غلام سخی ارزگانی
کشتن دختران نوزاد توسط والدین شان در افغانستان
«من قتل نفساً بغير نفسٍ اوفسادٍ فى الأرض فكأنما قتل الناس جميعاً/ قرآنکریم»
(کسی که نفس انسانی را بکشد، بدون اینکه حق قصاص بالای آن داشته باشد، یا اینکه آن کس مرتکب فساد شده باشد، مثل اینست که تمام انسان را کشته باشد.) (1)
قبل از ظهور دین مبین اسلام در شبه جزیرۀ عربستان سعودی، بر اساس سنت ها و عنعنات ضدی انسانی، زنده به گور نمودن دختران نوزاد، کرایه دادن زنان شوهردار، به قمار گذاشتن زنان شوهردار، اسارت زنان، کشتن زنان، کنیزی زنان، خرید و فروش اناث و سایر جنایات ضد بشری علیه زنان در اوج خود رسیده بودند. مردان جاهل قبایل بدوی عرب با کشتن و زنده در زیر خاک کردن نوزادان جنس مؤنث افتخار می کردند؛ زیرا مرد سالاران قبیلوی، تولد دختران را مایه نامردی، شرم ساری، بی غیرتی و ننگ خویش می پنداشتند.
با ظهور دین مبین اسلام و مشرف شدن مردم با این پدیده مدنی الهی، از جمله زنده به گور کردن دختران از سوی حضرت محمد (ص) پیغمبر گرامی اسلام نیز منع و بالاخیره تدریجآ از بین رفت و اسلام برای زن و مرد حقوق مساوی را اعطا نمود که شخصیت عادلانه انسانی و عقلانی زن در جوار شخصیت مرد نافذ گردیده و مشروعیت حاصل کرد.
از آن جائیکه مردم کشور ما بیشتر از 99 در صد پیرو قرآنکریم و اهل قبله می باشند؛ ولی تعجب که در این قرن 21 هنوز هم گوهر دین محمدی را عملآ رهنمای زندگانی عادلانه و مدنی ما قرار ندادیم، از دین استفاده عظمی را نبرده ایم و از جمله تولد دختران نوزاد مایه عار برخی از خانواده ها و به خصوص از سوی خیلی از مردان جاهل پنداشته شده و حتا کشته می شوند. اکنون از این هم بدتر اینکه، دخترکشی توسط مادران مسلمان در خیلی از مناطق کشور و حتا در شهر کابل نیز رواج دارند.
دختر کشی و یا کشتن نوزاد دختر توسط والدین و یا مادران شان، ریشه در جهل تاریخی دارد که اعضای خانواده و به خصوص مرد، در صورت که خانمش، دختر به دنیا آورد، متأثر و شرمنده می شود. و اگر خانمش، پسر به دنیا آورد، خوشحال شده، شب شش را تجلیل کرده و پای کوبی می کند که در هر دو صورت منشاء آن، جهالت و بی خردی می باشد. برای اینکه، فرهنگ نظام بردگی هنوز هم در اذهان افراد جامعه و به ویژه در افکار و عملکردهای ما مردان افغانستان قبیلوی وجود دارند و حاضر نیستیم که عملآ حقوق عادلانه زنان را یکسان با مردان رعایت نماییم و نوزاد دختر را مساوی به نوزاد پسر تقدیر بداریم.
اینک چند نمونه مشخص خشونت و کشتن علیه تولد دختران را در کشور خویش با همه ملاحظه می نماییم که نهایت غم انگیز و غیر انسانی می باشد:
شیرندادن دختر:
یک مادر در این اواخیر در شفاخانه رابعه بلخی واقع پل باغ عمومی در کابل به مجرد که دختر را به دنیا آورد از دادن شیر خویش به دخترش امنتاع ورزید تا دختر نوزادش از گرسنگی تلف گردد؛ زیرا که شوهر و خانواده اش مخالف تولد دختر بودند.
اینک، در مورد علت شیر ندادن مادر به دختر نوزادش در شفاخانه رابعه بلخی در مرکز شهر کابل در این منبع چنین نگاشته شده است:
«... مشاجره میان پرسونل صحی شفاخانه رابعه بلخی با مادری که تازه ولادت کرده بود، زمانی اوج گرفت که نمیخواست کودکش را با خود به خانه انتقال بدهد.
این مادر که ظاهراً از شدت درد ولادت هنوزهم خسته به نظرمی رسيد، دهمین دخترش را در اين شفاخانه به دنیا آورده و از شیردادن به او خوددارى مينمود.» (2)
بازهم در این مورد، یکی از کارکنان ولادی و نسایی این شفاخانه از وضعیت روانی این خانم 30 ساله که بناء بر علت عریان از دادن شیر به کودکش امتناع ورزید، چنین نقل می نماید:
«تورپیکی یکتن از نرس قابله های شفاخانه رابعه بلخی، به نقل از این خانم ٣٠ ساله میگوید که وی با چهره پریده درحالیکه تمام اندامش میلرزید به داکتران گفت: « به مه ده خانه گفته شده که اگه ای دفه دختر پیدا کنی میکشیمت! شير نميتم که باز همرایم انس نگیره، خیرس چی میشه که به شوهرم بگوین اشتوکم مرده بدنیا آمده ؟» (3)
البته این کار را مادران به طور شعوری نمی خواستند و نمی کردند؛ بلکه به خاطر فشار خانواده ها و ترس شوهران شان که مخالفت تولد دختر بودند، از ناگزیری از شیردادن به نوازدشان جلوگیری نمودند. اگر، این مادران زیر فشار جاهل شوهران و محیط خانواده های شان نمی بودند، با یقین که در برابر تولد دخترانش به این اندازه حساسیت منفی نشان نمی دادند و برخی هم دختران نوزاد شان را نمی کشتند؛ بلکه حتا رضایت خویش را نیز ابراز می کردند و به نوزاد دختر نیز احترام می نمودند.
بازهم از همین منبع در مورد چنین گزارش می دهد:
«اين نرس قابله به آژانس خبری پژواک گفت که به همکاری آنان شوهر این زن سرانجام قانع شد که خانم و کودکش را با خود به خانه ببرد.» (4)
بازهم در همین مرجع چنین نقل گردیده است:
«ناخشنودی والدین از تولد دختر، به شاک رفتن مادر و شیرندادن تا ساعت ها پس از تولد و حتی خفه کردن نوزاد از مواردی است که در بعضى از شفاخانه های شهرکابل مشاهده شده است.» (5)
در ظاهر امر، مادر به عنوان قاتل دختر نوزادش عمل کرده است؛ ولی این واقعیت را باید قبول کرد که این مادر با رضایت خویش نخواست که به این قطع نفس دست یازد. اگر یک مادر به هر پیمانۀ که «قصی القلب» هم باشد، بازهم به هیچ صورت حاضر نخواهد شد که دخترک نوازدش را با تمام مشکلات و رنج که مدت 9 ماه در بطن اش پرورش داده است، بازهم کودکش را به جرم دختربودنش از بین ببرد.
پس، در اصل این مادر نیست که عامل قتل نوزاد دخترش گردیده است؛ بلکه عامل اصلی کشتن دختر نوزاد، شوهر این خانم و خانواده شوهرش می باشد که زیر تأثیر عمیق فرهنگ جاهلانه بدوی قرار دارد و بس.
این مادر، رنج و تشویش خود را از داشتن چند دختر اینگونه ابراز می دارد:
«در یکی از موارد مشابه دیگرخبرنگار پژواک با مادری در یک شفاخانۀ ديگر کابل روبرو شده که
اوهم از بدنیا آوردن دختر خیلی افسرده و نگران بود و با چشمان اشک آلوده گفت، که پنج دختر قد و نیم قد دارد و از ترس اینکه مبادا ششمین فرزندش نیز دختر باشد، ٩ ماه دوران بارداریاش را تحت فشار شدید روانی سپری کرد ه است.» (6)
حساسیت منفی یک مرد در برابر تولد دخترش:
این شخص که دارای ماهیئت و باور مرد سالاری است، از اینکه خانمش صاحب دختر شده، به خشم آمده و با نفرت تمام برای اقارت خویش اظهار می دارد که « ایره ببرین کلان کنین!» آیا این یک خیره سری جاهلانه و مرد سالارانه در برابر جنس مؤنث نمی باشد؟ آیا حساسیت منفی این مرد علیه نوزاد دخترش؛ مغایر کرامت انسانی، ارزش های اسلامی، مدنی و عقلانی نمی باشد؟
اینک از این مرجع در این مورد، اصل موضوع را چنین بازگو می نمایم:
«نفيسه ميگويد:«کسی یک انگشت انسان ره ساخته نمیتانه، ده اطراف از تولد دخترا بد میبرن و جگرخون میشن که چند روز پیشتر یک زن دوتا دختر دوگانگی پیدا کد؛ شوهرش بری خیشاوندان شان میگفت که ایره ببرین کلان کنین.»
انیسه صمدی یکتن از نرس قابله های شفاخانه ملالی زیژنتون میگوید که بسیاری از مادارن پس از تولد دختربه دلیل فشارهای روانی تا مدت زمان زیادی دچار افسردگی های خفیف میگردند.
وی که ٣٧ سال در بخش قابلگی کارکرده، گفت:«بسیاری از مریضان با تولد دختر گریه و ناله کرده میگن که از طرف خانواده بر ما فشار است، بری ما میگن که اگه دختر ولادت کردی، دیگه ده خانه نیایی.» (7)
توهم، خشم، عصبانیت و غم بالای این زنان بی گناه چنان مستولی گردیدند که حتا از بردن نوزادان دختر شان به خانه های خویش ناگزیرآ جلوگیری می کردند و نمی خواستند که اعضای خانواده، اقارب، خویشاوندان و قوم شان از تولد دختران آن ها آگاه گردند؛ زیرا، تولد دختران را در بین شوهران و فامیل های شان به عنوان عار و بدنامی تلقی می کردند.
آیا این چنین باورها و عملکردها؛ دلالت بر بی خبری این چنین اشخاص از گوهر دین، کرامت انسانی، ارزش های قانونی، مدنی و عقلانی عصر حاضر در جامعه افغانستان نمی کند؟
این خود ثابت می کند که اکثریت مردم ما تا این حد به فقر اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و فرهنگی مبتلا می باشند و از همه بیشتر دلالت بر عدم آگاهی این عده کسان از ازرش های دینی و مدنی در افغانستان می نماید که از جمله از تولد دختران می شرمند و حتا وجود نوزاد دختران را مایه ننگ خانواده، قبیله، منطقه، طائیفه، قوم، دین، مذهب و نژاد خویش می پندارند.
کشتن دختر نوزاد توسط مادرش:
آقای داکتر وردک در مورد دختر کشی چنین می گوید:
«داکترعبدالباقی "وردک" متخصص امراض نسایی ولادی، موظف در شفاخانه رابعه بلخی ميگويد: «با آنکه ما در قرن بیست و یک قرارداریم، اما هنوزهم بسیاری از خانواده ها میان فرزندان شان تبعیض قایل میشوند و در برابرتولد دختر حساسیت نشان میدهند.»
وی، چشمدید یکی از شب های نوکریوالی اش را حکایت کرده، گفت:« مادری دختر صحتمند به دنیا آورد، وقتى که به اتاق دیگری انتقال داده شد، یک ساعت بعد صدای فریادش در دهلیز پیچید که طفلم مُرده! وقتی رفتیم دیدیم که در گلویش نشانه های خفه شدن وجود دارد.» (8)
اگر فشار و ترس وحشت ناک شوهر، خانواده و حتا اقارب شان وجود نمی داشتند؛ آیا چگونه ممکن بود که این مادر مظلوم مغایرخواست و آرزوی خویش، نوزادش را خفه نموده و از بین ببرد؟
آیا این مادر، دخترنوزادش را به رضا و اختیار خود کشته و یا اینکه از اثر ترس شوهر، خانواده، اقارب و سایر متعلقین شوهرش دست به چنین جنایت ضد بشری برده است؟ مضاف برآن، آیا این مادر قاتل تا آخرین رمق حیات خویش از این کشتن دخترنوازدش غمگین و شرمنده نبوده و رنج نخواهد کشید؟ آیا کشتن این نوزاد، مغایر اصل کرامت والای انسانی و قرآنی نیست؟ آیا قتل این طفل نوزاد، خلاف قانون اساسی افغانستان نمی باشد؟ آیا کشتن این دخترنوزاد، در ضدیت نسبت به اعلامیه جهانی حقوق بشر قرار ندارد؟
بازهم در این منبع چنین آمدهاست:
«داکتروردک مى افزايد، که در طول دوره کاری اش دو مورد نوزاد دختر را که از سوی مادران شان به قتل رسیده، شاهد بوده است.
این متخصص امراض نسايی- ولادی به این باوراست که٨٠ درصد ازخانواده ها در برابر تولد دختران، احساس ناخشنودی دارند در حالیکه با مواردی چون شیرندادن مادر به نوزاد دختر پس از تولد، دو تا سه مرتبه در یک ماه برمیخورند.» (9)
دردآور این است که در خیلی از شفاخانه های پایتخت کابل در ضدیت نسبت به تولد دختران نوزاد از سوی والدین شان و به خصوص مردان مواجه می گردیم که تا هنوز هم عمق نیات بدوی و جهالت عصر قبل از اسلام را به نمایش می گذارد.
اینکه من بارها در نبشته های دیگری خویش نگاشتم که هنوز هم جامعه ما در قدم نخست، دارای بافتار و فرهنگ قبیلوی منحط می باشد و در قدم دوم، دارای ساختار و خصوصیات قومی عقبگرا است. از این رو، یک فرد در دامن زن قبیله تولد یافته، در متن سنت های منفی و فرهنگ قبیلوی بدون نوآوری مدنی رشد نموده و بالاخیره با نیات و جهل قبیلوی- قومی دفن گورستان می گردد.
پس، جامعه ما با ویژگی ها و میکانیزم خاص قبیلوی- قومی در جهل چندین گانه به سربرده و از این جهت همه اعضای خانواده، جامعه و به خصوص مردان با اندیشه های نظام برده داری از جمله از تولد دختر نفرت دارند و خیلی از مرد سالاران، بعد از تولد دختران شان دست به قتل بی رحمانه خانمان و نوزدان دختر دراز می کنند. آیا چنین خصوصیات بدوی و عملکردهای حیوانی؛ مغایر کرامت انسانی، ارزش های اسلامی، قانونی، علمی، عقلانی و مدنی نمی باشند؟
جامعه و به خصوص اکثریت مردان افغانستان و از آن هم خاص تر مردان بی سواد، بنا بر فقر مستمر مادی، اجتماعی، معنوی و اخلاقی خویش تصور می کنند که زن در تولد دختر مقصر می باشد. این ناشی از باور باطل چنین مردان در جامعه افغانستان قبیلوی و سایر کشورهای شبه سرزمین ما می باشد.
از چنین افکار باطل و تاریک به خوبی درک می گردد که تا هنوز هم زنان از تساوی حقوق سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی خویش با مردان محروم می باشند و این ایجاب مبارزات همه جانبه و درازمدت را می نمایند تا تدریجآ زنان از حقوق یکسان با مردان برخوردار گردند.
علت اصلی نوعیت نطفه جنسیت در وجود مرد است، نه زن:
در جهان معاصر از برکت پیش رفت فنون و دانش جدید به اثبات رسیده که عامل اصلی نوعیت نطفه جنسیت در وجود مرد می باشد، نه در وجود زن. دانشمندان و علوم طبی به اثبات رسانیده اند که خصوصیت سپرم جنس مذکر در نفطه گذاری جنیست (دختر و یا پسر) نقش اصلی را ایفاء می کند. در اصلاح عامیانه، مردم می گویند که دادن دختر و یا پسر به قدرت ذات اقدس الهی تعلق دارد و نباید ناشکری کرد.
آقای وردک متخصص امراض ولادی و نسایی شفاخانه رابعه بلخی بر مبنای علم می گوید که:
«او میگويد که به اساس تحقیقات صحی، ثابت شده است که نوعیت سپرم های مردانه جنسیت "جنین " را در رحم یک زن تعیين میکند، اما اکثریت مرد ها در این رابطه خانم ها را مقصر میدانند.» (10)
هرچند که حتا یک عده از مردان تعلیم یافته به خوبی می دانند که عوامل نطفه گیری دختر و یا پسر در نوعیت سپرم های مردانه نهفته است؛ ولی بنا بر علت های مختلف جاهلانه به ولادت پسر خوشحال گردیده و با نوزاد دختر متأثر می گردند. این خود ثابت می نماید، برعلاوه اینکه خیلی از مردان از نعمات تعلیم، تربیت، دانش عصری، آگاهی دینی و نعمت شهر نشینی نیز برخوردار اند؛ ولی بازهم نسبت به تولد دختران در خانواده های شان نگاه مثبت ندارند. مضاف برآن، هرازگاه از خشونت علیه خانمان، خواهران، دختران و حتا مادران شان نیز کار می گیرند. به این معنا که حتا خیلی از مردان با سواد، تعلیم یافته، خردمند و دانشمند هم تا هنوز زیر بار سنت های ناپسند قبیلوی و قومی قرار دارند و از طی دل خواهان عملی شدن تساوی حقوق زنان با مردان نیستند. و یا به عبارت دیگر، این چنین تحصیل یافتگان تا هنوز از گوهر دانش و دانگشاه، تربیت و تربیت گاه، فرهنگ و فرهنگاه، عقلانیت و سایر داشته های مدنی بشری به صورت اساسی بهره نبرده تا اندیشه ها و باورهای مرد سالاری را عملآ باطل اعلان کرده و علیه آن جدآ مبارزه می کردند.
اینکه این چنین مادران از دادن شیر به نوزاد شان خود داری کردند، ناشی از حاکمیت مستمر نظام مرد سالاری و باور خرافی شوهران در متن جامعه ما می باشند که نه تنها تولد دختر را مایه ننگ می دانند؛ بلکه در ضدیت نسبت به حضور عادلانه اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و فرهنگی زنان با مردان نیز قرار دارند. در ضمن، زنان هم نهایت در عمق فقر فرهنگی- سیاسی و اقتصادی- اجتماعی جامعه به سر می برند و «ظلم پذیر» هم شده که این هم محصول باورهای ناپسند قرون وسطایی و نظام مرد سالاری مستبدانه بالای همه اقشار اجتماعی اناث می باشد.
یک مرد با همکاری مادرش به خاطر تولد دخترش، خانمش را در کندز به قتل رساندند:
در نظام مرد سالاری و فرهنگ منحط قبیلوی، مرد مالک مطلق زن می باشد. هرگونه خشونت، ظلم و جنایت را که خواسته باشد در قسمت او انجام می دهد. در همین رابطه؛ هرازگاهی شاهد زجرها، خصم ها، جنایات و حتا قتل های زنجیری زنان توسط مرد سالاران به خصوص در تمام روستا های افغانستان هستیم که نه از خدا هراس دارند، نه از وجدان انسانیت و نه از قوانین نافذه ای کشو می ترسند.
«گفتنی است که سال گذشته مردی، در ولسوالى خان آباد ولايت کندز، خانمش را به خاطر تولد دختر، به قتل رسانيد. نظر به تحقيقات پوليس، ستوری٢٢ ساله دو سال متواتر، دو دختر به دنيا آورده بود؛ اما بار سوم دختر به دنيا آورد، شیرمحمد شوهر٣٠ ساله اش در همکاری مادرش اورا خفه کرد و فرار نمود.» (11)
ساختار های عقب مانده مادی، اجتماعی، معنوی، تاریخی در جامعه و هم چنان کنش ها و منش های مرد سالارانه حکام سیاسی در این کشور موجب گردیده که اکنون فراراه نسل کنونی معضلات فراوانی از جمله خشونت علیه تولد دختران قرار دارد.
باید به عرض رسانید که سطح نازل تعلیمات دینی، اجتماعی، فرهنگی، سیاسی و اقتصاد عقب نگهداشته به نوبه خود؛ باعث بحران های زیادی در کشور گردیده که از جمله حال شاهد انواع مختلف خشونت ها و حتا در موارد شاهد قتل های زنجیری خانمان و دختران نیز در افغانستان قبیلوی هستیم.
قرآنکریم:
وظیفه هر انسان این است که به دفاع از کرامت والای انسان و انسانیت، «حق» را تبلیغ کند و در پی تحقق حق و عدالت در جامعه اعم از زن و مرد باشد. از این جهت، من همواره در محدودۀ فکر ناتوان و اندوخته ناچیز خود از ظالمان انتقاد نموده و طرفدار حقوق زیست انسانی، طبیعی، سیاسی، اجتماعی، قانونی و مدنی مظلومین بوده و می باشم. در این رابطه، سخن حق خداوند متعال را مبنی بر تحقق «حق و عدالت الهی» در بین انسان ها، از این منبع چنین نقل می نمایم:
«ما قرآن را با حق نازل کرده ایم، و نازل شده است تا حق را پا برجا کند.» (الاسرأ/ 105)
و یا:
«خداست که کتاب را نازل کرده است که مشتمل بر حق و حقیقت است و معیار و میزان ایجاد کرده است.» (الشوری/17) (12)
ذات اقدس الهی، مومنان را در مورد تحقق «سخن حق» در بین انسان ها چنین تأکید می فرماید:
«این مومنان! از خدا بترسید و سخن حق و درست بگویید.» (الاحزاب/ 70) (13)
آیا تبلیغ و ترویج سخن حق؛ بالاخیره «فرهنگ حق خواهی و حق نگری» را در متن جامعه نهادینه نخواهد نمود؟ آیا به تعقیب ایجاد فرهنگ حق خواهی و حق نگری؛ بالاخیره زمینه های «عدالت الهی» در تمام مناسبات اجتماعی، مادی و معنوی جامعه به زایش و پویش گرفته نخواهد شد؟
چرا مرد سالاران مسلمان، «سخن حق خداوند» را رعایت نکرده و علیه جنس مؤنث از خشونت و تبعیض وحشیانه کار می گیرند و دختران نوزاد را می کشند؟ آیا دختران نوزاد «حق زیست و زنده بودن» را ندارند، تنها نوزادان پسر « حق زیست و زنده بودن» را دارند؟
اینک، من دستورات فوق الهی را برای جامعه خویش و به خصوص برای آن مرد سالاران تقدیم نمودم که از جمله از خشونت و قتل دختران و زنان جدآ جلوگیری نموده و به اوامر و نواهی الهی عملآ پابند باشند تا عدالت الهی در متن جامعه تحقق یابد.
حکم قانون اساسی افغانستان:
قانون اساسی کشور ما بر مبنای ارزش های دینی، قوانین مدنی و مصالح ملی مردم افغانستان تدوین و رسمیت یافته و تحقق آن، باعث سعادت زن و مرد افغانستان می گردد.
در مادۀ بیست و دوم قانون اساسی افغانستان هرگونه تبعیض در بین اتباع کشور چنین منع گردیده است:
«هر نوع تبعیض و امتیاز بین اتباع افغانستان ممنوع است.
اتباع افغانستان اعم از زن و مرد در برابر قانون دارای حقوق و وجایب مساوی می باشند.» (14)
پس، چرا مرد سالاران مغایر قانون اساسی کشور از جمله علیه تولد نوزادان دختر تبعیض نشان داده و دختر کشی می کنند؟ آیا تطبیق قوانین نافذه ای کشور ما، بسا از تضادها، خشونت ها، ناهنجاری ها، تبعیضات و سایر بحران ها را در افغانستان کاهش نداده و بالاخیره باعث تحقق عدالت در بین زنان ومردان نمی شود؟
در مادۀ پنجاو چهارم قانون اساسی افغانستان در مورد ضمانت صحی، روانی خانواده ها و به خصوص اطفال و مادران کشور، چنین تأکید صورت گرفته است:
«دولت به منظور تأمین سلامت جسمی و روحی خانواده، بالاخص طفل و مادر، تربیت اطفال و برای از بین بردن رسوم مغایر با احکام دین مقدس اسلام تدابیر لازم اتخاذ می کند.» (15)
وقت که دولت از جمله مؤظف به تأمین سلامت جسمی اطفال می باشد، پس چرا برخی از والدین خلاف قانون دست به کشتن نوزادان دختران خویش در شفاخانه می برند؟ آیا ایجاب نمی کنند که از سوی دولت، نهادهای جامعه مدنی، حسینی ها، مساجد، تکیه خانه ها و سایر نهادهای ذیربط به مردم و به خصوص به والدین آگاهی لازم داده شوند تا بدین وسیله، از جمله جلو دختر کشی نوزادان در شفاخانه ها، خانواده ها و اجتماع گرفته شود و تدریجآ هر گونه خشونت علیه زنان عملآ قطع گردند.
حقوق بشر:
در ماده سوم اعلامیه جهانی حقوق بشر چنین می خوانیم:
«هر کس حق زنده گی، آزادی و امنیت شخصی دارد.» (16)
ایامی که اعلامیه جهانی حقوق بشر، تأکید بر حق زنده گی، آزادی و امنیت هر طفل، بزرگ، زن و مرد می کند، پس برخی از مرد سالاران با کدام حق، نوزادان دختر را از گلو خفه نموده و از بین می برنند؟
آیا تضمین امنیت صحی و جسمی دختران نوزاد در بیمارستان، باعث تطبیق قانون و اعتبار مسؤلین مربوطه نخواهد شد؟
کنوانسیون حقوق اطفال:
در ماده 6 کنوانسیون حقوق اطفال چنین درج گردیده است:
«1. دول طرف کنوانسیون حق فطری طفل به زنده گی را به رسمیت میشناسند.
دول طرف کنوانسیون باید تا آخرین سرحد ممکن بقا و رشد طفل را تضمین کنند.» (17)
وقت که مجمع عمومی سازمان ملل متحد، حقوق اطفال را به رسمیت شناخته است، آیا چرا تا هنوز هم در کشور ما، نوزادان دختر که از سوی بعضی از والدین و یا مادران در شفاخانه ها از بین برده می شوند، دولت جمهوری اسلامی افغانستان را در مورد، کمک نمی کند؟
پس، بر دولت افغانستان و سازمان ملل متحد لازم است که با همکاری مشترک خویش، از جمله در کاهش خشونت علیه زنان و اطفال مساعدت اساسی نمایند تا با مبارزات بیشتر خویش، تدریجآ در خشکانیدن ریشه های خشونت کمک لازم را انجام دهند.
در فرجام:
گرچه ناهنجاری ها، موانع و بحران های فراوانی فراراه مردم افغانستان وجود دارند؛ ولی مشکل زنان نهایت گسترده است و نصف جمعیت را که زنان تشکیل می دهد، از ترقی، مدنیت و پیش رفت های لازم محروم می باشند.
کشتن دختران نوزاد که از سوی برخی از والدین و یا مادران در شفاخانه های کشور ما هنوز هم دوام دارند که یک عمل ضد انسانی، اسلامی، قانونی، بین المللی و ضد مدنی می باشد که باید از سوی دولت، روحانیون کرام، جامعه مدنی، فرهنگیان، نهادهای خصوصی، مؤسسات خارجی و مردم عامه در برابر این عمل شوم مبارزات جدی و مستمر صورت گیرند.
آیا قبل از همه، بر بنیاد دانش نوین، عقلانیت، منطق و آگاهی عمیق از دین مبین اسلام؛ شناخت سنت ها از جمله به غرض تحقق تساوی حقوق زنان با مردان یک امر محوری نیست؟
آیا خشونت و تبعیض علیه اناث، یک «سنت کهنه» ضد انسانی، ضد اسلامی و ضد مدنی نیست؟ آیا حق خواستن عادلانه، قانونی و عقلانی برای زنان، یک «نوگرایی مدنی» به خاطر غنابخشیدن به کرامت والای انسان و انسانیت نیست؟ آیا آغاز مبارزۀ تجدد گرایانه مدنی، از بطن سنت گرایی در جهت تحقق تساوی حقوق زنان با مردان نخواهد بود؟ آیا مسلح کردن فکری جامعه با نگرش های انسانی، اسلامی، عقلانی، قانونی، مدنی، شهروندی و مدرنیته، از جمله در راستای تحقق حقوق یکسان زنان با مردان نخواهد بود و باورهای سنت گرایان بدوی را به طرف زوال نخواهد برد؟ آیا حق خواهی انسانی، قانونی و مدنی برای زنان؛ یک بخش عمدۀ مبارزه «نو» علیه «کهنه» نیست؟
آیا چه وقت ما مردان با زیر بنای دانش، منطق، عقل و غنای فرهنگی- سیاسی به «ریسمان خدا» چنگ خواهیم زد و عملآ به نظام مرد سالاری خویش نقطۀ پایان را خواهیم گذاشت و در تحقق تساوی حقوق زنان با مردان عمل خواهیم نمود؟
صاحب این قلم، برخی اندک از کلام الهی، ماده های قانون اساسی افغانستان، اعلامیه جهانی حقوق بشر، کنوانسیون حقوق اطفال را خدمت خوانندگان گرانقدر پیش کش نموده تا همه ما به خاطر تحقق عدالت الهی، انسانی، قانونی، اقتصادی، فرهنگی، اجتماعی و مدنی در جامعه خویش به طور صادقانه و آگاهانه عملآ کار و پیکار نماییم.
اگر با اتخاذ یک هدف فراگیر دموکراتیک ملی، ستراتیژی فرازمند ملی و برنامه های خردمندانه فراخ دامن ملی که مبتنی بر اراده، خواست و آرمان والای انسانی، اسلامی و قانونی مردم کشور ما استوار باشند، با یقین که در محور یک رهبری شایسته، عاقلانه، صادقانه و عادلانه ملی؛ آن گاه بالاخیره من جمله شاهد تحقق تدریجی تساوی حقوق زنان با مردان در همه امور مادی، اجتماعی و معنوی جامعه خویش خواهیم بود.
ومن الله التوفیق
تاریخ: 20 حمل 1392 خورشیدی/ کابل
--------------------------------------------------------------------------------------------------
منابع:
(1)- «پیام استاد محقق به خاطر قطع نسل کشی مردم مهاجرین هزاره در کویته پاکستان»/– سایت وحدت نیوز/ 22 فبروری سال 2013 میلادی.
(2) – « رسم «جاهلیت» دختر کشی درکابل» / جمعه 16 حمل 1392 خورشيدی برابر با 5 اپريل 2013 ميلادی/ منبع: اخبار سایت آریایی.
(3) - « رسم «جاهلیت» دختر کشی درکابل» / جمعه 16 حمل 1392 خورشيدی برابر با 5 اپريل 2013 ميلادی/ منبع: اخبار سایت آریایی.
(4) - « رسم «جاهلیت» دختر کشی درکابل» / جمعه 16 حمل 1392 خورشيدی برابر با 5 اپريل 2013 ميلادی/ منبع: اخبار سایت آریایی.
(6) - « رسم «جاهلیت» دختر کشی درکابل» / جمعه 16 حمل 1392 خورشيدی برابر با 5 اپريل 2013 ميلادی/ منبع: اخبار سایت آریایی.
(7) - « رسم «جاهلیت» دختر کشی درکابل» / جمعه 16 حمل 1392 خورشيدی برابر با 5 اپريل 2013 ميلادی/ منبع: اخبار سایت آریایی.
(8) - « رسم «جاهلیت» دختر کشی درکابل» / جمعه 16 حمل 1392 خورشيدی برابر با 5 اپريل 2013 ميلادی/ منبع: اخبار سایت آریایی.
(9) - « رسم «جاهلیت» دختر کشی درکابل» / جمعه 16 حمل 1392 خورشيدی برابر با 5 اپريل 2013 ميلادی/ منبع: اخبار سایت آریایی.
(10) - « رسم «جاهلیت» دختر کشی درکابل» / جمعه 16 حمل 1392 خورشيدی برابر با 5 اپريل 2013 ميلادی/ منبع: اخبار سایت آریایی.
(11) - « رسم «جاهلیت» دختر کشی درکابل» / جمعه 16 حمل 1392 خورشيدی برابر با 5 اپريل 2013 ميلادی/ منبع: اخبار سایت آریایی.
(12) – ص 55 «دین، فرهنگ، سیاست» / مؤلف: دای فولادی/ نوبت چاپ: اول، اسد 1382 / نشر بنیاد انکشاف مدنی.
(13) - 6 «دین، فرهنگ، سیاست» / مؤلف: دای فولادی/ نوبت چاپ: اول، اسد 1382 / نشر بنیاد انکشاف مدنی.
(14)- ص 11 «قانون اساسی افغانستان » 1383
(15) – ص 27 «قانون اساسی افغانستان » 1383
(16) – ص 3 «ویژه اسناد بین المللی حقوق بشر» اعلامیه جهانی حقوق بشر مصوب 10 دسامبر 1949 میلادی (مطابق 19 قوس 1327 ه.ش.) مجمع عمومی سازمان ملل متحد.
(17) – ص 5 «ویژه اسناد بین المللی حقوق بشر کنوانسیون حقوق اطفال مصوب 20 نوامبر 198 ( مطابق به 29 عقرب 1368 ه.ش) مجمع عمومی سازمان ملل متحد.