دستگیر نایل

 

افغانستان درجامه ء کاغذین!

         از انتخابات دور اول ( حمل 1393تا دور دوم 24 جوزای سال 1393 ) نزدیک به  پنج ماه می گذرد هنوزهم کشمکش ها وداد وگرفت ها ومعامله ها با فرمایش ومداخلهء امریکا بر سر تشکیل یک دولت اتلافی بقول خود شان (وحدت ملی!!) ادامه دارد.نماینده گان ستاد های دوکتوراشرف غنی احمد زی ودوکتورعبدالله با نقض توافقنامه های به امضا رسیده دست به توپ وتفنگ چاقو وخردم وتوطیه وتقلب میزنند وماجرا خلق میکنند.از درون دولت، نماینده گان رییس جمهور کرزی هم چون به این توافقات نامه راضی بنظر نمیرسند،آب را گل الود میکنند تا ماهی های تازه برای دوام قدرت بدست اورند.در این تیر و تفنگ گرفتن ها و به فرجام  نرسانیدن نتیجهء انتخابات که هم ریشه های اقتصاد را خشکانده و هم بازار تجارت را به کساد رو برو کرده و روزگار مردم  فقیر را هم به شامِ تار تبدیل نموده، است.همان مردمی که با ریختن خون خود و بریدن انگشتان دستان شان به کاندید ها رای دادند  تا سرنوشت سیاسی کشور را بدست خود رقم زنند.حالا گناه این مردم بیچاره چیست؟ از رییس جمهور گرفته  تا روشنفکران و نخبه گان سیاسی و فعالان جامعه ی مدنی همه دست وآستین بر زده اند تا روزگار مردم را بیشتر ازاین هم تلخ تر و بیچاره تر سازند، به این نظام و پروسهء انتخابات که گندِ آن جهان را گرفته و رسوایی اش شرم زمانه شده ، چه نامی میتوان گذاشت؟ ایا در گذشتهء تاریخ یک چنین انتخاباتی صورت گرفته است که برای دولتمردان ما یک الگو باشد ؟ از این وقایع و رویداد ها چنین بنظر می اید که افغانستان به یک جامهء کاغذین و یا کاغذ آتش گرفته می ماند که هر لحظه سوختن ونابود شدن اش محتمل است.

  « تاخیر ندارد خطِ فرمان  نجاتم  /  درکاغذ آتش زده ثبت است، براتم » (بیدل)

        پس از اختلاف نظرها ومشاجره ها بر سرِ نحوهء تفتیش آراء ،والی بلخ عطا محمد نور در یک سخنرانی خود گفت که حکومتی که با تقلب رویکار اید،نمی پذیرد و دست به حرکت های مدنی می زند و اگر نشد، بالاخره دست به اسلحه خواهند بُرد.( یعنی جنگ های سال های 92 تا 96 را تکرار خواهند کرد.) واشرف غنی که می خواهد به زور دیگران وتقلب رییس جمهور شود و خود را عقلِ کُل و تحصیلکرده ء غرب هم میداند، در پاسخ به این سخنان والی مزار بجای یک برخورد مدنی و دادن پاسخ عالمانه و عا قلانه مانند دلقک های کارنیوال خنده های مسخره امیز کرد اگر عاقلان  روزگارِ ما چنین باشند، دیوانگان ما هم باید انچنانی باشند...                                                  

        در قدیم ،رسم بران بود که وقتی کسی را تظلمی می رسید، جامهء کاغذین به تن میکرد وعرض خود را بر ان کاغذ می نوشت و در پای «عَلم ِداد»( جاییکه راه عبور ورفت وامد حاکم یا سلطان وقت میبود) می نشست. پوشیدن جامه ء کاغذین ، نشانه ی طلب داد خواهی و رفع ظلم،از ظالم بود.تا حاکم بداند که در حق او ظلم رفته و دادش باید ستانیده شود. اما اگر خودِ حاکمان  روزگار،همچون حاکمان  روزگار ما ظالم باشند، توطیه گر وفتنه انگیز باشند،این داد خواهی را کی ها خواهند کرد؟ حافظ  در این معنا میگوید:

 کاغذین جامه به خونابه بشویم که فلک

 رهنمونیم به پای (علمِ داد ) نکرد » 

  کمال الدین اسماعیل هم گوید: 

 کاغذ ین جامه بپوشید و بدر گاه امد

 زاده ء خاطر من تا بدهی داد، نکرد »

 بیتی هم از امیر خسرو دهلوی:

  این نامه  نیست، پیرهن کاغذین ماست 

  پرخون زدست هجر به جانان کی میبرد؟ »

 برای رفع ظلم و تطبیق عدالت، گاهی مظلومان جامه های « سرخ » هم می پوشیدند وخود را در انظار حاکمان وقت ظاهر میکردند.نظامی گفته است:

 « جامه را سرخ کرد کاین خون است 

 وین  تظلم ز دستِ  گردون  است »  

          استبداد در کشور ما به جایی رسیده که پیراهن مردم  در تن شان کفن شده است.این مردم اگر پیراهن سرخ کردند و جامه های کاغذین هم پوشیدند (اعتراضات مدنی کردند، تظاهرات نمودند، نامه های سرکشاده نوشتند، انتقاد ها کردند) مسوولان امور به جای رسیده گی به حال انها،و رفعِ ظلم، برتن انها نفت پاشیدند، خانه ها و آشیانه های مردم را در دادند،قریه های شان را بمباردمان کردند، دشمنان شان را بنام ناراضی و برادر،روحیه دادند تا به جنایت وقتل وآدم کشی های خود ادامه بدهند.:  

سزد که پیرهن کاغذین کند عطار 

  که شد ز نفسِ بد آموز پیرهن، کفنم » (عطار) 

  _ از جورِ یار، پیرهن کاغذین کنم 

 کو کاغذ و سرِقلم از من دریغ داشت »( خاقانی) 

 بنا ء ما امروز کیستیم و این وطن در چه حال است؟ 

  چون کاغذِ آتش زده مهمان بقا ایم 

  طاووسِ پر افشان چمنزارِ فنا ایم (بیدل)

   اگست 2014 – لندن

 

 


بالا
 
بازگشت