درنگی بر «سرنگونی محمد مرسی» و «پیامد های آن»
خبر سرنگونی محمد مرسی نخستین رئیس جمهور منتخبِ تاریخ مصر توسط ارتش آنکشور همه جهانیان را بهت زده کرد. نگرانی جامعه جهانی از دو موضوع منشأ میگیرد؛ نخست، سرنگونی یک رئیس جمهور منتخب توسط ارتش آنکشور طبق روال بین المللی پذیرفتنی نیست؛ مبادا اینکه کودتای ارتش بر ضد حاکمان منتخب به یک روش معمول تبدیل گردد. دوم، به دلیل موقعیت بسیار حساس جیوپولیتیک و جیواستراتیژیک و جایگاه فوق العاده مهم مصر به عنوان کلید جهان عرب و همچنان به دلیل تنش های روز افزون در خاور میانه، کوچکترین بی ثباتی درین کشور، منطقه را بی ثبات خواهد کرد. از اینرو واکنش های جهانی به این رخداد در عین غیر قابل پذیرش بودن اقدام ارتش بسیار محتاطانه بوده است. واکنش مصری ها در داخل عمدتاً استقبال از اقدام ارتش مبنی بر برکناری مرسی از قدرت بوده است؛ هرچند جنبش اخوان المسلمین این موضوع را بر نتابیده و آنرا کودتا بر ضد رئیس جمهور قانونی کشور خوانده و از هواداران خود خواسته تا آخرین لحظ از موضع آنها مبنی بر برگشت دوباره مرسی به قدرت حمایت کنند. درین میان مساله ای درخور اهمیت بر رسی عوامل سرنگونی مرسی می باشد و همچنان در صورت عدم کرنش از سوی اخوان و به خشونت گرایدن این کشمکش ها، چه پیامد های برای مصر خواهد داشت؟
دلایل سرنگونی محمد مرسی
جنبش اخوان المسلمین در طول تاریخ هشتاد ساله ای خود با فراز و فرود های زیادی مواجه بوده و این مساله جنبش را در مواجهه با بحران ها پر تجربه نموده است. روی همین اصل جنبش مزبور ضمن حمایت محتاطانه از انقلاب 25 جنوری 2011 بر ضد محمد حسنی مبارک، از هرگونه اقدام تحریک آمیز بپر هیزید. در انتخابات پارلمانی برای نشان دادن نفوذ خود در میان لایه های مختلف جامعه شرکت فعال نمود؛ اما از معرفی کاندیدا برای پست ریاست جمهوری ابا می ورزید، چون ارزیابی رهبران کهنه کار اخوان این بود که اقتصاد مصر در دوران بسیار حساس خود قرار گرفته و هر شخص که سکاندار قدرت در کشور گردد را با چالش مواجه خواهد کرد. اما تمام این سنجش ها و ارزیابی های رهبران اخوان که در تطابق با وضعیت مصر قرار داشت را امیر قطر با وساطت شیخ قرضاوی نقش بر آب نموده و آنها را وادار به اقداماتی کردند که نتیجه آنرا امروز اخوان می بیند. علاوه بر آن عوامل دیگری که ناشی از نا پختگی اخوان در کار سیاسی بوده نیز در شکست اخوان نقش داشته و این عوامل قرار ذیل است:
1-
اخوان
المسلمین نتوانست بفهمد کسی که حاکم کشوری به گستردگی و جایگاه مصر است، نباید
دنباله رو یک کشور کوچک و ذره بینی مثل قطر باشد.
رهبری اخوان در حکم یک وابسته و مجری سیاست های شبه
جزیره قطر و امیرِ بی سواد این کشور ظاهر شد و با این شیوه ای که در پیش گرفت،
به جایگاه مصر به عنوان بزرگ ترین کشور منطقه آسیب زد. شاید هم قرضاوی به سبب
نفوذی که در اخوان المسلمین داشت، توانست مواضع اخوان المسلمین را در جهت اجرای
طرح های قطر در منطقه سوق دهد. به طوری که مواضع مصر، تکراری طوطی وار از مواضع
وزارت امور خارجه قطر شده بود و این مساله در خصوص همه مسائل منطقه از مساله
فلسطین گرفته تا مساله سوریه، صدق می کرد.
از آن گذشته، قطر در امور داخلی سیاسی و مالی مصر نیز دخالت می کرد و با اعطای تسهیلات غیرمعمول به بازارهای مالی مصر و شرکت در مناقصه های کانال سوئز و حفاری برای کشف گاز و دیگر سرمایه گذاری ها در مسائل حیاتی، مخالفت اکثر نویسندگان و فرهنگیان و سیاستمداران مصری را برانگیخت و این در حالی است که شماری از این معترضان به صورت سنتی وابسته به جریان اسلام گرا شناخته می شوند.
2- اخوان المسلمین متوجه نبود که چاپلوسی و نزدیک شدنشان به سلفی ها، به اعتبار آنان ضربه زد و آن ها را وابسته به فرهنگی متفاوت نشان داد در حالی که مصر، عربستان نیست.
در حالی که رویکرد سلفی به تندروی شهرت دارد، اکثر رهبران صف نخست اخوان المسلمین دچار وابستگی به این جریان شدند و این در حالی بود که این جریان تندرو توانسته بود در فاصله سال های 2005 تا 2010 توانسته بود جای اخوان المسلمین را در جامعه بگیرد و این در حالی است که جریان میانه رو اخوان به نبض جامعه اعتدال طلب مصر نزدیک تر بود. جامعه مصری نتوانست این تندروی دینی و رفتارهای آنان را به راحتی برتابد. این جریان همچنین سبب بروز شخصیت های تندرویی در میان اخوان المسلمین و هم پیمانان سلفی آنان شد که بخش مهمی از مردم مصر را تهدید می کردند و تصویر وحشتناکی از آینده ارائه می کردند تا جایی که این افراد نتوانستند جوانان غیرحزبی مصری قانع کنند که می توانند حاشیه ای از آزادی و سیاست ِ موجود را برای کشور تامین کنند.
در این میان، اخوان المسلمین به عنوان نمایندگان جامعه مصری در عرصه بین المللی باید به اکثریت جامعه خود شبیه باشند اما محاسن بلند و لباس های کوتاه خلیج شبیه به لباس جوامع عرب حاشیه خلیج فارس، سبب شکل گیری این طرز فکر در میان عوام الناس شد که اخوان المسلمین و سلفی ها ربطی به مردم مصر ندارد.
3- اخوان المسلمین نتوانست درک کند که ریاست جمهوری، با اتحادیه ها و سندیکاهای دانشجویی تفاوت دارد، به همین سبب به دست آوردن پنجاه و چند درصد از آرای مردم، صلاحیت سلطه کامل بر قدرت را به آن ها نمی دهد.
از آن جا که اخوان المسلمین و هوادارانشان در تجربه دموکراسی تازه کارند، نتوانستند این مساله را هضم کنند که پنجاه و چند درصد رای مرسی، دلیل نمی شود که او بخواهد بر تمام عناصر قدرت در کشور چیره شود، زیرا ریاست قوه مجریه با پیروزی در اتحادیه دانشجویی و سندیکاهای حرفه ای فرق می کند. رئیس جمهور باید جایگاه و وزن مخالفان خود را در میان افکار عمومی رعایت کند تا بتواند مدت مشخصی از ثبات را برای دوره حاکمیت خود فراهم کند و این در حالی است که مطمئن باشد نزد حدود نیمی از جمعیت کشور محبوبیت دارد. او در واقع باید در حکم پدری برای جامعه ظاهر شود و مشارکت همه طیف های دیگر جامعه در اداره کشور و به عهده گرفتن پست های عمومی تضمین کند.
4- خودباختگی اخوان در برابر سیاست و اوامر آمریکا و نرمش شدید در رفتار با اسرائیل، نه تنها آمریکا را قانع نکرد بلکه نتوانست رضایت مردم مصر را جلب کند.
این رفتار سبب شد، اخوان، نزد آمریکا به عنوان منافقانی شناخته شوند که رفتار ظاهری مغایر با تفکرات درونی دارند. نزد مردم طرفداران خود نیز به عنوان دروغگویانی شناخته شدند که رویکردی خلاف غرب ستیزی که در سخنانشان موج می زند، دارند.
مسئولان اخوان در طول دهه های گذشته، در سخنرانی های خود به آمریکا و اسرائیل ناسزا گفته اند و همواره به مردم وعده داده اند که در صورت به قدرت رسیدن اسلام گرایان، آسایش، استقلال و رهایی از وابستگی بر کشور حاکم می شود. آن ها همچنین همواره برای آزادی قدس و پشتیبانی از مقاومت شعار سر می دادند.
5- با توجه به تشتت و پراگنده گی در میان جریان های سیکولار و لیبرال مردم مصر فکر میکردن اخوان با توجه به سازمان یافتگی خویش میتواند این کشور را از بحران اقتصادی جانکاه که از 5 سال پیش آغاز گردیده است؛ نجات دهد. اما گذشت زمان ثابت کرد که اخوانی ها نتنها برنامه ای برای خروج از بحران دارند بلکه آهسته آهسته خود آنها عامل گسترش بحران اقتصادی گردیدند.
عوامل بالا باعث گردید تا مردم بر ضد مرسی تظاهرات میلیونی انجام دهند که حمایت ارتش از آن سرنگونی محمد مرسی را در پی داشت.
پیامد های سرنگونی محمد مرسی
هرچند واکنش شدید جنبش اخوان المسلمین قابل پیش بینی بود، اما تاکید بیش از حد رهبران اخوان بر بازگشت محمد مرسی و نپذیرفتن هرگونه گفتگو با دولت عدلی منصور رئیس جمهور موقت مصر و ادامه تظاهرات هواداران اخوان که هرز گاهی به خشونت میگراید و از سوی دیگر اعمال قوه قهریه توسط نظامیان، بستن شبکه های خبری اخوان و دستگیری رهبران این جنبش، نگرانی زیادی را در مورد گسترش بحران این کشور و تبدیل شدن آن به یک جنگ داخلی شبیه سوریه، موجب گردیده است. در صورت که ارتش از خویشتن داری کار نگیرد و همچنان به اعمال فشار علیه اخوان ادامه دهد، جنگ داخلی تمام عیاری را شاهد خواهیم بود. اما اگر ارتش همانطوریکه اعلان نموده است به طرفداران مرسی همانگونه ای که به مخالفان مرسی اجازه مظاهرات را داده بود اجازه ابراز نظر را بدهد، احتمال کنترول اوضاع از طریق مسالمت آمیز میرود. در هر صورت پیامد مثبت یا منفی این بحران وابسته به ژرف نگری افسران ارتش مصر که فعلن میدان دار صحنه استند؛ می باشد.
فضل الرحمن رحمانی