سرورمنگل

   

ازفقرسیاسی ـ تا وداع با مردم!

 درمقولات فلسفه سیاسی قرن بیستم ،پیشوند صفت فقروتهیدستی را نیزبه سیاست پیوندزدندوآنرابرای عدۀ از مدعیان سیاسی دوصفته ساخته ، زیب اسمای رهبران واحزابی سیاسی ساختند که دربازارسیاست مدعی عرضه کالای اندکه لجوجانه میخواهند تا مردم آنرا بخرند یا حداقل درذهن سخت پسند شهروندوهموطن تمیزمرغوب ونیک رادرزمینه بجا بگذارد. 

بازارسیاسی با رونق دیروزکه کالای خودرا ازبیرون مرزمیگرفت، بظاهرمرغوب ومورد پسند عدۀ لوکس پسندبودوبخصوص عطش جوانان را سیرآب میکرد وهم کالای این سیاستها دربسته بندی های مارک داربا شناسنامه اتحادشوروی، چین،امریکا (غرب)واسلام عرضه میشد که درگوشه  وکنارها بین جوانان وازخارج نیزبه آن بنوعی حمایت می رسید. کلای وطنی، میهنی بازارنداشت. زیراهیچ چیزی مرغوب بدان پیوند نخورده بود، سالهای سال بود که ازمیان جوانان رخت بسته بودوبدیار ناشناسیها کوچ وجوانان افغان رادرمیان رنگهای خیره کننده وزرق وبرقهاومزه های تلخ وشیرین تند خارجی تنها گذاشته بود.بیسوادی بحیث مرض مزمن ومیراث قرون، نسلهای ازمردم بدعت پسند وسنتی را درلحاف عریض وپهن خودچنان پیچانده بودکه جوانان تحصیل کرده ازتعفن وبوی بد آن بفرسخها فاصله میگرفتندونسخه پیچیده به اصطلاح انقلابها وتحولات بیرون را مداوای دردهای جان کاه اینمردم میدانستند. همه چیزساده بود، مبارزه ، انقلاب ودربعدآن تحولات عظیم اقتصادی واجتماعی!  درنظرتاریخ قرنهای تمدن صنعتی شدن اروپا خلاصه میشد درطومارهای احزاب یا یاوه سرآئیهای مورد پسندمشتی جوان که همه چیزدرکام شان از دیگران تلخ وازخودشیرین بود ـ ساده شده بود.یکی درخیال «جنگ ببرهارا از بالای کوه » هوس میکرد ببیند وبه تسخیرقدرت ازطریق میله تفنگ وجنگ پارتیزانی بیشتردیگران را مرغوب میساختند ـ تا خود بدان پرداخته باشند؟ همه با ادعا ها ی خدمتگذاری وکاری همچو تندیسی انقلابی درخدمت سازمان وحصول آرمانها وآرزوهایشان مطرح شده محکم وبرقراربودند، تا سرحدی که درعمل باهم برسرتوانستن ونتوانستن ومجهولات یخن می دریدندوکاربجای کشید به آنانیکه نوبت رسید درحق کشتن وحذف کردن دیگران دریغ روا نداشتند وآنانیکه از امکان بهره نداشتند یا نتواستند از ویران کردن وسوختاندن مکاتب وکشتن مردم بیگناه وویرانکردن پلهای وابادیهای رادرشب تاریک مضایقه نکردند.

 باهزارانی ازاین ضعفها ،ناتوانیها وبلندپروازیها کارهمگانی نه تنها ناتمام ماند، بلکه ویران وویرانترازپیش به قدرتهای بزرگ وزورمند زمینه داد ـ تا برسرنوشت ما تصرف کنند، یکی با لشکرهای محدود آمد ورفت(شورویها ). پاکستان مجاهدان را آزمایش کردوطالبان درحالی برسرنوشت این ملک حاکم ساخت که ازدولت ، اردو وهستی چیزی باقی نمانده بود آنچه مانده بود از تاراج روزگارباردیگرآنرا به یغما بردند.

 بالاخره قدرت بزرگ جهانی میدان را شغالی یافت واز آنطرف دریاها بهوس تسخیراین سرزمین ومردم ،تحت نام محو تروریستان وعمران دوباره  لشکرها آوردند که اینک در آستانه برآمدن اند.اینکه ازآنان چه باز میماند دراین آشفته بازارسیاسی ونظامی افغانستان هیچکس، هیچ نمیداند، تنها آنچه باقی میماند اردو ونیروهای امنیتی که خوراک ومعیشت اش از امریکا با دالر فرستاده می شودواز سلاح وتجهیزات نظامی که اصلا من نمیدانم تا چه درچنته دارند، تا هنگام ضرورت یا به اصطلاح روز مبادا از خود بیرون آرند؟ دیگر آنچه از خود باقی میگذارند کالای مندرس فرسوده دموکراسی انتخاباتی که با موعد بسر آمدۀ رئیس جمهور کرزی وکاندیداتوری یازده رئیس جمهورجدید که هرکدام هوای تصرف قدرت یگانه را درسایۀ ولو چند روزه اگرمیسرگردد درسر می پرورانند، بفهم اینکه؛ چیزی ازدست نمیدهند بخت را به آزمایش گرفته اند. چرا نه ؟ 

 تا اینجا خوانندۀ محترم را به انتظارگذاشتم تا ازفقرسیاسی یا عدم آگاهی سیاسی ، یاهم آگاهی سیاسی چیزی ازخامه برروی نسخۀ مداوای درد اینمردم سیاه کرده باشم . حرف همه جا از مردم زده می شود. این مردمی بظاهر بیچاره ومظلوم که درحقیقت  بیسواد وغیرسیاسی اند، اما سرنوشت خود وفرزندان خودرا بخوبی میدانندوبرای آزادی وترقی وپیشرفت همواره حاضر اند قربانی بدهند. دنیا وتمدن آنرا بروشنی می بینند وبا آن باوردارندوبرای فرزندان خود روزهای را آرزو میبرندکه دردنیای پیشرفته دیگران ازآن مستفید اندوحاضراند برای برآوردن چنین آرزوهاباجان ومال قربانی بدهند. درنتیجه اینمردم ساده که مصالح خودودیگران را بخوبی میدانند،برحال خود آگاه اندوهنگام ضرورت عملا سیاسی اند. 

 با شواهد عملی وتاریخی ازبدی روزگاراکثریت مردم افغانستان ازسواد محروم ،خرافی وسنت پرست گفته می شوند وظاهرشان آرام ،ژولیده ،فقیر، قانع ومودب ، اما باطن شوریده ،زحمتکش،آزاده وپُرشور برای تامین سعادت ،ترقی وپیشرفت دارندکه تاریخ طولانی حیات اجتماعی شان گواه برآنست.مردم افغانستان هنوزبخاطردارندکه اردوهای به اصطلاح دوست شوروی ، نه تنها دوستان خودرا، بلکه پاکستان اسلامی مجاهدان وطالبان را به جیفۀ سلامتی سرخود به امریکای جهانخوار فروختند وزمینه فراهم شد ـ تا این سرزمین دریک تهاجم دیگر بوسیلۀ برچه داران مسلح  از بازارانحصاری غرب باکالای مرغوب تروگیرنده ترازگذشته (دموکراسی ، بازسازی وبرای عدۀ توام با آرزوهای رسیدن به دالرها، حقوق زنان وحقوق بشرو...)  واینک هنگام بیرون شدن میراثی راکه میگذارند، بجزء کشت ومصرف تریاک، تولید هیروئین وتجارت آن(قاچاق)(1) ، فساد وفحشا چیز دیگر نیست که بوسیله دلالان سود وسرمایه دراین آشفته بازاربرای عدۀ چنان باکثرت عرضه شد که ازآنجمله مدعیان اسلامی وعدۀ دیگرازتاراج آن بچنان مال وثروت ومقام رسیده اند که تفکیک وسره وناسره کردن آن کاردشواروکمی زحمت پسند است، اما نزدمردم درهمه احوال جنایت وغارتشان آشکاراست. 

هنگامی که با جلایش ترین ودرخشنده ترین بخش سکۀ دموکراسی، انتخابات وآنهم بمقام ریاست جمهوری عدۀ ازسیاست بازان رابه آزمایش میگیرد، چه کسی وکی میتواندبرخود مهاربزند؟ تا حداقل یکبارشده یا نشده این بخت را به آزمایش نگیرد؟  ازهوس ناچار میگردند تا حداقل یک بارسرخودرا دراین آخورفرو برند.دیدند نشد ودربار دیگراز برنده شدن باندی یا دزد وآدمکشی دربهترین وصف افغانی ازآن وبا یک پسوند دانشمند یا مجاهد، دموکرات وغربی یا بدی بهترازبدتر قابلیت سازگاری خودرا عملا بمیدان آوردند.این بدان می ماند با معذرت که گرسنۀ ازمدفوعات سطل کثافات حرس گرسنگی خودرا مرفوع بدارد.ازاینجا فقرسیاسی نزد کسانی پایه میگیرد که گرسنه وتشنۀ قدرت اندوبا هروسیلۀ برای تامین آن تن بخواری میدهند. 

 ازاینجا است که آرزوها، نیات وتکلیف شهروندوهموطن سادۀ ما دراین آشفته بازار بنجاره که آرامانگرایانش دست مردم ووطن به سینه میزنندوسردرآخورقدرت طلبانی فرو میبرند که این کشوررا بارها بویرانه تبدیل نموده اندوبا اسلام گرائی ازترقی و پیشرفت بارها باز داشته اند. مسئله اینست که همشهری، هموطن یااین  مردم رنج وعذاب کشیده ازکی به کی پناه جویند ودست حمایت خودرا ازعقب کی بلند کنند؟ 

 ازهمینجاست که فقرسیاسی رهبران وسران احزابی که دربرابر خودیها ازبلند پروازی زیرنام چپ وانقلابی حتی ازمارکس ، لینن، مائو ودرافغانستان نورمحمدتره کی، ببرک کارمل وداکترنجیب الله ازخلقی تا پرچمی وسایرگروه ها که ربطی به اشخاص ندارد، اما این درهم آشفتگی می تواند هر نامی را درخود بپذیرد.... یک کلمه یا گام بسود همدیگررا تحمل ندارند، اما آقایان سیاسی ما که دردیروزروزگاررا درفقرسیاسی سیاستهای دنباله روانانه سپری کرده اند ومشمام سیاسی شان آگنده ازدستورهای نهی ولهیب، بکوونکو دیروزمشبوع است وهنوز نتوانسته آنرا از بارگذشته صاف ، تصفیه  وآزاد کند، درزیر افسون عدۀ درفقرسیاسی دوباره بسمت کشش قدرت جلب وجذب میگردندوفکرمیکنند اگر حامی شان باخت بایک زیر آبی زدن می توانیم ازجایی دیگربه آستان دیگرسراز آب بدرکنیم که گویا شنیده انداینهم سیاست است. این سیاست به آن ماند که دراصطلاح عامیانه بدان میگویند سیاست خواهروبردارندارد یا نمی شناسد ـ سیاست درنتیجه درحد هرزگی معاملات بازارسرچوک بمعامله گرفته میشود.( با معذرت ودورازبی ادبی)

  درکوتاه سخن، چنین موضع گیریها به اصطلاح سیاسی بجای آنکه توده ها را به آگاهی سیاسی ببرد بگمراهی میبرد، سیاستمداران واعمال شان ازمردم فاصله میگیرند زیرا توده ها درحافظه تاریخی وحال خود ازاعمال این سران بقدر کافی آگاهی دارند، این تنها شماهستید که با چنان فقر سیاسی به همشهریان وهموطنان تان وداع میگوئید ودر پشت سرچند قُلدرکوتاه فکربنیادگر که ازدرون فساد،جنگ، چوروچپاول ودرآستان بیگانه پرورده شده اند، قرار گرفته ، همه چیز رافدای جاه طلبیهای عوامفریبانه درانزوا ازدوستان مسازید.

 خطاب من بطرف کسانی است که هنوز به این سیاستها نپیوسته واز آن می توان بطور تکتیکی فاصله گرفت وآنرا درمقیاس نیروها واحزاب همسو قراردادوباهم کنار آمد نه تنها درعقب دیگران ، بلکه درپهلوی خودیها بحیث توانائیهای مستقل ومتحد گرد آمدوبرای همشهریان وهموطنان رنج وعذاب کشیدۀ این وطن ویران شده وبماتم نشسته بیشترنزدیک شد،مردم ودوستان را ازخود دورنکرد. نیروی اصلی وتوانائی حقیقی درمیان مردم است وسیاست حقیقی وواقعبینانه ازمیان مردم وجوانان منبع والهام میگیرد ـ قُلدران وزورگویان درخلاف روندپیشرفت جامعه همواره دربرابر نیروهای بالنده ونوگرا وجریاناتی که دیدشان به افق آینده است،موضع متهاجم وحذف این نیروها وتوانائیها را ازازل تا آخرت درپیش خود دارند واین نبرد متعلق به سطح رشد سیاسی یک جامعه و آمکاناتی است که جریانات سیاسی دراختیارمیگذارد یا مربوط به نفوذ طرفین درمیان مردم واقشاروطبقاتی است که درصحنه سیاسی وسازمانی بیشترمتشکل وبامردم وابسته اند. سرانجام تحولات زندگی اجتماعی وسیاسی به آگاهی سیاسی، به تشکل ونقش این توده های ساده درحیات روزمره برمیگردد که درقبال تحولات درپهلوی جریانات سیاسی باکیها موضع وسهم میگیرند ودرنهایت جریان سیاسی، استحکام وتوان آن برپشت وحمایت توده ها استوارمیگرددو بمیدان می آید.

باید معترف وآگاه بود وتجربه سیاسی دوران کوتاه حیات سیاسی ما درعمل نشان داد که درجریان تکامل وپیشرفت جامعه، نیروهای بالنده ،ترقی خواه وآزاد همواره درهرسطحی ازجامعه برای باز شدن افق های زندگی آزاد ومدرن برای همشهری وهموطن مبارزه کرده ودرراه اعتلای کشوربا سرومال متحمل سخت ترین ضربات شده اند. سالها مبارزه، شهید، زندان ،شکنجه ، بیکاری ،مهاجرت و دشواری روزها وماه ها وسالهای که اهریمنان با دستان خونین اجنبی برسرنوشت وطنپرستان وکشورواردآوردندباید آموخته باشیم که دوستان ما کیانند؟ نباید بدست آنانیکه درمسند حال برای فزون طلبی درجاه ، مال ومقام بمیدان آمده اندوهنوزمیخواهند نظام سنتی نمایشی رابا استقرار وتحکیم منافع خود وامثالش را تحکیم بخشند، درماهیت خود ضد ترقی وتعالی اند  واین امربار ها درافغانستان بتجربه رسیده است. چنین افرادی درراس شکل گیری روندی نظامی قراردارند که هربار بوسیله آنان ترقی وپیشرفت خفه شده ونیروهای ترقی وپیشرفت سرکوب ونیست شده اند. اما آنان دراشکال وتحت نام وبرنامه های متعددی بانظامها آمیزش وهمزیستی داشته  وتکیه گاه  نظامهای سنتی از گزند روزگاردرامان مانده اند. آنچه که آنانرا ازهم جدا میکند، تضاد برسر تحول وترقی وآسایش زندگی مردم نیست ، برعکس تضادشان برسر زیادت طلبی ومدارج بلندتروغیرقابل برگشت ازمنافع کل طبقاتی آنان است وبراساس منافع مشترک  درحقیقت دریک مسیر باهم پیوند میخوردند تا زندگی وهستی مدرن وآزاد راسرکوب ونیست کنند، آنان امکانات وسیعی درسطح جامعه از مسجد تا خانقا، امکانات دولتی، مادی وغیره را دراختیار دارند ، اینکه ما خودرا بدانان بچسپانیم ونام آنرا سیاست بگذاریم، روبه راست این فقر سیاسی است. برای آنانیکه دم از ترقی میزنندودرگذشته برای چنین برنامه وراه قربانی داده اند، بجای کنار آمدن با خود دراشکالی ازاتحادها ، دست بدست هم وشانه بشانه هم مطرح شدن نه تنها وزین وسنگین است وبربنیاد ادامۀ مبارزه گذشته وآرمانهای ترقیخواهانه همگانی درامروزباشکوه ورهائی بخش است وبیشترازآن زمینه های مساعد وتجربه ازدیروز به امروزهنوزمدد راه مبارزه است. نباید درزنجیر اسارت پست های دولتی که بجا لقب قوماندانسلار ودولت فاسد گرفته است، چنین دولتی را نمیتوان تحت سکانداری چنین افرادواحزابی بخط مصالح مردم وترقی سازگارساخت بلکه ازآن برحذر باید بودو ازخط منافع همشهری وهموطن زحمتکش نباید فاصله گرفت ودور شد.بهترین وساده ترین سیاست که برای همپیوستگی اقشارمردم و پشتگاه  حزب سیاسی پایگاه  نیرومند مردمی میسازد ـ سیاست اتحادبا توانائیهای خودی وکار بامردم است که هنوزبی مجامله ومجادله سیاسی وسازمانی میتوان آنرابی دردسرمطرح ساخت ومسائل آنرا هرچه زودترحل ونباید به تعلیق فردا گذاشت.

 نباید این اصل را نادیده گرفت که طیف نیروهای راست درموضع گیریهای نه تنها انتخاباتی وسیاسی خود، بلکه عمکرد های سنتی خود آنچه را متعهد اند برگزیده اند، اما احزاب که خودرا چپ  میدانند و باروش اخیریکه برگزیده اند،درعقب راست روانند.چنین سیاست بازیها بدعت وتجربه زشتی بنسل جوان وبالنده تاریخ آینده کشورازخود بجا میگذارد وساختار متحدانه چپ را در آینده شدیدا متضررمی سازد. هنوزهم فرصت است ـ تا ازدنبال گرفتن راست وزحمت فراهم آوردن مایۀ تئوریک وعقلی کردن آنرا از سرخود کم کنیم ودرطیف چپ متحد شویم  ودست بدست هم بدهیم وباهم فریاد بزنیم وپای برمبارزه کوبیم شایسته نسل ما خواهدبود. 

  درفرجام نباید فراموش کرد؛ دریکی ازسایتهای اسلامی بفقرای سیاسی تامل وتوجه شده فقرای سیاسی راکسانی میداندکه:  

  1 ـــــ می خواهند حتما درصحنه سیاسی باشند هرچند که حرفی برای گفتن نداشته باشند.

 2 ـــــ وانمود نمایند که غنی ازدانش سیاسی وداراهستندغافل ازاینکه غنی بظاهر، امافقرش هویدا است. 

 3 ـــــ  چون عطش قدرت وپست ومقام وموقعیت ورانت دارند ، بهر طریقی باید به آن برسند تا حداقل شرایط برای سیر شدن فراهم گردد. 

 4 ـــــ چون حتما بنادارند رقابت کنند وخمیرمایۀ کارراندارند، اصول وقواعدرقابت را رعایت ننموده واصول اخلاقی راهم درفعالیتهای سیاسی زیرپا میگذارند. 

 5 ـــــ به دلیل اینکه دربسیاری موارد کم می آورند وباید روزانه فضای سیاسی را پر کنند، به دروغ وتهمت وافترا متمسک می شوندودیگرهیچ ...!   

 سرور منگل  

   2014 .02 .19

 


بالا
 
بازگشت