زمان هوتک

 

بمناسبت هفدهمین سال

شهادت داکترنجیب الله

 

17 سال قبل، 27سپتامبر1996 (5 میزان 1375 )، حادثۀ تکان دهنده و غم انگیزی در تاریخ معاصر کشور ما رخ داد و سحرگاهی خبر آن به گوش شهریان کابل رسید، که چهرۀ وحشی یک گروه بربرمنش را، که آلۀ دست بیگانگان بودند، به شهریان کابل به معرفی گذاشت.

تراژیدی 27سپتامبر1996 خبرلکۀ سیاه و ننگینی را درجبین عناصر وابسته به دشمنان کشورما نوشت. یک گروپ که هویت شان تا امروز درپردۀ ابهام قرار دارد، مغایر تمام موازین ملی و بین المللی به دفتر نمایندگی ملل متحد در شهر کابل داخل شدند و داکتر نجیب الله را که قبلاً از مقام های ریاست جمهوری و حزبی استعفای خود را بخاطر ختم جنگ وتأمین صلح داده بودند، همراه بابرادرش به ارگ جمهوری بردند و بدون محاکمه و طی مراحل محاکماتی آنها را به «شهادت» رسانیدند.

هرانسانی را درزندگی آغازیست و پایانی. درمیان این آغاز و پایانی فراز و نشیبهایی وجود دارند، که بتناسب اهمیت آن قابل توجه وتعمق میباشد. زندگی هرانسان، منجمله داکترنجیب الله ازاین قاعده مستثنی بوده نمی تواند. برخی انسانها در این آغاز و پایانی بدترین خاطرات را از خود بجا می گذارند و برخی از آنها بهترین و فراموش ناشدنی.

گروه بنیادگرا و عقبگرای طالبان فکر میکردند، که با شهادت بسیار وحشیانه و محو فزیکی داکترنجیب الله میتوانند به شخصیت اصلی او صدمه وارد کنند. اما بیخبر ازاین که اگر«انسان» را درمسیر تاریخ مورد مطالعه قرار دهیم، برخی انسانها به شکل بسیار وحشیانه به قتل رسیده اند، ولی تاریخ قضاوت خود را در رابطه با سجه آنها مستقیماً متناسب به عمل آورده است.

بلی! شهید داکتر نجیب الله زمانی دررأس قدرت قرار گرفت، که از یک طرف جنگی که بازنده و برنده اش نا معلوم بود، بیداد می کرد و از طرف دیگر شورویها تصمیم گرفته بودند قوای خود را از افغانستان خارج سازند. در این زمان گرایش های متفاوتی در رابطه با خروج قوای شوروی در بین اعضای حزب وجود داشت. زمانی که در کشور دیگر سرباز شوروی وجود نداشت و با همه دلهره هایی که نزد قوای مسلح، اعضای حزب، طرفداران دولت و عوام الناس وجود داشت، او در چنین وضع بدون آن که وقت تلف کند، داخل عمل شد. لباس رزم برتن کرد و در چهارراهی آریانا در یک فراخوان تاریخی تمام اعضای حزب، متحدین سیاسی حزب، سازمان های اجتماعی و قوت های دفاع خودی را برای بسیج عمومی و همگانی فرا خواند.

این بی تردید فراخوان فرخنده و همآهنگ بود، که تفاهمی کامل بین اعضای حزب و متحدین آن بوجود آمد و همه با درک و بصیرت در پرآشوب ترین مرحلۀ وضع کشور زیر شعار بسیج همگانی حاضر به دفاع مستقلانه شدند.

بدون شک درک شگفت انگیز داکتر نجیب الله از وضع ملی، منطقوی و بین المللی را باید تا حدودی زیادی مرهون استعداد استثنایی او دانست.

یک ماه بعد از خروج قوای شوروی، حملۀ بزرگ مجاهدین، ملیشه های پاکستانی و داوطلبان کشورهای عربی بالای شهر جلال آباد آغاز گردید. قوای مسلح افغانستان با متحدینش تحت رهبری داکتر نجیب الله پیروزمندانه از شهر جلال آباد دفاع کردند و به جهانیان ثابت ساختند که با فشار نظامی سقوط رژیم غیرممکن است.

قوای مسلح افغانستان در طی چند ماه در چندین ولایت و شهر حملات مجاهدین را دفع و طرد نمود.

سرانجام داکتر نجیب الله از اعتقاد خام و سطحی حل نظامی جنگ افغانستان قاطعانه فاصله گرفت و برضرورت تعمق روشن برای دریافت حل سیاسی که مشخص کنندۀ حاصل خرد جمعی اعضای حزب، متحدین آن و صاحب نظران و اندیشمندان کشور بود، سخت تأکید نهاد. او کوشید تا ناسازگاری ها و عدم همآهنگی های درون حزبی و جانب مقابل را در برداشت از مشی سیاسی مصالحۀ ملی رفع کند. به نظر او با «احساس مسؤولیت» و «روش های گذشت های» ضروری می شود آگاهانه مشکل افغانستان را حل کرد. این چنین بود که او بر مشوره ها و ارتباطات و نشست های بین الافغانی رجحان می نهاد.

هدف، آرزو و مقصد قلبی او در آن موقع که جنگ خانمانسوز همه روزه زندگی کمیت قابل ملاحظه افغان ها را می گرفت، یافتن راه حل سیاسی برای بحران افغانستان بود.

داکترنجیب الله به اساس خواست مبرم مردم افغانستان، مصالحۀ ملی را به عنوان بهترین بدیل جنگ منحیث خط مشی دولت ارائه کرد. او، خستگی ناپذیر تلاش میورزید تا هر چه زودتر «جنگ» که همه روزه زندگی کمیت قابل ملاحظۀ انسانها را می گرفت، قطع گردد و جای آنرا «صلح» بگیرد، که حوادث غمبار بعدی که تا امروز ادامه دارد، رقم درشت قربانیان جنگی که میباید ختم می شد و جای آنرا صلح می گرفت، نشان می دهد.

اگرچه داکتر نجیب الله همواره بیانیه های عام فهم و پرمحتوا ارائه می کرد، ولی صحبت های شفاهی اش بسی برانگیزنده تر بود. درست همان شیوه ای بکار می برد، که روشِ مشورتی می داشته باشد.

سبک و نحوه بیان او از حوادث کشور شایان توجه است. او، بغرنج ترین مسائل را به شیوه ای بسیار روشن و ساده تحلیل، ارزیابی و بررسی می کرد و بخورد مردم می داد. چنین به نظر می رسید که او مسؤولیت حزب را در برابر مردمش عمیقاً احساس می کرد. او در هر جمله ای صمیمانه و مسؤولانه تلاش میکرد تا افغان ها را به عمق دسایس بیگانگان آگاه سازند تا در راه «انتخاب» دقیق باشند. سبک صحبت هایش هر موضوع مورد بحث را واضح و شفاف می ساخت و استدلال هایش همچون جویباری وسیع و نیرومند با قدرت اقناعی بی مانند جاری بود.

او، همواره با گذشت و انعطاف پذیری برخورد می کرد، ولی اگر لازم می آمد، می توانست نشان دهد که در مناظره هم دست بالا دارد.

امروزه هم مردم افغانستان در شهرها و قریه ها از طریق کست ها بیانیه های او را می شنوند و به دوره ای که او رئیس جمهور بود، افسوس می خورند و میگویند، تراژیدی را که امروزه نسل افغان با آن دست و پنجه نرم می کنند، در صحبت هایش با جملات ساده و روشن توضیح و تشریح گردیده بود، ولی گوش های کر مجاهدین همه آن را نادیده گرفتند.

اما بدبختانه در آن زمان، ابرهای سیاهِ توفانزا آسمان افغانستان را تیره ساخته بود. بنیادگراها در تبانی با کشورهای ذی غرض و ذی نفع بر پیروزی نظامی پافشاری می کردند. او همواره خطر بزرگ این تاریک فکران و حامیان آنها را دریافته بود و بگوش مردم افغانستان از طریق تربیون های مختلف میرساند. او همیشه صحبت های رهبران بنیادگراها را تحلیل و تجزیه میکرد و بابصیرتی شگرف به هموطنان ما گوشزد می کرد که اگر این ها به پیروزی برسند با مردم و وطن چی خواهند کردند. وقتی او این صحبت رهبران تنظیم های جهادی را شنید که : «نجیب استعفی داد. باید عاجل یک حکومت انتقالی را درپاکستان ایجاد کرد. وقتی به کابل رسیدیم، باید همه متوجه باشند که شهرها و مردم چور و چپاول نشوند...» در نشست ماه حمل 1371 در صحبت خود به علما، و نمایندگان شهر کابل گفتند: اگر آنها به پیروزی برسند در واقعیت این پایان افغانستان است.

راستی هم زمانی که آنها به پیروزی رسیدند، به گفتۀ حضرت صبغت الله مجددی:

«کارهای که ما مجاهدین انجام دادیم، والله اگر روس ها این کارها را کرده باشند. والله اگر کمونیست ها این کارها را کرده باشند، یا هیچ کسی دیگر. والله ما خجالت می کشیم که نام مجاهد را بگریم.» همه دار و ندار مردم و بیت المال را چور وچپاول کردند. چنانچه مولوی ترکستانی زمانی خطاب به مردم مزارشریف گفته بود:

«در زمان زمامداری چهارده سالۀ حکومت کمونیست ها، آنها یک سوزن ملت و دولت را چور نکردند، اما ما مجاهدین در ظرف یک سال یک سوزن برای دولت و ملت باقی نگذاشتیم.»

زمانی که سرمنشی سازمان ملل متحد اعلامیه خود را در مورد افغانستان بنشر سپرد، داکتر نجیب الله از آن پشتیبانی خود را ابراز کرد و حاضر به استعفی گردید. پلان پینج فقره یی سازمان ملل متحد از هر لحاظ پر محتوا بود، مگر از لحاظ حجم. این پلان اگر بی طرفانه و با توجهی به تفاسیر رایج در سند بدیل جنگ مطالعه گردد، در محتوا و مضمون و نیز اشارات خود یک نسخۀ بدردبخور برای ختم جنگ و تأمین صلح و بازسازی افغانستان بشمار می رفت. اما افسوس که از تطبیق آن از جانب حلقه های معین داخلی و بیرونی جلوگیری صورت گرفت.

با وجودی که یکی از شرایط تحقق پلان پنج فقره یی خروج مصؤن داکتر نجیب الله از کشور بود، ولی از پرواز وی بصوب هند ممانعت صورت گرفت و وی در نمایندگی سازمان ملل متحد پناهنده شد. بعد هم با تمام تلاش های نماینده سازمان ملل متحد اجازه خروج برایش داده نشد. بدین معنی که تنظیم های جهادی بخصوص برهان الدین ربانی «رئیس دولت» وقت و احمد شاه مسعودِ «همه کارۀ» وقت دست و پا بسته او را به گروه طالبان تسلیم دادند.

داکتر نجیب الله با آن که کرکتر تند و جسور داشت ولی همیشه سنجیده، عینی و گیرنده سخن می گفت. او هم از جملۀ سیاستمدارانی بود که بارور و فروتن اند. او هر گز ادعا نکرد که این و یا آن نظر طراوش مغز خودش است. برعکس همیشه عادت داشت از مراجع متعددی از گذشته و حال که آرای مشابهی داشتند، یادآوری کند و همیشه تذکر می داد که نظرهای واقعاً مهم همیشه حاصل همکاری دانشمندان، روحانیون، استادان ریش سفیدان، علما، روشنفکران، شخصیت های سیاسی...  کشور ماست. تأکید او بر این نقطه که فقط مشوره های مردم و خرد جمعی حزب قادر است راه حل یک مشکل را دریابند، بخشی از سرشت او بود. وی، اعتقاد عمیق بر این داشت، که پیدا کردن راه حل برای از بین بردن مشکل افغانستان بسی فراتر از حدود بینش یک ذهن منفرد است. به همین خاطر هرگز کوشش نکرد کدام نظریه را به خود مربوط سازد و به همین خاطر او در همکاری با دیگران به شیوه آرام ولی مصمم دمی از تلاش برای ختم جنگ و تأمین صلح در افغانستان باز نایستاد. چنانچه بتاریخ 03 میزان 1370 خطاب به اعضای شورای ملی چنین گفتند:

«عمده ترین نیرویی که ما را جهت تعقیب این سیاست (سیاست مصالحۀ ملی) تشویق کرد، ارادۀ اکثریت مردم افغانستان بود. بعضی ها تا هنوز هم به این فکر اند که مشی مصالحۀ ملی محصول تفکر من و یا جمعی از همکارانم می باشد. در حالی که چنین نیست. این سیاست فقط و فقط اراده و آرزوی مردم افغانستان است. رهبری جمهوری افغانستان بحیث مجریان ارادۀ مردم کشور از این سیاست پیروی می کند.»

وی همیشه یادآور می شد که این بیگانگان هستند که ما را به گروه های مختلف تقسیم کرده اند و در برابر یکدیگر قرار مان می دهند.

بدین سان، مظهر کل سرشت او نحوۀ مرگش بود، که در شب 26 بر 27 سپتمبر 1996 یک گروپ ناشناخته او را از نمایندگی سازمان ملل متحد در شهرکابل به ارگ بردند و  بدون محاکمه به شهادت رسانیدند. او هم با متانت منافع وطن را قبول دار شد و کفنِ گلگون برتن کرد.

روان پاک شهید داکتر نجیب الله، برادرش و تمام شهدای وطن شاد باشند.

به آرزو و امید آن روزی که درکشورعزیز ما صلح سراسری دایمی برقرار گردد.

25.09.2013

زمان هوتک

 

 

 


بالا
 
بازگشت