صبورالله سـیاه سـنگ

hajarulaswad@yahoo.com

 

دو نگاه به یک پـرونده

از مرگ محمد هاشم میوندوال نزدیک به چهل سال میگذرد. در جریان چهار دهه، کسان زیادی به چون و چگون سرگذشت سپید و سرنوشت خونین وی پرداخته اند. تازه ترین کارکردها درین راستا چنین اند:

1) "کودتاها در افغانستان /کودتاهای نام نهاد/ کودتای نام نهاد میوندوال/ 2010": نصیر مهرین

2) "خود کشی یا قتل/ گفتنیهای ناگفته در باره مرگ میوندوال/ 2011": عبدالصمد ازهر

در دانشنامه آریانا آمده است: "نصیر مهرين تحصیلات ابتدایی و متوسطه را در مدرسه مسعود سعد سلمان و دبيرستان نادريه به پایان رسانيد. او مدتی به عنوان کارمند در "د افغانستان بانک" اشتغال ورزيد و پس از آن کارشناسی خود را در سال ۱۳۵۵ در رشته تاريخ و علوم بشری از دانشکده زبان و ادبیات دانشگاه کابل دریافت کرد." در بخشی از شناسامه آمده است: " نصير مهرين پس از کودتای هفت ثور در اواخر سال ۱۳۵٧ خورشيدی، شغل رسمی را ترک گفت و به زندگی مخفی روی آورد. بعد از اشغال نظامی افغانستان توسط نيروهای ارتش سرخ شوروی سابق، در بهار سال ۱۳۵٩ خورشيدی از افغانستان خارج شد. چندی در ايران اقامت گزيد و سرانجام در همان سال به جمهوری فدرال آلمان پناهنده شد".

در پشتی چهارم کتاب "خودکشی یا قتل" میخوانیم: "عبدالصمد ازهر متولد ۲۵ جدی ۱۳۱۷ خورشیدی برابر با پانزدهم جنوری 1939، از آغاز جوانی در عرصه سیاسی فعال بوده از صنف دهم تا دوازدهم در لیسه غازی در فعالیتهای فرهنگی/ سیاسی سهم برازنده داشت. با پرتاب شدن اجباری در اکادمی پولیس، از کار و مبارزه علنی سیاسی محروم گردید. بناءً به مبارزه مخفی در میان افسران پولیس و نظامی رو کرد. تحصیلات عالی پولیس را در قاهره و کورس اختصاصی مبارزه با مواد مخدر را در واشنگتن دی سی گذراند".

گرچه همانندیهایی میان دو زندگینامه بالا دیده میشود، ناهمانندیها شان برجسته تر اند: یکی در راه مائوتسه دون اندیشه تا بالاترین جایگاه تشکیلاتی میرسد و دیگری در حزب دموکراتیک خلق افغانستان. این دو تن با دو پندار سیاسی ناهمگون و در نتیجه تضاد مواضع، خواسته اند نگاهی به چگونگی مرگ میوندوال داشته باشند.

خواننده در آغاز با خود خواهد گفت: از آنجا که دانش مهرین ریشه در رشته تاريخ و علوم بشری دانشکده زبان و ادبیات دارد، باید کارشناسانه و ادبی نگاشته باشد؛ و ازهر که از آگاهی پلیسی برخوردار است، شاید شیوه استخباراتی "پرونده سازی" را در پیش گرفته باشد.

با آنکه هر دو اثر دارای تکه های ارزشمند و روشنگرانه اند، پس از دید زدن نبشته ها میتوان دریافت که نویسندگان جاها شان را به یکدیگر بخشیده اند.

مهرین در پوشش "تاریخنگاری" به جای آنکه به عنوان پیشنهادی خودش وفادار ماند و هفته پایان زندگی میوندوال در زندان را بررسی کند، دور از هنجارهای مناسب، بیشتر سرگرم کوبیدن دشمن سیاسی (دستگاه "ک.گ.ب"، حزب دموکراتیک خلق افغانستان/ جناح "پرچم") و سراپا دشنه و دشنام پراگندن به نشانی صمد ازهر است. در روزگاری که نه از "شعله جاوید" چیزی مانده است و نه از "خلق و پرچم"، فوران خشم مهرین در برابر دگراندیشان، هیجانهای تند سالیان 1969 تا 1974 را تازه میسازد و از همینرو نبشته هایش را در سایه مینشاند.

اینسوی خط، صمد ازهر با آرامش ذهن و روان، افزون بر چلیپا کشیدن بر یکایک برچسپهای کین توزانه، نخست نمای پذیرفتنی تری از جریان بازداشت و بازپرس میوندوال میدهد، سپس با پیشکش کردن فاکتها و آگاهیها مینمایاند که فریاد و هیاهو نمیتواند نشانه پیروزی باشد. نامبرده در "خود کشی یا قتل/ گفتنیهای ناگفته در باره مرگ میوندوال" با تهذیب نوشتاری و رویدادنگری موشگافانه کمک بهتری به تاریخ میکند.

دو سنجه لرزانی که نصیر مهرین آنها را در نقش ستونهای بنیادی "ابراز نظر تحکم آمیز" خویش – آنهم نه به سود میوندوال، بل به زیان صمد ازهر – گرامی میدارد، چنین اند: "شایعات" و "تخیلات"؛ زیرا گمان میبرد که با "گستراندن آوازه ها" و "برانگیختن احساسات" پذیرندگان بیشتر و هواخواهان زیادتر میتوان یافت.

مشت نمونه بسیار، پاره زیرین (نادرستیهای نگارشی مهرین را باید نادیده گرفت):

"... براساس منابع موثق بعدی، خان محمد خان مرستیال هنگام استنطاق وتحمل شکنجه، ازمخالفت خویش بااطرافیان داؤود خان انکار ننموده بود. درحالی که هیچ سند ومدرکی ارایه نشد که به ادعای دولت صحه بگذارد. آن چی ازطرف دولت عملی شد، شیوۀ سنتی وشناختۀ اِعمال شکنجه به منظور دریافت "اعتراف" بود.ابراز نظر تحکم آمیزما را درین زمینه، صحبت های شاهدانی تشکیل میدهد که به اتهام کودتا دستگیر شده وشکنجه دیده اند.

درجریان همان شکنجه ها و قصد دریافت مدارک جعلی است که خبرمرگ محمد هاشم میوندوال انتشار یافت. بازتابی که انتشارخبرکودتا ومتعاقب آن مرگ میوندوال درجامعه برجای نهاد، نخست درگسترۀ شایعات مشهود بود. شایعات حاکی از آن بودند که جناح پرچم که درکودتا ودولت جمهوری سردار محمد داؤود خان نفوذ قابل ملاحظه یی داشتند، با استفاده از فرصت به قلع وقمع ناوابستگان به شوروی ومخالفین با آن کشور دست یازیده اند. محمد هاشم میوند وال طی زمانی که سمت صدراعظمی داشت، در تابعیت از سیاست دربار سلطنتی، سیاست مخالفت آمیز با شوروی نداشت. اما از نظرسیاسی وعقیده یی به اتحاد شوروی مانند خلق وپرچم درهیچ صورتی وابسته نبود. شایعه این را نیز گمان را نیز حمل نی کرد که بقیه دستگیرشده گان که به عنوان نیروی بالقوه مخالف با شوروی در نظرگرفته می شدند، بنابرلزوم دید سیاسی منافع اتحاد شوروی از میان برداشته شده اند".

اگر هر ده بخش نوشته نصیر مهرین در پیرامون "کودتاها در افغانستان ..." فشرده ساخته شوند، فزونتر از یک پاراگراف نخواهد شد: (یک) محمد هاشم میوندوال کودتا نمیکرد، (دو) مرگش خودکشی نیست، زیر شکنجه با لگد کشته شده است. (سه) قاتل را میشناسم، ولی نامش را نمیگویم.

در هفتاد هشتاد برگ پس ازین پاراگراف، هرچه میخوانیم تکرار اندر تکرار همان سه فقره بدون سند با چاشنیهای پایان ناپذیر توهین و تحقیر مخالفین "شعله جاوید" – به ویژه صمد ازهر – است. تاریخ که باشد به جای خودش، امروز گزارشهای "زرد" را نیز اینگونه نمینویسند.

هنگام تاریخنگری و تاریخنگاری باید برون از تاریخ ایستاد. ساده ترین برگردان این سخن همانا راه ندادن انگیزه های شخصی، خانوادگی، سیاسی، سازمانی، گروهی، نژادی، زبانی و مذهبی هنگام پژوهش است. نمیشود با موضعگیری خطکشی شده به سراغ دوست و دشمن رفت، فاکتها را به دلخواه خود دستچین کرد و گام به گام به خوانندگان فرمان داد و داوری خویشتن را بر آنها پذیراند.

در همگذاری با آنچه یاد شد، "خود کشی یا قتل" نوشته عبدالصمد ازهر منطق و بافت استوارتر دارد. البته، این کتاب نیز میتوانست بهتر و فشرده تر باشد، اگر نخست از چشم ویراستار کنجکاو و سختگیری میگذشت. شایان آوری است که اگر نویسنده بیشترین توجه و تمرکزش را به سوژه اصلی (چگونگی مرگ محمد هاشم میوندوال) میسپرد، نه به بازنویسی پیاپی گفته های مهرین و نمایاندن نادرستی یکایک آنها، کتابش ارزش تاریخی زیادتر مییافت.

 

نصیر مهرین هم با توانمندی و شکیبایی خوبی که در نوشتن دارد، میتواند – اگر خواسته باشد – در پرتو بایدها و نبایدهای پژوهشی، کاربرد زبان ادبی و پاسداری تهذیب مخالف، به پاکیزه نگاری و پاکنویسی رو آورد.

 

[][]

کانادا/ هژدهم اگست 2013

 

 


بالا
 
بازگشت