نصيرمهرين

 

با "خداداده گان"ستیزه کنید!

قسمت یازدهم

 بروز محدودیت ها برای روحانیت معتبر

                            

دیدیم که موقف جانبدارانه ودعاگویی های روحانیت معتبر دردفاع از حکومت خاندان سلطنتی؛دریافت بالاترین سمت های عدلی ، باغ وزمین ها، جلب احترام هدفمند بخشی از مردم ، ونگهداری آنها در گونه یی از انقیاد معنوی ؛ و در نهایت  خدمت برای حکومت را در پی داشت. این چنین بود که حاکمیت از آنها استفاده برد؛ وآنها هم از حاکمیت بهره های خویش را ستانیدند. ودر بـُعد زمان می نگریم که روحانیت نامدار، مرفه و آسوده ونسل بعدی آنها، با تصامیم حکومت همسویی  داشتند. به این لحاظ بود که با ایجاد تغییراتی که دربارسلطنتی مبتکرآن بود، به رغم اندک ابراز نارضایتی یک تن از آنها، همنوایی را به نمایش می نهادند.

مقایسه نمائیم، اسباب غضب شمس المشایخ را در برابر تصمیم حکومت امان الله خان برای تهیه ی قانون اساسی ، با قانون سازی نادرخانی ، و  دوره ی 7 و8 شورای ملی.

موضوع غضب شمس المشایخ از این قرار است: " امان الله خان در اوایل سلطنت خویش به تدوین قانون اساسی ( نظامنامه اساسی به تعبیر آنوقت ) امر نمود ومسوده ی آن را  در ضمن یک مجلس خاص به جناب شمس المشایخ جهت مطالعه تقدیم داشت. حضرت شان بعد از یک مرور وتوجه به رئوس مطالب وارزش های مندرج آن با کمال نا راحای وعصبانیت آن مسوده را بر زمین زدند وگفتند:

« امان الله !  این نظامنامه بوی بلشویکی می دهد وتا وقتی که این  سـله و ریش وجود داشته باشد، چنین نظام نامه ها نافذ نخواهد شد وپادشاه نتیجتا ً از تنفیذ آن نظامنامه خود داری به عمل آورد.»" (1)

 اما، وقتی که حکومت نادرشاه در روی کاغذ زیر نام  قانون اساسی  نکانی را نوشت، همچنان سالهای بعد هنگام تهیه ی  قانون اساسی 1343، آن غضب شمس المشایخ از جانب اخلاف وی ،چهره ننمود. ملاحظه می نمائیم که نسل دومی روحانیت معتبر، هم کلیه مظالم در حق مردم را با دیده تائید نگریستند و هم بروز پاره یی از تشبثات و تغییرات را که زاده ی تصمیم دربار سلطنتی بود، سزاوار چشم پوشی یافتند. اختلاف اندک هنگامی از طرف صبغت الله مجددی آغاز شد که رویکردی در سیاست جهانی دربارسلطنتی به سوی اتحاد شوروی در  زمان صدارت سردار محمد داؤود خان ظاهر شد. متعاقب آن پیدایش چندین نهاد سیاسی مخالف، سهم ونقش روحانیت معتبر را با محدودیت ها مواجه نمود. آن موارد را مشخص تر می آوریم.

داؤود خان وروحانیت معتبر

 بروزجناح بندی ها  در دربارسلطنتی افغانستان، فعل و انفعالاتی که جناح بندی ها را همراهی نمود، به ویژه مراجعه سردارمحمد داؤود خان به سوی اتحاد شوروی ، بدون بازتاب درمواضع روحانیت معتبر ومثال مورد نظرما نبود. آن استحاله و تنش های اندکی  که در روابط برخی از روحانیون مانند صبغت الله خان مجددی ، نواسه ی شمس المشایخ با جناح سردارمحمد داؤود خان پدید آمد، نخستین چالشی بود که روحانیون مجددی در دهۀ سی مواجه شدند. با وجودی که تبارز چندین گروه سیاسی  در دورۀ 7 و8 شورای ملی، نشریات محافل مشروطه طلب به رغم این که دین ستیزنبودند،اما، معلوم بود که مشروطه خواه بودند واز آن پایگاه و ماهیت خویش، بنیاد های چنان روحانیت را متزلزل می نمودند،. و شائبه سیاسی روحانیت معتبر آن اصلاحات ومشروطه خواهی را در ضدیت با مشروعیت  می پندارد، ولی در برابرحکومت دست به اقدام جدی ومخالفت آمیز نزدند. با وجود سرکوب اصلاح طلبان از طرف حکومت سردارشاه محمود وتعمیق آن به وسیله ی حکومت سردارمحمد داؤود، به آن موضوع علاقمندی نداشتند. پسانتر، عامل اصلی تبارز تنش زمانی آشکار شد که داؤود خان برای دریافت امکانات مختلف روی به سوی شوروی نمود. هنگامی که سردارمحمد داؤود خان آهنگ مراجعه به سوی اتحاد شوروی و دریافت امکانات نمود؛ روحانیون معتبر واین بار در چهره ی صبغت الله خان مجددی ،مواضع  سنتی در زمینه ی علایق جهانی خویش را نیز درمعرض خطر یافتند. آن بود که موقف مخالفت آمیز پنهانی ونه متبارز وجدی او را بارآورد. سرانجام  در سال 1338 خورشیدی زندانی شد.(2)

از روی توجه به این موضوع به بُعد علایق وزمینه های مخالفت های سیاسی جهانی آن روحانیت می رسیم. به موقف ضد کمونیستی. بربنیاد این برداشت ایشان که رابطه گرفتن با دولت کمونیستی زیانمند است. 

آن چرخش حکومت داؤود خان در واقع بـُـعد موضعگیری های نهفته در سطح  جهانی آنها را بیدار نمود. در حالی که در بعد تغییرات داخلی بسیار حساس نبودند و یا حکومت را مورد انتقاد وحمله یی از پایگاه دین ومذهب قرار نمی دادند. مثلا ً: هنگامی که تصمیم محتاطانه ی رفع حجاب از طرف حکومت گرفته شد، روحانیت  معتبربرخورد جدی نکردند، بلکه  عقب نشستند. دیگران بودند که  در قندهار شورش کردند.

یک ملاحظه ی دیگر نیز است .به نظر نگارنده، حتا عامل زندانی شدن صبغت الله خان مجددی ( روز دوم رمضان سال 1338 ) پیش از اتخاذ تصمیم بی سر وصدای رفع حجاب؛ تا این که ازمخالفت جدی اوعلیه پیمان های افغانستان – شوروی برخاسته باشد، بیشتر برمی گردد به رفتار های خشن سردارمحمد داؤود. وشاید هم خوف وهراس وپندار بیش از اندازه ی او از احتمال شکل گیری حرکت مخالفت آمیز تحت رهبری  صبغت الله خان سبب شده بود، که دستورتوقیف او را بدهد .

 با آن که صبغت الله مجددی مدعی است که پس از بازگشت او از مصر صدراعظم محمد داؤود خان، مقام وزارت عدلیه رابرای او پیشنهاد نموده بود، اما ، تصور می شود که سردار داؤود خان بیشتر متمایل به بهره گیری از تکنوکرات ها حتا در امورنهاد های عدلی بود تا استفاده سنتی از این چنین ملا های بزرگ ونامدار. چنین تمایلی را درکل جناح بندی دربار سلطنتی از سالهای دهه سی به بعد می توان دید. گوبا دربار به این که روحانیت معتبر با دعا گویی وزمینداری در جای خویش نشسته اند، رضایت داده بود.

به کاهش اعتنای درباربه آنها در یک مقطع دیگر زمانی نیز پی می بریم وآن هنگامی است که کمسیون هفت نفری تسوید قانون اساسی در سال 1342 ایجاد شد. در آن کمسیون ازحضور آنها خبری نبود. بلکه  دربار سلطنتی بهره گیری را به گونه دیگری با استفاده از سید بودن و تکنوکرات بودن، افرادی را در نظر گرفت که پایه های قومی ومنطقه یی وعلاقه به دربار سلطنتی نیز داشتند. پسانتر که یک تن از اعضای  خانواده مجددی  ( محمد هاشم مجددی )  به عنوان عضو کمیسیون مشورتی معرفی شد، آن کمیسیون در میزان با نقش کمیسیون تسوید، نقش واهمیت مهمی نداشت.

روحانیت معتبرهر اندازه کنارگذاشته می شد، آن را زاده ی بی مهری ونفوذ داؤود خان محاسبه می نمودند.حتا در اوضاعی که او ناگزیر به خانه نشینی اجباری بود، روحانیون معتبر از داؤودخان دل ناخوشی خویش را پنهان نمی داشتند.

در این زمینه یک تن از اعضای خانواده مجددی هنگام تبیین موضوعات آغازین سالهای دهۀ چهل خورشیدی، احساس خانواده ی خویش را چنین آورده است:

 " آنچه از آن وقت راجع به جریانات کشوری به یاد دارم، روزی از طریق رادیو این خبر پخش گردید که سردارمحمد داود خان صدراعظم استعفا کرد و عوض او د اکتر محمد یوسف تعیین شد. اعضای بزرگ خانواده ی ما دیده می شدند که به آمدن داکتر یوسف اظهار خوشی می کردند. (3)

کودتای 26 سرطان و روحانیت معتبر

 کودتای 26 سرطان 1352 و تبارز دگرباره ی محمد داؤود خان در حیات سیاسی افغانستان، نگرانی ها واحساس خطر آنها را بار دیگر بار آورد.

فضل الله مجددی در این زمینه می نویسد: " در 26 برج سرطان 1352 سردار محمد داود خان صدراعظم اسبق وپسر کاکای محمد ظاهرشاه رژیم سلطنتی را ضمن کودتای عسکری ساقط نموده وبه جای آن رژیم جمهوری را اعلان کرد  . . . هواداران سلطنت وحلقات روحانی ومذهبی از به میان آمدن رژیم جمهوری نه تنها خوشنود نگردیدند ، بلکه  در خوف وهراس به سربرده فکر میکردند، اشتراک عناصر پرچمی در کودتا وشمولیت آنها در کابینه و  . . . موجب دشمنی هرچه بیشتر حکومت با حلقات مذهبی  وروحانی خواهد شد . . . حضرت حفیظ الله مجددی به صبح روز کودتا وقتی خبرسقوط سلطنت واعلان رژیم جمهوریت را شنیده بود، اشک  می ریخت. " (4)

برمبنای چنان برداشت از داؤود خان بود، که در شرح حال صبغت الله مجددی و بدون تردید،برمبنای صحبت های خودش، می خوانیم: " در اثنای عودت وبر گشت به وطن خویش، در میدان هوایی بیروت اطلاع حاصل میکنند که داؤود خان کودتا کرده است. خبر این واقعه ی المناک ایشان را خیلی متأثر ساخت چه می  دانستند که محرک اصلی این واقعه همان دشمن بزرگ اسلام وبشریت یعنی کمونیسم است واز کینه وحسد داؤود خان نیز راجع به خود کاملا متحسس بودند . . .  بناچارمسیر خود را بطرف کشور اسلامی عربستان سعودی تغییر دادند. . .                

بعد ازطرف دولت عربستان سعودی به حیث مبلغ اسلام به کشور دنمارک فرستاده شد.(5)

چند روزپس ازکودتای 26 سرطان، شنیدم که شام روز کودتا، حضرت قلعه ی جواد نزد سردار محمد نعیم خان رفت وبا چشمان اشک آلود، از او عذر خواهی نمود. افرادی که این حکایت را داشتند، به این نظر بودند که آن روحانی به عنوان نماینده ی خانواده نزد نعیم خان رفته بود که اگر سردار محمد داؤود خان ، آزرده گی هایی از مجددی ها دارد، آن را به دیده ی اغماض وعفو بگیرد.

به این ترتیب روحانیون معتبر اگر در دل نارضایتی های هم داشتند، آن نارضایتی به انگیزه یی برای ابراز مخالف تبدیل نشد. بلکه با نظام حاکم از درسازش پیش آمدند.  

                                                                             ادامه دارد

..............................................................................................................

     توضیحات ورویکردها

1-    سالارمجاهدین،تهیه وترتیب  اداره ی آرشیف جبهه ی ملی نجات افغنستان .ص 18. پاکستان . 1365

2-      منبع بالا. شایان یادآوری است که وی هنگام توقیف خویش درزندان دهمزنگ از امکاناتی بهره مند بود که در مواردی به خارج زندان برود. ؛مثلاً :دیدن خانم بیمارش در منزل، شرکت در مراسم تدفین و فاتحه داری او. صص73-75 .

3-    داکتر فضل الله  مجددی، یادداشت ها وبرداشت ها ( 1340 هـ. ش. – 1360 هـ.ش. ) ص 8.ناشر بنگاه انتشارات میوند. کابل . 1389 خورشیدی 1431 هـ. ق. 2010 م.

4-    منبع بالا ص  23

5-    کتاب سالار مجاهدین. منبع یاد شده . ص 101

 

 

´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´

قسمت دهم

                           استفاده از مرید ها

روحانیون معتبر ومتنفذ،با استفاده ازکسوت دین، بهره مندی های مادی، داشتن روابط با دربارسلطنتی؛ زمینه های مساعد ومناسب جلب ومراجعه ی مردم ساده دل ونا آگاه را در دست داشتند .ایجاد مناسبات پیری ومریدی یکی از نتایج آن است. رابطه ی پیر (که مرشد نیز یاد شده است) با مرید( مراد خواه، شخص مطیع وتسلیم بی چون چرای پیر) دربسترفرهنگ دیرپایی که خاموشی واطاعت اکثریت مردم را از اوضاع نا به سامان واذیت بارتقاضا داشته، به سامان نشسته است. بهره ی چنان روابط را ، روحانیون مرید دار و حاکمیت بهره گیر از چنان روحانیون به دست آورده اند. ودر نتیجه به عنوان یکی از ابزار مطیع ساز، زمینه های چرا گفتن ها و نه گفتن هایی را از دست مردمی ربودند، که به ابراز نه گفتن، نیاز داشتند. ذخایرمطیع وپیرو بی چون و چرایی که هیچ گونه  تردید وسر کشی را برنمی تابید، برای روحانیون خدمتگار حاکمیت وتداوم حاکمیتی که به مردم نا آگداه ومطیع نیاز داشت، خدمت نمود.

 مردم نیاز داشتند که بدانند چرا با چنین سرنوشت دردآمیز ، بافقر وتنگدستی گرفتار شده اند. اما، پیر ومرشد خانقاه دار و دارنده ی مرید، چنین زمینه یی را از میان برمی داشتند ودر جای آن سکون وخاموشی را القأ می کردند.

 پیر ومرشد، در پهلوی تبلیغات وتلقینات گوناگون برای مرید، دعای خیر می کرد. ومرید در اثر تلقینات، پذیرفته بود، که پیر دارنده ی چنان پیوند های روحانی و واسطه یی وحتا کرامات وتوانمندی های خارق العاده است(به پیوست یک مراجعه شود). اما، با حاکمیت چنان روابط وضوابط پیری و مریدی، مرید نباید بپرسد که این همه آرگاه وبارگاه برای پیر وحضرت در این جهان چرا ؟

ابرازدعای خیر،برپایی خانقاه ها، مداخله در امورمسائل مورد اختلاف، مواردی واسطه و وسیله شدن برای حل مشکل ورفتن نزد حکام ویا نوشتن یک پرزه؛ ابزار نفوذ یابی بیشتر و  افزایش کمیت علاقمند و وابسته ومریدان را در دسترس آنها گذاشت. برگزاری محافل خانقاهی در درون قلعه های آنها وشرکت مریدان، نوعی افتخاررا برای پیروان بار می آورد. خانقاه ها ومجالس خانوادهی مجددی مطابق " طریقت نقشبندیه"  دایر می شد، که به شیخ احمد سرهندی معروف به مجدد الف ثانی، برمی گردد.  

محل دفن بزرگان خانواده های آنان به زیارت تبدیل می شد؛ مثلا: قبرنورالمشایخ در قلعه ی جواد و از شمس المشایخ وچند تن دیگر در بالای  کوه خواجه صفا.

زیارت ساختن و زیارت شدن آرامگاه های آنان، دو نتیجه را با خود داشت.

نخست، به پیوسته گی علایق مریدان وبقیه مردمی که باور داشتند، پیران ویا حضرات واسطه ی عرض حال ایشان به سوی خداوند استند؛ مراجعه به سوی وفات یافته گان آنها را تداوم می بخشید، و دیگری، مرید یابی را باز تولید می نمود. در نتیجه ی پیروی از راه مریدی، امکانات مادی روحانیون معتبر وسلطه بر ذهن وروان مریدان بیشتر می شد . این بود که مردم ساده ونا آگاه وبی خبر از ریشه وپیشه و هویت  آنها،  ذخایر انسانی روز مبادا را تشکیل می دادند. زمینه یی که در چند دهۀ پسین رو به کاهش نهاد. البته جایگزین آن تحرکات سالم وآگاهی بخش نشد؛ بلکه زور تفنگ وقوت های دارندۀ حاکمیت در مناطق مختلف ، در فروپاشی چنان شیرازه ها مؤثر افتاد. ( در موقع دیگر به نقش سیدها در مناطق مرکزی کشور و عوامل کاهش نفوذ آنها نیز اشاره می نمائیم )

 این را نیز یادآوری نمائیم که روحانیون معتبر ودرنمونه ی خانواده ی بزرگ مجددی ها، تنها درشهر کابل زنده گی نداشتند؛ بلکه، دربسا از ولایات کشور، مقیم بودند، که عبارت بود از:کابل ، لوگر، کوهستان،پنجشیر، غوربند، کوهدامن، نجراب، بدخشان، هرات وغیره . آنها با داشتن امتیازات بسیار، واز جمله همکاری با دربار سلطنتی و والی ها و حاکم ها، حلقه ی زنجیر پیوند دهی را در تمام کشور ایجاد نمودند. شاهدانی که عقب دروازۀ هریک از چنان روحانیون را نگریسته اند، گواهی می دهند که انبوه مردم مظلوم با چه نیازها و تحفه ها به سوی آنها می شتافتند تا گرهی از یکی از مشکلات ایشان رابازگشایند.  همنچنان مردمی که توان آن را نداشتند که گـــِرد بیایند وشتری را مشترک وچند نفری بخرند ودر روزعید قربانی کنند، خود ویا فرزندان ایشان در عقب دروازۀ چنین روحانیون صف می بستند تا توته گوشتی نصیب شوند وبه حضرات دعای خیر بفرستند. چنین امکانات نیز بستر مساعد تر را برای جلب پیروان و مریدان ایجاد می نمود. مسلم است که آنها از روزگار پرمشقت مردم به اطلاع نبودند. ( به پیوست دو مراجعه شود.)

                                                    ادامه دارد

دو پیوست :

یک :

نمونه یی را در پایان بنگریم، که روحانیت مرید دار، در کــُل همان مردم صادق وساده ونآگاه را طرف توجه قرار می دهد:

جناب حضرت صبغت الله مجددی  
از ایام کودکی دارنده قدرت امر به جن ها ؟!


                   
مدتی شد که آقای صبغت الله مجددی، بازهم در محراق توجه برخی منابع و افراد مختلف قرار گرفته است. عامل توجه نگارنده بر وی وامثالش ، از پیشینه ها تا حال بیشتر در محور این نیاز قرار داشته، که مثلاً جناب مجددی به عنوان روحانی سیاسی،یا یک تن از " خداداده گانی " که یا همکار قدرت است ویا ریاست جو، در پیوند با دین و مردم عوام، دارنده ی چه سطحی از تبلیغ، کارکرد و نقشی می باشد.            
در راستای تأمل روی این نیاز ، مستندات خویش را از منابع مخالف وی ویا شایعات نگرفته ام. مانند استخاره های وی که در محضر مردم ورسانه ها گفته است، نمونه ی دیگری را انتخاب نمودم ،که در حیات اش به نشر رسیده و به احتمال بسیار که از حکایت های شخص وی است و از طرف جبهه یی که امارت آن را داشت، به نشر رسیده . از این رو، پای طنز، تشهیر ویا دادن نمره به مخالفین وی درمیان نیست. دریافت فرهنگ عوامفریبی منظور است.        
این منظور ِ نگارنده، کاربرد کلمات ، جملات ،اوصاف اهانت آمیز و نثارفحش را عنوانی وی، نه تنها بر نمی تابد، بلکه سبب آسیب رسانی به منظور وتأثر نگارنده می شود. نکته ی دیگری را که شایان یادآوری می دانم این است که چنین گزینه یی در هیچ صورت به آن معنی نیست که فقط حضرت صبغت الله مجددی چنین رویکرد و منظوری را دنبال می نماید. اینطور نیست. با این گزینه ونماد ، عوام فریبی وبهره گیری های سؤ از دین ومذهب را در گستره ی فراختر ودرچهره ی کسان بی شماری در نظر آرید.           
درکتابی که پیرامون حیات وی وخانواده اش از طرف " جبهه ملی نجات فغانستان " انتشار یافته، زیر عنوان « دوره ی طفولیت وتعلیم » مطلبی جلب توجه می کند که وی از کودکی دارنده قدرت امر به جن ها است. لطفا بخوانید.               
"
گویند روزی یکی از کودکان همبازبا ایشان شوخی نموده وهر چند اینها ( صبغت الله جان ) تقاضا می نمودند، آن همباز بر مزاحمت خود می افزود . بناچار تهدید کردند، که اگر از شوخی خود منصرف نشود، به یکی از جنــــــــــــــات خویش امر به تأدیب وی خواهند داد؛ ومتصل با این کلمات، آن کودک همباز به زمین افتاد وپهلو به پهلو می غلتید و داد می زد، که از برای خدا سهو کردم، نادمم، پشیمانم ونزدیک به گریه کردن شد، که در این اثنا یکی ازبزرگان تصادفاً به محل واقعه رسیده وبعد از استماع تفصیل به نجات آن کودک ِ مزاحم اقدام نمودند ." (1)
خواننده ی گرامی، مردمی را در نظر آورید که مخاطب چنین داستانی هستند.
(1) (
ص 24 کتاب سالار مجاهدین ( صبغت الله مجددی ). تهیه وترتیب: اداره ی آرشیف جبهه ی ملی نجات افغانستان. 15 قوس 1366 )

دو :

شایان یادآوری است که روحانیون معتبر نیز به رغم این که با امتیازات بسیار خوب مادی ، در قلعه های بزرگ ومتمایز از بقیه ی مردم به سر می بردند، از حال و روزگار پرمشقت مردم نه تنها بی اطلاع نبودند، بلکه برخی از آنها عاری از احساس تأثر هم نبودند. از جمله از حال درمندانه ی آنانی که به دلیل بی عدالتی حکومت وجفاورزی مقامات عدلی ، دردشوارترین دخمه های زندان نادرشاهی وهاشم خانی به سرمی بردند، آگاهی داشتند. شادروان میرغلام محمد غبار هنگام تشریح حال صد ها نفر توقیف شده گان که مقرری نان خشک نداشتند، از آن اطلاع روحانیون چنین می آورد:

 " سالها بعد ازین تاریخ، محمد معصوم خان المجددی که خانه اش در مراد خانی ونزدیک توقیفخانه های کوتوالی بود، بمن گفت :

 « شبی سرمامور پولیس ولایت کابل میرعبدالعزیز خان با حالت آشفته ئی وارد منزل من شد. (این شخص تحصیل کرده لندن ونخست مدیر ضبط احوالات ارگ شاهی وباز رئیس ضبط احوالات افغانستان و دراواخر والی کابل گردید ) من سبب این آشفته گی  را پرسیدم. او گفت : الساعه از حویلی توقیفخانه عبور نمودم، وصدای شکستن استخوانها شنیدم. وقتیکه چراغ دستی خود را متوجه ساختم ، دیدم که چند نفرمحبوس در گوشه تاریکتر حویلی استخوانها را جمع  کرده با دندان می شکنند واز فرط گرسنگی می خورند . این منظره حالت مرابرهم زد.» مجددی بمن گفت : " آنشب نتوانستیم نان بخوریم. فردا اسب لاغری را که می فروختند، ذبح کرده شوربائی پختم  وبا صد نان شب هنگام در توقیف خانه، به اجازه محافظین به محبوسین نادار بدادم واز آن بعد هر شبی پنجاه نان خشک وچند کاسه شوربا شبانه می فرستادم . هفته ئی نگذشته بود که شب هنگام میرزا محمد شاه رئیس ضبط احوالات وارد منزل من شد وگفت : « والاحضرت صدراعظم صاحب( محمد هاشم خان) میگویند که شنیده ام شما برای محبوسین کوتوالی شبانه نان می فرستید، باید آینده اینکار را نکنید، چرا که حکومت میخواهد آنها را تأدیب نماید تا اصلاح شوند» "

                                                      (  میرغلام محمدغبار جلد دوم ، ص 151 )

 

 

+++++++++++++++++++

 

قسمت نهم

در ادامۀ استفاده های سؤ از دین ومذهب وهمراهی روحانیون معتبر در زمانۀ حاکمیت نادرشاهی

1-  انگیزه تأسیس "جمعیت العلمای افغانستان" و نقش آن

 

حکومت شاهی محمد نادرشاه، در ادامۀ کوشش ها برای تحکیم قدرت و در راستای بهره گیری از دین ومذهب، در ماه قوس  1308 "جمعیت العلمای  افغانستان" را تأسیس و مرام نامۀ آن را که 8 صفحه است، انتشار داد.

نخست بخش های مهم "مرامنامۀ "  را بسیار فشرده وبا اندک تبصره می آوریم.

"این جمعیت که ازعلمای مشهور و متبحرافغانستان متشکل، و درمرکزکابل منعقد می شود، وتحت مراقبت وزارت عدلیه کار می کند، . . ." (ص 1)

درمورد اعضا: یکی از مواد را می بینیم:

"کاملا شخص پاک نفس وجید القریحه و ذکی بوده درولایت خود ازجلیل ترین وبا اخلاق ترین افراد محسوب باشند" . (مادۀ 5 ص 2)

"ازشنبه تا چهارشنبه به وظایف محوله" مشغول بودند.

اشخاصی که لیاقت ندارند خود را درجرگۀ علما محسوب نکنند." (ص 4)

مادۀ 7:

"نشرصحایف هفته واردراطراف مسائل دینی، واخلاقی خصوصا به دفع رشوت، خیانت، شراب نوشی، دین فروشی، ارتکاب سایرمنهیات، اسراف، ظلم، جهل، بغاوت وغیره، وآنها را به خطیب ها وامام مساجد روانه نمودن، که در روزهای جمعه به مردم قرائت کنند، و الی رسیدن صحیفۀ دیگرهمیشه آن را به مردم تلقین کنند وبه دیوارها نصب کنند."

"سنجیدن طرقی که بواسطۀ آن مسلمانان بتوانند، باعلای کلمة الله موفق شده وهمان مزایای علمی واخلاقی خود را که در صدر اسلام داشتند، استرجاع نمایند."

درآخر به شیوۀ مراقبت امیرعبدالرحمان خانی، صحه نهادن محمد نادرشاه چنین آمده است:

 "تمام مواد ومندرجات این "مرامنامۀ" (جمعیت العلمای افغانستان) را که اولاً دریک مجلس فوق العادۀ علمای کرام ترتیب وتنظیم ومتعاقبا ً (درمجلس عالی وزرأ) افغانستان تصویب شده است، ملاحظه نموده، منظورگردید وحکم ونفاذ واجرای آن را صادرفرمودم. 14 رجب المرجب 1348 / 24 قوس 1308. محل مهرمحمد نادرشاه. (1)

  

 فضل عمر ملقب به نورالمشایخ یا حضرت شوربازار، نخستین وزیر"عدلیۀ" حکومت محمد نادرشاه

 

در واقع بهره گیری از دین ومذهب وارد مرحله یی شد که با هم آهنگی وانسجام، مشی عمومی حاکمیت استبدادی وجفا آمیز را پاسخ می گفت. "مرامنامۀ جمعیت العلمای افغانستان" با وضوح کامل مبین چنان انگیزه ها و ایجاد چنان هماهنگی میان ابزار حکومتی است. در آن هنگام سعی شد که مخالفین با استفاده از وسیلۀ دین ومذهب نیزسرکوب شوند و تسلط براذهان وباورداشت های مردم عوام نیز تأمین شود. وقتی استفادۀ ابزاری نیزصدرنشین منظورتأمین حاکمیت شد، "جمعیت العلمای افغانستان"، هم شهر و روستا، همه مراکز ومنابعی را که با مردم وموضوعات دینی سر و کاری داشتند، همپای بقیه ساختارهای سیاسی وفرهنگی طرف توجه قرارداد.

 چنان که درنکات و مواد بالا دیدیم، حکومت کوشید که ازدین علیه مخالفین  وتحمیق مردم کاربگیرد. منظور ازیادآوری رشوت و شراب نکوهیدن دورۀ امانی بود با ابزار دینی، درکنارسرکوب های شناخته شده. زیرا این حکومت توان وظرفیت آن را نداشت که نارسایی ها وکجروی های اصلی و واقعاً موجود دورۀ امانی را مطرح کند. موازی با آن گسترش سازمان مخوف ضبط احوالات، هماهنگ با چنین برنامه یی، سعی همیشه گی داشت که حرکات مردم را زیرنظر بگیرد. در این راستا بود که ازطریق "جمعیت العلمأ " برای مساجد به عنوان یکی از مراکز تبلیغ به نفع خویش اهمیت ویژه یی قایل شد.

بازهم به گونۀ تکراری می افزائیم که ایجاد چنان نهاد هایی را همزمان و موازی با موجودیت انواع ظلم وستم وتبعیض درجامعه درنظر آوریم. واین را نیز درنظر آوریم که همۀ امور "جمعیت العلمأی افغانستان" زیرنظر وزارت عدلیه قرار داشت. و در رأس وزارت عدلیه نیز بزرگان خانوادۀ مجددی بودند. در واقع یکی ازستون های ساختار نظام نادرشاهی از طرف آنها تشکیل یافته بود. آنها در واقع انحصار وجوه شرعی صدور حکم را داشتند.

 

   

 فضل احمد مجددی؛ نخست معین وزارت "عدلیه" وسپس وزیر عدلیه

 

اعدام عبدالرحمان لودین و همنوایی روحانیون معتبر

چند بارازجفاها؛ مظالم و ستم های زمانۀ حکومت نادرشاهی یاد نمودیم. دستورهای خود رایانۀ آن حکومت، تعدادی را به دهن توپ نهاد وپراند، عده یی را به دار آویخت، برخی را تیرباران کرد. به زندان ها وزندانبان وشکنجه گرنیزافزوده شد. ازاین میان به اعدام عبدالرحمان لودین اشاره می نمائیم. به شخصی که میانه و رابطه اش با شاه امان الله خان به هم خورده بود. پس از آمدن محمد نادرخان به کابل، سمت ریاست بلدیۀ کابل را یافت. اما، دیری نگذشت که روزی نادرشاه پس از صرف غذا، دستور داد او را تیرباران کنند. گرچه می دانیم که تشخیص انگیزۀ قتل مخالفین مختلف ازطرف محمدنادرشاه، بیشتر بر می گردد به خواستگاه سیاسی استبدادی ودلیل مناسبات پیشینۀ او با مقتولین، ولی لبان روحانیون معتبرتکانی نخورد وهمچنان فروبسته بماند. دربارۀ عبدالرحمان لودین نیزچند گپ گفته شده است. آنها را درکتاب "درنگی بر زمینه های استبداد شناسی نادرخان" نوشته ام. اینجا می خواهم که تنها به محکومیت نادرشاه و سهم دستورهای او درآن قتل ها بسنده نشود. در این مورد نیز بی عدالتی، همنوایی وخدمتگزاری روحانیون معتبر را با او بنگریم. انگیزه یی را که در رابطه با چنان همنوایی یافته ایم، برمی گردد به مواضع پیشین لودین صریح الهجه در قبال ملاها.

"ھنگامی که بحث نظامنامه ی نفوس به پايان مي رسيد، امان ﷲ خان  پرسیده بود، که «آيا لويه جرگه، ديگر اعتراض يا تنقيدی بر نظامنامه ی نفوس ندارد؟ و ديگر توضيحاتی در آن خواھان نميباشد؟» بسياری از اعضای لويه جرگه، طبق معمول در پاسخ گفته بودند:

«نی! ديگر ھيچ نوع مذاکره و صحبت قليلی را در نظامنامه ی نفوس خواستار نميباشيم، البته علمای اعلام در بعضی قيوداتی که برعدم اخذ تذکره ی نفوس نھاده شده، چيزی گفتنی دارند»

 با شنيدن اين حرف، عبدالرحمان لودين به پا خاسته با ھمان جرأت ھميشه گی گفته بود:

«حضرات علما نبايد که درھرچيز و ھرکار ناخن زنی کنند و بکارھایی که درآن خدا، حکومت و ملت را مختار نموده است، نبايستی مداخله روا دارند. اين سخن بدان ميماند که حکومت به يک نظام، راه شوسه و يا سرک پخته را بردن خواھش دارد، درآن موقع گويند که ازعلما پرسيده شود. و يا به کدام جايی نھر میکند، بايد بی اجازه ملا نکند. نی! چيزيکه به امورات شرعيت و ديانت متعلقست اولا، ما از آن عدول نمیکنيم؛ و بازاگر ازآن مساھله و کوتاھی به عمل آيد، علما حق دارند که بما ياددھانی نمايند؛ و ما به کمال امتنان و مسرت اقوال ھدايت مآل ايشان را  عمل پيرا شويم.» " (2)

آری او به درستی به ملا ها یادآوری نموده بود که پای خویش را به اندازۀ گلیم خویش دراز کنند! اما، وقتی  محمد نادرشاه به استفاده از دین ومذهب نیاز داشت، و با فراز آوردن ملاها و دادن امتیازات مختلف، بهتر می توانست دست به استفاده جویی بزند، اعدام لودین، اسباب خوشی آنها را فراهم می آورد. وچنان بود که درمقام مجریان عدالت نزد شان در این باره نیز آب از آب تکان نخورد. کسی از آن جمله مدعیان مراقبت عدل الهی نپرسید که این چگونه رفتاری است که شخص شاه در پیش گرفته است. شاهی که اول امر قتل می دهد، مخالفین را می کشد، بعد به امضأ ملاهای اجیر وموافقت وزارت عدلیه، اطلاعیه های مستهجن انتشار می دهد. به سخن دیگربعد از کشتن "محکمه" دایر می کند!

یک نمونه دیگر از استفاده سؤ

 ( نگاهی به رسالۀ "احکام الاسلام" )

 

همانگونه که دررابطه با انگیزۀ تاسیس "جمعیت العلمای  افغانستان" تذکر دادیم، حکومت محمد نادرشاه به نشریات وتبلیغ دین ومذهب مطابق لزوم دید سیاست حکومتداری توجه بسیارمی نمود. درجملۀ نشریات متعدد، حکومت رساله یی را انتشارداد که "احکام الاسلام" نام داشت. (3) 

هنگامی که حکومت محمد نادرشاه بالای مردم به فشارها افزود وزمینه های شورشها را فراهم آورد، برعلاوۀ بهره گیری از زور وتفنگ واعدام ها، واستفاده از قوم و قبیله یی علیه اقوام دیگر، استفاده از زور دین را نیز علیه دینداران دین واحد، به کار بست. رساله یی "احکام الاسلام" پاسخگوی چنان نیاز بود.

 این رساله ازرویکردهای استفاده جویانه ازسلاح دین به همکاری روحانیون خدمتگزارحکومت نیزسخن دارد. 

نمونه هایی ازمحتویات آن را می نگریم. درنظر داشته باشیم که همه جا منظورازامام وپادشاه اسلام و شریعت حکومت محمد نادرشاه و"شریعت" او است.

- "مقدمه در نصب امام وقیام پادشاه درشریعت.

- در وجوب اطاعت پادشاه: دراین مورد چنین توضیح می دهد که: اطاعت امیر، فرض و واجب است.

- بغاوت از پادشاه چه حکم دارد ودیگر مسلمانان اعانت ومدد کمی خواهند کرد.

- اگر باغیان درجنگ کشته شدند اوشانرا غسل وجنازه است یا  نه؟

- ایستاده کردن پادشاه واجب است برما از روی شرعی.

- می گوییم، که قیام پادشاه ازکاملترین مصالح مسلمانان وبزرگترین مقاصد دین است وحکم قیامش وجوب است از جانب شرع شریف . . ." (4)

- ایستاده کردن پادشاه واجب است برما از روی شرعی.

- اتفاق کرده اند همه امامان بر این که قیام پادشاه فرض است. پس ضرور است برای مسلمانان پادشاه که قایم کند شعائر دین را وانصاف کند مظلومان را از ظالمان . . ."

 

بعد از اینکه در صفحات متعدد به آیات و احادیث و سخنان فقه ها رجوع  وتأکید شد که به پادشاه (البته محمد نادرشاه) خدمت شود، روحانیون معتبر، دربخش دیگر با طرح پرسشی  چنین امتحان می گیرند:

"استفتآء

چه می فرمائید علمای کرام دین مبین وشرع متین، دراین که بعد از قیام پادشاهی اسلامی  به اصول شرعیه، اطاعت پادشاه موصوف بر مسلمانان لازم است یا نه؟ واگر کسی دیگرآمده به (با) پادشاه نزاع کند، یا گروهی یا کسی دعوی استحقاقیت پادشاهی بکند، وخرج بر پادشاه اسلام کرد، پس حکم شان چیست، وبر مردۀ شان جنازه خوانده شود یانه.

الجواب

اطاعت امیر مسلمانان فرض وواجب است. درمعروف ودرمباح. مثلی که خدای تعالی برمسلمانان امر ادای  نماز، زکواة و روزه فرموده، همچنین اطاعت پادشاه فرض است.  . . " (5)

در موعظه های بالا، هدف ایجاد وگسترش فرهنگ کینه ونفرت، وفرهنگ به انقیاد کشیدن مردم به اطاعت از پادشاه مستبد، نکات محوری را دارا بود.

 وبا علم نمودن ادعای بغاوت، پنهان داشتن جفا ها و مردم آزاری ها، غصب زمین وباغ ودارایی مردم، استفاده سؤ از احادیث وسخنان صحابۀ پیغمبر اسلام را دردست داشتند. "حکم جنازۀ کسانی که بغاوت از پادشاه اسلام می کنند." نمونه یی از قساوت حتا در مورد کشته شده گان استبداد است. بنگریم:

"باغی را نه غسل داده شود ونه براو نمازجنازه خوانده شود وکسی که کشته شد ازجانب اهل عدل، به او معامله شهید کرده شود. وحکم او حکم شهید است." (6)

به منظورصبغۀ شرعی بخشیدن به لزوم دید حکومت، به گرفتن نام و امضأ ده ها تن ازملاهای سرحدی، که چندین صفحه را احتوا نموده، متوسل شده بودند. (7)

در این همه مقدمه چینی ها و رهنمود دهی ها، همه مخالفین وبه ویژه مردمان کلکان شمالی بیشترطرف توجه رسالۀ "احکام الاسلام" بودند. همانگونه که مناطق هزاره نشین کشورطرف خشم وغضب مصیبت زا، ویرانگروجبران ناپذیرامیرعبدالرحمان قرار گرفته بود.

 شادروان غبار نمونه ی دیگری را نوشته است، به نقل ازجریدۀ اصلاح که نویسنده اش ادعا نموده بود، حکومت امرخداوند را بالای  مردم کلکان اجرا کند. می خوانیم:

 "یک نمونۀ دیگربقلم محمد سرورخان منتشر درجریدۀ اصلاح. خلصش اینست: «مردم داؤدزئی کلکان کوهدامن والله! از مسلمانی به مرحلۀ ها دور افتاده اند. حکومت تا کی مراعات شان نماید؟ برمسلمانان لازم است که درگرفتارکردن شان که دشمنان خدا و رسول ومسلمانانند، جهد وجد بلیغ نمایند وحکومت با جدیت امر خداوند را بالای شان اجرا خواهد نمود. والسلام علی من التبع الهدی» "(8)

اما، این خیل ملا که محتمل است، برخی ازمریدان روحانیون اشراف – متنفذ بوده اند، گویی نمی دانستند که درزندان های افغانستان چه می گذشت. آن همه انسان دارندۀ ظرفیت کار برای جامعه، کجا دست به بغاوت یازیده بودند که در زندان های مخوف انتظارمرگ را می کشیدند. انسان هایی که بسا ازآنها درزندان با تلاوت قرآن بیشتر مشغول بودند وپنج بار نماز را نیز ادا می نمودند. حتا کسانی که قرآن درس می دادند وتفسیر می نمودند.

(9)  

و آن توده هایی ازمردم عوام که با لباس کهنه ، وقتی از خواب برخاسته اند، روی به سوی گرفتن وضو وادای نماز داشته اند. وقتی سر بر بالینک کهنه نهاده ولحافی را که از توته های به هم وصل شده ومیراث مانده از پدر ومادر بود، بر سرکشیده، خداوند را یاد کرده اند. آنها را "نا مسلمان" وسزاوارعقوبت بسیار نامیدن سخن از چه دارد؟

آشکارشده است که در زمانۀ پادشاهی محمد نادرشاه بسیاری از دانش آموختگان وکسانی که سرشان به تن ایشان می ارزید، زندانی ویا اعدام شدند. مردم بی گناه بی شمار رنج وآزار دیدند.  مگر روحانیون نشسته درکنار حکومت آگاه نبودند، که اگرحکومت فتوا می گیرد که مخالفین را ناشسته وکفن ناکرده درگودالها بیندازند، مشکل شرعی ناشی از بند نمودن بیگناهان از طرف حکومت، چه می طلبد. بگذریم از مشکل انسانی، حقوقی که با آن بیگانه بودند.

باردگر می گوئیم که این ها همه مواردی اند که افزون بر نشان دادن سؤ استفاده های سیاسی از دین، دست اعتراض از سر روحانیون همکار تاریخی حکومت مستبده بر نمی دارد. 

ملاها از خدمت عسکری معاف شدند

حکومت محمد نادرشاه ملاها را ازخدمت عسکری معاف کرد. مرحوم غبار در این باره نوشته است که: "دولت همچنین تمام ملاهای افغانستان را از خدمت عسکری زیرپرچم معاف نمود." (10) مگر نه این است که حکومت با استفاده از دین ودادن چنان امتیازاتی، از یک سو وظیفۀ نظارت سیاسی بر باورداشت های مردم را در پیش گرفت وازسوی دیگر با این شیوه، به ملاها رشوت داد ودرنتیجه قشرتنبلِ مفتخواره پرورش یافت. قشری که با گرفتن امتیاز ومصؤونیت، در واقع درهرمحل ومنطقه، "وظیفۀ طبابت" و "جن گیری"، . .  را نیز به دست آورد. با چنان پیامدی که دسترسی به علم و دانش وابزارعلمی را به چالش کم مانند کشید. این رشوت همراه بود با رشوت معافیت از عسکری برای اقوام جنوب کشور. عملی که زیانمندی به حال سیر حرکت جامعه وخود اقوام جنوبی کشور را دربرداشت.

 چنان واقعیت ها را نمی توان پنهان داشت ونادیده گرفت. آنانی که در پی دریافت ریشه های نا بسامانی ها استند، ومی خواهند با عقل وخرد به مسائل ببینند، محتاج شناسایی وآشنایی با این واقعیت های تاریخی نیز می باشند. واگر از این دریچه نگاه شود، لزومی ندارد که دربرابر حقیقت گویی ها، واکنش تعصب آمیز نشان دهند. آنانی که این واقعیت ها را نمی پذیرند، گول دیرینه رشوت آن حکومت را خورده و دردام خود فریبی مزمن نیزگرفتاراند.

اعمال ستم مذهبی در پناه دین

بیشترین روحانیون متنفذ، به دلیل وابستگی به مذهب حنفی، هیچ گاهی خارج ازتعلقات مذهبی خویش به سوی پیروان سایرمذاهب و دارنده گان ادیان دیگر، ندیدند. درحالی که جامعه شاهد حضور کمیت قابل ملاحظه از پیروان مذهب شیعه بود (چنان که هم اکنون است). این نیازدر زمان امان الله خان ودر لویه جرگه (مجلس کلان) کابل از سوی او به درستی  تشخیص نیز شده بود. اما، طرف مخالفت ملاهای متعصب سنی قرار گرفت.

حکومت محمد نادرشاه نیز با اتکأ به مذهب سنی، بی اعتنایی وبی احترامی را تا سرحد قایل شدن تبعیض آشکاربه پیروان مذهب شیعه، رسمیت و تداوم بخشید.

 شایسته است گفته شود، هنگامی که مسائل حقوقی وقضایی دریک جامعۀ چند مذهبی، بر بنیاد مذهبی وآن هم با تکیه بریکی ازمذاهب درنظر گرفته شود، جفایی است درحق پیروان مذهب ویا مذاهب دیگر. رساله یی در زمان پاد شاهی محمد نادرخان، به نشر سپرده شد، با عنوان "هدایات صورت فیصلۀ قتل وحبس دوام". محتویات این رساله تراویدۀ ذهن تعصب آلود روحانیون معتبر و انعکاس دهندۀ لزوم دید حکومت نادرشاهی است. این رساله سعی درجهت توجیه امتیازمذهبی و تلف نمودن مذهب دیگران دارد. در این رساله "راجع به اجرای تعزیرات حقوق الله"، نکات حاکی از اعمال ستم مذهبی را می بینیم. نخست در پیشانی آن می خوانیم که:

 "به محاکم عدلیه آینده بروفق آن فیصله تحریرشود." وبعد؛ "از روی احکام شرعی، فقۀ شریف مطابق مذهب مهذب حنفی (رح) فیصله کرده باشند که تا درفیصله جات نقض وناتمامی ظاهر نگردد وحکم تعزیرات حقوق الله که در فیصلۀ مذکوره هست یانه، باقی نماند. . ." (11)

و با وضاحت باید گفت که درهرزمان ومکان توسل به چنین رفتاری، حاکی از ستم مذهبی است.

دربُعد بررسی های بقیه اجزای بی عدالتی، تبعیض وستم، لازم است که جوانب اقتصادی، اجتماعی، سیاسی، نظامی، فرهنگی؛ تعصبات وتبعیضات نیز درنظر گرفته شوند، که اکنون و دراینجا، طرف توجه ما نیست. اما، حکومت نادرشاهی درحالی که به همه تبعیضات وتعصبات آلوده بود، همنوایی روحانیون معتبر را با خود داشت.

 

پیش گویی محمد نادرشاه ازمرگش

 می دانیم که درتاریخ، شاهان وامیرانی ادعا کرده اند که اجرای اعمال آنها ناشی از تصمیم الهی ویا ناشی از رساندن آگاهی درمورد ویا مواردی از منبع غیبی بوده است. . .  

 محمد نادرشاه ادای اطلاعات از "عالم غیب" نیز نموده است ویا چنان ادعایی را برایش ساخته و بافته اند. مطابق مطالبی که ازطرف خواهرزادۀ او اسدالله سراج نگارش یافته است، و فرزندش محمد ظاهرخان نیز چند سال پیش آن ادعا را باز آورد، محمد نادرشاه گویا یک روز پیش از این که کشته شود، "وظیفه" و "خدمت" خویش را پایان یافته نگاشته، و وصیت نامه گونه یی بر جای گذاشته است. بخوانیم وببینیم که قصد مشابهت با چه کسی را داشته است:

محمد نادرشاه، 15 عقرب 1312 خورشیدی:

 "هرکه بدنیا می آید وظیفه ای دارد، معدود کسانی می دانند که وظیفۀ شان چیست واکثر، ازاین اسرار واقفیتی ندارند. من وظیفۀ خود را میدانستم و آن خدمت برای امنیت افغانستان بود. وظیفۀ من تمام شده وهرچه خدا بخواهد باید بدان شاکر وراضی بود."  

اسدالله سراج: "اعلیحضرت ظاهرشاه بعد از پدر به سلطنت رسیدند وبعد از سپری شدن  دو سه روز به دفتر کار پدر خود تشریف برده و آغاز به کار نمودند. در جعبۀ میزکار درحالیکه سرمنشی حاضر بود، کاغذی یافتند که روی آن چنین تحریر شده بود:

بسم الله الرحمن الرحیم

وبعداز کلمۀ شهادت نوشته بودند:

 «خداوندا به امرتوحاضرم افغانستان را به تو می سپارم سربلندش بدار واز آفات نگهدارش باش.»

قرار گفتۀ سرمنشی نوروزخان اعلیحضرت قبل ازاشتراک در مراسم دادن انعامات برای طلاب معارف، چیزی را روی کاغذ نوشتند واین همان کاغذی بود که در جعبۀ میز جای داده بودند:

«اولاد های عزیزاین خاطرات (؟) رابرای این به شما نوشتم تا از گذشتگان خود درس مردانگی، عزم، شجاعت و وطن دوستی بگیرید وبرای وطن خود اشخاص فدا کار باشید تا نزد خدا وخلق سرفراز گردید» (12)

 

ادعای پائین شدن ملائک در تشیع جنازۀ محمد نادرخان

پس از قتل محمد نادرشاه، رکیک ترین کلمات را به نشانی عبددالخالق قاتل او تهیه دیده و نوشتند. مگر نگفتند که اگر مطابق آن ادعا که محمد نادر از مرگ خویش آگاهی یافته بود، ولزوم دید خداوندی مطرح بود، پس چرا وسیلۀ اجرای او یا عبدالخالق را زیر باران فحش وناسزا می گیرید وسرانجام با دروغ وتهمت وبا چنان شکلی به قتل می رسانید.

موضوع  انتقال میت او نیز جالب است. حالا که بیشتر به دورۀ او پرداخته ایم بنگریم که تا رسانیدن او به خانۀ قبر نیز دست ازسر چنان بهره برداری ها وعوام فریبی نبرداشتند وتا خانۀ قبر روحانیون معتبر او را تقدیس نموده وهمکاری وهمنوایی  را رها نکردند.

در گزارشی که از روز انتقال او ازمسجد عیدگاه به تپۀ مرنجان زیرعنوان «واقعۀ شهادت اعلیحضرت شاه شهید محمد نادرشاه غازی پادشاه فقید» انتشار یافت، به این عبارات توجه نمائیم:

". . . جمعیت کثیری (که نظیر آن تا کنون در آنجا دیده نشده وگویا که ملائک از آسمان جهت اشتراک در نماز جنازۀ ایشان  نازل شده بود) به بهترین طرزی اجرا گردید. . .

از زبان حقائق ترجمان جناب مستطاب نورالمشایخ صاحب به لهجه وآهنگ مخصوص رقت آوری که عموم حضار را به گریه درآورده بود؛ بیانات مهیج ومؤثر دیگری نیزایراد گردید." 

وبه این دروغ نیز توجه نمائیم که درهمان گزارش آمده است: "بعدازختم فاتحۀ چهل همایونش درخواست مجازات قاتل ازطرف ملت شده وپس ازینکه قاتل نابکار ومعاونین قتل محمود، عبدالله اسحق خودشان درمحکمۀ عدلیه بافعال شنیعۀ خود اعتراف کردند، عبدالخالق قاتل ومحمود اعدام وعبدالله واسحق محکوم به حبس  دوام گردیدند." (13)

می بینیم که زمامداران خودکامه،  وساختارهای مبتنی بر نهاد های استبدادی ودیکتاتوری، تصمیم خویش را زیر نام ملت وخلق تبلیغ می کنند. "درخواست مجازات قاتل ازطرف ملت" از آن نمونه های دروغین است. و زمانی که از "محکمۀ عدلیه" صحبت می شود، ادعاهای دروغین سزاوار محکومیت بسیار می شود. زیرا نه هیچ محکمه یی دایر نشده  که حتا حد اقل رفتار انسانی نیز دربرابر عبدالخالق، دوستان و همصنفان او رعایت نشده است. شکنجه های شبا روزی وجود داشت. عبدالخالق را با چنان قساوتی درمحضرعام مثله کردند، که شاید کم مانند باشد. برخی خانوادۀ عبدالخالق را به دار کشیدند. تعدادی از اعضای خانوادۀ چرخی را به دار کشیدند. . . این است  مجریان آن قساوت، مدعیان تأمین عدالت، وهمه آنانی پاسخ گو استند که هنوزهم به محکومیت آن جنایت نمی پردازند.

روحانیون معتبرمقام اداری و امتیازات به دست آوردند 

"خداداده گی" های محمد نادرخان چنان پایان یافت. اما روحانیون معتبر وهمراه، امتیازات واعتبار مؤقتی بیشتر به دست آوردند تابرگردۀ باورداشت های مردم بنشینند.

در بدل چنان همکاری، همیاری وهمنوایی با نظام نادرشاهی، روحانیون متنفذ، ازنظر مادی روز تا روز بهترین زمین ها وباغ هارا نصیب شدند. پیشترها نیز چنان امتیازات را به دست آورده بودند. از قول  یکی از اعضای خانوادۀ مجددی می خوانیم:

 ". . . در جمادی الآخر ۱۳۴۸ ق/ نوامبر ۱۹۲۹ و در آغاز پادشاهی محمد نادرخان، فضل عمر به وزارت دادگستری و درمحرم ۱۳۴۹ ق/ ژوئیه ۱۹۳۰ به فرماندهی کل مدنی و نظامی (رئیس تنظیمات)‌منطقه غزنه منصوب گردید ولی در آخر اوت همان سال (ربیع الآخر ۱۳۴۹ ق) به کابل بازگشت و در شعبان ۱۳۵۰ ق/ دسامبر ۱۹۳۱ استعفای خود را رسماً تقدیم و از ادامه کار در مقام وزارت خودداری کرد، ‌اما این استعفا تا یک سال بعد پذیرفته نشد (رمضان ۱۳۵۲ ق/ دسامبر ۱۹۳۲). وی درهمان هنگام ویزای سفر به هند گرفت تا از آنجا برای ادای فریضه حج به مکه برود اما براثر مرگ مادرش به کابل مراجعت کرد. در ماه ذیقعده ۱۳۵۳ ق/ فوریه ۱۹۳۵ و باردیگر در۱۳۶۲ ق/ ۱۹۴۳ از سرهند واقع در هندوستان بازدید کرد و از آن پس نیز هرچند یک بار به آنجا سفر می کرد. در محرم ۱۳۵۵ ق/ مارس (1936)محمدظاهرشاه (۱۳۱۲-۱۳۵۲) پادشاه افغانستان یک قلعه و هفتاد جریب زمین در قلعه جواد چارده به او بخشید. وی در ۱۲ ربیع الاخر ۱۳۷۲ ق/ دوم دسامبر ۱۹۵۲ درهمان قلعه درگذشت." (14)

ملاحظۀ چنان موقف، موقعیت روحانی و اجتماعی واعمال آنها به ابراز این سخن می انجامد که:  به همان میزان که اعمال جفا آمیز ونا عادلانۀ آن زمانه در جامعه، بسیار تکاندهنده است، دادخواهی تاریخی، انگشت اعتراض وانتقاد را نیز به سوی مسند نشینان ادعای تأمین عدالت اسلامی، نشانه می گیرد. زیرا حضرت ها در کرسی ادعای تأمین عدالت اسلامی و رعایت آن نشسته بودند، اما عدالت را نه تنها رعایت نکردند، بلکه مسبب جفاهای بی شمار درحق مردم افغانستان شدند که چشم پوشی از آنها، جفا درحق تاریخ نیز است. و همزمان با آن به چنان تبلیغی می پرداختند که گویا تمام مظالم نادرخانی وهاشم خانی "خداداده گی" است!

به این ترتیب، شرارت ها و تبهکاری ها ی  برخاسته از امیال زمینی و قدرت جویانه را به خداوند نسبت دادند!

                                               *

برای اطلاع مستند ازجفا ها، قساوت ها و بی رحمی ها درحق مردم به آثاری مراجعه شود که اندک، اندک انتشارآنها روبه گسترش نهاده است. به گونۀ مثال کتاب های سرنشینان کشتی مرگ، یا زندانیان قلعۀ ارگ، قربانیان استبداد، ازخاطراتم، برگ های نهفته از تاریخ افغانستان، زندانی خاطرات ونبشته های آنانی که از زندان ها و دربارۀ زندانیان وبی گناهان نوشته اند، مراجعه شود.

                                                   ادامه دارد.

......................................................................................................

رویکردها وتوضیحات

1-      مرامنامۀ جمعیت العلمای افغانستان.. قوس 1308 . 1348 قمری. مطبعۀ عمومی سرکاری کابل

2-      "درنگی بر زمینه های استبداد شناسی .  ." از این قلم، ص 50 .  به نقل از روﻳﺪاد ﻟﻮﻳﻪ ﺟﺮﮔﻪ داراﻟﺴﻠﻄﻨﻪ ﻛﺎﺑﻞ. 1303 ص 286.

3-      آن چه تا حال از این قلم از نظر خواننده گان گذشته است، بسیار مقدماتی است. برای کار تکمیلی وجامع باید همه مظاهر و مدارک بازنگریسته شوند. خوشبختانه در این اواخر پیامی از چند دانشجوی عزیز دریافت نمودم که قصد دارند به این مهم بپردازند.

4-      " احکام الاسلام ، تالیف ابولفتح فضل ربیالپکلولی مولداً والحنفی مذهباً والچشتی مشرباً "هدایات صورت فیصلۀ قتل و حبس دوام. چاپ دوم. ص7 شرکت رفیق سنۀ 1305 شمسی. ماه رمضان 1352 هجری قمری.

5-      منبع بالا ص 17.

6-      منبع بالا

7-      رسالۀ احکام السلام ص 46

8-      میرغلام محمد غبار. جلد دوم. ص 55 

9-      درپایان قسمت کنونی از برخی کتاب ها نام برده شده است که به توضیح حال زندانیان آن دوره معطوف است. درهمۀ این کتاب ها سخن از تلاوت قرآن وادای نماز ومسلمان بودن  آن زندانیان سخن رفته است. درکتاب یادداشت های استاد خلیل الله خلیلی ص 285، از زندانیی نام برده می شود که خیرمحمد نام داشت ومدتی مشاور صدراعظم  سردارمحمدهاشم خان بود. پس ازرهایی از زندان"قرآن  وتفسیر کریم درس می داد."

10غبار ج دوم. برای مزید معلومات توقع می رود صفحات 53 – 56 کتاب مطالعه شود.

11-    " هدایات صورت فیصلۀ قتل وحبس دوام." ص 4 .کابل. شرکت رفیق، 1305 و  1307

12-    اسدالله سراج، "رویدادهای مهم زندگی اعلیحضرت محمد نادرشاه شهید". ص ،131- 133،محل چاپ:کابل، مطبعۀ احمد، سال 1388 خورشیدی.

13-     واقعۀ شهادت اعلیحضرت شاه شهید محمد نادرشاه غازی پادشاه فقید. دومین سالنامۀ کابل  1312 خورشیدی. ص12- 16.

14- به نقل از تارنمای فرهنگنامۀ علمای مجاهد. 

 

 

 

´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´

 

قسمت هشتم

      محمد نادرشاه، از " خداداده گان " قرآن زده!

 

امیرحبیب الله کلکانی، پس از ترک کابل ، به آرایش قوای جنگی برای مقابله با امیرمحمد نادرخان (1)  مشغول بود، و در جبل السراج پایگاه گرفت. فرد شماره دو در ردۀ صلاحیت ها، سید حسین برای جمع آوری نیرو به شمال کشور رفته بود. محمد نادرخان که از طرف عده یی از دوستان وهمکاران واعضای خانواده اش، به امارت انتخاب شده بود، از یک سوی به ابزار ارعاب وفشار نابوده کنندۀ مردم شمالی با پیام های تهدید کننده؛ و به وسیلۀ مردمان پکتیا، متوسل شد واز طرف دیگر روحانیت متنفذ را وارد عمل پیام دهی های در ظاهرمسالمت جویانه نمود. آرزوی اصلی نادرخان این بود که جلو مقاومت ومخالفت عملی علیه پادشاهی خویش را بگیرد. بنابر آن، نماینده گان وی ، پس از چند دیدار با حبیب الله ، سرانجام با میان آمدن پای عهد وپیمان در قرآن نزد نادرخان مراجعه نمودند. این بود که نادرخان وبرادرانش قرآن مجید را با هیأتی به جبل السراج فرستادند، در قرآن مجید چنین نوشتند : "اشارتاً ، دلالتا حبیب الله را نمی کشیم " و در حاشیۀ قرآن امضأ کردند.(2) تعهد واضح بود که در صورت انصراف حبیب الله کلکانی از جنگ وبرگشت او به کابل، امنیت ومصئونیت جانی او و رفقایش تضمین می شود. حضور سردار شاه محمود (3) برادر شاه درهیأت ، می توانست دلیلی تلقی شود، مبنی برجدی پنداشتن ادعا وگونه یی از احترام. پس از ورود هیأت میانجی وبرندۀ قرآن وپیام، دقایقی صحبت شده و حبیب الله به رغم نا باوری چند تن از یاران خود، به تردد پایان داده وبا بوسیدن قرآنی که در دستمال بزرگ سفید پیچانیده شده بود،  با هیأت وارد کابل شد.(4)                                      

جزییات بیشتر را در اینجا نمی آوریم، به این یادآوری از نتایج معلوم بسنده می نمائیم که امیر حبیب الله ویارانش اعدام شدند.

شادروان غبار با ملاحظۀ سیر پدید آیی حبیب الله در حوزۀ نظامی وسیاسی، به نکتۀ جالبی از تدارک طرح ونقشۀ قبلی ونقش " عمال شعوری استعماری در جامۀ هواخواهان صادقش " اشاره می کند، که تصویری از نقش همین عناصر نیمه راه است برای پایان دادن به حیات سیاسی ونظامی امان الله خان، اجرای وظیفه به وسیلۀ حبیب الله ( مرد مسلمان وساده)و آماده نمودن کشور برای یک رژیم دیگر. وی خارج شدن امان الله خان وغلام نبی خان از کشور را فرارسیدن فرصت برای رژیم دیگر( نادرخانی ) می بیند. واز با تأثیر پذیری از چنان طرح ومرام نیمه راهی روحانیون را نشان می دهد. می نویسد: "  . . . در چهار ماه نقشۀ جدید تا نقطۀ اخیر تطبیق گردید. کسانی که تقریباً پنج ماه از " بچۀ سقا" جدا حمایت و او را به صفت " خادم دین رسول الله " بر جامعه معرفی می نمودند،اینک همه متحد القول او را یک " دزد غدار و دشمن افغانستان" می نامیدند . دیگر نه عده یی از روحانیون از این خادم دین نامی به نکوئی می بردند ونه خواجه بابو وملک میرعلم خان .. . " (5)

در این مدت پیوند ها و راه جویی ها از طرف روحانیون  متنفذ ، در جهت رسانیدن نادرخان به کابل سمت وسو داده می شد. نامه هایی را که محمد نادرخان وشاه محمود برای حضرت نورالمشایخ در پکتیا نوشته اند، به وضاحت نشان می دهند که در سطح بسیار نزدیک از همکاری ومشوره قرار داشتند. (6) 

پیامد منطقی چنان طرح ونیاز ؛ ودر کمال آگاهی روحانیون از آن بود که قرآن مجید را به جبل السراج بردند.

می نگریم که در واقع به قرآن مجید، اعتنایی نشد. به این ترتیب با استفادۀ سوء از قرآن مجید به ستیز با مقاومتی رفتند که تداوم آن برای محمد نادر وطرفداران او گران تمام می شد.

 چنان رویکردی از طرف محمد نادر وبرادرانش که به تحکیم قدرت می اندیشیدند واز اصحاب رسیدن به هدف با توسل به هر وسیله یی بودند، پرسش بر انگیر نیست، آنها هنگام تدارک قوای قومی – منطقه یی در جنوب کشور، قرآن را در معرض استفاده قرار داده و به روحانیون متنفذ مراجعۀ همیشگی داشتند. اما، در آن میان، جایگاه ونقش روحانیونی که بیشتر وپیشتر از بقیه اقشار جامعه، سنگ وفاداری به قرآن و دین ومذهب رابر سینه زده اند، محتاج بازشناسی است. آنانی که او را خادم دین رسول لله لقب دادند، ترک اش گفتند. پیام صلح جویانه را در پرتو تعهد با قرآن به جبل السراج بردند، و در نتیجه دیدند که امیر تازه نفس( محمد نادرخان ) از قرآن مجید سوء استفاد ه کرد؛ ولی لب فروبستند. جانب " خداداده گی " قدرت محمد نادرخان را گرفتند و در ارکان "عدلی" حکومت نادرشاهی بر مسند داوری و دادگستری ! نشستند.  حضرت فضل عمر مجددی وبعد تر فضل احمد مجددی ، پشت سرهم، عهده دار وزارت عدلیه بودند.

گرچه آشنایی با آن بدعهدی برای بخشی از مردم جامعه مشهور بود، اما، محکومیت آن مدتها از سینۀ تعداد معدود   فراتر نرفت و در تاریخ مکتوب آن دوره نه تنها راه نیافت؛ بلکه در معرض سانسور افتاد. سالیان متمادی ، محمد نادرشاه در سطح محدودی، از طرف منتقدین به محکومیت کشیده شد، که خبط بزرگی را در تاریخ افغانستان مرتکب شد، محکومیتی که درست است. ولی سوکمندانه، از نقش مکمل ، زیانمند، ابزاری و آثار فرهنگ نا باورانه به عهد وپیمان از طرف روحانیت متنفذ ومیانجی،سخن بایسته نرفت .  

  محمد نادرخان درادامۀ رفتار استفاده جویانه از دین ومذهب ، پس از این که پیوند حوزۀ قومی – منطقه یی را با حوزۀ تصرف قدرت با زیرکی تأمین نمود، وارد پیوند دهی حوزۀ دینی، به عنوان ابزار موجود برای تحکیم قدرت شد. روحانیت متنفذ به ویژه مجددی ها در پیاده نمودن نیات وطرح های نادرشاه با وفا داری عمل نموده و با استفاده از نفوذ خویش در خدمت او قرار گرفتند.

هرچند در پیشینه ها نیز نقض عهد در قرآن وجود داشت، اما نمونۀ عهد شکنی نادرخان و لب فروبستن مجددی ها وبقیه عناصر دست اندرکار تهیۀ قسم، همچنان تشخیص دامنۀ آسیب ها در جامعه تبارز بسیار دارد. به احتمال بسیار که محمود طرزی با آگاهی از همان سوگند خوری دروغین وعهد شکنانۀ نادرشاه نیزبود که ضمن اشاره یی به زمان شیرعلی خان، نکتۀ ظریفی را می آورد. قرآن مهر کردن ها ولطایف الحیل را از بدعت های بسیار ناگوار افغانها، می داند. او می نویسد : " . . . امیر شیرعلی خان به بسی لطایف الحیل و وعده ها و وعید ها وقرآن مهر کردنها ( که این هم از بدعتهای بسیار ناگوار افغانها ست) ، پسر خود را بازی داده، به کابل آورد وهمان روز برخلاف پیمان وقرآنی که با اوکرده بود، در بالاحصار محبوسش ساخت. " (7) 

واضح است که امیر شیرعلی خان، پسر شکست دیده وتسلیم شده را با توسل به قرآن فریب داد وبه زندان افگند، عملی که ابعاد بیشتر تأثیرگزاری نداشت. ولی پس لرزه ها و دامنۀ اثرات عهد شکنی نادرخان و همیاری روحانیون متنفذ، منجر به خونریزی های بی لزوم وگسترش فرهنگ بیشتر بی اعتمادی وبی اطمینانی در جامعه شد.

                                                                                                 ادامه دارد

 

...................................................................................................................................................

توضیحات و رویکردها

*- شنیده ام که پس از قتل محمد نادرشاه، برخی مردم در صحبت های زیر گوشی میان هم می گفتند، که او را قرآن زد.

1-      در پیوند با امیر نامیدن محمد نادرخان، دکتورخلیل الله وداد بارش، می نویسد که : " در سکه های اولیۀ مضروب توسط نادرخان نوشته شده بود« امیر محمد نادرخان» اکثر این سکه ها المونیمی بودند." خ.و.بارش،امیرحبیب الله کلکانی مردی درحریق تاریخ ص. 220. پشاور. پاکستان.کتابفروشی فضل .1377

2-      برای دسترسی به معلومات بیشتر مراجعه شود به کتاب کوچک " سوگند ها در تاریخ افغانستان معاصر " از این قلم.

3-      میرغلام محمد غبار، افغانستان در مسیر تاریخ  جلد دوم. ص 19 .

4-      در بارۀ موضوع امضأ محمد نادرشاه وبرادرانش در قرآن مجید، تبصره هایی وجود دارد. آن چه محترم محمداکبرحیدری، خسربرۀ حبیب الله کلکانی( سال 2011 در هامبورگ) به نگارنده گفت این است :

" درارگ جبل السراج سپاه بزرگی جمع شده بودند، پهیره داران احوال دادند که یک موتربا بیرق سفید به سوی جبل السراج نزدیک می شود.  . .  به آن ها اجازه داده شد که وارد ارگ شوند. پیش از آن هم آمد ورفت وجود داشت. نماینده گان نادرخان زلمی خان منگلی وشمس الحق خان مجددی، قرآن شریف را که در یک دستمال سفید بود، در دست داشتند. گفت وشنود در یک اطاق شروع شد. در اول دو دلی وتردید وجود داشت. بعد به سپاهی که آمادۀ حمله به کابل می شد، ابلاغ شد که چون نادرخان قرآن شریف را به دست هیأت روان کرده تا ازجنگ وخونریزی جلوگیری شود وهمه در صلح زندگی کنند، امیرصاحب روانۀ کابل می شود . . ." ( یادداشتی از این قلم در سلسله نبشته های که زیر عنوان " بررسی حکومت های افغانستان بخش امیر حبیب الله کلکانی در سایت دویچه ویله ( صدای آلمان 1911- 1912 ) انتشار یافته است.

5-      غبار. افغانستان در مسیرتاریخ. ج. 2 ص 6 . عبدالحی حبیبی در کتاب جنبش مشروطیت ص  170 چاپ کابل،  از روحانی نمایانی  یاد می کند که با اسناد ادارۀ جاسوسی انگلیس دستگیر شدند.

6-      غبار ج. 2 ص 13

7-      خاطرات محمود طرزی. گردآورنده ونویسنده مقدمه: داکتر روان فرهادی .نشرات انستیتوت وزارت خارجه .کابل . ناشر انتشارات میوند. 1389

 

 

++++++++++++++++++

قسمت هفتم

 

                نمونه یی از بحران گستری در پناه دین

                                               و بدعهدی برخی از روحانیون

 

در سه قسمتی که بعد از این می آید، معرفی گونه های سوء استفاده از دین ومذهب را برای بحران گستری وتحکیم حاکمیت می یابیم. سال های مورد نظرما، از تبارز اختلاف روحانیون معتبر ومتنفذ با امان الله خان، فراز آوری امیر حبیب الله کلکانی، نیمه راهی با او، الی تحکیم پایه های نظام استبدادی نادرشاهی است.

استفاده ابزاری از دین ومذهب از طرف محمد نادرخان؛ و همیاری روحانیون " صاحب نفوذ ومالک نفوس" در چندین مورد برازنده تر از گذشته ها و هدفمند اجرا شده است. از منظر مصالح ضربه زدن به مخالفین وتحکیم قدرت، این وسیله، شاه تازه نفس را در کنار استفاده از بقیه ابزار استبدادی کمک نمود، اما، پیامدهای ناگوار و تا حدودی ناشناخته در جامعه برجای نهاد. در خلال مطالعه روی همین دوره است که ما، به چگونگی پیوند و تأثیر عامل قومی منطقه یی  و عامل دین ومذهب مواد مطالعاتی بیشتر به دست می آوریم. به این دلیل تکیۀ بیشتر به معرفی مظاهر استفاده های سؤ آن سالها شده است.

 

 

رئوس نکاتی  که در سه قسمت ( 7،8،9) می آیند، عبارت اند از :

-          نگاهی به کارکرد های روحانیون با نفوذ

-          بحران گستری

-          انگیزه دهی

-          ایفای نقش میانجیگری با گرفتن قرآن مجید دردست .

-          سوگند حبیب الله کلکانی با شاه عنایت الله خان

-          محمد نادرشاه از " خداداده گان " قرآن زده.

-          چند مورد از مظاهر استفادۀ سوء از دین ومذهب :

-          انگیزه تأسیس " جمعیت العلمای افغانستان" و نقش آن

-          نگاهی به رسالۀ"  احکام الاسلام "

-          سؤ استفادۀ مذهبی واِعمال تبعیض

-          نمونه یی از تملق وعاظ السلاطین در " درۀ موعظه"

-          روحانیون معتبر مقام  اداری وامتیازات مادی به دست آوردند.

-          روحانیون معتبر شریک جفاهای محمد نادرشاه.

-          عکس العمل های بعدی در برابر روحانیت همکار نظام نادرشاهی

-          پیش گویی محمد نادرشاه از مرگش !

-          پیوست: نیم نگاهی مقایسه یی به رفتار امیر عبدالرحمان خان و شاه امان الله با روحانیون معتبر.

 

...................................................................................................

 

نگاهی به کارکرد های روحانیون با نفوذ

با آن که پس از ابلاغ تصمیم امیرجوان امان الله خان، همیاری وهمکاری یا وحدت عمل روحانیون مشهور ومعتبر با او برای کسب استقلال مؤثر بود،اما، پس از تبارز موارد اختلاف پیرامون سمت وسو دادن افغانستان، نقش آنها را در این زمینه ها  می یابیم :

1-      بحران گستری

2-      انگیزه دهی به شورش ها

3-      ایفای نقش واسط ومیانجی در روند تغییر حاکمیت ، با توسل به  قرآن مجید، اما ، با بی اعتنایی به آن.

این موارد را اندکی بیشتر باز می نمائیم. و در پایان کوتاه اشارتی به بازتاب های گوناگون کارکردهای آنها در جامعه داریم.

1-   بحران گستری

در زمینۀ نقش بحران گستری از طرف روحانیت متنفذ، شایان یادآوری است که نظام امانی را بحرانی فرا گرفته بود. به دیگر سخن، خود دستگاه حکومتی که آمیخته با مفاسد گردید، همراه با کارکردهای غیرعقلانی شاه، بحران زایی خویش را به نمایش نهاد. این تاکید را از آنجا همواره در ارزیابی های زمانۀ امانی می آوریم که مرز دقیقی با نظریات اشتباه آمیز، تئوری توطئه  مبنی بر صدور ناهنجاری ها از خارج رسم شود. برداشت ونظریۀ اشتباه آمیزی که ساختار آلوده با مردم آزاری و استبداد رأی شاه را نمی شناسد وتکیه اش در تائید آن نظام، تنها بر یادآوری از اصلاحات قرار دارد. شایستۀ ارزیابی درست آن است که با در نظرداشت اشتباهات نظام، به نقش مخالفین اصلاحات و خشنودی بریتانیه از فروپاشی نظام امانی ببینیم.

 هیچ تردیدی نیست که آن اصلاحات و تغییرات لازم ومثبتی که رونما می شد، به دلیل عدم سازگاری با مواضع متنفذین عقب مانده ومخالف اصلاحات، با واکنشی عقب مانده ومحافظه کرانه روبرو می گردید. و در نتیجه به تشدید و گسترش بحران می انجامید. روحانیت متنفذ در آن مقطع با چنان حرکت پس روانه، به بحران گستری خدمت کرد و با گل آلود نمودن  آب، نقش ویرانگرانۀ اش  را بازی نمود.

در مرحلۀ نخست، نمونه یی از آن را در تکفیر شاه امان الله خان دیدیم. در مرحلۀ بعدی که دست امان الله خان از قدرت دور شد، وعنایت الله خان اندکی روی صحنه چهره نمود؛ روحانیون فعال ترین عناصر بودند. برای تسریع نیاز از میان برداشتن او، پیش شرط هایی را که شاه چند روزه در صفحه یی از  قرآن مجید نوشته و پیش نهاده بود؛ در دست گرفتند ونزد دارندۀ قدرت نظامی حبیب الله کلکانی رفتند. اما، پیش از ادای چنان نقش، به دادن انگیزۀ سیاسی و دینی برای حبیب الله اشتغال داشتند. 

2-   انگیزه دهی

پس از شکست شورش خوست به رهبری قاضی عبدالله ،  نیروی درد سر آور برای دولت امانی ، نیروی مسلح شمالی- کهدامن، بود. افراد عملی عصیانگری که شخص اول آن نیرو، حبیب الله کلکانی و گروه یاران مسلح اش را دارندۀ سواد سیاسی و دریافت هایی از اصلاحات امانی و بقیه جوانب حاکمیت او نبودند. به سخن دیگر آنها در آغاز نه انگیزش های سیاسی و نه دینی داشتند. " کفر و لاتی " نامیدن شاه امان الله در ذهن آنها، از طرف روحانیتی که ستیز با شاه امان الله را پیشه نموده بود. جای گرفت آن هم پس از این که به یک نیروی نسبی نظامی در منطقه تبدیل شدند.

پیشتر از آن، حبیب الله وسیدحسین تن به توافق با حکومت داده بودند. مطالبات حبیب الله وسیدحسین، پس از این که طرف توجه دولت قرار گرفتند، دریافت تضمین ومصؤونیت بود. همچنان رهایی ملک محسن وملک عبدالکریم از زندان . واین مطالبات نیز طرف پذیرش حکومت قرار گرفت. (1)  

ملاحظه می کنیم که هنگام دیدار ومذاکرۀ مستقیم احمد علی خان باحبیب الله وسید حسین، در طرح مطالبات، موضوع " لاتی گری وبی دینی " و در نهایت سرنگونی حکومت، حضور نداشت. عفو وهمکاری مطرح بود.

 اما، پس از دیدارهای عبدالله مجددی وبزرگ جان مجددی با حبیب الله کلکانی و یاران او در کهدامن است که انگیزه های دینی به آنها تلقین شد و عصیانگران، سمت وسوی دیگر یافتند. تا آنجا که مطالبات تا حوزۀ سرنگونی حکومت دامن کشید.

 شاه آقا مجددی، کتابی در بارۀ زندگانی حبیب الله کلکانی نگاشته ، که ضمن شرح برخی رویداد ها بخشی از موضوع را وارونه مطرح کرده است. در جایی مدعی می شود که ، این حبیب الله بود که از حضرت بزرگ مجددی چنین خواهش نمود که : " . . . بر شما روحانیون فرض می باشد که جهاد را علیه او ( امان الله خان ) اعلان کنید. . . "  

و بزرگ جان مجددی پس ازتوضیحات و تلقینات ضد امانی می گوید : " تا وقتی که اعمال وکردارت مطابق راه خدا ورسول باشد، ترا به صفت یک مجاهد همکاری می کنیم ." (2) 

در حالی نه انگیزش های پیشینه ونه سطح و درک حبیب الله طرح چنان خواهشی را مجل می داد. رهبری دارنده گان قدرت نظامی، توان خواندن و نوشتن را نداشت. در سطح آدم با سواد وقاضی یک حکمرانی مانند، ملاعبدالله وبه روایت شادروان کاتب فیض محمد هزاره، ( قاضی عبدالله،( تذکر انقلاب) رهبر شورش خوست- پکتیا) نبود. عبدالله قرائتی از دین اسلام وبرداشتی ازاصلاحات امانی داشت و رهبری عملی عصیان کمرشکن را عهده دار بود. ملاعبدالله در یک دست قرآن مجید را می گرفت ودر دست دیگر نظامنامه دولت را. آنگاه مردم را مورد خطاب قرار می داد، که کدام یک از این دو را می پذیرید.

رهبری نظامی شورش شمال، که چنان انگیزش های نخستین را نداشت، شعارهای  مشترک با مطالبات ملا عبدالله را، از راه تلقینات روحانیت معتبر گرفت. واین روحانیت ، در زمانۀ بحران دورۀ امانی بیشتر به برانگیختن چنین مردم وبحران گستری ، توفیق و توان داشت.

در ادامۀ کوشش های عبدالله مجددی وبزرگ جان مجددی ، ملاهای کوهستان بسیج شدند وچندی نگذشت که شمس الحق مجددی " صدا بر آورد که چون حبیب الله در راه اسلام کمر همت بسته فلهذا می باید به صفت : « امیر حبیب الله خادم دین رسول الله » خوانده شود. " (3) می خوانیم که ، بزرگ جان مجددی به قشلۀ عسکری داخل شد،" وبعد آیاتی چند از کلام الله مجید را تلاوت نمود. آنگاه سخن خود راچنین ادامه داد:

برادران مسلمان عسکر، السلام علیکم !

ما جهت غارت اردوی مسلمین نیامده ایم، بلکه چنانکه می شنوید این صدا های ( الله اکبر) آواز برادران مسلمان شما است. به حق بپیوندید تا رستگار شوید واگر منتظر صدور اوامر حکام لاتی تان هستید، پس جای تان دوزخ خواهد بود .صدای دل انگیز قرآن وآواز رسای این مرد دوحاذنی چنان دلها را نرم کرده بود که عساکر قشله بدون جنگ وجدال سلاح های خود را بر زمین گذاشته ، نعرۀ تکبیر ( الله اکبر) را سر دادند که فضا را به لرزه در آورده بود وقشله تسلیم مبارزین راه حق گردید."(4).چه توقع دیگری از تأثیر چنان سخنان یک روحانی متنفذ در اذهان مردم معصوم و نا آگاه ولی دل پاک می توان داشت.

و باز می خوانیم : " ایشان ( غفور جان مجددی  وعبدالله جان مجددی ) از جملۀ طرفداران طراز اول خادم دین رسول الله بوده و درهمه امورات به خادم دین مشوره های مفید می دادند . . ." (5)  

نقشی را که متنفذین خانوادۀ مجددی در آن مقطع بازی نمودند، حاکی از چنین تلاش ها است. شادروان محی الدین ( انیس) هنگام مدیریت خویش در هفته نامۀ "حبیب الاسلام" به موضوعی اشاره نموده، که به صورت دقیق، از چنان سهم و از هم جوشی رهبری نظامی و روحانیون سخن دارد. وی نوشت :

 "  . . .  انقلابیون شمالی که ترتیبات حربی ایشان را دوجوان غیور، امیر حبیب الله خان وجناب سید حسین آقا؛ وتدبیرات لازمی را یکعده از روحانیون وخوانین محترم می نمودند، فتح نموده ،سلطنت سابقه را منحل ساختند. . . ."(6)

شاه آقا نیز بار دیگر صحه می گذارد : " جناب ایشان ( شمس الحق مجددی ) در تمام جهاد علیه حکومت لاتی امان الله هم دوشادوش در تمام سنگر ها همرکاب مجاهدین به صفت قائد آنها قرار داشتند."(7)

به رغم سهمگیری روبه تزاید برخی دیگر از ملاهای مخالف اصلاحات امانی ، محل وکانون تأثیر تعیین کننده و تصمیم گیرنده ، متنفذین اشراف- روحانی یا مجددی ها بود. همانگونه که دیدیم ،آن روحانیت، امان الله خان مسلمان را شخصی مخالف اسلام معرفی کرد، وپس ازپیروزی و دیدن نتایج چنین تبلیغ، هنگامی که ضعف نظام امانی و قدرت هرچند محدود نظامی شمالی ،زمینه های نخستین فراز آمدن حبیب الله کلکانی را فراهم آورد. با توسل به وجوه دینی ، لقب خادم دین رسول الله را بر او نهاد؛ و وسیلۀ شرعی فراز آیی در قدرت را در اختیارش گذاشت.

ملاحظه می شود که در دورۀ امانی، به رغم کلیه نا هنجاری های که سیر رشد پیمودند، یک واقعیت روشن بود که نفس اصلاحات آن دوره، زنگ خطری را برای روحانیت متنفذ وملاهای تنبل ، مفتخواره و وابسته به آنها، و در تابعت از آنها برای مریدان که از مردم عوام بودند ، به صدا در آورده بود. این بود که با آغاز بحران وتشدید آن، روحانیت اشراف به اعتبار رهبری دینی- مذهبی؛ جانب قدرت نظامی عصیانگر را الزام کرد، تا در کنار استفاده از دین، از آنها به عنوان وسیله وابزار جنگی - فرسایشی نیز استفاده شود. 

3-    ایفای نقش میانجی وگرفتن قرآن در دست

یکی از مواردی که سؤ استفاده از دین ومذهب ویا وفاداری به آن را نشان داده است، در تاریخ برخی از جوامع ومنجمله کشورما، ، قسم، سوگند ویا تعهد با قرآن مجید ودر قرآن نیزاست. گاهی سوگند خوران ، دست روی قرآن نهاده ، و مواردی هم در صفحۀ سفید ویا حاشیۀ یک صفحه از قرآن پای بندی و وفاداری خویش را در برابر عهدی ابراز و  امضأ کرده اند.(8)

 مثال های بیشتری را در کتاب کوچک " سوگند ها در تاریخ افغانستان معاصر " نشان داده ام. دراینجا درچارچوب موضوع مورد نظر، می خواهم جای پای ملاهای بزرگ " صاحب نفوذ ومالک نفوس " را ببینیم، که با استفاده ازاعتبار ونفوذ روحانی خویش، افزون بر بحران گستری و انگیزه دهی به شورش ها، از آن ارزش دینی – سنتی به سان ابزاری معامله گرانه با قدرت روز استفاده نموده اند. با انتقال پیام ها وسوگندها ، در روند دیدارها، ویا زد و بند های سیاسی وایجاد تغییرات، کارکردی داشته اند، که عاری از شفافیت طرف احترام مردم  است.

 محمد صادق مجددی در روز هایی که سپاه حبیب الله کلکانی به طرف کابل نزدیکتر می شد، وبه ویژه هنگام زمینه چینی خروج امیرعنایت الله خان، در زمینۀ تعویض قدرت مشغول بود . دیدار با عنایت الله ،حبیب الله ، سفارت انگلیس، ( برای مساعد نمودن زمینۀ رفتن عنایت الله خان ) با میانجی گریی که از قرآن مجید بهرۀ بسیار می گرفت، تغییراتی را رقم می زد. حوزۀ صلاحیت محمد صادق مجددی ، چنان گسترده بود، که مزدی از سکه های طلا به کارکنان وعساکرارگ تأدیه نمود و هنگام دیدار با حبیب الله کلکانی در باغ بالا، جلوه یی از تمایلات امارت طلبی را نیز تبارز داد. تمامی چنان صلاحیت ها را از اعتبار دینی- مذهبی و" خداداده گی " پنداشته و در طی تعاملات در معرض استفاده قرار داد.

 پیش از آوردن سخن بیشتر در این زمینه، لازم است که متن اصلی پیش شرط هایی  را بیاوریم که عنایت الله خان مطرح کرد، محمد صادق مجددی میانجیگری نمود و عهد وپیمان، سوگند در قرآن مجید را دید. 

سوگند حبیب الله کلکانی با عنایت الله خان وچند تن دیگر

" تعهدی که در ورق سفید قران شریف از حضور معین السلطنه نوشته شده

برادرم حبیب الله خان

به عموم ( در اصل در اثر  اشتباه تایپی، علوم آمده است ) معلوم است، که من اراده وشوق پادشاهی ندارم.چنانچه در موقع شهادت پدر مرحوم، من از این مسئله صرفنظر کردم. با وجود میسر بودن وسایل آن . دراینوقت که امان الله خان خود را از پادشاهی خلع نمود، باز من هیچ اراده وذوق پادشاهی را نداشتم. مگر ارباب حل وعقد مرکز برداشتن این بار را بمن به اصرارتکلیف نمودند وسعادت ملت واعتلای اسلام را در آن نشان دادند. من هم از نظر اصرار آنان قبول کردم. اما اکنون که می بینم مسئله به قتل مسلمین می انجامد، از آن صرفنظر نموده، خود را از امارت افغانستان خلع نمودم وبه تبع دیگر جماعۀ مسلمین که به شما بیعت کرده اند، من هم بیعت کردم. و مامورینی که امروز با من در ارگ  وبقید بیعت من و بزرگان آن اشخاص ذیل می باشند : محمد ولیخان، محمد عزیز خان ،محمد سرور خان غلام حیدر خان ،احمد علیخان ،غلام دستگیر خان ،عبدالغیاث خان، عطاالحق خان، محمدامان خان، محمد امین خان، محمد اسحاق خان، سید قاسم خان، عبدالوهاب خان، عبدالنواب خان، شاه محمودخان، سیدعبد الله خان، سلطان محمد خان، سید احمد خان، میرعلی احمد خان، محمد اکرم خان؛ بمثل من وپیروی من از قید بیعت با من برامده، با شما بیعت کردند. برشرایط ذیل :

 اول، خودمن  با عائله ومتعلقین واهل بیت ومامورین مذکور وسائرین آنان که در ارگ می باشند، وکلیه صاحبمنصبان عسکری و افراد نظامی وعمله وخدمۀ مقیم ارگ، از طرف خود ومتعلقین خود ومال وهستی خود مامون بوده، از هیچ رهگذر وبه هیچ وسیله وحیله ، اذیتی  به انها نرسد.

 دوم، خود من بامتعلقین وعائله خود به قندهار ویا به خارج می روم. باید توسط طیاره به قندهار رسانده شویم. سوم، محمد ولی خان وعبدالعزیز خان واحمد علیخان را اجازه داده شود، که با من بروند.

 چهارم، از مامورین بزرگ فوق کسانی که خواهش رفتن به خارج داشته باشند، لا اقل بعد یکماه از این تاریخ اجازۀ رفتن با عائله داده شود.

 پنجم، تا زمانی که طیاره برای مسافرت من حاضر شود، من در ارگ بوده وپس از سوار شدن به طیاره وحرکت طبعی آن، ارگ به شما تخلیه می شود. لیل پنجشنبه شعبان المعظم سنه 1347

                                                                                   عنایت الله

ما بنده گان ایزد منان عبدالعزیز وعبدالحبیب و محمد ولی واحمد علی، علیحده به قرآن عظیم با امیر حبیب الله خان چنین عهد می نمائیم که ابدا با او خلاف عهد نمی ورزیم وبد خواهی او را نمی نمائیم  و در داخل افغانستان که سکونت می کنیم ،اسباب اغوأ وفساد را بمقابل امیر حبیب الله خان فراهم نمی آوریم. وچون سائرتبعۀ افغانیه بزیر حمایت دولت اسلامیه، ایام حیات خود را بسر می بریم. فقط لیل جمعه 6 شهر شعبان المعظم  سنه 1347

                                                                    ،عبدالحبیب، محمد ولی، عبدالعزیز و احمد علی (9)

چنان که نتایج شرایط پیشنهادی را می نگریم، همه تحقق یافتند. یعنی همان روستا زادۀ فاقد سواد و بی خبر از حکومتداری، با تمام نتایجی که بی سوادی و نا آگاهی از حکومتداری بار می آورد وبارهم آورد؛ حرمت سوگند و عهد

وپیمان را نگهداشت.                               

 اما، میانجی ها در خلوت، به جریانات وحرکاتی که زیرکی وهوشیاری قدرت جویانۀ محمد نادرخان را با خود داشت، چشم دوختند. هنگامی که محمد نادرخان با بسیج سپاه قومی – منطقه یی، وارد کار زار کسب قدرت شد، واین بار امیر حبیب الله کلکانی میانجیگری و آوردن قرآن را پذیرفت، چنانچه در صفحات بعدی می بینیم، آن  پذیرفته وعهد، زیر پای نهاده شد. 

         ادامه دارد

........................................................................................................................................

                                  توضیحات ورویکردها

1-      شاه آقا مجددی، مختصر پیرامون زندگی نامۀ امیر حبیب الله کلکانی. . . . ص51پشاور، پاکستان . سال 1378. ناشر مؤسسۀ انتشارات الاازهر.

2-      منبع بالا صص 56و 57

3-      منبع بالا ص 65. بر بنیاد نقل قولی که جناب کریم پیکار پامیر از خاطرات عبدالحق واله ( فرزندعطاالحق خان صاحب زاده وزیر خارجۀ سلطنت امیر حبیب الله کلکانی)  آورده است، مولوی قلعۀ بلند. کمر حبیب الله را در قلعۀ بلند بست وبا او تا کابل رفت . مراجعه شود به ص 267 کتاب ظهور وسقوط اعلیحضرت امان الله خان، کریم پیکار پامیر. چاپ دوم با اضافات. انتشارات میوند. کابل افغانستان. شایان یادآوری است که در تألیف نامبره ، پیرامون موضوع پیوندهای روحانیون معتبر،به دست آوردن امتیارات در زمان حاکمیت امان الله خان ودیگران، مفصلتر پرداخته شده است.

4-      منبع بالا ص 66

5-      منبع بالا ص 136

6-      جریدۀ حبیب الاسلام. شماره اول . سر دبیر غلام محی الدین خان ( انیس). 9 حوت سال 1307 شمسی .

7-      شاه آقا مجددی اثر یاد شده در بالا  ص 130

8-      برای درک تعریف قسم واقسام واهمیت آن از نظر فقه ها، خوانندۀ علاقمند، مراجعه کند به کتاب " بحث های دینی و فتوا های فقهی" تألیف جناب فضل غنی مجددی. جلد اول . قسمت هشتم ص 473. سال 1912. محل چاپ ؟

9-      جریدۀ هفتگی حبیب الاسلام .شمارۀ اول . سر دبیر غلام محی الدین. 9 حوت سال 1307 شمسی .

 

قبلی

 


بالا
 
بازگشت