از برهان الدین ربانی تا صلاح الدین ربانی
عتیق الله مولویزاده
دانشنامه آریا برهان الدین ربانی را چنین معرفی میکند:
برهانالدین فرزند محمديوسف، در سال ۱۳۱۹ خورشيدی (۱۹۴۰ ميلادی) در يک خانوادۀ مذهبی در شهر فیضآباد مرکز ولایت بدخشان افغانستان زاده شد ودرسال 1324 درزاد گاه خود وارد دبستان شد و در سال ١٣٣٢، زمانی که کلاس (صنف) نهم را به پايان رسانيد، به کابل رفت و در سال ١٣٣٣ خورشيدی، در مدرسه دارالعلوم شرعیه که در پغمان موقعیت داشت و بعدها به نام مدرسه ابوحنیفه مسمی گردید، پذيرفته شد.
پس از گذراندن دورۀ چهار سالۀ دارالعلوم شرعیه، فارغالتحصیل شد و در سال ١٣٣٨ خورشيدی به دانشگاه کابل راه يافت. در سال ١٣۴١ خورشيدی دانشکده شرعیات را به پايان برد و در جمع دانشجويان، شاگرد اول بود. بنابراين، به عضويت هيأت علمی همان دانشکده درآمد و به تدريس علوم اسلامی پرداخت.[٢]
استاد ربانی، در سال ١٣۴۵ خورشيدی با استفاده از بورس تحصيلی دولتی، برای ادامه تحصیلات عالی به جمهوری عربی مصر رفت و وارد دانشگاه الازهر قاهره شد و در سال ١٣۴٧ خورشيدی مدرک کارشناسی ارشد (ماستری) در رشته فلسفه اسلامی يا به سخن ديگر "در رشــتۀ عقايد فلســفه" از دانشــکدۀ اصول دين[٣] را بهدست آورد. سپس برای دورۀ دکترا در همان دانشگاه ثبت نام کرد و حتی کار رساله دکترای خود را زير عنوان "مولانا عبدالرحمن جامی و جنبههای علمی و فلسفی وی" نيز آغاز نمود، اما آن را به فرجام نرسانيد و رهسپار کابل شد و در دانشکده شرعیات دانشگاه کابل دوباره به تدریس علوم اسلامی اشتغال ورزيد ویدر دانشکدههای شرعيات مسئوليت مجلۀ دانشکدۀ شرعيات را نيز به عهده داشت.
نگاهی کوتاه به این زندگی نامه نشان میدهد که هفتاد سال قبل جوانی از سرزمین و ولایت دورافتاده ومحروم بنام بدخشان ،برای فراگیری دانش وعلوم اسلامی راهی کابل میشود، آهنگ سفر ازچنان دیاری وباچنان شرائطی در آن روزگار آدمی رابیاد مسافرت های بزرگ مردانی می اندازد که با پای پیاده از بخارا به حجاز میرفتند و در شام وبغداد اقامت میکردند وعلوم متداول روز را می آموختند ،.
هفتاد سال قبل سفر ازبدخشان به کابل به نیت تحصیل علم کمتر از مسافرت سمرقند به حجازنبود. ادامه تحصیل درکابل و عزیمت به دیارمصر و تحصیل دردانشگاه الازهر مصربخوبی نشان میدهد که جوان ساکت و آرام بدخشی ازنبوغ و استعداد سرشاری برخورداراست که کارش را از بدخشان به آفریقا کشانیده است ، فراغت او ازالاازهرمصر وبرگشتش به کابل،عزمش برای نجات مردم بیچاره ومظلومی که درجامعه فلاکت زده و نظام ستم شاهی آنرو زمصیبت میکشیدند، اور ا آرام نگذاشت که خاموش بماند و برای زندگی تنها زنده ماندن را انتخاب کند ، او بعد از تاسیس حرکت بنام نهضت اسلامی تو سط شخصیت هائی خوشنام و با وقار منسوب به نهضت اسلامی افغانستان وتو سط جمعی ازیاران وهمفکرانش به رهبری جمعیت اسلامی افغانستان انتخاب شد ، زندگی این روستا زاد ه دهاتی نیک سرشت بخوبی نشان میدهد که فهم، درایت وشایستگی وخوشنامی و اخلاق نیک و پسندیده او بود که دوستانش اورا به عنوان رهبر خودشان درجمعیت اسلامی انتخاب کردند ، تا اینجا کار بخوبی پیش رفت و دوستان همفکرش براو می بالیدند و افتخار میکردند .... زندگی و عملکرد بعدی او را من کار ندارم چون رابط با این بحث ندارد و خود داستانی مفصل میطلبد، زیرا زندگی بعد از قدرت ودست یابی به ثروت بی حد، اورا به تاجری تبدیل کرد که درد اسلام و مردم ومبارزه وعدالت را یکسره در وجودش آتش زد و از همه آن ادعا ومدعا به جز از یک مشت خاکسترچیززیادی باقی نماند.
ولی سوال اساسی اینجاست که جانشین و رئیس کنونی جمعیت اسلامی افغانستان بنا م صلاح الدین ربانی چه کسی است ، این رهبر جدید از کدام دانشگاه اسلامی فارغ و درکدام بخش از علوم اسلامی تبحر دارد ،البته داشتن مدارک عالی در کاراته و تکوندو و شهادت نامه مهندسی نفت وگاز عربستان سرجایش باشد چون این جا مسئله ازرهبری جمعیت اسلامی است نه از کلپ ورزشی و یا شرکت نفت وگاز !! میخواهم بگویم اگر کلمه ربانی را ازپایان نام مبارک ایشان حذف کنیم جناب صلاح الدین چه کسی میتواند باشد، ایشان با چه سابقه وکمال واهلیت ولیاقت و زهد وتقوا به رهبری حمعیت اسلامی مفتخر شدند ، آیاایشان ازهمان راهی به ریاست این جمعیت رسیدند که جناب برهان الدین ربانی پدر رسیده بودند ویا بین این پسرو آن پدر درراه رسیدن به رهبری تفاوت اززمین تا آسمان است ،.
برهان الدین ربانی با داشته علمی وتخصصی که در علوم اسلامی داشتند شایستگی آن را داشت که رهبری جمعیت اسلامی را داشته باشند انتخاب ایشان درمرحله ا ولی برای جمعیت اسلامی انتخاب درستی بود، گرچه بعدا کار به رسوائی کشید و همه چیزوارونه شد ولی جناب صلاح الدین ربانی که اصلا دروادی از اسلام و قرآن علم ودانش گامی نرفته است و برخلاف پدرروزگارجوانی را به مانند شهزاده های عرب تبار در عیش ونوش سپری کرده و باآن همه سابقه نه چندان خوب چطور میتواند به عنوان رهبر جمعیت اسلامی افغانستان انتخاب شود و شوهرخواهرش را که بیسواد تر از خودش است (احمد ضیا مسعود)به عنوان معاون و معلم بیسواد سپورت رابنام عطا محمد نوروالی مادم العمر ولایت مزارشریف و مافیای قاچا ق مواد مخدر و زمین و خانه و قتل وغارت را به عنوان رئیس شورای اجرائیوی خودش تعین کند !! آیا ظلم با لاتر از این را میشود تصورکرد که جوانک بی نماز و شراب خواربی قید و بندرا بریک جمعیت بنام اسلام ومردمی مفتخر به جهاد فرهنگ والا وکهن به عنوان رهبر تحمیل نمود انتصاب و انتخاب این جوانک باده نوش آدم را به یاد همان بیچاره یزید ملعون می اندازد که با شوق شراب و همراهی فساق به مسند خلافت نشست و داعیه رهبری امت اسلامی را زمه وار گردید .. مگر یزید بیچاره چه گناهی داشت که تا به امروزاز زمین و آسمان براو لعن میفرستند ونفرینش میکنند، بیچاره یزید گناهش آن بود که شراب می نوشید وبزم شب برپامیکرد و باد وستان هم سن وسالش خوش میگفت وخوش میشند حالا برای تفنن بیشتر بوزینه(شادی) هم کناردستش بود و حال واحوالی با او میکرد ، مگر گناه یزید بیشتر ازین چه بود که اورا تا قیامت لعن میکنند وجالب اینکه افرادی هزار بار بد تر او را نفرین میکنند، این لعن ونفرین ها آدم را به تشویش می اندازد که این کارها تمام بر سبیل عادت د رمیان ما مسلمانان انجام میشود و گرنه شما را به خدا امروز اگر دقت کنیم چه تعداد یزید مشربانی که درملک بی صاحب ما بر اریکه قدرت تکیه زدند و بر مردم بیچاره ما افتخار میفروشند،بیشتر از یزید شراب مینوشند بیشتر از یزید عیش میکنند ،بیشتر از یزید ظلم میکنند، ولی نه تنها مورد انتقاد واقع نمی شوند بلکه مورد احترام هم قرار میگیرند،
چانس بد یزید آن بو که امام حسین در زمانش قرار گرفت ، یزید آن روز را حسین رسواکرد که علم برداشت و فریاد برآورد که آی امت اسلام ! آگاه باشید من به عنوان امام وتربیت یافته مکتبپیامبر اعلام میکنم که یزید ابن معاویه انسان باده نوش وبی مسئولیت خوشگذران و فاسد شایسته گی رهبری شما مردم را ندارد ، زیرا خدای حکیم ودانا برای رهبری بندگانش صفاتی را تعین کرده است که آن صفات نه در وجود یزید است و نه در خون ابو سفیان جد یزید ،حسین برای شکستن این سنت جاهلی را ،که فرزند نااهل بدون حساب وکتاب ، بد ون لیاقت و درایت رهبریوزعامت مردم را ازپدر به ارث بگیرد، ودر حق مردمش جفاکند ، خودش راو خانواده اش رابه کربلا برد وبا حماسه شهادت خود یزید را وپیروان این سنت را برای ابد رسواکرد ، اگر حسینوکربلا نبود همان یزیدک باده خوار به عنوان خلیفه و رهبر، برامت اسلام تحمیل میشد ، که با کمال تآسف بعدا چنان هم شد . جا معه که حسین ندارد قبله ندارد، راه خدارا از راه شیطان نمیتواند تمیزکند درچنان جامعه ، دلقک ها حاکم میشوند ، افرادی به مانند همین دلقک های خوش خط وخال بی دین بی هویت امروزی درکشور ما ، بر مسند رهبری تکیه می کنند و به عنوان شخصیت دینی وسیاسی به نمایندگی از این مردم بد بخت وبیچاره غرق در مصیبت د رمحافل و مجالس درداخل و خارج حضور می یا بیند ، مگرچه مصیبتی بالا تر ازاین برای مردمی که بنام جمعیت اسلامی دل خوش کردند وبا آرزوی تشکیل حکومت اسلامی جان ومال هستی خودرا فداکردند که روزگاری رهبران شان حکومت عدل الهی را تا سیس میکنند و باشندگان این سرزمین در پناه حکومت عدالت اسلامی در فضای برادری وبرابری زندگی آرام وبدون درد سرمیداشته باشند وباز هم چه توهینی بیشتر به همه بزرگان و صاحبان فکرواندیشه روشنفکران اساتید که با این جمعیت به اصلاح اسلامی به نحوی ارتباط داشتند که امروز جوانکی جاهل بی تقوا و باده نوش وعیاش به عنوان رهبر این جمعیت انتصاب گردد و همه شخصیت های علمی و اسلامی منسوب به جمعیت را به ریش خند گیرد ، مگر در جامعه ما ود رمیان تمامی کسانیکه منسوب به جمعیت اسلامی بودند شخصی داناتر خوشنام تر و با وقار تر از صلاح الدین جان نبود که به عنوان رهبر حمعیت اسلامی مسئولت را به عهده میگرفت، زیرا جمعیت اسلامیمربوط به مسلمانان و مجاهدین و شهدا این کشوربوده است