به پاسخِ پندارهای کهنهء "پندارِ نو"

محمد اسحاق توخی

 

اخیراً سایتِ "پندارِنو" از کتابِ "دسایسِ پنهان و چهره های عریانِ گلبدین حکمتیار"، مطلبی را {که در خورِ ذایقهء مخالفانِ دُکتور نجیب الله است} برگزیده، که گویا موصوف "پنج روز قبل از استعفایش پیامی را فرستاد، که اگر شما (حزبِ اسلامی) با حکومتِ ایتلافی موافقه نکردید، آن گاه خواهید دید، که ما قدرت را به چه کسی میسپاریم. . . ".

سایتِ مذکور، در کنار نامهای برخی مقامهای آن زمان، که تا اکنون در قیدِ حیات اند، چون، سترجنرال محمد رفیع، معاونِ رییس جمهور، رازمحمد پکتین، وزیرِ امورِ داخله، طی سالهای حاکمیتِ حزبِ وطن، سلیمان لایق، معاون سابقِ حزب وطن و نامِ نگارنده، (محمد اسحاق توخی) را نیز ذکر نموده و وضاحتِ چگونه گی رویداد سقوط جمهوری افغانستان را "توصیه آمیز" چنین فرمایش داده اند: «باید با جرأت و شهامتِ وطنپرستانه و صادقانه بدون عقده گشایی و وارد کردن مسؤولیت به دیگران و خاصتاً آن هایی که به ابدیت پیوسته اند و امکان دفاع از آن ها سلب گردیده است، چگونه گی رویدادهای مربوط به سقوط جمهوری افغانستان وضاحت داده شود؛ حتی اگر در همین مقطع زمانی به ضررِ شخصی و فردی این بلندپایگان و رهبران باشد. زیرا، زمانی که حقایق توأم با اضافات از مراجع دیگری بازگویی شود، که میشود؛ ادعاهای مسؤولان و گرداننده گانِ حزب و دولت گوش شنوا نخواهد داشت. . .»

با وجودی که سایتِ "پندارِ نو"، آدرس را به اشتباه گرفته است و این پرسش را اصولاً باید در برابر کسانی که همدستی آشکارِ شان با شورای نظار در تخریب عملیه صلح ملل متحد در اپریل 1992م.، منجر به براندازی نظام دولتی افغانستان گردید، مطرح میشد. با آن هم، مطلبی که در این نوشته ارایه میگردد، توضیحِ مختصریست، از توطیه یی که عملیهء صلح ملل متحد را در 26 حمل 1371خ.- اپریلِ 1992م.- سبوتاژ نمود.

برمیگردم، به اصلِ موضوع؛ برای دستیابی به حقیقت، باید به گذشته مراجعه کرد و رُخدادها را ریشه یابی نمود. قدر مسلم این است، که دُکتور نجیب الله، پس از احرازِ مسؤولیت رهبری حزب و دولت، اقدامهای مهم و هدفمندی را به حیثِ پیش زمینه های سیاستِ مصالحهء ملی، مانندِ تصویب قانون اساسی، پلورالیزم سیاسی، آزادی مطبوعات، رفع انحصار قدرت و توسعهء پایه های اجتماعی حزب و دولت، فراهم آوری زمینهء مشارکت شخصیتهای مؤثر غیرِحزبی در مقامهای دولتی و کابینه و در مجموع بازنگری یک سلسله فرامین، قوانین و مقررات در جهت رفع تنشهای نأشی از آن، به عمل آورد. موازی با آن مساعی خود را برای خروج از بُنبستِ سیاسی و پایان دادن به منازعهء خونین افغانستان که به حمایتِ بی دریغ مالی و تسلیحاتی قدرتهای بزرگ جهان و شیخهای عرب با سرازیر شدن بنیادگرانِ مذهبی از مراکش تا اندونیزیا، زنده گی را بر مردمِ فقیرِ افغانستان تلخ و تاریک ساخته بودند، متمرکز نمود.

پس از خروج نیروهای شوروی سابق از افغانستان، در 1989م.، کشورهای منطقه، فرامنطقه یی و همهء نیروهای درگیر و ذیدخل به دقت ناظرِ انکشاف اوضاع در افغانستان بودند، به خصوص که تنظیمهای مقیم در پاکستان و ایران و حامیانِ شان فقط به راهِ حل نظامی می اندیشیدند. پس از این که حمله های مجاهدین به حمایتِ بی دریغ پاکستان و غرب در جلال آباد به شکست انجامید و محاسباتِ شان از طریق حل نظامی به هم خورد، ضرورتِ حل سیاسی مسألهء افغانستان، آرام آرام شکل گرفت تا سرانجام به طرحِ پلان پنج فقره یی ملل متحد انجامید.

تفکر حلِ سیاسیِ که از آرزومندی بخش بزرگی از کادرهای مُلکی و نظامی و صفوفِ حزبی و قوای مسلح و اکثریتِ مردم افغانستان و واقعیتِ زنده گی دردناکِ شان ملهم بود، شکل گرفت و دُکتور نجیب الله در چارچوبِ فیصله های جمعی رهبری حزب وطن و صلاحیتهای وظیفه یی خود به تمامِ تنظیمها، سازمانها، گروهها، قواندانهای داخلی، افراد و شخصیتهای مؤثرِ افغانی- چه مخالف، چه موافق- در داخل و خارج از کشور و هم چنان مقامهای دولتی و غیرِ دولتی برخی کشورهای ذیدخل بدون استثنا مراجعه نمود.

مثلاً، طی دو سفرِ جداگانه به کشورهای عراق و سویس، که در ملاقاتِ بغداد (نوامبرِ 1988م.، قبل از خروج شوروی)، غلام فاروق یعقوبی، وزیرِ امنیت دولتی و نگارنده، همسفرش بودیم و هکذا در نشستِ سویس (پس از خروج قوای شوروی)، غلام سرور یورش، رییس دفترِ مطبوعاتی و نگارنده بازهم او را همراهی مینمودیم، با سید احمد گیلانی، رهبرِ تنظیم محاذِ ملی، رو در رو ملاقات نمود و سیاست و موقفِ حزب و دولت را به ارتباط دریافت يک راه حل سیاسی معضلهء افغانستان، توضیح داد.

به خاطر دارم، که در ملاقاتِ مذکور موقعیتِ حساس افغانستان را به ارتباطِ رقابتِ قدرتهای بزرگ و کشورهای منطقه، خروج قوای شوروی و عواقبِ ناشی از آن و نقشی را که تنظیمهای معتدل، تکنوکراتها و روشنفکران افغان در غرب و به خصوص شاه سابق (که سیداحمد گیلانی با او رابطهء نزدیک داشت)، در جهتِ يک راه حل سیاسی، که باید به طورِ مسؤولانه ایفا مینمودند، پیشنهادهای خود را منطبق با واقعیتهای آن زمان به طورِ مستدل مطرح میکرد. هم چنان با نجیب الله مجددی (پسرِ صبغت الله مجددی) و نماینده گانِ برخی تنظیمهای دیگر و نماینده گان شاه سابق، صحبتها و مذاکراتی را به شمول طرحها و پیشنهادهای مشخص در مواقع مختلف انجام میداد، که البته حزب اسلامی حکمتیار هم شامل این تماسها میشد.

دُکتور نجیب الله، در مکاتبات، گفتگوها و صحبتهایش با نماینده گانِ مخالفان، مسایل را صریح، قاطع و همه جانبه با یک استدلال و منطق قوی مطرح میکرد، که متون برخی نامه های نشر شده و صحبتهای تلویزیونی اش به مناسبتهای مختلف مؤید این حقیقت است. به خاطردارم، که او در ملاقات با سیداحمد گیلانی در بغداد، با وجودی که برای بار نُخست باهم دیده بودند، چنان صریح و شفاف مسایل را به بررسی میگرفت، که گویی سالهاست باهم میشناسند. باید خاطرنشان سازم، که او با هیچ کس تماس مخفی نداشت، بل که جریان تماسها، گفتگوهایش را با سازمانها و اشخاص فوق الذکر در جلسه های رهبری حزب وطن وقتاً فوقتاً موردِ بررسی و مشوره قرار میداد.

برمیگردم، به موضوع «موردِ علاقهء سایتِ پندارِ نو»، که گویا دُکتور نجیب الله پنج روز قبل از استعفا با حکمتیار تماس گرفته و پیشنهادِ تشکیل يک حکومتِ ایتلافی میانِ حزب وطن و حزب اسلامی را نموده بود. باید گفت، که مطلب مذکور چیزی بیش از یک ادعا بوده نمیتواند، زیرا اگر حکمتیار کدام سندِ کتبی در این مورد میداشت، بدون شک آن را به نشر میرساند.

از این که سایتِ پندار نو، ادعای فوق حکمتیار را دنبال نموده و در مورد آن سر و صدا راه انداخته است، هم چیزی تازه یی نیست، بل که از همان نخستین روزهایی که هییتِ مجاهدین در عقربِ 1370 خ.،- نوامبر 1991م.، تحت ریاستِ برهان الدین ربانی به ماسکو سفر نمودند و زیرِ نامِ مذاکرات با مجاهدین، سناریوی تخریب عملیهء صلح ملل متحد و براندازی دولت جمهوری افغانستان تنظیم گردید. اتهام ایتلاف با حزب اسلامی، از اجزای متشکلهء سناریوی مذکور بود، که مخالفان عملیهء صلح در داخل حزب و قوای مسلح برای توجیهِ معامله و زد و بند شان با "ایتلافِ شمال" دست بر شایعه پراگنی زدند، که اگر با قوتهای شورای نظار ایتلاف نمیکردند، گویا، دُکتور نجیب الله قدرت را به حکمتیار تسلیم میداد.

به ارتباط ادعای فوق، این پرسش هم مطرح میگردد، که چرا سایتِ پندار نو، مطلبی را که چندین سال قبل به نشر رسیده، باز هم مطرح نموده است؟

تا جایی که ملاحظه میشود، سایت مذکور از این نوشته دو هدف دارد:

نخست، این که اگر بتواند، این انتباه را به خواننده بدهد، که گویا دُکتور نجیب الله به تطبیقِ عملیهء صلح ملل متحد متعهد و پابند نبود و با مراجعه به حکمتیار در صدد تخریبِ عملیهء مذکور بود. در حالی که دُکتور نجیب الله با صدورِ اعلامیهء 28 حوت سال 1370خ.،18- مارچ- 1992م.، برای تطبیق عملیهء صلح ملل متحد، انصرافِ خود را از قدرت اعلان نموده بود و هیچ نیازی نداشت، که دست به ایتلاف با حزب اسلامی حکمتیار و یا جمیعتِ اسلامی و یا دیگر تنظیمها بزند. او تمام مساعی خود را بالای این مسأله متمرکز نموده بود، که قدرت به یک شورای غیرِجانبدار متشکل از تکنوکراتان و روشنفکرانِ افغان در غرب، انتقال یافته و زیرِ چترِ حمایتِ بین المللی، به خصوص ملل متحد قرار بگیرد، تا از خطر دست اندازی گروههای مسلح مجاهدین به قدرت و ورودِ شان به کابل تا حدِ ممکن جلوگیری شود.

«از چیزی که دُکتور نجیب الله هراس داشت، این بود که ممکن افغانستان به دست فوندامنتالیستها و دشمن عنعنه یی او، (پاکستان) بیفتد. نجیب الله نمیخواست، شاهد آن باشد، که حکومتِ جدید استقلال افغانستان را تسلیم دیگران نموده و یک دولتِ مذهبی ایجاد شود. . .»*

------------------------------------------------------------------------------------------------

*- کتابِ سرنوشتِ غم انگیز در افغانستان، نوشتهء فلیپ کاروین معاون سیاسیِ بینان سیوان و نمایندهء خاص سرمنشی ملل متحد در امورِ افغانستان، در سال 1991م.؛ ترجمهء محمد حکیم سروری.

دوم، پندارِ نو تلاش نموده است، تا تأثیرهای نشر و افشاگری ویدیو کلیپهایی را که چهره های یک تعداد مقامهای حزبی و دولتی را که در معامله و همدستی با شورای نظار، عملیهء صلح ملل متحد را در 1992م.، سبوتاژ کردند و طی سالهای اخیر در سایتهای مختلف پوشش وسیع پیدا کرده است، در اذهان مردم کمرنگ سازند. هر قدر از این تلاشها صورت گیرد، سودی ندارد، دگر تیر از کمان رها شده است. مردم افغانستان، کسانی را که سبب این فاجعهء ملی در کشورِشان شده اند، هرگز فراموش نمیکنند و در حافظهء تاریخ کشور ثبت است.

برای روشن شدن هرچه بیشترِ موضوع، مراجعه و استناد به صحبت ویدیویی احمدشاه مسعود و دیگر چهره های مشهورِ جمیعت اسلامی، دستیابی به بعضی حقایق را در مورد عوامل و چند و چونِ تخریبِ عملیهء صلح ملل متحد و از هم پاشی نظام دولتی افغانستان، سهلتر میسازد. احمدشاه مسعود در صحبت خود با هوادارانِ خود از پروان و کاپیسا که کلیپ ویدیویی آن در سایتهای مختلف موجود است، میگوید: «. . . رهبرانِ جهادی نمیگویم، که همهء شان آرام آرام روابطی با دُکتور نجیب الله برقرار ساخته بودند؛ کسی منکر نیست، چندین کس را ما میشناسیم که در روم ایتالیا، با نماینده های نجیب دیدند و ما و شما آن را در رادیو شنیدیم. در داخلِ کشور، وقتی که انسان مطالعه میکرد و میدید، یک جبههء فعال و زنده یی که آماده گی این را داشته باشد، که توطئه ها را در هم بشکناند و فوراً دست به حرکتی بزند، به آن اندازه یی که برای دفع این دسایس مطلوب میبود، به چشم نمیخورد.

غربیها که هدفِ شان از اول تا امروز منافع خودِ شان بود، نی پیروزی اسلام. با نظرداشتِ این مسأله این ها خود یک حالتی را به وجود آورده بودند، که مجاهدین ضعیف شوند و با استفاده از این فُرصت در صدد این بودند، که در آخرین روزها، ثمرهء جهاد را خود ببرند و حکومت دست نشاندهء خود را به نامِ حل سیاسی، تحتِ پوشش ملل متحد، به نام حکومت بی طرف در داخلِ کابل بسازند و آن روزها را همهء ما به یاد بیاوریم که چقدر دردآور بود، روزی که 14 سال جهادِ ما بیش از پنج ملیون آواره و بیش از یک یا یک و نیم ملیون شهید و معلول آخرین روزها همه احساس میکردند، که قدرت این را که نجیب را سرنگون نمایند، ندارند و میدیدند که سرنوشتِ شان را از بیرون چه غربیها و چه کشورهای دیگر در فکرِ تعیین کردن هستند و همینها هستند که حکومتِ بیگانه را میخواهند بیاورند و در کابل به قدرت برسانند. فراموش نمیکنیم، آن روزها را که حتی تعدادی از احزاب به شمول حزب اسلامی، حکومت بیطرف را پذیرفتند و ده نفر نماینده های شان را تعیین کردند و حاضر شدند که حکومتِ تحت زعامتِ ملل متحد و مطابق فیصلهء ملل متحد را قبول میکنند. با فتح پروان و فتح بگرام بود، چیزی که کس اصلاً تصور نمیکرد، که در آخرین لحظات هم چو حرکتی صورت بگیرد. شما میفهمید، که فقط یک روز باقی مانده بود، یعنی یک روز بعد حکومتِ بی طرف به سمتِ کابل حرکت میکرد و قوای ملل متحد به تعقیب آن میرسید. فقط در آخرین روز گفتم، که الحمدُ الله جلو توطئه گرفته شد و این افتخار را خداوند نصیبِ مردم پروان و کاپیسای ما ساخت و این مردم با فداکاری و ایثاری که از خود نشان داند، پروان را فتح کردند، بگرام را فتح کردند و یک بار صفحه به شکلِ دیگر برگشت. . .» * *

 

-----------------------------------------------------------------------------------------------

* *- تکیه رویِ کلمه ها از نگارنده است.

جنرال لیاخُفسکی، که در مرحلهء نهایی حضورِ نیروهای شوروی عضوِ قرارگاهِ مرکزی آن در کابل بود، در خاطراتش به نامِ "توفان در افغانستان"*، به ارتباطِ سقوط پروان و بگرام، به دستِ احمدشاه مسعود، با استفاده از آرشیفِ سفارت روسیه در کابل مینویسد:

«رُخدادها در کابل برای سرنوشتِ کشور هرچه تعیین کننده تر میگردد. پس از اقداماتِ پیروزمندانهء دسته های مجاهدین زیرِ فرماندهی احمدشاه مسعود، {مرکزِ فرماندهی او اکنون در گلبهار، در هفتاد کیلومتری شمال کابل مستقر است}، در زمینهء به کنترول درآوردنِ چهاریکار، جبل سراج و پایگاهِ هوایی بگرام، خطرِ افتادن پایتخت به دستِ اُپوزیسیون پدید آمده است. احمدشاه مسعود در نظر دارد، با بهره گیری از سراسیمه گی و سر در گُمی در میان رهبرانِ افغانستان، که نأشی از تهاجمِ مجاهدان است، نجیب الله را ناگزیر گرداند، از قدرت دست بکشد و با این کار زمینه را برای تشکیل حکومتِ مؤقت و شالودهء "شورای نظار" فراهم گرداند.

این تقاضا از رییس جمهورِ افغانستان، از سوی فرید مزدک، محمد رفیع، عبدالوکیل و نجم الدین کاویانی، از قول مسعود در نشستِ بامدادی کمیتهء اجراییهء شورای مرکزی حزب وطن، قبلاً به تاریخ 14 اپریل صورت گرفته بود.

مسعود مصمم بود، در صورت ردِ این تقاضا از سوی رییس جمهور، از فشار نظامی با کاربُردِ نیروی هوایی و ستون پنجم زیرزمینی خود و دسته های شورای نظار که به کابل رخنه نموده بودند، {حدود 1500 نفر} و هم چنان هوادارانِ بیشمار خود در کابل کار بگیرد. در این رابطه شب 15 اپریل، نشست فوق العاده و اضطراری کمیتهء اجراییهء شورای مرکزی حزب وطن، بدون حضور نجیب الله برگزار گردید، که در آن فیصله گردید، با مسعود و دوستم به مقصد جلوگیری از سرازیری گروههای تندروِ اُپوزیسیون به کابل واردِ گفتگو شوند.

در نتیجهء تماسهای انجام شده، رهبر شورای نظار پیشروی گروههای خود را متوقف گردانید و دوستم توافق نمود، حدودِ 4000 نفر را برای تقویتِ پایتخت افغانستان بگمارد. در این حال، نماینده گان کابل کناره گیری نجیب الله را تضمین نمودند. تا کنون 2000 نفر به کابل انتقال یافته اند. نیروهای مسعود در هماهنگی با فیصلهء «شورای مشترک» به حومهء شمال خاوری کابل استقرار یافته و در نظر دارند، یک جا با نیروهای دوستم فرودگاه پایتخت را زیر کنترول بگیرند. . . »

منبع اطلاعات: سفارتِ روسیه در کابل، اپریل 1992م.

ببینیم، عبدالحفیظ منصور، جمیعتی سابقه دار، سابق مدیرمسؤولِ اخبار مجاهد، اُرگان جمیعت اسلامی و فعلاً وکیل پارلمان در موردِ ناکامی به اصطلاح دولت مجاهدین، به بی. بی. سی. چه میگوید*: « در میان عوامل دوام جنگ و بحران در زمان دولتداری مجاهدین سه عامل بیش از همه نقش ایفا کردند.

----------------------------------------------------------------------------------------------------------------

*- توفان در افغانستان، جنرال لیاخُفسکی، ترجمهء عزیز آرینفر؛ صفحهء 176.

عامل نخست، برمیگردد به این مسأله که احمدشاه مسعود فرماندارِ نامدار جمیعت اسلامی که بعداً به عنوان قهرمان ملی افغانستان مسمی گردید، نگذاشت طرح بنین سیوان، نمایندهء خاص ملل متحد در امور افغانستان، جامهء عمل پوشد و حکومت بیطرف ایجاد گردد. به گونه یی که نیروهای زیر فرمان احمدشاه مسعود در آستانهء شکلگیری حکومت بیطرف کابل را متصرف شدند. احمدشاه مسعود به این باور بود، که دولت بی طرف چهره های ضعیفی را به صحنهء قدرت خواهد آورد، که وابسته به جناههای قدرت نخواهد بود و عملاً دولتِ ضعیفی به وجود خواهد آمد و هم چنین ایجاد دولت بی طرف به حمایت امریکا استقلالیتِ جهاد را زیر سوال خواهد بُرد، به این ترتیب تصرف کابل از سوی نیروهای احمدشاه مسعود در واقع مقابله با ملل متحد بود، که از سوی ایالات متحدهء امریکا حمایت میشد. . . »

به همین ترتیب صالح محمد ریگستانی، قوماندان مشهور شورای نظار، یکی از همرزمان نزدیک مسعود، سابق آتشهء نظامی جمهوری اسلامی افغانستان در روسیه و نمایندهء دورهء قبلی ولسی جرگه، نویسندهء کتاب "مسعود و آزادی"، کابل 2001م. در مصاحبهء خود با دیمتری ویرختوروف در سایتِ فارسی رو، به نام تجربهء تلخ مسعود، بیان داشته است: «یکی از اشتباهات عمدهء مسعود در آن زمان در واقع خودداری از مفکورهء ایجادِ حکومتِ ایتلافی بود، که سازمان ملل متحد پیشنهاد میکرد.

حکومت باید کابینهء مؤقت را تشکیل میداد، انتخابات پارلمانی ریاستِ جمهوری را به راه می انداخت و سیستم قانونگذاری را تدوین میکرد. در مجموع در نظر بود سناریویی عملی میشد، که بعداً در سال 2001- 2002م.، در افغانستان پس از شکستِ طالبان عملی گردید. ولی، مسعود دسته هایی که در داخل کابل قرار داشتند، استاد ربانی را متقاعد میساخت، که تا لحظهء اشغال کابل، تشکیلِ حکومت را به تعویق اندازد. . .»

ریگستانی علاوه میدارد: «. . . اما دسته های مسعود، برخلافِ پلانها و تلاشهای سازمان ملل متحد، داخل کابل شدند. به خاطر این که واحدهای حکمتیار از آن طرفِ دیگر وارد شهر میشدند. بالاخر کابل تسلیم شد. نصف برای مسعود و نصف برای حکمتیار و در آن زمان جنگ میان آن ها آغاز شد. اشتباه مسعود این بود، که او به پلان ملل متحد توجه نکرد.»

اگر به محتوای صحبتِ ویدیویی احمدشاه مسعود و مصاحبه های عبدالحفیظ منصور، صالح محمد ریگستانی و گزارش سفارت روسیه در کابل در اپریل 1992م.، در نوشتهء جنرال لیاخفسکی توجه شود، نقطهء مرکزی در هر چهار مصاحبهء بالا، اعتراف بر جلوگیری از تطبیق عملیهء صلح ملل متحد است.

 

 

------------------------------------------------------------------------------------------------

*- چهارشنبه، 19 سپتامبر 2012م.، مطابق 29 سنبله131خ.، منبع بی. بی. سی. فارسی؛

هر سه نفر اول، با وجودی که مربوط به جمیعت اسلامی و از مخالفان سرسخت دُکتور نجیب الله بودند و هم چنان گرایش جنرال لیاخوفسکی به طرفداری مسعود در نوشته اش کاملاً نمایان است، هیچ کدام شان کوچکترین اشاره یی که گویا دُکتور نجیب الله به حزب اسلامی حکمتیار قبل و یا پس از استعفایش پیشنهادِ حکومت ایتلافی را نموده بود، به عمل نیاورده اند، برعکس اظهارات هر چهار منبع در مورد جلوگیری از تطبیق عملیهء صلح ملل متحد (که دُکتور نجیب الله برای آن چندین سال سعی و تلاش نموده بود)، توسط مسعود همگون اند.

در مصاحبهء عبدالحفیظ منصور، با بی. بی. سی. به ارتباط تخریب عملیهء صلح ملل متحد، جملهء مقابله با ملل متحد و در نهایت با امریکا به کار رفته است. در حالی که این اقدام مقابله با آن دو نی، بل که اعلان جهاد در برابرِ مردم بیدفاع شهرِ کابل و در مجموع مردم افغانستان بود، که انتظار صلح را میکشیدند و ماحصل آن قتلِ هفتادهزار باشندهء شهر و ویرانی پایتخت کشور بود. این پیروزی جهاد نی، بل که ادامهء جنگهای میان گروهی آن ها در کوهها و دره ها بود، که به شهرها کشانیده شدند و تا اکنون هم خون مردم بیگناه افغانستان به وسیلهء بنیادگران میریزد. کتاب "جنگهای کابل" نوشتهء سید عبدالقدوس سید، جنایتهای ضدِ بشری جنگسالاران را در جنگهای کابل واقعبینانه و موشگافانه به طور مفصل بیان نموده است.

برمیگردیم، به بررسی مختصرِ صحبت احمدشاه مسعود. او اعتراف میکند، که در داخل کشور کدام جبهه یی که جلو توطیه ها (منظورش عملیهء صلح ملل متحد)، را بگیرد، به چشم نمیخورد. و یا میگوید، که همه احساس میکردند، که قدرت سرنگونی نجیب را ندارند. پس موصوف این قدرت سحرآفرین و معجزه آسا را به یک باره گی از کجا به دست آورد، که طی يک روز از هفت خوانِ رستم گذشت و تمام تأسیساتِ دولتی پروان و میدان هوایی بگرام را فتح کرد؟ اهالی پروان و کاپیسا، در طول 14 سال کجا بودند، که در ظرف دو روز بسیج شدند و تاریخ را ورق زدند؟ مسعود به همدستی کدام نیروها توانمندی این را پیدا کرد، که یأس و ناامیدی خود را به یک باره گی به امید و پیروزی تبدیل نماید و در آخرین ساعتها از تطبیق عملیهء صلح ملل متحد جلوگیری نمود؟

پاسخ پُرسشهای بالا، در لابلای اظهارات روتسکوی معاون اسبقِ رییس جمهور فدراتیف روسیه، (ایلتسن) که در پایان سفرِ ربانی به ماسکو در عقرب 1370خ.، نوامبر 1991م.، اظهار داشته بود، به سهولت دریافت شده میتواند: «من چیزی را که وعده دادم و گفتم اجرا میکنم. طوری که من وعده داده ام طی یک ماه آینده ملاقاتهایی با ایران، پاکستان و سعودی انجام خواهم داد، که چگونه قدرت را به حکومت انتقالی اسلامی انتقال بدهیم و توافقهای مندرج اعلامیه * باید از طرف ما و شما در عمل پیاده شود. از مطبوعات دعوت میکنم تا همه چیز را فلمبرداری کنند و آن چه توافق شده، مشترکاً به خبرنگاران میگوییم.»**

*- منظور اعلامیهء ماسکو است، که در پایان سفر هییت مجاهدین به ماسکو تحت ریاست برهان الدین ربانی و حکومت روسیه صادر شده بود؛

**- کتاب مجاهدین در ماسکو، {مذاکرات با روسها، ص. 104، گزارشگران: فضل الرحمان فاضل و فیض الرحمان وثیق}.

با تأسفِ فراوان، که برای پیاده کردن اعلامیهء که در فوق ذکر شد، چهره های معلوم الحالِ در رهبری حزب وطن و قوای مسلح افغانستان که به حیث ابزار در توطیهء تخریب عملیهء صلح ملل متحد کشانیده شده بودند، نی تنها موجب به قدرت رسیدنِ بنیادگرایان، بل که موجبِ براندازی نظام دولتی و انحلال کامل اردو، چپاول سلاح و وسایط آن به دست جنگسالاران و بنیادگرایان گردیدند که تا اکنون هم با صرف ملیاردها دالر، مردم افغانستان از نداشتن يک اردویی که بتواند از وطن، امنیت و آرامش شان به شکل مؤثر دفاع نماید، رنج میبرند.

دُکتور نجیب الله، به منظور تطبیق عملیهء صلح ملل متحد، در 28 حوت 1370خ. (18 مارچ 1992م.) اعلامیهء خود را مبنی بر کنار رفتن از قدرت صادر نمود. برای صدور اعلامیهء مذکور با معاونانِ رییس جمهور، رهبری حزب وطن، حکومت (شورای وزیران)، رهبری قوای مسلح، رهبری ستره محکمه و لوی څارنوال، رؤسای مجلسینِ سنا و ولسی جرگه، متحدان سیاسی و جمیعت رستگاری ملی مشوره هایی به عمل آمد، که در طی يک مصوبه توافق نهایی همهء آن ها بالای آن صورت گرفت. بر مبنای اعلامیهء مذکور رهبری تمام نهادهای یادشده، باید برای تحقق عملیهء صلح همکاری میکردند.

صدورِ اعلامیهء فوق به این مفهوم هم بود، که دیگر مخالفان دُکتور نجیب الله چه در داخل حزب و دولت و چه در خارج از آن کدام دلیل نداشتند که متوسل به کدام اقدام دیگر برای کناربُردن دُکتور نجیب الله از مقام رهبری دولت میشدند، زیرا تطبیق عملیهء صلح ملل متحد هدف شان را در مورد کناررفتنِ موصوف برآورده میساخت. در غیرِ آن براندازی دولت معنای کنارزدنِ دُکتور نجیب الله را نمیداشت. (چرا که خودش کناررفتنِ خود را از دولت به منظور تطبیق پلان صلح اعلان نموده بود)، بل که معنای سبوتاژِ عملیهء صلح و ادامهء جنگ و خونریزی را میداد. اگر فرض را بر این بگذاریم، که دُکتور نجیب الله (خداناخواسته) با حزب اسلامی کدام معاملهء پشت پرده را انجام داده بود، وظیفهء مخالفان دُکتور نجیب الله در نهادهای حزب و دولت چه بود؟ معاملهء مخفی و زد و بند با شورای نظار و جنبش شمال؟ یا همکاری فعال برای تطبیق عملیهء صلح ملل متحد که در پای آن امضا نموده بودند؟

حاصل جمع شواهد و حقایقی که در فوق توضیح گردید، این نتیجه گیری را به دست میدهد، آن عده اشخاصی که در مقامهای رهبری حزب وطن، دولت جمهوری افغانستان و رهبران تنظیمهای جهادی در سال 1371خ. (1992م.) از قبول و تعمیل عملیهء صلح ملل متحد به حیثِ موافقت نامهء بین المللی سر باز زدند و در مخالفت قرار گرفتند، که بالاخر منجر به تخریب عملیهء مذکور و فروپاشی نظام دولتی و تخریب شهر کابل گردید، همهء شان در برابرِ قراردادِ مذکور و افکارِ عامهء افغانستان، مقصر و مسؤول اند. باورِ کامل دارم، که این عمل آن ها یک روزی مورد داوری عادلانه قرار خواهد گرفت.

 

 

 


بالا
 
بازگشت