ابراهیم ورسجی

 

نگاهی به وضع تفکرسیاسی دررسانه های افغانستان

ابراهیم ورسجی

20-5-1392

ازسه سال بدین سو،گه گاهی بحث ها، تبصره ها وسخن سرای های سیاسی را دررسانه های دیداری- شنیداریی حکومتی وغیرحکومتی تماشا می کنم.ازبد شانسی یاخوش شانسی، هرگزموفق نشدم که درزمینه ابرازنظرنمایم. تا این که، درشبانگاه16ماه اسد،یاشبا نگاه نخستِ روزِ عید رمضان،بابهره برداری ازوقتی مناسب فراهم شده، به نوشتن این مقاله آغازنمودم.واقعیت این است که درکشورما هرچیزی متولی دارد،مگردین ووطن! زمانی که دین ووطن متولی نداشته باشند،چه گلایه ی می توان ازبی متولی بودن علم ها ودانش های سیاسی وغیرسیاسی، بویژه اولی که با زارش این روزها درافغانستان بسیارگرم می باشد،کرد! ازجانب دیگر،درکشوربلاکشیده ی ما،به همان اندازه که حزب های سیاسی،نهادهای بی رنگ جامعه ی مدنی و...سمارق گونه برآمد کرده اند، تا درجهت تجارت پیشگی شماری ازکم سوادان، پول درآوردی داشته باشند؛نظریه پردازی وتبصره های سیاسی ومبصرانِ رنگارنگِ آن هم با زارپُررونق وسمارق گونه ی خود را پیداکرده اند. ازهمه مهم تراین که، رسانه های دیداری وشنیداریی بی شماری توسط جنگ سالاران، اوباشانِ سیاسی نما، سردسته های زنده مانده ی سازمان های نام نهاد جهادی ودرواقع تباه کارومافیای مواد مخدر، اِن جی اوکارانِ خود فروخته- شکم پرست ونوکران پُرمزد وکم مزدِ بازارِ سیاه ومکاره ی سیاستِ ملهم ازدست کاری های بیرونی؛بخاطرنداشتن پیام،مبصران سیاسی ای بی شماری تولید کرده اند. مبصرانی نادان وبی مغزی که به هرچیزآگاهی دارند،مگردانش وجهان پُررمزورازِ سیاست وبازیی پیچیده وچند پهلوی سیاسی،آن هم درشرایطی که  جهانی شدن اقتصاد واطلاعات، محیط های ملی وجهانی را بسیارباهم پیوسته نموده است.

بهرصورت،افغانستانِ ماتم- جنگ سالار- تکنوکراتِ نادان- اِن جی او- مافیا زده ی ما،همان گونه که برابربه شمارمردم داری / ولسوالی های خود،حزب ورهبرمذهبی- جهادی- طالبی،حزب ورهبرسیاسی- کمونیستی- سکولار- ملی گرا- فاشیست- قبیله گراو... پیدانموده است؛بدون هرگونه گمانه زنی ای،حق دارد که مبصرانِ بی شمارسیاسی- نظامی بی سواد، داشته باشد. مبصرانی که می توانند هرچه بگویند،اما نمی دانند که سیاست چیست وجامعه ی بحران زده ی افغانستان چه می خواهد وبه چه نیازمبرم دارد وبازی های سیاسی- استراتژیکِ بازی گران منطقه ی وجهانی برای درازمدت وکوتاه مدت، چه خط سیری را دنبال می کنند؟ ازآنجا که درجهان سیاستِ روبه جهانی شدنِ اقتصاد- اطلاعات ورسانه های آزادِ زاده ی انقلاب اطلاعاتی،مسایل سیاسی ای درونی بامسایل سیاسی ای بیرونی پیوند ناگسستنی پیداکرده اند،جهانی درهم آمیخته ی که همه چیزراتخصصی نموده است.ازاین رو،لازم است که درهمه زمینه ها، بویژه سیاست وتبصره گریی سیاسی،ازاصول ومعیارها یاسنجه های درخورعصردیجیتال / انقلاب آگاهی بخشِ  ریاضیکی پیروی کرده شود.درغیرآن،سیاست هم به کلافه ی سردرگمی فرومی رود که جهاد،شریعت،دموکراسی،حکومت قانون،حقوق بشر، و...درکشورما،فرورفته است.

طوری که گفته شد،جهانی شدنِ اقتصاد واطلاعات که دراصل درجهت بازاریابی،کسب موادِ خام ،کارگرانِ ارزان قیمت وشکستن مرزهای ملی سیرمی نماید؛ درذات خود،هم اقتصاد وفرهنگ های ملی را زیرفشارمی گیرد وهم سیاست گران ملی گرا یابظاهرملی گرا را درتنگنا می اندازد،تابدوکارزیردست بزنند: نخست،به تمام فیصله ها وبرنامه های صاحبان سرمایه  وفن آوریی اقتصادی- اطلاعاتی ای جهانی سازان،گردن نهند.دوم،به مخالفت برخیزند که دراین حالت، انقلاب رسانه ی با تشویقِ خیزش های توده ی، نخست،بازارسانسورگری- خبری- تحریف گری شان را اشغال می نماید.دراین صورت،برسرشان همان می آید که برسرمستبدان سانسورگرعرب آمد که شماری بتاریخ پیوستند وشماری دیگرازجمله بشاراسد درجهت زنده ماندن مصروف کشتارمردم خود آن هم به کمک روسیه،چین وایران می باشد ومخالفانش هم وضع مشابهی دارند.ازاین رو، روشن است که سیاست کاران،چه مردمی وچه مردم ستیز،بدو پدیده ی زیرنیازمبرم دارند:نخست،احترام به مردم ومحترم شدن درمیانِ آن ها.دوم،بی احترامی به مردم منفورشدن درمیان آن ها وتکیه بربیگانگان درجهت سرکوب مردم. جنایت وخشونتی که درسوریه ادامه دارد.بدبختانه،درکشورهای مسلمان،سیاست کارازگونه ی نخست را نداریم؛اما،سیاست کارازنمونه ی دوم را فراوان داریم که سرنوشت شان همان خواهد بود که درقسمت قذافی،مبارک،بن علی،علی عبدالله صالح وپرویزمشرف رقم خورد! با این که،پرویزمشرف،به سرنوشت قذافی ومبارک روبرونشد که ویژه ی فرهنگ انعطاف پذیرنیم قاره ی هند می باشد؛اما،باندازه ی توهین شد ومی شود که بد ترازحالت قذافی را به نمایش می گذارد. به سخن دیگر،توهین شدن درزنگی بهتر ازتوهین شدن درجریانِ مرگ وپس ازآن می باشد. وضعیتِ ناخوشایندی که کرزی هم انتظارآن را می کشد!

درواقع،سیاست کارانی نامبرده ازدوچیزرنج می بردند ومی ترسیدند:نخست،ازآگاهی ونه ترس شدنِ مردمانِ زیرفرمانِ خود. دوم،مشاوران سیاسی نادان وبلی،بلی گو،رسانه ها وخبرنگارانِ گوش بفرمان ومبصرانِ سیاسی ازگونه ی مبصرانی افغانی.تاجای که به اصل نخست ارتباط می گیرد،به روشنی می توان گفت که نترس شدن توده ها ورویاروی مردم بامستبدانِ عرب،همه چیزراپیش ازتهیه کردن بدیل، عوض وبحرانی را دامن زد که نظامی ها وسیاست کاران ازمهارآن ناتوان می باشند.وضعی که اکنون درمصرشاهدِ آن می باشیم.اما، نماد اصل دوم را درافغانستان داریم که کمک به دوام بدترین حکومت داری کرده وباعث شده است که مردم دربی باوری وسیاست کاران ومبصران نادان وبی سوادِ سیاسی شان امید به ماندن نیروهای نظامی امریکا،نمایند.درغیرآن،تروریسم وطالبان ودیگرقانون گریزان وتباه کاران، کارشان را یکطرف خواهند کرد!

بهرحال،نیازمبرم به این داریم که نگاهی ریزودرشت به کرانه های دورونزدیک انداخته بنگریم که دیگران درشرایط همانندِ ماچه کرده اند که گلیم خویش را ازموج های غرق کنده وتوفان زابیرون نموده اند. البته، چه درشرایطی پیچیده ی ما وچه درشرایط های کم وبیش همانندِآن.درواقع، سیاست مدارانِ کارکشته وآینده نگرومشا وران ومبصرانِ سیاسی ای آگاه شان هستند که بحران ها رامهاروبه سوی توسعه وپیشرفت گام برمی دارند.دراین زمینه،پال کینیدی،دانشمند خوشنام کانا دای، درکتاب پرخواننده ی"ظهوروافول قدرت های بزرگ"که به فارسی هم ترجمه شده است؛بسیارزیبا،حالت سیاست مداران را تمثیل می نماید.اومی گوید:"سیاست مداران مانند ناخدایان کشتی دربحرفراخ، دراز وپرژرفنایی شنا می کنند که نجات شان وابستگی به هنرشناگری شان دارد." به این معنا که، اگرشناگرماهریا سیاست کارآزموده  نباشند،غرق شدن شان حتمی می باشد! بدی غرق شدن این گونه سیاست کارانِ بی هنرِسیاست کاری این است که تنها خود شان غرق نمی شوند،بلکه مردمان زیرفرمانِ خود راهم نابخردانه غرق می کنند.وضع غمباری که درقالب حکومت درمانده ونابکارکرزی ومشاورانِ نادانش ویاوه سرایی مبصران سیاسی- نظامی اش تجسم پیدانموده افغانستان را به سوی فرورفتن درورطه ی فروپاشی می راند.وضعیتی غم انگیزی که بالادستی ای تروریسم قبیله سالاروآشوبگریی دوام دارِ جنگ سالاران ودست اندازی هایی نا روای بیرونی ها را حتمی می سازد.

خوشبختانه که درجهت به آزمون گیری وتلاش درمسیربیرون رفت ازورطه ی هلاکت وبحران،همه سیاست کاران،مانند سیاست کاران افغانستان ومبصرانِ سیاسی- نظامی ای نادان شان نیستند،بلکه درمیان آن ها کسانی به وفرت یافت می شوند که به ناخدایی وغواصی ای کشتی دربحرپُرفرازوفرود سیاست مهارت دارند وتوانستند ومی توانند گلیم کشورهای خود را ازبحران های ژرف وتوفان زا بیرون وبه ساحل مرا د برسانند! بطورنمونه،اتاترک،ترکیه ی فروپاشیده پس ازجنگ جهانی اول را، ازبحران بیرون ونظم سیاسی نوبخشید.رضاشاه پهلوی،ایران فروپاشیده پس ازانقلاب مشروطه رانظم نوگرا بخشید.کنراد ادنایر،آلمان متلاشی شده درجنگ  جهانی دوم راسامان بخشیده به یک قدرت بزرگ اروپای بالاکشید،وتوکوشیدا،عین کاررا درژاپانِ پس ازجنگ دوم جهانی،کرد.مائوزیتنگ،چین تریاک زده رابه یک قدرت اتومی مبدل کرده درواقع بزرگترین چرخش درتاریخ آن ایجاد نمود وجانشین،دینگ شیائوپنگ،این کشوررابه یک قدرت بزرگ اقتصادی متحول کرد.کشوری که اکنون با امریکادرسیاست واقتصاد جهان، شاخ می زند.ریچارد نکسن،امریکای شکست خورده درجنگ ویتنام را موفقانه ازآن جنگ بی فرجام بیرون وباتامین ارتباط باچینِ مائو،پکن ومسکورابجان هم انداخت.ودراخیر،دیدیم که رجب طیب اردوان،ترکیه ی نظامی زده وازنظراقتصادی ناکام را هم اززیرسایه ی ارتشی ها بیرون کرد وهم اقتصاد نیمه جان آن را متحول وبه دوازدهمین اقتصاد جهان بالاکشید.درحقیقت، این گونه فرازوفرودها درجهان سیاست،بدوعامل زیرپیوستگی دارند:نخست،احترام سیاست گران ومدیران به منافع وحقوق مردم شان.دوم،بهره برداریی درستِ آن ها ازتوانای ها واستعداهای بالقوه وبالفعل جامعه.توانایی های که مدیران ومبصران آگاه،کارشناس ،نترس ومنتقد،بخشی مهم وسازنده ی آن ها به شمارمی آیند.

بدبختانه،کشورجنگ زده ی ما ازهمه عامل های سازنده ی نامبرده بدورمی باشد.بادرک وشناخت ژرفِ چنان کمبودیی،این پرسش، پاسخ می خواهد که چگونه می توان بربحران غلبه وکشوررابه سوی پیشرفت مادی وفرهنگی رهنمون شد؟ روشن است.برای پاسخ درستِ پرسش یاد شده راهی نیست،جزتوسل به کارها وعامل های زیر:نخست،درک وشناخت علمی از پدیده های اجتماعی،اقتصادی،سیاسی وفرهنگی کشور.دوم،تخصصی وکارشناسانه ساختن همه مقام ها وبست های دولتی درهمه سطوحِ مرکزوولایت ها، البته به سویه ی علمی-فنی- اداری وسیاسی کشورما.درارتباط به اصل نخست،باید گفت که جامعه ی افغانستان که درآغازشرایطی پسا کمونیستی، درنتیجه ی برخوردهای میان گروهی وپس ازآن طالب بازی وشریعت سازیی پاکستانی ها فروپاشیده بود،به یک چیزبنیادی نیازداشت وآن این که سیاست کارانِ آن درباره ی جامعه ،سیاست ،اقتصاد وفرهنگ این کشور،بویژه روابط بین المللی آن چگونه می اندیشند؟ واقعیت این است که درآن برهه ی حساس،کسانی به قدرت بالاکشیده شدند که ازدانش وتجربه ی سیاسی- اداری که خیر؛ بی بهره بودند،ازارزش های انسانی- اخلاقی هم فرسنگ هابدور بودند! دوربودن ازاخلاق وانسانیت ومشغله های جنگی یک ونیم دهه، آن ها را طوری با رآورده بود که درمیدان سیاست،جزجنگ وآشوبگری وگردآوریی پول وبرآوردنِ منافع شخصی- گروهی  ونادیده انگاشتن منافع مردم،اندیشه وتدبیری نداشته باشند.ازاین رو،ازویرانگریی زاده ی جنگ ها میان حکومتِ وابسته به مسکو ومخالفانش دردوره ی جنگ سرد که خودبخی ازآن بودند؛ یک گام به پیش گذاشته، پایتخت کشورراویران نمودند.درادامه ی چنان ویرانگریی بود که بادا ران شان درجهت رهای ازآن ها،طالبان راتولید کرده دیگربخش های کشوررا درکشمکش جهادی- طالب، بیشترازپیش، ویران کردند.

دراین راستا، واقعیت تلخ این است که، داستان غمبارِ ویرانگران جهادی- طالبی که دررابطه به سیاست ومدیریت سیاسی-اجتماعی- اقتصادیی کشورآگاهی صفری داشتند،پایان نیافت.ازبد رخ دادها،نادان ترین وفاسد ترین بخش هایی همان نادان ها درسیاست،اداره واقتصاد،درشرایطی پساطالبی بقدرت نصب کرده شدند که وضعیت درد آورِکنونی دستاورد آن ها می باشد.زمانی که نادانی ای بیش ازاندازه ی آن ها با نا دانی ای مدیران وسیاست بازانِ نادان تروفاسد ترازایشان وحضورنظامی- سیاسی کشورهای غربی وبرخورد منافع منطقه ی ها وفرامنطقه ی ها گردِ هم آمدند،شرایطی رنج آورکنونی را رقم زدند که صد درصد بزیان مردم وفایده ی طالبان وآشوبگران می با شد.درواقع،سلطه ی مدیرانِ نادانِ سیاسی- بروکراتیک- وارداتی ازهتل ها وکاباره های کشورهای غربی ،جنگ سالاران،اِن جی اوکاران سود جو ومافیای مواد مخدر،برنهادهای دولتی،وضع کشوررابیشترازپیش بحرانی ساخت.اینجا است که همه چیزوهمه نا دان ها سیاسی ومبصرسیاسی شدند وباید چنین می شد،چرا؟ باین خاطرکه ، درکشوری که گردش نخبه گان سیاسی بانبض جامعه همراه نباشد،همه چیزرنگ سیاسی به خود می گیرد ونا دان ترین افراد، نظریه پردازومبصرسیاسی می شوند! تحولی به عقب که آینده ی افغانستان را ازگذ شته ی ناشادِ آن تاریک ترساخته ومردم رابیشترازهرزمانی نسبت به آینده ی حکومت درمانده ی کرزی بی باور وچشم به انتظارِحضورنیروهای امریکایی ساخته است.

روشن است. وضعِ غمبارکنونی که زاده ی مدیریت سیاسی- نظامی ای سیاست بازانِ متعصب،نالایق و بدنام وجنگ سالارانِ تباه کارومافیای مواد مخد رمی باشد،باید مردم را متوجه سود وزیان ماندن نظامی های امریکای وهمچنان،زیان های احتمالی دوباره قدرت گیریی طالبان بسازد.دراین باره که، چرا افغانستان با وجود هزینه های کلان جانی ومالی ای خودش وجامعه ی به چنین حالتِ لرزان با دورنمایی سیاسی ای تاریک وبزرگ شدن تهدید تروریسم روبروشده است؟ پاسخی روشنی دارد وآن این که،دولت مردان ومبصران سیاسی- نظامی شان به گونه ی مرگباری شکست خورده اند وباید شکست می خوردند وبرای بیان دلیل های شکست خوردن آن ها،بدو علت اشاره می شود:نخست،موضع طالبانی کرزی درپیام عیدانه اش که پاسخ پیام ملاعمرآخوند می باشد.دوم،چرندیات سرایی مبصران سیاسی-نظامی در رسانه های حکومتی وغیرحکومتی درکشورجفاکشیده ی ما.درواقع،هم سخنان عیدانه ی کرزی وهم سخنان عیدانه ی ملاعمروهم چرندیات سرای مبصرانِ سیاسی ای نا دان درباره ی سیاست وحکومت داری،نشان مید هند که دشواری درکجا است، واین ها چه می گویند؟

چون،بیانیه های ملاعمربه بهانه های گونه گون توسط آی اِس آی / سازمان اطلاعات وامنیتِ پاکستان تهیه وپخش می شود؛ازاین رو،درآن ها کمترکمبودی دیده می شود.برخلاف،بیانیه های کرزی که توسط مشا ورانِ بی سواد ومتعصبش تهیه می شوند؛مشاورانی که شماری بسیارشان سروکله درسازمان نامبرده هم دارند،طبیعی است که پُرازخامی بوده وبجای فایده رسانی به کشور،باید زیان رسانی نمایند.ازسوی دیگر،مبصران سیاسی- نظامی ای چرندیات گو دررسانه های افغانستان هم که همانند مشا وران کرزی پس ماندگی ای ذهنی- فکری دارند ، باید درروند بیان پرسمان های روزمره- سیاسی و استراتژیک،بهوده گویی نمایند! دراین بخش ازنوشته،بهتراست که ازموضع گیری های نا درستِ کرزی بیاغازم ونیازی هم نیست که بسیاربه عقب بروم.درهمین چند ماه پیش که دفترتماس باطالبان در"دوحه" بازشد،اعصاب کرزی چنان خراب شد که تاتوانست خلاف واقع یاغیرسیاسی سخن گفت وموضع گرفت.ازجمله سخنان کرزی،این سخنش مهم بود که گویا با بلند شدن بیرق طالبان دردوحه،افغانستان دوشق می شود واین آقا بوحدت آن کارمی کند! آن سخن پایان کارنبود وکرزی درپیام عیدانه اش به طالبان گفت که اگردفترخود رادرا فغانستان بازمی کردید،مشکلی دربرافراختن پرچم تان پیش نمی شد! چون،کرزی پیشترطالبان را برادرخوانده بود،حیف اگرپرچم برا درانش درافغانستان برافراشته نشود! وداستانِ بزرگ کردن افسانه ی تجزیه ی افغانستان هم درروزهای پسین،توسط کرزی،به این اصل برمی گشت که  داود زی،یکی ازفادارِانِ پیشینِ طالبان،وسفیرکنونی ای کرزی دراسلام آباد،ازیک مقامِ دولت پاکستان دریافته بود که اگرچند ولایت افغانستان به طالبان سپرده شود،فرایند صلح خوبتربه پیش می رود.پرسمانی که پسانترتوسط وزارت خارجه ی پاکستان تردیدشد.ودرپسین سفرسرتاج عزیز،مشاورامنیتِ ملی ای نخست وزیرپاکستان به کابل،نامبرده به صراحت گفت که درفرایند گفت وگوهای صلح میان طالبان وحکومت کابل،کشورش کمک می کند،اماضمانتی به موفقیت آن داده نمی تواند.به این معناکه پاکستان برطالبان نفوذِ درخورضمانت ندارد،یا تازمانی که حکومت کابل صد درصد به سازاسلام آباد نرقصد،ازنفوذِ نظامی های پاکستانی برطالبان درروندِ صلح کارگرفته نمی شود.

بهرصورت، سخن داود زی درست بود. به این خاطرکه،پاکستان مایل است که قندهار،خوست وجلال آباد،به طالبان سپرده شود،تا نه این که کمکی به فرایند صلح شود،بلکه این زمینه فراهم شود که مرکزهای نمایندگی هند ازشهرهای نامبرده برداشته شوند. وعملیات خود کشانه درجلال آباد،درروزهای عید، درکنارکنسولگریی هند،پاسخ پاکستان به خواسته های مکررکرزی درکمک به فرایند صلح بود.درسوی دیگری ماجرا، رفتن سفیرهند به جلال آباد وکمک دالری به شهیدان وزخمی های عملیاتِ نوکران پاکستان،نشانگراین است که هند درموضع بازسازی وپاکستان درموضع ضد بازسازی درافغانستان پا می فشارند.باتوجه به سخنان یاد شده،نویسنده ازکرزی می خواهد که به حیث نفراول افغانستان سخن بگوید،نه افرادِ کوچه وبازاروهمچنان بداند که سخنان وموضع گیری های ناسنجیده ی اوبیشترازویرانگریی طالبان وپاکستان،به اعتبارجهانی ای کشورمازیان رسانیده است.نویسنده این راهم تاکید می کند که کرزی دیگرنمی تواند سخنانِ درخورپذیرش عوام بزند؛ازاین رو،لازم است درچندماهِ دیگری که برایش مانده است،کتاب بخواند، خاموشی اختایرنماید.به سخن روشنتر،خاموشی اختیارکردن هم برای مردم عادی مفید است وهم برای سیاست بازان مانند کرزی.شایانِ دقت است که خاموشی ای مردم عادی برای خودشان وخاموشی ای سیاست با زان هم برای خودشان وهم برای جامعه سودمند می باشد.

پس ازمفید ارزیابی کردنِ خاموشی ای کرزی که به نفع خودش ومردم برآورد شد، لازم است به مبصران کم سواد سیاسی- نظامی هم توصیه های کرده شود.دراین راستا، برای مبصران سیاسی ازگونه ی افغانی لازم است بدانند که برای مبصرسیاسی شدن  به مسایل زیرنیازمبرم دیده می شود:نخست،تمیزگذاشتن میان رخ دادهای روزومسایل استراتژیک- سیاسی.دوم،درک وشناخت بنیادی درباره ی علوم انسانی، مانند:جامعه شناسی، بویژه جامعه شناسی سیاسی،علوم سیاسی، روابط بین المللی، سازمان های بین المللی- منطقه ی،بلاک های جهانی- منطقه ی،علم حقوق،قانون بین الملل،اقتصادِ سیاسی،بویژه اقتصادِ سیاسی- جهانی،جهانی سازی،مردم شناسی،فلسفه،رواشناسی،دانش جنگی ومدیریت.ازآنجا که درسال های پسین، فن آوریی اطلاعاتی- آگاهی بخش، نقش مهمی درسیاست های ملی- منطقه ی- جهانی بازی می کند،فهم ودرک درستِ نقش رسانه ها درسیاست ملی وروابط بین المللی نیز اهمیت بیش ازاندازه پیدانموده است.دررابطه به اصل نخست، باید یاد آورشد که کرنت اِفیرز / رویدا دهای جاری،ازمسایلی می باشند که روزنامه نگاران بدرستی به حساب آن ها می رسند ونیازی به پیشگام شدن مبصران سیاسی نیست.بطورنمونه،سخن گفتن درباره ی امضای معاهده میان کابل وواشنگتن،یک مسئله ی روزبا ماهیت استراتژیک- سیاسی می باشد که ازعهده ی بیان آن روزنامه نگاران بدرستی برمی آیند،بویژه زمانی که کرزی درباره ی آن پراکنده وبی ربط سخن سرای می کند.اگرسخن ازتاثیرامضاکردن ونکردن آن برآینده ی افغانستان ومنطقه به میان می آید،آنگاه بحث ازمسایل سیاسی- استراتژیک- اقتصادی درافغانستان،منطقه وجهان به میان می آید.کاری که ازعهده ی آن نه روزنامه نگاران،بلکه مبصران سیاسی- نظامی- اقتصادی برمی آیند.همچنان،بم گذاری ها- عملیاتِ تروریستی- خود کشانه ی روزانه ی طالبان وراه اندازیی گفت وگوهای صلح با آن ها توسط شورای صلح، درذات خود،مسایل روزانه وبا زتاب درست آن ها،وظیفه ی خبرنگاران می باشد.اما،اگرکارکرد طالبان، به هدف های پشت سرآن ها درپاکستان پیوند داده شود،آنگاه مسایل پیچیده ی روابطی خارجی کابل واسلام آباد خود نمایی می کند که سخن گفتن درباره ی آن، کارمبصران سیاسی- نظامی- استراتژیک می باشد.ازسوی دیگر، برای آگاهانِ افغان روشن شده است که طالبان یک گروهِ خود گردان با آ درس وهدف سیاسی مشخصی افغانی نمی باشند وتنها جنگ نیابتی پاکستان را درافغانستان به پیش می برند؛ ازاین رو، تازمانی که هدف های آن کشوردرکشورما برآورده نشود،صلحی میان طالبان وحکومت کابل درکار نخواهد بود. باتوجه به سخنان بالا،نویسنده برای مبصران سیاسی ای افغانی توصیه می نماید که نه تفکرسیاسی رابه مسخره گی بگیرند ونه کله ی تماشاچیان وشنود کنند گان رسانه های دیداری وشنیداریی کشوررا ازخرافه های سیاسی نما-خبریی یک بارمصرف پُرنمایند.اگربا وجود نادانی درزمینه ادامه میدهند،بهتراست که خود را زحمت داده کتاب بخوانند.پس ازکتاب خواندن های فراوان، می توان باورکرد که کله ومغزخود را درجهتِ شناخت پرسمان های بنیادیی افغانستان،منطقه وجهان بکارانداخته اند. دراین صورت،هم گام نخستِ مبصرسیاسی- نظامی شدن رابرداشته اند وهم می توانند باتبصره های سیاسی- نظامی- سنجیده ی خود به کشوروسیاست بازانش کمک نمایند تا سیاست مدارشوند.

 


بالا
 
بازگشت