پرتو نادری

 

سخنی و بدرودی با رییس جمهور

دوازده سال به پایان رسیده است، دوازده سالی که در حیات سیاسی افغانستان یک دورۀ بسیار بسیار استثنایی بود. حال اگر به آن نقطۀ صفری به آن روزی که جناب حامد کرزی با یک کلاه قره قلی ویک پتوی رنگ رفته به کاخ ریاست جمهوری گام گذاشت، بر گردیم، پیروزی ها، ناکامی و ندانم کاری های او را فهرست کنیم، مثنوی هفتاد من خواهد شد! با این همه او دیگر پایان یافته است؛ ویک افغانستان جنگ زده، فقیر وما فیایی را به خلف خود به میراث گذاشته است. حامد کرزی دیگر به تاریخ پیوسته است. بسیار دشوار به نظر می آید که او بتواند در آیندۀ سیاسی افغانستان نقش مهمی بازی کند، هرچند هنوز ظرفیت آن را دارد تا بار دیگر درمیدان سیاست کشور چوگانی بزند و توسنی براند؛ اما اقبالی نخواهد داشت.

تاریخ داور بی رحمی است و کرزی در چند قدمی این دادگاه قراردارد. تاریخ به کشتزاری می ماند که هیچ دانۀ سالمی در آن نابود نمی شود، فراموشی را نمی شناسد. داوری تاریخ بر چگونه گی کارکرد رهبران استوار است نه بر بنیاد آرمان ها و دیدگاه های آنان ویا آن چیزهای که آنان ادعا می کنند. این که حامد کرزی در دادگاه تاریخ سرخ روی خواهد بود یا سرافگنده وابسته به این امر است که او در این دوازده سال این کشتی توفانی را چگونه ناخدایی کرده است.

شاید بتوان گفت که حامد کرزی مجموعه یی از رازهای پیچیدۀ سیاسی است، بزرگترین مصلحت اندیش و معامله پرداز روزگارما، از این نقطه نظر او در تاریخ معاصر افغانستان رییس جمهور یگانه یی است. مردی به ظاهر بسیار ساده؛ اما با درون هزار ابهام، همه ناشناخته و پیچیده و پیچیده که گاهی شاید خود در شناخت این همه ابهام های پیچیدۀ درونی اش نا توان بماند. چنین چیزی بزرگترین تناقض شخصیت سیاسی او را می سازد که گاهی او را حتا برای اطرافیانش نیزغیر قابل اعتماد می سازد. در این سال ها شاید سخن گویان او بزرگترین شکنجۀ روحی را تحمل کرده  باشند، برای آن که سخنان او از بام تا شام مزه، رنگ و بویی دگر گونه یی می یافتند. سخن گویان نمی دانستند که چگونه سخنان شان را بر مدار نیت رییس جمهور استوار سازند! گاهی هم براین خیال اسب تازانده است تا ردای بلند دموکراسی را بر شانه کوتاه و کوچک سنت های قومی و قبیله یی بیاوزد، شاید بتوان او را بزرگترین کارتونیست سیاست های دموکراسی نیز دانست. چنین است که در این دوازده سال ما به  دموکراسی انسان محور راه نیافتیم.

حامد کرزی دراین دوازده سال برای مردم افغانستان یک راز مگو بود و کمتر کسی توانست تا خط شکستۀ کتاب سیاسی ذهن او را بخوانند.او از امضای قرارداد امنیتی افغانستان – امریکا  خود داری کرد، شاید شیخی برای او خواب یعقوب لیث را دیده بود که منشور خلیفه را نپذیرفت؛ شمشیری در هوا تکان داد که این شمشیر در میان من و خلیفه فیصله خواهد کرد؛ اما روشن نیست که حامد کرزی شمشیر چوبین خود را در آستین کدام نیرنگ تازۀ سیاسی  برای روز مبادایی پنهان کرده است. پیوند زدن امضای این قرارداد با قرارداد های چون گندمگ و دیورند هیچ  منطق روشنی ندارد. شاید کرزی با خود داری از امضای این قرارداد خواسته است به مردم افغانستان و به جهانیان بگوید که او یک رییس جمهور مستقل است وهیچ حسابی از امریکا و دیگر کشورهای غربی نمی برد! شاید هم خواسته است ولی نعمت خود را در تنگنا قرار دهد که ظاهراً خود در تنگنا افتاد و به زبان دیگر کشور را در تنگنای بی سرنوشتی انداخت.  این روزها در برابر تجاوز نظامی برنامه ریزی شدۀ پاکستان مهر قناعت بر لب زده است، گویی نمی خواهد که این همسایۀ نیک اندیش! ملال خاطری از او داشته باشد. این امر دیگر معما های سیاست های او را به معادلۀ چندین مجهوله یی بدل کرده است. او خاموش است؛ در حالی مسوُول پاسداری تمامیت ارضی کشور است.  شاید پاکستان با چنین تجاوزی می خواهد بر ریش پیمان ستراتژیک افغانستان – امریکا بخنددد و درجهت دیگر برای جهانیان بگوید که پس از دوازده سال مبارزه با تروریزم و القاعده هنوز هستۀ های تروریزم در قلمرو افغانستان قرار دارد و این پاکستان است که قربانی تروریزمی می شود که از افغانستان تا پاکستان ریشه دوانده و نیرو های نظامی این کشور هراس افگنان را در خاک افغانستان دنبال می کنند.

به هر صورت می توان از دوران کرزی به نام سومین تجربۀ دموکراسی در افغانستان یاد کرد. در این دوره ساختارهای دموکراتیکی پدید آمدند، قانون اساسی ساخته شد، هر چند تقلب کاران به حریم آن حرمتی نگذاشتند. کمسیون حقوق بشر، نهاد های مدنی، انجمن ها و اتحادیه های خبرنگاران ایجاد شدند، پارلمان بار دیگر در کشور به کار آغازکرد. قانون رسانه ها نافذ شد تا آزادی بیان تضمین شود. گسترش رسانه های چاپی، شنیداری و دیداری مردم افغانستان و دیگر اندیشان کشور را مجال داد تا بیشتر به بیان دیدگاه های خود بپردازند. رسانه هایی که پیوسته بر حکومت او تاختند و از چهره های وزیران فاسد و دیگر فساد پیشه گان بلند پایه نقاب برانداختند؛ اما او این همه گزارش ها را خون سردانه ناشنیده گرفت. خداوند شکیبایی بزرگی برای رییس جمهور داده است که حتا زمانی یکی از وزیرانش فریاد زد که من « حامد کرزی را رییس جمهور ساختم»  او باز هم لب از لب نکشود و وزیر را به محکمه یی نفرستاد تا از مشروعیت نظام خود پاسداری کند!

دانشگاه ها؛ مکاتب، شفاخانه های خصوصی در کابل و شهرهای دیگری افغانستان قامت بلند کردند، ساختمان های بزرگ رو به آسمان قد بر افراشتند؛ هرچند آمیخته با بوی خون و تریاک. شمارچاپ خانه های و چاپ کتاب در کشورفزونی گرفت. میزان مشارکت سیاسی زنان و زمینۀ کار اجتماعی برای آنان به گونۀ بی سابقه یی افزایش یافت، دختران بیشتر ازهر زمان دیگری فرصت آموزش یافتند، سازمان های مدافع حقوق بشر و حقوق زنان دامنۀ بیشتری پیداکردند، ورزش گسترش چشم گیری یافت و به دست آورد های افتخار آمیزی رسید و چیز های خوب دیگر.

با این حال آزادی بیان دراین سال ها مسافرخیابان یک طرفه بود، خبرنگاران، نویسنده گان و آگاهان گفتند و نوشتند؛ اما این میخ های آهنین در گوش های سنگ شدۀ دولت و رییس جمهور فرو نرفت، کسانی گفتند و دل خوش کردند؛ اما بلند پایه گان و مافیا های اقتصادی هم چنان غارت کردند و تاراج. رییس جمهور این همه را می دید؛ اما چنان کوهی از شکیبایی خاموش بود و تنها هشدارش باری این بود که ای غارتگران اگر بلند منزل می سازید در افغانستان بسازید نه در کشورهای دیگر، این بود همۀ مبارزۀ او با فساد! اما گاهی چنان در منجنیق دشواری ها، شکنجه می شد که او را به گریستن وا می داشت؛ اما این گریستن او غارتگران را و مافیای های اقتصادی و قومی را بیشتر از گذشته هار می ساخت!

 در این سال های شماری زیادی از خبرنگاران به زندان افتادند، به وسیلۀ بلند پایه گان دولت تهدید و لت وکوب شدند. حتا پارلمانیان نیز خبر نگاران را کوبیدند. شماری هم به وسیلۀ  طالبان تیر باران شدند، یاهم تیغ در گلوی شان گذاشتند و خون شان را بر زمین ریختند و رییس جمهور تنها تقبیح می کرد با شدید ترین واژگان!  وزارت اطلاعات وفرهنگ در این سال ها خود به نهاد دوسیه ساز برای خبرنگاران و نویسنده گان بدل شد و یک کمسیون غیر قانونی در این وزارت پیوسته چنان سدی در برابر آزادی بیان قامت بلند کرد!

دولت آزادی بیان را بزرگترین دست آورد خود می داند؛ اما این دست آورد به قیمت کشته شدن، زندانی و لت وکوب شدن خبرنگاران و نویسنده گان به میان آمده است.

 تجاوز جنسی بر زنان و کودکان در گذشتۀ افغانستان بسیار اندک بود واما این دوره را می توان دورۀ تجاوز جنسی نیز خواند، تجاوز های گروهی، تجاوزهای که قتل هایی را نیز در پی داشت، اختطاف کودکان به رقم تکان دهنده رسیده است. متجاوزان به کیفر نرسیدند، اگر گرفتارهم که شدند چه بسا که آن ها براثر فشار مافیا های قومی و اقتصادی از بند رها شدند! شمار زیادی از زنان و پاسداران حقوق زنان کشته شدند، دختران و زنان زیادی خود را آتش زدند، میزان خشونت های خانواده گی بیشترشد، گوش و بینی زنان را بریدند، حتا شماری از امامان بریده از ایمان، مساجد و عبادت گاه ها را نیز با تجاوز جنسی خویش آلوده ساختند.

چنین رویدادهای شومی خبرهای سیاه همه روزۀ این سرزمین بود و اما شما جناب رییس جمهور سنگ صبری بر دل بسته بودید، شاید بهتر باشد بگویم که خود سنگ صبوری بودید که گاهی هم نشد تا خونی داغی در رگانت بدود و متجاوزان بر ناموس مردم را و مردم کشان را بر دار بیاوزی تا دیگران پند پذیر شوند.

 فساد در اداره های دولتی وغیر دولتی  چنان نهادینه شد که هم اکنون افغانستان در فهرست  کشور های فاسد  جهان درمقام نخست قرار دارد، همان گونه که چنین مقامی را در تولید مواد مخدر نیز به دست آورده است. چنان که هم اکنون   فساد ،مواد مخدر و هراس افگنی خود  به هویت افغانستان بدل ششده است. مافیا های اقتصادی ، دارایی  های دولت و مردم  را تاراج کردند. ملیون ها هکتار زمین دولتی و غیر دولتی تاراج شد و شهرک های مافیایی بر زمین های حرام قامت بلند کردند. شبکه های قاچاق مواد مخدر، چپاول گران آثار باستانی، زمین خواران چنان اختاپودی تمام هستی مردم را مکیدند! پارلمان به نهاد مسخره یی بدل شد و آوازۀ فساد پارلمان نیز در همه جا پیچید. معادن به گونۀ غیر شفاف در اختیار شرکت های خارجی گذاشته شد؛ گروه های مافایی با پول شویی های رو به افزایش بانک های افغانستان را در خطرتحریم جهانی قرار دادند، بیماران زیادی در شفاخانه های خصوصی قصابی شدند،  دانشگاه های نتوانستند به نهاد های تولید دانش بدل شوند. رشد کمی معارف نتوانست کیفت لازم خود را داشته باشد. مکاتب و دانشگاه ها نتواتستند که از پوستۀ سنتی آموزشی خویش بیرون شوند. فرهنگ مافیایی و زورگویی بر همه جا حاکم شد، بلند پایگانی که مردند پسران  و یا هم هم تباران شان او برجایگاه تکیه زدند.

دسته دسته انتحاری ها را از زندان ها رها کردی و گاهی آن قدر مهربانی بودی که می خواستی جوانان انتحاری را برای آموزش به کشور های دیگر بفرستی! اما هر باری که آن ها را رها کردی، آن ها بیشتر به کشتار مردمانی پرداختند که برای تو رای داده  و  باز پادشاهی را روی شانه های تو نشانده بودند! گاهی به سوی ما دستی تکان دادی و در مقابل به سوی طالب هزار بارچشمک زدی که: « نشود فاش کسی آن چه میان من و تست». شاید مردم اشتباه می کنند؛ ولی چنین سخنانی وجود دارد که شما در انتخابات هم مداخله داشته اید! حتا می گویند که یکی چند بار در کابل و قندهار شماری را بر انگیختی که  خواهان تعدیل در قانون اساسی  شوند تا شما بتوانید سومین بار تاج پوشی کنید!

از این همه که بگذیرم بزرگترین  صدمۀ که در زمان شما بر افغانستان وارد شده است، تحقیر دموکراسی است. به جای آن که فرهنگ شهروندی را در کشور توسعه دهی به پرورش مافیا های قومی پرداختی که  این مافیا های قومی تمام حقوق اقوام افغانستان را تاراج کردند، گذشته از این تخم نقاق قومی را نیز دامن زدند. چنین چیزی پروسۀ ملت شدن در افغانستان را با چالش بزرگی رو به رو کرده است! تو خودت بهتر می دانی که در دموکراسی این شهروندان اند که سخن آخرین را باید بگویند نه مافیا های قومی! این مافیا های قومی در زیر سایۀ مواظبت همیشه گی شما به مانند درختان زهر ناکی چنان شاخ و پنجه کشیده اند، که شاید ده ها سال دیگر نیاز باشد تا بتوان آنان را ریشه کن ساخت، آن هم اگر حکومتی به میدان آید که ارادۀ مبارزه با فساد م ومافیا های قومی را داشته باشد. دموکراسی تو دموکراسی شهروندان نیست؛ بلکه دموکراسیی مافیا های قومی است، که همه منابع اقتصاد و قدرت را در میان خود به نام قوم تقسیم می کنند و مردم هنوز در شب های مهتابی ماه را قرص نان می پندارند. می شود گفت که این دموکراسی چیزی جز همان دموکراسی قومی چیز دیگری نیست!

 جناب رییس جمهور، این جمله ها را چنان آش رخصتی برای شما نوشتم، هرچند می دانم که دیگر سودی ندارد، با این حال  امید وارم که بتوانی به مانند یک شهروند مسوُول و متعهد در افغانستان کار کنی ونفس بکشی، هر چند امتیازاتی را که پارلمان برایت تصویب کرده است،  می تواند همیشه  شما را سرقافلۀ بی نیازان روی زمین سازد. نمی دانم روی به عقب بر می گردانی یانه؟ شاید بتواتی دریابی که هنوز خطر جنگ و ویرانی کشور را تهدید می کند، تازه معلوم نیست که حکومت آینده با برادران  ناراضی شما چه خواهد کرد! مافیاهای قومی،  گروه های هراس افگن طالبانی، باند های تفنگ دار وابسته به استخبارات منطقه ، مداخله های نظامی پاکستان، دست درازی های ایران، فرهنگ نهادینه شدۀ فساد، جماعت فرصت طلبان آزمند، چنان شمشیر دموکلیس بر فرق افغانستان آویزان است . ظاهراً در دوازده سال گذشته  حکومت  شما از پولاد فساد، جوهر مافیا های قومی، شمشیردموکلسی را  در کارخانۀ یک بار مصرف دموکراسی افغانی  تولید کرده که مانندش در حافظۀ هیچ افسانه یی وجود ندارد. پس از دوازده سال مردم هنوز این شمشیر را روی فرق خویش احساس می کنند، به زبان دیگر پس از دوازده سال هنوز آرامش  و آیندۀ این سرزمین به تار مویی بسته است!

 

 

 


بالا
 
بازگشت