ضیا باری بهاری

 

چالش های اطراف خط مرزی دیورند و دغدغه های رهبران و سیاستمداران امروزی افغانستان

باز هم در رابطه به چالش های معضله اطراف خط مرزی دیورند...

 پیوسته به گذشته:

آنطوری که از ازگفتگو ها، بحث ها و صحبت های هموطنان ما در صفحات انترنیت و رادیو و تلویزیون  پیداست، با وجود دیدگاه های مختلف راجع به حل معضله خط مرزی دیورند بسیاری از کارشناسان مسایل سیاسی و تاریخی افغانستان همه متفق الرأی به این نظر اند که تا زمانی که به مسئاله جنجال بر انگیز معضله «سرحدی» بین افغانستان و پاکستان خاتمه داده نشود، جنگ کماکان ادامه داشته و کشور ما روی آرامی را نخواهد دید؛ چون یگانه بستر گرمی که تروریسم، القاعده و دیگر گروه های دهشت افگن بین المللی با ساز و برگ جنگی و وسایل و ابزارهای ویرانگر انفجاری وارد میهن عزیز ما می شوند، همین مناطق قبایلی آن طرف سرحدات خط مرزی دیورند است. (صرف نظر از آن که انگیزه های اصلی این جنگ تحمیلی  از کجا منشأ می گیرند) باید است به هر ترتیبی که می شود به این مسئاله جنجال برانگیز نقطه آخر گذاشته شود، تا که میهن عزیز ما از شر نظامیگران پاکستانی و مزدوران حلقه بگوش آنها نجات یابد.

در روز های گذشته مقاله مفصلی را زیر عنوان «چالش های اطراف خط مرزی دیورند ....» در سایت ها به نشر رسانده بودم که بعد از انتشار آن هموطنی بنام مستعار «احمد» در سایت «خراسان زمین» به دیدگاهایم اعتراض نموده و در ضمن پرسشهایی را نیز به ارتباط پیشنهاداتم مطرح نموده بودند، که من به پرسش ها و نشانه گیری هایشان در بخش نظرات در همان سایت وزین خراسان زمین جواب نوشتم، چون مضمون بحث ما در رابطه به همان مقاله قبلی ام بر می گردد، بنابرین لازم دیدم که این گفتگو را آنطوری که به نشر رسیده بود به تعقیب مقاله قبلی ام در دیگر سایت ها نیز به نشر بسپارم، که فکر می کنم به علاقمندان این موضوع، خالی از دلچسپی نخواهد بود.

این هم همان بحث گذشته ما:  

 احمد ــ «باری عزیز نکات جالبی را بیان داشته ولی نتیجه گیری های عجیبی کرده اند: اگر دولت افغانستان سند میداشت، دیگر ضرورتی به "غیرت اوغانی" نداشت! موضوع دومی: همه پرسی از کدام مردم؟ آیا این اجازه به مردمان بدخشان هم داده میشود که خواهان پیوستن به تاجیکستان باشند؟ یا فقط مردم غیور اوغان این حق را دارند؟ یگانه آرزوی مردمان آنطرف دیورند پس از ایجاد پاکستان داشتن نام قومی برای صوبه ایشان بوده که سال گذشته به این مامول رسیدند و ادعای دیگری ندارند! موضوع سوم اینکه هیچ سند و معاهدۀ پت و پنهان در جائی وجود ندارد، همه اسناد ارشیف برتانیه در اختیار همگان قرار داشته و این معاهدات به فارسی ترجمه شده اند. دیگر چه میخواهید؟ پیشنهاد اخری بسیار دلچسب است: میگویند شخصی را در شهر راه نمیدادند، ولی او تقاضا داشت که اسپش را درخانه قاضی بسته کنند. پاکستانی ها همین حالا حدود 50 کیلومتر پیشروی کرده و کامه را گرفته اند.اوغان های با غیرت که توانائی دفاع انرا ندارند، از پاکستان "معبر ترانزیت تجارتی بسوی بحر از طریق خاک پاکستان" تقاضا کنند؟؟؟ سرفراز باشید.»

 ضیا بهاری ــ هموطن عزیز آقای احمد! قبل از آن که به سخنان شما پاسخ بدهم از جناب شما و هم از آن عده عزیزان که همیشه در سایت ها به نام های مستعار مینویسند، احترامانه تقاضا می نمایم که بعد از این بهتر است با نام های اصلی خود داخل بحث و گفتگو شوید، تا فهمیده شود که آدم با کی در گفتگو است. بفکرم شما نوشته را سرسری مرور کرده اید، من در مقاله ام به صراحت تذکر داده بودم که مرزهای شمالی افغانستان نیز در همان زمان عبدالرحمان خان (تحمیلی) خط کشی شده بودند، اما با گذشت بیشتر از یک قرن، یعنی در طول یک صدوسی سال که از مرزبندی ها بین کشور ما و همسایه ها می گذرد، مردم و دولت افغانستان و از جمله مردم و روشنفکران ولایت بدخشان هیچ وقت ادعای ارضی به خاک بدخشان تاجیکستان را نداشته اند، یقین دارم که شما نیز چنین ادعایی ندارید. از جانب تاجیکستان و دیگر همسایه های شمالی نیز چنین ادعای به قلمرو ولایت بدخشان و دیگر مناطق افغانستان هیچوقت نشده است؛ بنابرین وقتی که دعوای در میان نباشد، به محکمه و قاضی و همه پرسی ضرورتی نیست . من مدت بیشتر از ده سال در تاجیکستان اقامت داشتم، دوستانی زیادی از آن کشور زیبا دارم از جمله از جمع بدخشانی های تاجیکستانی، هرگز از زبان آنها نشدیده ام، که خواستار آن باشند که دو بدخشان را یکی بسازند، اگر شما کدام گروهی را می شناسید، بفرمایید از آنها نام ببرید. بسیاری از کشور های جهان در گذشته نقشه جغرافیایی امروز خود را نداشته اند، امپراطوری های آمدند و رفتند، از قفقاز تا نیم قاره هند اقوام مختلف (یونانی ها و عرب ها و ترک ها و مغل ها و فارس ها و تاجیک ها و پشتون ها ...) هر کدام بنوبه خود یک دورانی بخش اعظم این سرزمین ها را در تسلط خود داشته اند. گذشته را نمی شود دو باره احیا نمود. اگر قرار بر این باشد و کسانی به این عقیده باشند که در ریشه های قومی و یا به نسبت قرابت های اتنیکی و زبانی و مذهبی جغرافیای منطقه را تغییر دهند، بفرمایند توضیح بدهند که آیا شمال افغانستان را با تاجیکستان یکی می سازند، با اوزبکستان، با ترکمنستان و یا برعکس؟؟؟ چون در شمال افغانستان علاوه بر دیگر اقلیت ها، تاجیک ها، ترکمن ها و  اوزبیک ها نیز زندگانی دارند.

من در مقاله ام از آرشیف دولت افغانستان یاد کرده بودم، اما نمی دانم چرا شما آرشیف کشوری را آدرس می دهید که افغانستان را از چهار طرف قیچی نموده و این مرزهای تحمیلی را بدور کشور ما خط کشی نموده بود، نمی دانم کلید شفأبخش رنج های بیکران خلق های شریف افغانستان فقط و فقط در آرشیف های لندن نگهداری می شود، یا که در جا های دیگری هم می توان جستجو کرد؟؟؟

 در رابطه به معبر (راه) ترانزیت تجارتی خدمت شما به عرض برسانم که گشودن راه ترانزیت بسوی بحر (دریا) از خاک پاکستان این موضوع تنها حرف من نیست، این خواست اکثریت مردم افغانستان است که بسیاری از نویسندگان این خواست را از طریق رسانه ها درون مرزی و برون مرزی بارها مطرح نموده اند. این حق مسلم مردم افغانستان است که در عوض زمین های از دست رفته، این امتیاز را از آن خود بسازند. اگر امکان راه بحری در شمال سرحدات افغانستان میسر می بود در آن صورت در شمال نیز همچو طرحی را بخاطر امتیاز زمین های از دست رفته مطرح می نمودم.. من نه طرفدار توسعه خاک افغانستان هستم و نه طرفدار تجزیه آن، افغانستان عزیز با همین مرزهایش.

احمد ــ «بهاری گرامی زود قهر نشوید، صرف یک مباحثۀ دوستانه است: اگر شما هم مثل اوغان ملتی ها معتقد هستید که "افغانستان از چهار طرف قیچی شده و مرز های آن تحمیلی است"، پس چرا مرزهای سه طرف را به رسمیت می شناسید و تنها مرز طرف پاکستان را به رسمیت نمی شناسید؟ از این هم صرفنظر میکنیم که شما از کدام "افغانستان" صحبت میکنید که چهار طرف آن قیچی شده است! مگر پیش از عبدالرحمن، کشوری بنام افغانستان وجود داشت؟ عجیب است از یکطرف میگوئید که "طرفدار توسعه خاک افغانستان" نیستید، ولی از طرف دیگر خواهان "معبر تجارت ترانزیتی از طریق خاک پاکستان" هستید؟ نمیدانم به کدام حق و به کدام زور؟ ولی اگر مبنای حق و زور شما داشتن "غیرت اوغانی" باشد، دیگر حرفی ندارم و برایتان پیروزی میخواهم. والسلام»

ضیا بهاری ــ هموطن عزیز آقای احمد قصد نداشتم که گفتگو را با شما ادامه دهم، بخاطریکه باز هم با اسم مستعار داخل بحث شدید. شما از "غیرت افغانی" دیگران حرف زدید ؛ اما نمی دانم چرا جرئت نمی کنید که با نام اصلی وارد میدان شوید.                  برادر!  ما و شما چه کاره که مرزهای افغانستان را برسمیت بشناسیم یا نشناسیم، من در کجا نوشته بودم که آن مرز را برسمیت می شناسم و این مرز را نی. این حق را به مردم افغانستان محفوط می دانم، باز اگر همه پرسی یا رفراندوم در کشور ما برگزار شد، من نیز بحیث یک شهروند افغانستان حق دارم که این مرزها را (چه در شمال و چه در جنوب کشور) بپذیرم یا نپذیرم و بدینوسیله دین خویش را در برابر منافع مردمم ادا نمایم. شما اگر خواسته باشید با برادران بدخشانی آن طرف مرز یکجا شوید، این هم حق مسلم شما است، نظر شما است، بفرماید دست و پاچه را بر بزنید و طرح نو در اندازید، اما نمی دانم که چرا نه به پرسش هایم جواب می دهید و نه کدام طرحی جدیدی را از خود پیشنهاد نمودید. ما از افغانستان امروز صحبت می کنیم، دیروز اگر خراسان بود اگر آریانا این نام ها به تاریخ سپرده شده اند، سرزمین های آریانا کهن و خراسان بزرگ امروز به ده ها جزیره ای خورد و بزرگی تبدیل شده اند که کشورهای مستقلی را با اسمای مختلف تشکیل نموده اند. اگر هر وقت که نام کشور ما را خراسان گذاشتند، من نیز آنرا خراسان یاد می کنم نه افغانستان. برادر من نه خواهان ایجاد خراسان بزرگ هستم و نه خواهان ایجاد پشتونستان بزرگ و نه خواهان ایجاد ترکستان بزرگ، بهمین لحاظ در پیام قبلی ام نوشته بودم که طرفدار توسعه مرزهای افغانستان نیستم. البته گشودن راه ترانزیت یا یک کلیدور بسوی بحر (دریا) یکی از نورم ها و قوانین قبول شده بین المللی است که به اساس آن، یک کشور محاط به خشکه این حق را دارد که به کمک ملل متحد و توافق همسایه هایش یک کلیدور را بسوی بحر باز کند، در حالیکه افغانستان بالای پاکستان حق بیشتر از این را دارد. اگر قرار بر این با شد که هر قوم بخواهد که به اساس قرابت های قومی و زبانی و یا مذهبی با همتباران در آن طرف مرزهای افغانستان یکی شوند، یقین داشته باشند که باید نقشه جغرافیایی از قفقاز تا به نیم قاره هند و از ایران تا به تبت را دگرگون بسازند، این کار به آسانی میسر نمی شود، محال است!!! پیامد های فاحعه بار و خونبار آن قرن ها ادامه خواهد داشت.

و حرف آخر، درست نیست که بخاطر چهار نفر فاشیست، ناسیونالیست و تروریست همه را بخود دشمن بسازیم. در میان همه اقوام و ملیت های افغانستان، انسان های خوب و بد وجود دارند.  به قول بزرگان "ادب را از بی ادبان آموخته اند" آنچه را که بدان، به آن عمل می کنند، ما باید از آن بپرهیزیم! 

چون با چهره اصلی ظاهر نشدید دیگر لازم نمی بینم این بحث را ادامه دهم. روز و روزگار شما خوش با عرض حرمت و احترام به شما و خوانندگان محترم.

 

 

++++++++++++++++

 

افغانستان بعد از بدست آوردن  استقلال در سال 1919 و پاکستان در پی تجزیه هند از سال 1947 بحیث دو کشور مستقل و آزاد از جانب کشورهای حقوق البنیاد جهان برسمیت شناخته شده اند، از «معاهدۀ دیورند» که در 12 نوامبر 1893 بین دولت افغانستان و هند برتانیویی وقت به امضاء رسیده بود در حدود یک صد و سی سال می گذرد. با وجود آنکه امرا، شاهان و زمامداران افغانستان تا زمان سلطنت محمد ظاهر شاه بر صحت این عهد نامه بارها مهر تأیید گذاشته اند؛ اما شوربختانه این مشکل تا هنوز حل نهایی خود را نیافته و این معضله همچو زخم ناسوری بین این دو کشور همسایه همچنان بی درمان باقی مانده است، که از درد جانکاه آن تنها و تنها مردم زجرکشیده افغانستان رنج می برند. البته در جریان نیم قرن اخیر و به ویژه در یک دهه گذشته مقالات، یادداشت ها و رساله های زیادی در این رابطه از جانب نویسندگان، پژوهشگران و تاریخ نویسان داخلی و خارجی به نشر رسیده است و یا در صحبت ها و گفتگوها از طریق برنامه های رادیو و تلویزیون تا بحال انعکاس یافته است که این موضوع را از دیدگاه های متفاوت، حقوقی ــ تاریخی و گاهی هم قومی به بحث و مناقشه  گرفته اند. اینجانب به سببی اینکه رشته تحصیل و یا مسلکم تاریخ و حقوق نیست، بنابرین نمی خواهم که این موضوع را از نگاه تاریخی و حقوقی به بحث و کنکاش بگیرم؛ اما از آن جایی که یک شهروند عادی میهن عزیزم افغانستان هستم، احساس و غرورم مرا وا می دارد تا در برابر رویدادها، حوادث و وقایعی که به سرنوشت وطن و وطندارم مرتبط می شود در هر جایی که باشم، بی تفاوت نباشم. بنابرین می خواهم در ارتباط به مسأله بحث بر انگیز خط مرزی دیورند دیدگاه های خویش را با هموطنانم شریک بسازم؛ اما پیش از آن که فکر و اندیشه شخصی ام را در این خصوص ابراز بدارم، لازم می دانم که یک نکته مهم را به استناد تاریخ که بارها از آن بحیث یک سند تاریخی از جانب بسیاری از نویسندگان و پژوهشگران مسایل افغانستان یاد شده است؛ یعنی از قول امیرعبدالرحمن خان، به خوانندۀ محترم یک بار دیگر آنرا یاد آور شده و خاطر نشان بسازم.

هیچ مدرک تاریخی معتبر تر نیست، که امیر عبدالرحمن خان شخصأ بعد از امضاء و انعقاد عهدنامه «دیورند» به زبان گویا خودش و در حضور جمع از مردم، مامورین دولت و نمایندگان انگلیس و هند برتانیوی در ارتباط حدود اربعه کشورش با صراحت بیان نموده بود، که آن سند در تاریخ بشرح زیر چنین آمده است:

 («سایر ملل امور خود را منظم کردند الا افغانستان، چهارده سال است که من مصروف اصلاحاتم، هر ملتی در مقابل دشمنان خود دوستانی دارد مگر افغانستان، امروز ما نیز دوست لایق و شریک در سود و زیان خود یافتیم (!) و لازم دیدم که حدود بین طرفین معین و اختلافات جزئی رفع گردد، من با دولت انگلیس سخن گفتم و حدود شمالی مملکت شما را بواسطه او با دولت روس تعین نمودم، همچنین حد بندی مغرب مملکت شما را با دولت ایران  نمودم و اندک اشتراک سرحدی که با دولت ختای (چین) داشتیم به نامه و پیام معین گردید. در عهد سلطنت پادشاهان سابق خواه از عدم قابلیت سرکردگان افغانستان و خواه بواسطه خبط و خطای انگلیس ها جنگهائی واقع شد ولی بعد از این ترک کینه دیرینه کرده با هم دوست شدیم، برای مبدل نشدن این دوستی بدشمنی لازم بود که حدود دولتین معین گردد، پس بدون واسطه غیر در خانه خود دوستانه حدود خود را معین نمودیم.  دیورند وعده داده که در شمال کشور متصرفات ما در آن روی جیحون و متصرفات روسیه در این سوی جیحون بهم معاوضه شده حق به حقدار برسد، همچنین از موضوع جنگ به این سوی را که کافرستان نیز داخل آن است تا حد اسمار و حدیکه آب کنر از آنجا برمیخیزد تا کوهیکه سلسله آن جانب شر تن و مردم مهمند ممتد است و هکذا تا حد سیستان موسوم به کوه ملک سیاه همه را روی نقشه معین نموده  ــ بمن سپردند (!) و من از قوم وزیری که سخن شنو نبودند دست برداشتم (!؟) و مردم فرمل را که با جداران پشت در پشت هم سکنا دارند به افغانستان گذاشتند و به این صورت تا سیستان تقسیم و تعین حدود امضاء یافته و بعد از این کمیشن های طرفین مامور خواهند شد که قطعات زمین مشترک رعایای طرفین را از هم جدا کرده بر نقاط فاصل مناره ها خواهند افراشت، دیورند در این مورد عهدنامه ئی به خط خود امضاء کرده و بمن داده است که دولت انگلیس هیچگاه از خط فاصل سرحد به این سو تخطی نخواهد کرد، منهم وثیقه ئی به او دادم که از جانب دولت علیه مستقله افغانستان تجاوز متصرفانه بعمل نخواهد آمد....») تاریخ غبار. ص، 689 و 690

غبار در ادامه می نویسد:« ...دیورند نیز بایستاد و چنین گفت: امیر صاحب فرمودند که در نفع و ضرر ما و شما شریکیم این سخن سراپا حقیقت است که در سود و زیان شرکیم اکنون که امر سرحد فصل شد، امیدوارم که روز بروزدوستی و دلگرمی زیاد خواهد شد.» همانجا

غبار در ادامه می نویسد: «او [امیر عبدالرحمن خان] طوری که مردم افغانستان انتظار داشتند شخصیت آهنین و از خود گذری نیست. امیر عبدالرحمن در طی مذاکراتی که با دیورند نمود و در افغانستان منتشر نگردید، بلغزید و یکبار دیگر در تاریخ مسئولیت بزرگی بر دوش گرفت. او طبق معمول بدون رای گیری از مردم افغانستان و یا نمایندگان آنها و حتی بدون مشوره با مامورین و دربار خود بر این معاهده امضاء گذاشت. او چون مجلس مشوره خصوصی و یا جرگه عمومی تشکیل نکرده بود که نمایندگی از ارای مردم کند، لهذا بعد از امضاء معاهده، دربار بزرگی تشکیل نمود و حضار را در در برابر یک امر واقع شده قرار داد، دیورند بسیار تر به تشکیل چنین یک دربار بزرگ و هم طبع و نشر فیصله نهائی مجلس مذاکرات خود در افغانستان اصرار داشت تا بر تصدیق این معاهده زهردار و شوم صبغه قانونی دهد» همانجا ص. 688

سخنان تاریخی امیر آهنین(!) را احترامانه به آرشیف تاریخ می سپارم و روان مرحوم غبار را شاد می خواهم و حال بر می گردیم به شرایط امروزه و چالش های معضله خط دیورند و اطراف آن، که بعضی از سیاستمداران و دولتمداران افغانستان یا از روی احساسات و یا به نسبت داشتن اهداف و مقاصد معین سیاسی در ارتباط به این غدۀ سرطانی بدون آن که از مردم افغانستان در این رابطه چیزی پرسیده شود، هر کدام به زعم خود فتوا صادر میکنند که ما این خط را به رسمیت نمی شناسیم، و یا عده ای اصرار دارند که حتمأ آنرا باید برسمیت شناخت، بجای آن که یک طرح مناسبی را بخاطر حل نهایی این معضله از راه های قانونی و دیپلوماتیک، مطرح نمایند.

در جهان متمدن، امروز سرنوشت مردم یک کشور یا یک ملت را باید است خود آن ملت تعین نماید، نه رهبران، سیاستمداران و نخبگان آن کشور و یا کشور دیگری. به باور من هیچ کس حق ندارد بصورت فردی در رابطه به خط مرزی دیورند و دیگر مرزهای تحمیلی افغانستان، چه در شمال و چه در جنوب تصمیم خودسرانه گرفته و خواست خود را به دیگران تحمیل نماید ولو آن کس رئیس جمهور دولت اسلامی افغانستان آقای کرزی باشد، آقای عبدالله و یا رئیس جمهور ایالات متحدۀ امریکا و یا هر شخص دیگر! حل این معضله و یا اگر این تعبیر مجاز باشد؛ حق تعین سرنوشت اقوام و قبایل آن طرف خط مرزی دیورند، قبل از همه به اراده مردمان آن سرزمین مربوط می شود، آنها باید تصمیم بگیرند، اگر خواهان آن اند که از پاکستان جدا شوند، آنها باید خودشان حرکت کنند، نه دولتمردان و سیاستمداران افغانستان. چرا پشتون های افغانستان بخاطر آنها رنج ها و زحمات بیکران را همیشه متحمل شوند. مردم ما از ناحیه ای این زخم ناسور بسیار بیچاره شده اند، غریب شده اند، آوره شده اند و بسیار قربانی داده اند، آخر دیگر بس است!

 باز اگر باشندگان قبایلی آن طرف مرز دیورند سر از نو خواهان تعین سرنوشت خویش باشند، اشکالی ندارد، چون شهروندان پاکستان هستند همت کنند، به کمک رهبران شان و سازمان ملل متحد یک همه پرسی را براه بی اندازند. از مردم افغانستان نیز باید پرسیده شود، که آیا آنها خواستار آن اند که با پشتون ها و بلوچ های آن طرف خط دیورند یک کشور واحد را بسازند، یا نه؟ به باور من، همه پریسی یگانه راه حل منطقی و معقول این معضله است، راه دومی وجود ندارد.

پس هر آنگاهی که یک همه پرسی آزاد وعمومی در هردو کشور سربراه شد، در آن صورت این حق قانونی هر تبعه افغانستان و پاکستان است تا بحیث شهروند کشورش در ارتباط به این پرسش، ارای خود را مطابق میل و خواست خویش و با در نظر داشت منافع علیای کشورخویش در صندوق همه پرسی بریزد. چه در این طرف باشد و چه در آن طرف مرز دیورند. اما فکر نکنم که آنها با وجود رشته های عمیق تباری که با پشتون های این طرف خط دیورند دارند، علاقه داشته باشند که با افغانستان یکجا شوند. تا جایی که معلوم است در آن طرف مرز دیورند هیچ وقت مردم آنجا خواستار جدایی از کشور خود پاکستان نبوده اند، چون آنها از همان روز های اول جدایی این سرزمین از هند، تکلیف خویش را با «برادران» این طرف روشن نموده و سرنوشت شان را تعین نموده بودند.

 آنها شهروندان پاکستان هستند، تذکره (شناسنامه) پاکستانی دارند و در پارلمان پاکستان و مقام های بلند دولتی آن کشور کار و فعالیت رسمی دارند، بحیث نماینده سیاسی و نظامی کشور اسلامی پاکستان در سفارت خانه های کشورهای مختلف جهان منحیث سفیر، قونسل، آشپز، ترجمان، و غیره وظیفه اجرا می کنند؛ با همین شناسنامه پاکستانی به کشور های خارج سفر می کنند، آنها بی سرنوشت نیستند. این ما ایم که در این قرن  بیست و یک، با فکر قبایلی و جهانبینی جامد و تنگنظرانه که داریم،  هنوز در وطن خود یکدیگر خود را تحمل کرده نمی توانیم؛ اما نیم قرن است که هنوز سرود "دا پختونستان زمونژ" را آگاهانه و غیر آگاهانه در گوش های نظامیان پاکستان و جهانیان  زمزمه می کنیم که در نتیجه آن بغیر از تباهی و بربادی افغانستان عزیز هیچ سودی بدست نیاوردیم.

بسیاری از صاحبنظران و کارشناسان مسایل افغانستان بارها به این موضوع اشاره نمودند که دولتمردان افغانستان قبل از آن که به بخاطر آزادی پشتون های آن طرف به بزم وپایکوبی ادامه دهند، بهتر است تا این معضله را از راه های قانونی آن حل و فصل نمایند، اما متأسفانه قسمی که دیده می شود دولتمردان افغانستان هرگز حاضر نیستند که مدبرانه به حل این مشکل اقدام نمایند، اگر زیر این کاسه کدام نیم کاسه ای نباشد، پس چرا آقای کرزی هراس دارد و از مذاکره با دولت پاکستان گریز می کند، آیا کدام اسناد در آرشیف ها و در نزد دولت افغانستان موجود است، تا گوای آن باشد که آن مناطق جزء خاک افغانستان نیست، اگر نه، پس چرا از مذاکره و دیالوگ با پاکستان شانه خالی می کند؟؟؟ خیلی درد آور است که دهشت افگنان و تروریستان از آنطرف خط مرزی دیورند از همین مناطق قبایلی، میهن عزیز ما را به حمام خون تبدیل کرده اند؛ اما آقای کرزی هنوز اصرار دارد که ما این مرز را برسمیت نمی شناسیم، این مرز همیشه باید باز باشد. بگذار تروریسم، القاعده، انتحاری، قاچاقچی و آدم ربا و هر دزد و آوباش که می آید، مرحمت بیاید، ما دروازه های کشورمان را بروی آنها نمی بندیم، چون در آن طرف مرز و در جمع این آدمکشان «برادران» ما نیز هستند، اما افسوس که در دور و پیش آقای کرزی مشاورین تاجیک، هزاره، پشتون، اوزبک... پر اند، از کارشناس گرفته تا معاون رئیس جمهور، وکیل و وزیر و غیره؛ اما هیچکدام آنها تا هنوز شهامت نکرده اند، همت نمی کنند، یک بار هم که شده باشد از رئیس جمهور افغانستان بپرسند که برادر! وقتی که تو از زندگی و سرنوشت «برادران» در آن طرف مرز دیورند نگران هستی، پس بیا یک بار به آن سوی مرز های شمالی نیز زحمت را قبول فرموده نظر انداز که برادران و خواهران بدخشانی  (دروازی، شغنی، روشانی، اشکاشمی) و در کل اوزبیک ها ترکمن ها  تاجیک ها و قرغزها نیز در آن طرف مرزهای آمو دریا زندگانی دارند، و در غرب کشور همچنان... از روی انصاف نیست که ما از یک برادر در خانه خود پذیرایی نمایم و برادر دیگر خویش را از خود دفع کنیم،  بیاید خی ما مرز های شمالی مان را هم بروی برادران و خواهران مان در آن طرف جیهون (امو دریا) باز نمایم، ببینیم چه واقع خواهد شد!؟ آنها در حدود یک قرن در زمان حاکمیت شوروی از دیدار عزیزان و دوستان خویش در آن طرف مرز های آمو دریا محروم ساخته شده بودند، اما در حالیکه مرز افغانستان بروی برادران آن طرف خط دیورند با همه مصیبت ها و بدبختی های که بر سر مردم بیچاره افغانستان سال ها روا داشته اند، همیشه باز بوده است.

 ای برادر آن چی را که به خود می پسندی به دیگران هم بپسند!

نتیجه گیری:

 اگر سندی در نزد دولت اسلامی افغانستان موجود باشد که بتواند، به اساس آن ثابت بسازد که بخش از سرزمین های آنسوی خط دیورند مال افغانستان است، پس باید رئیس جمهور افغانستان آقای حامد کرزی این موضوع را به آینده محول نساخته و هرچه زودتر با استفاده از شرایط موجوده حضور گستردۀ دوستان بین المللی شان در افغاستان، با پیشکش نمودن طرح حل این معضله به یک محکمه ای با صلاحیت بین المللی این مسأله را پیگیری نموده و در قسمت حل نهایی آن تلاش نماید، و اگر چنین سندی در نزد دولت اسلامی افغانستان موجود نباشد، پس یگانه راه منطقی که به اختلافات مرزی بین افغانستان و پاکستان و همچنین دیگر همسایگان ما پایان می بخشد، برگزاری یک همه پرسی آزاد و دمکراتیک در هردو کشور است. به نظر من  راه دومی وجود ندارد.

باوجود آن که از عهدنامه دیورند بیشتر از یک قرن می گذرد، اما متأسفانه پژوهشگران و کارشناسان تاریخ و جغرافیای افغانستان هنوز به بسیاری از اسناد تاریخی این کشور دسترسی کامل ندارند؛ چون حکومت های افغانستان اسناد و مدارک منعقده بین امرای این کشور و نمایندگان انگلیس و هند برتانیوی وقت را از نظر مردم همیشه پنهان نگهداشته اند، پس از وکلای محترم که در پارلمان حضور دارند، التماس می کنم که از آقای کرزی رئیس جمهور افغانستان تقاضا به عمل آورند، اگر اسناد و مدارک تاریخی که در ارتباط به تعین مرزهای افغانستان در آرشیف های آنکشور موجود باشد، از آرشف ها برآورده و در اختیار پارلمان و مردم افغانستان قرار دهد.

البته باز نمودن یک راه (معبر ترانزیت) تجارتی بسوی بحر از طریق خاک پاکستان، که اکثریت مردم افغانستان خواهان اجازه و تضمین آن از کشور همسایه پاکستان اند، حتمأ باید یکی از مواد مهم شرط نامه پیشنهادی دولت اسلامی افغانستان باشد.  

 حافظ وظیفه تو دعا کردن است و بس

  با درود ضیا باری بهاری

 

 

 


بالا
 
بازگشت