دکتورامان الله زیوری

 

نقدی بر« سوغات انجولیناجولی برای دختران افغانستان»

هفتۀ پیشترخبری درسایت آریائی زیرعنوان بالابه نشررسید ، که نه تنها راجع به تأسیس مکتب انجولینا جولی،هنرپیشۀ سینمائی امریکا، درماه حمل سال 1392 برای دختران افغانستان گزارش میداد بلکه هراس نویسنده را ازوجود چنین مکتبی بازتاب مینمود. نویسنده ، که نامش ذکرنشده مدعی است که یگانه مقصد ازمساعی روزافزون غرب زیرنام «کمک های بشردوستانه»، وضع قوانین ازجمله قانون «منع خشونت علیه زنان »،ایجاد دستگاهای مطبوعاتی وتعلیماتی چون مکتب انجولینا جولی و غیره همه وهمه صرف شستشوی مغزی جوانان والقای فرهنگی درافغانستان میباشد.

دررابطه با مکتب انجولیناجولی وی مینگارد که این «مرکزبامؤسسۀ فیمینست راشایل امریکا ارتباط مستقیم» داشته وبر اساس «مانیفست» خود به دختران جنگ زدۀ افغانستان تعلیم می دهد « تاازسنین پائین تربیت خانوادگی واصیل وقومیت خودرا فراموش کرده، آموزش فیمینستی این مرکزراسرلوحۀ زندگی های شان قرارداده» وازارزش های سنتی، دینی، قومی ومذهبی افغانستان اجتناب نمایند. به عقیدۀ وی یکی از اصول مکتب جولی «القای عدم تأثیرپذیری ازقومیت است ......که نتیجۀ آن تضعیف بومی گرائی وبه تدریج نوعی درآمیختگی قومی» درافغانستان می باشد.

جالب تراینست که نویسنده مثالی برای «القای عدم تأثیر پذیری ازقومیت» آورده می نویسد: «راه اندازی وگسترش چنین مدارسی که تأکیددارنددختران نبایدازمسائل قومی تأثیر بگیرند، باعث می شود که ازدواج هاازحالت قومی وسنتی خود خارج شوند. دربیشتر مناطق افغانستان دختر بادستور و خواست پدر به خانۀ بخت می رود، ازآنجا که درافغانستان نظام قبیله ای و قومی حاکم است تاکنون والدین یک دختراجازۀ ازدواج دخترشان راباپسری ازقوم دیگر نمی دادند اما با گسترش تفکرات فیمینستی این امرموجب تمرد دختران ازکانون خانواده ودرنتیجه درآمیختگی قومی وغیرمذهبی می شود».

درین شک نیست که کمک های خارجی اکثرأ با اهداف ومقاصد امداد گران گره خورده ولی ای کاش نویسندۀ محترم اسنادومدارکی چون برنامۀ تعلیمی ومرامنامۀ ثبت شدۀ مکتب راارائه میکرد تاهدف «فیمینیستی» آنرا واضح سازد.در نبود همچو اسنادومدارک، خواننده قطعأ باور پیدا میکند که نویسندۀ خبرازروشنگری وآزاد شدن افکارجوانان وازهرحرکت فرا قومی، فراسنتی وفرازبانی که باعث پویائی فرهنگ جامعۀ سنتی افغانستان گردد،می هراسد. وی میخواهد باذکرکلمات واصطلاحات تفسیرپذیری چون «مانیفست مکتب» ویا مرتبط ساختن آن با«مؤسسۀ فیمینستی راشایل امریکا»، به این مکتب رنگ ایدیولوژیک بزند تا قوم گرایان وسنتگرایان جامعه دربرابر آن ایستادگی کنند.

نویسندۀ محترم ،علی الرغم اخبار دلخراشی که همه وقته ازطرف رسانه های ملی وبرون مرزی وهم ازطریق گزارش های مؤثق سازمان ملل وسازمان های حقوق بشر در بارۀ خود سوزی ها وخود کشی های دختران افغان پخش میگردند، هنوز هم متأسفانه ازدواج اجباری دختران رایک سنت قابل احترام وانقیاددانسته می فرماید که تعالیم مکتب جولی دختران راچشم سفیدومتمرد می سازند تا در مقابل ارزش های دینی وسنتی افغانستان ایستادگی کنندو دراثر آن کانون خانواده را برهم زده ودرهم آمیختگی قومی غیر مذهبی ایجاد نمایند.

دربرابراین اظهارات باید گفت که اگر به باورنویسنده مکتب انجولینا دختران را چشم سفید ومتمرد میسازد چرا هزاران دختر جوانی که هرگز روی مکتب را ندیده اند همه روزه درولایات مختلف کشوراز همان خانۀ بختی که والدین دلسوز برای شان انتخاب می کنند ، و نویسندۀ مقاله به آن مباهات میکند، فرار کرده به دوستان ویا خانه های مراقبت اززنان پناه می برند؟ویا دلخراش تر ازآن: چرا خودرازنده آتش میزنند ویا حلق آویز می کنند؟ بلی! این بخاطریست که این دختران از همان خانۀ بخت ترس ونفرت دارند زیرا میدانند که در آنجاآیندۀ شان باسر نوشت سحر گل ها وهزاران دختر جوانی که بعد از سالها زجرو شکنجه در زیرزمینی ها ازطرف شوهران اجباری شان گوش وبینی وچشم ودیگر اعضای بدن خودرا از دست داده وپس ازرهائی (اکثرأ تصادفی) با قیافه های مسخ شده ودرد های ابدی روحی گرفتار شده اند، رقم خواهد خورد.

بلی!این دختران ازان پدران افغان هم ترس دارند که یکی ازآنها سه هفته پیش، در حالیکه سه صد نفر را برای تماشای دفاع ازناموس در یکی از ولایات کشور دعوت کرده بود، با فیرسه گلوله سروسینۀ دختر نوبالغ خودرا به اتهام رابطۀ نا مشروع شگافت وپیکرآن جوان بیگناه را تا ابددرخاک فرو برد اما در عین حال کابوس ترس ووحشت را برای همسنان وهمجنسان وی گسترش داد.

آنچه که ازطرف نویسنده بحیث متمرد ساختن و چشم سفیدساختن دختران از طرف یک مکتب ویا یک سازمان تعلیمی یادشده، درجوامع مدنی ودنیای قرن بیست ویکم روشن سازی و دانش آموزی نامیده می شود که کسب آن در اسلام هم برهر مسلم ومسلمه فرض گردانیده شده است.

نویسنده دراخیرمی نگارد که درصورت قدرت یافتن چنین مدارس به تدریج پیوند فرهنگی میان افغانستان وایران در بعضی ازنواحی افغانستان به حاشیه میرود.اما در مورد اینکه چرا،در کجا وبه چه ترتیب این پیوند به حاشیه میرود تفصیل داده نشده است. وی همچنان «حرکات موجوده با طالبان رانه بخاطر تأمین صلح بعدازسال 2014» میداند بلکه ادعادارد که این همه تلاش ها بخاطر آنست که بعد از2014 «یک رژیم سلفی طالبانی درافغانستان ایجاد گردیده» وبه این ترتیب «با لطمه زدن به تفکرات مذهبی وفرهنگ بومی – قومی افغانستان از نفوذذاتی ایران بکاهد».

سوگمندانه باید اذعان کرد که حتی اشخاصی مانند خودم که زبان مادری شان فارسی است ، از اظهارات فوق چنین انتباه میگیرند که نویسندۀ خبرخود تازیانۀ قوم پرستی وسنتگرائی بدست داشته وهم عواطفش سخت با فرهنگ بیگانه گره خورده است.

فرهنگ بومی واصیل ما  قوم پرستی وزبانگرائی نبوده است.مردم ما درطول سده های گذشته چه تاجک وپشتون وچه ازبک وهزاره وترکمن ، چه هندو چه مسلمان همه زیریک سقف میزیستند وبا آنکه به زبان ها،رسوم وسنت های قومی خود افتخارمیکردند ، دگرپذیربودند.درحالیکه اکثریت به اسلام ناب ومعتدل باورمند بودند به رسوم ،عنعنات وعقاید یکدیگراحترام می گذاشتند. آنهمه جنگهای خونین وبرادر کشی هائیکه درطول این سده ها بخاطرقدرت یا بخاطر تهاجم بیگانگان صورت گرفت ویا آنهمه بیعدالتی هائیکه از طرف دولت های روزدربرابربعضی اقوام دربعدهای اجتماعی وفرهنگی عملی شد، نتوانستند تخم قوم پرستی وزبان ستیزی را در بین اقوام افغانستان بپاشند وآنها رادربرابر یکدگر بسیج کنند.

فرهنگ بومی ما فرهنگ تسامح ودگرپذیری ، مهمان نوازی وعطوفت در برابردوستان و مستمندان، احترام به سالمندان ، نوازش ومحبت به خورد سالان ونیازمندان، شهامت وعزت نفس دربرابر زورمندان وبیگانگان،  پیروی ازاسلام معتدل وخالی ازتعصب وتند گرائی بود که بایستی پرورش وپویندگی می یافت ودرمقابل ابعاد افراطی آن چون مرد سالاری وخشونت علیه زن ، تند گرائی دینی ومذهبی وغیره مبارزۀ پیگیرصورت میگرفت.

ولی سوگمندانه سی وپنجسال جنگ، فرهنگ بومی مارا دگرگونه ساخت چه در طول آن جنایات چپگرایان وراستگرایان وبیگانه پرستان چنان بیداد کرد که منجربه خونریزی وتباهی هزاران فارسی زبان وپشتو زبان، ازبک وهزاره وهراتی وقندهاری، شمالی وار و جنوبی وار، شیعه وسنی وبالآخره ملیون هاکودک ،زن وجوان شد. دراثر اینهمه فرهنگ ستیزی هاوآدمکشی ها دامن بی اعتمادی دربین اقوام گسترش یافت وگریزبطرف تندگرائی دینی، سنتگرائی و افراطیت ، سکتریزم ، قومیت وزبان پروری روزافزون شد که تاامروزادامه دارد. متأسفانه نهاد های سیاسی کشور چون وزارت فرهنگ هرازگاهی آتش این گرایش هاراشعله ورترساخته وبا بحث هائی چون استعمال واژۀ پوهنتون بعوض دانشگاه وامثالهم آب به آسیاب همسایه های شرق وغرب، که ازین تفرقه جوئی ها بهره می گیرند، ریخته است. آخرین ضربه برپیکر فرهنگ دوماه پیش ازطرف مجلس وزراواردشد که براساس پیشنهاد آن باید از استعمال «واژه های بیگانه، لهجات غیرمعیاری وکلمات نا مأنوس درزبان های ملی افغانستان» بویژه زبان فارسی جلوگیری شود.اینچنین تلاش ها مانع پویندگی وهمسوئی زبان با نیازمندی های روزمی گردد. اگر گویش های بیگانه بتوانند زبان های مارا غنی ساخته وآنهاراا آمادۀ جوابگوئی به انکشافات ودست آورد های علمی وتکنولوژیک  جهانی بسازند که به سرعت در تحول است، باید مانعی در برابر استعمال آنها وجود نداشته باشد.زمانی که خود بتوانیم معادلات کاری وجوابگو درزبان های خودطرح وتدوین کنیم ،آنوقت بجاست که واژه های بیگانه را یکی پی دیگراززبان خوددورسازیم.

بناأ به باور این قلم آموزش های «فراقومی وفرازبانی»،چه درمکتب انجلینا ویا هر سازمان آموزشی دیگر ،یگانه راهیست که میتواند از یکطرف پسران ودختران نوجوان کشور را دربرابر چالش های رئال قرن بیست ویکم شان آماده سازد وازطرف دیگر ارزش های بومی وسنتی مارابا ارزش های دیموکراتیک جهان پیوند داده وبه این ترتیب پویندگی فرهنگ ووحدت ملی افغانستان راتحکیم وتقویت بخشد. درغیرآن جامعه درمحدوده های قومی وزبانی خود کمافی السابق خفه شده سنتگرائی، تند گرائی دینی، خشونت دربرابر زن ومردسالاری دوام خواهد یافت.

 

 


بالا
 
بازگشت