فضل احمد طغیان
رفیق عزیز ع.م اسکندری! احترامات مرا قبول فرمایید.
درسا یت وزین آریایی یاداشت ارسالی شما(آیا زمان تشکیل جهبه متحد ملی-دموکراتیک فرانرسیده است ؟) را توام با نظریات جدید مطالعه کردم.بحت وپرسش با اهمیت وسازنده ی را برای بیرون رفت از تشتت وپراگندکی نیرو های ملی, مترقی ودموکراتیک مطرح ساخته اید امیدوارم روشنفکران سیاسی ژرف اندیش باشناخت از واقعیت ها ووضعیت دشوار وپیچیده کشورمان افغانستان, به این نیازبنیادین زمان افرینشهای تازه سیاسی وتشکیلات و پیش زمینه های فکری را برای سازماندهی ساختارسیاسی که قابل پذیریش برای طیف های مختلف سیاسی باشد, اراهه نمایند. من پیش ازانکه به مبحث مطرح شده نظری بدهم, لازم میدانم درباره علت پراگندگی تشتت چپ در افغانستان, اندیشه های خود را باشما وسایر دوستداران این مباحـت در میان گذارم.
به پندار من علت پراگندگی وعدم همبستگی در نیروی چپ افغانستان را میتوان به بنیاد های سیستم نظری وسیاسی سر اغ نمود,که درطول چند دهه موجو دیت خود تحت تاثیرجهان بینی قرار داشت,وبر ان باور بود که میتواند با ان جهان بینی واقعیت سیاسی,اجتماعی,اقتصادی وفرهنگی افغانستان را مورد شناسائی قرار دهد,وانرا باشرایط مشخص کشور منطبق کند.
ازوجوه هات بارز چپ افغانستان تاکید بر وفاداری ایدلوژیکی,عدم سازش بادگراندیشان, گرایشات فکری,اجتماعی مخالف را منحرف وسد راه تحقق اهداف خود دانستن ودامن زدن به تشت ومرزبندی در صفوف جنبش بوده است.واضع است که باچینن بینش وعقاید نمیتوانست به ماهیت ومحتوای ضد دموکراتیک سیستم فکری اش پی ببرد. سرانجام دست تقدیر ازاستین تاریخ بدر امد,وبا کودتای ثور1357 چپ افغانستان قدرت سیاسی را بد ست گرفت.که پیامد های تلخ ان روزگار اظهرمن الشمس است که درین جا بیان وتوضیع بیشتر ازحوصله ی این یاداشت نمیباشد.
وضعیت کنونی چپ در افغانستان زائیده شکست فکری,سیاسی, وتشکیلاتیست که دو شکست یکی در عرصه ملی ودیگری در مقیاس جهانی عامل ان بوده است:
نخست سقوط دولت جمهوری افغانستان که حزب وطن در رهبری ان قرار داشت,که ضربه ناشی ازین شکست نظام ذهنی اکثریت عناصر چپ را درهم ریخت وهرکس ریشه ها وعلل را در جائی جستجو کرد, در باورها, تئوریها, درشکستها, در اعلام مشی مصالحه ملی, در اختلافات درون سازمانی, در ارزیابی های نادرست اوضاع سیاسی اجتماعی, درگرایشات کوتاه بینانه ی تباری وسیاسی,درجاه طلبی ها. دوم فروپاشی اتحادشوروی ورویداد ها دراروپای شرقی, به مثابه زمین لرزه تمام سیستم فلسفی,نظری سیاسی وعملی را به تکان در اورد ومورد پرسش قرارداد.
این مسایل دوگانه ملی وبین الملی چپ افغانستا ن را نه تنها دچار تردید وناباوری ساخته و به زانو در اورد,بلکه هیچ شانسی برای چینین چپی در افغانستان باقی نماند.
بنا" چپ افغانستان بدون درک,درس واگاهی عمیق ازین حقایق تاریخی نمیتواند خود را ازنو بسازد, وبدون شناخت ازان قادر نخواهد بود افقهای نوین ومبتکرانه ای در مقابل خود بگشاید,وراهی برای خروج از پراگندکی ,تشتت ونجات خود بیابد.
به پندار من چپ افغانستان در صورتی تولدی نوین پیدا میکند که با اندیشه وعمل جهانبینی بنیاد گرایانه خود عمیقا"وداع کند.وفا داری به جهانبینی را به طور بنیادی به وفاداری به ارمان ملی ودموکراتیک وعدالت خواهانه بدهد.درجنبش واقعی مردم نقش وسهمی سازنده بگیرد,برای تحقق مطالبات انها به همزیستی ومبارزه مسالمت وعدم خشونت گذر کند,وبرای همکاری وهمیاری سیاسی برنامه ای مشترکی سیاسی وبرنامه ای روی اورد.
چپ افغانستان باید بازندگی فرقه ای تشکیلاتی دیرینه وداع نماید.وبا تشکلی به کلی متفاوت , نیازمند اصول وکار پایه های دیگری است. که نه فقط با خودی ها,بلکه باهمه علاقه مندان به اندیشه ملی,عدالت خواهانه ودموکراتیک,نواندیشان دینی با کار بست شیوه اصلاح طلبانه میتواند شکل بگیرد.
چینن تشکلی نه بر پایه ایدلوژی وجهان بینی دینی ویا غیر دینی, بلکه بر اساس یک برنامه مبتنی بر رشد وتوسعه اقتصاد ی واجتماعی وفرهنگی برای ایجاد یک جامعه برفاه همگانی امکان می یابد کشور مان را در راستای پیشرفت وترقی وامنیت واسایش رهنمون سازد.
بباور ما بنابر وضعیت ایجاد شده در کشور مان افغانستان مستلزم انست که راهکار های جدید برای بیرون رفت از بن بست وپراگندگی نیرو های باورمند به دموکراسی ومردم سالاری را طرح,وچند دستگی را در درون انها شکست ویکد ستگی را بوجود اورد وسرانجام به توافق بالای یک ساختار سیاسی دموکراتیک,ملی دست یازید.نیل به ان درصورتی امکان پذیر است که موانع گذرا وتابو ها شکستانده شود واماده گی برای ایجاد نهاد سیاسی فعال,مسولیت پذیر, توانا و فراگیر از سوی نیروهای سیاسی موافق این رونداعلام گردد.
پس از فرو پاشی حزب وطن در سالهای سپری شده احزاب وگروهای سیاسی مردم سالار با نام ونشان جدید در عرصه سیاست با شعار دموکراسی خواهی خود نمائی کردند, که با وجود تلاشها به دلایل وانگیزه های درون تشکیلاتی,اندیشوی,سیاسی و به جهت پراگندگی قادر نشده اند در رویداد های سیاسی کشورودر دفاع از منافع مردم نقش تاثیر گذار ایفا کنند, ان بیانگر این واقعیت تلخ است که شعار دموکراسی خواهی... به خودی خود در حالت تنهائی وپراگندگی هیچ راهکاری را نمیتواند معین کند, از جانب شیوه وروش های نهاد های سیاسی امروزی نه تنها چندان موجب علاقه مندی ودل گرمی مورد انتظار جوانان نه شد بلکه دنباله گیری کافی مردم را جلب نکرده ودر راستای مبارزه سر نوشت ساز عدالت اجتماعی نگاه مردمگیری را برنه انگیخت.
به پندار ما تحقق ان شعار وکارسیاسی درمیان کتگوریهای جامعه در گرواتخاذ یک استراتیژی سیاسی تشکیلاتی وعملی امکان پذیر ومیسر است.نیروهای پراگنده نمیتواند به این حکم زمان پاسخ گوید,تنها وتنها نهاد سیاسی متشکل,دموکراتیک, هدفمند ومتحد هست که امر ازادی,دموکراسی,عدالت اجتماعی را پیوند داده از منافع ملی,حاکمیت ملی, استقلال وتمامیت ارضی دفاع مینماید. با درنظرداشت حقایق پیشکش شده بجاوبه موقع است که نیروهای سالم اندیش درین روزگار حساس مشی مبارزه مشترک را با تفاهم همدیگر برای ورود بمیدان عمل وهمکاری های گسترده راهکارهای را دریافت ومطرح نمایند.البته معلوم است که در درون این نیروها نقطه های تفاهم, همپذیری ودر بافت دید گاه ی قابل اتکائی وجود دارد,که میتواند محرک محور حرکت وگردش نیروهای متنوع بدور ان میسر گردد.
بنا" لازم است گام های نخستین برای شکل دهی ساختار سیاسی برداشته شود,وزمینه را برای مشارکت وسیعتر سازمانها,فعا لین,شخصیت های مستقل برای بر داشتن گام های بعدی اماده گردد.
درین راستا این کارها سازماندهی گردد:
ادامه گفتگوها وهمکاری در سطوح های مختلف.
_جلسات متعدد با شرکت هیت نمایندگی احزاب, سازمانها, گروه ها... برای دستیابی به پروژه تدوین "خطوط مشترک"وفراخوان برای مشارکت در روند تشکل ساختار سیاسی پیش برده شود.
_کنفراس مشترک به عنوان "ضرورت شکل دهی ساختار سیاسی" برای اشنائی فعالین سیاسی با این پروژه برگذار گردد.
شاید روند گفتگوها وهمکاری به درزا بکشد وبا مشکلاتی روبرو گردد,اما تلاش جمعی درین استقامت سرانجام به ثمرخواهد نشست وفراخوان تدوین وبه تصویب انهائیکه به این روند همسو اند اماده میگردد.سعی وتلاش باید این باشد که احزاب, فعالین شخصیت های مستقل سیاسی... چه در داخل وخارج کشور به این فراخوان پاسخ مثبت داده, درتدوین نقشه راه برای شکل دهی ساختار سیاسی ودر پیشبرد بحث های نظری, برنامه ی,اساسنامه ی وتدوین اسناد فعالانه اشترک ورزیده تا همسوئی, همگرائی تامین گردد.
مبانی خطوط مشترک واهداف اساسی در میان نیروهای سیاسی را میتوان درین محور ها خلاصه کرد:
_سنگ پایه جهانبینی, اعتقاد ووفاداری به ارمان ملی ودموکراتیک وعدالت خواهانه.
_پاسداری وتوجه به حاکمیت ملی, منافع ملی,توسعه ملی, وحدت ملی,ازادی , استقلال وتمامیت ارضی.
این ها مسایل اند که باید روی ان توافق بعمل اید, این موارد همان های هستند که طیف های وسیع ومختلف نیروهای سیاسی را در برابر نیروهای مخالف متمایز میسارند, که بنابر انگیزه های مختلف توافق وهم نظری روی ان کمتر وجود دارد.
_متعهد وپابندی به دموکراسی, عدالت ملی, مخالفت با تبعیض وبرتری جوئی نژادی,جنسی,مذهبی وعقیده يئ ودفاع از حقوق بشر.
از نظرما عدالت ملی وخواستهای دموکراتیک مهم ترین واصلی ترین خواست ونیاز مردم ماست, سخن گفتن از دموکراسی بدون رویکرد عدالت ملی به مسخ دموکراسی خواهد انجامید,یعنی اینکه دموکراسی با عدالت ملی پیوند ژرفی دارد, ودموکراسی بدون عدالت ملی معنا ومفهوم ندارد.
_پلورالیزم سیاسی, عدم وابستگی سیاسی,اقتصاد مختلط را اولویت های خود نماید.
_عدم تعهد در عرصه سیاست بین الملی ومخالف تصمیم گیریها ی اقتدارگرایانه.
_ مبنای سیاست خارجی همبستگی وعدم مداخله در سیاست داخلی هر کشور.
_تغیر نظام ریاستی به نطام جمهوری پارلمانی از طریق مبارزه مسالمت امیز وعدم خشونت.
در پایان ما به این باوریم که رفتن بسوی ایجاد یک ساختار سیاسی دموکراتیک,فعال در افغانستان, امروز بیک رهبری سیاسی,دوراندیش,توانا, شجاع نیار دارد که در تصمیم گیریها فرا قومی بی اندیشند ومتناسب به شرایط ومقتصیات موجود تکتیک های متناسب را بکار گیرد.به خاطر انکه رهبری سیاسی نه فقط تعین کننده سیا ست های کلی یک ساختار سیاسی است ,بلکه به ان هویت و نیرو میبخشد.
بنا" تاثیر گذاری سیاسی نیروهای مردم سالار,ترقیخواه, عدالت پسند در افغانستان زمانی موثر خواهد بود که که فکتورهای زیر مهیا باشند:
1-ساختار متحد یکپارچه ونیرومند,2- برخوردار ی از حمایت وپشتیبانی وسیع مردمی,3-جهانبینی و ایده هائی که مهم وبا ارزش باشند.4-رهبری سیاسی توانا ,پویا,و جسور.
با درودهای فراوان
ف .طغیان