ا. پولاد
چرا ایالات متحده، کانادا، کشورهای اروپائی
واسترالیا با یک صداومصرانه خواهان امضای
موافقتنامه امنیتی دوجانبه امریکا و افغانستان هستند؟
این یک موافقتنامه بسیار خوبی بود اگر جانب امریکا واقعا" صداقت درهمراهی میداشت. در اپتدای طرح این توافق نامه بسا قلم بدستان و تحلیل گران سیاسی بی غرض و صادق با صدای رسا این اقدام را نیک و به نفع منطقه میشمردند. اما اولین نیرنگ امریکا در بروکسل حتی دوست پروپاقرص خود شانرا شوکه و چنان مجبور ساخت که کاغد های روی میز را بروی وزیر خارجه امریکا جان کیری زده و مجلس را ترک کند. با وجودیکه رئیس جمهور افغانستان این عمل را بسیار دپلماتیک، مدبرانه و بی سرو صدا انجام داد اما عمل خودخواهانه و پرازحیله امریکائیان چنان غیرعاقلانه بود که حتی خود رسانه های غربی آنرا تحمل نتوانسته ویا پوشش های ژورنالیستیک خود با اینکه خیلی ها زیرکانه و مهیلانه بود صحنه سیاسی آن گرد هم آئی رسمی نمایندگان امریکا، افغانستان و پاکستان رابه تصویری رنگ زدند تا لبه تیز ملامتی را بسوی کرزی باز گردانند. اما اینبار کرزی دیگر از کوره در رفته بود و حوصله آنرا نداشت که بیشتر تحمل کند. بدبختانه این رویکرد ها در زمانی بوقوع می پیوندد که حامد کرزی آخرین روزهای ریاست جمهوری خود را میگذراند. این موقعیت حساس کرزی که امریکائیان و پاکستانیها فکر میکردند کرزی را در موقعیت دشوار قرار داده و در واپسین روز های قدرتش اورا میتوانند تطمیع نموده و یکبار دیگر خط نام نهاد و غیر قانونی مارتیمر دیورند انگلیس یعنی خط سیاسی انگلییس را مانند عبدالرحمن بی سواد واحمق بالایش تحمیل میدارند سخت به خطا رفته واین تشخیص غلط را نزد خود و به زعم خود پیروزی بزرگ حساب نموده بودند. خوشبختانه کرزی که این فریبکاریهای امریکائیان را دیده بود در آخرین نقطه زمانی پوز امریکائیان را بخاک مالید و ووزیر خارجه به ظاهر انسان دوست شانرا نقاب از رخ بر انداخت که گمان آن نیز نمی رفت. حال که این امر افشا شده است بهتر است یکبار آن صحنه گرد هم آئی دپلماتیک، سیاسی و بنام دوستانه امریکائیان را به گفتگو نشست: چه بهتر بود که این اسرار را خود کرزی در رسانه های افغانستان با همان شیوه دو لبه انگلیسی- امریکائی آن جهان فریب کاربخورد رسانه های داخل کشور میداد. شاید این کار شده باشد اما حد اقل به نظر من نخورده است. خیر بهر صورت آن نشست تحقیرانه توسط امریکائیان که همیشه داد از کمک و همکاری با افغانان درین دوازده سال سر زبانشان بوده به این طور بود: یک جنرال پاکستانی در مقابل رئیس جمهورافغانستان و یک وزیرخارجه امریکائی از قبل پرشده تا به اعتباری که از نگاه شخصتی کمی که درطول سالهای اخیر بعد از کاندیداتوری او در ریاست جمهوری امریکا آنهم در مقابل یک جمهوریخواهی که کاملا" از دانش سیاسی و علمی بی بهره، بهره مند شده بود وباوجوداین بهره مندی نسبت دید سیاه و سپید مردم عادی امریکاکه زاده مغزشوئیهای امریکائی توسط رسانه های آنکشورتا امروز ادامه دارد بدست آورده بودشکست خورد، مردم جهان که از دور شاهد این صحنه بودند برای کی ری امتیازک کوچکی قایل شدند که این قایل بودن شامل حال افغانان نیز میگردید. اما بعد ازین عمل دیگر آن مقداررا نزد اکثر افغانان ندارد. زیرا درین میز مذاکره نه تنها ریفری خوبی نبود بلکه با یک بی توازنی دپلماتیکی خواسته بود ملت افغان را یکبار دیگر به سنگ سبک وزن کند. شاید خوب بخاطر داشته باشید وقتی امان الله خان غازی بعد از کسب استقلال به دعوت ملکه انگلیس به بریطانیا سفر کرد وقتی کشتی او میرفت که در بندر انگلیسی لنگر اندازد خبر داده شد که ملکه بریتانیا به پذیرائی شاه نیامده بلکه یکی از اراکین دولتی خود را در پذیرائیش میفرستد. امان الله به ملبان دستور داد تا روی کشتی را بر گرداند زیرا با این نابرابری ملت خود را به توهین مواجه نمیکند. این خبر در بین دپلماتهای انگلیسی آنوقت چون بمی انفجار و به زودی برای شاه امان الله خبر فرستادند که به پذیرائیش ملکه شخصا" خود را میرساند. درین جا چه سبب شد که کرزی با جنرال پاکستانی روی میز مذاکره بنشیند؟ حتما" درین کار هم امریکائیان خواسته مردم و کشور مارا در کنار کشور جدیدالتاسیس شصت ساله خود به توهین روبرو نماید. شاید یکی از علل تندی کرزی همین باشد. بهر صورت چنین نشست بی توازن آنهم به پیشنهاد و پلان امریکا چه معنی را بجز امتیاز دادن به پاکستان میرساند؟ وقتی این عمل امریکائیان رسوا گردید به چال دیگری دست یازیدند که آن نمایندگی طالبان در قطر و آنهم زیر بیرق امیرالمؤمنین برپا ومیخواستند مقامات دولتی وحتی رئیس جمهور افغانستان زیر آن بیرق به مذاکره بنشینند. این همه دسایس نشان داد که امریکا در امر افغانستان صادق نیست. پس به هیچصورت لازم نیست امریکا با چنان عقده و درون خراب راجع به افغانان درکشور افغانان با یک معاهده بین دولتین سازمانی بکشاید که نامش امنیت برای افغانستان و کامش در کاسه دال پاکستان بریزد. چه خجالتی است که بازهم یک افغان که شاید از طرف مقامات امریکائی-انگلیسی – جرمنی خریده و استخدام شده باشد به این قضاوت بنشیند که دیگر کشوری درجهان نمیتواند از افغانها دفاع کند بجز امریکا! این یک خیانتی است نابخشودنی. گذشته ازین حرفها باید بررسی کنیم که کشورهایکه در عنوان داده شده با دهل وسرنا در تلاش اند تا این خیانتها، فتنه گریها، فریبکاریها به فراموشی گذاشته شود وتوافقنامه احمقانه باید امضا گردد. اینک بررسی علت همچو اسرارها: . پیشترها درموردعراق و ازبین بردن صدام چندین بار نوشته ام، اما ضرورت است با توضیح بیشتر در این موضوع علایق امریکا را روشن کنم و قدم به قدم بسوی آرزوهای در خواب دیده این خود ساخته پلیس بین الملل در طمع آینده و کشور خودمان برگردم. بازمینویسم که صدام انسان خوبی نبود اما سگش از آل سعود بهتر است و بود. چه چیزی در زمان صدام برای مردم عراق بد تر از عربستان سعودی بود. دکتاتوری صدام؟ قوم پرستی و ظلم صدام؟ برخورد بد صدام بر علیه اهل تشیع؟ حمایه صدام از تروریستان؟ داشتن سلاح کیمیاوی؟ این بهانه دروغی از کارخانه های دروغ بافی انگلیس و امریکاسر برآورده بود. خلاصه چه تخلف را مردم جهان به ضرر خود دیده بودند تا انگلیس و امریکا برعلیه صدام داخل جنگ شود؟ زیرا در طول صد سال گذشته کشورعربستان که آل سعود امریکا درون ظاهرعرب آنرا به اشغال خود درآورده است بیشتر، بدتر، مفتضح تر و جنایت بار تر دران کشوردرجریان است، دکتاتوری بیداد میکند. زن ستیزی که در زمان صدام به مراتب بهتر ازبسا کشورهای همسایه اش بود در حکومت سعودیها مفتضح و لجن است. قوم پرستی و ظلمی را که صدام داشت در مقابل ظلم و خانواده پرستی سعودیها به پرکاهی میماند که در انبار علوفه قرار گرفته باشد. برخورد دینی و مذهبی آل سعود نه تنها بین شیعه وسنی به مراتب بیشتر از عراق آنزمان بوده و است بلکه دربین سنیها نیز دوگونگی بی شرمانه ای را بوجود آورده که امروز با قدرت نفت کشور عربستان سعودی و پلانها ووصیت های امریکا و انگلیس در سرزمین ما و دیگر کشورهای اسلامی چون بته زهری سرزده و هرروز با آبیاری امریکا و انگلیس رشد بیشتری را بخود میگیرد که آن وهابیت است. زیرا سیاست مداران جهان مسیحیت که خود از مسیحیت هم نه چندان خبری دارند و نه به آن اعتقاد اما در تلاش اند تا با پارچه پارچه نمودن دین اسلام، این دین را که یگانه دین پرطرفدار بعد از دین عیسوی است از هم بپاشد و دران وقت است که این پارچه ها را به مقابل هم قرارداده و ریشه آنرا برکند. بنا به همین اصل شیطانی جهان سیاسی مسیحیت بارها نوشته ام که اسامه بن لادن وهابی ازدرون دین و مذاهب اسلام نه بلکه از افکار دد منشان سیاسی جهان مسیحیت سر برون آورده است. درظاهر آنرا تعقیب و برای از بین بردن آن دهل وسرنای سیاسی را به راه انداخته اند اما در حقیقت با آنها به تمام معنی در کمک ویاری اند. گرفتاری جسد اسامه بن لادن نیز یک مانور شیطانی و فریب کاری دیگری بوده است عینا" مانند برجهای مرکز تجارت جهانی. این عملیات (جیرونیمو)(1) برای گرفتاری جسد اسامه راشاید حکومت پاکستان نمیدانسته و ازان بیخبر بوده باشد اما اداره آی آس آی پاکستان بخوبی ازان با خبر بوده و میدانست، اطلاع مرگ اسامه، متهم کردن یکی از اطبای خود آی اس آی بنام خبر دهنده پناگاه پنهانی اسامه و به بند کشیدن او همه مانورهایی شیطانی وسیاسی ای بیش نیستند. دارائی اسامه نیز در جیبش نبوده و نیست. حافظ یا نگهدار این دارائیها خود امریکا و ازطریق کشور بی بندوبار عربستان زیر سلطه سعودیها برای القاعده تخصیص داده میشود. در غیر آن جهان امروز بخوبی میتواند جلو این دروان سرمایه شیطانی را بگیرد. به این سبب است که برعلیه عراق با انواع مختلف سلاحهای غیر مجازکیمیاوی و ذروی عملیات میشود و کشور عربستان سعودی تقویه و حمایه میگردد. اسرائیل، عربستان اشغالشده سعودیها، کویت، قطر، عمان، ابودابی و اردن کشورهای غیر مسئول شرق میانه اند. اما عراق سوریه، ایران منفورومغضوب انگلیس و امریکا اند. هیچ وجه متمایزیکه این قهر وغضب ویا گل سرسبدی را توجیه نماید نیست بجز منابع نفتی و راه های فرار دادن آن مواد سوختی. این دزدان چراغ بدست از تاریکی ذهن مردم مسلمان برای استفاده کردن شان به مقابل همدگر و دزدی از دارائیهای شان چیز دیگری منظور ندارند. چرا باید داشته باشند؟ زیرا این خود بزرکترین آرزوی آنهاست که برآودره شده است و میشود. درین راه چنان ماهر و پیشرفته شده اند که اگر مسلمان با فکر و با درایتی دیگر مسلمانهای مسموم شده را به بیداری دعوت کند فوری مهر تکفیر خورده و اعدام میشود. این را میگویند به خنده کشتن. حال بر میگردیم بسوی پلان های انگلیس، امریکاو دیگر کشورهای اروپائی و همقطاران شان در آسیای مرکزی و یا ساده تر بنویسم قاره آسیا: این کشور ها با استفاده از برکت تکنالوژی پیشرفته علمی بیش از دوصد ساله عمر زمین را پلان کرده و قدم به قدم با آن پلان عملیات و استفاده جوئیهای خود را که همزمان با تحمیق و ویرانی و عقب کشاندن کشورهای جهان سوم و بخصوص کشور های مسلمان است به پیش میبرند. این پلان ها نه تنها برای کره زمین مطرح است بلکه پلان تسخیر کره های دیگر را نیز سر دست دارند. این پلانها اگر هدفش آرامی انسان باشد بسیار خوب بجا و انسانیست. اما کاش چنین بود. علما نوابغ و مکتشفین همه کار را برای رفاه انسان انجام میدهند، اما وقتی بدست سیاست مدارانی که نمایندگان دزدان چراغ بدست اند میرسد از حالت انسانی آن برآمده و بر علیه انسان قرار گرفته و انسانها را بین خود به دشمنی میکشاند و فقط سفره چند شیاد و دشمن انسان را چنان پر میسازد که از غرور هیچ گرسنه ای را در جهان نمیبینند. این پلانها یکی دو و هزار نیستند بلکه به ملیون میرسند. یکی و کوچکترین آن پلانیست که برای آسیای مرکزی، شرق میانه وآسیا وجود دارد. این پلان آنقدرهم ساده نیست که به دست من و امثال من برسد، تنها حرکات و نقشه بندیهائی که از کوزه های نمناک سیاسی شان زا میزند میتوان حدس زد. پس به این صورت این پیشبینی زاده و برگرفته از مجموع حوادث و عملیاتهائی است که آنها انجام میدهند. رویکردهای سیاسی، نظامی و استخباراتی افشا شده شان میرساند که آنها درهیچ گفته و رفتار خود صادق و پابرجا نیستند بلکه همیشه دروغ و فریب را به جهانیان عرضه، تبلیغ و به خورد اجنتهای گوش بفرمان شان میدهند. که زندگی خود اجنتان نیز درین راه پرمخاطره و مرگبار است اما انسان دربیدانشی و طمع نا بجا نه تنها سر سبز خود میدهد برباد بلکه مردم و بستگان خود را نیز به مرگ و عذاب های گوناگون دچار میسازد. خود نیز با همه دست آوردها هم سر را از دست میدهد و هم دست آورد خود را. که مثال کوچکش همان افغانان شتر داری هستند که آسترالیا را با همه مشکلات طبیعی آن زیر خواهش آمرانه انگلیس ها ساختند و مزد ی را که بدست آوردند نشد که از آن استفاده ببرند. همگی کشته و به گودالهای ناشناخته شده دفن شدندو تا امروز که ازان چندین قرن میگذرد کسی نمیدانست که افغانها با شتر های خود آن سر زمین را ساخته اند. امروز اگر توسط القاعده و طالب ماو شما را میکشد فکر میکنیم خود ما برعلیه خود این کار را میکنیم، اما وقتی چند قرن بگذرد طشت رسوائی این فتنه گریها از آب برون می آید که درآنصورت خیلی ها دیر شده و دزدان به ملیونها کیلومتر از ما فاصله گرفته وازدست ما بجزافسوس هیچ چیز دیگری بدست نمی آید. با اینکه مثال ها زیاد شده وما را از اصل مطلب دور میسازد اما برای توضیح مطلب این مثالها لازمیست. بعد از اعلام دولت مشروطه در ایران دکتور مصدق به حیث صدراعظم یا نخست وزیر انتخاب و همزمان پروژه های نفتی را که توسط کانسرسیومهای انگلیس و تجار امریکائی استخراج و بهتر بگویم دزدی میشد، بست و خود ایرانیها را مالک دارائی خودشان ساخت. امریکا و انگلیس با همدستی شاه وزیر فشار آوردن شاه اورا خلع کردند وزندانی ساختند. در ظاهرامر دران روزها نزد مردم یک امرعادی و کار خود شاه بود. اما امروز رادیوی بی بی سی مینویسد که : "در دوران شش ماهه پیش از کودتا، سازمان های اطلاعاتی دو قدرت بزرگ (انگلیس وامریکا) درتدارک کودتاهمکاری کامل داشتند. آنها با اعزام فرستادگان بلندپایه ای به ایران به شاه اطمینان دادند که کودتا برنامه عملی است وهردو کشورنیز با تمام قوا پشت سر آن ایستاده اند." ... "کودتا حیثیت امریکا را لکه دارکردوبه این وسیله ورطه بزرگی از بی اعتمادی میان ایران و امریکا پدید آورد... کودتا از طریق پیوند دادن دستگاه سلطنت به قدرتهای بزرگ سر انجام زمینه مرگ و نابودی آنرا فراهم ساخت.... کودتا حزب توده وهم جبهه ملی را که احزاب معتقد به جدائی دین از حکومت در ایران بودند نابود ساخت و زمینه مساعدی برای پاگرفتن مخالفت مذهبی به سرکردگی خمینی فراهم آورد." که بعد ها انقلاب اسلامی ایران را سبب شد. ازین تجربه تاریخی است که دولت امروز ایران به امریکا باورندارد و بحق انرا شیطان بزرگ نام نهاده است. اگر ملت ایران در زمان لازم آن بر علیه انگلیس می ایستادند امروز ایران در صف کشور های پیشرفته جهان قرار داشت، که بد بختانه نشد. به همین شکل در چلی رئیس جمهور منتخب مردم را سی آی ای امریکا توسط یک کودتا سوراخ سوراخ کرد و حکومت دکتاتوری پینوشه را روی کار آورد. بعد ازچند سال حکومت استبدادیش دورساخته شد و حتی کشور های اروپائی وی را برای تداوی پذیرش نداشتند وبا یک عالم افتضاح جهانی رو برو شد که تا دم مرگ این را سوائی را فراموش نکرد. پس این کشور ها که داد از دموکراسی، حقوق بشر، آزادی و بیطرفی میزنندکاملا" دروغ وبی پایه است. (عاقبت گرگ زاده گرک شود -- گرچه با آدمی بزرگ شود. ) صفت گرگی اینها چیز جدیدی نیست. اینها برای دزدی بهر رنگی ظاهر میشوند. انسان باید هشیار بیدار و چیزفهم باشد ورنه خود وسرزمین خود را ازدست میدهد. طالبان یکی از نافهم ها و خود باوران استند. ممکن از اسلام چیزی بفهمند اما از شیطانی وشیادی انگلیس و امریکا که چطور از آنها و اعمال شان استفاده میبرد چیزی نمیدانند. زیرا سواد ندارند و تاریخ را نمی دانند. همین انگلیس، امریکا، بلجیم وسر منشی ملل متحد آنزمان بود که صدر انتخاب شده کشورکانگو(زایر) را ازهوا پیما(طیاره) که دران داگ همرشولد هم بود دزدیدند و کشتند و قطه قطه کردند و آن پارچه های آن وطن پرست را در اسید سلفوریک حل کردند که تا سال گذشته کسی نمیدانست این انسان وطن پرست چه شد. اما سال گذشته بی بی سی این مطلب و این جنایت خود هارا در سایت خود نوشت. مراجعه کنید به سایت بی بی سی فارسی روزجمعه ساعت 11:29به وقت گرینویچ 15جولای 2005 که برابر است به ۲۳یا ۲۴ ماه سرطان/تیرسال ۱۳۸۴هـ ش. وبه صفحه بروز شده پنجشنبه 17جنوری سال 2013ع که برابر است با ۲۸جدی/دی ۱۳۹۱هـ ش درمورد پاتریس لومومبای فقید. چرا میگذاریم که همیشه توهین تحقیر و کوچک شویم بعد ازان افسوس کنیم. همیشه این کار را کرده ایم. بیا اید این تاریخ همیشه تکرار را یکبار سر چپه سازیم تا اولاد ما مثلیکه ما از عمل کرد پدران خود افسوس میخوریم، افسوس نخورده باشند. اینک شما وزای کوزه سیاسی پلان بعدی انگلیس، امریکا، المان، فرانسه، ایطالیا، کانادا، آسترالیاو دیگر کشورهای اروپائی در مورد شرق میانه آسیای مرکزی قاره آسیا و بخصوص در افغانستان: کشورهای سر برآورده مانند چین و هند درجان تبناک این دزدان سرمایه و هستی مردم بیچاره جهان، لرزه برانداخته است. این تب لرز را پیام های شدید دولت ایران بصورت کل ودر زمان دکتورمحموداحمدی نژادبصورت خاص بالا برده است. این به این معنی نیست که محرک شان آنها هستند، نه چنین نیست آنها این خواب را از مدت ها پیش می بینند وقتی این خوابهای شان توسط سران دولت ایران خوانده میشودآتش میگیرند زیرا آنها درنظر دارند آرام آرام بشکلی که خوابیده ها بیدارنشود عمل کنند. بعد از متلاشی شدن شوروی پلان بعدی آنها این بوده و است که چنین نفوذی را در بین کمیته مرکزی چین عملی و کار شانرا مانند کمیته مرکزی اتحادشوروی یکسره ساخته و بعد ازان به سراغ هندوستان بروند. فکر میکنم انقلاب ایران و سر برآوردن فرزندان با افتخار وپرمغزوپرکار ایران برایشان غیر مترقبه بوده باشد. ازیک جانب ایران متمرد از فرامین و خواهشات امریکاکه در عقب آن انگلیس شیطان پنهان است و ازجانب دیگر نادرست برآمدن پلان امریکا برای کشاندن چین بسوی بازارامریکا و بردن آن کشور دراعماق بدبختی و فساد جهان سرمایه که برخلاف به پرقدرت شدن چینیهای فعال و دست طلائی انجامید و درکنار آن هندوستان به معیار های بلند تکنالوژی عصردست یافت همه اینها جهان سرمایه را سراسیمه ساخته است. این سراسیمگی با یک صحبت عادی با سیاست مداران این کشور ها کاملا" بر ملا میگردد. نوشته های تب دار و هذیان دار نشرات غرب میرساند که این لاشخوارها هار شده اند. وقتی زمان به وفق مرام میچرخد رقابت معیار زر اندوزیست. اما وقتی کاخ امید شان در شرف نابودی است پس رقابت دیگر مفهوم خود را از دست میدهد و یکجا با پلانهای دسته جمعی خود دست به کار میشوند که این روزها همان روزهای هار و حمله آور است. ولادیمیر الیچ لینن رهبر شوروی وقت نوشت: "برای از پا درآوردن جهان سرمایه نباید صبر کرد، بلکه با ید به باریکترین نقطه زنجیر امپریالیزم حمله و آنرا از هم گسست. حال که دیده میشود این واقعیت را لینن از اعمال وحرکات جهان سرمایه آموخته است. آری هر آموزشی مرجعی دارد. انگلیس و امریکا دریافته اند که با حملات برق آسا به نقاط ضعیف جهان ساحه عملیاتی خود را بدون اینکه حریف متوجه شود وسیع ساخته و حریف را در محاصره منطقوی و علمی خود قرارمیدهند. روی همین هدف اول عراق را ازپا درآوردند وبعد پلان ایران را داشتند که نشد. بعدا" پلان بهار عربی را روی دست گرفتند که توانستند چندین کشور شمال افریقا را ازحالت رفاهی نیمه بسوی هرج ومرج بکشانند وبا تحمل و نرمش به گردنهای شان قلاده زنند. آری عبدالرحمن کشور ما هم درست فهمیده که بجواب نامه هم تباران خود درکشمیر نوشت: "تا گرسنه میشوید سک میشوید—چونکه که گشتید سیر بدرگ میشوید." این گفته عبدالرحمن را به خاطر نوشتن کلمه قلاده نوشتم زیرا روشن است وقتی انسان گرسنه میشود حاضر است از شرف آبرو عزت وطن و ناموس خود بگذرد اگر هم نگذرد زمان با از پا ماندن او از گرسنگی این زمینه را برای لاشخواران دیگر مهیا میسازد. به این سبب است کشورهای دزد صفت اول جنگ را بین کشورهای بیچاره و کم سواد پهن میکند. جنگ ریشه اقتصاد آنها را میخورد و گرسنه میشوند. این گرسنگان هر زمانیکه آن فتنه ها بخواهند اله دست میشوند. اینست پلان واقعی و راهی که این کشورهای دزد در پیش گرفته اند. اما درمورد هند و چین و درین اواخر ایران اسلامی این پیمانه ها بهم خورده است. خوابهای خیالپرور، کشورهای پرطمع را بسوی نابودی میکشاند. بنا بران حالت گربه گی شان میرود که به حالت شیر تبدیل شود. تا حدی هم شده است. اما بی خبر ازانکه طبیعت چنین نیست و همیشه چنین باقی نمی ماند. هفتصد سال قبل سعدی شیرین سخن و اندرز ده گفت: "گربه شیر است درمقابل موش --- لیک موش است درمصاف پلنگ" این حالت همیشه اطاعت باقی نمی ماند. به این اساس انگلیس و امریکا برای رفاه همیشکی کشورهای اروپائی، امریکائی وغیره خود درآسیا باید حاکم باشد، زیرا اگر کشور دوملیاردی چین و یکنیم ملیاردی هند دربین این کشورهای دزد سر بلند کنند برای دزد خانه ای درجهان نمی ماند که آنرا غارت و برای خود شان رفاء بیشتر را تضمین کنند. به این لحاظ درین اواخر زای کوزه سیاسی و فتنه شان میرود که کوزه را بشکند و بعوض زا (2)آب آن جاری شود. این پیش بینی های شان عملی نخواهد شد زیرا روسیه بیدار تر از گذشته عمل میکند و بیداری چین، هند، ایران و آگاهی بیشتر جاپان از سیاست های فتنه گرانه اروپائیان وامریکائیان که دنباله روان خاین شان نیز در گرد و پیش شان کشال است چنین زمینه ای را برای آنها هیچوفت مهیا نخواهد ساخت. اما بازهم آنها دست از طلب خائنانه شان بر نمیدارند. . امریکا بیشتر اسرائیل آله دست را زیر فشار دارد تا بر ایران ازطریق عربستان که غلامان حلقه بگوششان درقدرت آن کشورها تکیه زده است جنگ را آغاز کند تا امریکا به طرفداری آنها داخل عملیات شود. کشتی های بزرگ جنگی ایالات متحده و انگلیس از مدتی است که در آبهای خلیج فارس پرسه میزند. اما کشور اسرائیل دم شورانده و میانجی میطلبد. (سگ را پرسیدند چرا جف میزنی؟ گفت برای اینکه آدمی بترسد. پرسیدند چرا تیز میدهی؟ گفت: برای اینکه خودم میترسم. پرسیدند: چرا دنباله میجنبانی؟ گفت: میانجی میطلبم.) همین ظرافت سعدی شیرین سخن را درمورد موقعیت اتخاذ نموده کنونی اسرائیل خوب نظر اندازید، خواهید یافت که کاملا" بجا و باهم سر میخورند. اگر جهان غرب در سوریه به شکست مواجه شود امکان عملیات جنگی غرب در ایران حد اقل برای صد سال دیگر امکان پذیر نخواهد بود. به همین سبب است که کشور های متعهد شانکهای بشمول جاپان از این موفقیت غربیان جلوگیری میدارند. ترکیه که برای همین شیطانی عضو بلاک ناتو است با تمام قوا تلاش دارد تا سوریه را نا آرام نگه دارد. امید وارم این پلان حزب اسلامی اردوغان سر بی مغز قدرت خودش را هم بخورد که خواهد خورد. در افغانستان انگلیس، امریکا و یا خلاصه سازمش ناتو بشکل فجیهی ناکام مانده است. این ناکامی نا آگاهانه و سرسری نیست. ناتو با هزاران حیله خواست تا نسل کشی خود را با بم اندازی ها ادویه پاشیهای زهری بنام زمینهای کوکنار، و حرکات انتحاری طالبانی به دستور همان کشورها بجائی نرسید و طشت رسوائی میرفت که از آب برآید. بنا بران شکست افتضاحی را پذیرفتند تا پلان اصلی شان افشا نشود. به همین سبب است که یگ گام عقب گذاشتند تا کشوریرا که زیر چطر حمایه مالی خود داشتند از دست نداده و بعوض بدست آوردن کشور کوهی افغانستان پاکستان قلاده به گردن هم از دست شان رها نشود. برای همین منظور است که انگلیس و امریکا در تلاش اند که حد اقل پای افغانستان را دریک تعهد و توامیت سیاسی- نظامی ببندند. این توامیت سیاسی- نظامی وقتی با اهمیت تر میشود که آنها نتوانند طالبان قلاده به گردن را حاکم تمام خاک و یا قسمتی از سر زمین افغانستان امروزی سازند. برای حاکم ساختن طالبان که همانا حاکم ساختن پاکستان بر سر زمین افغانستان است حالا رنگ دیگری ریخته اند. این رنگ همان نقطه ضعیف است که باید پروپاگند شود. این پروپاگند هما نا دو کشور بلوچ و کشور اسماعیلیه است. این یک مانور است نه هدف واقعی. آنها کاری نمیکنند که چین آرام را بر علیه خود تحریک کنند. این پروپاگند اگر کمی جنبه عملی آن روشن شود چین خاموش نمی نشیند و روسیه هم ناظر نمی ماند بنا بران چنین کاری ممکن نیست. اما بهترین خوراک سیاسی است برای مردم بیچاره بلوچ و پشتون های افغانستان. پشتون های پکتیا، پکتیکا، خوست، مشرقی، لغمان و کنر که آنها پشتون نه بلکه اقوام بخصوص خود اند تا سرحدی بیداری لازم خود را از درسهای زمان گرفته اند. اما یک تعدار پشتونهای هلمند، قندهار، ارزگان، مقر و غزنی بعد از تاسیس بند کجکی تحت چتر سیاسی امریکا در آمده اند. باید یاد آور شد که داود خان با این قرارداد بند کجکی با امریکائیان آگاهانه یا نا آگاهانه کاملا" مخالف بود. سر منشه مخالفت داود و ظاهر شاه درهمین نقطه آغازمیشود. بهترین سند زنده این ادعا عبدالحمید محتاط است. هاشم میوند وال برای همین افتضاح خود را کشت(3) یا کشته شد.طالبان امروزی، رشد سریع پاکستان بسوی نظامی شدن و بم اتمی، کدو های بزرگ بزرک بند کجکی، زمین های شوره زده هلمند، شهرک لشکرگاه و آموزش کشت کوکنار از برکت همان قرار داد بند کجکی و پا کذاشتن فتنه گران امریکائی در کشور ما میباشد. خوب دقت کنید، چه وقت پلان کردند و چه وقت ثمر آنرا میخواهند بچینند و با چه حالت فلاکتی بر سر مردم و سر زمین ما. اینها هیچ وقت پا درسرزمین ما برای کمک و دوستی ننهاده اند امروز هم نمی نهند. بنا بران قرارداد توامیت ستراتیژیک امریکا ظاهرش شاید بسیار خوب باشد، اما زهری بین آن پنهان است که چه وقت در بدن کشور ما کارا میشود؟ فقط خود آنها میدانند و بس. اینکه چرا این کار را درکشور ما میکنند تصادفی نیست. طبیعت برای سرزمین ما دو چیز خوب و بد را ارزانی کرده است. سرزمین پرازمعادن صنعتی،کوه های صعب العبور و مردم مغرور و بی سنجش. این هردو برای شیادی انگلیس و امریکا بهترین چیزهائی است که میتوانند برای رسیدن به آرمانهای خود به آسیای مرکزی، سرکوب ایران، ازپا درآوردن شوروی، چین و حفظ غارت هایی که از شرق میانه می دزدند. سر زمین پر از معادن و کوه های بدرد بخور زمان جنگهای عظیم اتمی یکی از آرزو های دیرینه شان است که حالا میخواهند به آن برسند. وسیله رسیدن شان پاکستان، اسرائیل، کشورهای عربی و جزایر دیگوگارسیا(4) درین منطقه از جهان است. ضرورت توضیح مطالب بیشتر درین مورد لازم است اما درین قسمت بهتر است کمتر بنویسم تا بتوانم ضرورت انگلیسها و امریکائیان را برای قرار داد همکاریهای استراتیژیک بین افغانستان و آنها کمی بررسی کنم. این فرصت مناسبی است که امریکائیان دارند تا چنین معاهده ای را با افغانستان امضا کنند. خوب هم میشود اما اگر کمک ها و وابستگی های خود را با پاکستان ختم کنند، درغیر آن این قرار داد وسیلۀ است برای کشاندن پای پاکستان در سر زمین ما. چرا پاکستان؟ برای اینکه امریکا وانگلیس تا حال درآنجا سرمایه گذاری سیاسی کرده اند حکومتی ساخته اند، از همه مهمتر دستگاه جاسو سی اعمار کرده اند آنهم چه دستگاهی که نه کی جی بی زمان شوروی و نه موساد اسرائیل به گردش میرسد. از جانب دیگر اعتباری روی افغانان سرکش و مغرور ندارند. پنجاو پنج سال در هلمند و قندهار کار کردند تا یک تعداد پشتونها را تربیه کنند که آنهم غولدنگ از آب درآمد تنها به درد طالب ساختن رسید. درحالیکه درپاکستان ملیونها جاسوس تربیه شده ساختند، که امروز در روی جهان ازان استفاده میکنند. پس بهر صورت پاکستان مقام اولی را در سیاست آنکشورها دارد. سالها امریکا در ایران زحمت کشید اما نتوانست یک دستگاه کارای جاسوسی بسازد. زیرا مردم ایران نه مثل مردم ما غولدنگ میبرآیند بلکه عملا" مدافع منافع کشور خود هستند ولو پناهنده سیاسی و اقتصادی کشورهای غربی هم باشند. بنا بران پاکستان را به هیچ صورت از دست نمیدهند بلکه بیشتر تقویه هم میکنند، اما از سر افغانستان نیز دست بر نمی دارند تا زمانیکه پاکستانیها را که بهترین خدمت گارانشان هستند برین سرزمین حاکم نسازند. معاهده و همکاری سترا تیژیک بین هند و افغانستان این آرزوی شانرا به خاک یکسان میسازد. بنا بران تا سرحد ممکن توان شان درین راه سنگ اندازی و موانع ایجاد میکنند. زیرا در صورت باز شدن پای هند درین سرزمین دیگر پاکستانی به درد شان نمیخورد. کشور بهارت نیز پاکستان را به این حالت نمی ماند، از همین سبب است که درهفته 33 سال 2013یعنی هفته قبل مطلبی را تحت عنوان(سراسیمگی جهان غرب ازتفاهمنامه همکاریهای استراتیژیک بین افغانستان و ایــــــران) نوشتم زیرا این تفاهمنامه راه را برای عملی شدن قرار داد همکاریهای استراتیژیک بین افغانستان وهند هموار میسازد. زیرا هندوستان دیگر از احتیاج و زورگوئی های جهان غرب برآمده است و ایران البته مردم ایران که در شرایط فعلی دولت ایران هم تحت تاثیر غرب نمیرود. شاه ایران با تمام توان کوشید حلقّۀ مثل حلقه پاکستان بگوش ایرانیان بنماید اما نتوانست. که درهمان مقاله هفته قبل علل آنرا توضیح کرده ام.
افغانستان را بهر نامی که باشد میخواهند تجزیه کنند. این تجزیه امکان نفوذ غرب را در کشور ما بیشتر میسازد. زیرا اقلیت های قومی شمال افغانستان را به کمترین مصرف شیطانی دیگر بجان هم انداخته و زمینه داخل شدن خود را مهیا میسازند. تاجکها، هزاره ها، ازبیکها، ترکمنها ودیگر اقوام خورد وریزه بیشتر اسیب پذیر اند. چرا بیشتر آسیب پذیر اند؟ زیرا بستگی هائی در پشت خود دارند. این بستگیها آنها را مغرور به قدرت ساخته و اقلیت های کوچک را زیر فشار قرار میدهند. این فشار ها زمینه دست درازیها را بیشتر ساخته و امکانات بسیار بیشتر به صاحبان غرض میدهد آنهم اگر آنها مثل تاریخهای گذشته با کشورهای همسایه معاملات تسلیمی سر زمین ها را وعده دهد. بشما وعده میدهم که اگر تمام توان خود را برای عدم تجزیه افغانستان بکار نبرید واین کشور را از تجزیه که حالا مردم شمال بخصوص وطنداران پنجشیری ما درین راه اصرار دارند نجات ندهید در بین سی الی پنجاه سال بعد از تجزیه دیگر نه خراسانی خواهد بود و نه افغانستانی. بمجردیکه مسئله دیورند مورد قبول کل یا بخشی از افغانها شود که سبب تجزیه گردد، پشتون های مغرور و بی حساب ما کشور پشتونی خود را اعلام میکنند. اما این اعلام کمتر از سی سال از هم میپاشد، به این دلیل: پشتونهای اکثریت در افغانستان امروزی بین ده الی بیست ملیون بیشتر نیست. پشتونهای آنطرف خط دیورند که حال پشتون هم نمانده بلکه نیمه سندی و نیمه پنجابی شده اند. یکجا شدن شان با پشتونهای اینطرف خط دیورند محال بنظر میرسد، بازهم اگر یکجاشوند که نمیشود زیرا منافع شان حالا دیگر با پاکستان و اقتصاد پاکستان عجین شده است، دوام دار نمی ماند. بیائید این محال را ممکن فکر کنیم هردو یکجا شوند. ده با پانزده ملیون آنطرف با بیست یا بست و پنج ملیون اینطرف میشود چهل ملیون، من از کیسه خود میبخشم پنجاه ملیون این ملت پنجاه ملیونی با ملتهای صد ملیونی پنجابی و سندی در اقلیتی هستند که سواد کم دارند. درسیاست کمتر وارد اند و اقتصاد شان نیز وابسته به پنجابی و سندی میشود در آنصورت اگر بخواهند پشمان شوند چه به دست میآرند؟ هیچ.
پس هموطنان! کشورخود را به هیچ تبدیل نکنید. دست به دست هم دهید راه بحری پیداکنید و کشورخود را یک کشور نمونه با کمک هند بسازید.
هفته آینده دید دیگری ازین ماجرا را روشن خواهم کرد.
********************************************************************************************************************************************************************
Geronimo (۱) این یک مبارز سرخ پوست امریکائی است که برعلیه اروپائیان جنگید اما نامش را امریکائیان از صفحات تاریخ آن سرزمین که ازخود سرخپوستها بود پاک کردند و نام خود را برآن سرزمین گذاشتند. این عملیات ننگین را بنام اوکردند، باوجود اعتراض سرخ پوستها
(۲)زا: زاب یا زای آب در وطن ما جاهائی را که زمین ها را از شوره شدن نجات بدهد نهرک های کوچلکی میکشند که بنام (زاکش) یاد میشود. کوزه های آب برای سرد نگه داشتن آب دردهات ما پشت کوزه تر میشود که آنرا زای آب کوزه مینامند. این واژه درزبان پارسی معمول است.
(۳) در اوایل جمهوریت محمد داود کودتائی را براه انداختند که قربانی آن هاشم میوند وال وچند نفر دیگر بود. گویند هاشم میوند وال را کشتند. دولت وقت اعلان کرد که خود کشی کرده است. این هردو از نظر سیاسی دوراز امکان به نظر نمیرسد. زیرادرقرار داد بند کجکی دستی داشت و گویند او ظاهرشاه را درین امر از راه بدر کرد. زیرا با امریکائیان تعهدی را بسته بود که دستگاهای جاسوسی بعضی کشورها ازان اطلاع داشت. شبی که اورا برایش نشان دادند فردایش میوند وال زنده نبود. امکان هردو چطور ممکن است؟ میوند وال درسیاست خوب حاکم بود میدانست با خود کشی نمیشودازین بد نامی رهائی یافت. بنا بران مستنطقین شاید اورا برای اقرار فشار بی حد داده باشند و کشته باشند. خودش به این لحاظ که وقتی چنین اسراری افشا شده باشد امکان زندگی نیست. پس قبل از بی آبی و بی پرده شدن خود را ممکن کشته باشد. .
Diego Garcia, British Indian Ocean Territory جزیره در بحر هند. وقتی انگلیس ها ازخاک هند کشیده شدند نقاطی را برای شیطانی های آینده خود نگه داشتند مثل پاکستان، بنگله دیش بنام پاکستان شرقی دیگر جا ها یک هم جزایر دیگوگارسیا که بنام ساحه انگلیس است (۴)دیگو کارسیا