پوهنیار بشیرمومن

 

سردار افغان داکتر نجیب

  بسیار با خود انیدیشیدم  که برای هفدهمین سا لگرد شهادت زنده یاد  داکتر نجیب  وبرادرش احمدزی شهید چه بنویسم واز کجا آغاز کنم  تا دین خویش را در برابر این ابر مرد  ادا نمایم، ترجیع دادم تا از مصالحه ملی که امروز هم  در اولویت قرار دارد  آغاز نمایم . مصالحه، یک حادثه تاریخی گذرا نبود که یک چند درخششی داشته باشد و سپس به‌تدریج رنگ ببازد و از خاطره‌ها محو شود، بلکه یک خواست مردم واقتضای زمان بود. ازاینرو داکتر نجیب، از اولین شخصیت‌‌های سیاسی بود که در افغاننستان، این واقعیت را دریافت و معدودی از شخصیت‌‌های همان حزب هم این را درک کردند، ولی عده‌ای دیگر به درک این واقعیت نائل نشدند، و از داکتر فاصله گرفتند، جدا شدند و به جمع مخالفین و یا دشمنان مصالحه پیوستند.  

  مصالحه آثار و پیامدهای عمیقی درافغانستان و جهان به‌جای گذاشت که آن را از یک جریان عادی و لحظه‌ای مبارزاتی متمایز می‌کرد، ناظر بیرونی، چنانچه بی‌غرض باشد، با نگاه به کلیت جامعه ما و مجموعه روندها و مناسبات داخلی آن و مقایسه آن با فضای جهانی، بهتر می‌تواند جایگاه، ویژگی‌ها و ارزش‌های طرخ آشتی ملی را درک کند. درحالی‌که شرایط محاصره اقتصادی و جو تبلیغاتی سیاسی که غرب  در فضای جهانی به راه انداخته بود و مسائل نیروهای داخلی مخالف ایجاب می‌کرد که در آن شرایط خاص، ریس جمهور، نقش فعال و رهبری‌کننده‌ای ایفا کند. داکتر با این نگاه از اختیارات دریافت شده از از شورای ملی وسنا  وحزب استفاده کرد و در اصلاح سیاست‌ها به کار برد. این سیاست‌ها در مجموع به منظور ایجاد یک ساختار مقاومت از منظر اقتصادی و سیاسی در برابر شرایط محاصره‌ای غرب بود و در جهان آن روز و در نهضت‌های قانونی و معتدل سابقه نداشت و یک ابداع و ابتکار نجیب بود. ولی هنگامی که جنبشی فراگیر در جهت رهایی در میان ملتی ایجاد می‌شود، رهبری جنبش با عقلانیت و هوشیاری می‌بایست از ظرفیت‌های موجود برای مقاومت بهره جوید. داکتر نمی‌توانست در چارچوب برداشت‌های سنتی از قوانین محبوس بماند، به هر حال مصالح وطن و مردم راهنمای عمل است، نه مصالح حاکمیت یک گروه خاص که درمخالفت با  مصالحه قرار داشتند. داکتر مغز متفکر بود و به خوبی میدانست که سیاست امری خارج از زنده گی و پیکر بندی آن از قبل شکل گرفته نیست. سیاست درون زندگی است. سیاست توزیع دوباره شنیدنی ها و گفتنی ها و انجام دادنی ها است. سیاست دخالت در تقسیم بندی امور شنیدنی و دیدنی است. ساختن فضایی دوباره برای آن چه باید انجام دهیم و ان چه باید بگوییم و بشنویم. نشان دادن آن چه پنهان بود و دیده نمی شد.  طی این هفده سال که ازسقوط حکومت داکتر نجیب  بواسطه دوستان  وقیماق خوران  آن  رژیم می‌گذرد، محققان متعددی، حتی از میان همان های که آن کودتا را تنظیم و تصدی نمود، برخاسته‌اند که با تحقیقاتی کم و بیش عمیق بررسی و شگردهای آن را مشخص کرده‌اند. تردیدی نیست که جامعه ما  با فقر تفکر   آزاد اندیشی  ومبرا از قوم گرایی وایدیالو ژی گرایی روبه‌رو است. به عبارت دیگر، اسناد و مدارک بی‌شمار و زمینه‌های مطالعه نامحدودی وجود دارند که هرچند تلاش‌ها و مطالعات بسیاری صورت گرفته است اما دانسته‌های ما در برابر نادانسته‌های ما اندک هستند. اگر چهره مثبت و برجستگی‌های شخصیتی داکتر،ازسوی برخیها نفی و انکار می‌شود، قصد ایشان اثبات حقانیت و برجستگی کدام مقام و چهره‌ای است؟ گلبدین ، مسعود  ، ملاعمر محقق یا دوستم...! اگر قصد اثبات کسی یا مقامی دیگر نباشد، باید نتیجه بگیریم که تاریخ این سرزمین رجال و پیشوای بویژه در دوران معاصر ندارد. در آن صورت نسل نو نسبت به این تاریخ خالی از هویت و شخصیت ملی بدبین و ناامید شده، نگاه آنان به‌سوی غیرافغان و خارجی برمی‌گردد،چنان که امروز  « مان قورد »های رنگارنک را مشاهد میکنیم .

"کارل پوپر"  میگوید :"فجایع و جنایات تاریخی همه برخاسته از اعمال و رفتار روشنفکران است. همآنها که در روی زمین تا به امروز نکبت و بدبختی و تخریب به ارمغان آورده اند؛ وقایع دردناکی که اختراع روشنفکری است. آنهم بخاطر یک ایده، بخاطر یک مکتب و یا برای ترویج  یک تئوری". 
این نکات ولی حقایق غم انگیزی هستند که افغانان بخصوص در طول اين نيم قرن اخیر با گوشت و پوست خود لمس کرده اند. عملکردهای برخي روشنفکران این دوران  علیه  داکتر نجیب همه به دور از افغانيت پر از عقده، کینه، دروغ و اشاعهء خشم و انتقام بیجابود. این روش، یعنی آنچه که "پوپر" به آن اختراع روشنفکری نام مینهد، ناشی از  خود خواهی وترس بود. ترس از زندگی، ترس از آینده، ترسی که علامت عدم اطمینان از توانائی  وحسادت خویش بود . نگاهی به گذشته نشان میدهد که کم نیستند کسانیکه به فرمان مسکو، پکن، پاكستان و ايران مدافع منافع بیگانه و استعماری بوده اند.بنابراین ما حق نداریم به خاطر برخی منافع و مصالح گروهی،‌ نقش پیشگامی و الهام‌بخشی دکترین مصالحه را نادیده بگیریم، که این ظلمی دیگر در حق آن سردار افغان  وملت افغان است.
امروز درس وعبرت که از مصالحه  داکتر نحیب  میتوان گرفت اینست  آنچه دیروز برما افغانان گذشت گناهی جمعی است که باید آن را همه به دوش بکشند.  
بعلاوه ذکر مصیبت اصلأ دردی را دوا نمیکند. ذکر مصیبت حافظهء آدمی را پر میکند و با آن ظرفیت اندیشیدن وی را تقلیل میبخشد. بعلاوه قومی که با گذشته زنده گی میکند، در گذشته هم غوطه میخورد. ملتهای زنده همیشه آینده نگرند. لذا شاید وقت آن رسیده است که افغانان در بارهء خود و آیندهء کشور شان مسولانه تر به بحث ومذاکره  بنشینند و دنیا را آنطوری که هست به بینند و خواست های شان را بطور اصولی مطرح بسازند. اینکار آنطوریکه داکتر نجیب کرد ، فرهنگ وشهامت میخواهد. فرهنگی که هویت میدهد. فرهنگی که تعیین کنندهء راه یک زندگی انسانی است. این زندگی را باید یافت. باید شناخت. این شناختن ولی در بریدن از تاریخ و نفی هویت افغانی نیست. بلکه درست درتجدید رسوم وآداب است که خرد و آزمون را ریشهء آدمیت میشمارد و برآن حاکمیت انسان برخود و برای خویش را استوار میکند و در نگهداری و نگهبانی آن ارداه مینماید. 
 پس برای رسیدن به این مقصود باید به جای قومگرایی خردگرائی پیشه کرد. یعنی لازم است هر فکر و اقدامی را روشن و سنجیده، با ذکر علت گزینش آن، ارائه کرد تا همهء افغانان بنابر اراده و تشخیص خود ازآن حمایت نمایند و آن را اندیشه و عمل خود بدانند.  مشی مصالحه ملی  داکتر  این را ثابت کرد که کار تقلید و پیشنهادهای سطحی و بی مایه و قومی ، سمتی  وایدیا لوژیک تنها عامل تولید مصیبتی دیگر برای روزگاران فرداست. بعلاوه اینکار امر مشارکت مردم درکارها را سست میکند و باز  بدآنها نقش دنباله روی میدهد. مطلبی که در تضاد با اندیشهء مردمسالاری است.  

 به هر حال شخصیت تاریخی داکتر نجیب، به رغم تلاش همه بدخواهان، همچنان بر تارک مبارزات صلح خواهانه کشورمان می درخشد و پیکار دلاورانه اش همچنان الهام بخش نسل جوان مبارزان راه آشتی ملی است.نام و خاطره داکتر نجیب همچون نسل های پیشین الهام بخش و ارجمند است. ملت افغان به حق داکتر را تجسم اصولی و بی خدشه راه آشتی ملی می دانند، از او می آموزند و راه پرفراز و نشیب نبرد برای صلح و آشتی را طی می کنند. داکتر به مجرد که فرد اول کشور شد، نگاهش به جهان ووطن نگاهی ریالستیک گردید وبا دنیای آرمانی وداع کرد. تفکر او تا انتهای افقهای دور و آینده‌ای که کمتر کسی قدرت دید آن را داشت، در پرواز بود. خوشبینی ِ حیرت آور او به آیندۀ افغانستان گاه انسان را مبهوت می‌کرد که او در این کشور نا بسامان که سرپا باروت وبم بود ودرین حزب که شباهت تام به تکری « بقه ها » داشت،  چه می‌دید که این همه امیدوار بود.داکتر فضایلی همچون سخاوتمندی، درستکاری و امانتداری، نفرت از فساد ، پایداری در اهداف و آرمان‌های ملی و وفاداری تا حد فداکاری مصالح و منافع شخصی‌اش، کارشناسی و احاطه کامل بر روابط و مناسبات اداری بویژه امور مالی و دیپلماسی خارجی داشت. پر کاری و فعالیت وی بر کسی پوشیده نیست. این فضایل در میان اکثریت مقامات، حزبی ودولتی غایب بود . داکتر انسانی آزاده، بسیار متین، فرهیخته و آگاه بود. در بین سیاسیون و تحلیل گران افغان جای ومقام خاص خود را داشت.    

     افسوس که او دیگر نیست و جایش چقدر خالی است .        

نامش جاودان وبه امید احقاق آرزوهای او

 

 


بالا
 
بازگشت