بصیر دهزاد

 

دیداری از کابل، یک ارزیابی تحلیلی از روند های در هم پیچیده سیاسی – نظامی

قسمت پنجم اخیر (جمعبندی و نتیجه)

  در چهار قسمت قبلی این مقاله تا حد امکان تلاش نمودم و در همان حدود که بینش فکری ام برایم اجازه میداد،  تا یک تصور نسبی از روند های پیچیده سیاسی – نظامی و اجتماعی افغانستان و عمد تاٌ از کابل بحیث یک پایتخت و هم به حیث یک شهر سیاسی در گرماگرم تنش های فکری و سیاسی ، شکل گیری حلقه ها و ائتلاف های سیاسی و بلاخره یک شهری در تلاطم تغیرات ( پیشبینی شده و غیر پیشبینی شده)، ارائه بدارم و همچنان تصویری از  یک شهر ارائه نمایم که در عمق بحران بی اعتمادی و بی اطمینانی در برابر امروز و فرداها ی غبار آلود  قرار دا رد  ، در عین حال تصویری از یک پایتخت  که در طول بیش از 11 سال بعد از سقوط دستگاه نیمه پاکستانی طالبان تغیرات نسبی در عرصه های گوناگون در آن شکل گرفته است، به وجود آمده است وبدون شک پیش زمینه خواهند بود برای تغیرات و پروسه های بعدی در کشور.

همچنان برای نویسنده تحریر این مقالات یک بهانه و یا یک انگیزه هم  بوده است تا عطف توجه خواننده را بدین مساٌله متمرکز سازد که افراد مستقل ، حلقه ها و نهاد های سیاسی ایجاد شده در اوضاع کنونی در کدام موقعیت سیاسی  و اجتماعی قرار دارند و مرتبط به این موقعیت اجتماعی شان چه وظایفی بزرگی را در شرایط پیچیده کنونی میتوان بر جسته ساخت و راه های حل و ممکن را پیشبینی نمود . علاوتاٌ بر جسته ساختن اهمیت این  مساٌله که پذیرش یکدیگرو بیان اراده حسن نیت در ایجاد و تحکیم  پیوند های فکری و عملی و بلاخره جستجوی اهداف و وظایف مشترک مقطعی  برای نجات وطن حایز اهمیت جدی است، یعنی میلان و تمرکز تمام توجه ، تعقل و اراده سیاسی  و سائر توانائی ها به خاطر تبدیل نیروی های چپ ، میانه، ترقیخواه و وطنپرست در یک همکاری و پذیرش با یکدیگربه یک نیروی موثر  و بزرگ سیاسی در روند های پر پیچ و خم جامعه ملی ما.

نتیجه گیری ها از روند های که از یک جهت بی نهایت مغلق و نامکشوف اند و از جانب دیگر از موجودیت بعض ارزش ها هم نمیتوان انکار کرد و آنرا از نظر دور داشت، موضوع ساده نیست زیرا یکی دلسرد کننده است ودیگری امید بخش( در صورت بقای ارزش های نیم بند). شکل داد ن مبارزه مشروع و قانونی بر ضد اولی و بیسیج و آرایش نیروها برای دفاع و تحکیم دومی.

دستگاه حکومت ( رئیس جمهور در یک حلقه محدود) نه تنها خود در پروسه های مغلق دست و پا میزند و در عین حال خود عامل معاملات پس پرده هم است ،  بر معاملات پشت پرده که  خود در آن دخیل است ،هر روز ( بالای خاریها) نا رضایتی نشان میدهد و شکایت اش را بلند میکند. هر سفر وی به پاکستان یک تغیر (ات)  را در مهره های سیاسی حکومت به ارمغان میآورد.

تعداد ائتلاف های سیاسی که بعضاٌ از آنها بوی ذوق ها و تمایلات سمتی، تنظیمی و قومی میآید ، شکل و محتوای جدید را بخود میگیرد.  بعضی حلقات و سازمانهای سیاسی کوچکتر در بیان وعده ها و موضعگیری های سیاسی شان مشکل دارند تا فرا ملیتی ، فرا قومی و فرا زبانی طرح دهند. به بیان دیگر آنها فراملیتی و فرا زبانی اشاره میدهند و لی با گرایش های شبهه گونه ملیتی و قومی در جاده های این روند های پر پیچ و خم حرکت میکنند. و در دنبال چسپیدن با همتا های بزرگتر سیاسی و به اصطلاح مطرح سیاسی  اند.

نتیجه گیری دیگری که از پروسه های مغلق و پیچیده میتوان بدست داد عبارت  است از موجودیت و اثر گذاشتن  وکرکتر های فردی اند که بالای پروسه ها به یک شکلی نفوذ دارند، میتواند یکی از عوامل مغلقیت در روند ها باشند . این کرکتر ها کدام ها اند:

1 تعلقیت و پیوند های یک حلقه از افراد به دستگاه های استخباراتی همسایه ها و دول غرب که این افراد هم یک رقابت و هم اهداف مخفی دول خارجی را دردرون  دستگاه دولت و هم تعداد از نهاد های سیاسی – مذهبی تمثیل مینمایند. آنها در حالیکه خود در یک دستگاه دولتی قرار دارند  ولی دریک  رقابت و در یک عدم اعتماد در برابر  یکدیگیر قرار دارند. در عین حال آنها  مهره های مهم حکومتی اند. پس در چنین حالتی نمیتوان از مظلومیت یک ملت و سیاست نا مکشوف دولت کنونی چشمان را بست و انکار نمود. در پهلوی آن حزیدن آنان در  زیر " لحاف چرکین "  قوم،سمت، زبان و مذهب به حیث یک روپوش و زمینه حفظ  مصئونیت و بقای شان میباشد که هم بحیث وسیله پیشبرد اهداف ضد ملی و هم عامل تحمیل و ادامه مظلومیت بر یک ملت مظلوم میباشند.  پس در چنین حالتی نجات وطن ، اعتماد و وفاق بخاطر ادای خدمت خالصانه و بی آلایشانه به یک ملت مظلوم بحیث یک  هدف بزرگ و یک مسئولیت در برابر نیرو های ملی اندیش و ترقیخواه متبارز میگردد.

2 موجودیت کرکتر های خود خواه، مغرور و از خود راضی هم یکی از عوامل معضلات سیاسی نه تنها در دستگاه دولت بلکه در داخل حلقات و نهاد های سیاسی  اند.  تن دادن این افراد و کرکتر ها به واقعیت ها و پروسه ها برای شان یک هتک شخصیت تلقی میگردد. متاٌسفانه این یک مشخصه خاص افغانی ما هم است که به مشکل کمی ها و اشتباهات خود را بپذیریم و بدان اعتراف کنیم. این افراد  آنچه را میاندیشند " عقل کل و عقل عالم" میپندارند ( من  برآوردی). این حلقه خود خواه در عین حال در برابر قدرت ، پول و وعده ها خیلی ها ضعیف النفس و نحیف هم میباشند.

3 حلقه دیگر مربوط چهره هایمیگردند که  از لحاظ جرم شناسی کسان اند که جز به پلان پیشبرد جرایم به چیزی دیگر نمی اندیشند. اصلاٌ برای آنها سیاست یک وسیله و زمینه است برای مصئون ساختن اعمال جرمی مانند قتل، سرقت ، راه گیری ، جرایم جنسی ، استفاده از خشونت برای بدست آورده اهداف جرمی. این حلقه با کمال تاٌسف در دستگاه دولتی  و آنهم در مقامات و همچنان در میان گروه های ضد دولت کم نیستند. اینان همیشه در عمل جرمی شان خیلی ها زرنگ اند ( در مباحث کریمنولوژی یک اصطلاح است که مجرم متکرر همیشه یک قدم از پولیس پبشتر است). این افراد به مهارت و پختگی میتوانند  با استفاده از ضعف شخصیت و وجدان  در درون حلقه های اولی و دومی  که در بالا ذکر شده رخنه نموده به ابراز هموندی موقعیت خود و انجام اعمال جرمی و غیر قانونی  خود را مصئون سازند. این حلقه به حق سازماندهنده گان اصلی مافیای زنجیری اند که در غصب زمین های دولتی و راه گیریها سهیم بوده و با  روابط دوگانه با دولت و دستگاه های استخباراتی قرار دارند. اینان که در موقف های مهره ئی دولت قرار دارند ، موقف ثابت در  تحکیم  و تطبیق قوانین و مبارزه هدفمندانه در برابر  فساد و تسلط مافیای زنجیری  عمداٌ اتخاذ نمیکنند ، بر عکس در صدد قاچاق مواد و تسلط بر بازاراند.  این افراد از لحاظ تکمیل شخصیت و رشد وجدان  خیلی ها عقب مانده هم اند چونکه اغلباٌ  در شرایط خانواده گی شخصیت و وجدان شان رشد نموده است که تحقیر، توهین ، خشونت و حتی ممکن سوٌ استفاده جنسی در نظام خانواده مسلط بوده است.

مهار این حلقه جابر و مجرم که در شرایط کنونی بزرگترین معضله اجتماعی – سیاسی و حاکمیت و تطبیق قانون است، بدون شک  میتواند یک هدف مشترک و بزرگ  و" یکی"  از معیار های قرارگرفتن در " یکی"  از خطوط واحد عملی ( البته با جرئت و شهامت) برای تمام حلقه های سیاسی باشد.

4 حلقه چهارمی معضله  ( گروهی) نهاد های سیاسی موجود است که دارای اهداف و نظریات اجتماعی- سیاسی ( مذهبی ، راست ، میانه و چپ) اند . عقده مند یها و مخامصت های ناشی از  دوره های مختله جنگی در سی سال اخیر مانع پذیرش همدیگر در داخل یک سیستم سیاسی و یا در یک ائتلاف سیاسی میگردد. ولی در عین حال مشکلات دیگر انها معضلات ذات البینی  در درون همان حلقه معین و یا در درون یک نهاد سیاسی است. تعلقیت به شخصیت های سیاسی و تنظیمی سابق مانع قرارگرفتن شان در یک خط فکری و یا عملی میگردد. در عمل دیده شده است که بیشترین از این حلقه ها درمحدوده  ارزیابی های گذشته  فرو رفته و محصور باقی مانده اند و در ارزیابی حال و آینده و ایجاد همسوئی ها با یکدیگیر نا موفق اند. تنش ها و نا ملایمات ( دردناک) گذشته معیار تعین موضع امروز شان در برابر یکدیگر و در شرایط مغلق و پیچیده کنونی اند ،  تا جستجوی زمینه و امکانات برای همسوئی ها و قرار گرفتن درخطوط عملی واحد.

وقتی مساٌله پیوند و نزدیکی حلقات چپ مطرح میگردد، ممکن  نزد تعداد زیاد صاحب نظران صرفا موضوع همسوئی ها ٌ در حلقه ها و گروه های کوچک مربوط به شاخه های حزب دموکراتیک خلق افغانستان ( حزب وطن) تداعی گردد در حالیکه شرایط بغرنج و پیچیده کنونی این ضرورت را متبارز ساخته است که مرزبندی های حلقات چپ متکی بر رقابت و تقابل فکری و ایدیالوژیک که در سالهای دموکراسی تاجدار در روان سیاسی انوقت شان مسلط بود و ادامه آن در سالهای بعدی شکل تقابل مسلحانه را بخود گرفت ، دیگر در وضع کنونی و برای آینده هیچ یک از این گرو ه ها کارا و مفید نیست و نخواهد بود. در دوره های گذشته چهل ساله اخیر مبارزات شدید و خشن میان این جریانات فکری چنان دشمنانه بوده است که هیچ گاهی ممکن نبوده است که مساٌله هدف و مبارزه  مشترک در مقابل نابرابری های اجتماعی مطرح بحث گردد. آیا  این سوال در شرایط نوین کنونی میتواند در میان نیرو های چپ و میانه ( به مفهوم وسیع آن) قابل بحث جدید باشد  ؟  آیا زمینه های همکاری ها و گشایش تبادل نظر پیرامون برجسته ساختن پروبلم های اجتماعی و راه های حل آن تا کدام حد ممکن و عملی است؟ البته بدون اینکه هنوز و یا قبل از وقت  بر ائتلاف ها و وحدت ها اشاره نمود. نویسنده این زمینه را نا ممکن نمیداند بلکه  بحیث یک سوال عمده روز قابل طرح و تبادل نظر میداند. اشتباه خواهد بود که آن نیرو و توانائی " هنوز غیر قابل حساب" که در مقیاس یک ملت نزدیک به سی ملیونی  کوچک و هنوز غیر قابل لمس باشد، به تنهائی در فکر مبارزه مستقلانه شود و امید به تصرف روان عامه بست. ممکن تعجب آور نباشد که امروزهمه نیرو های اعم از چپ و راست بیشتر خود و سازمان خود را به آنچه در گذشته های " با غرور "  انجام داده شده جدا ناپزیر میدانند و خود و سازمان خود را به ارزیابی میگیرند یعنی اینکه  یا از ارزش های خود دفاع نموده و یا بر علیه ارزش های دیگر مبارزه مسلحانه نموده اند. این غیر طبعی هم نیست بلکه قابل درک هم است که  هنوز به یاد قهرمانیها و قهرمانهای گذشته شیوه مبارزه کنونی و آینده را شکل میدهند و با همان غرور خود را در برتری ازدیگران تصور مینمایند.  

آنچه غیر قابل انکار است این است که نیروی " وسیع" چپ و میانه دیروز با وجود شکست های سیاسی ، نظامی و اجتماعی در مقطع های مختلف اکنون میتواند بحیث یک نیروی قابل حساب در پروسه های کنونی و آینده افغانستان اثر گراز و سمت دهنده باشد  و این یک واقعیت عینی هم است و این در صورتی ممکن خواهد شد که  این نیرو به باز کردن دریچه های تماس و جستجوی همکاریها متقابل باندیشند و در یک مبارزه مشترک یک نیروی بزرگ ( ریزف و آماده) نسل جدید و جوان را  در عقب ایده های ملی، وطنپرستی ، دفاع از ارزش های دموکراسی و جامعه مدنی، اندیشه فرا قومی و فرا مذهبی ، متبارز ساختن معضلات اجتماعی کنونی ، منافع و حقوق و خواست های مشروع نسل جوان ، دفاع از حاکمیت قانون و بلاخره متبارز ساختان کلتور، سنن و عنعنات پسندیده مناطق افغانستان بحیث چکیده های از غنای فرهنگ و کلتور ملی ملت ما و دها مسائیل دیگر بسیج نمایند. این یک وظیفه بزرگ ملی واحساسات پاک وطنپرستی هم است و هم یک معیار خدمت و ادای دین ملی  و وطنی خواهد بود. داشتن اعتقاد فراگیر به یک ملت واحد بدون شک جای احساسات ملیت و زبان پرستی ، تعصبات قومی و منطقوی، بالا کشیدن محاسبه ها و فیصدی های جعلی و تفوق طلبی را میتواند در یک پروسه به تصرف گیرد.

حاد ساختن مسایل زبانی و سمتی در شرایط کنونی برای تعداد از فیگور های سیاسی و سازمانها و حلقات مربوط شان فقط یک وسیله نا مقدس و ضد ملی است که آنان با این وسیله نا مشروع توجه عامه را بخود جلب نموده و هم اثرات  خیلی ها خطر ناک را در عمیق ساختن تضاد و تحریک  احساسات تفوق طلبی و سمتی در میان مردمان عامه به وجود می آورند  که میتواند مساٌله خطر فروپاشی یک جامعه ملی را دریک  دراز مدت محتملو غیر قابل جلوگیری سازد.

 نتیجه گیری از بالا گرفتن چنین احساسات و تحریکات نفرت بر انگیز ، تضاد و دشمنی های قومی که بوی متعفن آن در بعض مباحثات پارلمانی و وسایل اطلاعات جمعی مشام مردمان و حلقه های فرا زبانی و فرا ملیتی را سخت آزار میدهد، این است که در اوج بحران عمیق اجتماعی و بحران اعتماد به آینده برای عوامل تعصب یک زمینه  مصنوعی را به وجود میآورد ولی در عین حال متوصل شدن آنان به یک جرم شدید ضد منافع ملی است . این افراد و حلقه های متعصب در شرایط پیچیده کشور چیزی دیگری را به عنوان راه های بیرون رفت مطرح کرده نمیتوانند. آنها در یک عدم  توانائی تفکر و دیگر اندیشی به  پارچه های زنگ زده ولی مخرش ملت واحد  تبدیل گردیده اند. آنان باید بدانند که مانند آن دیگر  بدنام های تاریخ هر روز با زبان، قلم و اندیشه ملیون و ترقیخواهان  ( فرا قومی ، فرا زبانی و فرا مذهبی) محکوم و بد نام باقی خواهند ماند.  واقعیت های تلخ و تکاندهنده در میان بعض حلقه های روشنفکری مبنی بر تمائلات قومی و زبانی به مانند یک شبه خبیثه غیر قابل انکار است. بعضها در عین حالیکه در برامد ها خود را فرا ملتی و فرا قومی معرفی میکنند ولی با آنهم در عقب پرده های چرکین حلقه های اعتماد بر مبنای همین تمائلات را بصورت محرم و غیر محسوس حفظ مینمایند تا در موقع ضروری پروسه های غیر قابل پیشبینی را در دست کنترول و تسلط داشته باشند.

آنچه در بالا  تذکر داده شد که انرا  بحیث یک نتیجه گیری و جمعبندی کلی هم میتوان بدست داد ، نقش و موقعیت نیرو های ترقیخواه و وطنپرست را میتوان به حیث یک نیروی بزرگ و قابل حساب در پروسه های کنونی و آینده ارزیابی نمود. این نیرودر داخل و خارج کشور به مانند یک شبه نیرومند ولی سرگردان در گشت و گذار است که خود از درهم پیچیده گیها و در هم فرورفته گی های درونی نتوانسته اند سر بدر آورند و آنچه را که در خود دارند به جامعه عرضه نمایند. تعداد زیاد این حلقه ها بخصوص چهره های با افکار گذشته نتوانستند از یک جهت خود شان را از دیدگاهای که دیگر به تاریخ سپرده شده اند، رها نمانید بلکه سازمان سیاسی، نهاد و یا حلقه مربوطه را به همان  مسایل مصروف نگهداشته اند که  گوئی آنان پرزه های کوچه یک ماشین بزرگ را که هرزمان میتوان آنرا به حرکت درآورد ، در مشت های " بسته داخل در جیب "  شان محکم گرفته اند.

 فراموش  نباید کرد که نیرو های راست در مرحله کنونی به ساده گی میتوانند با هم کنار آیند زیرا برای آنها هر زمینه ممکن مانند پول فراوان، تعلقات نا مشروع بخاطر تعمیل اهداف خارجیها و استخبارات ، استفاده از امکانات بنام مذهب ،قوم و زبان وجود دارد در حالیکه  هدف ما جستجوی راه های باز کردن در های حسن نیت، همکاری در یک مبارزه مشروع و مسالمت آمیز در برابر این نیرو های راست و غیر صادق به ملت و مردم است. ما نباید در این مبارزه حلقه ترقیخواه و فرا قومی ، فرا زبانی و فرا مذهبی را تنها به چپ اندیشا ن محدود سازیم بلکه به تمام نیرو های که به ترقی و دیگر اندیشی یک ملت بزرگ و واحد اعتقاد دارند، بیاندیشیم. این معیار های پیوند و نزدیکی میتواند تضمینی برای  دفاع مشترک و تحکیم ارزشها و تعهد بدان خواهد بود. این ازرش ها کدام ها اند:

- ارزش های تضمین شده در   قانون اساسی و تحکیم آن برای یک جامعه باز

- حفظ و تحکیم و دفاع از آزادی بیان و عقیده

- حمایت از نهاد های جامعه مدنی، و دفاع و تحکیم  حقوق و آزادی های مشروع زنان

- دفاع از حقوق و آزادیهای مشروع نسل جوان و زمینه های انکشاف و تشویق آنان در رشد و تبارز استعدا های شان در عرصه های مختلف.

- زمینه مصئون برای رشد و انکشاف جسمی و روانی طفل در محیط آموزشی و فضای  بدون خشونت در خانواده.

 - حاکمیت قانون و مصئونیت فرد در تحت حمایت قانون و نهاد های حراست حقوق اتباع.

- تعهد به داشتن اندیشه و سیاست فرا ملیتی- فراقومی و فرا مذهبی. این تعهد زمان با صداقت میتواند مصداق عمل باشد که روشنفکران متعلق به یک قوم و یا زبان در افشای جرایم مرتکبه ، فساد ، غضب ملکیت های عامه، زور گوئی و غیره اعمال نا مشروع زورمندان مربوط به قوم ، زبان و مذهب خودش خموشی اختیار ننماید. و طفره نرود. هر کدام از این حلقات  سیاسی باید هدفمندانه این جرایم را افشاٌ نمایند. موضع واضح و شجاعانه در برابر جرایم شدید ضد بشری و کشتار ها بی رحمانه توسط طالبان.

- تعهد به یک انتخابات شفاف و پذیرش همه نیرو های سیاسی و اجتماعی در یک پروسه شفاف  و در یک  رقابت سالم و مشروع انتخاباتی.

-       - سهمگیری در ایجاد و تحکیم یک سیستم سیاسی- دولتی فارغ از فساد و تسط طلبی گروهی و قومی.

-       اعتقاد مشترک بر اینکه موجودیت  ظلم و مظلومیت انسان جامعه افغانی ما را از شرق تا غرب و از شمال تا جنوب بطور یکسان متضرر میگرداند و هیچ جابر و زور دار در تظلم خود استثنا ٌ را نمیپذیرد.

-       -هر فرد و گروه حق دارند احساس و همه توانائی های خود را به همان  زبان که آموخته بیان نماید و به دیگران عرضه نماید. انکشاف و سچه ساختن زبان ( با وسایل و زمینه های مشروع نه  در تقابل و رقابت با زبانهای دیگر) از لحاظ حقوق اساسی بشری مشروعیت دارد، این یک حق قانوناٌ تضمین شده است که در سطوح اکادمیک تحقیقات زبانی صورت گیرد. با خفط احترام عمیق به تمام زبانهای مروج دیگیر افغانی ما.

-       - تعهد احترام به زبان، کلتور و عقاید مذهبی ، رسوم و عنعنات معقول و پسندیده هر قوم و گروه ( ولو کوچک) که باید بحیث اجزای کلتور و فرهنگ با افتخارملی و افغانی ما تلقی گردد.

-       - داشتن موضع روشن ووغیر محافظه کارانه در برابر سیاست های دول همسایه بر علیه منافع و روند صلح در افغانستان و تعهد بر ارجحیت منافع ملی و تشویق و ترویج و بر انگیزی احساسات ملی و وطنپرستی در میان نسل (نو) جوان کشور.

نویسنده در اخیر این مقاله ، آنچه را نتیجه و جمعبندی نهائی میداد ، بدین عقیده است که هیچ گروه سیاسی ولو بزرگ به تنهائی در روند های بعدی که دیگر احتمال تسلط دوباره طالبان روز تا روز ضعیف تر و حتی نا ممکن به نظر میرسد، توانائی تغیر سیاسی و اجتماعی جامعه افغانی را نخواهد داشت. هر زمینه و امکان دست رسی به قدرت چه با زور و استبداد و چه در یک دموکراسی باز انتخاباتی برای یک حزب، یک گروه تنظیمی ویا حلقات مربوط به یک قوم و ملیت نمیتواند پایا باقی بماند و نباید در خیالات سرابی خود به تنهائی یک " جزیره خورشید" را ساخت و در جاده های شیسشه ئی آن قدم زد و شادیانه پرپا کرد.

من مقاله را با چند جمله ختمانه به پایان میگیرم:

وطن ما همان یک گلستان با رنگ های زیبا و موزن است که تمام گل های آن از ریشه های یکدیگر آب حیات و بقا میگیرند. فرهنگ و روان اجتماعی مردمان مختلف این ملت واحد  را به مانند رنگ های در آمیخته و خوانا با همدیگر،  در برگهای گل این گلباغ زیبا میبنم .همه گلها با یک حرکت یگانه رو بطرف آفتاب مینماند ، آفتاب که با تابش اش نور روانبخش را با لبخند ، اما نه با تکبرو  نه صرف به یک گل بل به یک باغ زیبا و بوقلمون نثار میکند. بگذار هر گل این باغ زیبائی خود را در جمع زیبائیها در یابند و ببینند. غرور، تکبر و تفوق بر زیادت من و تو ها زیبائی این باغ را نا موزون جلوه گر میسازد، درست به مانند وجود یک بته نا زیبای رواش که در اصلیت اش باید تنها در زیر سایه سنگ های بی شکل و سخت دل با برگ های بی جلایش قد بلد کند و در درونش جز ترشی چیزی دیگر را نمیتواند عرضه کند.

 بگذار به ملت واحد، سرزمین واحد،  کلتور و فرهنگ پر غنا و پر افتخار ملی اندیشید و هر انسان جامعه افغانی ما را متعلق بر آنها دانست وهمه  آنها را متعلق بر هریک انسان جامعه ما دانست.

پایان

با احترام

بصیر دهزاد

 

 

+++++++++++++++++++++

قسمت چهارم

دستگاه حکومتی و سیاست خارجی آن

 قسمت چهارم  اختصاص داده شده است به مشکلات دستکاه حکومت . ما در این بخش تاٌملی بر معضلات  مختلفه دستگاه حکومت خواهیم داشت که شمه یست از مجموع معضلات حکومت افغانستان در انجام و ظایف اجرائیوی این بخش قوای ثلاثه دولت  و  ادای مسئولیت بزرگ در برابر ملت. متعاقباٌ  با یک بحث و ارزیابی کوتاه پیرامون سیاست خارجی  حاضر افغانستان سلسله مقالات چهار گانه را اختتام میبخشیم. طبعا هر چهار قسمت این مقالات یک هدف و انگیزا بوده است تا نویسنده در قسمت پنجم  که در هفته بعد تقدیم میگردد ، یک جمعبندی ، نتیجه گیری و ارائه  طرح های پیشنهادی را عرضه بدارد آنرا  با بینشها و ارزیابی های خواننده گرامی، دوستان و همسو یان شریک سازم.

پروبلم ها و اشکالات موجود در داخل نظام حکومتی افغانستان بدون شک  ازیک جانب  بقای حکومت و از جانب دیگر روان عامه را به نا باوری و آسیب پذیری جدی در برابر حال و آینده مواجه ساخته است. بزرگترین عامل نا باوری ها نسبت به حکومت و رهبری آن موجودیت فساد کره خوردن آن با  موجودیت تعداد زیاد روشنفکران بی باور ، فاسد و بی هدف که خود عامل حفظ  ، مصئونیت و بقای فساد اند. این چنین  افراد که خود در بیوروکراسی ( به مفهوم منفی آن) کاملاٌ حل شده اند و توانائی ابتکارات اداری و نو آوری در سیستم را از دست داده اند. ترس و تشویش ناشی از بی باوری خود این حلقه در دستگاه دولتی از آینده ، آنان را به طرف انتخاب روش های " استریوتیپ " کشانیده است. یک پای شان را در آیجا و پای دیگر در آنجا میگذارند. با تغیر و خرابی احتمالی وضع ممکن است  آنان به ساده گی بازگشت به کشور های که از آنجا به افغانستان فرستاده شده اند، را بر مقاومت ترجیح دهند. چونکه روی کدام هدفمندی " بخاطر ملت" تعهد کار نداده اند.

تسلط بر پست های کلیدی حکومت  توسط تعداد از افرادی که هنوز در پی منافع تنظیمی شان اند و در برابر تحولات پیشرونده مانند : آزادی بیان و قلم ، جامعه مدنی ، حقوق زن و جایگاه شایسته آنان با تضمین های قانونی در تمام عرصه های سیاسی- اجتماعی ، ازادی داشتن عقاید سیاسی وغیره یا موانع را شکل میدهند و یا به عقده مندی با روند ها و ارزش های به وجود آمده  برخورد میکنند. با وجودی که در میان تعداد از گروه های تنظیمی حلقه های که خود را هواخواه روند های متذکره میدانند و شعار " ارزش ها"  را میدهند و خود را از منافع تنظیمی ( با خصوصیات سالهای قبل از حاکمیت دولت فعلی) بریده شده و مستقل نشان میدهند ولی هنوز تسلط حلقه متعصب این گروه ها در پست های کلیدی و در مجموع دستگاه حکومت وجود دارد که در نا باوری ها و تشویش ها در میان عامه مردم نسبت به آینده اثرات جدی دارد. بخصوص شنیدن کلمات مانند " مسلح ساختن و بالا شدن دوباره به کوه ها" که در ماه های اخیر با کرات  زمزمه میگردد.

چنانچه قبلاٌ هم تذکر داده شده بود، رول و موقعیت اروی ملی، پولیس ملی و امنیت ملی  در مبارزه در برابر طالبان و همدستان القاعده و آی اس آی آنان روز تا روز بر جسته تر میگردد، ولی با  انفجارات بم و انفجارات انتحاری ، انفجارات کنار جاده ها ، روان  مردم ضعیف تر و بی باور تر میگردد. این فکتور های  روانی  فوق الذکر همراه با فکتور سیاست گنگ و معامله آمیز حکومت بیشتر روان عامه را اسیب پذیر ساخته و روز بروز  آسیب پذیر تر میسازد.

 با آنکه گزارشات نشان میدهد که نیرو های امنیتی و دفاعی در نقاط مختلف کشور تلفات زیاد را روزانه متحمل میگردند و بیشترین تلفات ناشی از  از بم گذاری ها در کنار جاده ها و یا حملات انتحاری اند ولی  این حملات  به هیچ صورتی بیان موقعیت قوی طالبان را تمثیل نمیکند  زیرا در هر کشوری چنین اعمال به مشکل قابل جلو گیری اند در حالیکه طالبان دیگر توانائی جنگی شان را در جنگ های رویا روی از دست داده میروند. با آنهم  نفوذ طالبان را در دستگاه های امنیتی و دفاعی از طریق  شخصیت های ضعیف و دوگانه در نهاد های مهم و تصمیم گیرنده دولتی نمیتوان از نظر دور داشت. به یقین که  دریشی و نکتائی پوشان در دستگاه دولت وجود دارند که " در بکس شان روزانه لنگی و سرمه چشم"  را هم با خود حمل میکنند تا درحالت وخیم احتمالی دوباره و به ساده گی چهره طالبی خود را به نمایش بگذارند.

باز شدن دفتر طالبان در قطر با آنکه موقعیت و غرور حلقه رهبری دولت را فرش زمین نمود و هتک حرمت برای رهبری دولت بوده ولی یک بازی و کمیدی سیاسی را هم به نمایش گذاشت که به یک سوال عمده  در ذهن ایجاد میکند و آن اینکه: دول بیگانه بلاخره واضیح بگوئید که چه میخواهید چه چیزی دارید که برای ملت افغان هنوز به  تحفه نداده اید؟. با چنین بازی سیاسی ،بی باوری ملت نسبت به روند های آینده کشور بدون شک عمیق تر میگردد.

برای نویسنده بحیث یک روشنفکر و یک فرد که به وطن اش میاندیشد، جالب بود که معاون رئیس ولسی جرگه افغانستان از یک موقعیت سیاسی دولتی  به وضاحت وبا  احساس خوشی میگوید که " بلاخره تحریک طالبان هم بحیث یک جانب قضیه افغانستان برسمیت شناخته شد" ( مراجعه شود به  صحبت میرویس یاسینی در روز گشایش دفتر طالبان با تلویزیون طلوع). وی آنچه را که اهانت به موقعیت و غرور دولت افغانستان بوده است، این فرد میخواهد به  فیر توپ های شادیانه جش بگیرد.

آنچه مربوط میشود به سیاست خارجی و روابط بین الملی افغانستان، در حد یک سیاست فعال حکومت افغانستان در یک شرایط آتشین سیاسی غیر قابل لمس است. اینکه نقش وزیر خارجه افغانستان در پیشبرد و پالیسی خارجی خود یکی از  فکتور سیاست خارجی است و یا یک چهره تشریفاتی ،  به  قضاوت خواننده گذاشته میشود، ام نتیجه گیری من مساٌله دوم است زیرا  در شرایط کنونی  جناب رئیس جمهور یگانه شخص پیش برنده سیاست خارجی است و آنهم سیاست که هیچ گاهی برای ملت مفهوم، واضیح و قابل پیش بینی نمیباشد.

سیاست خارجی و روابط بین المللی از دیدگاه تیوری اکثراٌ تحت تاٌثیر  اساسات و پرنیسپ های حقوقی بین المللی که در چوکات معاهدات و کنوانسیون های بین المللی تنظیم گردیده اند و یا  هم  تحت تاٌثیر خواست ها و اهداف یک دولت یا دولتها قرار میگیرد که هر دو بعضاٌ در تضاد و تناقض در برابر همدیگر قرار میگیرند.  در اساسات اولی  هدف عمده رسیدن به صلح و همکاری بین المللی است. در اساسات دومی  تلاش برای حفظ و مصئونیت منافع و اهداف ملی یک کشور مطرح است. در این منافع و اهداف مشخصه اصلی عبارت از حاکمیت ملی آن است که  یک  دولت ممثل  هویت ملی و مدافع از منافع و حفظ منافع آن میباشد. در واقع هردو تضمین است برای استقلال ملی مردم و سرزمین. پرنسیپ های حقوق بین المللی که بیشتر در قرن بیستم و مشخصاٌ توسط ملل متحد به رشد و انکشاف رسید ، به همان سطح منافع  ( دفاع، حفظ و تحکیم) دولتها بخصوص دولت های بزرگ در تضاد با تیوریها و پرنسیپ های بین المللی قرار گرفته اند که در بیست سال اخیر منجر به خطرات جدی نه تنها صلح و امنیت بین المللی گردیده بلکه با مداخلات ( صرفاٌ گسترش حوزه منافع ) جنگ های داخلی به شکل خشن ترین آن مشتعل گردیده اند. یکی از مشخصات این درگیری ها در این است که همسایه های دولت های درگیر جنگ های داخلی " هم وسیله منافع غیر مشروع دولت های بزرگ اند و هم منافع و اهداف خود شان را پیش میبرند که مثال های سوریه، عراق و افغانستان بیان همین واقعیت است.

با در نظر داشت و توضیح فاکت های بالا  برای ما این سوال مطرح میگردد که آیا ما هم در پی دفاع از منافع و حفظ و مصئون سازی منافع ملت و مردم خود باشیم و آنرا واضیحتر در دپلوماسی کشور متبارز سازیم و یا در عقب پروسه های مغلق و نا مکشوف دیگران لنگان برویم.

چیزی که در سیاست خارجی و روابط بین المللی ما در اوضاع  کنونی کمتر ملموس و متبارز است همین مساٌله است که ما چه منافع داریم و چگونه با وضاحت و جراات آنرا در برابر دول که هر کدام خود را  بگونه ذیدخل در مسائل افغانستان میدانند، مطرح نمائیم. سیاست خارجی دولت و حکومت افغانستان " آنچه احساس میگردد " در یک حلقه خیلی ها محدود و قابل اعتماد برای خارجیان" تعین میگردد و آنهم در قضایای که " دیگران"  آنرا قبلاٌ چوکات بندی نموده اند ، بدین مفهوم که حکومت و رهبری افغانستان  ( در حلقه محدود) فقط در عقب  این سیاست ها باید بجنبند.

 سیاست خارجی یک کشور و مهارت های کاری  و دپلوماسی مسلکی بیان این امر است که مسئولین امور و بخصوص شخصیت اول دولت و سائر شخصیت های کلیدی دولتی در کدام حد منافع ملی، حاکمیت دولتی و مشروعیت قانونی خود را در خارج از کشور تمثیل میکند. به مفهموم  دیگر آنان نماینده گی یک دولت " با اراده مستقل"  و دارای " منافع ملی کشور متبوع"  خود را تمثیل میکند. یکی از اضرار پالیسی سازی " در حلقه کوچک" در آن است که چنین اگر اکت ها و یا برامد های سیاسی در سیاست خارجی  بدون استفاده و بکار گیری  مهارت ، تجربه کاری ، مشوره های گروپ های مسلکی و متخصص عرصه های محتلف و دپلومات های ورزیده همان بخش صورت گیرد ، نمیتواند با مهارت های دپلوماتیک به پیش برده شوند. متاٌسفانه با آنکه وزارت امور خارجه افغانستان تعداد زیاد از دپلومات های با تجربه و کار کشته را در اختیار دارد، برآمد های رئیس دولت این احساس را به وجود میآورد که احتمالاٌ  وی  بیشتر پیشبرنده پالیسی های گنگ است که گویا نسخه های آن  قبلاٌ نوشته شده اند ویا احتمالاٌ نزدیکترین مشوره دهنده گان سیا ست خارجی اش افراد اند که خود تعلقات و روابط دارند که در آن مساٌله موقعیت دولت افغانستان بحیث یک دولت مستقل و کامل الحقوق و دارنده حاکمیت ملی در درجه مقدم قرار ندارد.

متاٌسفانه دستگاه دولتی کنونی در سیاست خارجی پیش گیر و اثر گذار به نظر نمیرسد بلکه تعقیب کننده سیاست های گنگ و نا مکشوف اند که میتوان استقلال عمل و سیاست خارجی افغانستان را بحیث یک دولت دارای حاکمیت ملی و تمامیت ارضی مورد سوال قرار داد. اگر رئیس دولت افغانستان یعنی شخص اول دولت برای ملاقات با یک رئیس ستاد مشترک نیر های مسلح پاکستان در کشور سومی فرا خوانده میشود، در حالیکه افغانستان هم در عین موقعیت دپلوماتیک وزیر دفاع ، یک مشاور ارشد امنیت ملی و یا یک لوی درستیز قوای مسلح را دارد تا با چنین همتا خود ملاقات نماید، چه برداشت و نتیجه گیری دیگری را بجز از عدم استقلال و اراده رهبری دولت از این فکت نمود.

یکی ازمفاهیم و اصطلاحات  که همیشه در پالیسی خارجی افغانستان بکار برده شده است و هنوز استفاده میشود، اصطلاح " روابط برادرانه" است. این اصطلاح را اگر در شرایط در نظر بگیریم که عملاٌ دولت و ملت افغانستان که قربانی اهداف بعضی  از دول خارجی از جمله پاکستان و ایران ، تعداد دول عربی و دول دیگر خارجی است که آنها  پیوسته در بدست آوردن صرفاٌ هداف و منافع خود اند و بخاطرآن در قضیه افغانستان خود را ذیدخل میدانند ، مداخله میکنند، سرمایه گذاری سیاسی میکنند و بلاخره در تضاد با اصل مشروعیت منافع عمل میکنند، تا کدام زمان ما باز هم روی روابط برادرانه تاکید نمائیم. از نظر نویسنده سیاست خارجی افغانستان و مجریان سیاست خارجی که  موقف مستقلانه و منافع مشروع دولت و مردم افغانستان ، تمامیت ارضی و حاکمیت ملی  کشور را تمثیل میکنند، باید دیگر با اصطلاح " روابط برادرانه" وداع نمایند.  در ارتباط  تعین موقف و پالیسی خارجی با پاکستان و ایران نویسنده به این عقیده است که ما ملت های جدا از هم با سر زمین های جدا و منافع متفاوت هستیم. با آنکه در زبان و مذهب نقاط مشترک ( میان دو ملت) داریم ولی دو ملت هم درای آن روان اجتماعی مشابه نسیستند که ما از دو برادر یاد نمایم که در یک نظام خانواده بزرگ شده اند. ما با دو ملت مواجه نیستیم ولی با دو دولت و دو پالیسی مواجه هستیم که آنان برای مربوط به خارجیها هستند و آنها فقط در پی بدست آوردن و حفظ منافع خود شان هستند و منافع خود را با  زیر پا کردن " حسن همجواری " و مداخله با انواع و وسایل گوناگون  میخواهند تضمین نمایند. در برنامه تلویزیونی " جرگه" که چندی قبل با شرکت جناب امر الله صالح و جناب حنیف اتمر  از جانب افغانی و جنرال حمید گل رئیس قبلی استخبارات پاکستان از جانب دیگر براه اندازی گردیده بود ، این جنرال که حیای حضور را در نظر نگرفته میگوید " افغانستان و پاکستان مانند دو برادر است که در یک خانه زنده گی میکند ، یکی در اطاق خواب دیگری در خانه نشینمن!!!" او نمیخواهد اعتراف کند که هیچ گاهی ما در زیر یک سقف قرارگرفته نمیتوانیم. ما دو ملت، دو سر زمین و دو کلتور داریم، تنها داشتن اعتقادات اسلامی مفهموم داشتن کلتور مشترک را نمیدهد. ما در طول سالهای بعد از به وجود آمدن دولت نظامی پاکستان در عوض یک دولت " دوست و برادر عنعنوی" ما یک  " دشمن عنعنوی و دسیسه گر"  را در هم سرحدی خود داشته ایم. حالا هم  به دولت و حکومت پاکستان متعلق است تا با حسن نیت ، به تعهدات حسن همجواری بر بنیاد مناع مشروع ، حقوق مساوی و روابط دوستانه و صادقانه خود پابند باشد و آنرا در عمل تثبیت نماید.

احساس روابط برادری که در همه دوره های جنگ های سی ساله به تجربه گرفته شده اند، از ما ( حکومت های ما) قربانی و ازدیگران برد و تضمین منافع خود شان بوده است. در دوره های مختلفه سی و پنج ساله جنگ همه " برادران" به ما سلاح و پول دادند با تضمین اینکه  ما خواست های آنان را در کشور خود عملی سازیم، خون بریزیم، سر ببریم، ترور و قتل طفل، زن، پیر و جوان نمائیم، به خواست و دستور آنانکه " روابط برادرانه"  داریم.

نویسنده مرتبط با سیاست  خارجی و تطبیق آن بدین عقیده است که انتخاب یک سیاست خارجی و موقف مستقل و متکی بر منافع ( مشروع) دولت و مردم افغانستان توسط  حاکمان مستقل ، بر اساس اراده ملت و مردم مستقل، حاکمیت ملی و تمامیت ارضی افغانستان تمثیل شده میتواند  که با غرور ملی یک وجب از منافع ملت و مردم عقب نروند. این سیاست بدون شک با  رهبران حیله گر ، سیاست های فریبکارانه ، معاملات عقب پرده ضد منافع ملی در تقابل قرار دارد.

پایان قسمت چهارم

 

 

 

´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´

قسمت سوم

پارلمان بحیث ارگان قانونگذاری و وظایف نماینده گان "ملت"

 نویسنده در بخش دوم دیدگاه های خود پیرامون موقف دولت و طالبان را با یک ارزیابی مقایسوی ارائه نمود.  این مقاله بیشتر پیرامون موقف حقوقی پارلمان نخست با یک دید کوتاه متکی بر اساسات حقوق اساسی و بعداٌ روی وظایف اعضای پارلمان و پروبلم های موجود مرتبط بر این وظایف  نکات نظری ارائه خواهد داشت. همچنان برای خواننده محترم ممکن جالب باشد تا معضلات ناشی از  اضطکاک صلاحیت ها بین دستگاه حکومت ( قوای اجرائیه) و پارلمان ( قوه مقننه) مورد توجه قرار گیرد.

مشکلات در پارلمان افغانستان و تصاویر جالب آن بعضاٌ در برنامه های " خنده" در بعض از تلویزون های خارجی و صفحات انتر نتی به نمایش گذاشته شده است. ما بالای اینکه کسی را از خستگی و طوالت صحبت ها و یا عدم توان تعقیب کردن صحبت ها خواب شان میبرد، صحبت نمی کنیم  ویا تفوق کلتور افغانی ما که همیشه ریش سفیدان و بزرگان قوم که تنها احترام به آنها باعث انتخاب شان بحیث نماینده ملت میشود و تنها به عنوان انسانهای خیر خواه به کرسی های پارلمان راه یافته اند هم همان احترام را حفظ میکنیم.  تنها " دعای خیر و نصیحت های بزرگوارانه همراه با خیر خواهی " انها هم برای یک " پارلمان ملت" غنیمت است. علاوتاٌ موجودیت تعداد از وکلای پاک طینت و با شرافت را در پارلمان نمیتوان از نظر دور داشت که در بحث های پارلمانی و برامد های از طریق وسایل اطلاعات جمعی در موضع دفاع از تحول و ترقی و همچنان در موضع  ادای مسئولیت و تعهد شان میباشند که به انتخاب کننده گان، مردم و ملت قول داده اند. دانش و پاکی و موضع سالم آنان همیشه مورد حمایت است ولی با کمال تاٌسف بحیث یک اپوزیسین اقلیت موثریت آنان در پروسه ها و فیصله ها کمتر است.

در اینجا  بحث ما در مورد یک بخش از قوای ثلاثه دولت است که بزرگترین وظایف یعنی قانونگذاری و کنترل از تطبیق قانون توسط دستگاه حکومت ، توجه به خواست های قانونی و نماینده گی از موکلین و منافع ملت را به عهده دارند. ما در مورد  چنین مفهوم بزرگ حقوقی و ادای وظایف بزرگ ملی و دولتی توسط یک دستگاه با اهمیت ابراز نظر میکنیم و آرزو های خود، خواست های ملی  ووطنی و وظایف در قانون پیشبینی شده یعنی  قانون اساسی افغانستان را در مقابل هم قرار داده به نتیجه گیری ها میرسیم.

از لحاظ حقوق اساسی هر سه اورگانهای قدرت دولتی  یعنی پارلمان، حکومت و دوستگاه قضائی سه تمثیل کننده قدرت اند که هر سه نه در یک رقابت و تفوق قدرت بلکه در یک تناسب ( کنترول و موازنه) تکمیل کننده آن وظایف دولت باید قرار داشته باشند که در قانون اساسی پیش بینی گردیده است.

 اساساٌ پارلمان چهار وظیفه بزرگ را بحیث ممثل اراده ملت  به عهده دارد:

اول  وظیفه نماینده گی کردن ار انتخاب کننده گان، مردم و ملت ، بحیث پل محکم روابط بین مردم از یک جانب و با سیستم سیاسی از جانب دیگر. این وظیفه بدین مفهوم است که پارلمان عرایض ، شکایات ، خواست های انفرادی، گروهی و تقاضا های اقلیت ها را که در قطعنامه ها به پارلمان تفویض میگردند، در یک رابطه کاری مورد بررسی قرار میدهد. بدین معنی است که این تقاضا ها در صورت وضاحت در قانون باید اجراات آن از دستگاه اجرائیه مطالبه  گردد و درصورت عدم وضاحت در قانون باید تعدیل ویا طرح جدید قانونی مطرح گردد. بررسی مسایل فوق معمولاٌ در قدم اول در داخل کمسیون ها صورت میگیرد که نظر به بخش های مختلف تقسیم بندی شده اند.

وظیفه دوم پارلمان  عبارت از قانون قانونگذاری است که پارلمان تحت تاٌثیر و محتوای قانون اساسی،  قوانین و سایر اسناد حقوقی را مورد تصویب قرار میدهد و بعد از توشیح با اجراٌ گذاشته میشوند.

وظیفه سوم پارلمان عبارت از بحث های وسیع روی مسائل و مواد آجندای پلانی و یا موضوعات غیر پلانی که همه باید  با یک تصمیمگیری اکثریت آراٌ  به تصویب برسند. در پارلمان های کشور های که انتخابات بر اساسی سهمگیری احزاب سیاسی صورت میگیرد، مسایل در قدم اول در کیمسیون ها مورد بحث و توافق قرار داده میشود که کار جلسات عمومی پارلمان را در تصمیمگیری ها آسانتر میسازد. در جلسات عمومی آن موضوعات که قبلاٍ در داخل کمسیون ها مورد توافق نماینده گان احزاب ( نماینده گان شان در پارلمان) قرار گرفته است ، در جلسات عمومی مجلس تنها به رای گیری قرار داده میشوند.

وظیفه چهام پارلمان وظیفه کنترولی است که پارلمان حق دارد تا انجام وظایف توسط حکومت را در پرتو قوانین، مصوبات ، پلان های کاری مورد کنترول قرار دهد که آیا وزارت ها  وظایف را در چوکات قانون انجام داده اند و یا احتمالاٌ عدول از قانون و سوٌ استفاده از قدرت صورت گرفته است. روی همین ملحوظ پارلمان حق دارد تا وزرا و معینان و رواٌسای ادارات مستقل را به جواب دهی فرا خواند. سوال و استجواب میتواند بصورت تحریری هم ارائه گردند.

صورت انجام وظایف در پارلمان افغانستان چگونه است، مساٌله است که نویسنده آنرا میخواهد مختصراٌ به ارزیابی گیرد.

 آنچه دوره دوم با دور اول پارلمان افغانستان قابل مقایسه است این است که تعداد ازافراد  اهل رشته های تخصصی و روشنفکران تحول طلب در مقیاس کمتر از دور اول بخصوص در  مجلس نماینده گان راه یافته اند. این بدین معنی نیست که افراد با مسئولیت ، ملی ، با احساس وطنپرستی ، فارغ از تبعیضات و تمایزات ملی، زبانی و مذهبی در این خانه " ملت"  وجود ندارند. این حلقه وجود دارند ولی از یک جهت توانائی آنان در برابر گروپ های مختلفه  در حد کمتر موثریت را بر فیصله های پارلمانی دارند.ار جهت دیگر قرار گرفتن  آنان در یک خط عملی و اخذ مواضع مشابه  در مسایل روز و قضایای مبرم غیر محسوس است  و نمیتوانند روان مجلس را به گونه ئی تحت تاٌثیر آورند و توجه وسایل اطلاعات جمعی را  ( بحیث یک حلقه پارلمانی) بخود جلب نمایند. در میان حلقه روشنفکر چپ ، میانه و نیرو های نسبی مستقل و دیموکراسی پذیر تنظیم ها  که در عین حال صاحبات تحصیلات و تجارب سیاسی اند ، امکان و زمینه ائتلاف ها و اتخاذ موضع واحد ( ولو یکروزه و یا صرفاٌ روی یک موضوع باشد) خیلی ها ضعیف است. زیرا این تعداد هر کدام خود را کاملاٌ مستقل میدانند و یا تعلقات احتمالی آنها به یکی از جناح های مربوط به دوره های مختلف جنگی و حکومات مختلفه هنوز یک مانع احساسی و روانی است که خود را بیشتر به  قضاوت ها و نتیجه گیری های گذشته مصروف مسازند تا یک موضع فعال و با مسئو لیت برای دستیابی به متحدان مقطعی. از نظر موثریت بر پروسه ها  این برای آنها مهم است که برای یک موضوع ولو کوچک قابل بحث پارلمانی باید همنظران را جستجو نمود و موضع یگانه را شکل و سازمان داد. برای تعدای که خود را مستقل و یا تحصیل یافته میداند، داشتن غرور شخصی مانع مراجعه به دیگران میشود. روی همین ملحوظ اخذ تصامیم و دادن رای در میان این گروه بیشتر نمیتواند از حد انفرادی به سوی ایجاد حلقه های پارلمانی  انکشاف نماید. تا جای که احساس میگردد مشکل در بعض کرکتر ها هم نهفته است که تن دادن به ضرورت ها ی جدی ( مراجعه به دیگران بخاطر مواضع مشترک و مشابه) هتک غرور و هم  حفظ احساس غرور شخص در اتکایش  به یک حلقه سیاسی و تنظیمی و یا داشتن پول و درجه بالای تحصیلی موانع احتمالی این تفاهمات و ائتلاف ها میشوند.

 در پارلمان کنونی موجودیت تعداد از اعضا که در رشوه، فریب ، سو ً استفاده از کرسی و رول در مافیای قدرت و قاچاق مواد مخدره دست دارند ، با استفاده از چتر های حمایتی مختلف، بعضاٌ گوئی پارلمان را به گروگان گرفته اند . اینان میتوانند احساسات مختلفه مذهبی، ملیت گرائی و زبانی را چنان با مهارت در میان اعضای پسیف پارلمان تحریک کنند که جلسات پارلمان هفته ها در گیر مسائلی ( به مانند دانشگاه و پوهنتون و یا به بحث کشیدن انحرافگرانه معضلات میان کوچی ها و محلات هزاره نشین) بسازند. این گروه که میتوان آنان را " اژدها ی خصم و محور تحریک مخاصمات زبانی و ملیتی دانست بعضاٌ به ساده گی روان عمومی پارلمان را به گروگان میگیرند.

از آنجای که این حلقه بگونه های مختلف و توسط حلقه های دیگری  در عقب پرده که احتمالاٌ ریشه های آن به استخبارات خارجیان میرسد، تا اندازه تعداد حلقه ها و تعداد شخصیت های کلیدی دولتی را  تطمیع نموده اند که دستکاه های عدلی و قضائی و دیگر نهاد های  حراست حقوق اتباع در مهار کردن این حلقه های خطر ناک عاجز اند و جرئت از بیخ کندن این اژدها ها و اختاپوت ها را ندارد. آنان در یک لباس ملنگ و در دیگر لباس پلنگ اند ( بگونه شوخی و مزاخ شیر ها را هم در قطی کرده اند) . این معضله جدی و خطر ناک است که محور فساد، تقلب، زور و اعمال غیر قانونی را پیوسته در چرخش  قرار میدهند.

در مجلس نماینده گان پارلمان افغانستان یکی از گروپ های که نقش اثر گزار را دارند ، عبارت از  تعداد افراد متعلق بر تنظیم های جهادی اند که بیشترین آنها با مفاهیم دموکراسی ، آزادی های حقوقی- مدنی و انکشافات جامعه بخصوص خواست های نسل جوان که یک نیروی عملاٌ موثر وفعال اجتماعی اند، هیچگونه اعتقاد ندارند و در برابر  هر پدیده نو در مقاومت قرار میگیرند. در پهلوی این گروه تعداد قابل حساب قوماندانهای تنظیمی – جهادی  وجود دارند که درواقعیت با زور پول های اندوخته شده به کرسی های پارلمان راه یافته اند. تعداد مشمول این گروپ افراد  اند که دارای چهره های دوگانه نه بلکه چند گانه هستند. این چهره ها از یک جانبی از حمایت تنظیم ها برای حفظ موقعیت خود استفاده میکنند و هم با نیرو های خارجی ( دپلوماتها و نماینده گان سازمانهای بین المللی ) روابط دارند که خود را چهره های صاحب نفوذ ، طرفدار دموکراسی و " حتی طرفدار حقوق بشر" جا میزنند. اینان با پول و امکانات دست داشته به آسانی میتواند در زیر چتر حمایتی خارجیان قرارگیرند. در میان  همین نماینده گان " ملت" افرادی هستند که به آنها بدون شک میتوان دلالان و رهنمای معاملات رشوه ، غصب زمین های دولتی ، اخذ اوامر برای مقرر ی ها و امر احداث تعمیر های بلند منزل در محلات تجارتی شهر ها ، بخصوص شهر کابل ، رهائی مرتکبین جرایم و آوردن فشار ها با لای مقامات کلیدی حکومتی و دستگاه های عدلی و قضائی کشور ، نامید. برای این تعداد تنظیم های جهادی و روابط با دپلوماتهای خارجی فقط وسایل برای اهداف خود شان است.

بگونه مثال در هر وزارت دفاتر  مستقل مربوط به وزارت دولت در امور پارلمانی وجود دارد که این ادارات  مسئولیت تاٌمین روابط بین نماینده گان پارلمان و وزارت مربوطه را دارد. کمتر وکلای را در این ادارات ملاقی خواهید شد  که معضلات قانونی مردم را مطرح نمایند که از آنها اخذ رای نموده و به کرسی پارلمان دست یافته است. ولی این وکلا بیشتر به عریضه های افراد جهت اخذ امر مقرری ویا تعمیر های بلند منزل و یا سائر خواست های غیر قانونی مراجعه میکنند.

خطرناک ترین حلقه پارلمانی همین حلقه مافیائی اعم در عرصه قاچاق و فساد و سائر انواع اعمال غیر مشروع و خلاف قوانین اند که  با مهارت های خاص از یک جهت زبان و دهان افراد کلیدی موبوط نهاد های مختلفه دولتی ( حکومت و دسیگاه های عدلی و قضائی) را با پول، مهمانی های بزرگ و معملات (قدرت، نفوذ ، امکانان و شناخت های خویش را در اختیار یکدیگیر قرار میدهند) میبندند. این گروه با فشار ها و استفاده از قدرت افراد مربوط حلقه مافیائی  خود را در یک سیکل ادارات دولتی جابجا میکنند تا مثلاٌ در ساحه تحت نفوذ پولیس ، پولیس جنائی، وزارت مالیه، اداره سارنوالی، محکمه و ادارات ثبت اسناد و اثایق و غیره کار های خود را به ساده گی انجام دهند و به اعمال غیر قانونی ادامه دهند. آینان دریک  چهره خود را هم  یک جهادی معرفی میکنند و در عین حال تحریک کننده احساسات مخاصمات قومی و زبانی و مذهبی اند. بدون شک باید گفت که این حلقه در پارلمان و سلسله های زنجیری آن در تمام دستگاه های دولتی خیلی بزرگ نیستند ولی نفوذ آنان در دستگاه مختلفه دولتی قویاٌ وجود دارد که در حقیقت یک دستگاه بزرگ دولت را به گروگان گرفته اندو هم بحیث عوامل اهداف ضد ملی و در روابط با استخبارات خارجی اند که از آن کانال ها هم خود را محفوظ نگهمیدارند.

مهار کردن این حلقه خطر ناک مافیای قدرت و فساد  مهارت کاری شجاعت و اعتقاد بدون تزلزل و طرح یک پلان بزرگ را میخواهد. ولی با آن حد  که این حلقه  وزیران و مسئولین مقامات بلند پایه را را در ترس و محافظه کاری پیچانیده اند، توانائی این مقامات در برخورد جدی بر علیه این گروه مشکل به نظر میرسد در حالیکه  مهار این حلقه یک ضرورت زمان و انتخاب مسئولانه بر نجات وطن است. مهار کردن این حلقه مافیائی و همکاری و دفاع قاطع از یک هدف و پلان مقابله با این حلقه خشن و ظالم میتواند یک ضرورت تلقی گردد. برای رهبری دولت افغانستان، نیرو های چپ و لیبرال و همچنان برای حلقه های سیاسی که خود را تنظیم های جهادی مینمامند، مهار فساد و عاملین اصلی  یک هدف بزرگ ملی- وطنی  در شرایط کنونی است که بخاطر آن میتوان اندیشه های سیاسی، تعلقات ملیتی ، قومی و مذهبی و تنظیمی را بخاطر نجات وطن کنار گذاشت.

نباید کتمان نمود که تعداد از مقامات بلند پایه حکومت و دستگاهای عدلی و قضائی در برابر این حلقه " دهان پر آب"  اند ، ممکن هنوز در حلقه مافیای حل نشده باشند ولی " چیز چیزکی "  انجام داده اند.

به عنوان مثال زمان که وزیر مالیه آقای زاخیلوال و وزیر داخله آقای پتنگ توسط ولسی جرگه فرا خوانده شدند ، این دو وزیر با تمام پارلمان مواجه نبودند بلکه با یک حلقه مشابه به گروپ که در بالا به معرفی گرفته شدند. هر دو جانب در یک دعوا و دریک  سند کشی یکی در برابر دیگر بودند. وزیر مالیه افغانستان اسناد را با امضاٌ ها به پارلمان به نمایش گذاشت  که کی ها مثلاٌ در قاچاق مواد ( آرد و الول) سیهم بوده اند. طرف  دیگر که در رقابت با وزیر مالیه قرارداشتند هم اسناد را بعداٌ نشان دادند که دال بر این بود که وزیر مالیه هم در بعض مسایل یا ذیدخل بوده و یا در آگاهی قبلی قرار داشته است. یعنی ما در این قضیه دو طرف مسئول را شناسائی کردیم. جلسه ولسی جرگه و کمیسیو های زیربط بدون آنکه مساٌله را به یک کمسیون  مستقل و بیطرف متخصص و آگاهان جهت بازرسی و کشف حقایق محول میکرد ، همه بار دعوا را به سارنوالی افغانستان محول نمود. نویسنده بدین عقیده است که ایجاد کمیسیون های متخصص و مستقل ( مستقل از نظر حزبی- سیاسی و سمتی ) و متشکل ازافراد با اعتماد و نکو کار در مواقع ضروری یک پرنسیپ شناخته شده است که میتواند ادای مسئولیت بزرگ پارلمان در برابر ملت و مردم باشد.

در قضیه وزیر داخله افغانستان موضوع 15000 درخواست و عرایض که دال بر تقاضا های غیر قانونی مینمود، مطرح گردید. موصوف در یک کنفرانس مطبوعاتی ارقام مختلفه از سو استفاده های اعضای پارلمان را ارائه نمود و نام از کست ها و ثبت های ویدیوئی برد که بحیث اسناد مهم نزد وی نگهداری میشود. ازنظر نویسنده میتواند این سوال از جناب پتنگ مطرح گردد که " شما چه مدت زمانی این اسناد مبنی بر اعمال غیر قانونی را حفظ نموده اید و اگر استیضاح شما در پارلمان مطرح نمیشد، تا چه زمان دیگر این اسناد را نگهداری میکردید و چانس ادامه جرایم فساد برای افراد مضنون را محفوظ نگهمیداشتید.

ازدیدگاه بررسی وظیفوی هر دو عمل جنابان زاخیل وال و پتنگ قابل ماٌخذه است. چونکه خواست و تقاضای ملت ، مردم و نهاد های سیاسی ، اجتماعی و مدنی بدون شک همین خواهد بود که عمل ضد قانونی باید در موقع آن به بررسی گرفته شود و چنین یک بررسی جدی میتوان از عین اعمال غیر مشروع دیگر پیشگیری نمود. بحیث یک  افغان تحول طلب من هیچگاهی تغیرات قابل لمس و مسئولانه پولیس ملی را در حفظ امنیت و جلوگیری از اعمال ترریستی طالبان نفی نمیکنم بلکه با چشم تقدیر بر آن مینگرم ولی جدیت بدون ترس  و بدون محافظه کاریها در برابر استبداد مافیای زور و قدرت و فساد یک مسئولیت جدی یک وزیر کابینه خواهد بود که وی بدان تعهد داده و بر تعهد اش  اعتماد صورت گرفته است و ملت در انتظار چنین جدیت است.

به عنوان یک جمعبندی کوتاه از این مقاله میتوان بدین نتیجه و سوال رسید که پارلمان افغانستان با توضیحی که در فوق از چهار وظیفه عمده بر بنیاد اساسات حقوق اساسی پارلمان داده شد، میتواند معضلات درونی فعلی و خواست های ملت در در تناسب و توازن ( خواست ها و زمینه ها و امکانات) قرار داشته باشد. انچه به عنوان معضلات و تسلط افراد مافیائی بر پارلمان به وجود آمده و مردم محلات بیشترین ضرر را متحمل میشوند که خود رای خود را در صندوق های چنین افراد انداخته اند. این افراد مافیائی که صاحبان زور، قدرت و پول اند ، در یک موقع انتخابات پول های گزاف را مصرف میکنند ، پول و آرد تقسیم میکنند و مانند خیرخواه ترین ها چهره ملنگی خود را با نیرنگ نشان میدهند، همینکه به هدف رسیدند باز همان جابر و ظالم است که در چهره پلنگ های بی رحم بر سینه ملت و در قدم اول موکلین خود مینشینند. چهره های بدنام که خود را تحت شعار های تنظیمی و لقب های بزرگ ،خاک در چشم همه و حتی تنظیم های خود شان میزنند، برای جامعه، حلقه های اجتماعی –سیاسی و تنظیمی لکه ها و زخم های چرکین خواهند بود.

نویسنده به این سوال مقاله هاذا را خاتمه میدهد  که باز هم رای ما به جابران و صاحبان قدرت و پول داده شود و یا به آنانکه درد و رنج مردمان مظلوم را درک نموده باشد و با ادای مسئولیت از حق و حقانیت و منافع ملی دفاع نماید؟، صرف نظر از اینکه این فرد مورد انتخاب ما به کدام حلقه معین ، ملیت و مذهب مربوط است.

به سلسله ادامه مقالات نویسنده بخش سیاست خارجی افغانستان را طی مقاله ارائه خواهد کرد که امید است مورد علاقه مندی خواننده محترم قرار گیرد.

پایان قسمت سوم

 

+++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++

 

قسمت دوم

موقعیت دولت و طالبان

در بخش اول این مقاله که یک هفته قبل به خواننده گرامی تقدیم گردید، یک دید کلی و عمومی  از مسایلی بود که هر بخش و پراگراف آن رامیتوان وسیعاٌ به تحلیل گرفت. مقاله حاضر بیشتر بر موقف سیاسی و حقوقی و نظامی دولت و موقعیت  طالبان متمرکز خواهد بود که در زیر ارائه میگردد.

تذکر: از چند اشتباهات تایپی در مقاله قبلی بخصوص کلمه "غاسبین" یک تقیناٌ هدف " غاصبین" است ، معذورم دارید. 

ارزیابی تحکیم حاکمیت دولت افغانستان  در اوضاع کنونی را نمیتوان بدون در نظر داشت زمینه ای ممکن و در پهلوی آن ممانعت های واقعاٌ  موجود در 12 سال اخیر بدست داد. زیرا دولت و ساختار های سیاسی و موسسات سیاسی  - اقتصادی، اجتماعی و نظامی آن بعد از سرنگونی حکومت طالبان از نو شکل گرفتند. این شکل گیری و انکشاف کابل را نمیتوان به یک قلم نا دیده هم گرفت و آنرا ضریب به هیچ نمود  زیرا ارزش های مانند قانون اساسی ، قانون احزاب سیاسی ، انتخابات پارلمانی ( با وصف اینکه نیروهای عقب گرا و عاملین با نفوذ آنها پیوسته تلاش دارند تا محتوای دموکراتیک آنرا تعدیل و تعویض نمایند) و توسعه دموکراسی ( ولو نیم بند)  در عرصه های مختلفه حیات اجتماعی زمینه ساز ایجاد صد ها احزاب سیاسی  و نهاد های اجتماعی و مدنی ، آزادی بیان و داشتن عقاید سیاسی گردید. به همین منوال نهاد های دولتی حراست حقوق اتباع بعد از سقوط طالبان دوباره از نقطه آغاز شروع نمودند. همچنان که نیروی امنیتی و دفاعی کشور مانند پلیس ملی، امنیت ملی و ارتش ملی امروز دارند به ستون فقرات حاکمیت دولت ودفاع از تمامیت ارضی و حاکمیت ملی تبدیل میگردند. رشد اقتصاد کشور ، علی الرغم سلطه جابرانه تعدادی از قوماندانهای جهادی سابق و مافیای مواد مخدر و بلاخره مافیای زنجیری فساد و رشوه در داخل دولت، در حالت رشد نسبی قرار دارند. ولی مساٌله  عمده برای ما بخصوص نیرو های تحول طلب و ترقیخواه ( نیروی چپ در بعد وسیع آن، میانه روان ها و حلقه های جداشده ا ز تنظیم ها  که خودرا با معیار های دموکراسی سازگار ساخته اند) این است که همه این ازرش های به وجود آمده در برابر چالش های خطر ناک و زوال دوباره قرار داده میشوند. نیرو های عقب مانده با انجماد فکری هیچگاه آنچه را که نو و تغیر یابنده هستند، نمی پذیرند، روی همین هدف نا مقدس  آنان در داخل معاملات مافیائی در هر نهاد و اداره دولتی و در برابر هر نهاد اجتماعی و مدنی و همچنان هر تغیر موانع را سازمان میدهند. این موانع از سطح یک وزیر که حتی با زهز پاشی در آب مکاتب دختران با عقد مندی برخورد میکند و گوئی برا ین عمل و عین اعمال ارتکابی سالهای قبل از سال 1992 نیز بگونه مشروعیت میدهد، تا اعلان گستاخانه جهاد در برابر تغیر و تحول از یک چوکی پارلمان سازماندهی میشوند.( مراجعه شود به عکس العمل های وزیر معارف و شخصی بنام غواصی نماینده پارلمان در ولسی جرگه افغانستان). مثالهای دیگری نیز وجود دارند مثلاٌ  در یک منطقه بغلان دستورات طالبی در ساحه تحت  حاکمیت دولتی و توسط حکام تعین شده توسط  دولت اجراٌ میگردد که زنان بدون محرم از منزل بیرون نشوند و متعاقباٌ تمام مغازه های فروش لوازم آرایش زنانه نیز بسته میشوند ، زن به حکم یک قاضی دولتی در محضر عام دره زده میشود. و یا دها و صد ها وقایع که روزانه واقع میگردند.

یکی ازعوامل باز دارنده دیگری که تمام ارزش های متذکره بالا را بیشتر آسیب پذیر میسازد ،  ممانعت های سازمان داده شده در تحت تاٌثیر  معاملات نا مشروع  و  سیاست های گنگ و نا مکشوف  اند که اعم در داخل دستگاه رهبری دولت و هم در سیاست های دوگانه غرب  اشکار میگردند و یک جو نا اطمینانی و بی اعتمادی را   در برابر  بقا ، دفاع و حفظ این ارزشها  در روان عامه مسلط ساخته است. ایجاد بی اطمینانی و بی اعتمادی نسبت به آینده  و ادامه سیاست های نا واضیح و نا مکشوف نه تنها روان عامه را در تشویش و دلهره گی قرار داده  بلکه حتی متشبثین خصوصی کوچک را وادار بدان مینماید تا آنها سرمایه های خود را در داخل کشورساکت ساخته   وبا  انتقال آن به خارج کشور مصئوون نگهدارند که خود یک مانع دیگری در ادامه رشد اقتصادی کشورمیباشد. در پهلو ی این خطرات  تعداد از قوماندانان مسلح محلی و تنظیمی جوانان را در محلات شان دوباره مسلح میسازند که این خطر بزرگ است برای احیای وحشت و جنگ های محلی میان تنظیم ها و قوماندان های رقیب.

زمینه سازی برای شیوع و تسلط روان بی اعتمادی در میان مردم عامه و نیروهای آگاه و روشنفکر ی ممکن آگاهانه و یا ناشی از ضعف و عدم مهارت سیاسی در رهبری دولتی  باشد که خطر ناک ترین عامل بی ثباتی و تقویه روحیه نیروهای مخالف تلقی میگردد.

ارزیابی ها نشان میدهد که نیرو های مسلح افغانستان اعم از امنیت ملی ، پولیس و اردوی ملی اکنون در سطح بهتر  و موقعیت قو یتر و کاملاٌ  غیر قابل مقایسه با نیرو های طالبان  قرار دارند. با وجود که این نهاد ها در اول  با سیاست تبعیضی و بر خورد های ناسالم و ناپخته سیاسی از وجود کادر های با تجربه و صادق به وطن پاکسازی گردیدند، تمام وسایل و تخنیک جنگی و دفاعی به تاراج رفتند و یا بین قوماندانان جهادی به مانند غنیمت تقسیم گردیدند،  ولی اکنون نیرو های مسلح با وجود عدم داشتن اسلحه مدرن ( ثقیل، زرهی و هوائی) قابلیت های قابل حساب مبارزه و دفاع را در برابر طالبان دارند، (خریداری و تحویلدهی 30 فروند هواپیما های جنگی که از روسیه خریداری گردیده ، بدون شک قدرت دفاعی کشور را تا اندازه میتواند احیا نماید.) در حالیکه طالبان با وضاحت توانائی جنگی شان را پیوسته از دست میدهند.  ادامه جنگ فقط برای آن طالبانی هدف عمده است که در تبانی با آی اس آی و جهت تاٌمین و ادامه منافع این دستگاه جهنمی و دشمن تاریخی ملت افغانستان میجنگند ، خون میریزند و با انفجارات مردمان ملکی را  هدف کشتار شان قرار میدهند.

با وجود آنکه این طالبان طرفدار پاکستان با همراهی پاکستانی ها آماده گی ها را برای تسلط بر قسمت های از وردک و میدان، لوگر و نورستان میگیرند، ولی قابلیت جنگی آنان در برابر نیرو های مسلح دولت خیلی ها ضعیف ارزیابی میگردد. چنانچه عملیات اخیر در ولایات لوگر و قسمت های جنوب کشور این ادعا را ثابت ساخته است.  طالبان یگانه وسیله را که بکیار میبرند ، ایجاد خوف و ارعاب با وسایل قرون اوسطائی به مانند  بریدن سر ( حتی اطفال خورد سال 12 و 13 ساله به جرم جاسوسی)  ترور  سخصیت های شناخته شده و زنان که در دستگاه دولتی کار میکنند و  انفجارا ت انتحاری ک  فقط میخواهند نشان دهند که آنها هم حضور دارند. آنها همان اعمال ضد انسانی را تکرار میکنند که در سالای 1980-1992 توسط بعضی از گروپ های تنظیمی هم انجام داده میشدند منجمله تهدید و کشتن معلمان مکاتب و مامورین عادی دولت، قتل بدون محاکمه اسیران جنگی به خصوص سربازان عادی که روی ضرورت های زنده گی  به این مسلک رو آورده اند. فقط تفاوت در آن است که این جرایم در آن سالها تحت نام مبارزه بر ضد تجاوز مشروعیت داده میشدند و لی اکنون حتی توسط  حلقه های دولتی و غیر دولتی غربی و حلقه های تنظیمی  نیز بحیث جرایم شدید جنگی و بشری اعتراف میگردد.  رهبران طالبان  که زیر چتر حمایتی  آی اس آی خون میریزند، هیچکدام تا بحال حاضر نشده اند تا یک نو جوانان خانواده خود را به انجام انفجارات انتحاری وادار سازند. آنها از فقیر ترین و عقب مانده ترین خانواده های که  بیشتراز  خانواده های فقیر نشین افغان در پاکستان و مناطق پشتون نشین میباشند، با زور سرباز گیری میکنند و بعد از شستشوی مغزی و دادن وعده بهشت این نو جوانان را طعمه اهداف پاکستانی میسازند ( انتحاری ها در قبل از انجام عمل انتحاری با هم خداحفظی میکنند که گویا عنقریب یکدیگیر را در بهشت دوباره ملاقی میشوند. آنچه در محرومیت های مختلف زندگی کرده اند، برای آنها وعدا داده میشوند و وسایط انتحاری شان با گل های " پلاستیکی پاکستانی " زیب و زینت اغواگرانه داده میشود) جوانان و نوجوانان رشید ولی مظلوم با تمام محرومیت های زنده گی فقیرانه بلاخره طعمه آنان میشوند که خود در عیش و نوش اند و با پول های فراوان وجدان میفروشند و خون میریزند. شایعات جدید در مورد نو جوانان انتحاری وجود دارد که والدین خانواده های بزرگ که در عمق فقر و ناداری بسر میبرند، مجبور میشوند یک فرزند نو جوان خود را در برابر 10 الی 20 هزار دالر در اختیاز طالبان بگذارند تا از فقر رهائی یابند. بعداٌ این نو جوانان از دست بدست در برابر پول بیشتر بفروش میرسند. حتی تعداد از قوماندانان زورمند و رقیب طالبان یکدیگر را با داشتن یک یا چند  انتحاری که  در اختیار دارند تهدید میکنند.

در پهلوی این دسته ، گروه های دیگر از طالبان نیز هستند که در حد کمتر در قید دستورات آی اس آس قرار دارند . برای این گروهک های کوچک جنگ یا وسیله حفظ قدرت در محل است و یا  جنگ و ادامه آن برای شان هدف نیست فقط بدست آوردن موقعیت خوب در فرصت مناسب در دستگاه دولت است. حلقه سومی از طالبان هم وجود دارند که احتمالاٌ تحت پلان های مخفی نیرو های خارجی بحیث نیرو های ریزف سرمایه گذاری شده در بعضی ولایت وجود فزیکی داشته باشند. شایعات چند سال قبل مبنی بر انتقال طالبان مسلح ذریعه هلیکوپتر ها به بعض ولایات ، بعید از احتمال نمیتواند باشد.

اضطراب، نا اطمینانی و تشویش مردم بخصوص شهر کابل از احیای حاکمیت طالبان  در این است که :

1 رهبران ( حلقه محدود) دولت احتمالاٌ در یک معامله پشت پرده و ادامه پالیسی های مخفی آمریکا و انگلستان در فکر احیای قدرت طالبان در بعض ولایات پشتون نشین افغانستان هستند که وقوع چنین حالت قبول خطر تجزیه افغانستان خواهد بود . این سوالیست که آیا در صورت وقوع این پدیده خلاف حاکمیت ملی و تمامیت ارضی  را کی جوابده خواهد بود. ما ممکن در فردا ها هیچ گاهی عاملین معاملات و جورآمد های پس پرده را رد یابی کرده نتوانیم ولی تلاش و بکار گیری هر نوع امکانات بخاطر  جلو گیری از وقوع یک تجزیه تحمیلی افغانستان  که بدون شک به نفع پاکستان است را میتوان یک وظیفه بزرگ همه ملیون ترقی پسند و وفاق ملی برای بقای یک افغانستان واحد و تجزیه ناپذیردانست.

2 از بین رفتن کلی تمام ارزش های دموکراتیک و مدنی که علی الرغم تمام موانع و کرنش ها در 12 سال اخیر ( ولو نیم جان ) شکل گرفته اند.

3 با تسلط دوباره طالبان مساٌله حاکمیت ملی و تمامیت ارضی، حفظ کلتور و داشته های فرهنگی کشور در دست بازی های سیطره جویانه و دشمنانه پاکستان و حمایت گران پشت پرده شان قرار خواهد گرفت.

اعمال جرمی و ضد انسانی طالبان و تجارب ملت درزمان  حاکمیت آنان   سالهای 1996-2001 نشان میدهد که آین حلقه  تاریک بین و از لحاط کلتور اجتماعی عقب مانده ترین گروه حتی در میان کشور های اسلامی اند. طرد شده ترین و منفور ترین افراد  از لحاظ اجتماعی از کشور های اسلامی و حکومات با اهداف نا مشروع جهانی در حمایت و همکاری با این حلقه قرار میگیرند . آنها در کشور ما شدید ترین جرایم ضد بشری را مرتکب میشوند. جرایم اشد ضد انسانی و جنگی  را که این طالبان انجام میدهند با ید عاری از هر گونه سیاست بازی های جانبدارانه در  لست جرائم ضد بشری توسط  نهاد های حمایت حقوق بشر و سازمان عفو بین المللی درج قرار داد و در موقع مناسب  در محکمه جرایم جنگی محول گردند.  سازماندهنده گان انفجارات و ترور های فردی این سوال را باید جوابده باشند که کارمندان ادارات و موسسات دولتی که دارای وظایف سیاسی نیستند را چرا هدف انفجارات قرار میدهند.

ارزیابی از روان عامه و رشد فکری و معنوی نسل جدید و تغیر یافته با کلتور و فرهنگ جدید ، انکشاف شهر کابل و دیگر شهر ها  بیان این واقعیت غیر قابل انکار است که این نسل کنونی  دیگر در مقایسه با ویژه گیهای آسیب دیده و آسیب پذیر افغانستان خسته از جنگ های تنظیمی و حاکمیت طالبان  دیگر از حدود و دائره خیالا ت و تطبیق سیاست و مرامهای طالبان و طالبانیزم خارج گردیده و خیلی ها تغیر یافته اند . مفکوره کسب و ادامه قدرت سیاسی برای یک  یک حلقه کوچک  مانند طالبان و تاریک اندیشان در مقایسه با یک ملت بزرگ   بعید و حتی نا ممکن به نظر میرسد. ولی معاملات پس پرده و نا مشروع تحمیل دوباره این گروه را بر سینه مردم و ملت  دور از احتمال هم نباید دانست. کسب احتمالی دوباره قدرت توسط طالبان میتواند آغاز یک جنگ خطر ناک جدید در ابعاد مذهبی، قومی منطقوی باشد.

با ارزیابی های فوق و بخاطر پیش گیری از ادامه تراژیدی ها دیروز و امروز وتراژیدی های جدید و همچنان موقعیت در حال تضعیف طالبان مسئولیت دولت در چند نکته ذیل اهمیت خاصی خود را دارد:

1 اتخاذ موقف و سیاست مستقلانه ، واضیح و روشن رهبری دولت  در برابر امروز و آینده افغانستا ن و بدون تداخل اهداف و پیش شرط های کشور های خارجی که برای آنها  افغانستان وسیله توسعه اهداف نظامی- استراتیژیک در منطقه باشد زیرا چنین پیش شرط ها و تحمیل آن در گام نخست مشروعیت دولت و حکومت را بحیث ممثل استقلال، حاکمیت ملی و تمامیت ارضی افغانستان نه تنها مورد مورد سوال قرار میدهد بلکه این مساٍله موقف حقوقی دولت را هم آسیب پذیر میسازد.

2 دولت از لحاظ نظامی در حالت تفوق بیشتر بر طالبان و عمال پاکستانی شان است. جنگ و ادامه آن دارد برای طالبان حالت فرسایشی را میگیرد. بدون شک و با احتمال قوی رهبری طالبان صرف در تبلیغات خود را نیروی برزگ  نشان میدهد ولی حلقه طالبان در این فکر هم باشند که چگونه " آبرومندانه به جنگ داخلی برضد ملت " خاتمه دهند و در پروسه های " صلح و تفاهم ملی" مستقلانه سهیم گردند. دولت در برنامه های ختم جنگ و تحرکات دیگر صلح نباید تابع پیش شرط های طالبان و سیاست تفوق طلب پاکستان گردند.

3 رهبران دولت نباید دیگر اهداف نا مکشوف و معاملات پس پرده شان را با براه انداختن " لویه جرگه ها" مشروعیت کاذب دهند. در شرایط مدرن و برای تصامیم بزرگ و مسئولانه جمع کردن سران قوم و ریشسفیدان و براه انداختن "مهمانی بزرگ"  دیگر جوابگوی اهداف بزرگ " با ابعاد حقوقی اعم از ملی و بین المللی" نیست. این تصامیم بزرگ را نمیتوان دیگر تنها با یک " دعای خیر" و تحریک احساسات " شیر بودن" گرفت. در شرایط کنونی و تسلط (اکثریت ) حلقه های غیر متخصص سیاسی در پارلمان هم اخذ تصمیم از این مجرا پر از اشکال خواهد بود. از نظر نویسنده در چنین شرایط پیچیده جلب نظریات ومرتبط ساختن بیش از دوصد احزاب سیاسی ، سازمانهای اجتماعی و مدنی و شخصیت های مستقل و متخصصین در یک کانگرس بزرگ ملی-سیاسی میتواند یک الترناتیف موثر و مقدماتی باشد برای اخذ تصامیم بعدی. چنین الترناتیف بذات خود بیان یک شکل از مراجعه به آرای عامه از طریق  حلقات وسیع سیاسی و اجتماعی  و تخصصی است.

4  حلقه رهبری دولتی و نظامی نباید از تجارب بزرگ نظامی زمان حاکمیت فقید دوکتور نجیب الله چشم پوشی نماید. تشکیل قوای " گارد"  و انسجام فعالیت های محاربوی که متبارز ترین تجربه آن جنگ جلال آباد بود، یک عمل  بوده  و هست که در برابر حملات احتمالی پاکستانی ها دژ متین و استوار را میتواند اعمار نماید.

یک جمعبندی و نتیجه محتصر از مطالب بالا نشان میدهد که بحران اعتماد نسبت به دولت و سیاست های گنگ ، نا پیدا نسبت به آینده ملت و جامعه در روان عامه مسلط است و روز تا روز عمیق تر میگردد. پالیسی دولت ( در یک حلقه کوچک) و تلاش حکومات خارجی اعم از همسایه گان و حکومات آمریکا و انگلستان در ایجاد و اخذ تضمین برای پیشبرد  اهداف آینده شان که با محتوای قوانین ملی و کنوانسیون های بین المللی و اساسنامه ملل متحد در تضاد قرار میگیرند، در پی معاملات پشت پرده اند. دادن زمینه برای چنین اهداف " تحت نام لویه جرگه" مشروعیت دولت را با در نظر داشت محتوای قانون اساسی موجود  زیر سوال میتواند قرار دهد.

دولت در موقعیت قویتر و غیر قابل مقایسه نسبت به طالبان قراردارد. باید موقف دولت در تحرکات صلح با طالبان برجسته تر از طالبان باشد بناٌ دولت نباید بر  همه تقاضا های طالبان کمر خم نماید و حتی طالبان مرتکب جرایم قتل و انفجارات را با استفاده از صلاحیت های فردی مورد عفوقرار دهد.

برای ادامه این بحث ما در قسمت سوم نقش پارلمان و معضلات موجود در انجام وظایف و مسئولیت های اعضای پارلمان به بحث گرفته میشود که این بخش از قوای ثلاثه دولت تا کدام حد از وظایف پیشبینی شده د رقانون اساسی و مبانی حقوق اساسی در تضاد و تفاوت قرار دارد.

پایان قسمت  دوم

 

 

 ´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´

 

قسمت اول

شهر کابل مانند همیشه  شکل گیر سیاست ها و روند های در هم پچیده سیاسی – نظامی - اجتماعی است و روز تا روز در عمق پیچیده گیهای گوناگون و  در ژرفنای بحران کثیر الجوانب فرو میرود.

انگیزه این نوشته که در چند قسمت به خواننده محترم ارائه میگردد، دادن یک ارزیابی و تحلیل از پروبلم های واقعاٌ موجود جامعه افغانی میباشد که در شرایط مبرم کنونی برای هر نویسنده و روشنفکر با تعهد یک مسئولیت ملی و افغانی است تا افکار و نظریات خود را نه تنها در تبادل نظر صاحب نظران قرار دهد بلکه دادن طرح ها و نتیجه گیریها از روند های  کنونی کشور ما ممکن زمینه های باشد که مساٌله نزدیکی اهداف عمده مقطعی و ضروری را ، نه جدا از هم بلکه  با هم  ،  با بحث دوستانه و مسئولانه بگیریم. همچنان  باز سازی جاده های همسوئی ، وفاق ملی و رشنگرانه و ترقیخواهانه را در محور مسایل روز قرار دهیم  تا نیل برای گره زدن نظر و عمل یگانه نیرو های ملی و ترقیخواه بتواند ممکن و میسر گردد.

شهر کابل  در ظاهر شهر زنده و پر غوغا است . قریب به چهارونیم ملیون باشنده شهر هر کدام به شکلی در زنده گی روز مره غرق اند. تفاوت زنده گی میان لایه های اجتماعی عمیق تر میگردد.    یک فیصدی بزرگ مردم  که میتوان به آن یک لایه اجتماعی نامید، فروشنده گان ،چه در دوکانها و مغازه های بزرگ و چه دست فروشان مواد،  روز مره جمعیت شهر کابل را تاٌمین میکنند. گوئی شهر کابل با بیروبار بیش از حد، یک شهر خود گردان از لحاظ اقتصادی است که  نه  دستگاه دولتی و نه کدام نیروی دیگر بر آن حاکمیت و تسلط دارد. این یک حقیقت غیر قابل انکار است که این فروشنده گان به یک لایه متبارز اجتماعی مبدل گردیده است که بخش عمده از حیات اقتصادی شهر را در دست دارند. ولی حلقه جابر که متشکل از قوماندان جهادی سابق ، غاسبین زمین های دولتی و شخصی که در حمایت تنظیم ها و با امکانات غیر قانونی به سرمایه داران بزرگ تبدیل شده اند، تکنوکراتهای که از با زور پول و سرمایه به کشور سرازیر گردیدند و بلاخره قاچاقبران مواد مخدر که در عین حال باجده به طالبان هستند و در عین حال در زیر حمایت دستگاه های استخباراتی خارجیها با دست باز شاهرگ های اقتصادی را در دست دارند. این حلقه در واقعیت بزرگترین خطر را برای از هم فروپاشی دولت و جامعه کنونی به وجود آورده اند بلکه بزرگترین مانع در راه تحکیم پایه های حاکمیت دولت و قانون ، ثبات و امنیت ملی و بلاخره رسیدن به آرمان صلح ، تشکیل میدهدند.

از لحاظ سیاسی هر کسی خود و آینده خود را گرو هوای غبار آلود سیاسی – نظامی میبیند. فضای نا مطمئن  و همراه با ترس و تشویش در جامعه قویاٌ وجود دارد. گوئی امید ها و آرزو های مردم کابل  هر روز به مانند بازی کودکانه از دست بدست سیاست بازان اعم از خارجیها و اعمال افغانی آنها بیشرمانه و مسخره آمیز پرتاب میگردد.

نا باوریها نسبت به آینده و خطر برگشت دو باره وحشت طالبانی پدیده های اند که از یک جانب شیوع داده میشوند از جانب دیگر سیاست بازان و قوماندانهای جابر ترس و خوف را در محلات بر میگردانند،  آنهای که گوئی از خون های ریخته شده بنا های بلند ساخته اند ،  از ترس و اضظراب که سوال از دست داده سیطره نا مشروع و خلاف پرنیسپ های حاکمیت قانون ، دارائی های غیر قانونی، چور و غضب و غیره اعمال غیر قانونی که بدانها جوابده باقی خواهند ماند. آنها با مسلح سازی دوباره جوانان خوف و ترس را در محلات تحت نفوذ شان حاکم میسازند تا خود و دارائی خود را در امان نگهدارند.

تعداد  از اعضای پارلمان که با حیله و تذویر و معاملات پس پرده کرسی های پارلمان را به گرو گرفتند، اکنون نه تنها به رهنما های معاملات عرایض شخصی ( مقرر یها، اخذ امر ها برای اعمار بلند منزلها ، اجازه نامه های تکسی ، اخذ قباله های غیر قانونی که از مجرا های قضائی بدست میآورند تا  زمینها و جایدادهای غصب شده را از آن خود سازند و محافظت مرتکبین جرایم شدید مانند اختطاف و قاچاق مخدر) تبدیل شده اند بلکه  تعداد از آنان امضا ٌ های وکلای ضعیف النفس را با پول میخرند تا با اکثریت پارلمانی زمینه استیضاح مقامات بلند پایه دولتی را مساعد سازند که با آنها در یک خط واحد جرایم فساد قرار نمیگیرند. تعداد از وکلا ی پارلمان چیزی برای انجام وظایف اصلی که در قوانین پیش بینی گردیده اند، ارائه کرده نمیتوانند خود و موقعیت خود را با نیت های ضد ملی و وفاق همگانی مانند مصروف سازی پارلمان ، این دستگاه قانونگذاری افغانستان را ، بر کلمات  دانشگاه و پوهنتون ، حفظ مینمایند.

دولت  که در انتخاب سیاست مستقل و اتخاذ مواضع ثابت بر بنیاد منافع ملی و در برابر سیاست های گنگ و بی ثبات و دو گانه  (استریو تیپ ) عاجز است، پیش گیر حوادث و معملات پشت پرده نیست بلکه در عقب مسایل و سیاست ها و معاملات پشت پرده خارجیها می جنبد. بعض مقامات دولتی گوئی با دریشی و نکتائی لوکس همه روزه سرمه چشم و لنگی سیاه طالبی را در بکس دستی شان حمل میکنند تا زود تر چهره بدل کنند. حتی معاون اول رئیس ولسی جرگه افغانستان در مصاحبه شان با تلویزیون با بشاشیت از به رسمیت شناختن طالبان و گشایش دفتر طالبان در قطر یاد میکند.

آنان که با اهداف ترقیخواهانه و تبازر نیات ملی ( نجات ملت مظلوم، وفاق ملی، شریک ساختن اهداف مشروع ملی و وطنی، استحکام حاکمیت قانون ، ثبات سیاسی ، غرور ملی افغانی ، و دها اهداف مهم و عملی که در شرایط کنونی اهمیت خاص زمانی دارند) خود را متعهد دانسته اند، هنوز نتوانسته اند از  در خود فرورفته گی ها بیرون آیند ،انچه ضرورت زمانی است و به اصطلاح عامیانه " دست و استین"  مبارزه مشترک را بر زنند. حلقه ها و نیرو های اجتماعی ( در تشکل های کوچک و یا هنور نا متشکل) در حالت کنونی شان آنقدر قابل محاسبه و اثر گذار در پروسه ها نیستند و هر کدام در اسیب پذیری های ناشی از عوامل گوناگون  دست و پا میزنند. اگر این نیروی هنوز نا محاسبه شده را در یک جو تفاهم و نزدیکی های مقطعی ( حتی گره زدن سرنوشت سیاسی و دفاع از ارزش های به وجود آمده در برابر معاملات  خطر ناک و غیر قابل پیشبینی) تصور نمائیم، به یقین یک نیروی بزرگ ، قابل محاسبه و اثر گذار در پروسه های موجود اند. نباید از نظر و تصور دور داشت که نیرو های میانه هم وجود دارند که در جستجوی نیرو های قابل اعتماد  و قابل اتکا اند تا خود و توانائی خود را  نه تنها برای حفظ و بقای خود بلکه یکجا با این نیروی قابل اعتماد در پروسه ها اثر گذار گردند. طبعی است که اگر چنین نیروی متشکل هنوز وجود عینی نداشته باشد، انتخاب آنان در جهت دیگری است زیرا در مقاطع حساس و عدم ظرفیت های متشکل و قابل اعتماد در یک انتخاب تحمیلی میان بد، بد تر و بد ترین قرار میگیرند. پس میتوان این سوال و ادای مسئولیت نیرو های را  تقاضا نمود که شعار های ترقی، تحول ، وفاق ملی و ازرش های ملی، دموکراسی و جامعه مدنی و بلاخره اتحاد عمل را مطرح میکنند، تا باشد در شرایط پیچیده و تسلط نا باوری ها خود را به باور ها تسلیم نمایند و همه معضلات و تفاوت های فکری گذشته و حال را در یخچال ها گذارند. این یک ضرورت جدی و با اهمیت است که نیروی  بزرگ و واقعاٌ موجود ملی و ترقیخواه را منسجم ساخت ،  اهداف را با هم گره زد که سوال موجودیت و عدم موجودیت ارزشهای مطرح است  که این نیرو ها هم در وجو آن زنده خواهند ماند.

آنچه در کابل قابل لمس است ، تقدس به بعضی چهره های مستقل سیاسی که در اثر ادامه پلان های شوم و مشترک اجانب به قتل رسیده اند، به مانند شهید داکتر نجیب الله ، قوماندان احمد شاه مسعود و عبد العلی مزاری. احترام عامه مردم به شخصیت شهید داکتر نجیب الله به استقامت ، غرور ملی و وطنی اش و صحبت های باز بوده که همه معضلات و خطرات  را مدلل  و بر بنیاد واقعیت های وقت پیشبینی میکرد و ملت را از عواقب وخیم و وحشتناک آن هوشدار میداد و رفع مسئولیت مینمود. این یک نوع احساس  پشیمانی هم میتواند تلقی گردد که تعدادی وی را در یک زمانی به عنوان کمونیست و بی دین محکوم میکردند و در سقوط وی ناره تکبیر بلند میکردند.

آنچه در روان مردم عامه وجود دارد این است که مردم همه پدیده های ناسالم موجود را که همه روزه درد و رنج آفرین برای لایه های آسیب پذیر و آسیب دیده اند، با گذشته حاکمیت حزب دموکراتیک خلق ( حزب وطن) در مقایسه میگیرند. آنها خانه های نازل ، محقر و اپارتمانهای مکروریان حاکمان آن وقته را با قصر ها و بلند منزل ها مقایسه میکنند، پاکی ، صداقت و اهداف آرمانی آن وقت برای ملت زجردیده را با چور، حاکمیت زور ، تلاش های جنون آمیز نا مشروع از طریق بالا کشیدن مسائل مانند مذهب، زبان ، تعلقات سمتی ، قومی و تنظیمی مسلط  فعلی به مقایسه میگیرند. و بلاخره صداقت در زبان را با  چال ، اغوا و معاملات پس پرده در مقایسه میگیرند.

سیاست بازان غرب بخصوص انگیس و امریکا با بکار گیری  " یک بازی چهار ضلعی" شان ( انگلیس- آمریکا- پاکستان - قطر) گوئی به یک بازی " کرمبورد " نشسته تخته بازی را به سیاست های پس پرده لشم تر میسازند تا مهره های سیاه و چرکین شان بیشتر در میدان بمانند.

حلقات زنجیری مافیائی تسلط خود را در بقای فساد و با  روپوش های تنظیمی حفظ نموده اند. تعداد قوماندان های مسلح و قبلاٌ جهادی، حلقات زنجیری حمایت فساد دولتی ، با قاچاق چیان زور دار  داراند  که در یک چتر مثلث محافظتی دستگاه های مخفی خارجی- طالبان - تعداد نماینده گان پارلمان را بیشتر شکل  بدهند که بحیث  یک حلقه جابر مشغول اندوختن پول و دارائی و غضب ملکیت عامه اند. در موارد زیاد دستگاه های حراست حقوق " عدلی و قضائی"  به مشکل میتوانند جرئت نمایند تا یک دوسیه نسبتی جرایم مربوط به قاچاق مواد مخدره و غصب زمین را بررسی و مجرم را مجازت نمایند ولی در زدن شلاق زنان در محضر عام ، محاکمه ژورنالست های که اسناد و واقعیت ها را در وسایل ارتباط جمعی میکشانند و حکم تکفیر ، به آسانی حکم صادر میکنند.

  حلقات زنجیری مافیائی و قوماندن های مسلح یک حلقه جابر و ظالم اند که هم تنظیم های اسلامی و هم دستگاه تقنینی  ، موسسات حراست حقوق و نظم عامه را وسیله  ادامه جبر و تظلم شان ساخته اند. این حلقه با دادن پول و مهمانی های شیک و پر مصرف ( حتی با نوشیدنی های الکولی) وجدان های ضعیف را میخرند و دهن ها را میبندند. قصر ها و محلات تحت نفوذ این افراد ( که برای فریب مانند ملنگ و برای منافع شان مانند پلنگ های درنده و وحشی هستند) دوره شهزداده نشین های ( کیزر نشین) آلمان قبل از وحدت را ، البته با شرایط دیگر،  در ذهن زنده میکنند.

ولی شهر کابل با آنکه به  یک شهر خود گردان میماند، زنده و با تحرک است. انسان ها میاندیشند، نسل جوان نسل زنده و تغیر دهنده است. با بیان دیگر شهر کابل شهر امید و آرزو های جدید هم است که خود را دریک آرایش نیرو ی محرک جدید شکل میدهد. گوئی نیرو های عقب گرا و تاریک بین دیگر بقای آرزو های خشن و چرکین شان را با نو اندیشی اجتماعی و پروسه های جدید شکل یابنده جبراٌ به تحویل میدهند.

ولی به عنوان یک روشنفکر و روشن نگر نباید همه مسائل و پروسه ها را تنها از زوایای تاریک و منفی دید. زیرا کابل را  بعد از 12 سال با تغیرات مثبت و امیدوارکننده نیز باید به نگرش گرفت.  غیر عادلانه و منفی گرائی خواهد بود که از نقش ملموس پولیس ملی  در انجام وظایف شان بخصوص جلوگیری از فعالیت های تخریبی طالبان و عملیات موفقانه بر ضد فعالیت های تروریستی طالبان و پاکستانی ها، نقش مستقلانه اردوی ملی در عملیات بر ضد طالبان و فعالیت های اداره  امنیت ملی در انجام وظایف شان چشم پوشی نمود. شهر کابل با تطبق موفقانه پالانهای شهر داری کابل و انجام خدمات صادقانه شخص شهر دار کنونی کابل هر روز چهره جدید  را بحیث یک پایتخت به خود میگیرد. چرا ما کار شهر دار کابل را که بطور مثال در هوای گرما از صبح الی 10 شب حضوراٌ،از ساختمان و قیر ریزی سرک چهلستون واررسی میکند، قابل قدر ندانیم؟.

نویسنده در این مقاله که ارزیابی های خود را در چند قسمت به خواننده گان گرامی عرضه میدارد، کوشش خواهد نمود تا یک دید کلی از روند های کنونی سیاسی، اجتماعی و نظامی را به خواننده ارائه نموده و نقاط نظر و نتیجه گیریهای خود را در معرض تبادل نظر آنان  ، بخصوص صاحبان اندیشه های سیاسی  قرار بدهد. در این مقاله توجه خواهد گردید تا روی مسائل گرهی کنونی ابراز نظر ها، تحلیل ها ، ارزیابیها و نتیجه گیری ها را متمرکز سازم که در محور تبادل نظر های کنونی  میباشند ، منجمله: موقعیت سیاسی-نظامی دولت و طالبان ، موقعیت پارلمان و وظایف نماینده گان " ملت ، اهمیت ملی اندیشی و فراملیت اندیشی در تقابل با کمیدی صحنه بهاری " پوهنتون یا دانشگاه"، احزاب و سازمانهای سیاسی تحول طلب و ترقیخواه  در یک انتخاب بزرگ و بلاخره یک جمعبندی کلی از مجموع این مقالات.

نویسنده تلاش خواهد نمود تا در بخش دوم محور ارزیابی های خود را بر موقعیت دولت و طالبان از ابعاد سیاسی حقوقی متمرکز سازد. علاقه مندم تا نظریات و انتقادات و تبادل نظر های بیشتر اهل نظر و تفکر را در مقالات و و سایل دیگر تبادل افکاردر یابم.

با احترامات

 

 


بالا
 
بازگشت