پرسشهایی که پاسخ آنها روشن است

بخش اول (گلبدین حکمتیار)

نویسنده: مجاهد

مقدمه

    در این نبشته که در چند بخش متواتر تهیه میگردد؛ بعضی از چهره ها و جریانهای جنجالی افغانستان معرفی و مستند سازی میشوند.

به نظر نویسنده؛ دانستن حقایق، نهادینه ساختن و اطمئنان مردم از چهرهء اصلی آنها در جامعهء نهایت سنتی و عقب مانده ای مثل افغانستان کاری است بس مشکل و طاقت فرسا. اما با این دلیل نمیشود دین اسلامی و ملی خود را اداء نکرد و خموشی را اختیار نمود، تا هرکس هرچه میخواهد بگوید و هرگونه ای که میخواهد خود را معرفی کند.

از سویی دیگر مسئولیت دینی و ملی هر انسان مسلمان ایجاب میکند که؛ چهره هایی را که در سرزمینهای اسلامی مصیبت بار و فتنه انگیز اند، باید معرفی شوند. بویژه اینکه؛ خود را در هاله ای از شعارهای اسلامی پنهان کرده باشند. «أذکر الفاجر بما فیه کی یعرفه النّاس او یحذره الناس ـ شخص فاجر را به همان صفاتش یاد کن، تا مردم او را بشناسند یا از او برحذر باشند»

با این اقدام میخواهم دین اسلامی و ملی خود را اداء نمایم و ملت و سر زمین خود را از شر افراد شروری که از نزدیک آنهارا می شناسم، آگاه سازم.

در این نبشته ، انگیزهء دینی و ملی مؤثریت بیشتر دارد و انگیزهء سیاسی را در آن دخلی نیست.

این گفته ها چشم دیدهای زمان خود ما اند و در رابطه اسناد و مدارکی زیادی در هر جایی یافت میشود و دسترستی به آن آسانست.

این شخصیت های کاذب کردار و گفتار خود را همیشه توجیه میکنند، ولی هیچگاه نمیتوانند از آنها انکار ورزند. بناءً میتوان نام این مقالات را (مستند های زنده) گذاشت.

سعی نهایی میگردد، تا به اصل مسائل با مطرح کردن مسائلی پرداخته شود همه بتوانند آنرا درک کنند و از اطالت و حاشیه روی جلوگیری گردد.

1 ـ گلبدین حکمتیار:

(راه حکمتیار به کفر و الحاد انجامید)

(شخصیت کاذب علمی حکمتیار)

(وقاحت های تاریخی حکمتیار)

(مصروفیتهای فعلی حکمتیار و یک توطئهء بزرگ)

(حکمتیار در سرحد کفر و الحاد پای گذاشته است)

     راه حکمتیار در اثر خود خواهی جاهلانه (نمیداند که نمیداند) به کفر انجامید!! حکمتیار فرزند حاجی عبدالقادر در ۱۹ عقرب (آبان) سال ۱۳۲۶ هجری شمسی مطابق با ۱۹۴۷ میلادی در ولایت شمالی کندز، در ولسوالی امام صاحب به دنیا آمد. او از دوستان نزدیک کریم کرینکار و یوسف سرخه بود که هردو کشته شده اند.

1 ـ حکمتیار خودش، خود را از مؤسسین نهضت اسلامی در افغانستان می پندارد و بدون هیچ دلیل اصرار میورزد که؛  حزب او اولین حزب اسلامی بوده است که، در افغانستان تأسیس شده است و خود او مؤسس نهضت اسلامی در افغانستان است؟

پاسخها:

الف: بدون از خود او و یا چند نفر سرسپرده ای او، تا حال هیچکس از شخصیتهای طراز اول نهضت اسلامی، این ادعای او را تأیید نمیکنند. حتی شخصیتهای طراز اول خود حزب اسلامی؛ امثال استاد مزمل، منشی عبدالمجید، انجنیر عبیدالله و دیگران، این ادعا را تأیید نکرده اند و استاد غلام محمد نیازی را اولین بانی نهضت اسلامی در افغانستان و اولین جریان رسمی نهضت اسلامی در افغانستان را، ـ بعد از تنظیم جوانان مسلمان ـ (جمعیت اسلامی افغانستان) به رهبری استاد برهان الدین ربانی، معاونیت استاد عبدرب الرسول سیاف و منشی بودن، انجنیر حبیب الرحمن شهید و عضویت باقی سران نهضت میدانند.

در این رابطه در میان اهل انصاف در افغانستان تقریبا اتفاق نظر وجود دارد. دلیل اینکه استاد شهید غلام محمد نیازی اولین مؤسس نهضت اسلامی، در اولین وهله رسماً مسئول اول نهضت اسلامی نشد، رئیس بودن او در دانشگاه کابل آنزمان و دوری از خطرات احتمالی رژیم وقت بود و این خواست و پیشنهاد خود ایشان بود که، استاد ربانی رهبر جمعیت باشد.

استاد سیاف هم به دلیل اینکه استاد ربانی استاد او و در سن نسبت به او بزرگتر اسست، پیشنهاد رهبریت نهضت را نپذیرفت.

ب: دلیل دوم بر کذب بودن ادعای حکمتیار؛ نداشتن پیشینهء روابط او با نهضت اسلامی جهانی (اخوان المسلمین)، عدم آگاهی او از افکار مکتبی اخوان و در نهایت، کم علمی او در این زمینه ها بود. چون یک آدم عادی محصل صنف اول انجنیری که از اسلام الفبای آنرا هم نمیدانست، نمیتوانست، مؤسس، تئوریسن و رهبر یک جریان بزرگ در کشوری مثل افغانستان باشد.

د : دلائل دیگری علمی و عملی وجود دارد که؛ ادعای حکمتیار صرف از روی خود خواهی، جهل و سرتمبگی و از عدم یک جریان بازخواست گر در جریان مبارزات اسلامی افغانستان است.

ج : از همهء پیشتر و بیشتر پف کردن از حد بیش ادارهء استخبارات پاکستان (ISI) در شخصیت کاذب حکمتیار و دادن یک احساس و باور کاذب به او، باعث چنین یک وقاحت سیاسی تاریخی شده است. اما حقیقت شخصیت و زندگی سیاسی حکمتیار اینست که؛ در ذیل بیان میگردد:

* روایات زیادی وجود دارد که؛ حکمتیار در آوان نوجوانی از اخلاق حمیده ای برخوردار نبود و بد ترین صفات را بر او پیوند می زنند و او را به رابطهء بد با (کرینکار) متهم میکنند. اما گذشته از اینکه رقیبان سیاسی او چنین صفات را به او مستند سازی میکنند و (کرینکار) را عامل بد دوستی حکمتیار معرفی کرده اند، دلائل دیگر علمی و ادبی وجود دارد که؛ میتواند صحت این گفته ها را تأیید کند:

الف: کسانیکه آغشته به سوء اخلاق در نوجوانی و با همراهان بدسرشت سپری کرده باشند، اثر آن در زندگی اجتماعی و سیاسی ایشان هویدا میگردد. اینگونه انسانها قبل از همه خودخواه، متکبر، جنجالی، و دکتاتور بار می آیند، وقیح و دیده درای می باشند و در راه بدست آوردن آرزوهایی خود از استعمال هیچ وسیله ای دریغ نمیورزند. بدون شک حکمتیار در طول تاریخ زندگی خود بارزترین نمونه ای همچون  شخصیتی بوده است.

ب: این نوع انسانها به حدی خودخواه و خودبین بار می آیند که؛ شرافت، صداقت و ارزشهایی یک جریان سالم و حتی یک ملت را میتوانند برباد دهند. در جریان چپ و راست افغانستان داکتر نجیب و حکمتیار بارزترین نمونه های اینگونه شخصیتها بوده اند.

ج: این نوع انسانها، در زندگی اجتماعی و سیاسی خود خائن بار می آیند و پایبند به عهد و وفای خود نیستند. طور مثال؛ حکمتیار در اولین قیامی که بر ضد رژیم داوود خان از جانب جوانان نهضت بوقوع پیوست، خیانت نمود و با وعده های دروغین اعضای نهضت را در اطراف افغانستان (بدخشان، پنجشیر، کاپیسا و لغمان) مصروف نگهداشت و همه را به کشتن داد. چون او میدانست که؛ (کریم مستغنی) از وزارت دفاع داوود خان او را فریب داده بود و به قیام از کابل همکاری نکرد . حکمتیار هم از عدم قیام در کابل جبهات اطراف را خبر نداد و در نتیجه انجنیر حبیب الرحمن، داکتر عمر، مولوی حبیب الرحمن و باقی اعضای جوانان نهضت دستگیر و شهید شدند. یکی از عوامل مخالفتهای بسیاری از اعضای نهضت  اسلامی از جمله انجنیر احمدشاه مسعود شهید هم با حکمتیار، همین مسئله و در بعدها خیانتهای دیگر او به نهضت اسلامی بود. نویسنده این سخن را چندین بار از زبان خود احمدشاه مسعود شهید شنیدم. این خیانتها مفصل در ادامه و در جای مناسب آن بیان خواهد شد...

* ـ حکمتیار قبل از اینکه به نهضت اسلامی بپیوندد، رابطهء تنگاتنگ با پرچم (شاخه ای از حزب خلق و ماتریالیستان افغانستان) داشت و این ارتباط در جریان مبارزهء جهاد هم تأثیر خود را در او آشکار نمود. دلیل قاطع این امر ازدواج دختر او با انجنیر همایون جریر است. انجنیر همایون جریر از اعضای برجستهء حزب پرچم بود و بنا بر دعوت حکمتیار به پشاور رفت. بسیاری از اعضای نهضت در پشاور از این امر حیرت زده بودند که؛ چگونه یک پرچمی میتواند اینقدر به حزب اسلامی نزدیک شود؟!

بناءً ؛ چند تن از رهبران جهادی و از جمله چند نفر از اعضای شورای اجرائیهء خود حزب، از حکمتیار جویایی این راز شدند و از حکمتیار خواستند که، همایون جریر را (بطانهء) حزب اسلامی اختیار نکند؟ اما حکمتیار دید چاره ای ندارد، بناءً دختر خودر ا به جریر به زنی داد و با این کار خود، او را از خانوادهء خود ساخت، تا دیگر اعضای حزب جرأت نکنند تا به او خرده بگیرند.

در این هیچ شکی وجود ندارد که، انجنیر همایون جریر هیچ وقت از عضویت پرچم رسماً استعفاء نداده است و در این هم هیچ شکی وجود ندارد که، حکمتیار زمانی در جوش  جوانی عضو پرچم بوده است.

* حکمتیار بنا بر دعوت شهید سیف الدین نصرتیار و داکتر عمر شهید و بعضی دیگر از جوانان نهضت اسلامی، به صف نهضت اسلامی پیوسته بود، ولی از همان روز اول به هیچ یک از اصول نهضت پایبند نبود، در حلقات آن منظم اشتراک نمیکرد و همواره کارهای سر خود، خود خواهانه و جاه طلبانه میکرد. از جمله ؛ قیام بر ضد داوود خان هم بی وقت و در موقعیت نا مناسب که، رهبران اصلی و اکثر اعضای برجستهء نهضت (استاد نیازی، استاد سیاف، استاد عطیش و ...) در زندان بودند، به لجاجت حکمتیار و به وعدهء واهی حکمتیار به همکاری کریم مستغنی از وزارت دفاع صورت گرفت و در نتیجه اکثر اعضای طراز اول نهضت اسلامی دستگیر و به شهادت رسیدند.

* حکمتیار با نشان دادن احساسات و تهور احمقانه در اولین روزهای نهضت اسلامی شکار دستگاه های استخباراتی منطقه شد و بنا بر خصوصیتهای که او داشت و دشمنان میدانستند که روزی او میتواند با حماقتهای خود، تمام نقشه های آنانرا پیاده بسازد. بناءً او را در آغوش خود گرفتند و پول و مال و دارایی جهاد را به دامن چنین یک شخصیت کم ظرفیت ریختند و تا توانستند بوق شهرت او را کوبیدند و زمینه را برای مانور های بی نتیجهء او که به تخریب جریان اسلامی، ویرانی مملکت و بدنامی جهاد و اسلام می انجامید، مهیا ساختند...

* حکمتیار در جریان جهاد دهها تن از سران نهضت اسلامی، علمای بزرگ، قوماندانان برجسته و ... نهضت اسلامی را با همکاری ادارهء استخبارات پاکستان (ISI)در پشاور سر به نیست کرد. در اولین روزهای مهاجرت اعضای نهضت به پاکستان، انجنیر جان محمد شهید و احمدشاه مسعود را مورد حمله قرار داد  و میخواست هردو را سر به نیست کند. خوشبختانه انجنیر مسعود نجات یافت و انجنیر جان محمد توسط او و به همکاری (ISI) معدوم گردید.

مولوی منصور، مولوی مؤذن، شیخ جمیل الرحمن، حتی شیخ عبدالله عزام و دهها نفر  دیگر از نخبگان جهاد و امثال ایشان، به روایات مؤثق توسط این شخص مورد حمله تروریستی قرار گرفتند. کسانی از ایشان شهید شدند و کسانی هم که عمرشان باقی بود، جان سالم بدر بردند. در داخل کشور هم دهها تن از قوماندانان جهادی به امر مستقیم او در همهء ولایات کشور ترور گردیدند...

شخصیت کاذب علمی حکمتیار:

* قسمیکه در بالا گفته شد، شخصیتهایی دارای صفات همچون صفات، تلاش میکنند در  همهء عرصه ها ـ ولو از راه خیانت هم باشد ـ بر همهء رقیبان خود پیشی گیرند. حتی در مسائلی که اصلا برایشان ممکن نیست و چنین زمینه ای را ندارند!

حکمتیار وقتی متوجه شد که؛ در دیار هجرت همهء رهبران جهادی (استاد ربانی، استاد سیاف، حضرت  صاحب، مولوی خالص، مولوی صاحب محمد نبی محمد، مولوی منصور، مولوی مؤذن، شیخ آصف محسنی و حتی افراد درجهء دوم نهضت اسلامی) ، به علوم اسلامی دسترسی دارند و اکثر ایشان علمای دینی و سیاسی اند، سراسیمه چند تن از علمای مخلص (امثال مولوی عبدالرحیم چترالی، مولوی عبدالرحیم خنجانی و...) را پیدا نمود و به آنها نشان میداد که، گویا میخواهد علوم اسلامی بیاموزد؟!

آنها هم با اخلاص تمام از هیچ جهدی دریغ نکردند و به آموزش او به شکل خصوص پرداختند و ترجمهء قرآنکریم، احادیث نبوی و کمی هم زبان عربی را به او آموختند... ولی حکمتیار ، قبل ازینکه چیزی بیاموزد، با تردستی تمام، درسهایی مولوی عبدالرحیم چترالی را ثبت میکرد و آنها را از زبان پشتو به زبان فارسی برگردان مینمود و بنام خود نشر میکرد. آن بیچاره ها هم از این خیانت علمی هیچ آگاه نداشتند و این عملیه بیشتر از دهسال دوام کرد...

البته که حکمتیار در این جریان چیزهایی هم آموخت و برایش یک احساس کاذب پیدا شد که؛ گویا در این زمینه (علوم اسلامی) هم از دیگران پیشی گرفته است؟؟

* او بیشتر از 60 رساله در زمینه های علوم اسلامی به نشر سپرده است که؛ اکثریت آنها با کمی تصرف ناشیانه ترجمهء درسهای مولوی عبدالرحیم چترالی مرحوم است و آنهایی هم که از رودهء حکمتیار بیرون طراویده است، سرتاسر غیر علمی، اشتباه و ادعاهای بدون دلیل و بی پایه اند!

* در رابطه با سویهءد علمی حکمتیار از یکتن از علمای جید کشور پرسیدم؟ چنین پاسخ داد: «حکمتیار هر آنچه در ذهنش خطور کند، فکر میکند که علم است و درست است و با عجله به نشر آن میپردازد! این خطرناکترین آفت شخصیت یک انسان برای خودش و جامعه اش است! درست کاری که معمر القذافی دکتاتور جاهل لیبی میکند»

* حکمتیار روزی در یک مجلس از یکتن از رهبران جهادی، سوال کرده بود که: (تشبیه حه ته وایی؟) این رهبر هم از نگاه علم بدیع و بیان، (تشبیه) را شرح داده بود. ولی حکمتیار گفت: «نه داسی نه دی!» این عالم و یا رهبر دیده بود که، این شخص در نهایت جاهل است، بناءً از او پرسیده بود: «ارکان تشبیه چند است؟» و حکمتیار معنای ارکان تشبیه را نمیدانست، چه رسد به خود ارکان تشبیه! آنجا بود که یکتن از اعضای حزب اسلامی در همان جلسه، حکمتیار را چندی گرفته بود که به بحث ادامه ندهد، تا رسوا نشود!!

* هنوز هم آن سرتمبگی همراه با جهالت حکمتیار ادامه دارد و در نهایت پا را از گلیم خود بیرون نموده است؛ اول بخاری شریف را مور نقد قرار داده است و در این روزها گل دیگری به آب داده است که، (وحی بودن احادیث نبوی را) انکار نموده است.این موضوع در بخش خود به بررسی گرفته خواهد شد.

وقاحت های تاریخی حکمتیار:

1 ـ او ادعای تأسیس نهضت اسلامی در افغانستان را دارد و اجماع مؤسسین نهضت را بر مؤسس بودن استاد غلام محمد نیازی در رابطه قبول نمیکند و دو پا را تا امروز در یک موزه نموده است که خود او اولین مؤسس نهضت و حزب او اولین حزب اسلامی در افغانستان است؟

2 ـ با اینکه حزب او در داخل افغانستان از نگاه ساختاری، تعداد نیرو و تأثیر بر دشمن، بعد از جمعیت اسلامی، محاذ ملی و حتی حرکت اسلامی در درجهء سوم بحساب می آمد، او با پشتیبانی (ISI)خود را یکه تاز میدان فکر میکرد و به سائر مجاهدین و احزاب جهادی، هیچ حقی قائل نبود و خود را امیر  مسلمانان خطاب مینمود. درست همانند ادعای ملا عمر!

اما هیچگاه حزب او در هیچ یک از ولایات کدام مرکز مهم رژیم کمونستی را فتح نکرد. بر عکس حکمتیار بیشتر مصروف سرکوب مجاهدین دیگر تنظیمهای جهادی بود. به همین خاطر بسیاری از قوماندانان دیگر احزاب جهادی را در پشاور و داخل کشور، ترور و شهید ساخت.

 3 ـ او علاوه بر خیانتهای علمی که بنام خود نشر نمود، یک هیئتی بخاطر (بهترین جایزهء نویسندگی در سرزمین هجرت) از آدرس حزب خود تشکیل نمود و اولین برندهء این جائزه خود را قلمداد کرد و جائزهء دوم را هم به استاد نعمت الله شهرانی، داد. گویا حکمتیار بیشترین تألیفات را در محیط هجرت داشته است و استاد شهرانی  جایگاه دوم را دارد؟ حال اینکه نوشته های او دزدی علمی از مولوی عبدالرحیم چترالی بود و استاد شهرانی یک عالم مسلکی است که همه او را می شناسند؟!

4 ـ در دوران جهاد با اینکه دعوای اخوانی بودن و بنیادگرایی مینمود، با سرسخت ترین دشمن اسلام (معمر القذافی) دکتاتور جاهل لیبی که هزاران فرزند نهضت اسلامی را در لیبیا سر به نیست کرده بود و سرسختانه دشمن جهاد افغانستان بود و برای (کا جی بی) کار میکرد، ارتباط برقرار نمود. حکمتیار نزد قذافی رفت، از پشت او نماز گذارید، او را امام خود خطاب کرد. و در نهایت هم کتاب مزخرف و بی مفهوم قذافی (کتاب اخضر) را به پشتو و فارسی ترجمه کرد و در میان مهاجرین در پشاور پخش نمود. همانوقت من دانسته بودم که این شخص بخاطر پول و قدرت حاضر است از دین خود بر گردد و با شیطان هم همپیمان شود!

5 ـ وقتیکه شیخ های مسلمان سلفی خلیج کمکهای خود را به شیخ جمیل الرحمن (رهبر سلفی های افغانستان) سرازیر کرد و دامنهء کمکها به حکمتیار کم شد، او بی شرمانه یک جنگ تمام عیار را بر ضد سلفی ها در ولایت کنر به راه انداخت و در سرتاسر ولایت کنر، هزاران نفر مجاهد را به شهادت رسانید و یک بدنامی ملی و بین المللی را در حق مجاهد مرتکب گردید. سران جهاد در همانوقت در چمکنی پشاور تشکیل کنفرانس دادند و صراحتا او را محکوم کردند و از او خواستند که این جنگ برادرکشی را متوقف کند؟ ولی او بی شرمانه به حملات ظالمانهء خود بر ضد مجاهدین پاک و پاکیزهء کنر ادامه داد...

در نهایت وقتی مطمئن شد که در این جنگ ظالمانه پیروز نمیشود، دست به خیانت بزرگ زد و توسط یک عرب کودن و ساده ـ به بهانهء اینکه، شیخ جمیل الرحمن از امر امیر خود (حکمتیار) سرکشی نموده و گروه جداگانه تشکیل داده است ـ او را به شهادت رسانید.

6 ـ وقتی شیخ عبدالله عزام شهید بعد از سالها کمک و مراوده به حکمتیار، تحقیق نمود که در حق نیروهای جمعیت اسلامی که در سنگرهای داغ جهاد واقعاً مصروف مبارزه و جهاد هستند، ظلم شده است و آنها از کمکهای بسیاری از مسلمانان عرب محروم مانده اند، همراه استاد ربانی سفری به شمال افغانستان نمود و از جبهات جهادی جمعیت و درهء پنجشیر و ولایت بدخشان دیدن نمود و تصمیم گرفت که؛ دیگر به آنها کمک لازم نماید.

حکمتیار با دست و پاچگی و با عجله با استخبارات اسرائیل در تماس شد و با همدستی دیگر ایادی خود شیخ عبدالله عزام را به شهادت رسانید. این بزرگترین جنایت از جنایات تاریخی او بود !!

7 ـ و دهها جنایت آشکار و وقیحانهء او که، ذکر همه از توان این چند صفحه بیرون است و علاقمندان گرامی میتوانند به کتابهای نوشتهء شده در رابطه به حکمتیار و آرشیفهای فرهنگی دوران جهاد به همهء جنایات او پی ببرند.

8 ـ بعد از اینکه؛ رژیم کمونیستی، سقوط کرد، حکمتیار بدون اینکه به عواقب امر توجه کند سراسیمه دست به توطئه زد و به لوگر آمد و جهاد را بر ضد اولین حکومت اسلامی اعلام نمود و همهء آرزوها و هوس یک ملت را به خاک و خود کشانید. حال اینکه؛ قبل از آن خود او چنین کاری را انجام داده بود و با تبانی با شهنواز تنی (وزیر دفاع رژیم نجیب)، بر علیه رژیم کودتای ناکام ترتیب داد. اما وقتیکه رژیم نجیب سقوط کرد، به حجت مقابله با ملیشه های دوستم، افغانستان را به خاک یکسان کرد و آرزوها و آمال میلیونها شهید، زخمی و مهاجر را بر باد نمود. حال اینکه؛ حکمتیار یکهفته قبل از سقوط رژیم که مخالفت جنرال دوستم را با نجیب و جدایی او از دولت را شنیده بود، او را خالد ابن ولید خطاب کرده بود !!

نویسنده وقتی از حکمتیار  پرسیدم؛ «چرا در اولین روزهای قیام دوستم، او را خالد بن ولید نامیدی، ولی حالا مخالف او هستی و به این دلیل کابل را ویران میکنی؟»

حکمتیار با پر رویی تمم برایم چنین پاسخ داد: «من او را تأیید کرده بودم، ولی نگفته بودم که بحیث یک  قدرت باقی بماند!! اینرا میگویند دیده درایی!»

* اما همین حکمتیار در 11 جدی 1372 با همدستی با دوستم و مزاری، بر علیه دولت اسلامی دست به کودتا زد و سه سال تمام (1372 ـ 1374)همراه با دوستم و حزب وحدت یکجا، مردم بیچارهء کابل را هدفهای راکتهای کور خود قرار داد و دهها هزار نفر را به خاک و خون کشانید! حکمتیار باید در خون شناور باشد، چون از نوشیدن خون سیراب نمیشود !!

4 ـ حکمتیار در نهایت که توسط طالبان گلمش از جنوب کابل جمع شد و باداران سابقش (ISI) در پشاور جایش ندادند، مجبورا به دولت اسلامی پیوست و برای کمتر از دو ماه به کرسی صدارت که قبلا آنرا برای خود ننگ میدانست، تکیه زد.

5 ـ با سقوط کابل بدست طالبان، استاد ربانی و احمدشاه مسعود حکمتیار را صحت و سلامت در هلیکوپتر های خود به شمال انتقال دادند. ولی حکمتیار با پر رویی تمام در اولین سخنرانی خود در مسجد جامع تالقان از جلاد خون آشام خود (سید جمال) تقدیر بعمل آورد. سید جمال یکتن از قوماندانان حکمتیار که ده تن از فرهیخته ترین فرزندان نهضت اسلامی (قومندان سید حسین، معلم فضل احمد و...) را در کمینی در تخار شهید کرده بود و توسط یک محکمهء اسلامی اعدام گردیده بود.

6 ـ در اولین روزهای مقاومت در شمال، او در شرکت سپین زر کندز مرکز اختیار نمود و از بی حکمتی خود برای مدتی کوتاهی هم با قوماندانان خود در کندز جور نیامد، لذا رخت سفر به بغلان بست و در آنجا هم همه او را شناختند چیزی از حکمت ندارد و ناچار به مزار رفت. در مزار هم داشت برای متشنج ساختن شمال نقشه میکشید که خدا برایش زوال آورد!!

6 ـ با سقوط مزارشریف در اثر تبانی جنرال ملک با طالبان، باز هم مورد احسان استاد ربانی شهید واقع شد و به امر استاد به تاجکستان و از آنجا به ایران رفت. اما این شخص با اینکه سالها از خیر سر ایران نان میخورد و در آنجا پناه یافته بود و در امن زندگی میکرد، هر از گاهی نمک به حرامی میکرد و در حق ولی نعمت خود پرت و پلا میگفت.

در نهایت، ایران هم از دستش به تنگ آمد ـ به خصوص بعد از آمدن قوای ناتو  به افغانستان ـ هر از گاهی به بیانات غیر مسئولانهء همیشگی خود ادامه میداد. حکومت ایران ناچار او را رخصت نمود. با اینکه هنوز خانم دوستدار او در ایران و در تحت نظارت ایرانی ها، در امنیت به سر می برد، او به شکل بسیار بی ادبانه دولت ایران را دو و دشنام میداد. تا بالآخره ایران خانم او را هم رخصت کرد...

7 ـ باز همین حکمتیار، به آغوش (ISI) بادار دیرینهء خود پناه برد و به تجهیز و اکمال یکعده از جوانان در کمپهای مهاجرین بخاطر خرابی بیشتر افغانستان پرداخت و فعلا عضو شورای کویته است و نامردانه برای نابودی نخبگان جهاد افغانستان نقشه میکشد و فتوا صادر میکند.

مصروفیتهای فعلی حکمتیار و یک توطئهء بزرگ:

1 ـ از زمانیکه امریکایی ها و قوای ناتو به افغانستان آمده اند، حکمتیار که دیگر یک مهرهء استهلاک شده در استخبارات اسرائیل و (ISI) بحساب می آمد، دیگر مورد بی مهری قرار گرفت و طالبان نقش اول را در بردگی و غلامی ایشان بازی میکرد، حکمتیار با عذر و زاری تنها از آنها خواست که، برایش یک جایی در پاکستان بدهند و او میتواند یک عضو در (شورای کویته) که بخاطر تخریب و نا آرامی افغانستان ایجاد شده است، باشد و از تجربیات او استفاده شود.

جنرال حمیدگل سابق رئیس استخبارات پاکستان، که فعلا بازنشسته است؛ این وساطت را قبول کرد و این را شرط گذاشت که، حکمتیار دیگر نفر اول در میان مخالفین جمهوری اسلامی افغانستان نیست و تنها میتواند در شورای کویته عضو و مشاور باشد! او این نظر خود را در یک مصاحبهء تلویزیونی هم بیان بصراحت بیان داشت و گفت: «دیگر حکمتیار در افغانستان هیچ کاره نیست و ملا عمر امیر المؤمنین رهبر افغانستان است»

حکمتیار با پستی و خفت این نقش (تنها صفت مشاور در شورای کویته) را قبول کرد و فعلا مصروف فتوا دهی و مشوره دهی برای قتل مسلمانان و مجاهدین در شورای کویته است.

از جمله: فتوای قتل استاد ربانی، فتوای قتل انجنیر عمر والی کندز، فتوای  قتل جنرال داوود داوود، فتوای قتل مولانای سید خیل، فتوای قتل خان محمد خان از کندهار، فتوای قتل ملک زرین از کنر، فتوای قتل اسدالله خالد ـ زخمی شد و نجات یافت ـ ، فتوای قتل مولوی ارسلا رحمانی از خوست و فتوای قتل دهها تن از مسلمانان بنام دیگر در داخل افغانستان و در آن طرف خط دیورند در قبایل که مخالف (ISI)، به مشوره و دست اندرکاری حکمتیار صورت گرفته است و میگیرد. بعبارت دیگر؛ در نقشه کشی ها و مشوره های قتلهای ناجوانمردانه، در شورای کویته حکمتیار نقش اولی را دارد، با اینکه قومنده و صلاحیت رهبری در دستان (ISI) است.

اما توطئهء بزرگ؟

ب : با یک توطئهء بزرگ و بنام اینکه، حزب اسلامی او انشعاب نموده است، تعدادی از افراد مهم و اقارب خود را در دولت فعلی جایگزین نموده است و آنها اطراف رئیس جمهور را مثل عنکبوت تار تنیده اند و تقریبا از سه سال بدینسو، تمام نقشه هایی ایشان دارد در افغانستان عملی میشود.

نیروهایی مردمی و کسانیکه از بنیانگذاران دولت فعلی هستند، از مجاهد، تکنوکرات و... روزتاروز دارند از پهلوی دولت دور میشوند و دولت در انزوا قرار میگیرد. این افراد که همانند موریانه دولت را از داخل میخورند و برای ناکامی  و نابودی اش نقش میکشند، تقریا برای اکثریت مردم علنی شده اند که برای حکمتیار  و در دائرهء توطئه های او کار میکنند...

این جریان آخر (دشمنان درون خانه)، بزرگترین خطر برای نظام فعلی است و این جریان افغانستان را به یک جنگ داخلی تمام عیار دیگر سوق میدهد و درزها را در میان ملت، اقوام، گروهها و اقشار جامعهء افغانستان کلانتر و کلانتر میکنند...

* همین حکمتیار که؛ پیوستن خود به جمهوری اسلامی افغانستان را، مشروط به خروج قوای خارجی نموده بود، تا حال بیشتر از ده هیئت خصوصی و علنی به کابل فرستاده است و از طریق مهره های خود در ارگ و دیگر شعبات حساس دولت، مصروف توطئه چینی برای بازگشت به قدرت است. با اینکه هیچ یک از شروط او متحقق نشده است، او دارد به کابل می آید و در انتخابات شرکت میکند و با تبانی با باداران سابقهء خود (ISI)میخواهد خود را بر گردهء ملتی که  از بیست سال بدینسو آنرا به خاک سیاه نشانده است، سوار شود؟؟

پس بر علمای دینی، رهبران جهادی، احزاب محترم جهادی، نخبگان جهاد، قوماندانان وارستهء جهاد و مقاومت، موی سفیدان، متنفذین و در نهایت جوانان بیدار و مسلمان افغانستان است که؛ از این توطئهء بزرگ جلوگیری کنند و نگذارند این شخص بدنام، فاسد، دکتاتور، خون آشام، خود خواه، متکبر، جاهل و در نهایت بی دین و خائن ملی، دوباره در مقام آمر و صاحب اختیار این مملکت قرار بگیرد و بدون کدام محاکمه و پاسخگویی به کشور برگردد!

ج :  سرحد کفر:

در نهایت حکمتیار دست به کاری خطرناکی زده است. او کتاب صحیح البخاری (اصح الکتب بعد کتاب الله تعالی) در دین را به نقد و بر رسی گرفته و از وحی بودن احادیث نبوی انکار نموده است. با اینکه در این رشته چیزی نمیداند، او به صراحت اعلان داشته است که؛ «احادیث وحی الهی نیستتند و یک کلام عادی بشر است»؟

* نص صریح قرآنکریم بیانگر وحی بودن حدیث نبوی است «و ماینطق عن الهوی إن هو إلا وحی یوحی. الآیة ـ پیامبر هیچ سخنی نمیگوید، مگر اینکه وحیی است که به او وحی میشود»

* احادیث پیامبر گرامی صلی الله علیه و سلم به اتفاق نظر محدثین، فقهاء و مجتهدین اهل سنت و الجماعت و مذهب تشییع، وحی به حساب می آیند و آنرا وحی خفی ـ لفظ از جانب پیامبر و معنا از جانب خداوند ـ میدانند. ولی حکمتیار تا بی نهایت در جهل گام برداشته است و به این وقاحت خود که به کفر او منتهی میشود، ادامه میدهد؟!

مردمان چیز فهم و علمای دینی آنرا درک کرده اند، حتی از داخل خود حزب و اطرافیان او چندین بار این اوراق و نوشته های حکمتیار را  جمع نمودند و به او توصیهء نموده اند که، به این کار خطرناک دست نزند؟ ولی او باز هم این نبشته ها را در خفا از آنها به نشر سپرده است...

* این نبشتهء کوتاه و مختصر بنا بر مسئولیت بزرگ ملی و دینی تهیه و نشر میگردد، تا ملت مسلمان افغانستان متوجه باشند که، یکبار دیگر فریب ترفندهای استعمار و ایادی شان را نخورند و چهره های مخرب و خون و آشام و در عین حال خطرناک را بر سر این ملت  حاکم نسازند.

پیامبر صلی الله فرموده اند: «مسلمان از یک سوراخ دوبار گزیده نمیشود»

 

و ما علینا الا البلاغ المبین

 

 


بالا
 
بازگشت