وحید مژده

 

تنش تازه در روابط کرزی با امریکا

سخنان حامدکرزی در برنامه ای بمناسبت روز جهانی زن در انتقاد از عملکرد های امریکا در افغانستان و منطقه و تکرار آن سخنان در سفری به ولایت هلمند، بازتاب وسیعی در سطح ملی و بین المللی داشت و حتی نیروهای خارجی مستقر در افغانستان را به حالت آماده باش درآورد. سوال اینست که چنین سخنانی از جانب حامدکرزی آنگونه که بعضی ها عنوان کردند، تاکتیکی برای گرفتن امتیاز و تداوم قدرت است ویا اینکه وی از درد دیگری می نالد؟

حامدکرزی در افغانستان توسط نیروهای خارجی به قدرت رسید که البته چنین موارد در تاریخ افغانستان بی سابقه نیست اما همان تجارب تاریخی به ما می گوید که در گذشته رهبران بقدرت رسیده توسط نیروی نظامی خارجی مورد نفرت مردم بوده و نام زشتی از آنان در تاریخ به یادگار مانده است.

اما حامد کرزی در مقایسه با رهبران مشابه سلف این شانس را داشت که درراس یک نظام دیموکراتیک قرار گرفت. نظامی که به او اجازه می داد تا با جلب حمایت مردم و با برخورداری از رای آنان، از خود یک رهبر مستقل و از قلمرو تحت فرمانش کشوری با حاکمیت ملی بسازد که حتی حضور نیروهای خارجی چالش زیادی فراراه آن قرار ندهد و از این راه بعنوان یک زمامدار مورد تائید اکثریت مردم، کسب مشروعیت نماید اما حضور بی لجام نیروهای خارجی در کشور از یکطرف و نبود یک تیم کاری توان مند و همفکر در کنارش، دیواری از ناباوری میان او و ملت کشید و فساد گستردهء اداری مزید بر علت گردید. گسترش ناامنی ها هم موجب شد تا هیچ انتخاباتی بصورت شفاف برگزار نگردد و او که سخت علاقمند بود تا بجای یک رئیس جمهور گماشته شده از جانب خارجی ها، رهبر منتخب مردم شناخته شود، در دومین دور انتخابات ریاست جمهوری بیشتر از هرزمان دیگر در معرض اتهام فقدان مشروعیت قرار گرفت.

حامدکرزی در دوران زمامداری جمهوری خواهان در ایالات متحدهء امریکا در وضع خیلی بهتری قرار داشت و از احترام بیشتری در قصر سفید برخوردار بود اما این هم از بدشانسی های وی بود که اوباما توانست کاندید حزب جمهوری خواه را شکست دهد و برای بار دوم به قصر سفید راه یابد و این تحول که هرچند زیاد غیر منتظره هم نبود، کرزی را تحت فشار های بیشتر قرار داد. امضای قرار داد امنیتی با امریکا در دستور کار قرار دارد و کرزی می داند که امضای این قرارداد از دو امکان خالی نیست؛ یا وضع بهتری به افغانستان به ارمغان خواهد آورد که این احتمال با توجه به جنگی که هنوز هم ادامه دارد، بسیار ضعیف است و یا اینکه وضع بسیار ناگواری را برای افغانستان و منطقه بدنبال خواهد داشت که در آن صورت تاریخ از وی به نیکوئی نام نخواهد برد.

کرزی اکنون تا حدی بعنوان بزرگ قبیله از یکی از شاخه های قوم پشتون بشمار می آید و در کشوری که تحولات سیاسی در آن مشحون از تمایلات قومی و تباری است، مخالفین سیاسی وی ترجیح می دهند تا این قرارداد پر چالش که دوام حضور نظامی امریکا را در افغانستان تضمین می نماید، بار دیگر بدست یک پشتون تبار به امضاء برسد و امریکا نیز چنین می خواهد. در طول یازده سال گذشته این پشتون ها بوده اند که در دوسوی دیورند مورد هدف بوده و کشته شده اند. قرارداد دیورند که امروز پشتون ها از آن اینهمه شکوه دارند نیز بوسیلهء یک شاه پشتون تبار افغان با اشغالگران انگلیسی به امضاء رسیده بود. اگر پشتون ها این کار را خیانت می دانند، این خیانت را غیرپشتون ها به پشتون ها نکرده اند!

به جرئت می توان گفت که هیچ چیزی کرزی را به اندازهء احساس عدم مشروعیت نمی آزارد و او که در صدد بود تا مشکل دست نشانده بودن خود را با انتخابات و برخورداری از رای مردم جبران کند، حتی امریکا هم به او در این راه نه تنها کمک نکرد بلکه در جهت معکوس گام برداشت و او را مورد بی مهری آشکار قرار داد. جان کری در مورد وی گفت که حامدکرزی در نتیجهء یک انتخابات غیرشفاف دردور دوم به ریاست جمهوری رسید و امریکا نظر به مصلحت، نتیجه این انتخابات داغدار را پذیرفت.

سفر حامدکرزی به امریکا بعد از آغاز دور دوم ریاست جمهوری اوباما برای وی بی دست آورد بود. او که از امریکا می خواست تا با افغانستان نه بعنوان یک کشور مجبور و دست نگر بلکه بعنوان یک شریک استراتژیک معامله نماید، جواب رد شنید. او درست همان خواست پاکستان از امریکا را عنوان کرد که امریکا باید به پاکستان بعنوان یک شریک استراتژیک معامله نماید نه بعنوان یک کشور زیر دست. خواست وی برای تقویت نیروهای نظامی افغانستان هم بجائی نرسید که این شکست برای وی ضربهء روحی بزرگی بود.

زمامداران افغان که در گذشته در موقعیت مشابه کرزی قرار گرفته اند، در پایان دوران زمامداری خویش درتقلای آن بوده اند تا به جبران مافات بپردازند و بسوی مردم رو آورند اما معمولا در چنان تنگنای زمانی وفشار های سیاسی، از حمایت مردم برخوردار نشده اند. حامدکرزی نیز به همین راه رو آورد و تلاشی مایوسانه بسوی هدفی ناممکن را تجربه کرد اما شوربختانه که در این عرصه تک صدا باقی ماند و هیچ بانگ موافقی وی را همراهی نکرد. مخالفین سیاسی اش حتی تظاهرات مردم میدان وردگ را در حمایت از خواست وی که گفته بود باید نیروهای امریکائی این ولایت را ترک کنند، نادیده گرفتند. او که شکوه از بدرفتاری نیروهای امریکائی علیه مردم غیرنظامی داشت، متهم شد که قصد عوام فریبی دارد.

آیا کرزی به نحوی تجربهء داکتر نجیب الله را تکرار می کند؟ داکتر نجیب زمانی که بقدرت رسید در مورد حضور نیروهای شوروی در افغانستان چنین گفت:

"بیائید کلمهء مداخله را استعمال نکنیم، این کلمه با واقعیت مطابقت ندارد، حرف بر سر کمک برادرانه است، یعنی مردم با مردم بدون هیچگونه شرایط، بدون هیچگونه شایبه ای کمک نمودند، مردم شوروی بخاطر ما به قربانی های زیادی حاضر شدند، نباید چنین پدیده ها را زیر پا کرد، چنین پدیده ها در تاریخ وجود ندارد."

اما وی بعد ازخروج نیروهای شوروی، 26 دلو را روز  نجات نام نهاد و چنین گفت: " قیام ملی ما علیه تجاوز نظامی اتحاد شوروی در 26 دلو 1376 پیروز گردید". کرزی هم گفت که "سال 2014 روز جشن ما خواهد بود."

مشکل کرزی دراین رابطه بزرگتر از مشکل داکتر نجیب است. داکتر نجیب زمانی بسوی مردم رو آورد که مردم با عملیات نظامی شبیه به آنچه که در بعضی ولایات از جانب نیروهای امریکائی صورت می گیرد مواجه نبودند. نجیب در داخل حزب خویش از حمایت کسانی برخوردار بود که از پروسهء مصالحهء ملی وی حمایت می کردند اما کرزی حتی در اعتراض در برابر عملیات خودسرانهء نیروهای خارجی علیه غیرنظامیان، تنهاست. در حالیکه مخالفین سیاسی وی به این باور اند که اعتراض به کشتار غیرنظامیان کاری خلاف منافع ملی کشور است، این حامدکرزی است که بیش از آن مخالفین سیاسی مسوول خشونت نیروهای خارجی علیه غیرنظامیان شناخته می شود زیرا او رئیس جمهور است.

وقتی سخنان حامدکرزی چنین بشکل وسیع از جانب اپوزیسیون سیاسی دولت مورد انتقاد قرار گرفت، کرزی لااقل به یک خواست خود نزدیک شد و آن اینکه وی تاحدی توانست تا اپوزیسیون سیاسی خود را در برابر بخشی از مردم افغانستان قرار دهد و به مردم بفهماند که اگر کاندیدائی از این گروه ها جانشین وی بعنوان رئیس جمهور افغانستان گردد، امریکائی ها در افغانستان دست باز خواهند داشت. پس برای جلوگیری از چنین اتفاقی، باید مردم مناطق پشتون نشین در انتخابات سهم بگیرند و به کاندیدائی که من از وی حمایت می کنم رای دهند.

 کرزی هرچند بارها از ضرورت صلح با مخالفین مسلح خود سخن گفت و در این راه شورای صلح را هم بوجود آورد اما در این راه هیچ توفیقی نداشت. هرچند در این رابطه مقصر اصلی مخالفین مسلح قلمداد می شوند اما حقیقت اینست که حکومت هیچ طرح معقولی برای صلح ارائه نکرد. آنچه که دست کرزی را دراین راستا بسته است، الزامیت در رعایت یک سلسله خطوط قرمز است تا دست آورد های بعد از سال 2001 را تهدید نکند.اینجاست که باید کرزی از سر ناگزیری از مخالفین مسلح با التماس تقاضای تسلیم شدن کند و آنانرا برادر بخواند درحالیکه رسیدن به صلح و تفاهم نیازمند بده وبستان است نه تحریک احساسات دوستانه که در نتیجهء جنگ وخونریزی های فراوان، مبدل به خشم و خشونت شده است.

مخالفین سیاسی کرزی از وی می خواهند تا دست آوردهای ده سال گذشته را وجه المصالحه با مخالفین مسلح قرار ندهد، حتی اگر این جنگ دهها سال دیگر هم ادامه یابد. دلیل این امر اینست که امریکائی ها تمایل به حضور نظامی طولانی مدت در افغانستان دارند. این مسئله اطمینان کاذب از دوام دست آورد های بعد از سال 2001 را به کمک نیروهای خارجی بمیان آورده است. به این ترتیب دیگر موضوع مذاکره وتفاهم با مخالفین برای پایان دادن به این جنگ خانمانسوز در صدر اولویت های مخالفین سیاسی حامدکرزی قرار ندارد.

کرزی یکبار گفته بود که "من حاضر به رها کردن مقام ریاست جمهوری نیستم" و او که تاکنون بیش از یازده سال بر این کشور حکم رانده است و قرار است قدرتش تا بخشی از سال 2014 هم ادامه یابد، بر سر این دوراهی قرار گرفته است که یکی از دوستان در برابرش بیان داشت؛ (شما مجبور به یکی از دو انتخاب هستید؛ یا «وزیر اکبر خان» شوید و یا «شاه شجاع») و کرزی به صراحت گفت که من هرگز شاه شجاع نخواهم شد! نگرانی وی از اینکه مبادا چنین نامی از وی در تاریخ باقی بماند، می تواند بعنوان یک عامل مهم در موضع گیری های اخیر وی قابل دقت باشد.

کرزی بعد از آن سخنان به آدرس امریکا، شاهد موضع گیری یکدست علیه خویش و در حمایت از امریکا بود. رهبران سیاسی افغان همه یکصدا سخنان وی را مغایر با منافع ملی ارزیابی نمودند و به مذمت از این سخنان وی باهم همصدا شدند. این عکس العمل یکدست به حمایت از امریکا و موضع گیری تند علیه کرزی نشان داد که یازده سال حضور امریکا در افغانستان دست آوردهای  قابل ذکری را برای این کشور در افغانستان به ارمغان آورده است. دیگر سیاستمداران در افغانستان از اینکه بجای مردم، امریکا را منبع و مرجع اعطای قدرت بدانند، ابائی ندارند بلکه به آن افتخار می کنند و این احساس در یک نظام دیموکراتیک که باید به حمایت اکثریت مردم متکی باشد، فاجعه است.

اما این تمایل در میان نخبه های سیاسی این کشور نشان می دهد که یازده سال تجربهء دیموکراسی در افغانستان به نهادینه شدن نهاد های دیموکراتیک در این کشور نیانجامیده است و بنابراین پایگاه های خارجی و حملات طیارات بی سرنشین باید همچنان حافظ ارزش های دیموکراتیک در این کشور باشند در حالیکه این حضور و تناقض برخاسته از آن، خود مانع بزرگ در راه نهادینه شدن دیموکراسی در کشور خواهد بود. این حقیقت را هم باید در نظر داشت که این پایگاه ها در بعضی از کشورها به کودتاها و تداوم دیکتاتوری ها کمک کرده است.

 

 

 


بالا
 
بازگشت