مهرالدین مشید

  

دو پرده در چند تصویر یکی فاجعه و  دیگری  تراژیدی ترین حماسه

دو فاجعه د ردو پرده یکی اسارت و دیگری بربادی حماسه های مجاهدین

با فرارسیدن ماۀ ثور حوادث دردناک روز های هفت و هشت ثور در ذهن هر خواننده تداعی می شود؛ روز اول در سیمای یک فاجعۀ دردناک و به اسارت رفتن آزادی های فکری و عتقادی در یک کشور فقیر جهان سومی تحت سیطرۀ یک نظام مزدور با حمایت شوروی سابق در خاطره ها جان میگیرند و با یاد آوری این روز موجی از درد های توفانخیز و مهاجرت های مصیبت بار بویژه در ذهن نسل آنروزگار بیشتر تداعی میگردد؛ بویژه آنانیکه در کابل زنده گی داشتند و شاید هنوز هم شب وحشتناک را در میان طنین گلوله های تانک و ماشیندار های خفیف وثقیل در ذهن های خود داشته باشند . حوادث آنروز گویی ناخون های تیزش را در قلب خاطرات آنان تا هنوز نشانه گیری نماید که چگونه آن شب دیجورسپری شد و فلق صبح دمید؛ اما مقاومت داوود ادامه داشت و به تنهایی دست به مقاومت فولادین زد . هرگز تن به تسلیمی نداد تا آنکه طعمۀ تیر سرباز بی خبری شد که به گونۀ کذایی قربانی شعار های تلقین آمیز مزدروان شوروی شده و رویای طلایی دست یابی به " خانه، کالا و دودی" را به بهای به اسارت بردن مردم خود به تجربه گرفته بود، شاید او حق بجانب هم بود؛ زیرا او با دشواری های کشنده یی دست  و پا نرم میکرد و تحت سیطرۀ یک شاۀ به گونه یی بلاتکلیف تن پرور و عیاش  خود را عقب مانده و بی روزگار تر از باشنده گان کشور های همسایه احساس میکرد .

هنوز درد های بی پایان هفتم ثور مانند کابوسی بر اذهان مردم ما سایۀ سنگین خویش را پخش میکرد و افکار آنان  را وسوسه های رنگا رنگ اسارت بار ارتش سرخ کرملین رها نکرده بود که رخداد های روز هشتم ثور در پیش چشمان شان سبز گردید . در میان دود و باروت خاطره های مرگبار جنگ های گروهی بر سر تاج و تخت کابل را به تماشا نشستند که چگونه رهبران جهادی  با چنگ و دندان به جان هم افتادند و با به خاک و خون کشاندن هزاران انسان بیگناه توسن قدرت را هرچه تند تر بر سر و سینۀ مردم مظلوم افغانستان مهمیز کردند . تفنگداران شان در زیر لجام آنان شب ها تا صبح خانه های مردم و ساختمان های دولتی را با دستان خود راکت باران و ویران کردند و مواد ساختمانی آنها را به فروش رساندند و یا با خود بردند . این حوادث دردناک و جنایت آشکار به نام جهاد هنوز از پرده های ذهنم یکی پی دیگر عبور میکردند که در سیاهۀ سیاهکاری های رهبر نمایان جهاد وتفنگداران تاراجگر تر از آنان سیمای مظلوم ترین مجاهد این سرزمین مانند آیینه پیش چشمانم ظاهر گردید که گویی هنوز هم با تفنگش عاشقانه بر کوه های هندوکش، بابا و سلیمان استوار و بی هراس نشسته است، نه برای زنده ماندن و یا به نان ونام رسیدن، به عکس، برای مردن و جان دادن بخاطر دفاع از آزادی و قلمرو های جغرافیایی این سرزمین لحظه شماری دارد . چنان استوار و بی هراس با تصمیم فولادین قامت افرازی دارد که از هیبت هر قامت افرازی اش دشمنان سوگند خوردۀ این سرزمین از هراس چه که از شرم تا کنون آب میگردند . این پرده های ناتمام در فضای ذهنم زیر و رو میشدند و هنوز سیمای ساده و بی آلایش مجاهد راستین در فضای ذهنم قامت افرازی داشت . شجاعت وحماسه های بی بدیل او به مثابۀ حماسۀ انسان معاصر در دهنم قامت آرایی داشت وچه حماسه های شکوهمند که خاطرات شگفت آور آن ناخون بر دل ایثار میزد که ناگاه تکان خوردم و چشمانم گویی بر کاخ های شیر پور خیره شد . ویلا ها و غارت های مافیایی رهبران و فرماندهان کذایی جهاد در ذهنم هجوم آوردند و خیلی پررویانه و خجالت زده پیش چشمانم سبز شدند که چگونه در کاخ های ذلت نشسته اند . عزت و قار مجاهدین را با آن  کاخ ها  به عوضی گرفته اند. خیلی بی شرمانه بر فرش های زربفت افسانه یی تکیه زده و در نهایت خفتی ها و سبک مغزی ها حتا زنده گی ظاهرشاه را به استهزا میگیرند که گویا نسبت به این ها دست کمتری به زنده گی فیشنی، عیاشی و غارتگرانه داشت . در حالیکه در آنسوی در نزدیکترین محل زنده گی ننگین شان ده ها فرزند مجاهد سر و پای برهنه از پی نانی سرگردان اند و از بد روزگار اسپندی شده اند؛ اما این مافیای جهادی که از خون پدران آنان به نام و کام رسیده اند . چنان در خواب غلفت فرو رفته اند که سیاه روزی های فقر بار کودکان ایثارگران افغان متلک ها و چاشنی استهزای بیشتر آنان نیست. این ها بودند و هستند که خون مجاهدین را به بازی  گرفته، به آرمان آنان  جفا کرده و آبروی اسلام را مسلمانان را در سراسر جهان بردند. چندان جای شگفتی هم نیست. حالا که پرده از سیمای واقعی این مافیا های ریش بلند، ریش کوتاه و ماشین بلند به زمین افتاده وهویت راستین آنان برای مجاهدین و حامیان جهاد افغانستان آشکار گردیده است . دیگر سوالی  باقی نمی ماند که آنان کی ها بودند و چه می خواستند . این ها دریافته اند که آن مجاهد نما ها نه رضای خداوند را خواسته اند و نه رگ های آنان برای آزادی، عدالت و رفاۀ مردم میتپد . اعمال شان آیینۀ تمام نمای شخصیت آنان است، به آنچه که میخواستند و به آن رسیده اند و حتا بی پروایی ها و بی باکی های آنان هم تعجب آور نیست . 

از این رو شماری ها هفت و هشت ثور را یک سکۀ دو رخ تلقی کرده و در سیمای هر دو قلدرانی را به تماشا نشسته اند که جز فقر، تنگدستی، ذلت و سیاه روزی چیز دیگری برای آنان به ارمغان نیاورده اند . هر دو روز یکی پیهم هر چه بیشتر درد های بی پایان مردم افغانستان را محکمتر گره زد و بر مصایب شان افزود . از این روی هفتم و هشتم ثور دو رخ یک سکۀ بدل را ماند که در برابر سکۀ اصل که همان حماسه ها و قهرمانی های مردم افغانستان است ، قرار گرفته است . اولی گرۀ محکم نظام میراثی زیر نام جمهوریت را در کشور گشود و اما چنان آنرا دوباره بهم گره زد که گشودن گرۀ آن برای دومی تا کنون هم معنای عبور از " هفت خوان رستم" را پیدا کرده است . اولی تحت پوشش شعار های پر زرق و برق " خانه، کالاو نان برای هم " و دیگری زیر نام حکومت صد درصد اسلامی تمام دار و ندار مردم افغانستان را به تاراج بردند . سردمداران اولی برای تاراج بزرگترین ارزش های فرهنگی و دینی این کشور قدم رنجه کرده بود که اسارت مرگبار این ملت را در پی داشت . چنانچه برای محو آزادی های مدنی، حقوقی و دینی مردم تا آخرین توان توسن استبداد را قمچین کردند که به بهای کشته شدن، زندانی شدن، مهاجر شدن ملیونها باشندۀ این سرزمین و ویرانی آن تمام گردید. رهبر نمایان کذایی جهادی و فرماندهان غارتگر جهادی هم در تباهی و نابودی کشور دست کمی از گروۀ اولی نداشتند؛ اما با تفاوت اینکه همرکابان و سربازان  حامی مزدوران شوروی به هوای رسیدن به "خانه، کالا و نان" یعنی دست یابی به زنده گی مرفه می جنگیدند و به بهای ارزش های فرهنگی، تاریخی و ملی کشور جامعه یی را در محراق ذهن خود قرار داده بودند که در مرحلۀ اول " هرکس به قدر کارش از نعمات زنده گی" و در مرحلۀ دوم "هرکس به اندازۀ نیازش از نعمت های زنده گی" برخوردار میگردید. با تاسف که در عقب این هدف صرف مادی به دست کمی از رویا های خود نایل نیامدند؛ اما همرکابان و سربازان جهاد با باور های قولادین دینی برای آزادی و تحقق عدالت می رزمیدند که جز رضای خداوند پاداش دیگری نمی خواستند . رهبران احزاب خلق و پرچم افرادی را به استخدام گرفته بودند که با نشان دادن بازار های سرخ و سبز زنده گی شان را به بازی گرفتند و این افراد هم جز هدفی بهتر زنده گی کردن پروای دیگری نداشتند و اما سردمداران جهاد کسانی را در رکاب خود داشتند که برای مردن میرزمیدند و در مردن خود بهتر زنده گی بخشیدن برای دیگران را امید وار بودند . مردانی که پیش از مردن ، مرده بودند و عاشقانه به استقبال مرگ می شتافتند  . سربازان اولی برای عشق به خانه، کالا و نان می رزمیدند و اما دومی برای آزادی، عدالت و حقانیت صادقانه و بی ریا میرزمیدند که در کوره راهان نبرد جز کسب رضای خداوند بیشتر از این چیزی نمی خواستند . صد ها دریغ و  درد که خلقی ها و پرچمی ها با وجود گرایش های مطلق مادی خویش در حق حامیان خویش کمتر جفا کردند و دست کم تا حد ممکن آنان را در چهارچوب اصول های قبول شدۀ خود مورد لطف و نوازش قرار میدادند ؛ اما تیکه داران دروغین جهاد با وجود شعار های کذایی، ژست های دیندارانه و لافیدن ها و بافیدن های دروغین ایثار چنان در پرتگاۀ غفلت و جهل افتادند که جز برای کاخ، موتر، زمین و طلا اندکی هم برای مجاهدین این پیام آوران صادق آزادی و رستگاری مردم افغانستان توجه نکردند . سردمداران خلقی و پرچمی ستم به کسانی کردند که زنده گی دیگران را میگرفتند تا خود زنده گی کنند و به ناز و نعمت برسند؛ اما مافیای جهادی به کسانی جفا کردند که زنده گی خود را فدای آرامش و بهتر زیستن  دیگران نمودند تا باشد که با مرگ با وقار آنان نفخ حیات در حلقوم جامعه یی بدمد که ساطور اسارت بر گلو های شان رخنه کرده بود . بزرگترین رمز شکست و پیروزی راهیان هر تحول و انقلاب های اجتماعی را می توان در همین نکته جستجو کرد . از همین رو است که گفته اند : سربازی که برای مردن به سنگر میرود، هر گز شکست ندارد؛ زیرا او چنان از جاذبۀ سرشار و عشق سیال برخوردار است که جذبۀ بی پایانش  او را تا دم مرگ عاشقانه بدرقه میکند .

از گفته های بالا برمی آید که جفای مافیای جهادی به مراتب سنگین تر از سردمداران احزاب خلق و پرچم در افغانستان است . در آنانیکه ارادۀ مادی موج میزند ، اگر در روند مبارزه در سراشیب خواست های مادی و شخصی و حتا به بهای پامال کردن بزرگترین ارزش های احلاقی می انجامد، آنقدر ملامت هم نیستند؛ زیرا به قول تیکه داران پرادعای جهاد کسانی که دین ندارند، شاید از مسؤولیت هم بری ذمه باشند . با تاسف فراوان خدمت این عالی جنابان ریش بلند، ریش کوتاه و ریش ماشین های بلند باید عاجزانه به عرض رساند و به آنان گوشزد کرد : شما چنان در لجنزار خواست های پلید مادی تا مرز بد ترین عیاشی ها و فحاشی ها سقوط کرده  اید که در سراشیب آن جز برای غارت دارایی  های مردم و تاراج هستی خدا در زمین به چیز دیگری فکر نکرده اید وفکر نمی کنید. چه رسد به اینکه پروای ملامتی این و آن را داشته باشید . حکم " ختم الله علی قلوبهم علی سمههم و علی ابصارهم" هم در همین حالت جاری است.

حال این سوال باقی میماند که کی ها حق دفاع از مجاهدین را دارند . آنانیکه برای کسب قدرت دیوانه وار به آرزو های آنان خیانت کردند، با به تاراج بردن خانه های چوبین وبه  آتش کشاندن دارای های آنان باقیمانده ها را هم از آنان گرفتند و با غارت دارایی های عامه اندکترین شانس خوشبختی را هم از آنان گرفتند . بالاخره آنانیکه بیشتر از سی سال بدین سو زنده گی آنان را به بازی و آغوش گرم آسایش را از آنان گرفته اند و شاید هم تحت پوشش این دفاع بر سیاهکاری ها و غارتگری های خود پرده بکشند . در حالیکه نمیدانند، دفاع ضعیف از یک موضع و جریان معنای ذبح کردن آن را دارد . شگفت آور این که با این همه خیره سری ها بازهم بی شرمانه با علم کردن جهاد و مجاهدین توسن رسیدن به قدرت را هرچه بیشتر مهمیز کرده و باز هم آرزو های مظلوم ترین انسان روی زمین را ابزاری برای بازی های نابکار سیاسی خود قرار داده اند . زمانیکه تیکه داران جهاد بر اریکۀ قدرت سوار میباشند، همه چیز بجایش قرار گرفته و حتا آب از آب تکان نمی خورد، حق مجاهدین در افغانستان چه که حق فرد فرد از بنده گان خداوند در سراسر جهان برای شان داده شده است؛ زیرا این ها خود را در مقامی می بینند که گویی بر مقام خدا قرار گرفته وحتا برخود حق میدهند تا حق خدا را هم برای مردم ببخشند . بیرابطه نخواهد بود تا قصۀ  "سندی حفیظی" مرحوم و مغفور را بصورت نمونه دراین جا بنویسم . وی که در نتیجۀ تبادله از زندان رها شده بود . روزی حکایت کرد : نزد استاد ربانی رفتم . استاد بعد از احوال پرسی و گفت وگو هایی بالاخره برایم گفت که شما را خداوند اجر بدهد . وی از این سخن استاد خیلی خفه بود و استدلال میکرد که اگر خداوند در برابر اعمال  او پاداش نیکی را لازم داشته؛ پس این پاداش  بصورت غیرمنتظره  بدون سخن استاد ربانی ادا شده است. او تاسف از این داشت و میگفت: می ترسم که زحمت های من در راۀ جهاد به هدر نرفته باشد .

این تیکه داران تمامیت خواۀ جهاد  زمانیکه از قدرت بدور زده میشوند و دست شان از غارت و تاراج بیشتر کوتاه میگردد . یکسره داد و فریاد برمی آورند که های مجاهدین حق شما تلف شده است ، به پا خیزید و با چنگ و دندان حق خود را بگیرید . شماری دلالان گوش به فرمان آنان از عقب آنان شتافته و با آنان همراه و همصدا می شوند.  این همراهی های ناباب چشم  قلدرمنشانۀ آنان را سفید تر گردانیده و رویای کنجاره دیدن در آنان را د رآنان بیشتر تقویت می بخشد که این رویا، خواب در چشمان "گاوکور بیچاره" را درهم  می شکند . در حالیکه آن زمان ها گذشته است و مردم افغانستان این ها را خوب  شناخته اند و هیچگاهی دیگر فریب آنان را نخواهند خورد . اگر باز هم  مردم ما فریب این غداران را بخورد، و به قول پیامبر بزرگوار اسلام از یک سوراخ چند بار آنان را مار بگزد ، نه تنها در اسلامیت ، بلکه در انسانیت آنان هم باید به دیدۀ شک نگریست؛ البته آن عده افراد مزدور، اوباش که با آنان هم صدا اند، از این حلقه مستثنا هستند . این حلقۀ " استثنا باالا" به قول حافظ در جمع  مرده گانی اند که : اگر نمرده به فتوای من بر او نماز کنید .

آنانیکه بزرگترین جفا را در حق مجاهدین کرده اند، حق ندارند که توهین های ذلیلانه نسبت به خود را به مجاهدین راۀ آزادی منسوب نمایند؛ زیرا آن مردان ایثارگر و مومن که در راۀ آزادی میهن از اشغال شوروی صادقانه و شجاعانه رزمیدند، جایگاۀ بلندی نزد مردم افغانستان دارند و خواهند داشت . مردم افغانستان خشم و نفرت خود را برای مزدوران شوروی و آن تیکه داران دروغین جهاد ابراز میدارند که زیر نام جهاد، به دزدی و غارت ثروت های جهاد، مجاهدین و عامۀ مردم پرداخته  و می پردازند . از این هم بدتربرای بدنامی و مجاهدین و بر زمین زدن وقار مسلمانان هر چه در توان داشتند، از آن دریغ نکردند . این ها هنوز هم از کاربرد ابزاری جهاد مردم افغانستان و پایمردی مجاهدین شرم نداشته و حماسه های مقدس  آنان را روپوش غارت های خود گردانیده و میگردانند .  از این رو برای سره وناسره کردن جهادگران راستین از مجاهدین کاذب  قرائت جدیدی نیاز است و حامیان جهاد و آزادی مردم افغانستان رسالت دینی و تاریخی دارند تا با نوشته ها و تحلیل های خویش نگذارند که غارتگران زیر نام جهاد ارزش های جهاد را هر چه بیشتر مسخ کنند و به غارت ببرند.

ضعف فکری و فرهنگی گوشۀ چشم لطف بینانۀ رهبران چپ و راست به خارجی ها با توجه به ویژه گی های جهان سومی افغانستان در کنار تهاجم استخباراتی قدرت های بزرگ در موجی از دخالت های چشم سفیدانۀ کشورهای منطقه، بویژه پاکستان و ایران سبب شد تا دستان خارجی ها فراتر از آستین در امور داخلی افغانستان دراز گردد . این دست درازی ها روز تا روز فاجعه در کشور را فربه تر گردانید که هنوز هم به سوی فربه شدن تمایل دارد . نتیجۀ ملموس آن بیرون کردن تیغ از دمار رهبران چپ و راست بود که تا کنون با حدت تمام ادامه دارد . 

 

 


بالا
 
بازگشت