بصیر دهزاد

 

یک دید مقایسه وی بر مفاهیم صلح ، ثبات و امنیت بین المللی تحت سیاست های دو قطبی و یک قطبی  در سه دهه گذشته 

به ادامه گذشته ( قسمت سوم)

تذکر: این قسمت (سوم) که میبایستی نظر به وعده قبلی در هفته گذشته اقبال نشر می یافت و در خدمت خواننده گرامی قرار میگرفت، ولی به نسبت مصروفیت های آنی و غیر قابل پیشبینی و  ذیقی وقت  مجال تحریر مقاله و جمع آوری بعضی از مطالب  قابل بر گرفتن  از منابع دیگر برایم میسر نگردید.

لازم میدانم در همین جا روح مرحومه دوکتور اناهیتا راتب زاد و یکی از پیشگامان نهضت روشنفکری و ترقیخواهانه افغانستان از آغاز دهه چهل هجری شمسی به بعد و اولین آغازگر مبارزه برای حقوق زنان افغانستان و همچنان اولین مبارز و روشنفکر زن را که به پارلمان افغانستان راه یافت، را شاد بخواهم. این زن مبارز و  شجاع با اولین برگزاری تجلیل از  روز جهانی همبستگی بین المللی با زنان، طلسم موقف پائین زن در جامعه سنتی و دولت مرد سالار افغانستان را شکست. من یادش را گرامی میخواهم زیرا:

او یک زن با پشت کار و با تصمیم و با اراده متین بود که در شرایط دشوار خانوانده گی و نبود پدر خود را به مدارج عالی تحصیلی رسانید.

او در سیاست و مبارزه شجاعانه اش در تاریخ روشنفکری و سیاسی دوره دموکراسی زمان " شاه محمد ظاهر" بی بدیل بوده است.

شاد روان راتب زاد  یک مادر مهربان برای فرزندانش بوده که هر کدام شان به تحصیل و ادامه راه مادر  همت گماریدند  و جایگاه وزین اجتماعی شان را باز و ایجاد نمودند.

این زن بی بدیل  افغان  با آرمان ملی  و خدمت به انسان مظلوم جامعه بود و با طینت پاک زیست. " درست  مانند دیگر همکاران و همرزمان زمانش نه قصری و جلالی و نه ثروت اندوخته داشت و نه کدام ثروت مادی و آرگاه و بارگاه  از خود بجا ماند،  نه خانواده و نه همراهان مبارزه اش کدام پول و ثروتی داشتند تا  بپاس احترام به  چنین یک مبارز به حق قابل احترام سقف و مرقد مرمرین  و فرش شده از  قالین های نایاب بالای آرامگاه اش اعمار نمایند   وگویا  لاف  زیارتگاه عام و خاص بر زبان آورند!!!" ولی او معنویت و آن غرور و افتخار اش را به یادگار گذاشت که برای نسل جوان و آینده گان  در س پاکی ، استقامت، شجاعت و خدمت و مقایسه خواهد بود.

وی یک مبارز بخاطر حق زن افغان بود و در برابر سیستم سنتی عقب مانده مبارزه نمود و مبارزه اش تنها برای خودش، خانواده اش و اعضای یک  حزبی نبود که او خودش  بدان متعلق بود.  در دوران وظایف بزرگ اش در کرسی های وزارت  های امور اجتماعی و معارف و همچنان رهبری سه وزارت از مقام بیروی سیاسی کمیته مرکزی وقت حزب دموکراتیک خلق افغانستان بیشترین  تضمین های حقوقی در عرصه های حق کار، طفل و مادر و سهولت های کاری برای مادران شاغل در ادارات دولتی و موسسات تولیدی را  قانونی ساخت و میزان مشغولیت کاری زنان را ( عاری از تبعیض) ارتقاٌ بخشید. من حرفی دیگر جز ادای احترام به جایگاه با عزتش ندارم. بهشت برین نصیبش و خاطراتش گرامی و جاویدان باد.

و اکنون به دامه مقاله:

گرباچوف و وظایف ختم ناشده و ادامه تطبیق پلان

گرباچوف با تصفیه های چندین دوره ئی در حزب کمونست و دستگاه دولت از یک جانبی موقعیت خود را تقویه نمود بلکه حلقه  بزرگ از چهره های جدید را در ماورای سیاست و پلان خود جابجا نمود و حدود عملیات های سیاسی و اپراتیفی اش را  به طرف کشور های دیگر اروپای شرقی آغاز نمود. او  تا سرحدی حدود صلاحیت های خود را وسیع ساخت که همتای وی یا " روی دیگر سکه"  یعنی ادوارد شواردنازی در 20 دسامبر 1990 از موقفش بحیث وزیر خارجه  شوروی استعفا نمود و از تسلط  دیکتاتوری گرباچف هوشدار داد. گرچه این چهره یکی از فیگور های اصلی فروپاشی شوروی بود و ممکن هدف وی جای پا پیدا کردن در دولت جدید گرجستان بوده باشد که همانطور هم شد. علاوتاٌ تمرکز قدرت در وجود گرباچوف حتی در تضاد با شعار دموکراسی غربی بود ولی وی هیچ گاهی مورد انتقاد غرب قرار نگرفت بلکه سیاستبازان وقت غرب پیوسته وی را بحیث قهرمان داستان و ناجی اروپای شرق میدانستند.

 گرباچوف  در 5 دسامبر 1989 به اشتباه مداخله شوروی در چکوسلواکیا (1968) اعتراف و آنرا محکوم نمود. این حرکت و تبارز  وی در واقعیت دادن زیگنال برای آغاز تحرکات سیاسی بود که  در قدم اول بحرانات سیاسی و در قدم دوم فروپاشی حکومت های سوسیالستی را با عث گردید. سال 1990  سال تحریک اپوزیسیون های کشور های اروپای شرقی بود که به تعقیب هر سفر و بیانیه گرباچوف در جمعیت مردم ، دولت های سوسیالستی در چکوسلواکیا، مجارستان ، بلغاریا و دولت های داخل اتحاد شوروی یکی پی دیگری  از هم میپاشیدند . گرباچوف در فرو پاشی دولت جمهوری دموکراتیک آلمان شرق و وحدت دو آلمان بدون کدام عکس العمل در حالت " خموشی علامت رضا " قرار گرفت. درسفر اش به آلمان شرق برای اولین بار به علامه تحریک به قیام مردم و چراغ سبز به فروپاشی دیوار برلین ، بالای این دیوار به اشتیاق منظره برلین غربی را به تماشا گرفت

 در آخرین قدمه های تطبیق پلان تنظیم شده اش و  در عمق بحران جامعه شوروی وی  به  امید وعده های داده شده جامعه اروپائی و هفت کشور بزرگ صنعتی و اقتصادی جهان در 16 جولای1990  دستگاه رادیو و تلویزیون دولتی را از انحصار دولت برون ساخت و در 19 اکتوبر  همان سال تطبیق پلان بازار آزاد ( اقتصاد مارکیت ) را اعلان نمود. این چهره " دل خوش کرده  به کمک های میلیارد دالری" در اوج تشویق های غرب ، تحفه تشویقی جایزه نوبل را در 17 اکتوبر 1990 بدست آورد.

 گرباچوف  بدون شک یک پلان را تنظیم و عملی نمود که ابتکار  ادامه و تطبیق آن دیگر از دست هایش و از حدود قدرت و صلاحیت دیکتاتورمنشانه اش خارج و بدست آمریکا و جامعه اروپائی افتاد.

گرباچوف با تمام جراٌاٌت و پرروئی و اطمینان بر پشتیبانی آمریکا و جامعه اروپائی توانست وظیفه خود را در فروپاشی سیستم سیاسی اتحاد شوروی و بلوک سوسیالستی شرق انجام دهد.  وی همچنان تمام همکاریهای اقتصادی و پیشتیبانی از تعداد از کشور های مربوط جهان سوم را بصورت آنی قطع نمود، در حالیکه این کشور ها بیشترین  همکاریها و کمک های بلاعوض را از اتحاد شوروی بدست میآوردند که بر بنیاد آن در مسیر رشد و انکشاف اقتصادی یعنی  بعد از رهائی از بند استعمار ، قرار گرفتند.

 پلان گرباچوف فقط  پلان بحران و فروپاشی بود که دامنه آن از کشور شوروی ، کشور های اروپای شرق و کشور جهان سوم که خود را در یک رشد نسبی اقتصادی بخصوص " اقتصاد مادر"  در میآفتند، را در بر گرفت. او با ایجاد بحرانات اقتصادی – اجتماعی و سیاسی و همچنان تسلط  روحیه عدم اعتماد به آینده در کشور های فوق الذکر   در موقف کسی قرار گرفت که با ختم نقش اش ،  بخش بعدی را وا گذاشت به ادامه و انجام وظایف استخباراتی آمریکا و ارپای غرب. این همان نقشه تسلط سیاست تک قطبی است که عملی گردید و به حیث یک واقعیت موجود در جهان و سیاست جدید مبدل گردید.  

در 22 جنوری 1991 که کشور و مردم شوروی در عمق بحران اقتصادی  دست و پا میزدند، جامعه اروپائی از دادن کمکهای مواد غذائی و وعده دادن پول داده شده  شان  اباٌ ورزیدند و آنرا به حالت تعلیق در آوردند.

در 17 جولای روشن گردید که وعده کمک های چندین ملیارد دالری هفت  کشور صنعتی جهان که توسط گرباچوف تقاضا شده بود، عملی نشد و این  یکی از علل تعین کننده فروپاشی شوروی تلقی میگردد. با آغاز قیام های سازمانداده شده در سه جمهوری های پری بالتیک دیگر نا توانی گرباچوف دریک  پلان عملی شده  برایش به مانند درد دندان محسوس بود. وی به مانند یک پارچه چرکین و یکبار استفاده شده در برابر بند ریگی که توان مقاومت موج های غول آسای توفان گونه بحری را نداشت،  خود را یکه و تنها در یافت وهم در یافت که  قمار بزرگ را به حریف مکار باخته است. او دیگر بازنده در برابر چهره معاملگر و الکولیست مانند بوریس یلتسن هم قرار گرفت. هر گونه تلاش برای حفظ آن صلاحیت های دیکتاتورمنشانه اش که با خدعه و زوز و اتکا به غرب در قانون اساسی شوروی وارد ساخته بود که حزب کمونیست، دولت مقتدر شوروی و قانون اساسی را دچار تغیر های وسیع ساخت ، تیر های در آب خورده بودند.

از این ببعد جهان دیگر یک قطبی شد، امریکا رستم میدان سیاست های بین المللی گردید . پیمان ناتو را دیگری رقیب نظامی چون پیمان دفاعی وارسا قابل محاسبه نبود. اتحاد شوروی برای همیشه از بین رفت، جنگ سرد بعد جدید را گرفت و دستگاه اقتصادی و موسسات بزرگ تولیدی کشور های اروپای شرق میدان چور و چپاول شرکت های برزگ غرب گردید.

گرباچوف در 26 دسامبر 1991 از پست ریاست دولت اتحاد شوروی استعفا نمود و دیگر بحیث یک سیاست مدار سرگردان و طرد شده به اساس خدمت به رقبای  قبلی اتحاد شوروی و از طرف آنان به مسئولیت یک نهاد کوچک بین المللی منسوب  و بعداٌ با تشکیل یک حرب سیاسی لیبرال دموکرات در روسیه  دیگر رستم زمان نه بلکه بحیث یک  فریب خورده زمان میگفت که: " من هرگز تصمیم به فروپاشی شوروی نداشته ام"  که  غرب هم او را در این ادعا اش همراهی میکرد ولی یکبار دیگر به  طرح، تطبیق ، ادامه و انجام پلانهای وی باید تعمق و دقت نمود که چگونه این پلانها دقیق و سنجیده شده عملی گردید و جهان به سیاست و فعالیت های توسعه طلبانه غرب و بخصوص  آمریکا و انگلستان تسلیم داده شد. اساسات پنجگانه همزیستی مسالمت آمیز که در اساسنامه ملل متحد تسجیل یافته و یکی از سنگ پایه های حفظ صلح و ثبات بین المللی محسوب میگردید، دیگر به طاق نیسان گذاشته شد و دوره نفوذ و تسلط سیاسی و نظامی غرب و ناتو آغاز گردید.

این چهره که دیگر به مانند فرد تاریخ زده در تنهائی قرار دارد، همان طوریکه در سال 1985 با تمام توان و شهرت به مانند یک  قهرمان فلم های هالیود روی صحنه آمد، مورد توجه قرار گرفت ولی در جامعه شوروی سابق به عنوان شخصی مورد نفرت قرار دارد که دولت مقتدر و با  وزنه در سیاست های بین المللی را  به خاک سپرد و خاکش را به قدم های غرب پاشید ولی غرب فقط از او متشکر است که همه دنیا در کام شان به چرخیدن گرفت. گرباچوف به مثل آنکه  سیاست جهان را در یک چرخش فلم گونه تغیر داد،  بخاطر سپاس از  آن جشن سالگرد هشتادمین سالروز تولد  اش در ماه مارچ 2011 با شرکت دها هنر مندان مشهور جهان بخصوص سینمای هالیود ، مانند آرنولد شوارتزنیگر، سپایس گرلز و تعداد از کمیدین های مشهور در لندن برپا گردید.

ما در بخش های بعدی این مقاله  با یک مکث گذرا از بحرانان و تغیرات سیاسی و اقتصادی در کشور های اروپای شرق، روی اثرات مستقیم پالیسی و پلان گرباچوف در افغانستان به بحث ادامه خواهیم داد. ....................ادامه دارد.

 

 

++++++++++++++++++++++++++

 

به ادامه گذشته

گرباچوف بحیث چهره عامل سقوط اتحاد شوروی و تسلط سیستم یک قطبی

 نظر به تحلیل ها و نتیجه گیریها  یکی از سه عامل / فکتور و یا هر سه عامل زیر در سقوط  و فروپاشی اتحاد شوروی و سیستم سوسیالستی بیشترین نقش را میتواند داشته بوده باشد.

بعضی از تحلیلگران جامعه غرب پیرامون فروپاشی اتحاد شوروی و ختم سیستم سوسیالیستی معتقد برآن اند که  این سیستم در رقابت اقتصادی با سیستم جهانی سرمایه داری ناتوان بود و جامعه شوروی  نمیتوانست در سطح رشد صنعت و بکار گیری فرآورده های تخنیک مودرن عرصه های مختلف اقتصاد را رشد رهد.

دوم اینکه جنگ در افغانستان  و مصارف گزاف مالی- نظامی اتحاد شوروی اعم در این جنگ و هم در رقابت های نظامی با ایلات متحده و پیمان نظامی ناتو اقتصاد شوروی را  اسیب پذیر ساخت و بحیث یک عمل قطعی در فروپاشی اتحاد شوروی نقش داشت.

عامل یا فکتور  سومی (سیاسی) نقش  تعین کننده میخائیل گرباچوف وروی دست گرفتن  یک پلان کومپلکسی و در تبانی ، تشویق و پیشتیبانی جامعه غرب بوده است که در آن اهداف جهانی تفوق، تسلط بر سیاست های جیو پولیتیک و جیو استراتیژیک غرب مطرح بوده که باید بدون درد سر از موجودیت اتحاد شوروی ، پیمان وارسا و سیستم جهانی سوسیالستی در جهان پیاده میگردید. آنچه مایه پشیمانی !!! گرباچوف و ادعای غربیها است،  این بوده است که گویا گورباچوف در نهایت نمیخواسته است تا پیامد های پلان وی تا سرحد اضمحلال و سقوط هر سه فکتور  " قدرت، رقابت  و ثبات" یعنی اتحاد شوروی، پیمان وارسا و سیستم جهانی سوسیالستی بانجامد.

نویسنده در حالیکه دو فکتور اولی را بدون شک اثر گذار در اقتصاد آسیب پذیر اتحاد شوروی میداند، ولی فکتور سومی را بحیث عامل تعین کننده ، دقیقاٌ پلان شده و با یک آغاز و انجام میداند که در پیوند با فکتور های اولی و دومی در نهایت سقوط  و فروپاشی اتحاد شوروی، پیمان وارسا و سیستم جهانی سوسیالستی را قطعی و غیر قابل برگشت ساخت.

برای مدلل ساختن این مساٌله  ضرورت به یک بازنگری به قضایای بین سالهای 1984 و 1992 است تا با تداعی آنان در ذهن خواننده ، تثبیتی بر ادعای فوق باشد.

میخائیل گرباچوف  در 11 مارچ 1985 بعد از درگذشت کنستانتین چرنینکو رهبری حزب کمونیست را بدست گرفت . گرباچوف  در زمان که آندروپوف (یکی از رهبران تندخو  و قاطع درمقابله با  اهداف سیاسی و نظامی ایالات متحده آمریکا و پیمان نظامی ناتو) ،  منشی کمیته مرکزی حزب کمونیست و صدر هیاٌت رئیسه شورای عالی  اتحاد شوروی بود ،  در کمیته مرکزی حزب کمونیست در ماسکو جا داده شد. گرباچوف بین سالهای 1985 و 1991 بحیث منشی عمومی حزب کمونست و بین سالهای 1990 و 1991 بحیث رئیس شورای عالی اتحاد شوروی ایفای وظیفه نمود. او تحصیل کرده دانشگاه دولتی ماسکو در رشته حقوق بوده  و دارنده جایزه نوبل هم شناخته شد. وی در سال 1979 عضویت بیروی سیاسی آن حزب را کسب نمود.(4.  برگرفته و ترجمه از متن هالندی صفحه معلوماتی  انترنتی ویکیپیدیا)

گرباچوف در شرایط  رشد سریع داده شد و بلاخره بر اریکه قدرت تکیه نمود که  از یک جهتی اقتصاد اتحاد شوروی  در تناسب با رشد اقتصاد جامعه لیبرال غرب  در درجه پائین قرار داشت و از جهت دیگر در برابر مقابله نظامی مستقیم یعنی  گروه های تند رو اسلامی در افغانستان در گیر جنگ چند ساله بود و آن در شرایط  که تنظیم های اسلامی  تحت اداره و رهبری دستگاه های استخباراتی پاکستان، عربستان سعودی ، مصر و ایران و حمایت بی سرحد مالی و تسلیحاتی و همچنان  فرستادن صد ها متخصصین جنگی و تسلیحاتی کشور های  غربی عمدتاٌ استخبارات نظامی آمریکا ، انگلستان و چین ، در مقابل نیرو های نظامی شوروی میجنگیدند. تنظیم های جهادی و حلقات سیاسی ضد دولت وقت افغانستان در این زمان بدون  استثناٌ و تفاوت  که در تمام عرصه های سیاسی- نظامی در دامن دول و دستگاه های استخباراتی فوق الذکر ایجاد شدند، شکل گرفتند و با تمام امکانات مالی و تسلیحاتی به نیرو های منظم جنگی مبدل شدند. این گروه ها  در تاٌمین روابط وسیع  ( جنگی و استخباراتی)  یعنی اخذ و دادن معلومات های سری دولتی ، گرفتن کمک های مالی و تسلیحاتی از طریق دستگاه های استخباراتی کشور های فوق الذکر هیچکدام در یک  استثناٌ و تفاوتی قرار نداشتند. ( این موضوع در یکی از بخش های بعدی وسیعاٌ مورد بحث قرار خواهد گرفت).

گرباچوف قبل از آنکه بر اریکه قدرت تکیه زند و هنوز تحت رهبری چرنینکو در بیروی سیاسی حزب کمونست  بود ، به یکی از فیگور های قوی سیاسی و حزبی تبارز نموده بود.  وی در این زمان قویاٌ در جلب طرفداران خود در کمیته مرکزی تلاش مینمود وهمچنان  افراد را  که احتمالاٌ در آینده در رقابت و ضدیت با او قرار گیرند ، نشانی مینمود. گرباچوف در اوج تپش  های زیرزمینی اش بصورت غیر مترقبه و قبلاٌ غیر پیش بینی شده در 15  دسامبر 1984 به انگستان سفر نمود و با مارگریت تاچر صدر اعظم وقت بریتانیا ( یکی از دوستان و حامیان پنو چت ، دیکتاتور خون آشام چیلی) دیدار نمود. همه دستگاه های اطلاعات جمعی غرب این سفر گرباچوف را غیر منتظره و غیر مترقبه و بدون کدام توضیح و توجیه خواندند. در 17 دسامبر 1984 مارگریت تاچر در مصاحبه اش با بی بی سی بیان نمود که وی علاقه زیاد به گرباچوف پیدا نموده است و وی میتواند با او ( گرباچوف) معاملات  مشترک را انجام دهد.

 (5: برگرفته شده از سایت انترنتی مارگریت تاچر فوندیشن به زبان انگلیسی).

 

 گرباچوف در  این سفر  اش به انگلستان  گوئی که همان کلاه شپوی ونستنون چرچل را بحیث روپوش و برای طرح و تطبیق پلان های روی دستداشته اش  به عاریت گرفته بوده باشد.

 

گرباچوف بعد از فوت یوری آندروپوف در فبروری 1984 دیگر در سدد تسلط  سیطره قدرت و یگانه التراناتیف قدرت بعد از چرننینکو گردید ، کسی که یکی از سیمبولیک ترین رهبران شوروی سابق بوده است. گرباچوف با استفاده از کرکتر ضعیف وی موضع خود را به حیث یک حاکم کودتا چی مستحکم نمود.

گرباچوف  بعد از آنکه در 11 مارچ 1985 بحیث منشی عمومی حزب کمونیست اتحاد شوروی جابجا شد ، در طرح و عملی یک نفشه دقیقاٌ تنظیم شده آغاز نمود و کار های زیر را در چهار سال بعدی انجام داد:

2 جولای 1985 شورادنازی را به عوض آندری گرومیکو  بحیث وزیر خارجه و گرومیکو را  بحیث شخصیت سمبولیک در سمت رئیس شورای عالی تعین نمود.

15 اکتوبر 1985 سیاست تحت نام " شفافیت و بازسازی" را اعلان کرد.

6 مارچ 1986 تصفیه بزرگ در دورن حزب و در کنگره 27 حزب کمونیست.

30 می 1987 بر کناری مارشال سرگی ساکالوف وزیر دفاع  بعد از نشست یک هواپیما در میدان سرخ و متعاقباٌ تصفیه بزرگ در قوای مسلح اتحاد شوروی.

18 می 1988 آغاز برگشت عساکر اتحاد شوروی از افغانستان.

1 اکتوبر 1988 بر کناری آندری گرومیکو از مقام ریاست شورای عالی و جانشین شدن خودش در راٌس دولت اتحاد شوروی ، ولی با قدرت و اقتدار بیشتر. همچنان ادامه تصفیه در حزب کمونیست و دستگاه دولت.

1 دسامبر 1988 قانون اساسی جدید که حدود قدرت و صلاحیت های گرباچوف را حتی از حد قانون اساسی دولت سوسیالستی قبلی هم بیشتر ساخت تا  وی تحت نام و شعار های باز سازی و شفافیت همه دستگاه دولت و حزب کمونیست را بکام خود بچرخاند . این دو شعار بدون شک یک رو پوش بر یک دیکتاتوری سازمانداده شده و قبلاٌ تنظیم شده را بیان مینمود.

7 دسامبر 1988 گرباچوف در بیانه اش در مقر ملل متحد بازگشت  500000 عسکر شوروی را از کشور های اروپای شرق اعلان نمود.

26 مارچ 1989 در انتخابات برای کنگره حرب کمونیست 20 فیصد کادر های حزبی را به حساب تنقیص تصفیه نمود. و در ادامه آن در 25  اپریل 1989  110 کادر رهبری را از کمیته مرکزی حزب از وظایف شان سبکدوش نمود.

25 می 1989 کنگره حرب کمونیست با تعدیلات در قانون اساسی وی را به صفت رئیس دولت و با صلاحیت های بیشتر که در قانون اساسی قبلی وجود نداشت تعین نمود.

19 سپتامبر 1989 باز هم تصفیه  و پاکسازی حزب از وجود مخالفین.

 ( 6. برگرفته شده و ترجمه از متن هالندی ویبسایت  ویکیپپدا)

با این تصفیه حزبی و صالاحیت های بی حد دیگر وی ، بدون درد سر از موجودیت مخالفین،  آغاز به ادامه و تطبیق سیاست خارجی اش یعنی آغاز  فروپاشی اتحاد شوروی و سیستم جهانی سوسیالستی نمود، فروپاشی یک سیستم که بعد از جنگ دوم جهانی به آبستن گرفت و در دهه های 60 و 70 شکل گرفت و به بخشی از سیستم اقتصادی، سیاسی و نظامی جهانی مبدل گردیده بود . در واقعیت امر بعد از ختم جنگ جهانی دوم همان طوریکه پلان مارشال اقتصاد کشور های اروپای غرب را از عمق بحران اقتصادی بیرون کشید، سیستم بلاک شرق نیز تحت پلان همکاری و بازسازی  بین دهه های 60، 70 و 80 به مدارج ترقی و انکشاف در چهارچوب تقسیم کار سیوسیالستی میان این کشور ها رسیده بودند.

گرباچوف توانست در مجموع همان معامله را با غرب انجام دهد و به تطبیق همه جانبه پلان اش دست یابد که نه تنها سیستم را در هم پاشید بلکه هیچ الترناتیف که در همان مقطع جاگزین یک اقتصاد از هم پاشیده میتوانست میگردید ، را ارائه نکرد. با تسلط خلای قدرت، اقتصاد و سیاست در مجموع در قدم اول اتحاد شوروی به بحران بزرگ مواجه گردید در قدم دوم رکود آنی اقتصادی تمام کشور های بلاک شرق را فرا گرفت و در نهایت بحرانات اجتماعی را به وجود آورد که دیگر بحران قدرت و اعتماد بر سیستم زمینه قیام های اجتماعی را به وجود آورد.

گرباچوف در همان احساسات " خون گرم" که امید به نجات و وعده های داده شده  یعنی ورود سیل آسای ملیارد ها دالر از آمریکا و اروپای غرب داشت و خود را ناجی و قهرمان داستان تلقی میکرد، دریافت که از جانب غرب فقط بحیث " لته چرکین " مورد " استفاده یکبار"  قرار گرفته و دیگر قابل دور انداختن " در بیرل کثافات " است. او که با غرور جهان را از زیر همان کلای شپوی " چرچیل گونه" اش میدید، فقط با ارسال مواد لوکس در بازار های روسیه به استقبال غرب قرار گرفت. در بحران سالهای 1989-1991 در مغازه های شوروی عمدتاٌ روسیه در هر جای لباس های شیک ، شامپاین و کونیاک فرانسوی و غیره لوازم لوکس اروپای غربی که چشم های مردم را خیره میکرد، با وفرت ولی با قیمت کمر شکن وجود داشتند در حالیکه مردم برای یک قرص نان،  یک کیلو گوشت و یک لیتر لبنیات باید برای دو الی سه ساعت در لین استاده و به امید رسیدن نوبت میبود، ان ضرورت های اولیه که مردم شوروی قبلاٌ به حساب " کپیک و یا روبل" در عالم وفرت نعمات مادی عادت داشتند. .... ادامه دارد.

تذکر: در بخش ها ی از این مقاله بعضی از فوتوی مرتبط به موضوع نیز انتخاب و جا بجا گردیده است. در صورت فوتو قابل دید نباشند، میتوانید آنها را در متن پی دی اف مقاله در سایت وطندار  و حقیقت نیز جستجو نمائید.

www.haqiqat.eu www.vatandar.at

 

+++++++++++++++++++++

 

در 11 مارچ 1985 چهره جوان حزب کمونست اتحاد شوروی ، با اشتیاق ، انرژی و یکه تازی نه تنها سیاست و دولت شوروی وقت را دگرگون ساخت بلکه سیستم جهانی  سیوسیالستی و اتحادیه پرقدرت نظامی وارسا را در یک پلان هفت ساله اش به انقراض و فروپاشی مواجه ساخت. یک چهره جوان ، با سیاست جوان خیالات  جوان که در رهبری کهن سالان حزب کمونیست بی سابقه بود،قبل از آنکه شاهرگ های قدرت دولت و حزب بزرگ کمونیست را  به دست خودش متمرکز سازد، در دسامبر 1984   سفر آنی و غیر مترقبه به انگلستان و با صدراعظم آنکشور مارگریت تاچر ملاقات نمود که در سیاست خارجی آنوقته شوروی و موقف جهانی آن بعد از انقلاب اکتوبر 1917 و بخصوص بعد از ختم جنگ جهانی دوم هیچگاهی معمول نبوده و سابقه هم نداشته است. این آغاز و ادامه  پی در پی حوادث در یک سلسله زنجیری زمینه های انقراض شوروی و دست یابی سیاست پشت پرده غرب بخصوص ایالات متحده آمریکا و انگلستان را قدم به قدم مساعد گردانید. فضای دیگری میان  دو حریف که بیش از 40 سال  آماده تعرض و دفاع در هر لحظه و در برابر هم بودند.

جهان بعد از جنگ دوم جهانی و دو قطبی در هر یک منطقه  دارای اهمیت استراتیژیک و یا متشنج  ازیک جهت  میدان رقابت های سیاسی- نظامی و از جهت دیگر عامل نسبی  و تاٌکید بر  مساٌله صلح، ثبات و امنیت بین المللی  بحیث مفاهیم گرهی بودند که هر دو در یک نوع مسئولیت همراه با رقابت بر سیاست های جهانی اثر گذار بودند. تحت سایه همین سیاست ها  جهان در یک توازن نسبی صلح و امنیت قرار داشتند که با در نظر داشت قوانین و موافقتنامه های بین المللی روی توازن قوا، امنیت مناطق مختلفه جهان ( جنوبشرق آسیا، شرق میانه، جزایر کوریا، آمریکای لاتین، حوزه کارائیب) و همچنان توجه به ادای تعهدات مطابق به منشور ملل متحد، اخصاٌ پنج اصل همزیستی مسالمت آمیز و توافقات دیتانت مصوب قرار داد هلسنکی  1975 جهان به دور نماهای نسبی خوشبین بود.*

(* موافقتنامه هلسنکی در سال 1975 نتیجه یک کنفرانس بود که بخاطر امنیت وهمکاری اروپا دائر گردید و ابعاد همکاری در عرصه های اقتصادی، تبادل دانش های علمی و تخنیکی  و بخش های دگر را نیز در بر میگرفت. بخش عمده آن تعهد آمریکا و اتحاد شوری بر توازن قوا و ادای مسئولیت شان بخاطر امنیت اروپا مطرح موافقه بود. این قرار داد بعداٌ بنام سازمان امنیت و همکاری اروپا شکل گرفت"

 روی همین  مسایل و فکتور ها سیاست و روابط بین المللی بیشتر متمرکز بر تعهدات به  منشور ملل متحد ، توازن قوا و جلوگیری از جنگ هستوی بود. با وجود اینکه بعد تشنجات بین المللی از آسیا تا آفریقا و از آمریکای لاتین و حوزه کارائیب کم نبودند ولی توجه بیشتر به حل مسالمت آمیز پروبلم های بین المللی و چانس دادن به راه های دپلوماتیک حل مسائل بود.  آتحاد شوروی کمک های وسیع سیاسی و اقتصادی اش را به کشور های که تازه از بند استعمار رهائی یافته بودند، سیل آسا میفرستاد و این کشور ها در راه رشد و انکشاف قرار داشتند که بیشتر تحت اداره و کنترول دولت بود. روی همین هدف رشد در این کشور ها روی اقتصاد پایه ئی مانند فابریکات مادر، بند و انهار برای انکشاف زراعت، سرک ها و راه های مواصلاتی و رهبری اقصاد از طریق حمایت و تشویق سرمایه داران ملی و اقتصاد متوسط آزاد استوار بود، روی همین لحاظ اقتصاد این کشور ها در نتیجه بحران های اقتصادی سرمایه داری به میزان کمتر آسیب پذیر بودند. در حالیه  آمریکا در براه انداختن و سازماندهی کودتا های نظامی توسط  نظامیان استخدام شده دست بالا داشت و بیشترین کمک های آمریکا  برای تعداد کشور های جهان سوم و برای رژیم های  که در حوزه های متشنج در قدرت بودند ، در عرصه نظامی بوده است. قدرت سومی در این دوره همانا نقش چین کمونیست بوده که با تیوری " جنگ ببر ها را از فراز تپه ها یابد مشاهده نمود" خود را در برابر امپریالیست سیاه و امپریالیست سرخ ( سوسیال آمپریالیست) قرار میداد ولی لبه تیز جنگ تبلیغاتی اش بر ضد دولت شوروی بود.

 در هر حالتی ما از آستانه سقوط و انقراض دولت شوروی الی امروز ، جهان و سیاست بین المللی دیگری را مواجه هستیم که به مراتب بزرگتر از دیروز ها مساٌله صلح و ثبات و امنیت بین المللی را به خطر مواجه ساخته است. بطور مثال سازماندهی کودتا های نظامی دیروزی که از طریق سیاست های مخفی و استخاباراتی صورت میگرفتند، امروز با مداخله نظامی مستقیم ،  از صحنه کشیدن رهبراین دولت ها با قوای نظامی، براه انداختن جنگ های فرسایشی داخلی و دخالت یکجانبه دستگاه ناتو با ابعاد وسیع مبدل گردیده است. ناتو اکنون دارد با شامل ساختن اوکرائین به عضویت ناتو خود را در زیر گلوی روسیه برساند که  مداخله احتمالی نظامی آن در جوار سرحدات روسیه میتواند تحریک کننده یک جنگ خطر ناک باشد که جهان بعد از ختم جنگ جهانی دوم در ترس و واهمه آن قرار داشت و همه تلاش ها صورت میگرفت  تا از آن جلوگیری گردد که جهان در کام سلاح های هستوی به دود و خاکستر تبدیل گردد.

حوادث سیاسی – نظامی جهان در 23 سال  گذشته یعنی بعد از انقراض دولت اتحاد شوروی و کمپ سوسیالستی وهمچنان  تسلط سیاسی تک قطبی غرب و وسعت دامنه  فعالیت ها و عملیات های بدون حد و سرحد از طریق نیرو های نظامی پیمان ناتو انگیزه جدید است تا جهان کنونی را از زوایای جدید باید به بررسی گرفت و به این سوال عمده پاسخی جستجو نمود که آیا آمریکا، ناتو و سیستم جهانی سرمایه داری خواستند و توانستند تحت سیاست های لیبرالیزم، دموکراسی ، احترام به کنوانسیون های بین المللی ، مواد مندرج در منشور ملل متحد ، حقوق بشر، تشنج زدائی ، صلح ، ثبات و امنیت بین المللی صادقانه خدمت نمایند، بر آن چیزی که در دوران جهان دو قطبی و جنگ سرد انگشت انتقاد میگذاشتند؟

با گذشت 23 سال و کسب تجارب از سیاست های یک قطبی ، موجه و مدلل است  که ما همه فاکت ها و عملکرد های فوق الذکر را در بررسی ها و نتیجه گیری های جدید گیریم و تحلیل ها و بررسی ها را با هم شریک ساریم. اهمیت صلح و مبارزه برای صلح ، ثبات و امنیت بین المللی اگر در زمان جهان دو قطبی و تحت سایه جنگ سرد مهم و حیاتی بود ، اکنون به با اهمیت ترین  مساٌله حیاتی برای بقای بشریت و عرصه های جدید مبارزه برای صلح  مبدل گردیده است وآن در صورت ممکن است و میتواند  تعریف گردد که ما با دید وسیع و از زوایای حقو ق و روابط بین المللی ، سیاست های جهانی ، موافقتنامه و معاهدات بین لمللی جهان دوقطبی دیروز و جهان و سیاست های تک قطبی امروز و آثرات آنها را در یک دید مقایسوی به ارزیابی و نتیجه گیری گیریم و دور نما های مبارزه برای صلح و ثبات و حقوق بشری مردمان در تعین دولت و سرنوشت خود شان را فرمولبندی نمائیم.

با در نظر داشت و اتکا با مسایل فوق و نمایان شدن سیاست های جدید که ممکن ناشی از نتیجه گیری های پس از سقوط اتحاد شوروی و برهم خوردن توازن قوا و تسلط سیاست غرب بر جهان باشد، جهان در آستانه دگرگونی های جدید به محتوای جدید قرار گرفته است.

 فعال شدن یا تلاش برای احیای دو باره موقعیت روسیه در سیاست جهانی ، جنبیدن چین در سیاست های بین المللی و در نزدیکی نسبی با روسیه، جهش و انکشاف جدید در سیاست و اقتصاد تعداد از کشور های آمریکای لاتین، بروز قدرت های جدید اقتصادی ( هند، آفریقای جنوبی، برازیل) و بلاخره نتیجه گیری ها از پالیسی های کشور های مقتدر سرمایه داری لیبرال ، چنین بررسی های جدید از هر زمان دیگر متبارز تر میسازد. اگر ما جهان  را در 23 سال گذشته و در یک بعد وسیع سیاسی- نظامی و اقتصادی به بررسی و نتیجه گیری بگیریم ، همان سایکل در ذهن انسان مجسم میگردد که در یک مرحله آغاز یافت، به اوج رسید و اکنون دارد در مرحله انقراض خود برسد. از نظر نویسنده اکنون باید به بررسی ها و نتیجه گیری های بپردازیم که خود شاهد فاکت ها و واقعیت بودیم و هستیم و بلاخره فاکت های تاریخی را به تحلیل گیریم و مجموع ایده های خود را برای قضاوت و انتخاب یک  اندیشه سالم و وطنپرستانه برای نسل جوان کنونی و نسل  های آینده ارائه بداریم. اگر ما زمانی تحلیل ها را از دوره رقابت بین روسیه تزاری ( الی 1917) داشته ایم و بعداٌ زوایای دوره رقابت ( 1917-1991) با محتوای دیگر بین دو سیستم جهانی به ارزیابی و نتیجیه گیری میگرفیم ، اکنون آزمایش دوره جهان یک قطبی و داده های جهان سرمایه داری را به روند امنیت بین لمللی ، صلح و ثبات را باید ارائه بداریم.

در این مقاله که در چند قسمت به تحرید در خواهد آمد ، نویسنده تلاش خواهد نمود تا این دوره 23 ساله را در بعد  سیاست و حقوق بین المللی به خواننده گرامی  ارائه نماید. البته با در نظر داشت اینکه  من در این سلسله مقالات  به تعداد زیاد از واقعیت ها و فاکت ها  استناد خواهم نمود  که آنرا از دیدگاه ارزیابی های خود به بررسی خواهم گرفت که ممکن در آن کاستی ها و نکات مورد نقد و یا توضیح و تکمیل بیشتر  از دیدگاه خواننده گرامی باشد.

 برای اینجانب کمال خوشی خواهد بود که خواننده و اهل قلم در بررسی چنین یک مساٌله بغرنج و پیچیده کنونی مرا همیاری نموده و  به  شریک ساختن نظریات، نقد این نبشته مبادرت ورزند.  در اینجا قابل تذکر میدانم که در شرایط دشوار کنونی و احضاٌ معضلات سیاسی کنونی کشور عزیز افغانستان ، برداشتن مرز های سیاسی دیروزی و تقابلات و خصومت ها میان حلقات ترقیخواه و وطنپرست ضروری و بدون شک و تردیدی  به یکی از فکتور های موثر در سمت دهی ایده ها و  روند های جامعه افغانی مبدل شده است. بدین منظور امیدوارم تا خواننده گان گرامی نوشته هاذا را خارج از همان ذهنیت ها به مطالعه گرفته ، داده های جدید و مسئولانه شان را برای سرنوشت ملت و خلق مظلوم ما ارائه نموده دور نما های اندیشه وی سیاسی شان را پیرامون راه های ممکن و عملی برون رفت عرضه نمایند.

در این سلسله مقالات تلاش خواهم نمود تا در قدم اول یک ارزیابی از گرباچوف و پلان کلاٌ تطبیق شده او در کسب قدرت، تمرکز قدرت و فروپاشی شوروی مطالب ارائه نمایم. در بخشهای دیگر مکثی صورت خواهد گرفت بر انکشافات سیاسی- اقتصادی – نظامی در کشور های ارپای شرقی. در بحث بعدی مطالب و ارزیابی های مخصر از تغیرات سیاسی – نظامی  افغانستان تحت تاٌثیر مستقیم سیاست خارجی و تغیرات درونی در شوروی خواهیم داشت. در ادامه این مقالات مسائل مربوط به اثرات نقض پرنسیپ های حقوق بین المللی و محتوای منشور ملل متحد و دیگر توافقات در همین چوکات را به بررسی خواهیم گرفت. مساٌله تشنجات خطر ناک در حوزه شرق میانه، شمال آفریقا و مداخله صریح  براه انداختن جنگ های داخلی و مسلح ساختن تندروان اسلامی موضوعات حاد کنونی اند که بدانها تذکراتی خواهیم داشت. این مقاله با یک بررسی از اضاع کنونی کشور عزیز افغانستان به پایان خواهد رسید.................. ادامه دارد

 


بالا
 
بازگشت