ابراهیم ورسجی
درپارلمان افغانستان،دری ستیزی به قرآن ستیزی انجامید
ابراهیم ورسجی
30-4-1392
روزپنجشنبه،20ماه سرطان،بحث درباره ی واژه های دری وکاربرد زورمدارانه- تحمیلی واژه های پشتودرزبان دری،درپارلمان افغانستان وضعیتِ خشونت باری ایجاد نمود که درآن یک وکیل پشتوزبان درنهایت عصبانیت وبی خِردی باقرآن به آقای سیدانورسادات،وکیل دری زبان ازولایت سرپل که اززبان ما دریی خود دفاع می کرد،حمله نمود.درادبیات سیاسی آمده است که هرزمان که منطق شکست خورد،جنگ آغازمی شود.چون، منطق وکیل پشتوزبان شکست خورده بود،لازم می نمود که نظربه پس ماندگی فرهنگی اش جنگ را آغازنماید که کرد.باتوجه به درماندگی فرهنگی وکیل پشتوزبان وهمپالکی هایش،نیازمبرم می باشد که به اووهمکارانش فهمانیده شود عرصه ی زبان وفرهنگ،عرصه ی تفکر،عقل،منطق وپذیرش چند گانگی است نه زورگویی،بی منطقی وتاخت وتازفیزیکی به رقیب آن هم باقرآن،کتاب مقدس مسلمان ها! ازاین رو، نویسنده می کوشد دراین نوشته به همه ی فاشیست های قبیلگی- زبانی بفهماند که همان گونه که دری ستیزیی پدرانشان به پشتوفایده ی نرساند،دری ستیزیی خود شان هم بجای زیان رسانی به دری،زیان های فراوانی را به زبان پشتوبارمی کند.می دانم.کسی که به قرآن کتاب مقدس مسلمان ها بی حرمتی می کند،هرگزبه پشتووپشتوزبان های مسلمان هم حرمت قایل نخواهد شد! اکنون که آن وکیل نادان که نامش رانمی دانم وبه قرآن هم توهین کرده است،توهینی که دیگروکیلان پشتوزبان ازکنارآن سرسری گذشته اند که ازهرنگاه قابل سرزنش می باشد.پیوسته به آن،می خواهم به پشتوزبان های متعصب بی خبرازدانش زبان شناسی بگویم که بجای دست زدن به خشونت که نهایت بی فرهنگی شان رانمایش داد ومیدهد،بهتراست بدوکارزیردست بزنند:نخست،ارزشمند یی هرزبانی درادبیات آن است واگرادبیات این یا آن زبان خد شه دارشود،دیگربرای آن زبان چیزی باقی نمی ماند.بنابراین،اگرزبان ادبی خود رادوست دارند این حق را برای دری زبان هاهم بپذیرند ودری زبان هاهم به آن هاحق نمی دهند که زبان شان رامسخ نمایند.دوم،بکوشند باترجمه ی کتاب های علمی، زبان پشتوراغنی بسازند، نه با بارکردن چند واژه ی پشتوکه ازفارسی برگردان کرده اند واکنون می کوشند آن ها را بزوربد ری بارنمایند.برای آگاهی هرچه بیشتراین گونه فاشیست های زبانی- قومی ونمایشِ چگونگی وضعیت سیاسی- تاریخی- زبانی وپشتودانی ای سیاست کاران خوب وبدشان،ناگزیرم ازتاریخ بیاغازم.
درتاریخ سیاسی،هرچه به عقب برویم،حضورسیاسی پشتوزبان ها به صفرنزدیک می شود؛ باوجود این،دردهه ی سوم سده ی18میلادی،بافروپاشی دولت صفوی است که نخست سران قبیله ی هوتکی وپس ازآن ها ابدالیان پشتون درتاریخ سروکله نشان داده اند وسروکله نشان دادن شان هم به گونه ی بود که بزبان پشتوسخن گفته نمی توانستند وعلت این ناتوانی هم این بود که سرزمینی که دردهه ی پسین قرن نزدهم پس ازهمسازیی روسیه ی تزاری وهند بریتانیا دراین بخش ازآسیا،افغانستان نامیده شد؛باوجود زبان وزیرساخت فرهنگی- ادبی فارسی- دری،درجغرافیایی سیاسی منطقه دارای بخش بندیی زیرین بود:ازقندهارتا بادغیس پیوسته به دولت صفویی ایران،ازفاریاب تا بدخشان پیوسته به بخا را وازغزنی تاشمالی ونورستان پیوسته بدولت مغلی هند بود.باوجود سه پارچگی ای یاد شده،حکومت های هرسه بخش به دری یافارسی سخن می گفتند یازبان رایج علمی-اداریی هرسه دولت، فارسی ای دری بود.زمانی که در1730،هوتکی های پشتون به حیث اتباع سنی مذهب دربخشی شرقی دولت شیعی- صفوی شورش وآن دولت متعصب،فاسد وروبزوال را برانداختند،موضوعی که درتاریخ کنونی ایران بنام"فتنه"ی افاغنه تدریس می شود.دورخ داد تاریخی خود نمایی کرد که به اوضاع کنونی منجرشد:نخست،نادرافشار،سرلشکرسنی مذهب دولت متلاشی شده ی صفوی، هوتکیان پشتون تبار را ازایران پاکسازی ودر پیشروی به سوی شرق،تمام سرزمین های افغانستان کنونی را ازشمال تاجنوب به شمول ایران کنونی درزیراداره ی حکومت خود درآورده درواقع ایران بزرگ یا آریانای کهن عصرکورش ،داریوش وجمشید / یما را بازسازی نمود.
ازآنجا که همه ی فاتحان نوپا برای استوارسازیی سرزمین های مفتوحه ی خود به پول ونان نیازدارند،نادرافشارِ فاتح هم برای رفع نیازخود، به سوی هند،بانک پول ونان ارزان قیمت همه ی فاتحان دیروزیاسلف خود شتافت.ازبد یاخوب رخ دادها،پس ازغارت بانک وذخیره ی مواد خوراکی ای پاد شاه فارسی زبان هند،نادرافشاردرمسیربازگشت ازهند به ایران، کشته شد.احمدخان ابدالی که یک افسرنا درافشاروهمکارش درغارت هند بود،بارسیدن به قندهاراعلام پادشاهی کرد وایران افشاری پس ازمرگ بنیان گذارش؛ نخست، درآشوب فروفت، ودرگام دوم، بابرآمد کردن کریم خان زند،نظم نسبی خود رابازیافت،امادرموقعیتی نبود که مزاحم احمدخان ابدالی شود.درمسئله ی زبانی،پرسمان مورد بحث این نوشته،بدودلیل، هم هوتکی ها وهم ابدالی ها درموقعیتی قرارنداشتند که درباره ی زبان پشتوفکرنمایند:نخست این که،زبان پشتودرحد یک زبان گویشی نه نوشتاری درکناره ی جنوبی خراسان بزرگ با اغلب واژگان عربی- فارسی رواج داشت که نمی توانست دربرابرزبان فراگیرفارسی بابسترتاریخی-ادبی-فرهنگی-هنری-علمی و...خود نمایی کند.دوم این که،احمدشاه ابدالی هم بخاطرزندگی طولانی درایران توان سخن گفتن بزبان پشتورانداشت.ازاین رو،ازاحمد شاه ابدالی تامحمد داودخان،هیچ کدام اززمام دارانِ خراسان- افغانستان کنونی به پشتوسخن گفته نمی توانستند ومحمودافشارنویسنده ی ایرانی ای کتاب افغان نامه هم آن ها را(پشتون تبا ران)فارسی زبان قید نموده است.فارسی زبانانی که ازنگاه علمی- ادبی- فرهنگی،نه بدرد فارسی خورد ند ونه به رشد پشتوکمک نمودند.بلی دوکارزیرراکردند وآن اینکه: احمدخان بارسیدن به قدرت، شهرکهنه ی قندهارراکه باشند گان آن تاجیک هابودند،ویران کرد تا پراکنده شوند؛ ومحمد داودهم، اول، درادامه ی دری ستیزیی هاشم خانِ کاکایش البته نرم ترازاو، دری ستیزی کرد ودوم با پشتون گری وپشتونستان خواهی احمقانه ی خود برای شوروی راه سازی وبه پاکستان بهانه داد تا برای افغانستان طالب سازی کرده شرایطی غمبارکنونی رابه مردم آن بارنماید.
بهرحال،زمام داران خراسان- افغانستان کنونی( که نام پسینی پس ازمرزبند یی استعماریی کشور درسال1893)؛بدون پرسش ازمردم به آن ها بارکرده شد،از1747تا1901 ،پایان دوره ی عبدالرحمن خان ،هیچ گاه مسئله ی زبانی را داغ نکردند وتوان وسوادی هم نداشتند که درزمینه اندیشه نمایند.اما،با آغازدوره ی امیرحبیب اله خان،محمود بک طرزی ازترکیه به افغانستان آمده با استوارسازیی پیوند خویشاوندی باپسران امیر،ازجمله امان اله خان وپخش نشریه ی"سراج الاخبار"،هم روشنفکر مآبی کرد وهم مسئله ی زبان پشتورا درزمانی داغ کرد که خودش به آن سخن گفته نمی توانست.طرفه این که،طرزی پشتوبازی یاکارزورمدارانه، آن هم حکومتی، درجهت پیشرفت زبان پشتو، درجای غیرپیدایشش رابه پیروی ازپان ترکیست ها که پس ازفروپاشی دولت عثمانی برآمد کردند ومسئله ی دیگرزبان ستیزی را اززبان ستیزیی فرانسوی ها وجرمن ها درآغازشکل گیری دولت-ملت مدرن آموخته بودند،تقلید می کرد.درواقع،پشتوبازیی طرزی درافغانستان ازدونگاه بی نتیجه بود:نخست،کسی یاکسانی که خود بزبان پشتوسخن گفته نمی توانستند به پیشرفت آن هم کمکی ازآن ها ساخته نبود.دوم،جای پیدایش زبان پشتوهند دیروزوپاکستان کنونی می باشد، نه خراسان یا افغانستان کنونی؛ ودرپاکستان هم، این زبان درسطح زبان گویشی نه نوشتاری کاربرد دارد.بطورنمونه، درزمان زندگی درپشاورباپشتوزبان های بسیاری درتماس بودم وازآن ها پرسان می کردم که به پشتونوشته می توانید؟درپاسخ می گفتند که نه! وروزی ازیک جوان پشتوزبان که دوستم شده بود خواستم که پشتونوشتن را آغازنماید،برایم گفت که زبان پشتوبرایم نان نمی آورد ومجبورم که برای کاریابی به لاهور-کراچی وجاهای دیگری بروم که زبان پشتوبرایم کارنمی آید.به سخن دیگر،زبان پشتودرپاکستان زبان شهر،دانش،کاروصنعت نیست.ازاین رو،برای کاریابی باید به سراغ انگلیسی یااردو رفت.این موقعیت زبان پشتودرپاکستان،جای پیدایشش بود ومی باشد.
دراین راستا، دشواریی پشتوگرایی طرزی وشاگردانش این بود ومی باشد که درسرزمینی باریشه های گسترده وژرف فرهنگ وزبان دری، بازورحکومتی، زبان سازی وزبان ستیزیی زورمدارانه کردند ومی کنند.سرزمینی که ازخاوربه باختر،سمنگان دردامن همالیا ، بخشی ازچین کنونی که اکنون هم مردمش فارسی سخن می گویند تابحرین که ازنگاه تاریخی، بخشی ازایران بود ودرسال1970،استعمارانگلیس سرنوشت آن رابه شیخ های ایلی عرب داد وآریا مهرپاد شاه وقت ایران هم سکوت پیشه کرد؛وازشمال به جنون،ازخجند درشمال تاجیکستان تاگردیزدرجنوب افغانستان،قلمروطبیعی- پیدایشی ای زبان وفرهنگ دری-فارسی می باشد.قلمروی که درکناره های آن زبان های گفتاری-نوشتاری کوچک ازجمله زبان پشتو تنها می توانند درزیرسایه ی زبان دری زندگی نمایند نه غیرازآن.اما،زبان سازی های زورمدارانه ومسخ کردن زبان ادبی ای دری تنها بدرد سیاست کاران درمانده ،متعصب وبی فرهنگ ازگونه ی کنونی افغانستان می خورد تا بدرد زبان پشتو.اگرزبان های عربی وترکی باوجود عرب- ترک بودن زمام داران درمدت بیشترازهزارسال درخراسان بزرگ، نتوانستند خود را به حیث زبان های علمی-اداری- فرهنگی-ادبی جابزنند،برمی گردد به بسترتاریخی- طبیعی ای زبان وفرهنگ دری، نه عامل های دیگر.ازهمه مهم تراین که،کاری را که عربی بازبان دینی بودنش نتوانست بکند،هرگزاز پشتو با ذخیره علمی- فرهنگی- ادبی- هنریی کمینه یا نزدیک به صفرش ساخته نیست!
ازآنجاکه درافغانستان، زوروسیاستِ وابسته به آن تاکنون سخنِ نخست راگفته است وزورمداران هم فکرکردند ومی کنند که فرهنگ وزبان هم ساخته می توانند؛ازاین رو،فرهنگ وزبان سازیی تحمیلی سیکه ی روزشد که تاکنون ادامه دارد.آزمون شکست خورده ی که بارهاتکرارشده ودیوانگان سیاسی آماده نیستند که ازآن درس عبرت گرفته دست ازسرِ زبان سازی وزبان ستیزیی حکومتی- فاشیستی بردارند.اگرازتاریخ درس گرفته می شد،اکنون ما درموقعیتی بهتری قرارداشتیم.وچنان نکردن، سبب شد که درادامه ی تلاش های بی فرجام پشتوسازیی بی نتیجه ی محمود بک طرزی،نادرخان وهاشم خان هم با پیروی ازفارسی ستیزیی استالین دریک مرکزمهم زبان وفرهنگ فارسی، یعنی جمهوریی ازبکستان کنونی،درجهت فارسی زدایی درافغانستان کمربسته نمایند؛سیاست زبان- فرهنگ سوزانه ی که بخاطرایستا دگی ای قهرمانانه ی دری زبان ها ناکام شد.پس ازناکامی سیاست دری ستیزیی نادر-هاشم خان،ترفند دیگری توسط پسروبرا درزاده های حکومتی شان وفاشیست های فرهنگی- زبانی ای زیرفرمان آن ها براه انداخته شد که بارکردن بزورکی واژه های پشتوبه زبان دری-فارسی، نمونه ی بارزِآن می باشد.ازهمه خنده دارتراین که، این سیاست فرهنگ- زبان ستیزانه زیرعنوان جدای انگاری میان حوزه ی فرهنگی ایران وافغانستان براه انداخته شد.به باوراین گونه متعصبان، بهتراست میان حوزه ی فرهنگی- زبانی امریکا وانگلیستان هم جدای انداخته شود تاجهل بردانش برتری یابد! درحقیقت،این گونه جدای انگاری میان حوزه های فرهنگی- زبانی وزبان سازیی دروغین وزبان ستیزیی نفرت انگیز،ازدوپرسمان زیرمایه می گیرد:نخست این که، زبان سازان وزبان دری ستیزان درافغانستان دریافتند که ازفرهنگ وزبان ناتوانی برخوردارمی باشند.دوم این که،آنچه که بنام زبان وفرهنگ دارند،توان چالش وکمرنگ کردن زبان وفرهنگ دری- فارسی را ندارد؛بنابراین،باید کوشید تا زبان ادبی دری – فارسی رامسخ کرد.روشن است که زبان را ادبیات معیاریی آن زنده نگاه میدارد.اگرزبان ادبی کم توان یا زیرپرسش برده شود،هستی و کیان زبان مورد تهدید یا نابودی قرارمی گیرد.پرسمانی که اکنون، نابخردانه وخیره سرانه درافغانستان سربلند کرده است.
باتوجه به آنچه گفته شد،دوپرسمانِ زیررابه پشتوزبان ها ودری زبان های افغانستان پیشنهاد می نمایم:نخست،پشتوزبان ها باید بدانند که زبان شان توان وذخیره ی علمی مانند زبان دری ندارد ویکساعت افزودن درساعت های درسی به آن هم دردی را دوا کرده نمی تواند،کاری وزارت معارف خیره سرانه اکنون کرده است.ازهمه مهم تراین که،زبان پشتو توان واژگانی ای گرفتن وبیان مفاهیم نوازدیگرزبان ها وفرهنگ ها راهم دارا نمی باشد.ازاین رو،بجای دری ستیزی ومسخ این زبان که هم وسیله ی گفت وشنود میان تمام قومیت های افغانستان می باشد وهم توان واژگانی گرفتن وبیان مفاهیم جهان نورا دارا می باشد،ازراه های علمی – فنی- هنری نه سیاسی- حکومتی به فربه نمودن زبان پشتوبپردازند؛ البته نه به گونه ی که، واژگان عربی وفارسی را ازآن بیرون وترکیب های بی معنای مانند:ولس مشرراجانشین جمهوررئیس نمایند.دراین صورت،هم پشتو بهبود پیدا می کند وهم مزاحم ادبیات دری نمی شود.اگرچنین نکنند، که اغلب توان واخلاق این گونه کاری سترگی را هم ندارند.زیرا،اگرتوان آن رامی داشتند، شماری ازجوانان راروزشنبه29سرطان درجلال آباد به تظاهرات با شعارها وخواسته های غیرمنطقی علیه سیدانورسادات،نماینده ی معترض به زبان ستیزان درپارلمان، تشویق نمی کردند.درضمن،این راهم بدانند که وارد کردن واژه های من درآوردی ازسانسکریت بجای واژه های عربی- فارسی به پشتو،زمینه ی را ایجاد کرده ومی کند که فهم ویاد گیریی زبان پشتورانه تنها برای غیرپشتوزبان های افغانستان،بلکه برای خود پشتوزبان ها دشوار می سازد.نویسنده پشتوزبان های زیادی رامی شناسد وازبرخی ازآن ها که پرسیده است که پشتونوشته وخوانده می توانید؟درهردومورد،پاسخ منفی بود.ازسوی دیگر،شماری ازپشتوزبان ها گمان می کنند که به فارسی سخن می گویند وگه گاهی به این گونه زبان فهمی خود فخرهم می ورزند! واقعیت این است. وقتی که این شمارافراد درگردهمای های بزرگ وکوچک به دری سخن می گویند،ازشکست وریخت گفتارشان ازنظر دستوری رنج می برم.درست است که یاد گیریی زبان دری درقیاس بایاد گیریی زبان پشتوآسان می باشد،اماسخن گفتن به زبان ادبی دری دشوارترازآن است که هم وطنان پشتوزبان نویسنده فکرمی کنند.همچنان،ازفارسی زبان ها البته آن عده فارسی زبان های که به باورخود دنبال فارسی سره می گردند،می خواهم که بسیارمحتاط عمل کنند که سره کاری زبانی شان بجای فایده زبان ما رازیانمند نسازد؛به گونه ی سره سازیی زبان پشتوکه تنها به دری-عربی زدایی درپشتورادامن زده وچنان پشتوی بوجود آورده است که تنها بدرد سره سازان می خورد تا بد ردهمه ی باشند گان کشورما، بویژه غیرپشتوزبان ها.
دراخیر،هم ازپشتوزبان ها وهم ازدری زبان ها می خواهم که با زبان سیاست بازی نکنند.به این خاطرکه،ابزارسیاست کردن زبان، هم بزیان سیاست است وهم بزیان زبان.چرا؟به این لحاظ که سیاست در بازیی خود ازقاعده ی وزبان ازقاعده ی دیگر پیروی می کند.بطورنمونه،قواعد بازی درسیاست ازقدرت الهام می گیرد وقواعد بازی در زبان اززبان شناسی والفبای زبان الهام می گیرد.دربازیی سیاست هم طوریکه درافغانستان روبراه بود ومی باشد،سیاست کاران به پول وقدرت دیگران علیه منافع مردم بازی کردند ومی کنند.بازیی ناپاکی که وضع ناهنجارکنونی ودر192عضوسازمان ملل،قرارگرفتن افغانستان درقطارمغلستان،بوتان،سومالی وجنوب سودان،دستاورد آن می باشد.برپایه ی قاعده ی بازی درزبان که ازالفبای آن برمی خیزد،دومسئله بسیارمهم می باشد:نخست،زبان واژه های راکه ازخود دارد اززبان دیگرنمی گیرد.مانند واژه دانشگاه که ازدانش برخاسته وفارسی زبان ها نمی خواهند آن راقربانی "پوه وپوهنتون" نمایند.دوم،الفبا دروازه ی ورود واژه های بیرونی به زبان خود را بسته می کند.اگرخلاف سنجه ی نامبرده،واژه های بزبان وارد یابارکرده شوند،هم زبان آن را ازخود نمی کند وهم آن را تغییرمیدهد که نمونه تغییریافته ی آن ازنگاه دستوری درهردوزبان بی معنامی شود.دراین زمینه،یادآوری ازدونمونه بهترما رایاری می کند:نخست،سارنوال / بازرس را درنظرمی گیرم که الفبای فارسی تغییرش داده است ودرهردوزبان فاقد معنا شده است.دوم،مانند آن،واژه ی پوهنزی را می آورم که الفبای فارسی یوغ دستورخود رابرگردن آن سوارکرده وبحالتی درآورده اش که معنای اولیه اش رابجا آورده نمی تواند.این گونه دیگردیسی؛ازاین واقعیت تلخ حکایت می کند که عنصرزورچگونه درمحیط زبان وفرهنگ فضولی کرده است وفاشیست های پشتون سالها است که بی خردانه زورگفته اند ومی گویند.زورگویی که نه فایده بزبان رسانده ونه به کشور.اگرامریکا زبان رسمی ندارد وسرود ملی پاکستان فارسی وقابل فهم برای همه است ودرسرود ملی افغانستان که قابل فهم برای همه نیست وهمچنان درآن نام همه ی قوم های موجود وقوم های خیالی برای کاهش شماردری زبان ها درج کرده شده است تاخیال فاشیست ها را بخاطرکاهش دروغین شمارتاجیکان آرام نماید،حاکی ازاین است که گستره ی سرزمینی وتوان علمی- فرهنگی- هنری وپیام رسانی زبان مهم است تاسیاست های فرهنگی ای فرهنگ سوزانه ی سیاست کاران مزدوروپس مانده که بیشترازدیگران بلای قوم وزبان خود می باشند! سیاست فرهنگی ای که سالها است درافغانستان کاربردارد وبه پس ماندگی علمی-فرهنگی- فنی ودرمجموع به پیشرفت اقتصادی-اجتماعی وسیاسی کشورمامزاحمت کرده است.طرفه این که،اکثر دری ستیزان نشسته درپارلمان واداره های حکومتی درکابل اگربخواهند به جای پیدایش یاولایت وشهرخود درجنوب بروند نیازدارند که ازآی اِس آی / دستگاه امنیتی پاکستان مجوزبگیرند؛درغیرآن،طالبان به حساب شان رسید گی می کنند. به سخن دیگر،کاری راکه به نفع قوم وکشورشان می باشد کرده نمی توانند وازنهایت ناتوانی ودرماند گی درکابل، دل فرهنگ دری زبان ها علیه زبان آن ها مبارزه می کند تا بخوبی به زیان همسازیی شکننده ی مردم کارکرده باشند.