الحاج عبدالواحد سيدی
افراز ه های از سیدجمال الدین افغانی
در فعالیتهایی او در جامعه اسلامی
نقدی بر کتاب بازی شیطان
و پژوهشی در شناخت شخصت واقعی سید جمال الدین افغان
2جولای 2008
در عصری که غول امپریالیزم رسانه ها اهم از رایانه ها، شبکه های بسیار بزرگ و قدرت مند، افزار های فنی معلوماتی صوتی و تصویری، بدون هر نوع سانسوری و هزینه یی در هر زمینه ایکه خواسته باشند نفوذ خود را پهن میکند که هیچ فصلی در کتابهای توطئه و تخطئه تحت نام "نظم نوین جهانی" نانوشته باقی نمانده است ، اگر تاریخ توطئه گران جهانی را از زمانیکه هسپانیولیها به قاره امریکا رفت و آمدداشتند وطیِ این رفت و آمد ها نژاد بومی آنجار(امریکارایا بقتل رساندن و یا در بازار برده فروشان جهانی فروختند واکثراً را قتل عام کردند) و به فتوی کشیش های یهودی مسیحی (مسونرها)همۀ مردم آن سامان را در آتش افگند تا باشد که در روز رستاخیز بشکل یک مسیحی مانند آنها حشر شوند و به اصطلاح خود شان آنها را در شعله های آتش غسل تمهیددادند تا در آن دنیا با آنهامسیحی نشر شوند و به این حیلۀ سوزناک هم جان و هم طلاهایی آن سرزمین را قاپیدند و به اروپا آوردند .این فصل در واقع همان وقتی نوشته شده بود که مردمان ضعیف سرزمین های ضعیف توسط زور آوران مسیونر زمین ها ی شان غصب گردیده و خون شان ریخته شده بود .
سر فصل این کتاب خبیث وقتی نوشته شده بود که اهرام مصر را بنا میکردند و صد ها هزار نفر از اثر لغزش سنگ هادر زیر آن جان دادندو یا در زیر دیوار های بابل توسط بخت نصر گردید وبرخی از این بیچارگان را که در پارو زنی در کشتی ها تکسل و سستی میکردند طهمل ماهیان دریا میساختند ویا با انجام شاقه ترین کار ها جان این روز گشتگان از دست رفته بود ،سر آغاز این فصل زمانی به تحریر در آمده بود که ریچارد به (اصطلاح ) شیر دل صلیب را از اروپا تا بیت المقدس بدوش کشیده بود تا مردمان سر راه خود را مطیع افکار خود کرده و گنج چنهان پای تخت سلیمان را بربایند و به اروپا تقدیم مسیونر های معبد نمایند و خود عنوان "شوالیه های معبد" را کمائی نمایند که در طول جنگ های صلیبی که حدود بیشتر از سه قرن دوام کرد که توسط نماینده های آنها به بازیهای شیطانی شان هنوز هم این جنگ ها ادامه یافته است وبرای گرفتن جآنهای مردم ، با اسباب و وسائل جدید تری دست می یازند ؛ این فصل از زمانی نوشته شده بود که اضافه تر از 55 ملیون انسان در جنگ جهانی دوم در اروپاو افریقا و حتی اکثر نقاط جهان بشول ایران، جآنهای خود را از دست دادند و در مجموع تمام فصول این کتاب در زمانی تکمیل گردیده بود که آفتاب در قلمرو برتانیه غروب نمیکرد، لهذا به مردمان از جهان بی خبر حالی میکنیم که با خوش باوری حرفهای مزورانه و آگنده از گند و کثافت این سلاخان تاریخ را در بست قبول نکنند و هر چه که بخورد نوشتن آماده ساخته اند آنرا نپذیرند وبا پخش آن به این مستکبرین زر و زور خوش خدمتی نکنند، در غیر آن خود نیز از جمله آنها محسوب خواهند شد.
این موضوع در کتاب"بازی شیطان" اثر روبرت دریفوس انگلیسی ، به توسط" فروزنده فرزاد" به فارسی برگردانده شده کتابیست که از طرف جامعه غرب مخصوصاً انگلیسیها بخاطر تاریک جلوه دادن حرکت های اسلامی در سراسر تاریخ و در سراسر جهان ترتیب شده و من سی وپنج قسمت آنرا (که نسخه PDF شده میباشد) جمع کردم تا در فرصت های مساعد همۀ آنرا به نقد بگیرم تا اینها نتوانندبا پخش این اراجیف جوانان را در جوامع مسلمان فارسی زبان گمراه سازند .چیزی که در اول باید روشن شود این نکته است که از پنجصد سال به اینطرف یعنی از کشف قاره جدید بنام امریکا و از ایجاد انکشافات صنایع توسط مسیونر های مسیحی و انقلاب کارخانه ای در انگلستان این اروپائیان بودند که خون هزاران مراکشی ، تونسی ، الجزیره ای ، مغربی ، مصری ، عراقی ، هندوستانی ، ایرانی و افغانستانی و چینایی جاوه یی ها و بورنیو ئی ها و غیره را به ناحق بخاطر تصاحب سرزمین ها و ثروتهای شان ریختند.
در این رساله به معرفی این گروه ظاهراً انقلابی و در پشت پرده ملعبه های هوسباز غرب مشرب که دارای اندیشه های (به اصطلاح)مارکسیستی چپ هستند ولی به نفع جهان غرب مخصوصاً (انگلیس)کار میکنند و به اسلام ستیزی مشغول اند، تا لب نانی و کاسۀ آشی بیابند، بپردازیم.
مسلم این است که این حرب که در زمان رضا شاه در ایران ایجاد و در تمام دوره زندگی اش هرگز نتوانست از سردابخانه های زیر زمینی ایران از ترس پولیس ساواک و رژیم رضا شاه ، آفتاب درخشان جهان را ببینند عده ای قلیلی از این حزب که دارای قداست در اندیشه های چپی بودند، خود را آفتابی کردند و گیر آمدند و در مبارزه خود مردانه قربانی وکشته شدند،ولی تعداد زیاد پیش از اینکه موثریت شان را در جامعه ایران بتوسط مبارزات شان هویدا سازند تعداد زیاد اعضای این گروه یا حزب راهی غرب شدند و در آنجا بضد اسلام و کشور شان به اصطلاح خود شان فعالیتهای سیاسی خود را با استفاده از تریبیون غرب آغاز کردند، که این فعالیتها در چوکات حرف بوده نه فعل؟ اینها یک سلسله نشراتی را از طریق انترنیت بنام راه توده انتشار دادندو میدهند، تا بتوانند از این طریق ملت مسلمان ایران را بضد دولت موجود بر شورانند ولی چیزی که در اینجا نهایت مضحک است بی هدفی این گروه و فعالیتهای مزدور مأبانه این طائفه به نفع غربیان میباشد من یک قسمتی از این نشریه را که مربوط به سید جمال الدین افغان میشود که از فیلسوفان و مشاهیر بنام وطنم وجهان در قرن نزده میباشد به نقد گرفتم تا باشد که مردم چهره سید جمال الدین افغان را و چهره اصلی این لعبت های کوکی غربی هارا در مقابل ذهنیت های واقعیت گرا روشن سازم:
غرب در پهنه جهان در اکثر نقاط از جمله افغانستان ، عراق و سر زمین های اعراب فلسطینی را از دیر گاه در کام جنگهای تباه کن و خانه بر اندازی مواجه ساخته اند تا بتواند از راه سروری با بدست آوردن قدرت منطقوی خود به کلیه اهداف نظامی سیاسی، اقتصادی و ایدیالوژیکی جهان (مسیونرها)نائل آیند ؛ به آن هم بسنده نکرده و وارد میدآنهای شدند که ته مانده ها و اشغال های کمونیزم از ترس حکومت اسلامی ایران به غرب پناهنده شده از ابزار و آلات غرب جهت باج گیری از اسلام راه نیاکان خود را رها کرده براه شیطان رفتند تا باشد که تمام تحرکات و فعل و انفعالات بالقوه ای که در کشور های جهان اسلام در حال شکل گرفتن است به بد نامی و از آنجا به نابودی بکشانند، طرفه اینکه نام واکنش های خود را بازی شیطان گذاشته اند، اسم با مسمّی ایکه در قالب شخصیت مسیونر های یهودی که پرستش شیطان از امیزه های اساسی شان است چقدر جور میآید.
در ایران ته ماند ه های از حزب توده ایران که به رهبری دکتر احسان طبری ودیگر هاایجاد شده بود، که در زمان رضا شاه اندیشه چپی داشتندکه از اثر عمال "ساواک" به سختی کشتار و سر کوب گردیدند که بقایای آنها که خود را زنده نگهداشته بودند اکثراً در آن زمان و بعداً در زمان حاکمیت دولت فعلی ایران در اروپاو امریکا پراگنده شدند که با تبانی با قوت های صهیونیستی به همکاری آغاز کردند و به این ترتیب همکاری با بزرگترین ماشین های تبلیغاتی غرب را در اروپا و امریکا آغاز نمودند تا بضد اسلام و منافع آن به کشمکش و تضاد ادامه دهند و غرب توسط این گروهی که از دیر گاه است هویت ملی ، تاریخی و دینی خود را در ازدهام بازار های فتنه و فساد این شیطان پرستان گم کرده اند،با سر کوفتگی و ناکامی در کشور شان با پناه جویی به غرب با ماشین تبلیغاتی صهیونسم کوشیده اند تا جامعه مسلمان را به یک شکلی از اعتبار و ارزش های معنوی به زعم خودشان تهی جلوه دهند که سلسله کتابهای بازی شیطان ساخته و پرداخته همین گروهک شکست خورده سیاسی از دست ساواک رضا شاه است . این گروهک راه توده ؛ کوشیده است هرچه نوابغ و فیلسوف های که در جوامع شرقی مخصوصاً کشور های اسلامی از سه صد سال به اینطرف بوجود آمده اند و مطرح بوده اند به جامعه اخوان المسلمین که یکی از تنه های اصلی حزب اسلامی ای است که بار اول در مصرایجاد شده بود و در طول قرون نزده تا بیستم شاخه های مجزاو مستقل از این حزب، درجهان ایجاد و اکثر نهضت های آزادی خواهی ملل اسیا و افریقا از تونس و مراکش گرفته تا الجزیره ، مغرب ، تا کشور های آسیائی ، افغانستان ، هند برتانوی ، کشور های ماورای بنگال و خود ایران ، سوریه ، مصر و عراق سهیم بوده اند ، که این حزب سراسری در جهان اسلام رابه جاسوسی علیه انگلیس و امریکا نسیت داده اند و این نسبت را در حالی میدهند که آنها را به زعم خود شان ، مانند خود از ایادی دستگاه های غرب مخصوصاً انگلیس میدانند که کاری است غیر واقعی و سفیهانه .یکی از زبده اشخاصی که در اسد آباد کنر افغانستان تولد شده ، سید جمال الدین افغانی میباشد که این گروهک بشمول ایرانی ها مدعی هستند که او از ایران هست و ظاهراً او را در سنه 1838 در ایران تولد داده اند(در حالیکه او در همین سال در کنر از استآنهای افغانستان تولد یافته است؟)و شخصی را بنام سید هادی روح القدس پسر عمۀ وی معرفی کرده است که در وصف او (سید جمال الدین )شعری هم سروده است ، و از آن گذشته به او هویت شیعی را نیز دادندو از قول " "ایری کدوری" انگلیسی : « باوجودیکه تاریخ او را در اکثر فعالیتهای آزادی خواهی شرق شریک میداند، او راو محمد عبده و رشیدرضا را متهم در"بیشترین امساک در حقیقت گویی" کرده است »از قول این انگلیسی مزور وی را دارای هویت دروغین ، متفکر بدعت گذار و جاسوس مر موز و... فراماسیون (و در عین حال رهبر تئوریک جنبش پان اسلامیزم در جهان اسلام خوانده است) [1] این اقای انگلیسی از قول "فروزنده فرزاد" ، در بازی شیطان اذعان دارد که : « سید مسلمان و مبلغ راست آئین (سنی) بود» ویک نویسنده دیگر اچ " آ، ار، گیپ" در 1948 می نویسد:«که سید جمال به دولتی که تحت راست آئینی قرآنی با نگاه مدرن اداره میشود باور مند بود .»و " ویفلد کانتول اسمیت" محقق و اسلام شناس کانادائی"سید جمال را کاملترین مسلمان زمان خویش مینامد"او در کتاب مشهور خود " اسلام در تاریخ مدرن" مشتاقانه سید جمال الدین را " ضد امپر یالیست می شناسد،به اعتقاد سیدجمال الدین غرب را تهدیدی برای اسلام و جامعه اسلام میدانست»[2] او همچنین اذعان داشت که سید جمال الدین همه مسلمانان رابرای مقاومت برای آنچه که به ضد ارمآنهای مسلمانان تلقی میشد فرا میخواند . قسمیکه تاریخ مشعر است او هر گز از آنچه بر زبان آورده بود پا فراتر نگذاشت و آنچه را در راستای مبارزه و بیداری ملت های مسلمان ضروری پنداشته میشد به همیاری یاران نزدیکش شیخ محمد عبده و حسن البناءانجام داد ، که مثالهای بارز آن انتشار جریده عروة الوثقی در اروپا میباشد.او از کنر افغانستان خروج کرد و دیری نگذشت که افکار و اندیشه های ناب او تمام دنیا مخصوصاً کشور های که در قرن نزده زیر استعمار برتانیا و فرانسه بودند مبارزه فکری خود را آغاز و با نشر چندین شماره از عروة الوثقی َدیَّن بزرگی را بالای جوامع بیدار شده از افکار خود جاه گذاشت که دکتر اقبال لاهوری یکی از بزرگترین بانیان نهضت ترقی شرق (هندوستان) او را چنین ستوده است :
سید السادان مولانا جمال عالم از گفتار او سنگ و سفال
نور قرآن در میان سینه اش جام جم شرمنده از آئینه اش
دشمنی سردمداران ایران با کشور همسایه آن افغانستان پیشینه تاریخی دارد چنانچه ناصر الدین شاه قاجار در 1888 سردار محمد ایوب خان مجاهد نامی افغان را که به ایران پناه سیاسی برده بود ، ناصر الدین شاه سردار محمد ایوب خان را به امر انگلیس توسط رکن الدوله والی مشهد که از طرف وی دعوت شده بود در ارگ مشهد هنگام اجرای مراسم مهمانی گرفتارو محبوس ساخت که در نتیجه دولت ایران این پناهنده سیاسی و این مهمان محترم خود را به قونسلگری دولت دشمن او(انگلیس ) تسلیم نمود که بعداً توسط مکلن قنسل انگلیس سردار را به تهران و بغدادو بالاخره در هندوستان انگلیسی رساند تا در همانجا در بند در گذشت . ناصر الدین شاه قاجار این عمل را بار دیگر با یک افغان دیگر نیز این طور عملی کرد و در برابرآن جان خود را از دست داد .
اوسید جمال الدین افغانی را بآمدن در ایران دعوت کرد ، ولی بعد از شنیدن و دیدن اقوال و اعمال این آزاده مرد مشهور، در هم شد و امر کرد او را در پشت یابوئی پا ها ببستند و محبوساً از قلمرو ایران اخراج کردند . جمال الدین مغرور این اهانت را فراموش نکرد و یکی از پیروان خود مرزا رضای کرمانی را موظف نمود تا ناصر الدین شاه را بضرب گلوله تفنگچه از پا در آورد . از همین جا بود که (بر ضد ) سید جمال الدین افغانی پروپاگند وسیع از طرف (فراماسیونر های انگلیسی و ایادی آن) تا هنوز ادامه دارد. [3]
یکی دیگر از فعل و انفعالات تاریخی سید جمال الدین افغان درمقابل دستگاه انتلجنت سرویس (لندن) بر علیه ناصر الدین و علی اصغر صدر اعظم بکار افتاد . سید جمال الدین از لندن به استامبول رفت و بیرق اتحاد اسلام را تحت حمایت سلطان عبدالحمید بلند کرد ، میرزا ملکم خان (وزیر مختار ایران در لندن ) روز نامه قانون ( جریده انتقادی و اصلاحی علیه اداره مستبده ایران بود) را علم کرد ، در هندوستان در شهر کلکته مؤید الاسلام (نویسنده ایرانی) روز نامه حبل المتین را بکار انداخت ، پروفیسور براون که سنگ تمام عیار بابی ها را به سینه میزد در نطق ها و خطابه ها و مقالات خود از عدم امنیت مالی و جانی در ایران به تک و دو افتاد .[4]
که بد بختانه همین مزوران شیطان پرست (ماسیونرها وامپریالزم اروپایی او را به گروهی نسبت میدهند که گویا انگلیس آنها را تجهیز کرده باشد . اگر به ماهیت احزاب اسلامی در مصر ، پاکستان ، افغانستان سودان لیبیا ، اتوپیا و سایر کشور های افریقایی و آسیایی نظر انداخته شود صرف نظر از افکار سختگیرانه آنها که البته با اساسات دین نسبت غلو در عمل شان قابل تطبیق نیست ، بسیاری از کشور های را که گرفتار مصیبت فرا ماسیونر ها بویژه نماینده های استعماری شان از قبیل : انگلیس ، فرانسه ، ایتالیا،پرتگال و غیره بوده است مبارزین همین نهضت از دام استعمارآنان را وا رهانیده است . باید اذعان داشت که حزب اخوان المسلمین مصر به رهبری شیخ محمد عبده وحسن البناء توانست باعث بیداری مردم مصر و شمال افریقه شود که در آن وقت اکثراً تحت تسلط برتانیائیها ، فرانسویها و هسپانوی ها،ایتالویها و پرتگالیها بود که کشور های منطقه را از زیر سلطه انگلیس و فرانسه و سایر کشور های اروپائی با روشن ساختن اذهان شان و ترتیبات مبارزات آزادیخواهی نجات داده و باعث رشد شخصیتهای سیاسی در مصر الجزیره و سودان گردید ند .در واقع همین غربیان بودند که با تبانی انگیسیان و مزدوران استعمار در لباس مذهب باعث شکست ترکیه عثمانی که در آن وقت دارالخلافه جهان اسلام محسوب میشد و به توسط خانواده ال صعود و محمد بن عبدالوهاب حکمرانان مذهبی و سیاسی ساخته شده توسط دستگاه های جاسوسی انگلیس [5] از بین رفت . اما چیزیکه از بقایای این خلافت برباد رفته در جامعه اسلام بجا ماند عبارت اند از : دست نخوردگی مردم و عدم دستیابی استعمار فکری و فرهنگی غرب و شرق در ساختمان اجتماعی و مذهبی جامعه مسلمانان از جمله ، افغانستان و سایر کشور ها میباشد . از اثر رشد و تعالیم فکری همین اندیشمندان بزرگ جهان اسلام بوده است که افغانستان از سالیان سال بار جنگ های مخوف و تباه کن اهم از شرق و غرب را در طول قرنها متحمل شده و هنوز هم این قربانی و ایثار در هر کوچه و پس کوچه کشور روزانه صدها قربانی جاه میگذارد که در آن دست ایادی شیطان پرستان ظاهراً با ملعبه متفاوت (جوازدخول سربازان و نظامیان مسیونری ظاهراً در کسوت کمک کنندگان از امریکا و سی و نه کشور جهان ازسازمان ملل متحدگرفتند )ادامه دارد ، به این معنی که گروه اولی (طالبان و حامیان آنها) با آتش و باروت مسلمانان و مردم کشور ما را نابود میکنند و گروهک هایمار ظاهراً مارکسیستی از عقب با قلم و ماشین های رسانه یی به مسلمانان حمله میکنند ، اما فراموش نکنند که این مشتی خواهد بود در تاریکی.
نویسنده (محمود محمود) گویا سید جمال الدین و میزا ملکم و مؤید الاسلام و براون را در یک ردیف و از یک قماش میشمارد. در حالیکه چنین نیست و تفاوت بین جمال الدین و آنان از زمین تا آسمان است. میرزا ملکم خان ارمنی مامور و سفیر ایران در لندن به قول خود نویسنده امتیاز «لاتار» را در ایران از ناصر الدین شاه گرفته و در لندن به یک موسسه انگلیسی بقیمت چها هزار پوند فروخت ، یعنی شخصی بود که به پول اعتبار میداد . جلال الدین مؤید الاسلام نیز در یک مستعمره انگلیسی آزادانه نشرات می نمود و کسی مزاخم او نمی شد . برون هم یک نفر انگلیسی بود که منافع دولت خود را فراموش نمی کرد . اما سید جمال الدین که در تمام کره زمین یک وجب زمین نداشت و زن نخواست و فرزند نیاورد وزارت و صدارت در هیچ کشوری طلب نکرد ، چه چیزی میتوانست او را به نفع یک کشور استعمار وآنهم انگلیس که دشمن کشور او (افغانستان) محسوب میشد وا دارد؟ مگر دولت انگلیس باعث اخراج او از هندوستان و مصر نبود؟ (سید) جمال الدین (افغان) والاتر از آن بود که در بندگی دیگری در آید. او چنانکه برای افغانستان دولت مرکزی و اصلاحات میخواست ، برای ترکیه و ایران رژیم دیموکراتیک طلب میکرد و برای هندوستان و مصر آزادی از یوغ استعمار را خواهان بود . سید جمال الدین افغان «اتحاد اسلام» را در آن وقت در برابر استعمار فرنگ شعار میداد ، نه برای تائید استعمار ، لهذا این شعار به منفعت دولت انگلیس نبود . ایا این بعید است که یک دولت استعماری ، دشمن استعماری را منسوب بخود نموده و تأثیر ارزش او را در جوامع مد نظر متزلزل سازد؟از اثر همین بگو مگو ها و مداخلات بیشرمانه استعمار گران و نوکران گروه(راه توده مأبانه ) دو سال بعد از این جریآنها در 1907 ایران بین انگلیس و روس در مناطق نفوذ تقسیم گردید.( این درست عکس آن حال و هوای بود که سید جمال الدین هرگز خواهان استیلای انگلیس بالای ملل شرق نبود.)[6]
ما در مورد سید جمال الدین افغان از آنجا شروع میکنیم که غبار در تاریخ پر حجم خود تذکر داده است که:« در همین سال 1857 بود که یکنفر جوان 20 ساله کنری (یکی از استان های شرقی افغانستان)بنام سید جمال الدین به دربار امیر دوست محمد خان پیوست ولی البته این درباری نبود که بتواند از لیاقت های رجال افغان به نفع کشور استفاده کند . در هر حال همینکه آتش انقلاب ملی و تاریخی هندوستان فروزان گردید ، مردم افغانستان و طبقات مختلف آن از امیر دوست محمد خان خواهش کردند که بر ضد دشمن سپاه کشیده ولایات از دست رفته افغانستان را در کناره های رود سند مسترد نماید زیرا دیگر قشونی از انگلیس در پنجاب نمانده بود ، بهمین سبب بود که لارنس گورنر پنجاب خود به حکومت انگلیس پیشنهاد کرد تا ولایت پشاور و علاقه های آن به دولت افغانستان مسترد شود [7].(ولی این پیشنهاد از طرف امیر که نهایت با انگلیس پیوستگی داشت قبول نگردید)
«در نیمه دوم قرن19 زمینه برای یک انقلاب اجتماعی آینده ، هموار شده میرفت . همزمان با نهضت این کشور ها در افغانستان نیز راه اصلاحات کشاده گردید. یکی از پیش قدمان این نهضت سید جمال الدین بود که در1838 در اسعد آباد کنر تولد شد و در 1857 به در بار امیر دوست محمد خان پیوست و پس از مرگ امیر در دربار امیر شیر علی خان باقی ماند . البته در بار امیر دوست محمد خان ، استعداد استفاده از این مرد انقلابی را نداشت ، ولی امیر شیر علی خان توانائی آنرا داشت که از چنین شخصی به نفع کشور استفاده نمایدسید در سن 19 سالگی در دربار آمد و یازده سال باقی ماند ، در حالیکه قبلاً از 1855 تا 1857 تقریباً سه سال در هند و عراق و شام و حجاز سفر کرد و از علوم اروپائی و فلسفه جدید بهره ور گردیده بود . اما اقامت سید در دربار افغانستان مصادف ایامی بود که که امیر دوست محمد خان و امیر شیر علی خان مشغول تأمین ولایات داخلی و خانه جنگیها بود ه مجال توجه به افکار و نظریات سید نداشتند . بعد از آنکه امیر شیر علی خان در طی پنج سال مجادله توانست مملکت را تاأمین کند رقبا را براند و فرصت اصلاحات بدست آرد؛ در اثر تحریک مغرضین سیاسی امثال محمد رفیق خان لودی و غیره بین امیر شیر علی خان و سید جمال الدین بهم خورد ؛ زیرا سید در عهد امیر دوست محمد خان چندی معلم سردار محمد اعظم خان رقیب آینده امیر شیر علی خان بود . امیر شیر علی خان از سال 1868 تا 1878 ده سال دیگر درافغانستان مستقر ماند و از اثر تأثیر نفوذ فکری سید و افکاروالای که داشت امیر شیر علی خان دوره ریفورم را در افغانستان آغاز کرد زیرا زمانیکه سید افقانستان را ترک میکرد با امیر شیر علی خان درارگ بالاحصار کابل ، تمام نظر و برنامه اصلاحی خود را که در طومار طویلی نوشته بود ، به شاه تقدیم نمود. شاه بخوشی پذیرفت و وعده تطبیق آنرا در مملکت داد .
سید از آن بعد در هندوستان ، مصر ، اسلامبول ، ایران ، روسیه ، فرانسه ، لندن و جرمنی به مسافرت های متعددی پرداخت و فعالیت های متنوعی نمود . او در طی این فعالیتها گاهی تدریس مینمود و کنفرانس ها میداد ، گاهی مقالات و رسالات و جریده می نوشت و گاهی به تشکیل حزب و مبارزه بایکات مردم را رهبری میکرد . او با رجال سیاسی و علمی اروپا تماس های بسیار میگرفت و به نفع مشرق زمین فعالیت میکرد . سید در افغانستان که زیر سیستم ملک الطوایفی کوفته میشد ، دولت قوی مرکزی میخواست در ایران و ترکیه که دولت های مرکزی موجود بود ، رژیم دیموکراتیک طلب میکرد ، در هندوستان و مصر که زیرسم ستوراستعمار اروپا لگدمال بود ، مبارزه ملی و ضد استعمار را مشتعل میساخت و در کشور های اسلامی آسیا و افریقا بغرض تمرکز قوا در مقابل اروپای متجاوز اتحاد اسلام (پان اسلامیسم) را شعار میداد . این عالم شرقی و فیلسوف اسلامی یک ادیب و نویسنده فاضل ، یک مرد سیاسی و انقلابی و یک خطیب آتشین نفس متهور و بیباکی بود که توجه عمیق مراکز سیاسی وعلمی اروپا را بخود می کشید . او از هر مستعمره و از هر کشور استبدادی رانده میشد و پشت سلاطین مستبد اسلامی از هیبت این مردی که تنها کتابی و قلمی در دست و چپن و دستاری در بر داشت ، می لرزید . ناصر الدین پادشاه مستبد ایران بدست یکی از پیروان این شخص کشته شد .داکتر تقی ارانی (ایرانی) در این مورد چنین می نویسد:
«...تخم انقلاب سیاسی نیز بوسیله میرزا تقی خان کرمانی و سید جمال الدین افغانی و غیره کاشته میشود که صدای آن اول دفعه بوسیله تیر میرزا رضا کرمانی قاتل ناصر الدین شاه بلند میشود و به فریاد های مشروطه طلبی منتهی می گردد...[8]
همچنین سید در هند و مصر و ترکیه نهضت های جدید سیاسی بوجود آورد . بالآخره این مرد بزرگ در 9 مارچ 1896 در شهر اسلام بول بمرض خناق و تداوی یک داکتر شبه ناک بعمر 58 سالگی دیده از دنیا بست . نعش سید در 1944 به افغانستان منتقل و در جوار دانشکده علوم در محوطه دانشگاه کابل دفن گردید.[9]
همچنان جلد چهارم دایرة المعارف اریانادر مورد این ابر مرد چنین آورده است:
«(سید) جمال الدین افغانی در سال 1217 هجری شمسی/1838 میلادی در قریۀ کوچک اسعد آباد کنر (یکی از استانهای افغانستان) چشم بجهان کشود و سلسلۀ نسب او بواسطه سید علی ترمذی به امام حسین (رض) منتهی میشود ، سید علی ترمزی در نظر برخی عبارت از هما ن مصنف بزرگ حدیث است که کتاب صحیحی بنام ترمزی در حدیث دارد ، اما بقول نخستین حاکم سوات که تذکره ای از رجال دور و پیش خود ترتیب داده است سید علی ترمزی از بزرگان بنیر است که سلسله نسبش به امام حسین می رسد.
فامیل سید از سادات مشهور کنر است . پدرش سید محمد صفدر است که از طرف امرای کابل بدادن معاش نوازش میشد .
روزگار امیر دوست محمد خان به سبب برخی از امور سیاسی با سید صفدر مخالف شد ، خود و فامیلش را با بود و باش در کابل مجبور ساخت جمال در این وقت هشت سال داشت . محیط کابل برای تربیت و تحصیل او بهتر و مساعد تر بود ، پدرش او را نزد استادان بزرگ همان وقت فرستاد در ظرف ده سال علوم معقول و منقول وقت خود را از قبیل صرف ، نحو ، معانی و بیان ، تفسیر حدیث ، فقه و اصول آنرا ، کلام تصوف ، ریاضی، هندسه هیئت ، تاریخ و طب را بدرجۀ کمال فرا گرفت ، چندی بعد بهند رفت و در ظرف یکسالی که در آنجا بود علم ریاضی را مطابق دستور تعلیمی ء اروپا تحصیل کرد ، سپس به حج رفت ، سفر حج او یکسال را در بر گرفت . سید در این سفر از ذهنیت ، اخلاق و عادات شرقیان آگهی خوبی حاصل کرد که این آگهی در زندگی ما بعدش بکار ش آمد.
در سال 1273 هجری از صفر حج بوطن باز گشت ، امیر دوست محمد خان درایت قابلیت و تدبیر او را ستود و به حیث مصاحب خود مقررش نمود، در سال 1280/1901امیر از جهان در گذشت ، عوض او امیر شیر علی خان تخت کابل را اشغال نمود ، این امیر نیز سید را به عهده اش گذاشت . سید در این عهد اولین جریده افغانستان (شمس النهار)رامنتشر ساخت ، این جریده نه تنها در داخل مملکت پخش میشد ، بلکه بخارج از کشور نیز ارسال میگردید .
سید بکار و بار دربار و دفاتر حکومتی انتظام خوبی بخشید . تربیت عساکر را به طریقه جدید آغاز کرد و امور پستی را رونق بخشید . برای مشورت با شاه هیئتی از وزراء را تعین کرد امور ارسال سفرابخارج را تنظیم نمود.
پادشاهی امیر شیر علی خان آنقدر دوام نه نمود دو سال بعد هنگامیکه محمد اعظم خان سلطان کابل شد سید را بمقام اعظم گُزید چندی نگذشت که محمد اعظم خان سلطنت را رها کرده و به ایران رفت و امیر شیر علی خان دوباره امیر کابل شد ، به رسوخ سید صدمه ای نرسید . مگر یکی از دریاریان رقیب او شد و در پی دسایس افتاد ، سید از کار گر افتادن این دسایس مایوس شد و بهتر شمرد تا از افغانستان اختیار سفر کند ، از امیر اجازه رفتن به حج دومی را کرد ، امیر به رسوخ او در نزد مردم اعتراف داشت و برایش اجازه رفتن بحج را داد . جمال در سال 1285 /1906بهند رفت ، حکومت انگلیسی هند از او پذیرائی گرم نمود ولی با توفق زیاد او در هند و با دید و باز دیدش با علمای هند موافقت نکرد ، جمال فقط یکماه در هند ماند و از آنجا عزم مصر نمود ، مدت چهل روز در مصر بود و در این مدت شهرت ، فضیلت ودانش او در حلقه های علمی آنجا پخش گردید ، طلاب با ذکاوت و هوش از شام و مصر دسته دسته نزد او میرفتند و جمال در باشگاه خود به آنها درس میداد.
سید در این وقت از عزم رفتن به حج ثانی منصرف شد و روی بسوی قسطنطنیه نهاد . عالی پاشاه صدر اعظم ترک از او پذیرائی گرم کرد بتدریج وزراء و امرائ دیگر نیز علم و فضیلت او را ستودند، و باو گرویدند ، هنوز شش ماه از اقامت او در این مملکت نگذشته بود که از طرف دولت بوزارت معارف کشور عهدۀ بزرگی برایش دادند ، سید از عقل و فکر رسای خود استفاده کرد و پیشنهاد های سودمندی بدولت تقدیم کرد ، و در تعمیم معارف سعی کرد ، اما همکاران خود او این نهضت های نو را تحمل نکردند و با او مخالفت اغاز کردند ، که در نتیجه تجاوز آخرین او را وزارت معارف نه پذیرفت ، در تجاوز آخرین او بعضی نکاتی بود که به شیخ الاسلام بر میخورد . شیخ الاسلام با وجود رد شدن تجاویز سید ، این خاطره را در دل نگه داشت و در انتظار موقع مناسب بود.
در سال 1871در (دانشگاه ترکیه) قرار بود کانفرانسی ترتیب گردد، رئیس دانشگاه از سید خواهش نمود که در این کانفرانس چیزی بحضار بگوید و مردم را بسوی صنعت و کار بخواند و ترغیب نماید ، سید به نسبت نا رسائی در زبان ترکی از دادن خطابه عذر خواست مگر رئیس مذکور باین خواهش اصرار نمود، سید مجبور شد و خطاب غرائی نوشت و قبل از رسیدن روز کانفرانس مضمون آنرا بأراکین و بزرگان دولت شنواند و آرائ آنها را راجع بخطاب خود معلوم کرد، همه آنرا گُزیدند،در روز کانفرانس علاوه بر عامه مردم عدۀ زیادی از صاحب منصبان بزرگ و دانشمند ان، وزراء ، امراء و جریده نگاران زیادی برای شنیدن خطابۀ سید در دانشگاه گرد آمدند.
گفتار سید در کمال فصاحت و بلاغت بود و شنوندگان را مجذوب و مسحور کرد ، اما جمعی از فقها بنا بر تنگ نظری و بی علمی خود برخی از سخنان سید را انتقاد سوء کردند ، شیخ الاسلام از این موقع استفاده کرده فکر سلطان را بر ضد افکار سید بر انگیخت در لباس مذهب و دین طوری وانمود کرده فکر سلطان را بآن داشت که سید را از آن سرزمین بیرون کند .
در این وقت که از طرف فقهاء یعنی ملا ها نیز فتنه ای بر ضد گفتار سید برپا شده بود سلطان نظریه شیخ الاسلام را قبول کرد و امر بیرون شدن سید را از سرزمین ترک صادر نمود ، جمال در فراهم کردن لوازم سفر شد ، در اینوقت برخی از دوستان باو وانمود کردند که بهتر است بمصر برود ، سید مصلحت آنها را پذیرفت و به مصر باز گشت 1288هجری این بار سید محض برای دیدن بعضی از جا های دیدنی آنجا و تفریح رفته بود و اراده نداشت که مدت زیادی در آن سر زمین بماند ، مگر صدای کمال و شهرت او در چند روزی به صدر اعظم مصر ریاض باشا رسید و در ملاقات نخستینیکه بین شان صورت گرفت صدر اعظم از او تقاضا کرد که مدت زیادی در مصر بماند همان بود که به اثر فرمایش ریاض باشا از طرف شاه مصر خدیو اسماعیل برای سید ماهوار هزار قرش معاش مقرر شد و سید هم در آنجا مستقر گردید،.
در این زمان وقت زیاد سید به تدریس میگذشت و تشنگان معرفت از هر سو باین چشمه فیاض روی می آوردند ، منزل او مدرسه ای بود و در آن علم کلام ، فلسفه ، فلکیات ، طبیعیات ، تصوف و فقه تدریس میشد ، طرز تدریس با طرز تدریس همانوقت جامعۀ ازهر تفاوت داشت ، سید اول موضوع درس را بدون مراجعه به کتاب بزبان ساده و جذاب شرح میداد ، سپس بعبارت کتاب مراجعه مینمود و...
آواز معرفت سید در تمام مجامع علمی پهن شد او زمانیکه مقام و منزلت واقعی در قلوب خواص و عوام مصریافت بلافاصله به دور کردن اوهاماتی که دل و دماغ مردم را فرا گرفته بودپرداخت تا شاید که روشنی ای در افکار مردم ایجاد شود ، در واقع او باعث بمیان آمدن یک انقلاب فرهنگی در مصر گردیدو نتیجتاً مصر از اثر توجهات سید دارای نویسندگان پخته و ورزیده گردید.
در شاگردان او علمای بزرگی بار آمدند از جمله مفتی بزرگ شیخ محمد عبده در جهان اسلام شهرت زیادی کسب کرد، زمانیکه شیخ مصر را ترک میکرد بمردم خاطر نشان ساخت که من میروم ولی شیخ محمد عبده را بشما میگذارم .
سید باوجودیکه یک عالم و مدرس بود در عین حال یک سیاستمدار بزرگ نیز بود ، او وقتی حالت سیاسی مصر را از نزدیک مطالعه کرد دریافت که اگر بزودی اصلاحی در آنجا نشود اجانب دست مداخلت را در سیاست آن سرزمین دراز خواهد کرد او بخاطر جلو گیری از این رویداد یک انجمنی بنام "مجلس وطنی" دائر و در آن تمام فرزانگان ، اشراف و روشن فکران شامل گردیدند که اعضای این انجمن به سه صد نفر بالغ شد که همه از نخبگان جامعه مصر بودند این انجمن بر علاوه روشن ساختن اذهان مردم به تداوی مریضان و دستگیری بینوایان نیز می پرداختند ، این انجمن ارشاد دیری نپائید که تمامی خصائیل رزیله و منافات را که جامعه مصر را مصدوم ساخته بود از تمام مصر بر چیده ساخت . این انقلاب فکری باعث رشد تعلیم و تعلم شده و در با سواد شدن مردم مصر کمک زیاد نمود.بالاخره این انجمن در اخیر نویسندگانی را از قبیل ادیب الحق و سعد زغلول را بجامعه مصر تقدیم نمود. این انجمن سه جریده بنامهای «مصر» ، «محروسه»و «مرآة الشرق» را به نشر سپرد. که در هر سه جریده مضامین اصلاحی بنشر میرسیدو از کار های خدیو مصر بشدت انتقاد میشد.
حالات ملاکان و زمینداران خرابی و تباهی آور بود ، این همه را سید بچشم خود مشاهده میکرد ، او دیگر بیقرار بود و تصمیم نهایی برای اصلاح این حالت ادبار آور گرفت.
سید قلباً با روش استعماری انگلیس مخالف بود ، او این هدف و منظور خود را در همه جا و در بسا از نوشته هاو رسالاتش بمردم شنوانده بود ، نوشته های که سید برضدروش برتانیه کرده بود در انگلستان بزبان انگلیسی ترجمه و بچاپ میرسید انگلیسیها از این انتشارات به واهمه و ترس بودند تا اندازه ایکه گلادستون صدر اعظم انگلستان خود بجواب سید مضامینی در مطبوعات به نشر رسانید.
زمانیکه هوا خواهان سید در مصر قوت یافتند قنسل انگلیس از این کار مضطرب شد و در پی آن افتاد که حکومت را بر ضد این جماعت بر انگیزد و در بین خود آنها نیز اختلافاتی پیدا کند.
در این فرصت خدیو اسماعیل از تخت مصر فرود آورده شد و عوض او توفیق بر کرسی شاهی نشست ، توفیق قبلاً خود را هوا خواه سید و جماعه او میدانست ، مگر وقتی زمام امور بدستش افتاد به بیرون رفتن سید از مصر امر کرد ، به این ترتیب در سال 1296/1879سید از مصر اهنگ سفر کردو به حیدر آباد دکن در هندوستان وارد گردید.
زمان ورود سید در هند جوانان هندی از دهریت ونیچریت سخن میراندند. و این عقیده خیلی رسوخ یافته بود ، سید در رد این مفکوره رساله ای نوشت که چندی بعد آن رساله از طرف محمد عبده به زبان عربی ترجمه و در مصر چاپ شد این عمل باعث آن شد که محمد عبده نیز در خارج از قاهره نظر بند گردد.
هر چند سید برای همیش مصر را ترک گفته بود اما نهالی را که از صداقت و ایمان ، اخلاص و برادری ، وطن دوستی و قوم پروری پرورش داده بود در سرتاسر سرزمین مصر بارورگردیدو حاصل آن قلب های تمام جوانان و روشنفکران مصری را آنطور نیرو مند گردانید که هر گز از هیچ تند بادی متأثر نمیشدندو باعث شد انقلاب سیل آسایی را در مصر برهبری زعیم بزرگ آن خطه عرابی باشا اغاز گر گردید که پشت استعمار مخصوصاً استعمار انگلیس را لرزانید زیرا این انقلاب از خانه های مصری و توسط کشاوزران مصری خانه بخانه و شهر بشهر در حالت دگرگونی اوضاع استعماری و بیدار ساختن مردم مصر از خواب گران بیخبری بود که نتیجتاً انگلیسیها حس کردند که از اثر انفاس پاک سید این انقلاب هدایت میگرددلهذا سید را از حیدر آباد به کلکته تبعید کرد(حیدر آباد از جمله پرنفوس ترین شهر بزرگ هندوستان است که تمام ساکنین آن مسلمان هستند)و تا انقلاب مصر فرو کش نکرد سید اجازه بیرون بر آمدن از تبعیدگاه را نداشت.
او در حیدر آباد جریده ای بنام «معلم» را به نشر رسانید و مضمونی را زیر عنوان "فلسفه وحدت" به نشر رسانید که در آن به طرز تعلیم و تدریس ملا های همان زمان انتقاد کرده بود.
سید در روش تعلیمی علوم مذهبی اصلاح و دگر گونی میخواست ، و تعلیم علوم جدید را برای مسلمانان حتمی میدانست و این تعلیم را زیر یک دستور و روش خاص میخواست رایج بسازد گرچه سر سید سید احمد خان نیز خواهان تعلیم علوم جدید(ساینس) بود مگر سید در برخی موارد با او مخالفت داشت که در نتیجه مخالفت با سر سید احمد به شکست قطعی مواجه شد.
او دو سال در هندوستان تحت نظر مقامات امنیتی قرار داشت که نتوانست با سیاسیات آنجا تماس بگیرد. او در سال 1883 مستقیماً به لندن رفت . و از آنجا به پاریس شتافت . او در پاریس با دوست قدیکی اش محمد عبده که در پاریس بسر میبرد ملاقات کرد او از طرف اعضای انجمن وطنی مصر که آنرا عروة الوثقی نیز میگفتند ذریعۀ مکتوبی از سید خواهش شد که به این نام جریده را در پاریس منتشر سازد و بواسطه آن مسلمانان را بگرد آمدن در یک مرکز دعوت نمایند ، سید این پیشنهاد را پذیرفت و جریده عروة الوثقی با بعد اروپایی اما بزبان عربی در پاریس منتشر گردیدو محمد عبده بحیث ناشر آن جریده گماریده شد . در شماره نخستین عروة الوثقی که به 13 مارچ 1884 منتشر شد مرام جریده را چنین نوشته بود:
« این جریده مردم شرق را بآن فرایضی متوجه خواهد ساخت که تا کنون در ادای آن کوتاهی ورزیده اند ، و این پس مانی شان نتیجه همان کوتاهی ها است ، از همین جاست که این مردم حیثیت خود را گم کرده اند ، این جریده به آنها یاد خواهد داد که چگونه میتوانند گذشته خود را دوباره بدست آورند ، و چگونه میتوانند خود را از تکالیف و مصائبیکه در قبال شان است رهایی بخشند.
این جریده تمام اسباب و علل مصائب را بمردم نشان خواهد داد ، چه اکنون آنها نمیدانند که این بد بختیها از کجا بوجود آمده است و هنوز نمیدانندکه نتیجه اینها هلاکت حتمی است ما خواهیم کوشید تا آن شکوک و اوهامی را که بواسطه وسوسه های باطل در دلهای مردم ایجاد شده دور کنیم.
نتیجه این وسوسه ها این است که مردم مشرق را از علاج خود نا امید کرده است . ما بقوت دلایل ثابت خواهیم کرد که برای یافتن راه کامیابی آنقدر فاصلۀ زیادی نیست ، که تصور آن شما را بی همت کند و کم زور سازد.
این جریده حقایق و واقعیت ها را آشکار خواهد کرد تا غلطی آن الزامات ثابت شود که" اجانب بر مردم شرق خصوصاً مسلمانان وارد میکنند و میکویندکه تا مسلمانان راه نیاکان خود را به پیمایند به هیچ وجه ترقی نخواهند کرد و به منزل مقصود نخواهند رسید . یعنی آنها میخواهندبگویند که مذهب در راه پیشرفت و ثقافت مسلمانان سد بزرگی است."
این جریده همیشه این نکته را فراموش نخواهد کرد که مردم مشرق از همه چیز به اتفاق و همدستی ضرورت بیشتر دارد.و همیشه خواهد گفت: که ای مردم شرق با یکدیگر خوشبین شوید و در کار های مشترک مقاصد یکدیگر را تأئید کنید و کمر یکدیگر را ببندید.»
مضامین عروة الوثقی در اولین روز در تمام یورپ زلزله ای ایجاد نمود چه سیاستمداران آنها نمیتوانستند تحمل کنند که از داخل خاک خود شان بر کار و بار شان انتقاد شود. ترجمۀ مضامین این جریده در جراید اروپائی نشر میشد و هم نسخۀ چندی از آن بمصر و دیگر دول اسلامی فرستاده میشد.
پیروان سید در مصر این آواز راستین را بگوش هر که رساندند تا در نتیجه ورود آن از طرف حکومت مسدود قرار داده شد ، هند نیز از ورود آن خود داری کرد و دیگر دول اسلامی هم نتوانستند حقایق را اینطور آشکارا بمردم تقدیم کنند ، لذاورود آن ممنوع شد .
دول اروپائی نیز در فکر انسداد آن شدند ، چاپخانه پاریس به اشاره حکومت فرانسه از چاپ عروة الوثقی انکار کرد . جریده سید دیگر مجبور به تعطیل گردید و پس از شش ماه جریان در سال 1883 با نشر هجدهمین شمارۀ خود از پخش ماند.
بعد از این جریانات سید مدت سه سال را در پاریس گذراند در این مدت در سیاست دول اروپائی مقالاتی منتشر کرد و بر تعلقات دول روس ، انگلیس ، ترکیه و مصر تبصره ها نمود ، مقالات او در انگلستان ترجمه و نشر میشد ، سید با دانشمندان بزرگ فرانسه موسیو رینان در موضع اسلام و ساینس بحث هایی کرد ، که آن دانشمند بر قوت استدلال سید اعتراف نمود .در همین روز ها از طرف مهدی سودانی در سودان شورشی برخاست و انگلیسها از این شورش در اضطراب بودند و میخواستند در این معامله با سید سخن بگویند ، لذا سید را به لندن دعوت نمودند . سید به لندن رفت و چند روز بعد دوباره به پاریس بر گشت سید در این سفر خود در لندن با ملکم خان سفیر ایران آشنا شد .سید از پاریس قصد نجد را نمود ، در همین وقت ناصر الدین شاه قاجار پادشاه ایران از سید دعوت کرد که اگر به ایران برونداز او قدر دانی خواهد شد ، سید عزم سفر را بسوی ایران کرد و به اصفهان رسید ، در آنجا با امیر ضل السلطان ، ملاقات کرد و از طرف او به احترام زیاد بسوی تهران فرستاده شد ، شاه از سید پذیرایی گرم کرد او را با اهل بیت و دربار خود معرفی نمود و از علم او تعریف کرد ، سپس سید را بحیث وزیر جنگ مقرر نمود و در نظر داشت که بعداً او را صدر اعظم ایران بسازد،رجال علم ومنصب ایران بفضیلت او اعتراف کردند و دسته دسته نزد او می رفتند ،سید فهمید که شاه از رسوخ روز افزون او در نزد رجال کشوری بیمناک میباشد و از این سبب از شاه خواست تا برای تبدیل هوا بوی اجازه سیر و سفر بدهد ، شاه از این تقاضای سید قلباً مسرور شد و اجازه رفتن داد .او در سال 1887 به روسیه رفت تا اگر تواند مناسبات روسیه را با افغانستان نزدیک سازد، باری بمرکز روسیه سنت پطرسبورگ رفت و با "زار" روسیه ملاقات کرد و برخی میگویند که زار عهده شیخ الاسلامی روسیه را بوی تفویض کرد مگر او نه پذیرفت . او در جراید روسیه راجع بمناسبات روسیه و افغانستان ، ترک و ایران و انگلستان مضامینی نشر کرد که در تمام اروپا از آن صدایی بلند بود. . در سال 1889 از روسیه بجرمنی شتافت و چند روزی در میونیخ با پادشاه ایران که به جرمنی آمده بود ملاقات کرد شاه از او خواهش دوباره رفتن به ایران را نمود ، سید هم پذیرفت .سید باری از میونیخ جهت اشتراک در یک نمایش بزرگ بپاریس رفت و از آنجا با پادشاه ایران بسوی تهران شد،در ایران باز هم مردم زیادی اطراف سید را گرفتند ، مگر شاه که تازه از اروپا بر گشته بود آنقدر از رویه آزاد سید آزار نمیدید ،این بار سید مصاحب شاه بود و در اکثر امور قانونی کشور با او مشورت میشد ، صدر اعظم مملکت این نفوذ سید را تاب نیآورد و به شاه پیشنهاد کرد که اگر چه دستورات سید خیلی عالی و مفید است ، مگر اکنون محیط ایران مساعد آن نیست که چنین دستوراتی در آن بمحل اجرا گذاشته شود ، و ممکن است در صورت تطبیق آن اختیارات شاه محدود گردد و کار بدست دیگران افتد ، برخی میگویند شاه ایران سید را از میونیخ جهت کاری به روسیه فرستاد و از آنجا به ایران آمد که این سفر او دو ماه را در بر گرفت و در طول این مدت صدر اعظم فکر شاه را نسبت به سید عوض کرده بود.
وقتی سید فکر شاه را نسبت به خود منقلب دید اراده کرد که در زیارتگاه شاه عبدالعظیم که در شانزده میلی تهران قرار دارد بسر برد و از شاه اجازه خواست زیرا این زیارتگاه دارای بستی می باشد که مجرمین در آن مؤاخذه نمیشدند.شاه به اجازه شاه به زیارت شاه عبدالعظیم رفت ، در رکاب او عدۀ زیادی از بزرگان و دانشمندان ایران میرفتند . سید در عرض راه آنها را باصلاح حکومت شان توصیه کرد . سید هشت ماه در عبدالعظیم معتکف شد . شهرت او به دور ترین حصص ایران رسیدو همه مردم تبصره میکردند که سید برای اصلاح ایران انقلابی ایجاد نکند نمیگذارد. این اواز بگوش شاه رسید «که مابقی قصه از قول غبار در کتاب افغانستان در مسیر تاریخ مفصلاً ذکر شده است.
او در سال 1309 جریدۀ را بنام «ضیاء الحافقین»به زبان های انگلیسی و عربی در حالیکه در لندن بسر میبرد پخش کرد ولی مقامات رسمی انگلیس بزودی به مصادره آن اقدام نمود . در این حین سفیر ایران در لندن نزد سید رفت و با پیشکش بزرگی از او تمنا کرد که دیگر با شاه ایران مخالفت نورزیده و اشتی کند. چون سید از پذیرفتن تحفه و قبول پیشنهاد انکار ورزید ، حکومت برتانیا در این امر مداخلت کرد و به مطبعه ای که مقالات سید را چاپ میکرد امر کرد که دیگر از چاپ کردن آن خود داری نماید و با این وسیله ضیاء الخافقین از نشر باز ماند، فعالیتهای او در این زمان آنقدر معلوم نیست او در جراید لندن مضامین راجع به مصر و ایران منتشر کرد ، در این وقت رستم باشا سفیر ترکیه در لندن بود، او از طرف سلطان خود عبدالحمید از سید خواهش کرد که با وی به ترکیه برود ، اما سید نسبت شغل زیاد آن دعوت را نه پذیرفت ، وقتی سلطان سه بار خود از قسطنطنیه تلگرافی از سید دعوت کرد ، سید دعوت او را به این شرط پذیرفت که بعد از ملاقات با سلطان اجازه بدهد تا زود به لندن عودت کند ، به این ترتیب در سال 1892 به قسطنتنیه رفت.سلطان از او پذیرائی گرمی نمود و در قصر "نشان کاس"منزل او را تعین کرد ، برای تفریح و گشت و گذار او یک گادی دو اسپه و ماهوار مبلغ هفتاد و پنج پوند ترکی را طور معاش برایش مقرر داشت .
وضع امپراتوری عثمانی در این وقت خراب بود در همه جا مناطق زیر تصرف آزادی میخواستند و میگرفتند و اعتنای مردم بمرکز امپراتوری کم شده بود ، سلطان میخواست بکمک سید امپراتوری خود را تقویه کند ، و از اینکه سید او را ستایش نماید مسلمانان جهان نیز با او بگروند.
سید هم چنین مفکورۀ داشت که برای مسلمانان جهان مرکز واحدی تشکیل دهد ، خواه این مرکز در ترک باشد یا در غیر آن امااز این نظریه واحد هدفهای سلطان و سید یکی نبود و سلطان فقط میخواست باین ترتیب سلطۀ خود را قائم تر کند و سید آرزو داشت که در اسلام اتحادی بمیان آورد که بفایده افراد مسلمان باشد .
درباریان سلطان میخواستند نفوذ سید را در دربار کم کنند ، در این وقت خدیو مصر به ترکیه آمد و با سید ملاقات کرد ، مردمیکه در کمین سید بودند فوراً به سلطان رسانیدندکه سید میخواهد خدیو مصر را سلطان ترک سازد، از طرف دیگر شاه ایران نیز در همین اواخر از طرف هواخواهان سید به قتل رسیده بود ، سلطان که مردی شکاک بود راجع به سید بد گمان شد ، و محافظین را برای نگرانی او مقرر کرد ، سید نیز از این رویۀ سلطان ملول گشت و اجازه بر گشت به لندن را خواهش نمود ، سلطان از رفتن او به لندن نیز هراسید و از اجازۀ رفتن او انکار کرد . به این دستور سید در ترکیه از مهمان شاهی به محبوس بدل شد . سید، عمر باقیماندۀ خود را در زیر نگرانیهای شدید جواسیس و پولیس بسر برد ، مگر به این هم لب از راست گوئی و بر انگیختن افکار درست در مردم نبست.
سید بعد از چندی به مرض سرطان مبتلا شد، علاج او در ترکیه ممکن نبود او برای تداوی خواست به ویانا برود مگر اجازه آنرا حاصل کرده نتوانست ، سپس سید بعد از گذشت چهار سال در ترکیه در سال 1808 بعمر پنجاه و هشت سالگی از جهان در گذشت.
او را در مقبرۀ مشایخ دفن کردند ، تمام یاداشت هایش ضبط گردید و هیچ اثری از آن باقی نماند ، قبر سید چندی بی نام و نشان بود سپس در سال 1919 از طرف یکنفر انجنیر امریکائی چارلس کرین ، از سنگ مر مر بسیار شاندار ساخته شد .
حکومت افغانستان خواست تا (نعش) سید را بعد از یک عمر مسافری پس از مرگش بوطنش باز گرداند ، بعد از مفاهمه دور و دراز حکومت ترک این ادعا را پذیرفت ، در سال 1944 خاک سید را ذریعه هوا پیما از راه عراق و کراچی و پشاور به سرحد وطنش رسانید ، و در حصۀ علی آباد شهر کابل دفن گردید(که چندی بعد دانشگاه کابل در همین منطقه اعمار گردید و اکنون این مقبره، در مرکز دانشگاه کابل قرار دارد.)که امروز اطراف مدفن او جزء زیبائی شهر شده و بنام جمال مینه مسمی گردیده است.»[10]
بد نیست در روند افکار و عقاید فعال سید که از افغانستان گاه ما را به هندوستان می برد و زمانی فاصله بین مصر و پاریس و لندن و ایران ومصرو ترکیه و سائر کشور ها را در می نوردید ما هم گذارش کوتاهی از حال و هوای مصرو بعضی از این کشور ها داشته باشیم:
اگر نیک در تاریخ کشور ها دقت شود متوجه میشویدکه مصر مانند پلی بین مدنیت های شرقی و غربی قرار داشته است همان قسم که افغانستان از سه صد سال به اینطرف دیواری در مقابل کمونیزم و استعمار گران اروپائی بوده است ولی در مصر این پل با باز شدن و به مصر واگذار شدن آبراه سویز دنیا و بخصوص جهان اسلام رابا ناسیونالیسم عربی با پیوند های مستحکی بافت داد ، تئوریسن های شیطان مأب انگلیس (مسیونر ها یعنی شیطان پرستان)از دیر باز می فهمیدند که شرق میانه نقطه محراق و قابل عطف هم برای جامعه مسلمان میباشد و هم برای غربیها ؛ از همان روز تصمیم گرفتند تا صهیونست ها را در این نقطه محراقی(دولت فعلی اسرائیل) جاه گزین سازند تا از یکطرف اعراب فلسطینی را از موطن اصلی شان جدا سازند و از جانب دیگر توسط اینها منطقه شرق میانه و بخصوص کشور های عربی منطقه را با داشتن ذخایر بزرگ نفت و طلا، تحت نظر خود داشته باشند . تا بتوانند کلیه فعل و انفعالات جهان اسلام را بالاخص و در مجموع مناطق سوق الجیشی شرق میانه را همواره نزدیک به آتش خود و در قبضه خود داشته باشند ، که حدوداً از دو سوم یک قرن را جمعیت عرب تبار و مسیحی تبار فلسطین در جنگ با اسرائیل صهیونست و در واقع با جامعه استعمار گر حمایت کننده اسرائیل گزرانیدند. این نیرو های شیطانی با حیله گری و نیرنگ خواستند به جامعه جهانی وانمود کنند که "ملت تحت ستم یهود در جنگ دوم جهانی هیزم سوخت فابریکه های المان نازی بوده است . و یک تعداد از اشخاص خوش باور و ساده لوح این فرضیه را قرین به حقیقت پنداشتند در حالیکه چنین چیزی هرگز بوقوع نه پیوسته است و این هنگامه صرف بخاطری بالا گرفت که جوامع جهانی بحال صهیونست های که تازه فلسطین را با تبانی فرامسیونر ها اشغال کرده بودند دل سوزی پیدا کنند . ولی اگر از جامعه جهانی و کشور های اروپایی در گیر جنگهای جهانی خواسته شود تا اسناد و مدارک چنین بلیۀ را ارائه دهند طفره می روند و انکار میکنند ، زیرا کدام سندی دال بر اینکه اسیران اسرائیلی در کوره گاه های ذوب فلزات جرمنی سوختانده شده اند اصلاً وجود ندارد . این صهیونست ها اهل بازار و در آمد پولی و مردمان هوشیار، شیاد و مال دوستی هستند کجا میخواهند کشته شوند چنانچه در بلیه برج های دو قلو نیز از این طایفه که بازار های بورس نیویارک در دست شان است کسی تلف نشده ، اینها در هر گوشۀ از جهان که بوده اندبه فکر شیطان پرستی خود به سیاست های زور وزر اندوزی و کار و بار بوده اند چنانچه در کشور خود ما در بلخ محلۀ بنام جهودان وجود داشت ، در هرات در بازار ملک محلۀ از جهودان بود و در کابل نیز در سرای شهزاده اکثر صرافی ها توسط اینها اداره و کنترول میشدند.ولی و این مسیونر ها و قدرتهای پشت پرده انگلیس ویار او ایالات متحده امریکا است که با پلان های استعماری خود دجال منشانه اینها رادر بازار مکارگی فرامسیونر ها جبراً در حلقه سیاست صهیونستی قرار داده و با ارائه و پیش کش نمودن کشور جدید، ر در بیت المقدس راه را برای تبلیغاتی از چنین دست به جهان ارائه داشته است که گویا فلان تعداد از یهودیان در اروپا در کوره های آدم سوزی سوختانده شده اند . حالا ما از آقایونی که گردانندگان اروپای بعد از جنگ هستند و اگر آن گردانندگان نیز فوت کرده باشند اسناد این توطئه شوم شاید در بایگانی های کشور های اروپایی وجود داشته باشد و آنرا به مردم دنیا عرضه بدارند و عاملین این کشتار های چند ملیونی را که شایداز صهیونست ها در جمله چندین صد هزار نفرنیز نباشند در پای میز عدالت به محاکمه بکشند.و اینکر زمانی تحقق می یابد که سیطره مسیونر های شیطان پرست از اقر همدستی و اتفاق ممالک کوتاه دست گردندکه اینکار مستلزم آگاهی کلیه ملتهای گیتی میباشد.
در مورد شخصیت جمال عبدالناصرکه شخصیت جهانی بود شبه یی وجود ندارد که توانست مانند کوهی استوار در برابر ابر قدرتهای جهان استعماری از جمله انگلیس و فرانسه به استد ولی استکبارات جهانی با استخبارات و قوای بدون حد و حصرشان مصر ، عراق و سوریه و کشور های محاط به فلسطین اشغالی رادر جنگ های شش روزه چنان شکست سختی دادند که هر کس می فهمدآب از کدام آسیاب فرو آفتاده است . چنین حملات و صحنه آرائی ها و استعمال چنین نیروی آتش سوزاننده و تخریبگر هر گز در توان و نیروی (صهیونستهای محلی )نبوده و نخواهد بود بلکه این فراماسیونر ها بودند که این جنگ را به نفع خود شان و بخاطر فربه ساختن صهیونستی در عرصۀ جهانی کامیاب گردانند .
زمانیکه نیرو های اشغالگر روسیه شوروی داخل افغانستان شد ، امریکا و سائر کشور های اروپایی ، با ماشین های استخباراتی شان ، با پول و اصلحه شان مجاهدان افغان را یاری رسانیدند تا جلو پیشرفت روسها را از نزدیک شدن به آبهای گرم بحر هند بگیرند ، مجاهدان افغان نه تنها از پیشرفت روسها در امتداد سرحدات بین افغانستان و پاکستان جلو گیری نمودند، بلکه آنقدر قوای روس را با حملات سرسام آور خود گیچ و ناتوان ساختند که افغانستان را ترک کرده و انقلاب بر گشت نا پذیر ثور رایکجا با ساز و برگ کشور شورا ها در هم شکستند که حتی امروز نامی و نشانه ای از امپراطوری شوروی وجود ندارد .
پاکستان که مجاهدین افغانستان دین بزرگی را بالای آن کشور بخاطر حفاظت کشور پاکستان از پیشروی نیرو های کمونستی داشتند به عوض اینکه این دولت نو پا را کمک کرده باشد تا در پهلویش بیک دولت بزرگ و قدرتمند اسلامی رشد نماید ، در بدل این دَیِن مجاهدان افغان،(حکومت نواز شریف که یک بار دیگر در سیاست پاکستان بصفت صدر تعیین شده است تصادفی نمیباشد) روزانه حدوداً یکهزار راکت لنچر و سکر20 رادر هفته ها و ماه های اول ورود مجاهدین بکابل بخاطر تخریب کابل پای تخت افغانستان و سر کوب مجاهدین افغان توسط طرفداران خود استعمال نمودند و این در حالی بود که نواز شریف در پاکستان حکمرانی میکرد .
ولی بر عکس می بینیم (گروه راه توده که باز مانده و جسد متلاشی شده حزب توده ایران میباشد )باوجودیکه اضافه تر از دو ثلث عمر شان را در انگلستان آلمان و امریکا و غرب در هجرت تعیشی گذرانیده اند جا ندارد که سید جمال الدین افغان وهمرزمان او را اخوان الشیاطین زیر خط انگلیس بخواند در حالیکه اخوان شیطین همان صهیونست های شیطان پرستی هستند که اوین بنای آن را جورج واشنگتن در شهر واشنگتن دی سی گذاشت که قصر سفید مرکز و نماد این مسیونر ی میباشد جاه دارد ؛نه آن کسانی که در سنگر های داغ دفاع از آزادی و حقانیت اسلام جان داده اند . بیائید بی طرفانه قضاوت نمائید ؛ این آقایانی که در پیکر حزب توده ایران و پسانتر ها در قالب مجاهدین خلق عرض وجود کرده اند چه کاری برای جهان کمونیزم انجام داده اندو چه کمکی برای ایران کشور پدری شان؟ و کجا را فتح کرده اند؟ و در طول شصت سال که عربده آغازیده اند ، چه دست آوردی دارند؟ آیا خونهای را که مبارزین واقعی مردم ایران در لباس توده در تحت ضربات رژیم ساواکی رضا شاه ریختند چه کسی دیت آنرا گرفت؟ هیچ کس. اگر روشنفکران افغانستان در لباس دو حزب بسر قدرت خلق و پرچم با ایادی شورویها قدرت را بدست گرفتند، خود نیز دارای اندیشه مستقل و حاکمیت فکری بودند ، بعد از شکست و زوال قدرت هیچ کدام شان ملعبۀ دیگر کشور ها نشدند و در گوشه ای از دنیا و یا در وطن حیثیت و شرافت افغان بودن خود را حفظ کرده اند و هر گز آلۀ دست هیچ کشوری نشدند و خود را در مقابل دفاع از عیسویت و یا لا دینی با دین اسلام در تضاد قرار ندادند. آنها در هر نقطه ای از جهان که زندگی کرده اند با آبرو و حیثیت زیست کرده اندو هر گز آنقدر نا توان نشده اند که برای بدست آوردن یک ورق ویزا (روادید)و یا سکنی در یک کشوری غرور و حیثیت و داشته های فکری خود و پدران خود را بازیچه قرار داده باشند . ولی امروز می بینیم که توده ای های که هر گز با کسی بخاطر بر حق بودن و دفاع از حق نجنگیده اند در واقع کلاً استحاله شده اند. ما می بینیم، چطور خود را ملعبه سازمآنهای اطلاعاتی غرب بخصوص فرا مسیونری و شیطان پرستان ساخته اند؟و از موقف غرب دفاع مینمایند و همان حرفی را تکرار میکنند که غربیها بزبان شان می گذارند. کجا شد منوفست حزب کمونست ؟ وتئیوریهای مارکس؟ چرا خود به آن عمل نکرده اند ؟ فقط برای تفنن و تفریح موقف دین ستیزانه اتخاذ کرده اند به خاطری که از لا ادری و لادینی لذت میبرند و در لا ابالی و وقاحت کیف میکنند . چه شد آن درفش کاویانی و قهرمان های افسانوی شما؟ مگر آنها از شما نبود؟چه شد" ایرج" و " آرش" کمان گیر شما ؟ لابد هر که می فهمد که این افتخارات نیز مال ما خراسانیان آریایی بوده است. چرا شما به عوض اینکه وطن خود را بسازید در مقابل وطن خود در تضاد هستید ؟ چرا این نیرو های را که در وطن قدرت بدست دارند و شما آنان را خوش ندارید ، آنها را از قدرت خلع نمیکنید ؟ ویا لا اقل خود را به آنها نشان نمیدهید ؟و در مقابله به آنها نمی خیزید ؟ لابد میدانید که راه شما کج است و ایرانیان به هیچ وجه از شما طرفداری نمیکنندو از همین سبب است که با آنها به مبارزه برخاسته نمیتوانید ، چرا که حقانیت و هویت شما مورد سوال است ؟آیا جهان شما صرف همین حرف زدن و هتاکی کردن از پشت تریبیونهای بیگانه ها است؟ آیا این امکان وجود دارد که شما از پشت خطوط انتر نتی و از عقب شیشه های کامپیوتر های تان رژیمی را که اکثریت مردم ایران آن را پذیرفته است نابود سازید؟ هرگز نه . شما نه تنها به مسلمانی توهین کرده ایدبلکه به جهان انسانیت نیز توهین کرده اید،و نیز خود را ایادی دست دشمنان وطن تان یعنی شیطان پرستان ساختید ، ارزش شما قابل سوال است . ملت (ایران) یک ملت قهرمان در طول تاریخ بوده است ،چطور میتوانید با این بی دینی و بد دینی خود را به آن ملت قهرمان نسبت دهید.در جهان هرگز راهی را که هیچوقت نرفته اید و تقوایی را که هر گز انجام نداده اید ، و صداقتی را که هر گز نداشته اید میخواهید داشته باشید؟ اگر میخواهید دنبال این جنایت کاران بین المللی نروید و از آنها نشوید ، آنها از شما مانند یک مزدور ، یک حولۀ حمام و یک شی بی ارزش استفاده میکند و در اخیر همۀ تان را بدور می ریزد مثلی که اشغال را دور می ریزند.
دنباله روان غربی ها باید بفهمند که نهضت های اسلامی و فلسفه دین اسلام چیزی نیست که آن را بپول و زور خرید ،بلکه میشود آنرا به قربانی بدست آورد و با سخت کوشی آنرا حفظ کرد، زیرا این چیزیست که از حقیقت قرآن وحقانیت آن در یکهزار و چهار صد سال ثابت است. و قله های رفیع این دین از پشت هزاران تفکر در منجلاب فرو رفته هویدا خواهد بود و می درخشد تا ادیان دروغین را که شیطان و دجال یک چشم را می پرستند ،دور و همه را هیان باطل را بدرقه راه حقیقت سازد . این هوشدار یک جنگ مقدس نیست ، بلکه هوشدار و ملزمه ایست برای تداوم زندگی آبرو مند در جهان عاری از شیطان پرستی.
[1] ـ بازی شیطان، اجداد انگلیسی بنیاد گرایان انگلیسی، فروزنده فرزاد ، نسخه انتر نیتی pdfشده ، ص، 3.
[2] ـ همان ، ص، 5
[3] ـ افغانستان در مسیر تاریخ ، جلد دوم ،ص818.رک : تاریخ روابط ایران و انگلیس ، جلد پنجم ، ص، 1446
[4] ـ تارخ روابط ایران و انگلیس : اثر محمود محمود، جلد ششم ، ص، 1768. افغانستان در مسیر تارخ، ص، 819
[5] ـ مزدوران استعمار در لباس مذهب ، نوشته یکنفر جاسوس انگلیسی ، چاپ 1369 ، انتشارات ملا مشک عالم ، صص1 ـ 97.
[6] ـ همان ، ص820
[7] ـ همان ، ص،944
[8] ـ افغانستان در مسیر ...، ص950تا 952، به حواله کتاب علم الروح : تالیف دکتر تقی ارانی ، چاپ ایران سال 1330 شمسی ، ص204.
[9] ـ افغانستان در ...، ص ،952
[10] ـ افتباس از آریانا دایرة المعارف (انجمن دائرة المعارف افغانستان طبع مطبع دولتی کابل سال 1341/1962، جلد چهارم ، صص،993تا998