محمد بشیر بغلانی

 

نگاهی به جغرافیای تاریخی افغانستان ورویداهای آن، تاد موکراسی کرزی خان

       لازم است به پیشینۀ تأریخی این سرزمین کوتاه نظرافگنیم که منشأپیدایش اختلاف نمایان شود وانگیزۀ دوام آ شوبها،ناسازگاریهای پیداوپنهان میان ملیتهاواقوام مشخص گردد وبه آن راه حل جست وجوشده بتواندکه بوطن بیشترآسیب نرسد. چون هدف تأمین صلح، حفظ وطن واحد، ایجاد فضای اعتماد وهمبستگی میان باشنده گان است، دراین راستا انتظار بیشتراز روشنفکران آگاه،رئا لیست،باورمند بد موکراسی وتساوی حق انسان چنین است که بحقیقت تأریخی توجه و تمکین نمایند.سلاطین وحکام مستبد تبارگراوبدرفتار پیشین که میان اقوام باشندۀ کشوربد بینی ومخالفت  آفریده آند،عملکرد شان نقادانه بررسی شودکه اعتماد سازی ومرهم گذاری برزخمهای ناسوراستبداد زده هاواد ای دین انسانی  باشد وهمۀ ملیتها خودرا برادر،برابروهموطن یکد یگر بپذیرند؛ میتوانند با مساعی وهمسوی مشترک بقا ی وطن  واحد را پاسداری  نموده و ازصلح،دموکراسی وعدالت اجتماعی  د فاع مؤثرنمایند.

       تأریخ جغرافیایی کنون افغانستان راپارچۀ ازیک حوزۀ تمد نی گسترده بنامهای  گوناگون { آریانای کهن،ایران باستان وخراسان} بیان میکندوازفرمان روایان وشاهان آن زمان نام میبرد وازمرکزیت باشکوه  بلخ باستان و تمدن درخشان وباشنده گان بومی آن حکایت میکند.سرانجام میراث دارآن تمدن‌ مرد مان کشورپهناورخراسان را که درقلمروش، فلات،فرارود یاماورا أنهر مرو،نیشاپور،هرات باستان،زابلستان، کابلستان وتخارستان شامل بوده است و گاهی این مرزها   تغیرمی یافته است سخن میگوید واین اراضی راگذرگاه تجارت به آسیای شرقی، آسیای جنوبی   وخاور میانه معرفی میکند وازفتوحات کشورکشاها وتهاجم بیابانگرد های ویرانگروغنیمت جو این سووآنسو وازرویداهای خونین، مهاجرتها واسکان تازه وارد شده های دور ونزدیک وفشار روزافزون آنها برمرد مان باشنده داستانهای غم انگیز دارد. 1ـــ 2ـــ

    دردونیم قرن اخیرقبایل«افغان یاپشتون»که باشندۀ اصلی دامنۀ کوه سلیمان وکناره های رود سندبودند؛ بزورشمشیرونیزه بقدرت رسیده نیروهای جنگجوی شان رادر محلات ساکن ساختند وباتبارگرایی وانحصارقدرت فرمانروایی کرده وده ها قبیله ازتبار وهم زبان  خودرا بمثابۀ پایۀ اساسی  دائمی دولت و لشکرپاسدارحاکمیت مرکزی درشمال، شمالغرب، جوارسرحد  وارضی مرکزی کشورنقل مکان داه باتوزیع زمین وعلفچردرمحلات طوردایم مقیم ساختند که برملیتهاو اقوام د یگرآقایی وسروری نمایند. دوام چنین سیاست ایجاد  نارضایتی و تضاد ملی و قومی را سبب شده است.

     بعدازآن استعمارگران کهن رقیب یکد یگرواردمنطقه شده وحامی سلطنتهای مطلقه وشاهان بی‌سواد وکم سواد خودکامه قرارگرفتند؛استبداد  قبیله خشن تر وخون ریز ادامه یافت. سرانجام استعمارگران برسرتقسیم اراضی کشور« خراسان»باهم سازش نموده یک بخش آنرا که کشور کنونی ماست میان مستعمرا تشان بحیث منطقۀ «حایل» تعین مرزنموده ازچهار طرف ملیتهای باشندۀ آنراپارچه ساخته وبنام یک قوم  افغانستان گذاشتندوسایرین ازهویت ملی ومیهنی محروم  ساخته شد وسیاست خارجی آنرا انگلیسها  کنترول میکرد. سقوط  رژیم  استعماری تزارروس  وبدوران رسیدن بلشویکها که حضور وتحول شان درماورا أنهر، درمرزهای  کشورما اثراتی داشت  بویژه خیزشهای آزادی خواهی  مرد مان کشورما، انگلیسهاوادارشد که با امضا معاهدۀ راولپندی در8 آگست 1919استقلال افغانستان را برسمیت بشناسند. 3  ــ 4 ــ 5 ــ 6     

      درپارچۀ دیگرخراسان{ ماوراأنهریافرارود}کنون آسیای میانه که مستعمرۀ روسیۀ  تزاری بود،دردوران بلشویکها به جمهوریهای متعد دباهویتهای قومی درقلمرواتحاد شوروی خط کشی وبوجود آورده  شدکه درتأریخ سابقه نداشت.مرد مانش ازخانه بدوشی بیکاری وفقرکشنده نجات یافتند، نان، آب نوشیدنی وبرق هم داشتند؛ اما «خوداراد یت نداشتند». بعد ازفروپاشی شوروی  جمهوریتهای مستقل شناسایی شدند؛ در پی آن وجود  تضاد های خفتۀ  مرزی، قومی، زبانی و  مذهبی دراین جمهوریها بیداروفعال شده وناسازگاربنظرمیرسد.           

      تمدن ماوراأنهر یافرارود، ختلان سغد، وادی زرافشان، خجند، پنجکینت، سمرقند، بخارا، خوارزم، مرو،گوزگانان،هرات باستان،کابلستان وتخارستان همه بامرکزیت بلخ بامی ازگهواره های قدیم پرورش ورشد زبان  فارسی دری بودند،دردوران سامانیان رونق زیاد وبسترگسترده یافت که  بزبان  دوم  جهان  اسلام  شهرت داشت، بعدأ  درسه  امپرا طوری  بزرگ  اسلامی (صفویها،ترکان عثمانی ومغلها ی هند)زبان رسمی د فتری بودکه میتوان بمثابۀ هویت فرهنگی   مشترک امپراطوریها ازآن سخن  گفت.بعد ازسقوط خلافت عثمانی، ترکان  جوان بقدرت رسید  ورسم خط لاتین را که  دراروپای مسحی رایج  بود،  پذیر فتند و بازبان  فارسی وداع  کردند. زمانیکه  استعما رانگلیس درکشورهند سیطره پهن کرد زبان فارسی کنار زده  شد،  درعوض انگلیسی رایج گردید.درآسیای میانۀ دوران شوروی درآغازعوض رسم  خط فارسی،خط لاتین رسمیت یافت ودرکوتاه مدت بارسم خط سرلیک تبدیل گردید وتا اکنون رایج است. باید گفت که چنین رفتاربزبان فارسی دری درپیوندبه سود اهداف سیاسی قدرتهای زمان سازمان یافته است. 

     جنک افغانستان درنتیجۀ جنگ سرد آغازوتاحال ادامه دارد؛ دراین دوران دومراتب کشور اشغال شد.باراول اتحاد شوروی لشکرپیاده کرد،دربرا برش اعلام جهاد  صورت گرفت،آمریکا  بامتحد ینش ازجنگجویان مذهبی  بنام مجاهدین استفادۀ  ابزاری کرد وکمک مالی  و تسلیحاتی بس  فراوان نمود وبعد ازده سال دوام جنگ شوروی واداربه عقب نشنی شد  که شکست  تلقی گردیدوبعدأفروپاشید رژیم جانبداش سقوط کرد،جهاد یهابه قدرت رسیدند وبرسرتقسیم آن بمقابل یک د یگر طولانی شمشیرکشی کردند،خونریزی وویرانی زیاد صورت گرفت.

      باردوم آمریکا درپی حادثۀ 11سپتامبر2001 به بهانۀ تعقیب تروریزم،القاعده وطالبان که دست آموزش دردوران جنگ سرد درمقابل شوروی بود ند، با اشتراک فعال بخش ازمجاهدین، افغانستان را آشغال کردوازطریق کنفرانس غیرمشروع« بن»برخی حلقات جهادی وبرتریخواه وابسته بخودرا برسرقدرت آورد، تا هنوزجنگ ادامه دارد. امریکا دراین جنگ مؤفق بنظرنمی  رسد وبنیاد  گرای اسلامی وسلفیها وغیره که  تروریست  خوانده  می‌ شوند، دربسا  کشورهای دیگر حضور وقدرت نمایی دارند، ازا یجاد خلافت اسلامی سخن میگویند که به آمر یکا خوش آیند نیست.این جنگجویان اکثرأدرپاکستان  آموزش نظامی وتمرین دیده ودرجنگ افغانستان بر  ضد حضورنظامی شوری سوق و اداره شده بودند، کنون  به اربابان خود مشکل ساز شده اند.

 بایدافزود که درنتیجۀ جنگ سرد افغانستان ویران شد، خسارۀ ما لی فراوان دید، تخمین دوالی دونیم ملیون شهید،معلول،چهارملیون آوره دارد وازپایان ماجرا خبری نیست. چنین است پیشینه وپیکر شکسته وخون ریزوطن ومردم فلکزدۀ ما.

     یادآوری میگردد؛انسان وطن که دارای سابقۀ تأریخی زیاد ویاکم باشد،به نژاد، قوم، مذهب  واندیشۀ سیاسی جداگانه تعلق داشته باشد همه دارای حق مساوی است.هیچ یک ملیت،قوم،قبیله، گروه سیاسی دارای مذهب وعقیدۀ جداگانه حق ندارد تنها خودرا ازدیگران برترویابهترصاحب  این سرزمین بداندوقدرت دولتی درانحصارش باشد.چنین تفکرغیرانسانی، شوؤنیستی ومیراث  پادشاهان وحکام مستبد پیشین است که پذیرفتنی نیست.دربالا ازپارچه ساختن جغرافیای تأریخی  سرزمین و جدا سازی اقوام و ملیتها توسط  استعمارگران وشاهان تحت الحمایه  آنها اشاره شده است به توجه میرسانم که هدف ازبیان تأریخی هرگزبمعنی بازگشت ویادوباره سازی مرزهای  پیشین،الحاق طلبی ویا تجزیه خواهی نیست.

       افغانستان کشورکثیرالملیت است.از1747 م بدین سود ازمیان ده‌ها قبایل افغان  یاپشتون تنهادوقبیلۀ{سدوزایی،بارکزایی یامحمدزایی )پا دشاهی کرده است،سلطنت درخا نوادۀ سردارا ن تبارگرا،مستبد،بدرفتارمیراثی انتقال میکردوباکشمکشهای خانوادگی وقبیلۀ ادامه میافت.شاهان و محا فل حاکمه برای حفظ  وبقای خود درقدرت ، طبیعت بیا بان نشنیی ستیزه جویانه  وبرتری خواها نۀ سایرقبایل هم نژاد خودرا علیۀ اقوام دیگر پرورش داده  ازپرداخت مالیه بد ولت واز خد مت عسکری معاف ساخته وازشهرنشنیی ومکتب دورنگهدا شته وازآنهادرسرکوب دیگران  استفادۀ ابزاری کرده است.بگونۀ مثال عبد الرحمن خان درزمان  پاد شاهی خود قوم هزاره را بخاطری که پیر ومذهب  جعفری وشیعه هستند، توسط  قبایل سرکوب  کرده  وبه جنگجو یان، تصاحب دارای آنها راغنیمت پاداش داد وافزون برآن نظام بردگی رابصورت خاص دراین قوم سرکوب شده جایزاعلان ورایج ساخت،یک بخش این قوم ناگزیرازوطن شان بخارج  مهاجرت نمودند.چنین عملکردوحشیانه ونفرت انگیزایجاد تضاد قومی ومذهبی راسبب گردید است.ــ 7

      نادرخان هجوم قبایل جنوب را برای گرفتن پادشاهی ازامیرحبیب اله کلکانی تاجک تباربه سوی کابل سوق داد؛ امیرموصوف بخاطرپرهیزازخونریزی زیاد، درپا یتخت مقاومت نکرد و بشمال کابل عقب نشنیی نمود، نادرخان درکابل  قدرت راتصرف کرد ظاهرأ بهدف مصالحه و  همسوی کارمشترک درکشوربه قرآن سوگند خورد ومهر گذاشت وصیانت  نفس حبیب الۀ وهم کارانش راتضمین کردوقرآن راتوسط سردارشا محمود خان برادرش همراه بابرخی روحا نیون  برای حبیب الََۀ به پروان فرستاد،روستا زادۀ مسلمان وباورمند بقرآن سلاح را درزمین گذا شت باتعداد یاران وهمکارانش نزد نادرخان کابل آمد.اما نادرخان برخلاف تعهد ش درارگ سلطنتی  توسط مهاجمین قبایلی زیرفرمانش همه راتیرباران نموده ودرپاداش قبایل،سرکوب مردم شمالی   وتصاحب دارای آنها راغنیمت وجایزفرمان داد ودر پی  دریافت  غنیمت  بمردم  جفای سخت صورت گرفت خون فروان ریخت وخصومتهای قومی را بمراتب بیشترساخت.8 ــ 9 ــ10

      دردوران پادشاهی ظاهرخان میان قبیلۀ اسحاق زایی ناقل وقوم ازبک باشندۀ سرپل  بالای یک قطعه زمین اختلاف ونزاع برپامیشود،اسحاق زایی ها ازبکهای طرف مقابل خودرا به قتل میرسانندونعشهای مقتولین رابزکشی نموده  بعدأ می سوزانند، حادثۀ  بسیاروحشتناک در برخی جراید وقت بازتاب فراوان داشت. دولت ازوا کنشهای بعدی نگران شد بهد ف خاموش ساختن ماجراونجات متهمین قضیه،بستگان مقتولین رادورازمحل حادثه ظاهرأ بخاطربررسی و تعقب عدلی بولایت دیگر ارجاع کرد هردو طرف محبوس بودند واما ازبکها توسط  کارکنان  بالای دولت وخانهای قبایلی محل باوعده های میان تهی همراه با تهدید به انصراف ازدعوی  و واداربه سازش شدند.بدین ترتیب بفاجعه سرپوش گذاشتند ومجرمین را رهاکردند.                                                                                             

      به توجه میرسانم که نظامهای شاهی مطلقۀ قبایلی همه مستبدوقوم گرا بودند،اقوام دیگردر حیات ملی حقوق مساوی وقانونی نداشتند؛ درتمام  نابرابریها،بیعدالتیها جفا کاریها،خونریزیها و بدرفتاریها شاهان ومحافل حاکمه وآنعده خانهای قبیله که ازدولت مزد واز ماجراها سود وامتیاز دریافت میکردند گناه کارهستند؛خلق زحمتکش پشتون مسئولیت ندارد.

       دربارۀ هویت: هویت یعنی شناس‌ نامه، پشینۀ هرقوم شنا سنامۀ فرهنگی آن است.همچنان هویت ملی شاسنامۀ زاد بوم یامیهن میباشد ،جمیعیت های انسانی، ملیتها واقوام گوناگونی که با تدا وم تأریخی دریک سرزمین وبا اشتراک درحیات سیاسی، فرهنگی، اقتصادی باحقوق برابر زند گی نموده وخودرا باهویت واحد هموطن یکد یگرپذیرفته باشند،ملت شناسایی شده میتوانند.

 اما وجود« تضاد»ای که شالودۀ بیعدالتی، نابرابری ملی ،قومی وزبانی رادریک کشورنمایش  دهد، ادعای داشتن هویت ملی بیجاخواهد بود. چون  نام(افغان یاپشتون)  هویت یک قوم است، سایرملیها واقوام با این نا مگذاری (استعمار) ازحقوق در سرزمین مشترک وازهویت فرهنگی   محروم ساخته شدند.تبارگرایی وقبیله سالاری که منش ابتدایی تأریخ است با انحصارقدرت و نا برابری ملی، قومی، زبانی با استبداد خشن ادامه یافت؛ تمدن  آفریده نشد وملت سازی صورت نگرفت، پیامد آن آ شفتگیهای ناساز گارکنونی و ستیزه های قومی میباشد. رفع علت که همه با شنده گان  خودرابرادروبرابردرحیات سیاسی وهویت میهنی شریک بدانند میتواند کارسازباشد. تدوام وضع نا سالم جامعه رابسوی حوادث بد ترمیراند. 

      دررژیمهای قبیله  سالار سلطنتی مطلقه ازقانون اساسی ای که  سعاد ت انسان  جامعه را ضمانت میکرد خبری نبود ودرنبود قانون رژیم استبدادی میباشد.درسال 1344 هجری شمسی  ظاهرخان پاد شاه وقت کشور تحت تأ ثیر تحولات  جهان بویژه کشورهای همسایه وفشار روزافزون افکار جامعه درقانون اساسی رژیم را شاهی مشروطه اعلام کرد. اما پا د شاه  درقانون (غیرمسئول واجب لااحترام محورقدرت پیشبینی شده بود.) درقانونهای  بعدی هم  بعین ترتیب زمام داران رژیم های«کودتائی» محور قدرت ، خود رای وخود کامه بودندودرمقابل مردم  وطن هیچ  گونه مسئولیت نداشتند.بنابراین شاه ویا شخص اول  گروه وهواخواها نش برای بقا وحفظ  منافع خود قانون وضع میکرده اند که قدرت درانحصار باشد. چنین قانون با منافع وطن، مردم ودموکراسی همسانی ندا شت ورژیم د یکتاتوری بود.

     کرزی د ست نشاندۀ آمریکا ورژیمش بازگشت دوباره به ادامۀ حاکمیت قبیله سالاری بوده ودرپی اشغال کشورازطریق کنفرانس نامشروع (بن) برسرقدرت آورده شد و قانون  اساسی را بدون همه پرسی بامصوبۀ لویه جرگۀ انتصابی  قبیلوی مزدور توشیح کرد که درآن  بیشتر از اسلا فش بخود صلاحیت  پیشبینی کرده  فعا ل ما یشأ بود. چون  چهرۀ نا شناخته  و ازخارج  تحمیل شده بود وتوانایی مدیریت نداشت و غیرمشروع  دورۀ کارش سیزده سال با تبار گرایی، خشونت، خون ریزی وفساد گسترده پایان یافت، باهمکاران،اطرافیان واعضای خانواده اش در   فساد آلوده شهرت دارد.

        امریکا باتوجه باکسب شهرت نا خوش آیند دولت د ست نشانده که پایان کارش  نزد یک شده بود،یگرمناسب نمی دید وزیادرغبت نداشت که باچنین زعامت معاهدۀ حضورنظامی دراز مدت دارای «مصؤؤنیت قضایی »رادرافغانستان به امضا برساند که د فاع مشروعیت حقوقی آن بسیا رد شوارمی شد.کرزی نیزظاهرأ باعدم امضا نمایش داد که شخصیت مستقل است در  د فاع ازاستقلال ومنافع وطن ولی نعمت رانمی شناسد و بزعم خود  بمخالفین وآینده  گان پاسخ   داد. این بازی تبلیغاتی خیلی ماهرانه  دوام و انجام یافت ولی به کرزی که سمبول اشغال است؛ چنین نافرمانیهای فرمایشی برأت تأریخی نیست ودرآینده  کرزی مصؤن و با اخذ معاش وسایر امتیازها ی دورۀ ریاست جمهوری درخدمت اربابش فعال خواهد بود.

        هدف برگزاری انتخابات ظاهر فریب که هنگامه آن گوش فلک راکرساخت،د موکراسی   صادرشده ازخارج بایدپررنگ نمایش داده میشدکه دلالت بمشروعیت نظام ورفع شک وتردیدها میکرد ومعاهدۀ حضور نظامی به امضأ میرسید.ازنگاه حقوقی این سؤال و جود دارد که اشغال  پایان نیافته انتخابات درسایۀ آن بامهند یسی لازم ازجمع د ست اندرکاران وچهره های انتصابی اشتراکنندۀ کنفراس نامشروع( بن) که همه شاگرد یک دبستان وهم سبق درس یک کتاب بودند،  سازمان داده شدکه درکارزارانتخا بات قدبرافراشتند؛ سایرگروه های سیاسی،شخصیتهای آزادۀ ملی درمیدان جابرای حضورنداشتند. میزان  مشارکت شجاعانۀ  مردم واکنش  بد بینانه  برضد  طالبان مزدوربود؛ نه خوش بینی به کاند یدا، با تأسف بد یل د یگروجود نداشت که انتخاب می کردندوارادۀ مردم  درگروافتاد. افزون برآن  وجود «مسلۀ قومی » زیاد  خود نمایی  داشت و نیز ازآمار بالای تقلب عملکردهای بد، بادلایل  بازتاب پیدا کرد که  نمیتوان انتخابات راشفاف، مناسب و مشروع پنداشت. با این اوصاف ناخوب چگونه میتوان ازمشروعیت  انتخابات ونظام دموکراسی سا لم با دلایل اقناعی وجایز دفاع کرد که آگاهان  وطن وجها نیان منصفانه داوری نمایند و کشورهای همسایه ومنطقه نگران نباشند ومداخله نکنند.؟؟!

        دربارۀ روشنفکران

      ابتدا روشنفکران کشورما با التقاط ازاندیشه وتحول کشورهای همسا یه  وناسازگاربین هم  باتظاهرات خیابانی پررنگ گروهی شعارتغیروتحول سردادند ودرعملکردشان تمایلات محدود گروهی،قومی وسمتی خودنمایی داشت وجود«تضاد»میان ملیتهای گوناگون، اقتصاد ابتدایی نا   هم سان سرتاسری درکشورو بوِیژه مذاهب مختلف جامعه مانع تکوین نهضت  پایدار اجتماعی مترقی نیرومند بود.سرانجام باکود تاسرخ قدرت راتصاحب کردندوحاکمیت انحصاری گروهی  خونریز، مد تی با تنش وبی ثباتی ادامه یافت یک قسمت مردم مها جرشدند و سقوط آن موجب بقدرت رسیدن جهادیهای جنگجوویرانگرتوأم  باتلفات انسانی و مهاجرت مردم و آگاهان جامعه گردید،داستانیست بس طولانی. دراین مرحلۀ حساس تأریخ  ازروشنفکران  درهرجا وهرموقف که بودند امیدواری زیاد بود که بایدمیتوانستند،متحد انه بپا خیزند؛ برای نجا ت وطن ومردم از آزادی ود موکراسی واقعی دفاع فعال نمایند.اما برخلاف انتظاربسیاریهاهمسوبا چنان فرایندی که بیان شدبنفع کاند یدا،فعال موضیعگیری نمودند؛امیدهابه یأس تبدیل شد،برایند آن دوام بحران خواهدبود که خون مرد مان فقیروطن بیشترخواهد ریخت. 

     دراینجا لازم است که اندک بقانون اساسی کرزی نگاه کنیم.«درمادۀ 4 ازوجود14قوم در افغانستان نام برده است.درمادۀ16زبان آنهارا معرفی وازجملۀ انهازبان پشتوودری رسمی بیان شده است. درمادِۀ 6 ازبرابری حق همه اقوام وتحقق دموکراسی ودرمادۀ 7 آن رعایت اعلامیۀ جهانی حقوق بشرزکر شده است.» اما برخلاف آن  درمادۀ20  قانون «سرود ملی» تنهابزبان  «پشتوتضمین»ورایج است.چنین بیان ازیک سومتنا قض باگفتاربالا است،ازجهت دیگربسیاری  واژه‌های که درستون پشتوبیان شده است؛آن واژه‌ها  همه درستون فارسی قانون اساسی تکرارتذ کررداده شده است مثلاً « ولسی جرگه، مشرانوجرگه، ستره محکمه،  لویه جرگه، پوهنتون،  شاروال،سارنوال،ولسوال وزیادازاین قبیل» تبارگرایی وبرتر پندا شتن زبان پشتووتحمیل آن از ازمقام دولتی بردیگران راگواهی میدهدکه یکی ازنمونهای تبعیض وتمایزدرنظام حقوقی میباشد و زبان فارسی دری باسابقۀ  دراز مد ت وغنای بیشترکه زبان گفت وشنود ودادوگرفت اکثریت باشنده گان واقوام کشوراست.اما شوؤنیزم حاکم قبیله مانع ومخا لف استفاده ازواژهای آن است. وچنا نچه جوانی درمزارشریف عوض واژۀ«پوهنتون»بزبان ما دری خود«دانشگاه» گفته بود مجرم پنداشته شدکه بزبان بیگانه سخن گفته است،مجازات گردید.این است سرنویشت زبانی که   درقانون رسمی گفته شده است.

     دراینجالازم است به آن‌هایکه فارسی ستیزهستندخوب تفهیم شود که بلخ، قدیم ترین گهوارۀ زبان فارسی است. بگونۀ مثال  ابومنصور محمد بن احمد دقیقی بلخی از شعرای  بزرگ زبان فارسی دوران سامانیان هزاربیت کشتاسب نامه رانویشت وناگهان کشته شد،شهنامه ناتمام ماند.

بعدأ هزار بیت  بد ست فردوسی  بزرگترین  حماسه سرای زبان  فارسی افتاد و آنراکامل کرد. فردوسی درشهنامه ازدقیقی یادآوری نموده همان هزاربیت را انعکاس داده است .مراجعه شود به شهنامۀ فردوسی متن کامل براساس چاپ مسکوبه کوشش داکتر سعید حمید یان ص 646 وحماسه سرایی درایران تألیف داکترزبیح الۀ صفا ص163ــ زبان فارسی زبان قدیمی  اکثریت مردم افغانستان است. استعمارو استبداد آن را جدا ازیکد یگروبیگانه نشان داده است.

      دریک کلام شوؤنیزم قبیله میخواهد باچنین شیوه دردرازمدت زبان فارسی دری راتارونق یافتن زبان پشتودرتنگنا وسایۀ نگاه  داشته  بسوی زوال  براند. تعبیرسؤ نشود، این بیان بمعنی  مخالفت بزبان پشتونیست؛  باید زبان پشتو در پهلوی دگرزبا نها حمایت  دولت  مساوی  شامل حالش باشد،نه بیشتر.امازمام داران ومحافل حاکمۀ قبیله تحمیل وبرتری زبان خودرابرد یگران الزامی وجایزمیپندارند که ناهم آهنگی ونافرمانی بوجود آورده است.                                                                                                    

      دربارۀ د موکراسی : دموکراسی شیوه ای مدیریت وادارۀ دولت است با هیچ  ایده ئولوژی ناسازگارو درستیزه نیست.در نظام دموکراسی افراد جامعه متعلق بهرنژاد، گروه سیاسی، باور   مذهبی ود ینی باشد، دارای تساوی حق شهروندی، آزادی  بیان وعقیده میباشد. اصول و جوهر دموکراسی انسان محوردراعلامیۀ جهانی حقوق بشر درمجموع ودرمادۀ اول، دوم وبیست یک آن  روشن تربیان شده ورعایت اعلامیه درمادۀ 7 قانون اساسی1382هجری شمسی تذکریافته است.امادرعمل حاکمیت قبیله به آن پا یبند نیست وآقایی دائمی میخواهند که عامل زایش بحران وبازدارندۀ  صلح وحدت ملی، دموکراسی، تکوین ملت سازی وپیشرفت میباشد.

       راه علاج چنین است  که ملل متحد مد تی با حضورخود  افغانستان را کشورغیر نظامی، بیطرف اعلام نماید وقوای صلح پیاده کند و ازاشخاص د موکرات غیر وابسته  حکومت مؤقت انتقالی بمد ت یکسال ونیم بوجود بیا ورد که ازهمه اقوام وملیتهای باشنده کشورنماینده گی کند،  قانون اساسی را برپا یۀ ارز شهای اعلامیۀ جهانی حقوق بشر،تضمین تساوی حقوق همه اقوام وملیتهای باشنده با  نظام پارلمانی  تسوید و بهمه‌ پرسی گزاشته نا فذ بسازد وا جرا أت بعدی با  حاکمیت قانون سازمان داده شود.چا لشها توأم بانگرانی ومداخلۀ کشورهای همسایه پایان میابد ووجود دموکراسی انسان محور را سبب خواهدشد.

 

  مآخذ

    1ــ  تأریخ ده هزارسالۀ ایران تألیف عبدالعظیم رضائی از ص 119 تاص126

     2 ــ جغرافیای تأریخی افغانستان تألیف میر غلام محمد غبار ازص 1 ـــ تاص22

     3 ــ افغانان جای فرهنگ 0 نژاد تألیف مونت استوارت الفنستون ترجمۀ آصف فکرت

         ص ــ 104ــ 105

     4 ــ افغانستان درمسیر تأریخ تألیف میرغلام محمدغبار ص ــ308 ص309ص310

     5 ــ تأریخ قرون وسطی جلداول ودوم تألیف باباجان غفوروف تاجیکان ص ــ38ــ39

     6 ــ سراج التواریخ جلد اول تألیف فیض محمد کاتب ص 3

     7ـــ افغانستان درپنج قرن اخیرتألیف میرمحمد صدیق فرهنگ جلد اول ص 402 ــ403

     8 ــ افغانستان درپنج قرن اخیرجلد دوم تألیف میرمحمد صدیق فرهنگ ص590 ــ591

     9 ــ افغانستان درمسیرتأریخ جلد دوم تألیف غبار ص19و20

     10 مقام تاجکان درتأریخ افغانستان تألیف حق نظر نظروف ص   436 و437

     11  نیم نگاه بگذشته،حال وآیندۀ کشور مقالۀ این‌جانب در16 نوامبر2013 درآریایی نشر

      شده است.

      محمد بشیر بغلانی

 

 


بالا
 
بازگشت