محمدعوض نبی زاده
آينده ی سیاسی مبهم و پیچیده ی افغانستان
درطی چندین دهه ی اخیر درافغانستان «انتقال قدرت سیاسی به گونه «مسالمت آمیز» صورت نگرفته است وتمامی زمامداران کشوراز سوی بستگان ومخالفان شان کور، فراری و یا کشته شدند. اکنون دربرابرحکومت کنونی نیز بیشتر از دو گزینه ی وجود ندارد:اول برگذاری انتخابات مستقل و شفاف و انتقال مسالمت امیزقدرت ، دوم تشدید جنگ از سوی طالبان ویا حملۀ درونی از داخل ارگ که منجر به سقوط خونبار حاکمیت خواهد شد.اما درغیر ان، فروپاشی از درون دولت جایش را به انارشی غیرقابل مهار خالی وفروپاشی کامل دولت را درچند ماه اینده فراهم خواهند نمود. تیوری توطیه، از مقولههای پُرطرفدار در نظامهای ایدیولوژیک است؛ که جهان را بشکل ساده به دوست و دشمن تقسیم ونوعی دیترمنیسم و جبرگرایی را تشویق وبارمسولیت های رهبران سیاسی را کمتر میسازد.
تفکرات اقای کرزی نیز در مقولات ایدیولوژیک در متن ارزشهای فیودالی و بورژوازی در نوسان بوده که زمانی او در یکی از تنظیمهای محافظهکار فعالیت داشت و نمیتوان اقای کرزی رایک رهبر ایدیولوژیکِ و یک انقلابی چپ و یا راست دانست. وقتی رئیس جمهورکرزی تاکید بر تامین صلح و یک پارچگی افغانستان بعنوان پیش شرط های قرارداد امنیتی دارد، بناء چانه زنی ها درمورد انتخابات وادامه ی تاثیراو برحاکمیت بعدی درپشت پرده منافع شخصی ودلایل خصوصی اقای کرزی درین سندطرح گردیده که این پیش شرط ها بعنوان فشار از جانب کرزی به امریکا تلقی می شود تا امریکا دوام حضور تیم کرزی بعد از سال 2014 را برمسند قدرت بپذیرد .این سخنان اقای کرزی بیشتر به تیوری توطیه شباهت داردچون اختلاف او با امریکاییها ، ناشی از توقعاتی است که یک دستپرودۀ آزردهخاطر میتواند داشته باشد. زیرااو میترسد به سرنوشت برخی رهبران کشورهای جهان سوم ، دچارنشود.اما مردم عامه افغانستان برخلاف اقای کرزی خواهان امضای" معاهده امنیتی" وحضورنیروهای ناتودرافغانستان بوده واین واقعیت را درک میکنند که منافع راهبردی آمریکا در افغانستان به طور پیوسته کم اهمیتتر شده است.درحالیکه آمریکا دیگر (برای شکست خوردن) به طالبان و دیگر دشمنان شورشی در افغانستان نیاز نداردکه دیگر این کشور مرکز تروریسم والقاعده نیست.
دولت آمریکا با جدا کردن تروریسم و شورش ، بر این باور است که تهدید اصلی مورد توجه آمریکا تروریسم بوده و شورش فعلی طالبان در افغانستان را یک نارضایتی داخلی برخوردار از مطالباتی بومی تلقی می نماید که طالبان و دیگر گروههای شورشی تهدیدی امنیتی برای امریکا محسوب نشده و باید برای مشروعیت بخشیدن و ورود آنان به فرآیندهای سیاسی تلاش لازم صورت پذیرد . افتتاح دفتر دوحه و انجام مذاکره با طالبان در این مسیر قابل تفسیر است.پذیرش این تئوری می تواند مبین سیاست تشویق و تنبیه توسط آمریکا در ارتباط با سیاستهای افغانی محسوب شود . چون آمریکا منافع راهبردی و استراتژیکی به مراتب مهمتری حیاتی و مهمی در خلیج (فارس) در خاورمیانه و شمال آفریقا و همچنین کشورهای جنوب صحرای آفریقا و آمریکای لاتین دارد.
امریکائی ها نمی خواهند تضمینی برای وحدت جغرافیائی افغانستان بدهد و قصد دارد تا افغانستان دارای ساختار تشکیلات دولتی مانند یوگوسلاویا ی سابق بعد از تجزیه شدن به چندین دولت را پیدا نماید که میخواهد بخاطر کنترول بهتر تشکیلات اداری افغانستان را شکستانده و این سرزمین را به هشت منطقه از لحاظ اهمیت اقتصادی و قومی وشهرهای اقتصادی(کابل، قندهار، هرات، مزار شریف، قندوز، جلال آباد، خوست و بامیان) تجزیه کند که طالبان نیز در اداره این مناطق مشارکت داشته باشند، این نواحی تحت اداره شورایی قرار گیرند و ایجاد یک سمت نخست وزیری با توجه به اختیارات که اکنون در دست رئیس جمهورافغانستان است، به کاهش نگرانی ها ،کمک خواهد کرد.توافقنامۀ امنیتی میان کابل و واشنگتن، بخش مهمی از یک رابطۀ دوسویه در سطح کلان نظامی با یکی از قدرتهای بزرگِ جهان میتواند باشد چون افغانستان در محاصرۀ قدرتهای منطقهیی قرار گرفته و نیروهای امنیتی آن نیز به ان میزانی توانمند نیستند که از عهده ی تمامی چالشهای امنیتی بیرون شوند. در چنین وضعیتی، نگرانی نسبت به شکنندهگی دستاوردهای یک دهۀ گذشته، نگرانی بیهوده به نظر نمیرسد.
وابستگی افغانستان به کمکهای نظامی و اقتصادی خارجی از جمله امریکا نشانه ضعف و درماندگی او است. افغانستان به حیث کشور فقیر، نیازمند و فرورفته در بحران سه و نیم دهه بی ثباتی و جنگ و در معرض دخالت همسایگان آزمند به کمک های نظامی و اقتصادی امریکا و کشورهای غربی ضرورت دارد. بی نیازی از این کمک ها و تشکیل دولت مستقل و مقتدر ملی وابسته به زمام دار شایسته ودولت مداران لایق و صادق است که کمک های خارجی را به فرصت عبور افغانستان از وابستگی به استقلال و از احتیاج به اقتدار تبدیل کند. اما زمام داران افغانستان طی دوازده سال حضور نظامی ناتو نشان دادند که شایستگی بهره گیری از این فرصت را ندارند.علی رغم آن تارسیدن به استقلال و اقتدار، دریافت کمک های نظامی و اقتصادی از الزامات حیاتی و حرکت افغانستان در این مسیر است. هرگزینه ی که افغانستان را ازحرکت دراین مسیر باز دارد و موجب توقف کمک های امریکا و کشورهای کمک کننده شود، کشوررابه گذشته ی تاریک و صفر برمیگرداند.
آقای کرزی باید هرچه زودتر به این بازیها با امریکا پایان دهد و از امتیاز گیری های شخصی بخاطر منافع مردم افغانستان صرفنظر نمایدونگذارد که آمریکاییها ازافغانستان خارج شوند واختیارات افغانستان را به دست پاکستان بگذارد ومذاکرات را باید آغازو در بارهء اینکه امریکا با افغانستان چه تعهدی کرده می تواند، واقع بین باشد.چون اوضاع جاري افغانستان چشم انداز مثبتي از آينده اين كشوررا ترسيم نمي كند که وجود ابهام در وضعيت مذاكرات صلح ، حضور نيروهاي امريكايي پس از سال ۲۰۱۴ دراين كشور و موضوع انتخابات سال اینده ی رياست جمهوري از جمله موضوعاتي است كه نمي توان ارزيابي منسجمي از آنها ارايه كردو دولت فعلی با چالشهائی از درون حاکمیت مواجه شده که اینده ی سیاسی کشوررا پور از ابهام وبغرنج ساخته است .
آقای کرزی هنوزفکرمیکند که راه حل مشکلات افغانستان برگزاری نشستهای قومی است این نگاه سنتی او به مسایل سبب شد که افغانستان در بیش از یک دهه بهجای تحکیم ساختارهای قدرتمند دموکراتیک، همچنان در بند باورهای گذشته باقی بماند. ماحصلِ دو بارانتخابات ریاستجمهوری در کشور ، به قدرت رسیدن فردی است که خود را ارباب فکر میکند و به همان شیوههای اربابی تلاش دارد که قدرت سیاسی را در اختیار داشته باشد.آقای کرزی و تیمِ اواین ذهنیت را دارند که شرایطی بهوجود آید که در افغانستان انتخابات ریاستجمهوری برگزار نشودوبرای تحقق ِ چنین برنامهیی، دورۀ کاریِ تیم حاکم فعلی تمدید شود .
درحالیکه جامعۀ افغانستان نه تنها به نقش احزاب سیاسی در روند دموکراتیزه کردن اهمیت اساسی قایل است ، بلکه دموکراتیزه کردنِ جامعه بدون احزاب سیاسی اگر امری غیرممکن نباشد، ولی بدون شک امری دشواراست. احزاب سیاسی تلاش میکنند نگذارند که قدرت درمحور یک فرد متمرکز شود. تجربۀ دهسال گذشته نشان داد که حتی در موجودیت ساختارهای دموکراتیک و برگزاری انتخابات، نمیتوان ارزشهای دموکراتیک را درجامعه نهادینه کرد دراین یک دهه، قدرت به گونۀ غیردموکراتیک و مهارناشدنی دراختیار یک فرد و گروه قرار گرفت که این فرد و گروه بنا به مصلحتهایی که برای خود تعریف کرده بود، تلاش کرد که کشور را آنگونه که صلاح میداند، مدیریت کند. نخبهگان و رهبران احزاب سیاسی ، مسوولیت بزرگ ملی دارند که به آیندۀ افغانستان بیندیشند وفرهنگ گذاربه ارزشهای مردمسالارانه را در کشورتسریع بخشـد و افغانستان را در رسیدن به صلح، وفاق و ثبات سیاسی و اجتماعی کمک کنند.
بیست و هشتم – ماه - جولای - سال –2013.