتی" رابه اشتراک نمایندگان مردم به تصویب رسانید ؛ که متاسفانه نسبت عدم اماد ه گی مردم از لحاظ  درک ،فهم وشعورسیاسی ، و مداخله کشورهای خارجی مانند انگلستان ذریعه اعمال گماشته شده  خوددر درون دولت وبیرون ازان  وبوسیله عده ای ازملاها و روحانیون مرتجع با تبلیغات زهراگین مردم  را برای قیام مسلحانه علیه دولت تشویق وزمینه  سرنگونی انرا مساعد ساختند. بعداز سرنگون امان الله غازی شاه مترقی ،تراژیدی بزرگ  تاریخی دامن گیرمردم شد.  حکومتهای بعدی در گام نخست برای تحکیم استبداد سلطنتی خود همه روشنفکران وترقی خواهان را روانه زندان ،تبعیت به خارج ازوطن وجوغه های دار کردند، که این روند تاز مان صدارت شا ه محمود دوام نمود که بعداز اعلام اصلاحات دموکراتیک که بنام " دهه دموکراسی" مشهوراست ،اهستسه هسته ازادیهای مدنی بوجود امده تا سرنگوی زمامداری ظاهرشاه  توسط کودتای 26 سرطان محمد داوود ادامه پیداکرد. بعد از سرنگونی سلطنت محمد ظاهر شاه افغانستان ، برای اولین بار نظام  جمهوری اعلام شده و محمد داوود بعدأ  درلویه جرگه مردم افغانستان به حیث رئیس جمهور انتخاب شد، ونظام دولتی مطابق قانون اساسی جدید جمهوری در ماه جنوری 1977 بوسیله لویه جرکه به تصویب رسید که بر اساس ان  سیستم یک حزبی حکومت ودررأس ان" حزب انقلاب ملی" برسمیت شناخته میشد.. این امربعد ازسال 1357 با قیام 7ثور بوسیله حزب دموکراتیک خلق افغانستان که جمهوریت محمد داوودرا سرنگون  ساخته وقدرت به  حزب دموکراتیک خلق افغانستان به نمایندگی ازمردم افغانستان انتقال یافت؛ این روند با تشکیل شورای انقلابی وپارلمان تا اغاز دوران حاکمیت دکتر نجیب الله شهید  ادامه داشت ؛بعد ازسقوط نظام جمهوری دموکراتیک افغانستان  ورویکار امدن دولتهای  تنظیمهای جهادی  و طالبانی، تمام ارزشهای مدنی وانسانی پایمال گردیده ؛ جامعه بسوی توحش وبدبختی قرون وسطایی فرورفت. بالاخره بعد از رویداد 11 سپتمبر 2001 برای دستگیری رهبر القاعده بنام اسامه بن لادین امریکا به افغانستان لشکر کشی نموده که باعث سرنگونی دولت ارتجاعی و متحجر طالبانی شد، وحکومت حامد کرزی رویکار امد ؛بارویکار امدن این رژیم ، روند دموکراسی با ایجاد سازمانهای مدنی وسیاسی و تشکل احزاب  درافغانستان وارد حیات سیاسی واجتماعی مردم  گردیده وارزشهای ان مورد عمل قرار کرفت.

 دموکراسی هم از جمله اصطلاحات علم سیاست بشمار میرود  که از بنیاد کلمه یونانی بوده ودرسده ای پنجم پیش از میلاد مسیح در نوشته های هرودت  از دوکلمه "دموس" بمعنای مردم و"کراتوس " بمعنای حکومت کردن بکار رفته است.در زمان حکومت شهر اتن  یونان  از واژه "دم ها"یا دموس  برای انتخابات حکومت،  شهر را به حوزه ها تقسیم میکردند که بنام دم ویا دموس یاد مینمودند؛ دراین حوزه ساکنین شهر اتن که دراین محلات تولد شده وسکونت داشتند ثبت نام مینمودند ودرانتخابات حکومت سهم میگرفتند. همچنان این واژه از دموس وکراتوس  به معنای مختلف بکار رفته هست . دموس به معنایی شهروندانی که دریک حوزه ویامحل ویا درشهر زندگی داشتند، میباشد.  درشهرهای پولیس ویا سیته یونان  به معنای " اراذیل واوباش " یا" توده عوام" ویا " اقشار غریب ووفرودست  نیزکاربرد داشته است. کراتوس بمعنای قدرت وهم به معنای قانون بکار رفته است که انقدر باهم یکسان نیستند. این دو کلمه مفهوم ان می تواند درنظامهای مختلف توجیه شود.مثلأ قدرت نظام سلطنت هم قدرت هست ومطابق قانون عمل میکند ویا از طریق انتخابات دموکراتیک  برای ارگانهای اجرائیوی وقانونگذاری توزیع قدرت صورت میگرد.  در اعصار معاصر دموکراسی را بمعنای حکومت مردم یا اکثریت مردم توجیه کرده اند ؛ بر اصل این تعاریف فوق دموکراسی در روند تاریخ معانی  گوناکونی را در اعصار مختلف داشته است که از جانب دانشمندان وفیلسوفهای کلاسیک و معاصر توضیح شده است  . چون دموکراسی معنای حاکمیت مردم ویا حاکمیت اکثریت یاد میشود ، ارسطو درمورد حکومت اکثریت نظری کاملأ واضح داشت که حکومت اکثریت هم بمعنای حکومت فقرا است وهم حکومت ثروتمندان ویا نمی توان انرا دموکراسی نامید؛ اومیگفت: " فرض کنید در جایی هزار سیصد نفر زندگی میکنند ، هزار نفر از انها ثروتمند هستند وهیچ شراکتی را برای سیصد نفر دیگر در دولت قائل نیستند ؛ سیصد نفری که مردانی ازاد واز جهات دیگر مانند انها هستند ، هیچ کس نمی تواند بگوید که این هزار وسیصد نفر با دموکراسی زندگی میکنند؛ تعداد به تنهایی ماهیت دموکراسی را تعین نمی کند . هرگاه ثروت ادمی پایه واساس حکومت باشد چه کم وچه زیاد – با الیگارشی روبرو هستید؛ وهنگامی که فقرا حکومت می کنند، با دموکراسی روبرو خواهید بود؛ بنابراین الیگارشی به معنای حکومت چند نفر معدود نیست بلکه حکومت چند نفر ثروتمند با اصل و نسب ودموکراسی نیز حکومت مردمان فقیر است.""

در حالیکه در دوران معاصر بعد از اغاز وایجاد حکومتهای مدرن که براصل دموکراسی تشکیل شده است به این معتقد نیست تا واژه دموکراسی با این عبارات ویا کلملاتیکه دارای خصومتهاتی اجتماعی باشد ارتباط دهید ودموکراسی را نمی خواهند که درجنگ طبقاتی بکشانند.  اما در روند تکامل تاریخ دموکراسی بدون مبارزه طبقاتی در یونان باستان وچه در علم سیاست بدون مبارزه طبقاتی تحقق نیافته است. چنانچه افلاطون عقیده بران بود که:" زمامدار باید فیلسوف شاه وانسان خبره ودانشمد وقدرتمند باشد."که این خود نمایانگر تقسیم جامعه به فقیر وثروتمند بوده وامتیازات بسوی  یکی ازاین گروه هارا خواستار میباشد. دموکراسی کلمه است که یونانی ها برای یک مرحله وواقعیتی زمان اجتماعی  به مفهوم تحول جدید کشف و تکامل دادند چرا که در ان حکومت مردم توسط مردم با گروه های کوچک  دریک محل وشهر کم جماعت اداره وکنترول میشد که شهر کوچک ، خود گردان وخود مختار بود . از جمله اططلاح شهر پولیس که نوع معینی از جامعه سیاسی  را تبارز و تعریف میکردبرعلاوه که در شهر اتن دولت با ثبات و پایدار دموکراسی درمیان سایر شهرهای یونان بود که از لحاط فرهنگی درخشانترین شهر محسوب میشد. این تکامل ناشی از فعالیت سولون بود که برای شهر اتن در سال 594 قبل از میلاد  قانون اساس را بوجود اورد  که بقول ارسطو": این عمل سولون باعث  پیامدهای کشکمکش میان "توده ها" و" نامداران" شد". سولون جامعه  براساس مالکیت اموال وثروت را به چهار طبقه  تقسیم کرده بود . این امر باعث شد که بالاترین افراد دربالا جای بگیرد وفقرا وپاینترین طبقات توانست که تا درمجلس راه یابند.این امر زیاد نپاید توسط نیروهای الیکارشی وارستوکرا سی  درسال 508 قبل از میلاد اصلاحات بنیادی را در ساختار " انتخاباتی"دولت بوجود اورد. در ساختار حمایت خانواده گی ومحلی از بین برده شد ووفاداری شهروندان به " پولیس"مستحکم شد .

 اعضای  حکومت که از اعضای شورای ومجلس سنا تشکیل شده بود هر روز جلسه دایر نموده وجلسه را برای نشست شورای شهروندان اماده میکرد؛ این اعضا از 400 تن به 500 تن ارتقا نموده که هرکرام از ده طایفه یا حوزه انتخاباتی براساس قرعه به عنوان عضو شورا برای مدت یکسال انتخاب مکردید. این پنجاه نفر برای هر کدام بشکل دورانی برای مدت معینی  به عنوان کمیته اجرایئه شورا فعالیت می نمودند.  بر علاوه ایکه قدرت ارستوکراسی بر ارگانهای سنتی مانند دادگاها ای عالی اتن ومقام رییس سازمان دولتی ادامه داشت اما قدرت به دست شورا ومجلس بود. این روند الی  سال 461 قبل ازمیلاد دوام داشت . با قدرت گرفتن سکندر مقدونی در سال 322 قبل ازمیلاد این تشکیلات از بین رفت. با اینهمه  تحولات سیاسی  مشهورترین فیلسوفان ونویسندگان اتنی مانند افلاطون وارسطو مخالفین دموکراسی بودند. سقراط هم کمی درنظریات انها نیز شریک بود. حادثه ای که پیشتر به این روند صدمه وارد نمود اعدام سقراط درساتل 399 قبل از میلاد بود.  طوریکه نویسند گان معاصر تحلیل کرداه اندکه : ".. درحقیقت فراتر از ارتباط این اصول ویژه با دموکراسی ، باید گفت که ظهور سیاست به معنایی که ما درک میکنیم ، با ظهور دموکراسی در یونان باستان پیوند داشته است ، سیاست را به نحوی مستدل ، میتوان پیشه دولت وقدرت درهر جامعه ای صرفنظر از اشکالی که به خود میگرد تعریف کرد."

ظهور مجدد دموکراسی براساس اندیشه حقوق سیاسی  جدا " از اشتراک زنان" یعنی دموکراسی مرد سالار  در طول تاریخ  بود . ایجاد دولت با اشتراک  زحمتکشان بر شالوده سنت اجتماعی ازبین نه رفته بود؛ با قیامهای مردم وانقلابات توده ایی حفظ شده بود و طوریکه معترضان انگلیسی در سال 1318 میلادی میگفتند" انزمانیکه ادم بیل میزد وحوا میزیسد ، اقایان چه کسانی بودند"  بعضی ها درشورشها که بنام "کت"(( رابرت کت رهبر شوش دهقانی  نورد فولک در ستال 1549 که ظاهرأ برای محصور کردن زمینهای مشاع مردم شروع وسپس به طغیان وشورش وتسخیر شهرهای اطراف کشید)) شرکت داشتند ، مردم میگفتند:" اقایان سابقأ حکومت کرداه اند اینک انها" یعنی مردم عادی" میخواهند حکومت کنند:.

  دانشمندان  معاصرسیرتفکر تکامل و تحول  دموکراسی را  در دوجریان عمده پیوند داده اند.:" یکی جنبش اصلاح طلبی دینی پروتسنتنان که اصلاح در کلیسای روم بود که باعث بوجود امدن کلیسای پروتستانها انجامید. ودوم اینکه ابراز نظریات مساوات طلبانه وعملکردهای مقاومت جویانه در مقابل حاکمان دوران  وحتی نوعی دموکراسی رادیکال که ازدرون ان تحول یافت. دراین تحول   اثرات ایدیالوژیکی ونهادی فیودالیسم دران به چشم میخورد وگروهای  شامل اشراف روحانیون وعوام بود که میخواستند که به نمایندگی از گروه های اجتماعی در انتخابات سهم داشته باشند".رهبران جنبش اصلاح طلبی مذهبی پرسشهای را در رابطه حقوق افراد جانعه با کشیشان واسقفها مطرح مینمودند ومیگفتند" اعتقاد مساوات طلبانه مبنی بر این که تمام مومنان میتوانند به مقام کشیشی برسند. " همچنان لوتر میگفت که: " وقتی کشیشی به قتل میرسد ، تمام کشور تعطیل میشود ؛ پس چرا هنگامی که دهقانی به قتل میرسد ، چنین نیست؟"  بر شالوده این عقاید بود که سخنان پروتستانها  اعتماد به نفس وروحیه ایثاری درمیان مردم عادی غرب بوجود اورد.این اصل زمینه ان شد که نخستین تجارب قدرت مردمی عصر جدید بیرون براید . به  " دموکراسی " خطاب نمایند. ایجاد حکومتهای مطلقه در قرون وسطا و حاکمیتت وفشار روحی و جسمی کلیسا برای تحق اجرای احکام دینی  مذهبی  بالای مردم یک از چالشهای بزرگ درمقابل تحقق دموکراسی در اروپا بود که مبارزه پیگر جنبش روشنفکران واز درون روحانیت دروجود ولترو توماس هابر و لاک و اسپنوزوا کانت وروسووغیره دوباره اغازو جنبشهای ازادی خواه وسکولار در جامعه تبارز کرد؛ و ایده های ساختار جدید دولتداری را براساس حکومت مردم بالای مردم علیه حکومتهای مستبد وخود کامه اغاز نمودند. هرانچه که از لحظ تئوری واز تجارب جهان قدیم در یونان باستان وروم مروج بود، با دموکراسی امروزی که تحول یافته  سنت عرف جوامع قبلی در اروپا بود، هست. دموکراسی براصل حکومت مردم برای مردم یکی از شعار های اولیه این روند میباشد . مثال بر جسته ان انقلاب فرانسه است که با شعار " برابری ، برادری ومساوات" به پیروزی رسید که چهر جهان را شکل جدید بخشید، و تمام دستاوردهای انقلابی و تغیرات فرهنگی و اقتصادی واجتماعی مرهون ان میباشد؛ وموج عظیم ترقی وازادی خواهی وجنبشهای چپ وراست لیبرالی به شعار تحول یافته قرون گذشته بوجود امد ،شعا رهای  انقلاب فرانسه  نخستین بار در یونان باستان توسط اپیکوران ورواقیون مطرح گردیده بود؛شعار برابری وانسانیت برادری و حکومتهای جهانی ریشه در علوم باستان دارد... ادامه دارد

 

   


بالا
 
بازگشت