شعور سیاسی و اعتماد دو رکن اساسی حل مسایل سیاسی

 

پروفسور هاله

در جهان امروز هیچ گروهی، ولو هرقدر نیروی نظامی و حامی خارجی داشته باشد یا در جامعه جلو ه گر شود، نمیتواند بدون     کار بُرد عاقلانه و ماهرانۀ سیاست، قدرت سیاسی را به دست بیاورد، ادامه دهد و حفظکند. البته سیاست وقتی عاقلانه و ماهرانه پنداشته شده می تواند که از شعور سیاسی ناشی و بر اعتماد استوار باشد.

سیاست یک نوع بازی است و هر گاه یک بازیگر سیاسی یعنی رهبر یک گروه سیاسی خواسته باشد که از رقیب یا رقبای سیاسی خود آگاهانه و پیروز مندانه ببرد، باید اصول و قواعد این بازی را پیگیرانه بیاموزد و ماهرانه در عمل پیاده کند. توسل به دسیسه، به زور، اسلحه،  ترورِ رقبا و مخالفان و دهشت افگنی و ارعابِ مردم داخل میدان بازی، از قاموس سیاست عاقلانه بیرون است و به کار برندۀ تکتهای غیر سیاستمدارانه یعنی سیاست تازانه در فرجام انگشت پشیمانی را هنگامی خواهد گزید که ذایقۀ شکست را بچشد و از بازی سیاسی " ناک اوت " گردد. به این معنی که ارتکاب کوچکترین اشتباه در این بازی، خواه آگاهانه و خواه نا اگاهانه ، بازی را مغشوش ساخته و بازیگر را در تنگنای خطر ناک قرار میدهد که بیرون شدن از آن نهایت مشکل بوده و ناگزیر است وآن بهای گرانی بپردازد.

در بازی سیاسی، عیناً مانند سایر بازیها ، توجه بازیگران به یک نقطه، بُرد یا با باخت، معطوف می باشد. هرگاه بازی ماهرانه و در چار چوب قواعد صورت نگیرد امیدی برای بُرد موجود نمی باشد.

البته متناسب به مراعات یا عدم مراعات قواعد بازی احتمال قوی یا ضعیف بُرد یا باخت متصور میباشد. هرگاه بازیگر سیاسی از اشتباهات و از شکست یا شکستهای قبلی خود و دیگران انتباه نگرفته باشد و جلو تکرار آنها را نگیرد، گور شکست حتمی خود را خواهد کند. به این معنی که اگرهراشتباه با اشتباه بزرگ دنبال شده و اشتباه بر اشتباه انباشته شده برود بار گران اشتباهات کمر بازیگر را خواهد شکست که هیچ جراح ماهری کمر شکسته اشتباه متکرر را شکسته بندی نخواهد توانست. از همین جاست که میگویند: اشتباه یک جنایت کار قابل جبران و بنابران قابل عفو میباشد، مگر اشتباه یک سیاستمدار غیر قابل جبران و غیر قابل عفو است.

میدان بازی سیاسی، توده ها یا ملت است. سیاستمدار باید پیش از داخل شدن در میدان سیاست، پیرامون شناخت چگونگی میدان سعی به خرچ دهد. زیرا عدم شناخت یا نادیده گرفتن ایجابات میدان چیزی جز باخت در قبال نخواهد داشت.

هر قدر سیاست مدار توده ها را از نزدیک مورد مطالعه قرار میدهد و هر قدر ساختار و خواسته های مورد نظر را میداند و بر مبنای چنان شناخت عمل میکند به همان تناسب به هدف نهایی یعنی کسب و ادامه قدرت سیاسی نایل میگردد. پس با جرات میتوان ادعا نمود که قدرت سیاسی بر خوشبینی و اعتماد و حمایت مردم استوار میباشد. البته قدرت سیاسی متکی بر زور، اسلحه یا بر نیروی خارجی یا بر خدعه دوام و قوامی ندارد که مثال زنده آنرا سر نوشت گر و ه های سیاسی کمونیستی، مجاهدین، طالبان و گروه به اصطلاح دمو کراسی گرا در افغانستان وانمود شده می تواند.

هر میدان بازی سیاسی یعنی هر ملت از خود مشخصات و ممیزات ویژه دارد. رویداد های تاریخی و بصورت اخص ساختار اجتماعی و سیاسی یک کشور لابراتوار شناخت یک کشور را تشکیل میدهد. بنا بران هرقدر اقدامات سیاستمدار بر شناخت اساسی یک جامعه استوار باشد، به همان پیمانه برای مسایل سیاسی آن جامعه راه های حل پیدا شده میتواند. برعکس ، هر قدر سیاستمدار از شناخت اساسی جامعه یا شعور سیاسی بی مایه باشد ویا ازانها طفره برود، به همان تناسب حل مسایل سیاسی به درازا می کشد ، یا با کار برد اسلحه منجر می گردد یا اصلاً به پیدا کردن راه حل منجر نگردیده سالها دستخوش بحران سیاسی قرار خواهد داشت. به بیان دیگر عدم وجود شعور سیاسی مانع حل مسایل سیاسی و عامل عدم اعتماد به رهبر یا رهبران سیاسی میگردد. هرگاه فعالیتهای یک جامعه به دور عدم اعتماد بچرخد، بین رهبران سیاسی ومردم آن جامعه فاصله ایجاد می گردد. در چنین حال است که چنین ملتی نه بر دیگران ونه دیگران برچنین ملتی اعتماد می کند. با موجودیت این گونه بی اعتمادی درونی وبیرونی هیچ کار مثبتی در چنان جامعه در معرض تطبیق گذاشته شده نمی تواند و حتی عدم اعتماد یک جامعه زمینه را برای خرابکاری، ترور و زیان رسیدن به تمامیت ارضی و سوء استفاده دشمنان خارجی مساعد میسازد.

به هر پیمانه یی که زمداران دیکتاتور داخلی یا زمامداران دست نشاندۀ خارجی، به منظور حکومت کردن آسان بین مردم جامعه تفرقه ایجاد کرده باشد به همان پیمانه بین مردم آن جامعۀ بی اعتمادی وجود می داشته باشد. البته به تناسب افزایش بی اعتمادی حل پرابلم های سیاسی جامعه دستخوش مشکلات خواهد بود. چنانچه مثال بارز آن حالت موجودۀ جامعه ما ( به اثر وجود تفرقه بین گروه های سیاسی ایجاد کردۀ شوروی، پاکستان وایران) میباشد.

عنصر بی اعتمادی بین افراد یک جامعه محصول زنده گی شاید چندین سال یا یک نسل ویا چند ین نسل باشد. هرقدر عنصر         بی اعتمادی طولانی باشد، به همان پیمانه تاثیر آن بر افکار و ذهنیت عامه ژرفتر خواهد بود. وهرگاه بی اعتمادی در آغوش افکار متحجر غنوده باشد نمی توان در کوتاه مدت آنرا از میان بر داشت. تنها سیاستمداری میتوانند جامعه را از تسلط چنان حالت رهایی بخشد که نه تنها از دانش و بینش سیاسی بهره مند بوده بلکه عملاً مورد کاربرد قرار دهند.

سیاستمدار سودمند به حال خود و به حال جامعه خود کسی است که افکار و انرژی مردم را در جهت رقابت مثبت و سازنده رهنمایی و از مصرف شدن انرژی مردم در رقابت های منفی و ویرانگر جلو گیری می کند. ازهمه مهمتر ، منافع شخصی وگروهی خود را فدای منافع ملی می سازد.هرگاه این عمل بامهارت سیاسی و تشخیص درست ذهنیت توده مورد کاربرد قرار گیرد نتیجه بهتری میتوان ازان متوقع بود. در غیر آن نه تنها فعالیتهای سیاسی یعنی صرف پول و انرژی به هدر خواهد رفت، بلکه ناکامی سیاسی و سرافگنده گی در برابر ملت، حریفان و حتی پیروان به بار خواهد آورد. چیزی که هیچ سیاستمدار با شرف ، با وجدان ، ملت دوست و میهن دوست آرزوی آن را ندارد. مگر بی احتیاطی یا بر تر انگاری خود و ناچیز شماری دیگران، یعنی حماقت سیاسی، بر او شرمنده گی را تحمیل خواهد کرد. حکومت اتحاد ملی،  در واقعیت امر ائتلاف سیاسی  موجوده افغانستان در معرض آزمایش کاربرد شعور سیاسی و ایجاد اعتماد ذات البینی و کسب اعتماد ملت قرار دارد. هرگاه ازین آزمایش تاریخی پیروزمند به در نیاید، نه تنها حیثیت، آبرو وسر نوشت آیندۀ بازیگران میدان سیاسی ( رهبران و ستادهای گروه های ائتلافی) بلکه سرنوشت آیندۀ کشور دستخوش تباهی جبران ناپذیری خواهد گردید.

هرگاه روند اجراآت دولت بر روندی که توضیح داده شد ادامه یابد، هم به زیان هر دو ستاد دولت وحدت ملی،  وهم به زیان کشور و تنها به سود دشمنان خارجی کشور ، به ویژه دستگاه کثیف استخباراتی پاکستانی و گروگان و اجیران افغانی و بین المللی آن خواهد بود و بس.

1 -  هرگاه در راه تشکیل کابینه متشکل از اشخاص متخصص، با تجربه، با کفایت، با وجدان و ووطندوست سهل انگاری ادامه یابد، این امر شباهت زیادی به عدم امضای پیمان اجنبی یا امریکا می رساند که آن تا انتخابات ادامه یافت واین تا پایان کنفرانس لندن ادامه یافته و در آن کنفرانس اعضای کابینه کرزی شرکت داده خواهد شد ( که شد) . البته این امر باعث کاهش کمکها مانند عدم امضای پیمان امنیتی خواهد گردید.

2 – ادامۀ کار برد دو رئیس برای کابینه ، به این معنی که رئیس جمهور خلاف تعامل کشور هایی که در آنها هم رئیس جمهور وهم نخست وزیر( ریس قوۀ اجرائی) و جود دارد، جلسات کابینه را به نوبت ریاست نماید، در حالیکه رئیس جمهور باید وظیفۀ رهبری عمومی و نه داخلی قوۀ اجرائیه را باید داشته باشد.

3- رئیس جمهور نه تنها اجراآت کابینه حامد کرزی را زیر نام سر پرست ادامه می دهد، بلکه از اجراآت گذشته آنها تمجید کرده و حتی میدان هوایی کابل را به نام حامد کرزی، پیش قراول فساد اداری مسما می سازد.

6- هر گاه پرسونل پسیف و بیکاردستگاه استخبارات کرزی بر جا می ماند، و علت اساسی شدت گیری روز افزون بی امنیتی در کشور، حتی در شهر کابل( در زیر حلق آن دستگاه) دست ناخورده مانده اند، پرسونل بی کفایت آن دستگاه میباشد .در حالی که از همه اولتر لازم بود که این دستگاه در اختیار یک تیم مستعد و متعهد قرار می گرفت.

7- هرگاه کمیسیونهای مستقل؟!! انتخابات و شکایات انتخاباتی، که اجراآت علناً جانبدارانۀ آنها به سویۀ بین المللی افشا گردید، بر جامی ماند. جای تعجب است که آنها خود ها را مافوق قوانین پنداشته و به کس حتی شورای ملی و قوۀ مقننه اجازه تفتیش آجراآت خود را نمی دهند.

8- طالبان( این قالب اشخاص هرزه و پرزۀ تروریستی یا قاتل مردم بی گناه) را به نام مخالفان سیاسی یاد کردن از قاموس سیاست اصولی به دور می باشد. زیرا آنها به تمام معنی تحت کنترول مستقیم استخبارات نظامی پاکستان بوده از خود کدام رسمیت یا صلاحیت ندارند. هرگاه حکومت وحدت ملی بخواهد، با آنها داخل مذاکره سیاسی گردد، باید رهبران آنها به کابل آمده داخل مذاکره شوند. مگر پاکستان هیچگاه ان گروگانان سیاسی را اجازه نخواهد داد که بدون موجودیت مشاوران آی – اس – آی به چنین عمل مبادرت ورزند.

9 – بانوی اول جمهوری اسلامی افغانستان ضمن مصاحبه با مجلۀ فارن پالیسی امریکا اظهار داشته بود؛ که او نه تنها با       مسینونر های سرگرم عیسوی سازی افغانها در افغانستان همکاری داشته است بلکه اگر شوهرش به حیث رئیس جمهور انتخاب گردد، او وظیفۀ عیسوی سازی زنان افغان را به پیش خواهد برد. او به خاطر اینکه از طرف پدر عیسوی و از جانب مادر یهودی می باشد، جز وصلۀ ناجور در دامان دولت اسلامی افغانستان چیز دیگر تلقی شده نمی تواند.چنانچه در افغانستان در سابق کسانی که خانم خارجی می داشتند، به حیث وزیر در کابینه مقرر شده نمی توانست. اگر این خانم خارجی به حیث صلاحکار امور زنان گماشته می شود، چه از نگاه سیاسی و چه از نگاه دینی قابل تشویش میباشد.هرگاه او مسلمان شده می بود و تذکره تابعیت افغانستان را میداشت، ( در حالیکه هم خودش وهم شوهرش بالفعل تذکره تابعیت امریکا را دارند) عامل تشویش تلقی شده نمی توانست1

10- هرگاخه طبق اظهار بانوی اول، شوهرش اسرائیل را به رسمیت بشناسد و با آن روابط دپلوماتیک بر قرار سازد، آیا ذهنیت تمام کشور های اسلامی ( به استثنای حکومت های دست نشانده یا تحتالحمایه امریکا) بر انگیخته نخواهند شد؟چه یهودان بصورت پیگیر از حکومت فاشیست هیتلر یخن پاره می نمایند که علیه یهود های داخل کشور خود به صورت ظالمانه از هلو کاست کار گرفت. جای تعجب ازین شکایت آن است که خود شان بی شرمانه به مثابه فاشیست های طراز نوین با غصب روز افزون خاک فلسطینی ها علیه آنها از هلوکاست به مراتب خشن تر استفاده می نمایند.

هرگاه شرایط بر منوال فوق ادامه یابد، حکومت وحدت ملی به ویژه روش دکتاتور منشانۀ داکتر غنی چه از نگاه فساداداری وچه از نگاه نادیده گیری منافع ملی، سرِ دولت حامد کرزی را خواهد خارید.

هرگاه داکتر عبدالله بر موقف پسیف تحمیل شده بر اوقناعت کرده همتای مسئول حکومت وحدت ملی را به اجراآت مشترک مساویانه، مسئولانه و عاقبت اندیشانه وا داشته نتواند یا بر سبیل احتجاج علیه تک روی های دکتاتور مآبانه داکتر غنی از عهدۀ نام نهاد رئیس اجرایی استعفا ندهد و حکومت نام نهاد وحدت ملی را ساقط نسازد او خیانت بزرگ را در برابر مردمی که به او رای داده اند، مرتکب خواهد شد.

هفته نامۀ "افق" استرالیا

 

 


بالا
 
بازگشت